روش شناسي تحليل انديشه ها در مشروطه

گفتگوي رسالت با حجت الاسلام و المسلمين ذبیح الله نعیمیان:

 

گفتگو از عباس خسرواني

يکي از مشکلات بعضي محققين در شناخت مباحث تاريخي کشورمان اين است که مسائل کشور را از ديدگاه و نظريه هاي غير ايراني مورد مطالعه قرار مي دهند. امروزه ثابت شده است که نمي توان باعينک غيرايراني به مسائل اجتماعي- سياسي و فرهنگي ايراني نگريست. قالبهاي شناختي غربي از شناخت رويدادهاي کشورما ناتوان اند وبعضا ديده مي شود که در شناخت مسائل به راه انحراف رفته اند. به نظر مي رسد که ما در شناخت مسائل کشورمان از جمله مشروطيت با نوعي فقر روش شناسي تحليل انديشه ها و رويدادها روبه رو هستيم. براي بررسي بيشتر اين موضوع گفتگويي با حجت الاسلام والمسلمين ذبيح الله نعيميان محقق، پژوهشگر و عضو گروه تاريخ و انديشه معاصر موسسه امام خميني(ره) انجام داده ايم که در ذيل از نظرتان مي گذرانيد. 

    ***

    در رابطه با نهضت مشروطيت، ما شاهد انديشه هاي مختلف و متنوعي هستيم که در ميان رجال ديني و سياسي کشور شکل مي گيرد و شاهد اين هستيم که از يک موضوع تحليلهاي مختلفي ارائه مي شود. به نظر شما مطالعه صحيح اين انديشه ها چگونه ميسر خواهد بود؟

    يکي از نيازهاي مهمي که در خصوص مسائل سياسي وتحليل آنها وجود دارد، روش شناسي تحليل انديشه ها است. چرا که در مسائل سياسي يکي از عناصر موثري که در شکل گيري امور سياسي و در جهت دهي و تغيير و تحولات مسائل سياسي وجود دارد مسائل فکري است، چنانکه از طرف مقابل پيدايش و حيات انديشه ها هم مي تواند متاثر از فضاي فکري- سياسي باشد. در مورد مشروطيت ما شاهد شکل گيري انديشه هاي مختلف در ميان رجال سياسي و ديني هستيم اما در اين باب فقر روش شناسي تحليل انديشه ها خود را نشان مي دهد. چرا که حداقل مشاهده مي کنيم از يک مسئله تحليلهاي مختلفي ارائه مي شود. در خود مشروطيت موارد مختلفي را مي توانيم مورد تحليل قرار دهيم. يکي رخدادهاست که گاه ممکن است اين رخدادها را توصيف کنيم و در مرحله بعد به دنبال چرايي قضيه باشيم و به صورت علي- معلولي دنبال تبيين مباحث برويم. اما جداي از اينها در مسئله انديشه ها، تحليل محتواي انديشه از يک سو و از سوي ديگر رابطه اي که با واقعيت خارجي، با رخدادها و بانظام قدرت و نظام فکري جامعه دارد مهم است. مسئله مهمي که در اينجا وجود دارد، غلبه انديشه هاي ديني درسطح و ساحت مشروطيت است. اگر در جامعه غير ديني مسئله تغيير قدرت و تغيير نظام سياسي- اجتماعي مطرح بود، اينجا تحليل انديشه ها ممکن بود رنگ و بوي ديگري پيدا کند. اما وقتي ما سراغ مشروطيت مي رويم مي بينيم که يکي از عناصر و مولفه هاي مهم انديشه ها و آموزه هاي ديني و نقش آفريني دين است. اما در قالب انديشه ورزي و دخالت فکري، اجتماعي و سياسي علماء يا ديگر رجال ديني است. وقتي عنصر مذهب به ميان مي آيد، تحليل مذهب و موضع ما نسبت به مذهب نقش آفرين است و صرف تحليل سياسي انديشه ها نيست. بلکه نگاه ما به دين در اينجا موثر است و ضعف، کاستي ها و کژتابي هاي روشها در تحليل دين خود را نشان مي دهد.

