روشنفکران عصر مشروطه و غرب

در نقد و بررسی چگونگی مواضع و رویارویی های فکری روشنفکران عصر مشروطه درباره غرب، 1 به اعتبار میزان تاثیرگذاری روشنفکران بر مواضع فکری، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی فعالان سیاسی و تجددطلبان ایرانی عصر مشروطه، میرزافتحعلی آخوندزاده، میرزا یوسف خان مستشارالدوله، میرزا ملکم خان ناظم الدوله و میرزاعبدالرحیم طالبوف، مهم ترین روشنفکران عصر مشروطیت ایران بودند که بررسی افکار آنان درباره غرب، به ویژه از آن رو که نشان دهنده چگونگی مواضع فکری آنان در حوزه های مختلفی چون حکومت، سیاست، مذهب، روحانیت و سنت و تجدد است، از اهمیت فراوانی برخوردار است. 

آخوند زاده از جمله اندیشه گران ایرانی عصر قاجاریه بود که با جنبه هایی از علوم و فرهنگ و تمدن جدید غرب آشنایی داشت. وی با افکار بعضی متفکران روسی و اندیشه گران و فیلسوفان و نویسندگان بزرگ غربی چون هیوم، شکسپیر، نیوتن، مولیر، رنان، ولتر و منتسکیو آشنا بود و تحت تاثیر آنان قرار داشت. آخوندزاده تحت تاثیر فلسفه سیاسی نوین غربی، با انتقاد از وضع موجود در جامعه ایران، به اصول و مبانی سیاسی مشروطیت پارلمانی و دموکراسی غربی و مفاهیمی چون آزادی ها و برابری های دموکراتیک و سکولاریسم دلبستگی فراوانی داشت. یکی از ویژگی های مهم نگاه آخوندزاده به غرب آن بود که وی مفاهیم و نهادهای غربی را تا حدود زیادی همان گونه که در فلسفه سیاسی غرب و جوامع غربی وجود داشت، مورد تاکید و حمایت قرار داد. او با اعتقاد به وجود برخی تضادها و تناقض های موجود میان اسلام و دموکراسی غربی، به کسانی چون ملکم خان و مستشارالدوله که می کوشیدند مصلحت اندیشانه و با تقلیل مفاهیم غربی، آن مفاهیم را با اسلام همانند جلوه دهند، انتقاد و اعتراض می کرد چنان که در نامه انتقاد خود از رساله «یک کلمه” مستشارالدوله چنین نوشت؛ «به خیال شما چنان می رسد که گویا به امداد احکام شریعت، کونستیتوسیون فرانسه را در مشرق زمین مجری می توان داشت. حاشا و کلا، بلکه محال و ممتنع است.”2 

آخوندزاده را به درستی از پیشگامان ناسیونالیسم جدید ایرانی دانسته اند. برخی از مورخان و پژوهشگران چون یرواند آبراهامیان تاکید روشنفکران عصر مشروطیت بر ناسیونالیسم را در جهت تمایلات و اهداف ضدامپریالیستی آنان برشمرده اند. 3 اما چنین به نظر می رسد که دیدگاه نویسندگانی چون آبراهامیان در این زمینه، حداقل درباره آخوندزاده چندان صحیح نباشد زیرا انگیزه و هدف اصلی آخوندزاده در طرح افکار و تمایلات ناسیونالیستی خود که جنبه افراطی و مبالغه آمیز نیز به خود گرفت، بیشتر معطوف به ضدیت با اسلام و عرب بود تا استعمارگران و امپریالیست ها. به رغم علاقه مندی و تاکید شدید آخوندزاده بر «حفظ میهن بر ضدبیگانگان”4 وی به شیوه یی روشن و جدی، از خود تمایلات ضداستعماری و ضدامپریالیستی نشان نداد. و حتی همان گونه که دکتر حائری نیز به درستی نوشته است؛ «آخوندزاده تنها از نظام حاکم در ایران انتقاد ولی از حکومت تزاری روس ستایش می کرد و خود شخصاً خدمتگزار وفادار آن بود. حکومتی که داستان تجاوزکاری هایش به ایران، صفحات تاریخ نو ایران را پر کرده و به بهای جان هزارها هم میهن آخوندزاده تمام شده است.”5

