در وجود سيدجمال الدين اسدآبادي سرّي مكتوم بود.

از عجایب روزگار این است که هنوز پس از سپری شدن یک قرن از حیات سید، تمامی اسناد مربوط به وی در دستگاههای دیپلماتیک کشورهای خاورمیانه منتشر نشده و جلوههای فراوانی از کارکرد و تلاش مداوم او در بلاد مختلف، مغفول مانده است. در گفتوگوی حاضر آقای خسروشاهی از دغدغه بازیابی اسناد مربوط به سید و نیز محتوای دو جلد از اسناد منتشره درباره او از آرشیو وزارت خارجه ایران و انگلیس سخن میگوید. با سپاس از ایشان که گفتوگو با «جوان» را پذیرفتند و نتیجه آن را مورد بازبینی قرار دادند.(شاهد توحیدی)
به چه دلیل سیدجمال را به عنوان اصلیترین سوژه تحقیق خود انتخاب کردید و سراغ ایشان رفتید؟
من از نیم قرن پیش، همیشه و در همه جا و هر کشوری که رفتم، به دنبال شناخت و شناسایی سیدجمالالدین حسینی اسدآبادی بودهام و یکی از نتایج این تلاش و کوشش پیگیر و خستگیناپذیر، آمادهسازی مجموعه آثار سیدجمالالدین حسینی است که نخست در «قم» و در هفت جلد و سپس تکمیل شده آن در «قاهره» و در ۹ جلد و ۳۵۰۰ صفحه منتشر شد؛ اما درباره اینکه چرا سید را برای این تحقیق و کاوش انتخاب کردهام، ترجیح میدهم که نقل قولی از فرهیخته برجسته زمان و مورخ و پژوهشگر بیهمتای دوران، مرحوم استاد سیدمحمد محیططباطبایی، در رابطه با این موضوع داشته باشم.
استاد محیط در مقالهای درباره سید مینویسد: «… من از میان همه چهرههای درخشنده تاریخ ایران و اسلام بهخصوص کسانی که در راه استقرار حکومت ملی و سقوط استبداد مصدر خدمات ارزنده بودهاند، چهره مظلوم سیدجمالالدین اسدآبادی را برگزیدهام. در وجود او سری مکتوم بود که منحیثالمجموع در وجود بسیاری از افراد یافت نمیشود… سید دریافت که اساس عقبافتادگی و شوربختی ممالک اسلامی در بینصیبی ملتهای مسلمان از آزادی و دانش است و این نقیصه را نتیجه اسلوب حکومت مستبده شناخت و دریافت مادامی که شکل زندگانی سیاسی در ممالک اسلامی تغییر نیابد و حکومت مشروطه جای حکومت استبدادی را نگیرد، نجات برای مسلمانان عموماً و ایرانیها خصوصاً میسر نیست… من چهره سیدجمالالدین را برگزیدهام، زیرا عکس چهره او را در قانون اساسی و مطبوعات و فرهنگ جدید و همه تشکیلات اساسی حکومت مشروطه وطن خود مینگرم و عقیده دارم خدمتی که او به ایران کرد، از نظر ارزش بالاتر از خدمتی بوده که نادر، ارد شیر، یعقوبلیث و شاه اسماعیل به تاریخ ایران کردهاند و در ردیف خدمت هوخشتره مادی و آرشاک پرتوی، محسوب میشود..» این دیدگاه استاد محیط است و من نیز مانند او و به همین دلیل، چهره سید را برگزیدهام…
البته من این مقاله استاد محیط طباطبایی را همراه چند ۱۰ مقاله دیگر وی درباره سید، در کتابی تحت عنوان «نقش سیدجمالالدین اسدآبادی در بیداری مشرق زمین» منتشر ساختهام که تاکنون چندین بار تجدید چاپ شده است…
آیا کتاب جدید تمام اسناد مربوط به سید جمال را دربرمیگیرد؟
کتاب فعلی «اسناد سیدجمالالدین حسینیاسدآبادی در وزارت امور خارجه ایران» مجموعه اسنادی است که من در ۲۵ سال گذشته توانستهام به علت اشتغال در وزارت امور خارجه، از بایگانی اسناد پیدا کنم و خوشبختانه توسط «مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت خارجه» اخیراً منتشر شده است.
البته من تردید ندارم که اسناد مربوط به سید در وزارت خارجه باید بیشتر از این میبود که به دست آمده است ولی متأسفانه بعضی از آنها در دوره رژیم شاه، توسط تاریخنویسان درباری مانند ابراهیم صفایی به سرقت رفته و بعضی هم شاید در تحویل و تحولها مفقود شده است؟! بهویژه که ما در بین اسناد موجود، پاسخ سید به ناصرالدینشاه یا امینالسلطان و دیگران را میبینیم، ولی اصل نامههای آنان پیدا نیست.
