روخواني ادبيات مشروطه در گفتوگو با حسن انوشه: اين ادبيات عاشقانهها را هم سياسي سرود
ادبیات مشروطه مردمیتر است، کتابخوانها و افراد باسواد از گذشته بیشتر بودند و ادبیات وارد توده مردم شد. به این دلیل کمی تودهزده هم شد. در این دوره ادبیات عامهپسند رشد میکند.
گفتوگو از: مانلي فخريان
نميتوان از مشروطه سخن گفت، اما از ادبيات مشروطه سخني به ميان نياورد؛ ادبياتي كه پر از شور، احساس و تمثيلهاي اجتماعي بود، اما به باور بسياري از صاحبنظران، گوشهاي قابل اعتنا به كيفيت ادبيات ايراني اضافه نكرد. در دوران مشروطه ظاهرا اهالي ادبيات سعي زيادي داشتهاند تا سخن را هرچه بيشتر به مردم و توده مردم نزديك كنند تا از اين طريق اهداف سياسي و اجتماعي مشروطه نيز با شتاب بيشتري جاي خود را در خطوط اجتماعي كشور باز كند. در آن روزگار تمام نویسندگان و متفكران مشروطه، در تمام زمینههای ادبی به نوعی رئالیسم برهنه معتقد بودند. آنان چه در شعر و چه در نثر، معتقد به افاده رئالیستی مطالب بودند و هر نوع شیوه غیررئالیستی در آثار آنان مطرود بود. از شاعران این دوره میتوان به ملك الشعرای بهار، ایرج میرزا، میرزاده عشقی، فرخی یزدی، اشرف الدین گیلانی (نسیم شمال) و ...اشاره كرد.
در رابطه با ادبیات این دوره و تفاوتهای آن با دیگر دورههای ادبی گفتوگویی با دکتر حسن انوشه انجام دادیم.
حسن انوشه در سال 1323هـ.ش در شهر بابل متولد شد. او تحصیلات خود را در همان جا گذراند. سپس وارد دانشگاه تهران شد و تحصیلاتش را تا مقطع دكترا در رشته ادبیات ادامه داد. وی تا کنون حدود پانزده جلد كتاب ترجمه كرده و بیشتر از 2500 مقاله برای دائرةالمعارفها، بهخصوص دائرةالمعارف تشیع نوشته است.
براي شروع در مورد خصوصياتهاي كلي ادبيات مشروطه بگوييد. آيا اين ادبیات در جریان جدال با ادبیات كهنه، جان گرفت؟
فکر کنم اگر اینجوری نگوییم بهتر است. نمیتوان گفت که ادبیات مشروطه در جدال با ادبیات قدیم شکل گرفته است. میتوان گفت ادبیات مشروطه تداوم و توالی منطقی ادبیات گذشته است. ما در دوره مشروطیت شعرایی داریم که گرچه در ساختمان شعر نوآوری نکردند، اما در آوردن واژگان تازه و اندیشههای تازه در شعر سهم فراوان داشتند. مثل عارف قزوینی، ملکالشعرای بهار، میرزاده عشقی و حتی ایرج و فرخی یزدی و شاعر عوامپسند معروف سید اشرفالدین گیلانی. اینها کسانی بودند که مسائل اجتماعی را وارد شعر کردند، گرچه در قالب شعر دست نبردند.
این تداوم و توالی در چه بخشهایی از ادبیات نمود بیشتری داشت؟
در شعر که نمود داشته و اگر ما روزنامهنگاری را هم جزئی از ادبیات بدانیم در آن هم تاثیر گذاشته یا روزنامهنگاری در ادبیات تاثیر داشته. روزنامههایی مثل حبل المتین که در کلکته منتشر میشد، اختر که در استانبول و پرورش که در قاهره منتشر میشدند، اینها در اندیشه سیاسی مردم و روی مطالبات سیاسی و اجتماعی خیلی تاثیر گذاشتند. با همه این احوال، معتقدم که درست است ما قبل از مشروطه شعرایی داریم که مطلقا در شعر آنها اندیشههای اجتماعی مطرح نمیشود، اما شعرایی هم داریم که حرف سیاسی و اجتماعی میزدند. اینکه حافظ میگوید:
این چه استغناست یا رب وین چه نادر حکمت است \ کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست
این حرف اجتماعی و سیاسی است یا قطعه معروف انوری:
آن شنیدستی که روزی زیرکی با ابلهی / گفت کاین والی شهر ما گدایی بی حیاست...
