حکایت مشروطه نیم بند

یکی از مهم ترین تحولات تاریخ معاصر ایران و به طور مشخص دوران سلطنت قاجار بر ایران واقعه ای است که با نام انقلاب مشروطه در صفحات تاریخ ثبت و ضبط شده است. در خصوص چگونگی رخداد انقلاب مشروطیت، مبانی اندیشه‏ای و زمینه‏های تاریخی آن سخن فراوان گفته شده و این مقال به هیچ وجه قصد بازگو نمودن مکررات را ندارد. آنچه در این مقال مورد بررسی قرار خواهد گفت روندی است که نهضت عدالتخواهانه و مردمی را به سوی نظامی با نام مشروطه و البته از نوع ناقص آن رهنمون ساخت که از نتایج تلخ آن به دار آویخته شدن مرجع تقلید، روحانی مجاهد و عالم بزرگی نظیر شیخ فضل الله نوری بود. ‏

اینکه لفظ مشروطه و نظام مشروطیت در ایران و در میان رهبران جنبش و نخبگان جامعه ناشناخته بود امری پذیرفتنی نیست. چه، شواهد و قراین بسیاری موجود است که حکایت از آشنایی نخبگان ایرانی با نظام‏ های مترقی دارد. رهبران و فعالان سیاسی در ایران نه تنها با مشروطیت آشنایی داشتند بلکه نظام مترقی ‏تری نظیر جمهوری را نیز می شناختند. از جمله شواهد موجود در اثبات آشنایی ایرانیان با نظام مشروطیت، نوشته‏ ها و گفته ‏های سید محمد طباطبایی مدت‏ ها قبل از انقلاب مشروطیت است. از یادداشت‏ های سید محمد طباطبایی که در تاریخ جمادی الاولی 1312 هـ. ق (حدود 12 سال قبل از انقلاب مشروطیت) تحریر شده است، بر می ‏آید که وی بر ضد حکومت ناصر الدین شاه سخنرانی می ‏‎نموده و ضمن بیان نواقص و مفاسد حکومت استبدادی و نظام سلطنتی، از حکومت قانون و نظام مشروطه سخن می‏گفته است. (1) البته سخن از مشروطه و مشروطیت منحصر به سید محمد طباطبایی نیست بلکه بسیاری از نخبگان، روشنفکران و فعالان سیاسی، قبل از انقلاب مشروطه، از نظام مشروطیت سخن گفته و پیرامون آن بحث نموده‏، حتی آثاری تحریر کرده‏ اند. (2) 

به هر تقدیر، نگارنده ضمن پذیرش آشنایی نخبگان و برخی رهبران نهضت با نظام مشروطه و البته تأکید بر مردمی بودن جنبش مشروطیت، در پی تشریح انحرافی است که در مسیر نهضت عدالتخواهانة مردم پدیدار شد و این جنبش اصیل را از مسیر طبیعی و واقعی آن منحرف نمود. برای تحلیل و تبیین انقلاب مشروطه و واکاوی نهضت مشروطیت شاید بهترین روش نگاهی گذرا بر جریان وقایعی است که نهایتاً انقلاب مشروطة ایران را در پی آورد. 

واقعیت این است که گرانی قند و تنبیه عده‏ای از بازرگانان از سوی علاء‏الدوله، حاکم تهران، سر سلسله وقایع منجر به مشروطیت می ‏باشد. پس از این واقعه، بازرگانان در اعتراض به اقدام علاءالدوله، در مسجد شاه بست نشستند. سیدین (سید محمد طباطبایی و سید عبدالله بهبهانی) از معترضین حمایت نموده و به همراه عده‏ای دیگر از علما در مسجد محل تجمع بازرگانان حضور یافتند. این اعتراضات موجب تعطیلی بازار و بروز برخی مشکلات در شهر تهران شد. خواسته معترضین برکناری علاء‏الدوله از حکومت تهران بود. (3) دولت نه تنها به خواستة معترضین اعتنایی نکرد، بلکه سختگیری‏ ها نیز شدت یافت. در پی این رویة دولت، علما به حرم حضرت عبدالعظیم عزیمت کردند. (4) این واقعه در تاریخ مشروطیت به "مهاجرت صغری" مشهور گردید. 