آخوندزاده همچنین در رویکرد خود به غرب، به رغم آگاهی های نسبی ارزنده یی که درباره جنبه هایی از نوآوری ها و پیشرفت های غرب و لزوم استفاده از آنها ارائه کرده است، در محدوده انتقال آن مفاهیم و نهادها، به پاره یی تفاوت های تاریخی، اجتماعی و فرهنگی ایران با جوامع غربی بی توجه باقی مانده و نتوانست به یک شناخت عمیق از ریشه ها، خاستگاه و مبانی فکری، تاریخی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آن مفاهیم و نهادها، و یک شناخت نقادانه از غرب دست یابد. 

مستشارالدوله و میرزا ملکم خان نیز مانند آخوندزاده با جنبه هایی از نوگرایی ها و پیشرفت های غرب و تعدادی از متفکران غربی آشنایی داشتند و به آنان دلبسته بودند و مانند آخوندزاده، در افکار و تمایلات خود برای پیشرفت و ترقی ایران رویکردی غربگرایانه داشتند. اما برخلاف آخوندزاده که نظام سیاسی مشروطیت پارلمانی و دموکراسی و مفاهیمی چون قانون، آزادی و برابری های دموکراتیک را تا حدود زیادی به شیوه های پذیرفته شده آن در فلسفه سیاسی غرب و جوامع غربی معرفی کرد و مورد ستایش و جانبداری قرار داد، مستشارالدوله و ملکم خان مسیر دیگری در پیش گرفتند. مستشارالدوله و به ویژه ملکم خان با توجه به شرایط اجتماعی ایران به ویژه نفوذ و قدرت سنتی مذهب و رهبران مذهبی در جامعه ایران، مصلحت اندیشانه کوشیدند مشروطیت، دموکراسی، قانون، آزادی و برابری های دموکراتیک را از طریق تقلیل آن مفاهیم و نهادها، با اسلام همانند و هماهنگ جلوه دهند. و با پنهان نگاه داشتن برخی تضادها و تناقض های موجود میان اسلام و قوانین شرعی با مشروطیت و دموکراسی غربی، از مخالفت های دین مداران سنتی و به ویژه رهبران روحانی با مشروطیت و دموکراسی بکاهند. بر پایه همین شیوه از تلقی مصلحت اندیشانه و البته نامتناسب با واقعیت بود که مستشارالدوله در نامه یی به آخوندزاده نوشت؛ «به جمیع اسباب ترقی و سیویلیزاسیون، از قرآن مجید و احادیث صحیح، آیات و براهین پیدا کرده ام که دیگر نگویند فلان چیز مخالف آیین اسلام یا آیین اسلام مانع ترقی و سیویلیزاسیون است.”6 و میرزا ملکم خان نیز در گفت وگوی خود با ویلفرید بلنت انگلیسی اظهار داشت؛ «چنین دانستم که تغییر ایران به صورت اروپا کوشش بی فایده یی است. از این رو فکر ترقی مادی را در لفاف دین عرضه داشتم.”7