اینها کاملا اجتماعی است. در گلستان و بوستان حرفهای اجتماعی بسیار داریم، بنابراین نباید فکر کنیم که اجتماعی حرف زدن ویژه دوره مشروطیت بوده و تنها شعرای این دوره بودند که شعر اجتماعی گفتند. از قدیم بوده ولی در این دوره مطالبات جدیتر شده. اگر در قبل از مشروطه خردهگیری بوده، در این دوره تبدیل به اعتراض جدی شد. میتوان گفت ایرانیان در آوردن مطالبات سیاسی اجتماعی در ادبیات سابقه دارند، ولی در دوره مشروطیت این کار جدیتر شد.
عمدهترین موضوعات مطرح شده در ادبیات مشروطه سیاسی و اجتماعی است، در کدام حوزههای ادبیات این فضا بیشتر دیده میشود؟
در این دوره کاملا این مسائل رو شدند. در دوره پیش از آن میبینید کسی مثل سعدی هم شعر اجتماعی و هم عاشقانه دارد، اما به دورهای رسیدیم که شعر عاشقانه هم سیاسی میشود؛ مثل اینکه: شب که در بستم و مست از می نابش کردم / ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم و در آخر که میگوید زندگی کردن من مردن تدریجی بود / آنچه جان کند تنم عمر حسابش کردم. اینجا دیگر شعر عاشقانه هم سیاسی شده اما در گذشته این شکل نبوده است.
تمام نویسندگان و متفكران مشروطه، در تمام زمینههای ادبی به نوعی رئالیسم برهنه معتقد بودند. این رئالیسم به چه مفهوم است و به چه شکل در آثار ادبی نمایان بود؟
رئالیسم برهنه نوعی رئالیسم رک و راست است. در آن دوره عدهای از نویسندگان ایرانی کسانی را سمبل کردند به دو دلیل؛ یکی این که در مردم روحیه سلحشوری و دلاوری را زنده کنند، دیگر این که هویت گمشده خود را پیدا کنند. این است که در ادبیات دوره مشروطه کسانی قهرمان میشوند که در تاریخ ایران آبرو و احترامی دارند؛ مثل کوروش، داریوش، شاه عباس، شاه اسماعیل، مزدک، جلالالدین خوارزمشاه و حسن صباح. اینها در کتابهای نویسندگانی مثل مشفق کاظمی و ادبیات ایران مطرح میشوند تا مردم از اینها درس دلاوری و سلحشوری بگیرند تا بتوانند در برابر دو قدرت بایستند. یکی دولت فاسد قاجار بود و دیگری دولتهای زورگوی همسایه، مثل روسیه تزاری و دولت انگلیس که به عبارتی همسایه ما بودند؛ چون هند دست انگلیس بوده و هند هم که همسایه ما بود.