باید دید آنها چه نوشته بودند که مورخان درباری نمیخواستند آن نامهها انتشار یابد؟… همین اشکال در اسناد خانه امینالضرب هم که توسط جناب دکتر مهدوی و جناب ایرج افشار سالها پیش توسط دانشگاه تهران منتشر شده است، وجود دارد. یعنی در میان این اسناد هم، باز پاسخهای سید به شاه یا امینالسلطان و دیگران هست، اما از اصل و متن نامههایی که به آنها پاسخ داده شده است، خبری نیست. در حالی که اگر سید نسخهای از نامههای خود را نگه میداشتـ که چنین بودـ بیشک نامههای اصلی سردمداران قجری را هم نگه میداشته، اما چرا آنها نیست؟ البته من متأسفانه تاکنون پاسخی برای این موضوع نیافتهام.
در اینجا بد نیست به این نکته هم اشاره کنم که هم اکنون در «کاخ گلستان» ـ باب همایون ـ بیش از نیم میلیون اسناد، نامهها، دستخطهای دوران قاجار وجود دارد که در مخازن خاصی نگهداری میشوند که متأسفانه هنوز شمارش آنها به نیمه نرسیده است یعنی کارشناسان کاخ موزه گلستان گویا فقط توانستهاند تا کنون یکصدهزار سند را ثبت کنند و ظاهراً ادامه کار، سالها طول خواهد کشید و اگر این اسناد در اختیار محققان و مورخان معاصر قرار میگرفت، بیتردید میتوانستیم از حقایق بسیاری درباره دوران قجریها آگاه شویم.
در مخزن عکاسخانه کاخ گلستان هم به گفته مسؤولان آن، حدود ۵۰ هزار عکس تاریخی از دوران قاجار وجود دارد که بازبینی آنها نیز میتواند شرایط سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی دو قرن گذشته ایران را روشن سازد…
از آنجا که جمعآوری اسناد به نوعی تاریخنگاری نیز محسوب میشود تا چه اندازه سعی کردهاید در این اثر فراجناحی و برای ثبت اصل تاریخ به این موضوع بپردازید؟
هدف من از جمعآوری و ثبت اسناد سید در وزارت امور خارجه «تاریخنگاری» نبود، بلکه میخواستم این اسناد باقیمانده به دست فراموشی سپرده نشود یا از بین نرود… و به همین دلیل آنها را در طول ۲۵ سال، جمعآوری و ثبت کردهام و متأسفانه این فرصت برای من پیش نیامده که با توجه به محتوای این اسناد، یک تحلیل تاریخی جامعی در این رابطه ارائه کنم. جمعآوری و نشر اسناد بهطور طبیعی یک کار علمی ـ تاریخی فراجناحی است و درباره جناح خاصی! در آن موضعگیری نشده است. امید که «اهالی تاریخ» با ملاحظه آن اسناد، برداشتهای منصفانه و محققانه خود را برای عموم عرضه کنند.
آیا مطالعه این اسناد میتواند خواننده را با ابعاد مختلف شخصیت و زندگانی سیدجمال آگاه و آشنا کند؟
مطالعه این اسناد فقط میتواند گوشهای از ابعاد گوناگون شخصیت سیاسی، علمی، مذهبی، اجتماعی و… سید را به خواننده نشان دهند. چون همه اسناد مربوط به سید در این کتاب نیست و اسناد سید در انگلیس، روسیه، افغانستان، مصر، عراق، فرانسه، ترکیه و… هم اگر منتشر شود، بیتردید میتواند تکمیل کننده شناخت شخصیت و اندیشههای سید باشد.
البته من سالها پیش مجموعه اسناد سید را در سفری به انگلیس، از بایگانی وزارت امورخارجه انگلیس ـ لندن ـ تهیه کردم و سپس با ترجمه فارسی بخشی از آنها، آن اسناد را تحت عنوان «مجموعه کامل اسناد وزارت خارجه انگلیس درباره سید جمال الدین اسدآبادی» در ۴۵۰ صفحه در سال ۱۳۷۹ در تهران منتشر ساختم… و امیدوارم که بتوانیم اسناد سید در بلاد دیگر را هم که به اسامی آنها اشاره کردم، روزی به دست آوریم و آنها را هم منتشر سازیم.
