مشروطه ای که ما می خواستیم

انقلاب مشروطه، گرچه با افتتاح مجلس شورای ملی در چهاردهم مهر ماه ۱۲۸۵ به دست مظفرالدین شاه، پادشاه ضعیف البنیه و علیل المزاج قاجار، پیروزی خویش را به ظاهر جشن گرفت، اما مقدمات و زمینه های این انقلاب را باید در اوایل عهد ناصری کنکاش کرد. زمینه هایی که باید طلیعه آن را به وضوح در اصلاحات امیرکبیر صدراعظم با کفایت و دانشمند ناصرالدین میرزا مشاهده کرد.


اقتدار بی حد و حصر شاهان قاجار، دیوان سالاری عریض و طویل شاهزادگان قجری و رشوه خواری مأموران و کارگزاران و تشتت در مراجع دادرسی که عموماً خلق الناس را در دستیابی سهل الوصول به مطالب خویش ناکام گذارده بود، دستمایه به ستوه آمدن مردم از اینجا مانده و از آنجا رانده را فراهم آورده بود.


صدور فتوای تاریخی میرزای شیرازی بزرگ، اما سیر نهضت را عوض کرد، ناصرالدین میرزای صاحبقرانی مجبور به پرداخت غرامت شد و مردم دانستند که مقاومت امکان پذیر است. معلوم شد تنها قدرتی که توانایی ایستادگی و پیشبرد اصلاحات بنیادین را داراست سلسله روحانیت و در رأس آن مرجعیت مقتدر شیعه است. روحانیت احساس وظیفه نمود و بار سنگین اصلاحات نظام کهنه پادشاهی را برعهده گرفت. آخوند خراسانی و پس از او میرزای نایینی را می توان ایدئولوگ های انقلاب مشروطه که ماهیتی دینی داشت به شمار آورد، در این مقاله سعی بر آن است تا گزارشی هر چند مختصر از آرای سیاسی مرحوم میرزای نایینی که عموماً در کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» منعکس گردیده، ارایه گردد.


میرزا محمد حسین نایینی غروی در سال ۱۲۷۷ هجری قمری در نایین اصفهان به دنیا آمد. پس از تعلیم مقدمات علوم اسلامی در نایین رهسپار اصفهان شد. هشت سال در اصفهان نزد شیخ محمدباقر اصفهانی به تعلم و تلمذ پرداخت. در بیست و پنج سالگی راهی عراق عرب گردید. در سامراء به زمره تلامذه میرزای شیرازی بزرگ وارد گشت. مرگ میرزا باعث شد تا مدتی به کربلا و سپس راهی نجف گردد. در نجف مراد خویش را جست: آخوند ملامحمد کاظم خراسانی، اصولی برجسته، صاحب کفایه الاصول و از حامیان و راهنمایان اصلی مشروطه خواهان. از آنجا که قلم میرزای نایینی بسیار توانا بود، بسیاری از اعلامیه ها و بیانیه هایی که از سوی آخوند خراسانی صادر می گردید به قلم وی بود. هنگامی که علماء عراق، در قبال تجاوز روسیه به ایران در سال ۱۳۳۰ هجری و کشتار مشروطه خواهان آذربایجان واکنش نشان دادند، اعلامیه ها، بیانیه ها و فتوایشان را اکثراَ میرزای نایینی می نگاشت.

نایینی طی جنگ بین الملل اول و پس از آن وارد عالم سیاست شد و به همراه دیگر علمای شیعه عراق برضد متفقین و انگلیسی ها اعلان جهاد داد. خود نیز در جهاد عمومی مردم عراق به رهبری میرزا محمدتقی شیرازی که در سال ۱۳۳۹ هجری صورت گرفت شرکت جست. وقتی خبر تحت الحمایگی عراق در برابر انگلیس منتشر شد، به همراه بعضی دیگر از علمای شیعه به اعتراض و مخالفت برخاست و به دستور ملک فیصل پادشاه عراق به ایران تبعید شد و در قم ساکن شد. در این زمان در ایران رضاخان سردار سپه کم کم قدرت یافته بود و از وزارت جنگ به مقام رئیس الوزرایی رسیده بود. نایینی و سیدابوالحسن اصفهانی در سال ۱۳۰۳ شمسی به عراق بازگشتند.او سال های پایانی عمر خویش را در نجف اشرف گذرانید و هیچ گونه فعالیت سیاسی نداشت.

آرای سیاسی علامه نایینی عمدتاً در کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» مطرح شده است. نایینی این کتاب را در سال ۱۳۲۷ قمری در دوران استبداد صغیر نگاشت و آن را در بغداد به چاپ رسانید. انگیزه اصلی نگاشتن این کتاب را می توان دفاع نایینی از مشروطه؛ توجیه شرعی آن و اثبات تخالف ذاتی استبداد با اسلام دانست. نامگذاری کتاب نیز به همین مطلب اشاره دارد، «ملت» که همان دین و آیین است به زعم برخی با استبداد گره زده شده است. نایینی درصدد است اسلام را از این تهمت که با استبداد توافق و با مشروطیت تضاد دارد منزه و پاک سازد و امت را از خواب غفلت بیدار کند و به وجوب شرعی ستیز با استبداد و تبدل نظام استبدادی به مشروطه آگاه گرداند.