از وجوه مشخص ادبيات این دوره چه بود؟
شاید بتوان همان رئالیسم یا واقعگرایی برهنه را مثال زد که صاف و ساده بود و پیچیدگی نداشت. رئالیسم اینها رئالیسم بالزاک نیست؛ عامیانهتر است و دارای رمانتیسم قرن 19 فرانسه هم هست، یعنی اینکه میخواهند واقعیتها را بگویند ولی رمانتیسم الکساندر دوما هم در آن هست. به همین خاطر اولین کتابهایی که در آن زمان ترجمه میشود نوشتههای دوماست، مثل کنت مونت کریستو و ... وقتی ایرانیها دو شکست مهلک از روسیه خوردند در قرن 19تصمیم گرفتند که کتابهای اروپایی را به فارسی ترجمه کنند تا علوم و فنون اروپا وارد ایران شود و ایرانیها بتوانند در مقابل قدرتمندان بایستند. اما دربار فاسد ایران این راه را منحرف کرد. منظور از تاسیس دارالفنون هم همین بود. ما میخواستیم دانشمندان و اهل فن آنجا را جمع کنیم که به جوانان ما دانش نوین یاد دهند تا در مقابل زورگویان مقاومت کنند، اما تبدیل به چیز دیگری شد. به جای اینکه کتابهای علمی و فنی ترجمه شود رمانهای تاریخی و عشقی ترجمه شد. ایرانیها از روی اینها رمانهای تاریخی ساختند. ادبیات این دوره مردمیتر است، کتابخوانها و افراد باسواد از گذشته بیشتر بودند و ادبیات وارد توده مردم شد. به این دلیل کمی تودهزده هم شد. در این دوره ادبیات عامهپسند رشد میکند. شعرهای سیداشرفالدین گیلانی را مثل ورقزر میبردند، در حالی که این شعرا مایه شعری و ارزش هنری چندانی ندارد، ولی در میان مردم میچرخید و دست به دست میشد. بنابراین ادبیات دنبال مردم افتاد نه این که مردم را دنبال خود بکشد.
آرمانها و انديشههاي مردمي در قالب شعر و ادب و نويسندگي در عرصه سياست و جامعه چگونه نمود پيدا كردند؟
وقتی مایههای هنر در ادبیات باشد خود به خود مردمی میشود. اگر با زور بخواهی ادبیات مردمی ایجاد کنی نمیشود، یا اگر بشود مثل اشعار اشرفالدین گیلانی از آب در میآید. با این که من معتقدم عارف قزوینی، میرزاده عشقی، سید اشرفالدین گیلانی و دیگران که در آن دوره شعر میگفتند از شخصیتهای مهم دوره مشروطه در شمار میآیند در اشعارشان مایههای هنری خیلی کم است. شعری که آدم را تکان بدهد خیلی کم بین آثار آنها پیدا میشود. ما اینها را هنرمندان متعهد زمانه میدانیم، اما تعهد این نیست که کسی بگوید من متعهدم، بلکه تعهد باید خودش در جوهر شعر باشد؛ مثل کاری که حافظ کرده، چنان که حتی مردم عوام هم شعر او را میخواندند و حظ میبرند.
طي سالهاي 1285 تا سال 1304 به تبع درگيريهاي داخلي و خارجي و هرج و مرجها، ادبيات جهتگيري ضد استعماري پيدا كرد. این جهتگیری در ادبیات ایران چگونه نشان داده شد؟
این که ما میبینیم کتابهایی درباره مزدک، خوارزمشاه یا شاه اسماعیل نوشته میشود؛ یعنی میخواهند روحیه مردم تقویت شود تا در مقابل این قدرتهای متجاوز بایستند. ادبیات هم تا اندازه زیادی خودش را در خدمت آرمانهای مردم گذاشته بود. حتی در کتابهای پیشتر از این مثل آثار زینالعابدین مراغهای و طالبوف سعی شده بود که ادبیات در خدمت آرمانهای مردم در بیاید. معتقدم که ادبیات دوره مشروطه بیش از دوره صفویه که شعر میان مردم رفته بود، به اندازه زیادی در خدمت آرمانهای مردم بود، به همین دلیل در این دوره به غیر از ملکالشعرای بهار که مقداری از شعرای میانمایه بالاتر بوده، شاعر مهمی نداریم. البته ادبیات ما هم در این دوره ادبیات مهمی نیست، فقط زیادی تودهزده شد و دنبال مردم رفت. ادبیات سیاسی مهم باید مردم را دنبال خودش بکشد. اروپاییهای به آن ادبیات پوپولسیتی میگویند؛ ادبیاتی که مردمزده است، به جای اینکه مردم را به دنبال بیاورد خودش به دنبال مردم میرود.