شما بر اساس این اثر، شخصیت سیدجمالالدین اسدآبادی را چگونه بررسی میکنید؟
بررسی شخصیت سید، فقط با استناد به این اسناد، یک بررسی ناقص خواهد بود و همین هم نیازمند فرصت دیگر و وقت بیشتری است…
سیر تهیه چنین اثر پرحجم و زحمتی را بیان بفرمایید؟
اشاره کردم که تهیه این اثر در طول ۲۵ سال تحقق یافته و محصول مدت کوتاهی نیست، چرا که جمعآوری و انتخاب اسناد از میان چند هزار سند، از «اسناد قدیمی وزارت امور خارجه در دوره قاجار» انجام گرفته که عمدتاً در صندوقهای ۲۱، ۲۳، ۲۴، ۲۵، ۲۶، ۲۷، ۲۸، ۳۰ و کارتنهای «اسناد مکمل» دوره قاجار به ویژه کارتنهای ۱، ۶، ۱۰۸، ۱۰۹، ۱۳۲، ۱۳۷، ۱۶۰ موجود بودند و در بایگانی وزارتی محفوظ است و این البته کار آسانی نبود و نیازمند علاقه، پشتکار و فعالیتی هدفمندی بود. در کتاب مشخصات هر سند در بالای اسناد درج شده و همانطور که اشاره کردم، من این اسناد را بدون هیچگونه شرح و تحلیل و تفسیر و استنتاج نقل کردهام و بررسی، نقد، تحلیل و تبیین محتوا، نیازمند فرصت دیگری است…
در بعضی از اسناد کلماتی در قالب پرانتز و گیومه آمده است. این کلمات توسط چه کسانی و بر چه مبنایی انتخاب شدهاند؟
اضافه برخی کلمات در داخل پرانتز یا گیومه از اینجانب است که برای مفهوم و روشن شدن موضوع اضافه شده و برای تشخیص اینکه آنها از متن سند نیست، داخل پرانتز یا گیومه قرار گرفته است و این روشی است که در تحقیق کتابهای قدیمی یا اسناد ویژه به کار میرود.
نمونههایی از اسناد مهم مندرج در کتاب اسناد وزارتخارجه ایران درباره سید را میتوانید نقل کنید؟
در این کتاب ۱۲۰ سند از صندوقها و کارتنهای اسناد دوره قاجار نقل شده که هر کدام به نوبه خود دارای اهمیت است و انتخاب چند نمونه از آن اسناد آسان نیست…اما بیمناسبت نیست که یکی دو سند مربوط به قتل ناصرالدینشاه و اینکه سیدجمالالدین چون ایرانی و اسدآبادی است و گویا در تحریک میرزارضای کرمانی- قاتل ناصرالدینشاه – نقش داشته است، باید به ایران تحویل داده شود، همچنین سندی از سفارت ایران در اسلامبول درباره هدفهای سیدجمالالدین از جمله ایجاد وحدت بین شیعه و سنی، نقل میشود که به مناسبت مسائل مربوط به شیعه و سنی در عصر ما، بررسی آن سودمند خواهد بود.
* سند اول:
موضوع: فرستادن استشهادی از وزارتخارجه درباره اسدآبادی بودن سیدجمالالدین
جناب علاءالملک
در باب جمالالدین از شرحی که نوشته بودید استحضار حاصل شد. در این باب تعلیماتی را که لازم بود، تلگرافاً به شما دادم و از اقداماتی که اینجا شده است، به شما تلگراف کردم، البته تا کنون رسیده است و مشغول کار شدهاید. استشهادی هم در اسدآبادی بودن جمالالدین از اسدآباد رسیده بود که سواد آن را لفاً محض مزید استحضار شما فرستادم. اینجا هم استشهاد مزبور به منیفپاشا من غیر رسم شخصانه ارائه شد. زیاده زحمت نمیدهد. - ۲۴ شهر ربیعالاول ۱۳۱۴
این سند با مهر امینالسلطان، صدر اعظم وقت است که از تهران – وزارت امور خارجه به سفارت ایران در اسلامبول به ضمیمه کپی استشهادنامه از علما و بزرگان اسدآباد همدان ارسال شده است.
سند دوم
در بین اسناد مکمل وزارت امور خارجه ایران موجود است و از سفارت ایران و در باب عالی – اسلامبول – به تهران فرستاده شده، درباره نقش سید در ترور شاه و مسأله اتحاد بین شیعه و سنی در قفقاز است:
«تا اخبار دیروز روزنامجات در خصوص حادثه طهران معلومات قطعی حاصل نشده است. بعضی روایت میکنند که این جنایت طهران، کار بابیها و به گمان بعضیها هم استناد این حرکت قبیح را به فرقه شیخ جمال میدهند. در هر حال این مسأله محل دقت و ملاحظه است هر چند شاه مغفور به اقشار مذهب بابی مساعدت نداشت، ولی اماره[ای] به هیچ وجه دایر بر اینکه این حرکت از دست بابیها سر زده است تا به حال به دست نیفتاده.