بسیاری از مورخان و پژوهشگران در تحلیل و ارزیابی خود از افکار سیاسی میرزا ملکم خان او را غربزده و پدر غربزدگی در ایران تلقی و معرفی کرده اند، اما مدارک و دلایلی در دست است که نشان می دهد این شیوه از تلقی، پیوند چندان نزدیکی با واقعیت ندارد. شاید بتوان گفت ریشه اصلی این نوع تلقی درباره ملکم خان را باید در تصویر اغراق آمیزی که فریدون آدمیت از ملکم خان و مواضع فکری او درباره غرب به دست داده است جست وجو کرد. به نوشته آدمیت؛ «ملکم خان پیشرو اصلی و مبتکر واقعی اخذ تمدن فرنگی بدون تصرف ایرانی بود. در واقع فلسفه عقاید سیاسی او مبتنی بر تسلیم مطلق و بلاشرط در قبال تمدن اروپایی بود. عقیده داشت که ایران در تمام ارکان زندگی سیاسی و اقتصادی باید اصول تمدن غربی را بپذیرد.”8 در نقد دیدگاه آدمیت درباره ملکم خان، دکتر ماشاءالله آجودانی به درستی نوشته است؛ «تصویر اغراق آمیزی که آدمیت از مفهوم اخذ تمدن غربی در تفکر ملکم ارائه داده است، باعث بسیاری از گمراهی ها در برداشت های معاصر ایران ما شده است. آن آیین تمدن غربی که از دیدگاه ملکم باید به عینه اخذ می شد و تصرفی هم در آن نمی شد، آیین حکمرانی، قانون و نظم دولت بود که او از آن به اصل آیین تمدن غرب یاد می کرد. ملکم در مراحل اولیه زندگی اش و در دوره یی کوتاه معتقد بود اخذ قانون دیوان یا دولت باید بدون هیچ تصرفی انجام گیرد، اما مقصود او از اخذ آیین حکمرانی بدون هیچ تصرفی، این نبود که تمام مظاهر مدنیت غربی، فی المثل همه شیوه ها در رسوم اجتماعی و طرز زندگی مردم آنها را هم باید اخذ کرد.”9

به نظر می رسد برای شناخت و ارزیابی هر چه صحیح تر از تلقی و دیدگاه ملکم خان درباره غرب، توجه به این واقعیت مهم و ضروری است که تلقی و دیدگاه ملکم درباره غرب از دو دوره فکری متفاوت و بلکه متضاد برخوردار بود. ملکم حتی در نخستین مرحله فکری و آثار منتشره خود با آنکه در مقایسه با افکار و آثار بعدی خود، شیفتگی و صراحت بیشتری برای اخذ فرهنگ و تمدن غرب از خود نشان داد، اما هرگز تقلید مطلق از غرب را پیشنهاد نکرد. ملکم در رساله «دفتر قانون» تاکید کرد؛ «به همان دلیلی که تفنگ را ما اختراع نکردیم» یا ما «کالسکه آتشی» را نساخته ایم، «به همان دلیل نیز دستگاه اجرا نداریم» و به این نتیجه رسید که “ما در مسائل حکمرانی نمی توانیم و نباید از پیش خود اختراعی نماییم. یا باید عمل و تجربه فرنگستان را سرمشق خود قرار بدهیم، یا باید از دایره بربری گری خود قدمی بیرون نگذاریم.” و تصریح کرد؛ «کاش اولیای دولت ما نیز در اختراعات دولتی یک قدری به عقل خود کمتر اعتماد می نمودند و آن اصولی را که فرنگی ها با این همه علم و تجربه یافته اند کمتر تغییر می دادند. طرح های دولتی را یا باید به کلی قبول کرد یا باید به کلی رد نمود. این نوع طرح ها را مثل چرخ های ساعت ترتیب داده اند، هرگاه نصف چرخ های ساعت را رد کنیم، نصف دیگر بی مصرف و مثل آن بازیچه خواهد بود که ما از فرنگی ها اخذ کرده ایم.”10

