تكاپوی انگلیسی‌ها در گیلان و قفقاز عصر مشروطه

تحركات در مناطق شمالی ایران از دوره وزيرمختاري‌ هاردینگ و جریان اخذ وام برای مسافرت سال 1903 مظفرالدین شاه شدت یافت. در آن زمان برای نخستین بار ‌هاردینگ پیشنهاد كرد شیلات خزر وثیقه وام مورد نیاز شاه باشد. شمال ايران به طور سنتي حوزه نفوذ روسیه محسوب مي‌شد و اگر پیشنهاد ‌هاردینگ تحقق پیدا می‌كرد، انگلیس جاپايي در منطقه نفوذ روسيه به دست مي‌آورد. در این زمان انگلیسی‌ها در خاندان‌های محتشم و ملاك گیلان نفوذی بی‌سابقه پیدا كردند.‌ هاردینگ از یكی از اشراف گیلان كه دو نشان معتبر سنت مایكل و سنت جورج داشت سخن می‌گوید كه یا در دوره مأموریت او و یا پيش‌تر از حكومت بریتانیا دریافت كرده بود. نشان‌ها خود بهترین حلّال مشكلات دارنده آن بود.

حاجب‌الدوله یکی اعيان گیلانی را كه متعلق به خاندان اكبر یا آل امشه بود از رشت به تهران آورد و ظاهراً بدون دلیل او را در پایتخت نگه داشته بود. «دوست گیلانی»‌ هاردینگ به او شكایت برد، راه رهایی این بود كه پیش‌كشی به عین‌الدوله صدراعظم جدید بپردازد.‌ هاردینگ به عین‌الدوله خاطرنشان كرد هر نوع رفتار خشن و جابرانه با مرد گیلانی، «عكس‌العمل بی‌نهایت وخیم در لندن ایجاد خواهد كرد». فرد مزبور بالاخره با وساطت ‌هاردینگ و تقدیم مبلغی پیش‌كشی آزاد شد، اما پیش از مراجعت به گیلان براي سپاسگزاري به ديدار هاردينگ رفت.  این اعيان‌زاده‌ها كه در منطقه نفوذ روسیه می‌زیستند و از حمایت بریتانیا برخوردار بودند، بعدها در جریان تحولات مشروطه و بعد از آن گام‌های اساسی در تضعیف حكومت قاجار و تحكیم نفوذ انگلیس برداشتند و نقش اساسی در لشکرکشی به سوی تهران ایفا كردند.

به تكاپوی آل امشه در جریان اشغال تهران در بخش دیگر این كتاب اشاره خواهد شد و در این جا خاطرنشان می‌كنیم یكی از مهمترین چهره‌های این خاندان سردار منصور فتح‌الله اكبر بود كه در دوره‌ دوم مشروطه وزیر پست و تلگراف شد. او همان «اشراف‌زاده»‌ای است كه‌ هاردینگ نام او را ذكر نكرده، اما داستان دستگيري و رهايي‌اش را در تهران شرح داده است. سردار منصور پسر حاجی‌خان امشه‌ای و برادرزاده اكبرخان رشتی (بیگلربیگی) بود. او پس از مرگ اكبرخان به تمام ثروت و نیز لقب و منصب او دست یافت. سردار منصور از سال 1889 تا 1892 مدیر گمرك‌های گیلان و مازندران بود. در مه 1899 همراه محسن‌خان مشیرالدوله به اروپا رفت،‌ در مارس 1904 در ارتباط با تغییرات زمان عین‌الدوله به تهران آمد و مدتی در خانه حاجب‌الدوله تحت نظر بود. دستگيري او شايد به علت تكاپوهايش در آستانة مشروطه بوده باشد. وی پس از پرداخت مبلغی كلان و البته با وساطت ‌هاردینگ همانطور كه دیدیم آزادی خود را به دست آورد.

فتح‌الله اكبر در سال 1902 كه مظفرالدین‌ شاه از طریق رشت عازم سفر دوم به فرنگ بود، با تقدیم هدایا لقب سردار منصوری گرفت.‌ او از طرفداران نهضت مشروطیت در منطقه گیلان بود. سردار منصور عموزاده میرزاكریم‌خان رشتي بود، او همان كسی است كه در آستانه كودتای سید‌ضیاء - رضاخان، رئيس‌الوزراي ایران بود و در تسلیم تهران به كودتاچیان نقشی مؤثر داشت. قضاوتی در مورد وی بیانگر ماهیت پیچیده اوست: «من تا حال گمان می‌كردم این شخص مثل عموم اهل طبرستان ساده است، حالا می‌بینم خیلی زیرك و شیطان و مدبر است».  خاندان اكبر در منطقه‌ای كه ظاهراً حوزه نفوذ روسیه بود، نقش بسیار عظیمی در تخریب پایه‌های نفوذ آن قدرت برعهده گرفتند و تا زمان‌های بعد اهمیتی كلیدی در منطقه داشتند. در میزان اهمیت و نفوذ آنان همین بس كه ‌هاردینگ تهدید كرده بود برخورد با سردارمنصور عواقبی ناگوار در لندن علیه دولت عين‌الدوله خواهد داشت. به ياد داشته باشيم با حمايت سردارمنصور و پسرعموهايش بود كه اردوي گيلان به تهران لشكركشي كرد و پايتخت را همراه با اردوي بختياري تصرف نمود و محمدعليشاه را برافكند.