آمدیم بر مسأله شیخ جمال مومی علیه عجالتاً در اسلامبول مقیم و به صفت پولطیکشناسی مشهور است و تا به حال در اینکه دارای فرقه[ای] است چیزی شنیده نشده و گمان ما هم این است که اشتباه است. از رشت کاغذی به روزنامه آکادمی پطرس بورغ در خصوص شیخ مزبور نوشتهاند. بنا به معلوماتی که مخبر مزبور در رشت حاصل نموده مسلک شیخ جمال این است که مسلمانهای سنی و شیعه را یکی و اختلاف خصومتی را که در میان ایشان هست، دفع و قلع کند. این مرد فاضل در پیشرفت این مقصود چندین کاغذها به علمای ایران نوشته و از آنها هم جوابهای موافق و رضامندی گرفته چون اگر اتحاد شیعه و سنی به میدان بیاید، نفوذ پادشاه عثمانی نیز در ممالک ایران پیشرفت خواهد کرد، به این ملاحظه ناصرالدین شاه مرحوم، منافع سلسله قاجاریه را از مد نظر دور ننموده و با این مسلک و افکار مخالفت مینمود و به واسطه اینکه در واقعه طهران این جنایت را به میرزا محمدرضا از خدام شیخ مزبور استناد میدهند، لهذا هم شیخ جمالالدین را هم به میان انداختهاند. از روی حقیقت که ملاحظه شود، معلوم شده که این میرزا محمدرضای قاتل از طایفه بابی و یا اینکه از آدمهای خیلی نزدیک شیخ جمالالدین باشد، به این جهت سبب جنایت هنوز مستور مانده است، اما مسأله اتحاد مذهبی زیادتر از شاهها این کار در دست مجتهدین و علما است. زیادتر از جبر و حیله، تفهم و معارضه لازم است. واضح است مثل شیخ جمالالدین آدم منورالافکاری برای اینکه مسلک خود را پیشرفت بدهد، هرگز به خون ریختن راضی نخواهد شد.
اما گذشته از این مسأله، یکی نمودن اهل شیعه و سنی و دفع اختلافات و خصومتی که ما بین این دو ملت حاصل است، از زمان نادرشاه تا به حال ظهور و مطرح مذاکره است و کسانی که به این افکار خدمت میکنند از شیخ جمالالدین افندی خیلی پیشتر بوده.
از کجا معلوم که مرحوم ناصرالدین شاه در این افکار به نظر خوب ملاحظه نفرموده باشد، فقط به این ترقی افکار، عدم بصیرت و بعضی تعصبهای بیجای اهالی اسلام مانع شده است.
حالا از این مسأله مهم بحث نمودیم، لازم است که این را هم فکر کنیم از همه جا بیشتر افکار اتحاد مذهبی در قفقاز جلو رفته و حال آنکه اسلامی که در این قطعه ساکن میباشند یک قسم ایشان شیعه و قسم دیگرشان سنی میباشند. آن قدر فکر اتحاد افکارشان ترقی نمودهاند که در مجالس عروسی یکی شده به یکدیگر دختر داده و یا میگیرند و به مکاتب ابتدایی صبیانیشان را یکی میکنند. جوانهای با علم و علمای با فهم از بحث و تشویق این فکر ثواب به هیچ وجه خودداری نمینمایند. در مساجد و مدارس شیعه، سنیها و در مساجد و مدارس سنی، شیعهها خیرات و اعانه میکنند.
این مسأله، مسأله تاریخ اسلام است. مسأله شیخ جمال نیست. در واقعه طهران، متجاسر به این جنایت، احتمال میرود که یکی از متعصبین باشد، آن هم در صورتی که ماده انتقام شخصی در میانه نباشد.»
این سند در واقع گزارشی است از آنچه روزنامه «ترجمان» چاپ کریمه – ترکیه آن را درباره موضوع، منتشر ساخته است.
گویا جنابعالی پیش از این، اسناد وزارت خارجه انگلیس درباره سید را هم منتشر کرده بودید؟
البته قبلاً به این نکته اشاره کردم، ولی برای توضیح بیشتر باید بگویم که با توجه به اینکه دولت انگلستان پس از مرور ۳۰ سال انتشار آن بخش از اسناد وزارت خارجه خود را که با «امنیت ملی» کشورش تضادی نداشته باشد، بلامانع میداند و آنها را در اختیار پژوهشگران و علاقهمندان قرار میدهد، من در سفری به لندن به عنوان یک محقق تاریخ و به تعبیر مرحوم استاد سیدمحمد محیططباطبایی «جمالشناس» به اداره اسناد لندن- Public Reco Office – رفتم و خواستار کپی اسناد سید در آن به شماره F.o.60/594
شدم که پس از اخذ هزینه کپیبرداری، نسخه کاملی از آن اسناد را در اختیار من قرار دادند که سالها در بین اوراق و اسناد کتابخانه من بایگانی شده بود تا اینکه حدود ۱۰سال قبل – ۱۳۷۹- مجموعه کامل متن آن اسناد توسط انتشارات «کلبه شروق» منتشر شد و مورد استقبال و توجه اهالی تاریخ معاصر قرار گرفت.
یعنی متن انگلیسی اسناد را منتشر ساختید؟
بلی، متن کامل اسناد تحت عنوان «مجموعه کامل اسناد وزارت خارجه انگلیس درباره سیدجمالالدین اسدآبادی» در ۴۴۰ صفحه منتشر شد، ولی ترجمه گزیدهای از اسناد نیز در ۱۰۰ صفحه در اول کتاب آمده است که در واقع نشاندهنده چگونگی محتوای این اسناد میتواند باشد.
چه کسی این ترجمه را انجام داده بود؟
گزیده این اسناد توسط آقای علی مشیری روزنامهنگار ایرانی که مقیم لندن بود، ترجمه شده و در شمارههای مختلف سال بیست و چهارم و بیست و پنجم مجله «خواندنیها» در سال ۱۳۴۳ به چاپ رسیده بود ولی ما عین ترجمه آقای مشیری را نقل نکردیم، بلکه ضمن استفاده از کلیات آن ترجمه، به تطبیق مواردی با اصل متن پرداختیم که در واقع نوعی ویرایش یا اصلاح و تکمیل ترجمه بود.