هر چند در این نوشته ملکم در دفتر قانون، دعوت او به تقلید از غرب مشهود است، اما چنان که پیدا است تقلید او از غرب با آنکه و البته تا حدودی جنبه افراطی و مبالغه آمیز به خود گرفته و خالی از اشکال نیست، اما لزوماً دعوت او به یک تقلید محض و مطلق از غرب در همه ابعاد و شئون زندگی فردی و اجتماعی را اثبات و منعکس نمی کند. البته همان دعوت او به تقلید از غرب در آیین و مسائل حکمرانی از چند ایراد اساسی برخوردار است. استدلال او که «به همان دلیلی که تفنگ را ما اختراع نکردیم» پس «در مسائل حکمرانی نمی توانیم و نباید از پیش خود اختراع کنیم» بر پایه استواری قرار نگرفته است. بدون تردید ملکم در واقع بر آن بود تا با الگو قرار دادن و تقلید از آیین حکمرانی غرب، راه حلی برای برون رفت ایران از عقب ماندگی ها به دست دهد. در حالی که درست است که مثلاً تفنگ یا کالسکه آتشی می تواند عیناً و به صورت مشابهی اخذ و از کاربرد مشترکی در جوامع مختلف بدون توجه به نوع فرهنگ، مذهب، تاریخ و آداب و سنن اجتماعی آن جوامع برخوردار باشد، اما نوع آیین حکمرانی هر جامعه حداقل در جنبه هایی از آن مربوط به نوع تاریخ، فرهنگ، مذهب، اخلاق و آداب و رسوم آن جامعه است که با توجه به وجود برخی تفاوت ها و گاه تضادها در جوامع گوناگون، باید تفاوت ها و تغییراتی متناسب با ویژگی ها و شرایط هر جامعه داشته باشد. 

فلسفه سیاسی و آیین حکمرانی غرب جدید نیز یک حادثه و اتفاقی آنی نبوده است، بلکه بر بستر مقدمات و شرایط تاریخی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی غرب و در یک روند تدریجی شکل گرفته است که نمی توان آن را مانند یک کالا و محصول صادراتی غرب مثل یک خوراکی یا پوشیدنی وارد کرد و به یک جامعه خوراند یا برآن پوشاند. وانگهی ملکم این واقعیت را درنیافت یا حداقل آنکه به آن پایبندی نشان نداد که غرب جدید و پیشرفت هایش تا حدود زیادی محصول ذهن پرسشگر و کنجکاو و شک علمی و عقلانیت انتقادی و روحیه نوآوری انسان و جامعه غربی است. در حالی که ملکم برای عبور و نجات ایران و ایرانیان از بن بست عقب ماندگی، مسیری را پیشنهاد کرد که در آن، راه ها هم به سوی شناخت نقادانه از غرب مسدود بود و هم به سوی بسیج عمومی برای تدارک آمادگی و امکانات در جهت خلاقیت و نوآوری ایرانی. 

در رساله «دفتر تنظیمات یا کتابچه غیبی» که از نخستین آثار ملکم خان و دربردارنده افکار اولیه اوست، به روشنی می توان جنبه هایی از تلقی اولیه ملکم درباره غرب را دریافت. یکی از شخصیت های اصلی این رساله «آقای فضول» نام دارد. آقای فضول منعکس کننده یک نوع دیدگاه مخالف دیدگاه ملکم خان است. در شرح مخالفت با دیدگاه ملکم درباره غرب، از زبان آقای فضول چنین آمده است؛ «ما میل نداریم که دین خود را از دست بدهیم، ما هر وقت بخواهیم کافر شویم شما را خبر می کنیم و قوانین فرنگ را هر طوری که تو بخواهی اخذ می کنیم. اما حالا زحمت بی فایده می کشید، خدا به ما عقل داده است و هیچ احتیاجی به درس فرنگی نداریم. گذشته از اینها اینجا ایران است، اینجا فرنگ نیست که هر کسی هر چه بخواهد مجری بدارد، علما و مجتهدان پوست از سر ما می کنند.”11 دقت در دیدگاه آقای فضول دربردارنده چند نکته است؛ یکی آنکه وی دین را در تقابل با اخذ فرهنگ و تمدن و قوانین غربی می داند. در نگاه دین مدارانه آقای فضول چنین رویکردی به غرب به منزله کفر و از دست دادن دین است. دیگر آنکه وی با استناد به اینکه خدا به ما عقل داده است، در واقع مدافع نوعی خوداتکایی است که در ماهیت خود می تواند مثبت ارزیابی شود، اما از آنجایی که وی از این خوداتکایی به این نتیجه می رسد که «هیچ احتیاجی به درس فرنگی نداریم»، منعکس کننده افراطی گری های آقای فضول است که راه را بر امکان هر گونه تبادل و تعامل فرهنگی و تمدنی ایران و غرب و فرصت استفاده از دستاوردهای مثبت فرهنگ و تمدن غرب و متناسب با شرایط و نیازهای جامعه ایران می بندد. همچنین این ادعای آقای فضول که «علما و مجتهدان پوست از سر ما می کنند» نیز در واقع مخالفت رهبران مذهبی روزگار ملکم با رویکرد به غرب را منعکس می کند. 

