عبرت هاي مشروطه

نهضت مشروطه ايران نمونه بسيار روشني از حركت هاي رهايي بخشي است كه با رهبري علماي اسلام و جانفشاني هاي مجموعه متحد و مقتدر " روحانيت و مردم " به پيروزي رسيد، ليكن در اوج تحير و تحسر توسط استعمار انگليس و عوامل مرموز آن شامل جريان ها و احزاب وابسته به بيگانه و عناصر روشنفكرنماي غرب زده ـ به بيراهه افتاد و از كنترل و هدايت فقهاي دين خارج شد و به مصادره استعمارگران درآمد.انحراف مشروطه داراي عبرت هاي بسياري است كه مي تواند چراغ راه آينده باشد.عبرتهايي که نشانگر نقاط ضعف عمل و تفکر جامعه شيعي در آن مقطع خاص است که شناسايي و رفع اين نقاط ضعف چراغ راه انقلاب اسلامي بوده است.نهضت مشروطه اگرچه از يک سو با روي كار آمدن سلسله پهلوي و بازگشت استبداد و استعمار يک نهضت شکست خورده قلمداد مي‌گردد، اما با اين‌همه با تمام فراز و نشيبش مي توان آن را تجربه‌اي ذيقيمت محسوب نمود و به عنوان يکي از علل وحلقات زنجيره حوادث منجر شونده به انقلاب اسلامي مطرح نمود.‏

در اين قسمت به برخي از عبرت هاي مشروطه اشاره مي شود:‏

الف: اختلافات موجود در بين علما و دو گروه مؤثر روحانيت در مشروطه که بيانگر فقدان نظم فکري و انسجام رهبري از يک سو و نشناختن عمق تفکرات تجددگرايي و باطن تحول و نوزائي اتفاق افتاده در مغرب زمين است.

ب: ضعف در مديريت بحران و حوادث داخلي و عدم شناخت کافي از قدرت طراحي و توطئه دشمن بيروني بويژه رژيم انگلستان. در اين راستا مي‌توان هجرت علما به قم و خالي گذاشتن صحنه اصلي درگيري را اشتباه در مديريت نهضت خواند که عناصر روشنفکر و تجددخواه در يک برنامه طراحي شده توسط دولت انگلستان 14000 جمعيت را به سفارت کشاند و مسير مطالبات واقعي آنان را تغيير داد و علما در بازگشت با عمل انجام شده مواجه گرديدند و مديريت خواسته‌ها و اهداف نهضت در اختيار روشنفکران غرب زده قرار گرفت.

ج: مشروعه خواهان به رهبري شيخ فضل الله اگرچه ماهيت و باطن مشروطه و روشنفکران را به خوبي درک کرده بودند و ناسازگاري تفکر و عمل آنان را با اسلام ناب دريافته بودند و ليکن به گونه‌اي عمل کردند که شائبه حمايت از استبداد از موضعگيري‌هاي آنان استشمام گرديد و همين باعث اتحاد جريانات ديگر در مقابل آنان شد. به نظر مي رسد سکوت در مقابل حمله به مجلس و سرکوب مشروطه خواهان و عدم موضعگيري از سوي آنان و تأکيد بر اسلام خواهي و شريعت محوري مي‌توانست جايگاه خاص آنان را حفظ نمايد و اين جريان دچار اين سرانجام نگردد.

د: اما مهمترين نقيصه و کمبود نهضت مشروطه که باعث هدر رفتن زحمات عالمان شيعه و مرجعيت گرديد نهادينه نشدن بحث ولايت فقيه و عدم درك ضرورت وجود ولي فقيه است که در ادامه رهبري نهضت را به روشنفکران سپرد و عملاً بعد از پيروزي نهضت روحانيت نتوانست بر انقلاب مشروطه مديريت کند.

در عصر غيبت، تفکراتي همچون عدم جمع ميان سلطنت و فقاهت و نيز نزديک دانستن زمان ظهور، موجبات کمتر طرح شدن برخي مسائل حکومتي از ديدگاه مذهب شيعه را فراهم آورد. در دولت صفويه زمينه تصدي برخي مسائل سياسي ـ اجتماعي توسط فقيهان فراهم گرديد و اين امر توانست قسمتي از مسائل را ـ که کمتر مجال طرح يافته بود به عرصه بحث علماي شيعه آورد؛ از جمله بحث ولايت فقيه که مرحوم کرکي در عصر صفويه مطرح نمودند وليکن در عصر مشروطيت شاهد به ثمر نشستن اين بحث نيستيم و نظام سلطنتي به عنوان يک نظام پذيرفته شده و لازم الاجرا در ارتکازات عمومي وجود دارد و لذا بعد از سقوط محمد علي شاه باز هم نظام شاهنشاهي پابرجا مي‌ماند و فرزند 12 ساله او احمد علي شاه به سلطنت برگزيده مي‌شود. اهميت موضوع آنجا مشخص مي گردد كه نهادينه شدن مباحث حکومت اسلامي و ولايت فقيه و پذيرش آن در جامعه شيعي آثار و برکات خود را در طراحي، ايجاد و مديريت انقلاب اسلامي و حرکت رو به رشد آن نمايان مي نمايد.