نایینی در راه اثبات این موضوع که اسلام با استبداد قابل جمع نیست به شناخت استبداد، عوامل و قوای آن می پردازد. او این قوا را هفت مورد می داند:


الف) جهل

« اصل و منشاء تمام قوای ملعونه همین است. جهالت و بی علمی است به وظایف سلطنت و حقوق خود»(۱) سرچشمه تمام بدبختی هاست. چنان که «علم، سرچشمه تمام فیوضات و سعادت است.»(۲) جهل است که انسان ها را در برابر فرعون ها و نمرودها به تسلیم واداشت و آنها را از پیروی ابراهیم بت شکن و موسای پیام آور آزادی و استقلال محروم کرد. «بیچاره انسان جاهل و ناآگاه، آزادی خدادادی و مساواتش در جمیع امور... رافراموش و به دست خود، طوق رقیتشان را به گردن می گذارد.»(۳)

نادانی و جهالت است که انسان را «به بذل تمام قوا و دارایی هایش در استحکام اساس اسارت و رقیت خودش وادار و به جای آن که با برادران دینی و وطنیش در استنقاذ حریت و تخلیص خود از این اسارت و رقیت و حفظ دین و وطنش هم درد و هم دست باشد ،به ریختن خون و نهب اموال و هتک اعراضشان همت می گمارد.»(۴)

میرزای نایینی معتقد است می توان آثار و نتایج جهل را در عناوین زیر خلاصه نمود:

۱- شرک و بت پرستی ۲-از دست دادن آزادی و مساوات ۳- به کار انداختن تمام امکانات در خدمت دشمن ۴- بی دینی و بی ناموسی را شجاعت و شهامت شمردن ۵- قتل سرکوب علما و بزرگان ۶- مسجود واقع شدن فرعون ها و طاغوت ها ۷- پرستش گاو در هندوستان ۸- مالک الرقاب شدن امویان و عباسیان ۹- گناه بخشی پاپ ها ۱۰- سرسپردگی از ازلی ها و بهایی ها در برابر مدعیان الوهیت یا نبوت ۱۱- تبعیت مسلمانان از ظلم پرستان و بقایای خوارج نهروان ۱۲- رونق بازار استعمار و استثمار.


ب) استبداد دینی

«عبارت از ارادات خودسرانه است که منسلکین در زی سیاست روحانیه به عنوان دیانت، اظهار و ملت جهول را به وسیله فرط جهالت و عدم خبرت به مقتضای کیش و آیین خود به اطاعتش وامی دارند»(۵).

اگر روحانیت، تابع اراده خودسرانه نباشد و اراده او تابع دین باشد و از مردم بخواهد که آگاهانه خدای را اطاعت کنند و از اطاعت غیر خدا بپرهیزد، دچار استبداد دینی نیست. استبداد دینی ،ویژگی کلیساست. روحانیت اصیل، هرگز مردم را بنده خود نکرده است و آنها را به اطاعت کورکورانه نخوانده است.


ج) شاه پرستی

یکی دیگر از قوای ملعونه استبداد، رواج شاه پرستی در مملکت است. آنچه در جامعه مفید و لازم و موجب ترقی و تکامل می شود، این است که مراتب و درجات علمی و عملی در تمام امور لشکری و کشوری محفوظ باشد. «اعمال این قوه ملعونه اهم مقدمات استعباد رقاب ملت و درجاتش هم به اختلاف درجات استعباد و تملک رقاب مختلف است»(۶). شاه پرستی مانع رشد انسان ها و سد راه سعادت آنهاست و «ریشه علم و دانش و سایر موجبات سعادت و حیات ملی»(۷) را می خشکاند.


د) اختلاف و تفرقه

هیچ نهادی بدون وحدت کلمه استوار نمی ماند. از این لحاظ فرقی میان تشکیلات حق و باطل نیست. «از آن قوای ملعونه، القای خلاف فیمابین امت و تفریق کلمه ملت است. هر چند اصل این قوه خبیثه... غالباً به شعبه استبداد دینی و مقداری هم به شاه پرستی مستند است و مستقلاً در عرض آنها نباشد»(۸).


هـ) ارعاب و تخویف و شکنجه

آنان که به شکنجه و ارعاب روی می آورند، دو هدف داشتند: یکی «تشفی قلب»(۹) و دیگری «قلع و قمع شجره طیبه ابا و حریت و منع از سرایتش به عموم مردم»(۱۰). آنها می خواستند کاری کنند که مردم «تن به اسارت و ذل رقیت»(۱۱) دهند و «از شرافت و مجد حریت»(۱۲) اغماض کنند و البته «درجات اعمال به اختلاف مراتب بی رحمی و قساوت و انسلاح از فطرت انسانیت و بی اعتقادی به مبدأ و معاد و عذاب آخرت و قیامت مختلف»(۱۳) بود.


و) همکاری و هم آهنگی تمام نیروهای استبداد

آری «به محض برداشته شدن پرده از روی کار و دانستن آن که روزگار را چه روی در پیش و مطلب از چه قرار است... ورق را برگردانیده، شعبه استبداد دینی به اسم حفظ دین و شاه پرستان به دست آویز دولت خواهی و سایر چپاولچیان و مفت خواران هر کسی با هر سلاحی که داشت حمله ور گردیدند»(۱۴).


پی نوشت ها

۱- تنبیه الامه و تنزیه الملله، ص ۱۴۱.۲- همان.۳- همان.۴- همان، ص ۱۴۲.۵- همان.۶- همان، ص ۱۴۶.۷- همان، ص ۱۴۷.۸- همان، ص ۱۴۶.۹- همان، ص ۱۵۵.۱۰- همان.۱۱- همان.۱۲- همان.۱۳- همان، ص ۱۵۶.۱۴- همان، ص ۱۵۷.




 تاریخ انتشار: ۲۵ مرداد ۱۳۸۵