ملکم خان نیز در پاسخ به آقای فضول چنین نوشت؛ «این حرف ها مدتی است کهنه شده است. بیچاره مجتهدان را بی جهت متهم نکنید. باز الان در ایران هرگاه کسی است که معنی نظم یوروپ را بفهمد میان مجتهدان است. وانگهی از کجا فهمیدید که اصول نظم فرنگ خلاف شریعت اسلام است. من هرگاه قرار بگذارم که مستوفیان دیوانی، پول دولت را کم بخورند، مجتهدان چه حرفی خواهند داشت؟ ترتیب مناصب دیوانی چه منافات با شریعت دارد؟ انتظام دولت منافی هیچ مذهب نیست»12 در پاسخ ملکم به آقای فضول دو ایراد مهم وجود دارد؛ یکی مصلحت اندیشی توام با ریاکاری ملکم خان درباره مجتهدان دینی و ابزارانگاری دینی او و دیگری نامتناسب بودن ادعای ملکم خان درباره شناخت و فهم روحانیون آن روزگار از اروپا با واقعیت. استدلال ملکم خان درباره اینکه «در ایران هرگاه کسی هست که معنی نظم یوروپ را بفهمد میان مجتهدان است» نه درست بود و نه خودش به آن اعتقادی داشت. مهم ترین ویژگی افکار سیاسی ملکم خان که معنای نهایی تفکر سیاسی او را شکل داده است، کوشش فراوان و مصلحت اندیشانه او در تقلیل مفاهیم و نهادهای جدید غربی برای انطباق دادن آن مفاهیم و نهادها با اسلام در جهت جلوگیری و کاهش مخالفت های رهبران مذهبی و روحانی در ایران است. به ویژه او در دوره دوم حیات فکری اش و در آثاری چون روزنامه قانون و رساله ندای عدالت که در اواخر عمرش نوشته شده و دربردارنده و منعکس کننده آخرین مواضع فکری اش است، هر چند مصلحت اندیشانه، اما حداقل در مقام نظر، نسبت به دیدگاه های اولیه اش عقب نشینی و تجدید نظر کرد. ملکم خان در رساله ندای عدالت خود تصریح کرد؛ «کدام احمق گفته است که ما باید برویم همه رسومات و عادات خارجه را اخذ نماییم؟» 13 و در روزنامه قانون با اتخاذ مواضع دینی- حتی دینی تر از بسیاری از دین مداران و روحانیون روزگار خود- تا آنجا پیش رفت که به زبان یکی از «امنای آدمیت» خطاب به فرنگی ها چنین نوشت؛ «در دنیا هیچ نظم و حکمتی نمی بینیم که مبادی آن یا در قرآن یا در اقوال ائمه یا در آن دریای معرفت اسلام که ما احادیث می گوییم و حدود و وسعت آن خارج از تصور شما است، به طور صریح معین نشده باشد. کشف این حقیقت شرایط ترقی ما را به کلی تغییر داده است. حال عوض اینکه به جهالت سابق، تنظیمات مطلوبه را برویم از فرنگستان گدایی نماییم، اصول جمیع تنظیمات را در نهایت سهولت از خود اسلام استخراج می نماییم. این صراط مستقیم و این طرح تازه، جمیع خبط ها و ضررهای گذشته ما را بلاشک بهتر از انتظار هر کس تلافی خواهد کرد.”14