    

منظور شما از اين ضعف وکژتابي هاي روشي در تحليل دين چيست؟ 

    به عنوان نمونه يک رهيافت روش شناسانه بر اساس تاريخ مند انگاري مطلق دين استوار است. حال وقتي کسي از اين منظر به سراغ دين برود به صورت طبيعي انديشمندان ديني را از همين منظر تحليل مي کند و چاره اي جز اين ندارد چرا که مبنايش بر اين اساس شکل گرفته است يعني چنين روش و رهيافتي بر اين اساس شکل گرفته که يک انديشه ثبات ذاتي ندارد. و حتي ممکن است در اين روش وحي هم از يک ثبات برخوردار نباشد و يک تلقي بشري محسوب شود. در اينجا نه تنها بحث تقدس مطرح نمي شود بلکه پايه معرفت شناسي هم ندارد اما در تلقي که به اين شدت و حدت تاريخ مندانگار نباشد و همه مسائل را از منظر معرفت شناسي تاريخ مند انگاري نداند يک جاي پاي ثابتي را مي توان سراغ داشت. لذا در رويکرد تاريخ مند انگاري مطلق تاثير تاريخ در همه وقايع به صورت مطلق است. اگر کسي با اين رويکرد بخواهد به ميدان تحليل دين وارد شود و به تحليل انديشه رجال ديني- سياسي بپردازد از جهت بيداري انديشه ها، پيدا شدن يک انديشه و يک منظومه فکري را عمدتا متاثر از شرايط زمان و مکان مي بيند. رهيافتهاي ديگر ممکن است شرايط زمان و مکان را مطرح کنند اما اين رهيافت به صورت مطلق يک انديشه را برآمده از بستر فکري- اجتماعي و سياسي در نظر مي گيرد. 

    

به نظر شما اگر با اين روش به تحليل مسائل و انديشه رجال ديني و سياسي دوره مشروطه برويم با چه مشکلاتي روبه رو خواهيم شد؟

    در عصر مشروطه اگر بخواهيم سراغ يک فرد ديني- سياسي مثل شيخ فضل الله برويم (اگر نگاه ساختار گرايانه داشته باشيم) او را به عنوان يک روحاني صرف نمي شناسيم بلکه روحانيت را برآمده از خاستگاه طبقاتي مي بينيم. و محصول يک صنفي مي بينيم که خواستار سمت، موقعيت و پايگاه اجتماعي سياسي خود است بنابراين اين نگاه تاريخ مند انگار مطلقي که بر آمده از نگاه ساختار گرايي است شيخ فضل الله را به شکلي ديگر تحليل مي کند. 

  

  شما گفتيد که بعد از شناخت پيدايي يک انديشه و خاستگاه پيدايي آن به تحليل محتواي دروني آن انديشه مي پردازيم. اين دو مرحله چه ارتباطي با يکديگر دارند؟

    مرحله بعد از شناخت يک انديشه تحليل محتواي اين انديشه است. وقتي که پيدايي و حيات يک انديشه را برآمده از خاستگاه طبقاتي يا جبر تاريخي يا گفتمان حاکم در جامعه ببينيم، اين انديشه ديگر اختيار و آزادي ندارد لذا محتواي انديشه هم تحت تاثير پيدايي انديشه قرار مي گيرد. اگر کسي به سراغ ديرينه شناسي يا تبار شناسي فوکو برود و بخواهد به صورت افراطي آن را در مطالعه مشروطه مطرح کند، تحليل او يک تحليل خاص خواهد بود که نه تنها پيدايي انديشه را بسيار متاثر از فضاي اجتماعي سياسي مي بيند بلکه سمت و سوي آن را هم برآمده از آن خواست اجتماعي- سياسي طبقات خود معرفي مي کند. 

    وقتي ما به سراغ تحليل انديشه مرحوم نائيني، شيخ فضل الله يا آخوند خراساني مي رويم به گونه اي ديگر آنها را تحليل خواهيم کرد. لذا ما به اين نقطه مي رسيم که مي توانيم يک انديشه را به سبکهاي مختلف تحليل کنيم. 