مهاجرت علما و بست نشینی آنان در حرم حضرت عبدالعظیم، مشکلات عدیده‏ ای را موجب گردید، به گونه ‏ای که تهران از حالت عادی خارج شد. دولتیان درصدد بازگرداندن علما برآمدند در این مرحله خواستة معترضین که رهبری آنها را علما بر عهده داشتند، برکناری علاء‏الدوله و برقراری عدالتخانه بود. (5) مظفر الدین ‏شاه با خواسته معترضین اعلام موافقت نمود. بدین ترتیب "مهاجرت صغری" پایان یافت و علما به شهر بازگشتند. 

پس از مراجعت علما خواستة اول آنان، یعنی برکناری علاءالدوله از حکومت تهران، تحقق یافت اما نه تنها عدالتخانه برپا نشد، بلکه بی ‏عدالتی دولتیان به سرکردگی، عین‏ الدوله، صدراعظم وقت، بیش از پیش نمودار شد. لذا علما، وعاظ و خطیبان، نوک پیکان انتقادات خود را متوجه عین ‏الدوله نموده و مجدداً خواستار برقراری عدالتخانه شدند. 

در ادامة انتقادات و سخنرانی ها علیه عین الدوله، شیخ محمد سلطان‏الواعظین، انتقادات شدیدی علیه صدراعظم مطرح ساخت. این سخنرانی دستگیری و بازداشت سلطان ‏الواعظین را در پی داشت. به محض وصول خبر دستگیری سلطان ‏الواعظین، عده‏ای از طلاب، بویژه طلبه ‏های مدرسة کاظمیه (محل تدریس سلطان‏ الواعظین)، به سوی قراولخانه ‏ای که شیخ محمد در آنجا بازداشت بود، روانه شدند. آنان با نگهبانان قراولخانه درگیر شده و موفق به آزادی سلطان ‏الواعظین شدند. در جریان درگیری ‏ها یکی از طلاب به نام سید عبد الحمید، کشته شد. 

طلاب که اکنون عدة قابل توجهی از مردم نیز به آنها پیوسته بودند، جنازة سید عبد الحمید را بر سر دست به خانه علما بردند. پس از این واقعه برخی از علمای برجستة تهران (از جمله شیخ فضل‏الله نوری و سیدین) به مسجد جامع رفته، در آنجا ازدحام نمودند. بدین ترتیب جمعیتی عظیم در مسجد جامع پدید آمد. بازارها بسته شد و شهر چهره‏ای بحرانی به خود گرفت. اجتماع کنندگان متفق‏القول شدند تا خواسته‏هایشان جامة عمل نپوشیده، صورت تحقق نپذیرد، مسجد را ترک نخواهد کرد. در این مرحله نیز خواستة علما که طی نامه‏ای توسط کامران میرزا به اطلاع شاه رسید، برکناری عین‏ الدوله و برقراری عدالتخانه بود(6) 

دیری نگذشت که کار بالا گرفت و اوضاع متشنج تر و وضعیت شهر بحرانی‏تر شد. در چنین وضعیتی دولت سختگیری را بیشتر نمود؛ محمد ولی خان نصر السلطنه، مأمور بیرون نمودن تجمع کنندگان از مسجد جامع شد. زمانی که مذاکره برای خروج معترضین به جایی نرسید کار به درگیری کشید. در این میان عده‏ای کشته تعداد زیادی زخمی شدند. پس از این واقعه، سختگیری بر محرکان و رهبران معترضین بیشتر شد. در پی فشار های دولت علما، وعاظ و بسیاری از طلاب رهسپار قم شدند. این مرحله "مهاجرت کبری" نام گرفت. 