یکی دیگر از برجسته ترین و مهم ترین روشنفکران عصر قاجاریه و مشروطه، میرزاعبدالرحیم طالبوف تبریزی است. او نیز مانند دیگر روشنفکران روزگار خود تحت تاثیر آثار متفکران غربی به ویژه فیلسوفان سیاسی و اجتماعی فرانسوی، انگلیسی و آلمانی مانند بنتام، ولتر، روسو، هنری توماس، ارنست رنان، کانت و نیچه قرار داشت. طالبوف نیز از رویکرد به غرب و تاکید بر لزوم اقتباس از نوآوری ها و پیشرفت های غربی باز نماند. اما در رویکرد خود به غرب، هدف ترقی و قدرت و عظمت ایران و استقلال کشور و حفظ مذهب در برابر دست یازی های سلطه طلبانه کشورهای استعمارگر را تعقیب می کرد. وی در قسمتی از کتاب «مسالک المحسنین» خود صریحاً تاکید کرده است 15 هدف وی از تاکید بر لزوم اقتباس از نوآوری ها و پیشرفت های غرب، رسیدن به پیشرفت و ترقی و قدرت ایران برای مقابله با دست یازی های سلطه گرانه استعمارگران غربی و حفظ مذهب و استقلال ایران است. 

طالبوف با اشاره به ضعف و عقب ماندگی ایران و اهمیت و ضرورت برخورداری ایران و ایرانیان از تکنولوژی پیشرفته غربی چون تلگراف، تلفن و راه آهن تاکید کرده است که باید «در ایران کارخانه بسازیم، از فرنگیان اوستاد چیت ساز و ماهوت ساز و مکانیک بیاوریم، وقتی که خودمان یاد گرفتیم آنها را یعنی خارجه را بیرون بکنیم.”16 دقت در دیدگاه طالبوف در این باره به روشنی نشان می دهد وی ضمن آگاهی به اهمیت و ضرورت برخورداری ایران و ایرانیان از تکنولوژی جدید و لزوم استفاده از دستاوردهای علمی و فنی غرب، به هیچ روی خواهان وابستگی ایران به غرب نبوده است. او خواهان استفاده از تکنولوژی و دانش و کارشناسان غربی برای پیشرفت و توسعه اقتصادی ایران تا رسیدن به مرحله خودکفایی ایران بود. طالبوف آنقدر از آگاهی و هوشمندی برخوردار بود که در عین تاکید بر لزوم اقتباس از غرب، بر لزوم یادگیری دانش فنی غرب نیز توجه و تاکید کند. 