مثلاً چه نوع ویرایش یا تغییری در ترجمه به عمل آمد؟
در ضمن تطبیق ترجمه آقای مشیری، درج شده در مجله خواندنیها با بعضی از متون اصلی اسناد، متوجه شدم که مترجم در واقع مقید به ترجمه منطبق با متن نبوده و در واقع نوعی به ترجمه آزاد پرداخته است البته دلیل این کار را نمیدانم. شاید به علت بدی خط اغلب گزارشها و اسناد بوده یا به دلایل خاصی در مجله خواندنیها، موقع چاپ به آن پرداخته شده که مطابق با متن نیست.
نمونهای میتوانید ذکر کنید؟
مثلاً در ترجمه گزارشی آمده بود که «به سید پول دادند که سفر کند»! در حالی که در متن «تهیه بلیت برای سفر» مطرح است و این امر البته در هر دعوتی از سوی هر نهاد یا مؤسسهای، اعم از سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و … رسم بوده و امروز هم مرسوم است و حتی علاوه بر تهیه بلیت برای «شخص مدعو» و مورد نظر، هزینه سفر و اقامت در کشور دعوتکننده هم، به عهده دعوتکننده است و این امر امروز هم در همه دنیا در مورد مهمانان اغلب سمینارها و کنفرانسها اجرا میشود یعنی پرداخت کل هزینهها به عهده برگزارکننده سمینار است که پرداخت هزینه بلیت هم مقدمه آن است.
در مورد دیگری باز آقای مشیری مینویسد: «سید را به لندن خواستند»! که در اصل متن انگلیسی «دعوت کردند» آمده که دلیل این نوع تعبیر آقای مشیری باز روشن نیست؟ آیا مفهوم دعوت با معنی «احضار» – خواستند؟- در نظر مترجم، یکسان است؟ یا انگیزه خاصی از به کار بردن این چنین تعبیرهایی در پشت پرده بوده است.
به نظر شما چه دلیل یا انگیزه خاصی میتوانست در پشت پرده این گونه تعبیرها قرار گرفته باشد؟
همزمانی نشر این ترجمهها با آن تعبیرات مشکوک در مجله «خواندنیها» به مدیریت علیاصغر امیرانی که حامی خالص دربار و رژیم پهلوی بود، با حوادث بعد از ۱۵ خرداد ۴۲ به موازات چاپ چندین کتاب و شاید دهها مقاله توسط «مورخان اجارهای» دربار پهلوی مانند ابراهیم صفایی، دکتر میمندینژاد، ولیالله یوسفیه! مهراب امیری و اسماعیل رایین و دیگران، علیه حرکت سیدجمالالدین حسینی اسدآبادی با بهکارگیری این عبارات، میتواند نشان از توطئه تخریب حرکت طلیعهدار نهضتهای اسلامی معاصر، سیدجمالالدین حسینی و برای تشکیک در اصالت نهضت امام خمینی باشد… بهویژه که اغلب آن نویسندگان اجارهای در آثار خود، ضمن «تخریب» حرکت سیدحسینی، گریزی هم بر ضد «نهضت سیدموسوی» میزدند! که در واقع ماهیت خود را افشا میکردند و نشان میدادند که با دریافت پول میتوان تاریخ را طور دیگری نوشت و کاملاً تحریف کرد. به هرحال روش آقای مشیری با ضرورت حفظ امانت در ترجمه سازگار نبود بنابراین ما در ویرایشی کلی، این قبیل موارد را ضمن تطبیق با متن اصلی اصلاح کردیم…
آقای علی مشیری هنوز زنده است؟
من در سفر دیگری به لندن و قبل از چاپ مجموعه کامل اسناد، همراه با گزیده ترجمه آقای مشیری، برای کسب اجازه نشر ترجمه ایشان، همراه با متن و پس از ویرایش، سراغ نامبرده را گرفتم و دوستان گفتند که وی بهتازگی در گذشته و در «لندن» به خاک سپرده شده است. به هرحال ما با ذکر نام وی و اشاره به اینکه اصلاحات و ویرایشی در ترجمه آن به عمل آمده است، از کل ترجمه ایشان استفاده کردیم.