پس میتوان گفت ادبیات این دوره از دیگر دورههای ایران سیاسیتر است؟
بله. ما در این دوره شعرایی داریم که کارشان یکسره پدید آوردن ادبیات سیاسی است، مثل عارف، عشقی و فرخی یزدی. اینها فقط شعر سیاسی و اجتماعی میگفتند. البته بهار هم کمابیش این طور بوده او گاهی شعر سیاسی میگفته گاهی نه، درست مثل زندگی شخصی خودش نوسان میکرده. گاهی وزیر میشده گاهی هم زندان میرفته.
اين فرايند در شكل مليتخواهي و اصلاحطلبي با ظهور آثار رمانيتك و احساسي جلوههاي ديگري يافت. آیا میتوان آن را مقدمه پيدايش آثار ادبي – سياسي در تاريخ ادبيات ايران دانست؟
ادبیات دوره مشروطه ما تا اندازهای رمانتیک است، چون وقتی میخواست اجتماعی شود از ادبیات رمانتیک فرانسه تاثیر گرفت، بهخصوص در ترجمهها. برای مثال به تازگی کتابی خواندم که کاملا رمانتیک است و مسائل اجتماعی را مطرح میکند، اما تاثیر از کجا گرفته شده؟ از همان ترجمه رمانهای اروپایی. بعد از مدتی که رمانهای تاریخی در ایران نوشته شد کسانی بودند که میخواستند مردم را بیدار کنند تا هویت گمشدهشان را دوباره پیدا کنند، بعد رمانهای اجتماعی پیدا شدند؛ مثل آثار محمد حجازی که تحت تاثیر ادبیات فرانسه بود، اما تاثیر رمانتیسم را بر ادبیات نمیتوان به طور دقیق مشخص کرد. از سوی دیگر فقط 5 درصد یا کمتر از مردم آن زمان قادر به خواندن و نوشتن بودند و سوادی نداشتند که از ادبیات تاثیر بگیرند. امروزه هم باز ادبیات مردم ما بیشتر شفاهی است، ولی همین که خبرها و دگرگونیهای جوامع جهان به ایران میرسید بر آنها تاثیر میگذاشت. در سال1906 که ما انقلاب کردیم اولین انقلابگر آسیا بودیم، حتی انقلاب روسیه هم یکسال بعد از ما پیش آمد، انقلاب شکستخورده سال 1907.
آیا خواسته اصلي مشروطه بيزاري مردم از زندگي سخت، خرافاتي و تحجرآميز گذشته و آمدن به دنياي جديد بود و این خواسته چگونه محقق میشود؟
به نظر من این جنگ تجدد و سنت هنوز وجود دارد و ما چیزی حدود 100 سال است که درگیر این جنگ هستیم. ما باید به جایی برسیم مثل هندوستان و ژاپن که تلفیقی از مدرنیته و سنت دارند. در ایران این جوری تصور میشود که اگر کسی سراغ مدرنیته میرود باید هرچه میثاق ملی و فرهنگی و سنت دارد را زیر پا بگذارد. به قول تقیزاده که گفته بود ایرانیها باید از فرق سر تا نوک پا غربی شوند. این خیلی افراطی است، حالا بعضی معتقدند که هدف او از این جمله این نبوده که ما سنت را کنار بگذاریم. به هر حال این تلفیق و سازگاری را ما نتوانستیم ایجاد کنیم که هم سنتهای خود را داشته باشیم و در ضمن مدرنیته را هم بگیریم و خود را همپای جهان پیشرفته بسازیم. این جنگ قطعا به پیروزی مدرنیته میانجامد. جهان هر جهنمی که برود ما را با خود میبرد و ما ناچاریم با آن پیش برویم وگرنه از بین میرویم.