طالبوف در قسمتی از دیدگاه خود درباره چگونگی رویارویی با غرب و تعامل با آن در جهت استفاده از دستاوردهای مثبت غرب، و به ویژه در شیوه های حکومتی، به بحث پرداخت. او شیوه های حکومتی غرب در زمینه نظم و قانون را مورد ستایش قرار داد و اخذ آن شیوه ها را از سوی حکومت ایران برای استقرار نظم و قانون در جامعه ضروری دانست. اما از این انتقاد بازنایستاد که اقدام حکومت ایران در اقتباس از آیین حکمرانی غرب، به شکل ظاهری آن محدود مانده و به محتوای آن دست نیافته است. او تقلید حکومت ایران را از غرب در شیوه های حکومتی، امری الزامی و مطلوب دانسته است. به دیده او اقتباس از آیین حکمرانی غرب در ایران الزامی است، زیرا شیوه سنتی حکومت در ایران کارایی لازم را ندارد، و مطلوب است، زیرا در غیر این صورت «امکان زیستن ندارد» اما انتقاد او از آن جهت است که حکومت ایران در تقلید خود از اشکال ظاهری فراتر نرفته، و به محتوای آن در جهت کارآمدی راه نیافته است. 17 طالبوف آشکارا با تقلید از غرب و آنچه غربزدگی نامیده شده است، کاملاً مخالف بود. به نوشته او؛ «هر ایرانی که وطن خود را مثل بلاد اروپا بخواهد... در اعمال و اقوال تقلید آنها را کند... دشمن دین و وطن خود است...”18 و نیز از آن گروه تحصیل کردگان ایرانی که در خارج از کشور، از فرهنگ و تمدن اروپایی، تنها باده نوشی و خوردن گوشت خوک را آموخته اند، سخت انتقاد کرد19 و در نقد فرنگی مآبی چنین نوشت؛ «آنها که از فرنگستان برگشتند جز چند نفر همه در ایران فرنگی مآبی و نشر اراجیف و تقبیح رسوم و عواید اجدادی نمودند، مردم را اسباب تنفر از علم و معلومات شدند»20 طالبوف در قسمتی از «مسالک المحسنین» خود، به زبان یکی از شخصیت های داستانی و خیالی کتابش- پدر شخصی به نام میرزامحمود- به نقد فرنگی مآبی پرداخت. پدر میرزامحمود در مقدمه کتابچه یی که از خود بر جای نهاده خطاب به پسرش چنین نوشت؛ «تو را علم آموختم که اداره ملی را آشنا بشوی، حب وطن را بفهمی... و از هیچ ملت، جز علم و صنعت و معلومات مفیده چیزی قبول نکنی. تقلید ننمایی، یعنی در همه جا و همیشه ایرانی باشی.... مباد شعشعه ظاهری آنها تو را بفریبد.”21


پی نوشت ها

1- برای آگاهی بیشتر درباره افکار و نقش روشنفکران ایرانی عصر قاجاریه و مشروطیت، نگریسته شود به لطف الله آجدانی، روشنفکران ایران در عصر مشروطیت، چاپ اول، تهران، نشر اختران، 1386

2- میرزافتحعلی آخوندزاده، مقالات فارسی، به کوشش محمدزاده، ویراسته ح. صدیق، تهران، انتشارات نگاه، 1355، ص 101 

3- یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی، محمد ابراهیم فتاحی، ولی ولایی، چاپ دوم، تهران، 1377، صص 79 و 80

4- فریدون آدمیت، اندیشه های میرزافتحعلی آخوندزاده، چاپ اول، تهران، انتشارات خوارزمی، 1349، صص 115 و 117

5- دکتر عبدالهادی حائری، تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، چاپ دوم، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1364، ص 29

6- میرزافتحعلی آخوندزاده، الفبای جدید و مکتوبات، به کوشش حمید محمدزاده و حمید آراسلی، تبریز، نشر احیاء، 1357، ص 372

7- فریدون آدمیت، اندیشه های ترقی و حکومت قانون(عصر سپهسالار)، چاپ اول، تهران، انتشارات خوارزمی، 1351، صص 64 و 65 

8- فریدون آدمیت، فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت ایران، چاپ اول، تهران، انتشارات سخن، 1340، ص 113

9- دکتر ماشاءالله آجودانی، مشروطه ایرانی، چاپ پنجم، تهران، نشر اختران، 1383، صص 283 و 284

10- میرزا ملکم خان ناظم الدوله. «مجموعه آثار میرزا ملکم خان» به کوشش و با مقدمه محمد محیط طباطبایی، تهران، انتشارات علمی، (بیتا)، ص 126

11 و 12- همان، صص 10 تا 14

13- میرزا ملکم خان ناظم الدوله، روزنامه قانون، به کوشش و با مقدمه هما ناطق، چاپ اول، تهران، انتشارات امیرکبیر، 2535، (مقدمه رساله ندای عدالت، ص 8) 

14- همان، (شماره 36 و صص 3 و 4) 

15- عبدالرحیم طالبوف، مسالک المحسنین، به همت محمد رمضانی، تهران، چاپخانه کلاله خاور، (بیتا)، صص 46 و 47

16- همان، ص 49

17- همان، صص 143 و 144

18- همان، صص 42 و 43

19- همان، ص 111

20- همان، ص 110

21- همان، ص 142