قصد نشر اسناد سید در دیگر کشورها را ندارید؟
چرا اتفاقاً من خیلی به دنبال اسناد سید در وزارتخانههای دیگر کشورها بودهام و مثلاً در ترکیه در مورد آثار و اسناد دوره سلطان عبدالحمید – خلیفه عثمانی- در سفری به ایتالیا که از راه ترکیه عازم بودم، در اسلامبول به مرکز آرشیو نخستوزیری – باش با کان لیک، آرشیوی – که در نزدیکی مسجد ایاصوفیا قرار دارد – رفتم و تعدادی سند یافتم و گرفتم ولی کل اسناد را ندادند و گفتند که خود «نخستوزیری» میخواهد اینها را چاپ کند – در دوره نخستوزیری آقای نجمالدین اربکان که از دوستان قدیمی اینجانب هستند- اما متأسفانه پس از کودتای آمریکایی سال ۱۹۹۷ میلادی علیه حزب رفاه و سرنگونی حکومت نامبرده توسط ارتش، این نیت خیر هم راکد ماند و تاکنون این اسناد چاپ نشده است… و جالب آنکه قبل از من خانم «نیکی کدی» استاد تاریخ در دانشگاههای آمریکا که درباره سید کتابی هم منتشر ساخته است به سراغ این اسناد رفته و آنها را علامتگذاری کرده بود!… در مصر تمام تلاش خود را به طور مستقیم یا توسط بعضی از اساتید تاریخ دانشگاههای قاهره که درباره سید تحقیقاتی به عمل آورده و آنها را منتشر ساخته بودند، به عمل آوردم ولی متأسفانه به علل سیاسی، مرکز این اسناد – دارالکتب و الوثائق القومیه- همکاری نکرد و در آخرین دیدار با رئیس این مرکز به من گفته شد که تمامی اسناد این مرکز در ۵۸۰۰ کارتن بزرگ جمعآوری و بستهبندی شده که قرار است به تدریج آن را باز کنند و ضمن تنظیم به چاپ آنها اقدام شود! اما متأسفانه از این امر هم خبری نشد.
و سال قبل از برادر عزیزم آقای برهانالدین ربانی که از زمانهای دور با ایشان و نهضت اسلامی وابسته به ایشان رابطه و آشنایی داشتم، درخواست کردم که اسناد وزارت خارجه افغانستان را برای نشر در ایران، تهیه کرده و برای ما بفرستند که متأسفانه تا امروز این درخواست ما عملی نشده است… و اتفاقاً ایشان هم اکنون هم برای شرکت در کنفرانس وحدت اسلامی به تهران آمده است که قصد دارم موضوع را باز پیگیری کنم…
اسناد سید در پاریس هم توسط خانم ناطق جمعآوری و به فرانسه چاپ شده و گویا خود نامبرده آنها را به فارسی هم ترجمه کرده، ولی متأسفانه به خاطر مسائل سیاسی نامبرده، تا کنون هیچ یک از ناشران ایرانی برای چاپ و نشر آن اقدامی نکرده است. درحالی که اگر «سارکوزی»! هم آنها را ترجمه کرده باشد، برای کمک به روشن شدن تاریخ باید به چاپ و نشر آن اقدام شود. علاوه بر اینها بی تردید اسناد و گزارشها در کشورهای دیگر مانند روسیه، هند، عراق و … وجود دارد که متأسفانه کسی به فکر پیگیری و کشف و نشر آنها نیست… و بنده هم دیگر از لحاظ فیزیکی آمادگی سفر به این بلاد برای به دست آوردن این اسناد را ندارم، ولی امیدوارم که سرانجام پژوهشگران معاصر یا وابستگان فرهنگی کشور ما در آن بلاد همت کنند و به تحقق این امر که موجب روشن شدن گوشههای دیگری از کوششها و آثار حرکت سید در آن بلاد و در واقع کشف حقایق درباره تاریخ معاصر ما خواهد بود، اقدام کنند. انشاءالله
در این بخش از گفتوگو بیمناسبت نیست نمونهای هم از اسناد کتاب اسناد سید در وزارت خارجه انگلیس نقل شود.
یک سند از سفارت انگلیس در تهران با امضای سر ف. لاسل، سفیر انگلیس به ضمیمه نامه شخص ناصرالدین شاه را میتوان نقل کرد که بسیار جالب است. شاه در نامه خود به امین السلطان، صدر اعظم خود دستور میدهد که از دولت انگلیس بخواهد که سیدجمالالدین را که به مقام سلطنت! توهین کرده است اعدام کنند و اگر اعدام نمیکنند، او را زندانی یا تبعید کنند!
قبله عالم! اعلیحضرت ظل الله! قاجار، چنان مست قدرت و سلطنت است که توهینکننده به خود را، حتی اگر در کشور دیگری باشد، مستحق اعدام میداند:
نامه محرمانه شماره ۸۲، مورخ ۱۱ می۱۸۹۲
«عالیجنابا! عطف به نامه شماره ۱۴ مورخ ژانویه با ارسال رونوشت دستخط شاه ایران خطاب به امینالسلطان اشعار میدارد به وسیله سیدجمالالدین نامهای خطاب به علماء ایران صادر شده است و در آن نامه، مستقیماً به مقام سلطنت توهین و بهشدت حمله شده است!
ترجمه نامه جمالالدین نیز که موجب تغیر و اعتراض شاه شده، ارسال میشود. نظر شاه بر این است که نویسنده این نامه مستحق مرگ! یا حداقل حبس ابد است.