  

  يکي از اصول علمي در شناخت مسائل حفظ بي طرفي علمي نسبت به مباحث است به نظر شما روشهايي که مبتني بر اين اصول باشد چقدر ما را به واقعيت نزديک خواهد کرد؟

    تحليل و تفسير ما ممکن است از منظر خود ما بهترين تفسير باشد اما حق نداريم که بگوييم نمي توانيم تفسير ديگري داشته باشيم. اگر نيت مولف را در تحليل يک متن کنار بگذاريم و بخواهيم با خود متن مواجه شويم، محتواي شيخ فضل الله را به گونه اي ديگر تفسير خواهيم کرد ولي اگر ما نيت مولف را در حد خاصي قبول بکنيم و بدانيم که شيخ فضل الله از اين جملات متن که در زمان خود به مردم ارائه کرده چه منظوري داشته اند به گونه اي ديگر تحليل خواهيم کرد. مثلا وقتي مرحوم نائيني قسمتي از کتاب خود را حذف مي کند و درجايي ديگر اشاراتي به محتواي آن دارد متوجه خواهيم شد که موضوع اصلي آن همان ولايت فقيه بوده است. در اين هنگام تفسير و تحليل ما متفاوت خواهد بود از زماني که متن را بدون توجه به نويسنده مطالعه و تحليل مي کنيم. ما در تحليل آثار کساني چون شيخ فضل الله، مرحوم نائيني و مرحوم آخوند خراساني بايد خود اين افراد را بشناسيم. لذا مشاهده مي کنيم که اين افراد بر اساس يک ارتکاز ديني ثابت و عقلانيت ثابتي صحبت مي کنند ولو اينکه اختلافات جزئي داشته باشند. بنابراين تحليل گفتماني که دنبال نسبيت است نبايد در تحليل انديشه علماء مشروطيت به کار برده شود. علما کساني هستند که بر اساس عقلانيت ثابت شيعي نظريه پردازي مي کنند و نه بر اساس گفتماني که صرفا در مقطع مشروطه به وجود آمده که بريده از گفتمان ثابت شيعي بود. چرا که آن ثبوت عقلانيت شيعي در همه علماء حاکميت دارد و اگر بخشي از مدرنيته توسط علماء پذيرفته مي شود بر اساس منطق ديگري بايد تحليل شود. از اينجاست که وقتي مرحوم نائيني از مشروطه صبحت مي کند با مشروطه غربي تفاوت دارد. مشروطه اي که شيخ فضل الله در مقطعي آن را مي پذيرد و در مقطعي نمي پذيرد، حاکي از آن است که مشروطه اي که در نهايت به وجود آمد با مشروطه مد نظر آنها تفاوت دارد. 

  

  به نظر شما در مطالعه انديشه علماي شيعي به خصوص در دوره مشروطه از چه روشي بايد استفاده کنيم تا ما را به شناخت صحيح برساند؟

    ما در قدم اول مي بينيم که برخي دنبال اين هستند، مفهوم و محتوايي که از غرب آمده در قالب واژه هايي بريزند و به جامعه منتقل کنند. اما اين محتوا بايد در يک قالبي ريخته شود و از يک فيلتري بگذرد که به آن فيلتر ارتکاز ديني مي گويند. اگر ما از روش تحليل ارتکاز ديني استفاده نکنيم نمي توانيم اين مسئله را بفهميم. 

 

   يعني روش ارتکاز ديني کافي است؟

    البته ما نمي توانيم به روش تحليل ارتکاز ديني اکتفا کنيم بلکه بايد از روش ديگري به عنوان مکمل استفاده کنيم. اين روش اين است که در وهله اول بفهميم منظور از مفاهيم و اصطلاحاتي که وارد شده اند چيست؟ وقتي يک کلمه خارجي را وارد مي کنند، يک روش تصرف مفهومي اعمال مي کنند و اين پايه زبان شناسي دارد. چرا که مفهوم يک امر اعتباري است و ارتباط معنا با واژه يک امر اعتباري قابل تغيير است اما اين طور نيست که ما در فرهنگستان بنشينيم و يک کلمه را عوض کنيم و يک کلمه ديگر جاي آن بگذاريم. وقتي يک کلمه قرار است وارد بستر اجتماع شود بستگي به شرايط زمان و مکان دارد. در اين راستا اگر فردي از موقعيت برتري برخوردار باشد کلمه به سرعت در اجتماع جا مي افتد و معناي مورد نظر او در اين کلمه مندرج مي شود. مثلا جمهوري که امام(ره) مد نظر داشتند از لحاظ کلمه اي با جمهوري غربي و آنچه روشنفکران و سکولارها مد نظر داشتند فرق نمي کند اما وقتي امام(ره) از اين اصطلاح در کشور استفاده مي کند معناي مورد نظر او در ذهن جامعه تداعي مي شود لذا اگر ما به اين مسائل توجه نکنيم تحليل انديشه و نحوه تعامل بزرگان با جامعه سياسي خودشان روشن نمي شود.