پس از مهاجرت علما عده‏ای از مردم (حدود چهل نفر) به سفارت انگلستان پناه برده در آنجا بست نشستند. در سفارت از پناهندگان خواسته شد مطالب خود را مکتوب و ممهور نموده تحویل عوامل سفارتخانه دهند. نیز از آنان خواستند بدون اجازة سفارت ترک پناهندگی نکنند. همچنین از معترضین تضمینی اخذ شد به این مضمون که "به جا های دیگر مراجعه نکنند، تا سفارت اقدام نماید"(7) متحصنین "کاغذی به عنوان سند با امضای چند نفر از رؤسا به او [کاردار سفارت انگلستان] داده‏اند که تا کار ماها به انجام نرسانند، محال است از سفارت بیرون برویم. "(8) 

اشاره شد که خواستة اولیه متحصنین در سفارت انگلستان در روزهای نخست تحصن بر محور تشکیل عدالتخانه و بازگشت علما متمرکز شده بود. اما رفته رفته تغییراتی در خواسته ‏های آنان به عمل آمد. تغییرات ایجاد شده آشکار تحت تأثیر فعالیت‏ها و هدایت ظریف انگلیسی‏ها قرار داشت. توضیح اینکه در سفارت اتفاقاتی رخ داد که جریان حرکت مردمی به یکباره تغییر یافت. رفتار انگلیسی‏ها آشکارا در این تغییر جریان حرکت مردم نقش آفرینی کرد. 

گزارش‏ های بر جای مانده از رخداد های درون سفارت به خوبی گویای فعالیت مرموزانة انگلیس درجهت به دستگیری رهبری جریان اعتراض است. یکی از گزارش‏ها حاکی است "گرانت داف، کاردار سفارت انگلیس شب‏ها به دیدار پناهندگان می‏رفت و با مردم بسیار مهربانی می‏کرد و می‏گفت: پادشاه انگلستان پدر مهربان شما است، شما از هر حیث در امان هستید، شما به جای عدالتخانه مشروطه بخواهید و منشیان سفارت که به زبان فارسی احاطه داشتند معنی مشروطه و حکومت مشروطه را برای آنان توضیح می‏دادند، از سوی سفارت به اکثریت پناهندگان کارت تحت الحمایگی داده شد تا هر وقت بخواهید از سفارت بیرون بروند آسوده خاطر باشند. روی کارت پناهندگی نوشته شده بود: دارندة این کارت آقای... با کسانش زیر حمایت دولت انگلیس هستند و هر کس با او حرفی دارد به سفارت اعلی حضرت پادشاه انگلستان و امپراتور هندوستان مراجعه کند. "(9) 

به این ترتیب نهضت عدالتخواه، قانون طلب، مردمی و اصیل ایرانیان دفعتاً در جهت مشروطه‏خواهی تغییر مسیر داد. معترضین برای تأسیس عدالتخانه و بازگشت علما به سفارت انگلستان پناهنده شدند و آنچه از دل سفارت بیرون آمد مشروطه‏ای بود "نیم بند" و ناقص. چرا که ایرانیان به اذعان صاحب نظران و حتی بازیگران سیاسی عهد مشروطه به هیچ وجه آمادگی مشروطگی را نداشتند. زمینه‏ها و بسترهای تشکیل دولت مشروطه در ایران زمان مظفرالدین شاه نه تنها مهیا نبود بلکه زمان زیادی نیاز بود تا این بسترها و زمینه‏ها فراهم گردد. آنچه ایرانیان به دنبال آن بودند و از مدت‏ها قبل درپی کسب آن به هر نحویی از انحا تلاش کرده بودند، قانون و عدالت بود. در واقع گفتمان غالب در این برهه قانون‏خواهی و عدالت‏طلبی بود اما رخدادهای درون سفارت انگلیس، مشروطه‏ای را در پی آورد که به تعبیر جلال آل احمد "نیم بند" بود. 


* پی نوشتهادر دفتر روزنامه موجود است.