من به امینالسلطان گفتهام که این نامهها را برای ملاحظه جنابعالی تقدیم خواهم داشت، ولی در عین حال به آن جناب یادآوری کردم که برای دولت امپراطوری انگلستان غیرممکن خواهد بود بر علیه شخصی که در لندن زندگی میکند، قدمی بردارد، مگر به موجب مقررات قانون.
(دستخط شاه ایران خطاب به امینالسلطان ابتدا به خط خود وی بوده و از فارسی به انگلیسی ترجمه و در روز ۲۸ اپریل ۱۸۹۲ به سفارت انگلیس در تهران تسلیم شده است.)
جناب اشرف امینالسلطان
ما پشت سر هم چه به وسیله سفیر خودمان در لندن و چه توسط سفیر انگلستان در تهران، راجع به مزخرفگوییها و نوشتههای مفسدانه میرزا ملکم، هم کتباً و هم شفاهاً اعتراض و تقاضا نمودهایم مشارالیه را از لندن و همچنین از کلیه ممالک تابعه امپراطوری انگلستان اخراج نمایند و یا لااقل از او التزام بگیرند که از این عملیات فتنهانگیز بر ضد کشور ایران و توهین به مقام سلطنت دست بردارد، ولی ابداً نتیجه حاصل نشد تا اینکه ما شیخ جمالالدین را که یکی از شریرترین مردمان روی زمین است و در ایران تولید اخلال و مزاحمتهایی مینمود، تبعید کردیم، او نیز به لندن رفت و به ملکمخان پیوست و به وسیله انتشار روزنامه به زبان عربی، شروع به تحریکات نمود. مشارالیه چندین شماره روزنامه نوشته و آنها را در بلاد قفقاز و ایران پخش نموده است.
نامبرده اخیراً چند نسخه از آخرین شماره آن را که به زبان عربی انتشار یافته، برای توزیع بین مردم به ایران فرستاده است. اینک یک شماره از آن را برای ملاحظه و تعقیب امر فرستادم. این مرتبه او علناً شروع به تحریکات نموده و علما و مردم ایران را تشویق به اخلال و شورش نموده و حتی نسبت به شخص ما حمله نموده است.
بدین وسیله او خودش را مانند یک نفر قاتل معرفی کرده و طبق قانون هر مملکتی چنین شخصی که مستقیماً به مقام سلطنت درصدد اسائه ادب برآمده و علناً نسبت به مقام سلطنت خیانت کرده، محکوم به اعدام است و سزای او مرگ است! یا لااقل او باید در یکی از نقاط دوردست تا ابد حبس شود. شما باید از سفیر انگلیس بخواهید که شما را ملاقات نماید و رسماً نظریات ما را به او ابلاغ کنید. این دستخط ما را بدهید بخواند و یک نسخه از آن را به او بدهید و نیز ترجمه نامه عربی جمالالدین را به او تحویل داده و از او بخواهید که همه اینها را برای وزراء انگلستان بفرستد و حتی به نظر نمایندگان پارلمان آنها نیز برساند تا هر گاه حق به جانب ماست، او را به حبس ابد محکوم نمایند، والا چگونه ما باور کنیم که دولت انگلستان حامی مقام سلطنت و وجود شخص ماست؟ در حالی که چنین شخص مفسد و بیشعوری با کمال آزادی و راحتی در انگلستان اقامت کرده و این گونه مطالب را انتشار میدهد.»
و به دنبال این نامه یا دستور شاه، امینالسلطان نامهای خطاب به سفیر محمدعلیخان مینویسد که موضوع را بهشدت پیگیری کند و سفیر نیز در تاریخ ۲۲ ژوئن ۱۸۹۲ طی نامهای آن را برای وزیر خارجه انگلیس، مارکیز اوف سالیسبوری میفرستد:
«عالیجنابا! با کمال افتخار اسنادی را که دیروز راجع به آن با جنابعالی مذاکره شد، حضورتان تقدیم داشتم. آن عالیجناب هر چه زودتر ترتیبی دهند تا بدان وسیله بنده بتوانم خاطر مبارک ملوکانه را از هر حیث آسوده نمایم. با تقدیم احترامات محمدعلی
نامه امینالسلطان خطاب به سفیر ایران در لندن:
«بعد العنوان مجدداً شیخ جمالالدین مقالهای به عربی انتشار داده و برای توزیع بین مردم عراق عرب و سایر نقاط، تعدادی از آن را فرستاده است. چند روز پیش، آن مقاله به نظر اعلیحضرت همایونی رسید. این دفعه جمالالدین بیشرمی را به اعلیترین درجه رسانیده است(!) چنان عبارات زننده و تندی به کار برده است که سابقه ندارد. از اول مقاله تا آخرش، تمام مطالب، یک پارچه تهمت و توهین به مقام سلطنت است. حتی به این عبارات رکیک قناعت ننموده و علما را تحریک نموده است که نه تنها خدمت به شاه را برای مردم ایران تحریم نمایند، بلکه او را برای همیشه از مقام سلطنت خلع کنند. این مزخرفات را طوری ادا کرده است که از تکرار آن شرم دارم.