در كنار درك تلخيها و دردهاي حکومت استبدادي، عشق به آزادي، حس ميهندوستي، قانون، ترقي و پيشرفت، توجه به زحمتكشان و انتقاد از حاكمان، مهمترین مضامین ادبیات مشروطه هستند. تاثیر آنها بر کدام سبک ادبی بیشتر بوده؟
ما همه سبکها را در یک زمان با هم داریم. یک اصطلاحی بود که میگفتند کشورهایی که به مرحله صنعتی نرسیدند میتوانند راه رشد غیرسرمایهداری را یعنی سوسیالیسم واقعا موجود در شوروی را که بعدها مشخص شد واقعیت هم نداشته، سرمشق خود سازند. کشورهایی مثل الجزایر، عراق، موزامبیک و غیره میخواستند که از جامعه قبیلهای به سوسیالیسم برسند. راهی را که روسها رفتهاند مشق کنند و دیگر لازم نیست مراحلی که باید طی شود را دوباره طی کنند. فکر میکنم در ادبیات ما هم چنین اتفاقی افتاد. در اروپا ادبیات سیر منطقی دارد، پله پله پیش میرود. از رمانس به رمان، از رمان به مکتب رمانتیسم بعد رئالیسم و ناتورئالیسم که سردمدار آن امیل زولا بوده میرسند. اینها توالی منطقی دارند. در اینجا نه! رمانتیک با رئالیسم، رئالیسم با رئالیسم سوسیالیستی و غیره میبینید. در نهایت در کشور ما کتابهایی منتشر میشود که تقلید از ادبیات آمریکای لاتین است. بنابراین، ما داریم حرفهایی مشابه آن زمان میزنیم، مکتبهای ادبی در جهان هست ما چرا باید این سیر منطقی را پشت سرهم طی کنیم، آنها طی کردند و ما دیدیم کافی است! به همین خاطر یک جور ادبیات در هم برهم داریم. رئالیسم جادویی در آن هست، سورئالیسم دارد، رمانتیسم دارد و همه با هم در ادبیات ما حضور دارند. بسیاری از آثار ما این روزها تقلید از ادبیات آمریکای لاتین است. اگر آدمی مثل مارکز رمانی به عظمت صد سال تنهایی را مینویسد دلیل دارد که این جور مینویسد، اما اینجا همه از جایی به جای دیگر میپرند. راه خود را رها میکنند و مثل داستان کبک و کلاغ میشود. قبول دارم الان روزگار ادبیات خطی نیست که از جایی شروع شود و به جایی ختم شود، ولی این اداها در ادبیات ما هست. کتابی مثل شازده احتجاب هم خطی نیست ولی من از خواندن آن لذت میبرم. اما این کتابهایی که این روزها با تقلید از ادبیات آمریکای لاتین در میآید اصلا جالب نیست. از زمانی که سروانتس دن کیشوت را نوشت تا سالهای1914 که مارسل پروست در جستجوی زمان از دست رفته را نوشت، ادبیات خطی بود، مثل بالزاک، زولا و دیکنز. اما یک مرتبه اینها خط را از ادبیات بر میدارند و تغییری ایجاد میشود که خواننده میفهمد. اما در اینجا کتابهایی در میآید که آدم اصلا نمیفهمد چرا این گونه است. این کتابها از آن دستهاند که چند روزی سر و صدا دارند و بعد فراموش میشوند.
شعر دوره مشروطه چه ویژگیهای متفاوتی با شعر سنتی دارد؟
شعر مشروطه مختص مشروطه است و کاملا سیاسی اجتماعی است. شعرایی در این دوره هستند که به معنای امروز متعهدند؛ یعنی خود و شعر و ادبیات را در خدمت آرمانهای مردم میگذارند. اینها شاعران مهمی نیستند، بیشتر ژورنالیستند تا هنرمند، اما همان قدر هنری هم که داشتند در خدمت آرمان مردم گذاشتند. کسی که بین هنر و شعر پوپولیستی نوسان دارد ملکالشعرای بهار است. بعضی شعرهای او عالی است اما بعضی شعرهای سیاسی هم دارد که من آنها را شعر نمیدانم.