از سوی دیگر در آستانه مشروطیت ایران، ارامنه و تركهای قفقاز در جنب و جوشی دائمی بودند، «عده زیادی از گروه اخیر با نیهیلیست‌ها ارتباط و همكاری سری داشتند». با اینكه ارامنه با تركها ظاهراً به دلیل قومي و مذهبی درگیر بودند، اما هر دو گروه نفرت و انزجار شدیدی نسبت به تزار روسیه داشتند. در باكو،‌ هاردینگ كه پس از خاتمه مأموریت خود در ايران به اروپا بازمی‌گشت و در یكی از «مهمترین هتل‌های بادكوبه» اقامت داشت، به «ملاقات یكی از تجار ثروتمند انگلیسی مقیم این شهر، كه سالیان متمادی با كانونهای نفت قفقاز ارتباط داشت»، رفت. خواهيم ديد منابع نفت باكو در دست چه كساني بود و آنها چه نقشي در تحولات معاصر ايران داشتند.

همان ساعتی كه‌ هاردینگ «در منزل این بازرگان انگلیسی» نشسته و مشغول صحبت بود، ناگهان در زدند. چند لحظه بعد مردی وارد شد و خود را به مهمانان معرفی كرد. او دلیل آمدن خود را این‌گونه عنوان نمود كه مبلغی «كمك نقدی برای كمیته انقلابی باكو» می‌خواهد كه گردانندگانش «مشغول آماده كردن زمینه برای یك شورش نیهیلیستی در بادكوبه» بودند. بازرگان انگلیسی آمادگی خود را برای كمك به «كمیته انقلابی قفقاز» اعلام كرد و «قول داد كه كمك‌های نقدی مورد نیاز را در اسرع وقت به دستشان برساند». ‌هاردینگ از این موضوع متعجب گردید و «احساسات محافظه‌كاری»‌اش برانگیخته شد. وی به میزبان خود گفت صحیح نیست انسان در قلمرو حكومت پادشاهی زندگی كند و «غیرمستقیم در توطئه‌هایی كه برای سرنگون كردن همان پادشاه در جریان است،‌ شركت داشته باشد». یكی از حضار مجلس به كمك میزبان شتافت و اطمینان داد هیچ ضرورتی به عذاب وجدان و ناراحتی نیست، «زیرا شخصاً اطلاع موثق دارد كه چندین برابر همین اعانه نقدی را، كه میزبان محترم قرار است بدهد، خود فرماندار بادكوبه قول داده است به صندوق شورشیان بریزد تا آنها بتوانند با استفاده از همین كمك‌ها، نظام سلطنتی روسیه را، كه وی عالی‌ترین نماینده همان نظام در بادكوبه است، سرنگون كنند!» 

هاردينگ شخصيتي بسيار مهم بود. او با خاندانی وصلت كرده بود كه سهمی مؤثر در حوادث ایران ایفا كردند و از قضا با مقامات عالی‌رتبه انگلیس روابط بسيار صمیمانه‌ای داشتند. همین قدر كافی است كه بگوییم ‌هاردینگ پس از خاتمه مأموریتش در سال 1905 و رفتن به لندن، «در خانه‌اي مرفه و راحت، واقع در خیابان بركلی پایین» سكونت گزید كه متعلق به مادر خوانده همسرش «بانو ولزلی» بود. در مراسم نامگذاری دومین فرزند ‌هاردینگ شخص ادوارد هفتم و لرد سن‌ژرمن به عنوان پدرخوانده‌های وی شركت كردند. در همین ایام در جلسه‌ای با حضور ادوارد هفتم و لرد كیچنر فرمانده نظامی مصر و فاتح سودان، بالفور نخست‌وزیر وقت و لرد لنسدوان وزیر امور خارجه و نیز‌ هاردینگ، كه در قصر سلطنتی بالمورال  واقع در اسكاتلند برگزار شد، «برای اولین بار به طور خصوصی» از لنسدوان شنید كه «قرار است مذاكرات جدی میان روسیه و انگلستان برای تعیین مناطق نفوذ طرفین در آسیا هرچه زودتر آغاز شود».  همین جا باید یادآوری كرد كه پدر همسر‌ هاردینگ «از اعضای عالي‌‌رتبه دربار بریتانیا» بود. با وساطت او بود كه بعد از شانزده سال مأموریت در شرق، ‌هاردینگ به عنوان وزیرمختار انگلیس در بلژیك روانه بروكسل شد.