من یک نسخه از آن مقاله را برای شما به پیوست فرستادم که پس از مطالعه، آن را نزد سالیسبوری ببرید و مفاد آن را برای او شرح دهید.
چون در این مقاله خود شاه مستقیماً مورد هدف تهمت و افترا قرار گرفته، لذا از جانب شاه نزد لرد سالیسبوری، رسماً شکایت کنید و به او بگویید که چنین به نظر میرسد در کشوری که خودتان را دوست ما قلمداد میکنید، شماها باعث این همه فتنه و آشوب شدهاید و همان بلوایی را که در مسأله رژی تنباکو راه انداخته شد، باز هم ادامه مییابد. چگونه ممکن است نام این جزوه عادی را روزنامه گذاشت و گفت که روزنامهها آزاد میباشند؟ آن هم جزوهای که علناً در مملکت فتنه و آشوب بر پا کرده و صلح مردم را به هم زده است. خلاصه چارهای برای این کار باید کرد. یا باید او را به حبس بیندازند یا اینکه به جای دوردستی تبعید نمایند تا اینکه اعلیحضرت همایونی به دوستی و حسننیت دولت انگلستان اعتماد کنند.امینالسلطان
البته مطالعه و بررسی کامل اسناد وزارت خارجه انگلیس بسیاری از حقایق را درباره سیدجمالالدین حسینی روشن خواهد نمود.
آیا میخواهید در این راستا گام دیگری بردارید؟ مرحله بعدی چیست؟
اشاره کردم که من به فکر بقیه اسناد سید در کشورهای دیگر هستم و به دنبال آنها هم ـ بهویژه در ترکیه و مصر ـ رفتهام که متأسفانه مشکلات ویژه اداری آن دولتها یا بعضی ملاحظات سیاسی در قاهره، مانع از آن شد که به همه اسناد سید دست یابم، ولی امیدوارم که روزی این آرزو تحقق یابد!
اثری در دست نوشتن و زیرچاپ دارید؟
آثار زیادی از خودم و دیگران در دست نوشتن، تحقیق، جمعآوری و زیر چاپ دارم که نقل فهرست آنها شاید مقدور نباشد. ولی مهمترین آنها عبارتند از: چند کتاب درباره اخوانالمسلمین (با اسناد و عکسهای انحصاری). مجموعه مقالات خودم درباره سید که در طول سالیان گذشته نوشتهام (کتابی در ۴۰۰ صفحه). کتاب دیگری درباره سید، به عربی شامل ۲۵ مقاله از شخصیتهای برجسته جهان اسلام و در ۵۰۰ صفحه و بخش اول و دوم «حدیث روزگار» که گوشههایی از خاطرات زندگی! است. و تنظیم و تنقیح مجموعه آثار علامه طباطبایی در ۲۲ جلد که خوشبختانه ۱۵ جلد آن از سوی مؤسسه نشر کتاب بوستان در قم منتشر شده و بقیه زیر چاپ است و پس از اینها، نوبت مجموعه آثار استاد سید غلامرضا سعیدی است که انشاءالله در ۱۲ جلد منتشر خواهد شد…
کتاب دیگری هم تحت عنوان «امام خمینی (ره) و جمال عبدالناصر» دارم که آن را در مدت اقامت در قاهره به زبان عربی نوشتم و منتشر شد و اکنون یکی از برادران آن را به فارسی ترجمه کرده که من خود ویرایش نهایی و تطبیق با متن عربی را انجام دادم که انشاءالله در ۳۰۰ صفحه بهزودی منتشر خواهد شد…
در این کتاب حقیقت رابطه امام خمینی (ره) با عبدالناصر! با اسناد خاص، بیان شده و اتهامات و اکاذیب شاه و ساواک او در این رابطه، بهطور مستند پاسخ داده شده است… جای این کتاب با توجه به اکاذیب و شایعات بیشمار در اسناد ساواک و نشریات مصری و عربی و اعلامیه رسمی یکی از علمای معروف مشهد در این زمینه، خالی بود و من به عنوان یک «واجب عینی» به تألیف آن پرداخته و در مصر منتشر ساختم که اینک ترجمه فارسی آن آماده چاپ شده است.
مجموعه آثار شما که تا کنون به چاپ رسیده است چند جلد است؟ فهرست گونه توضیح دهید؟
مجموعه آثار اینجانب اعم از تألیف و ترجمه، بالغ بر ۸۰ جلد است که اغلب آنها بارها چاپ شده است. مثلاً امام علی صدای عدالت انسانی تألیف جورج جرداق و ترجمه اینجانب در پنج جلد، بالغ بر سه هزار صفحه ۱۲ بار تاکنون چاپ شده است و کتاب ترجمه عدالت اجتماعی در اسلام تألیف شهید سیدقطب بیش از ۲۵ بار چاپ شده است و… اما کتابهایی که با مقدمه، تحقیق، ویرایش و کوشش اینجانب تا کنون چاپ شده یا زیر چاپ است یا در مراحل نهایی آمادهسازی است، بالغ بر ۱۲۰ جلد است.