با توجه به اینکه ادبيات ما ادبياتي مردسالار بود، در این دوره شاعراني مانند ميرزاده عشقي، ايرج ميرزا و سيد اشرفالدين گيلاني با نگاه ديگري به زن نگريستند. نگاه آنها چه تاثیری در ادبیات ایران داشت؟
من تغییر نگاه را فقط در شعر ایرج میرزا دیدم، آنهم در شعر عارف نامه. مثلا در عشقی من تغییر نگاهی یادم نمیآید که دیده باشم. فقط در شعر ابولقاسم لاهوتی این تغییر وجود داشت که او هم اصلا ایران نبود، مدتی در مسکو زندگی میکرد و بعد در دوشنبه وزیر فرهنگ بود. در شعر عارف قزوینی نگاه تازهای به زنان نمیبینم. تنها کسی که کمک به زنان میکند، ایرج میرزاست که آنقدر بد مطرح میکند که حتی زنان هم آن را نمیخوانند.
از جمله نخستين فرمهايي كه در انقلاب مشروطه و بعد از آن سبب شكلگيري پايههاي داستاننويسي شد، سفرنامه است. تاثیر سفرنامهها در ادبیات این دوره به چه صورت بود؟
سفرنامه از قدیم در ایران رواج داشت. سفرنامه معروف ناصر خسرو، خواجوی کرمانی، خاقانی در تحفته العراقین سفرنامه نوشته. پیشتر نیز سفرنامه زیاد نوشته شده، مثل حاجی واشنگتن. بیشترین آنها مربوط به عتبات عالیات و مکه و مدینه است، سفرنامههای فرنگ هم داریم. اینها باعث شکلگیری پایههای داستاننویسی شدند و بیشترین تاثیر را سفرنامههای ناصرالدین شاه گذاشته. سفرنامههای او در نوشتن داستان کوتاه فارسی بسیار تاثیرگذار بود. بعضی معتقدند حکایاتی که از دیدههای خودش در آنجا میگوید داستانهای کوتاه فارسی هستند و بعدا بر علامه دهخدا در نوشتن مقالات چرند و پرند تاثیر گذاشتند و این مقالات روی سیدمحمدعلی جمالزاده در نوشتن شش داستان کوتاه یکی بود یکی نبود تاثیر گذاشت.
از آخرين داستانهاي قرن نهم تا دوران مشروطه، گويي فضاي خالي داستاننويسي وجود دارد. آیا می توان اين دوره را دوره پيدايش رمان فارسي دانست؟
در آن زمان هم کتاب داستان داشتیم هم کوتاه هم بلند، داستان بلند مثل سمک عیار که در قرن 5 یا 6 نوشته شد. داستان کوتاه مثل گلستان سعدی و...، اما داستان کوتاه بیشتر به واقعیت نزدیک است، چون فرقی هست بین داستان کوتاه و بلند. در داستان کوتاه لازم نیست همه زندگی یک آدم را بگویید، یک گوشهای از آن کافی است. در داستان کوتاه، قهرمان داستان قبل از اینکه وارد داستان بشود آدم ساخته و پرداختهای است. گونهای ادبیات داستانی که در ادبیات اروپایی رمانس گفته میشود از قدیم هم در ایران بوده از قدیم سمک عیار، از دوره صفویه حسین کرد شبستری و در دوره قاجاریه امیر ارسلان نامدار را داریم. اینها همه رمانس است یعنی آدمها کارهایی میکنند که در دنیای بیرون واقعیت ندارد. کارهایی میکنند که در دنیای بیرون اتفاق نمیافتد. مقدار زیادی هم رمانس عشقی داریم که از مایههای اصلی رمانس داستان عشقی است. همای همایون خواجوی کرمانی هم رمانس منظوم است و ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی هم رمانس عشقی است و نباید آنها را با داستانهای پهلوانی اشتباه کرد.
