تحريم تنباكو، نگرشي بر سابقه و پيامدها

تحريم تنباكو، نگرشي بر سابقه و پيامدها

ميرزا نقطه اوج اين حركت و درست در جايي كه است كه اين آتشفشان سر به فلك مي گذارد و خرمن دولت قاجاري را مي سوزاند. سال ها بود كه رهبران ديني داخل ايران از سياست تحريم عليه سلطه خارجي استفاده مي كردند. استفاده از اين سياست هم در ماجراي تحريم به نقطه اوج خود رسيد.
    
  مراجع محلي و مرجعيت مطلق: در ايران يك نظام مرجعيت محلي وجود داشت كه متكي به مجتهداني بود كه برخي از آنان چندان قابل بودند كه اگر در نجف آن روزگار بودند شانس مرجعيت مطلق را هم داشتند. اين مجتهدان ستونهاي دين و مذهب و سياست ديني در شهرها بودند. اصفهان، تبريز و شيراز و در راس همه تهران هر كدام پايگاهي براي اين مرجعيت محلي بودند. اين نظام كه در ذيل خود تمامي روحانيون سرشناس را در حاشيه خود داشت، مي توانست همه چيز را در اختيار مرجعيت عظماي شيعه قرار دهد. در واقع نظام سلسله مراتب روحاني با نفوذي كه در ميان مردم داشت، تعدادي از مراجع محلي را ميان راس اين هرم با مردم داشت كه نقش بسيار مهمي براي هدايت اين ماجرا و بعدها تحولاسياسي ديگر داشتند. يكي از ستون هاي اصلي نهضت در تهران مرحوم آشتياني و نيز شيخ فضل الله نوري بود كه به دليل ارتباطي هم كه با پدر زن خود ميرزا حسين نوري به عنوان كاتب ميرزاي بزرگ داشت، در قضاياي تحريم در تهران نقش زيادي داشت. البته سيد جمال را بايد از اين دايره مستثنا كرد. نفوذ او روي اقشار عمومي نبود و تنها بخشي از نخبگان ممكن بود تاثيري از وي پذيرفته باشند.
   
   
    مشكل اصلي قاجارها: ما نبايد ترديد كنيم كه قاجارها به مقدار زيادي استقلال ايران را حفظ كردند و براي آن مايه گذاشتند. در اين دوره، دشمنان زيادي ايران را تهديد مي كردند. براي قاجارها كه هرات را از دست داده بودند، همين سرشكستگي كافي بود. آنان به حفظ ايران مستقل سخت علاقه مند بودند. اما مشكل آن بود كه قاجارها نظام جديد سلطه را نمي شناختند. آنان تصورشان اين بود كه همين سلطه سياسي شان براي حفظ استقلال ايران كفايت مي كند. از سوي ديگر، به دليل نداشتن نظام مالياتي و درآمدي درست، براي اداره امور كشور، محتاج پول بودند. بگذريم كه خوشگذراني هاي آنان نيز مخارجي داشت. مجموع اين عوامل دست به دست هم داده و غفلتي را نسبت به گسترش سلطه اقتصادي - سياسي استعمار ايران كرده بود. حركت تنباكو ضربه اي سخت بر نظام قاجاري بود كه مي بايست از آن درس لازم را مي گرفت.
   
   
    تنباكو و مشروطه: حلقه اي از انقلابات يك صد و بيست ساله گذشته ايران، نمي تواند بدون ارتباط باشد اما تفاوت هاي فراواني دارد. اين انقلابات بر اساس شرايط خاصي پديد مي آمد و روي يكديگر تاثير مي گذاشت اما گاهي اهداف آنها از اساس متفاوت بود. براي مثال جنبش تنباكو يك جنبش صددرصد ضد خارجي است جنبه ضد استبدادي آن چندان جدي نيست. درست است كه در ظاهر مردم و علما رودرروي دولت قاجاري هستند اما اگر شما تحريم تنباكوي شيخ حسن كربلايي را بخوانيد، اساس نهضت براي مبارزه با فرنگي مآبي و غربزدگي است. در حالي كه در مشروطه ماجرا به عكس است. هدف جنش مبارزه با استبداد است اما براي سامان دادن به آن، به خارجي پناه مي برد. البته به نظر من دليلش اين است كه جنبش مشروطه چندان ضد استبدادي هم نبود بيشتر در پي تجدد و نوگرايي بود. به هر حال، هر كدام را قبول كنيم، با جنبش رژي متفاوت بود. با اين حال بايد گفت كه تجربه مخالفت با قاجاري در تنباكو سرلوحه مبارزاتي بود كه در مشروطه رخ داد. اما اين در حد يك تجربه صوري است و باطن قضايا متفاوت است. اگر به همين شكل نسبت تحريم تنباكو را با انقلاب اسلامي ايران مقايسه كنيم بايد بگوييم انقلاب اسلامي شباهت زيادي به جنبش تنباكو دارد و كمتر به مشروطه مي ماند.
   
   
    جنبش تنباكو و انقلاب 1920 عراق: مبارزات مراجع شيعه در تنباكو و مشروطه در عراق با اين كه مستقيما با ايران و مسائل ايران بود، اما حوزه علميه عراق را سياسي كرد. تا پيش از آن اين حوزه چندان سياسي نبود اما حركت تحريم به آب راكد دويست ساله تكاني داد و بعدا باعث شد كه شماري از شاگردان ميرزاي شيرازي در مشروطه نقش ايفا كنند. اين مسير تا انقلاب 1920 عراق هم ادامه مي يابد. يك تجربه سياسي مستمري است كه در حوزه سامرا و نجف پديد مي آيد، بارور مي شود و ديگر از محدوده ايران فراتر رفته و در عراق نيز سخت تاثير گذار است. اين تاثير در حفظ قدرت سياسي جامعه شيعه در عراق كه قرنها تحت سلطه عثماني ها بود، و همين طور مبارزه آنان با اشغالگران انگليسي بسيار مثثر بود.
    
        جاي ترديد رد حكم تحريم نيست: به طور معمول ترديدهايي كه در باره حكم تحريم تنباكو در سالهاي اخير ابراز شده است، نشات گرفته از شايعاتي است كه همان زمان توسط درباري ها انتشار يافت. آنان هم تلاش داشتند تا در اصالت اين حكم ترديد كنند. اما چنان و چندان موج فراگير شد كه در اين كار توفيقي نيافتند. به نظر من يك پايه اين ترديد ها اين است كه اساسا اين افراد در صداقت جمع زيادي از رهبران ديني مردم ترديد مي كنند و آنان را متهم به جعل مي كنند. چنين چيزي نه عقلاو نه تاريخا قابل اثبات نيست. چطور انسان مي تواند تصور كند كه چنين شخصيت هاي برجسته اي آن هم در شهرهاي مختلف توافق كنند تا حكم مجعولي را انتشار دهند و در اين باره هيچ اظهار نظري هم نكنند. اين بدبيني خاص افرادي است كه بنياد همه اين امور را بر جعل و تزوير مي دانند. به علاوه ترديد كنندگان معمولااز قشري هستند كه مي كوشند هر نوع حركت مثبتي را كه روحانيت براي دفاع از منافع مردم داشته است، با طرح استدلالهاي سست مورد ترديد قرار دهند. در واقع نيات اين افراد ما را در اين باره كه آنان يك مشي علمي را در اين قبيل نوشته ها تعقيب كرده باشند، به ترديد جدي مي اندازد.