تحقيقات ادبي و تاريخي در محدوده تاريخي مشروطه جاذبهاي نداشت و جز «تاريخ بيداري ايرانيان» تاليف ناظمالاسلام، اثر درخوري پديد نيامد، دلیل این امر چیست؟
البته باز هم اثر دیگری هست. گاهی یادداشت روزانه هست مثل کتاب اعتماد السلطنه که بسیار مهم است. یادداشتهای ناظم الاسلام یکی از مهمترین منابع تاریخ مشروطیت است و هیچ کتابی به این اندازه چهره شیخ فضلالله نوری را نشان نمیدهد. یک کتاب دیگری هم هست، خاطرات سیاح حاج هم از کتابهای مهم در این دوره است، کتاب سه جلدی شریف کاشانی که روزنامهنگار و در مصر بوده از یادداشتهای روزانه مهم این دوره است. ولی مهمترین همین کتاب ناظمالاسلام است. کتاب عبدالله مستوفی هم که در این دوره نوشته شده و بخش عظیمی از آن مربوط به انقلاب مشروطه است از آثار با اهمیت است. یادداشتهای سیدمحمد کمردهای هم از آثار مهم این دوره است.
در راستای انقلاب مشروطه طنز و هجو نیز رشد روز افزون داشته و در این دوران روزنامهها و مجلات طنزآمیز تنوع و کثرت پیدا کرد و افرادی چون ایرج میرزا، دهخدا و اشرفالدین گیلانی از تاثیرگذاران طنز این دوره بودند، آثار آنها چه تاثیری در ادبیات این دوره گذاشت؟
این نوع ذوقیات از قدیم در میان ایرانیان بوده. البته هجو نوعی ضایع کردن افراد است. همان طنز در دوره مشروطیت حتی در شعر بهار و ایرج و دهخدا بوده و اینها بسیار در ادبیات طنز این دوره تاثیرگذار بودند. دهخدا در مقالات طنزی که در صوراسرافیل نوشته، در اندیشه سیاسی اجتماعی مردم و حوزه ادبیات تاثیرگذار بوده. حتی بخش مهمی از فرهنگ سادهنویسی در فرهنگ فارسی مدیون مقالاتی است که دهخدا در چرند و پرند عرضه میکند. تا پیش از آن کتابها مثلا کتاب احمد و سیاحتنامه ابراهیم بیگ، بچه هم به زبان افراد 50 ساله حرف میزند، هیچ کس حرف خودش را نمیزند، در حالیکه دهخدا برای اولین بار کاری کرده که هر کسی از زبان خودش حرف بزند و به اندازه فهمی که خودش از زبان دارد، بگوید و برای حرف زدن به ادبیات احتیاج ندارد. حرف خودش را میزند.
روزنامهنويسي و طنزنگاري در دوران مشروطه با چه ويژگيهايي همراه بود؟
طنزنویس شاخص این دوره دهخداست، او هم متاثر از میرزا علیاکبر طاهرزاده معروف به صابر است، مدیر روزنامه ملانصرالدین. همچنان که سید اشرفالدین گیلانی هم تحت تاثیر او بوده. آنقدر که بهار معتقد است که او به جای اینکه خودش شعر بگوید هوپ هوپ نامه زیر بغل داشته، و از روی آن مینوشته. به هرحال طنز در دوره مشروطه به خاطر این بود که مردم ما خوش ذوقند و طنز را میپسندند، کما اینکه آثار دهخدا و سید اشرفالدین گیلانی را که طنز بود مردم به جد میخواندند و طنزنویس دیگر شاخصی نمیشناسم. ایرج میرزا هم طنز دارد. او با اینکه خود از خاندان قاجار بوده، گاهی قاجاریان را هم دست میاندازد، اما بیشتر به پهلوی و رضا شاه گرایش داشته. او طنزنویس جدی و سیاسی نیست. اینها همه وارد روزنامهنگاری شده، همه اینها آثارشان را در روزنامه خود به چاپ میرساندند. عشقی هم طنز دارد اما خیلی جاندار نیست. بیشتر پرخاش است تا طنز، در حالیکه گیلانی بیشتر طنز داشته تا پرخاش. دهخدا هم که هجوگو نبوده که هرگز. در ضمن آنها ادب طنز را هم رعایت میکردند، در سراسر طنزهای اشرفالدین گیلانی و دهخدا دشنام دیده نمیشود، اما عشقی دشنام دارد و ایرج هم.