شيخ حسين يزدي ( یکی از علمای مشروطیت ) در یک نگاه
«شيخ حسين يزدي» يكي از روحانيان به نام دوره مشروطه كه منزلت علمي و فقهي او حتي بر مورخين آن زمان نيز پوشيده مانده بود و به همين دليل در كتابهاي تاريخي دوره مشروطه كمتر نامي از او ذكر شده است. يزدي را در همان زمان مشروطه مردي روشنبين و شخصيتي با وسعت ديد ميشناختند. او در دورههاي اول، دوم و سوم نماينده تهران در مجلس شوراي ملي بود. او 78 سال (1233 ـ 1311ش) عمر كرد و در تهران درگذشت.
شيخ حسين يزدي كه در كسوت روحانيت ميزيست، از اعضاي «حزب اعتدالي» در زمرة اكثريت پارلماني در دوره دوم مشروطه بود. يزدي به تبعيت از مراجع مقيم نجف و به بزرگاني مثل ناييني و شيخ اسماعيل محلاتي، رويكردي ديني به مشروطه ايران داشت. به عبارت ديگر در تحليل مشروطه ايران شريعت را نقطه عزيمت تحليل خود قرار ميداد.
ديدگاههاي فقهي و سياسي شيخ حسين يزدي به واقع پاسخي در برابر استدلالهاي حزب دمكرات و دو تن از برجستهترين نظريهپردازان آن يعني «محمد امين رسولزاده» و «سيدحسين اردبيلي» نماينده مشهد در مجلس دوم. اگر نظريهپردازان حزب دمكرات به جدايي دين از سياست و نيز ضرورت تقليد از ظواهر فرهنگ غرب باور داشتند، يزدي بر اساس استدلالهايي جالب توجه از عدم امكان مطلق جدايي دين و سياست و نيز تأسيس نوعي منظومه فكري به جاي تقليد از ظواهر فرهنگ غرب حمايت ميكرد. به عبارتي او درصدد بود تا بر اساس فرهنگ بومي و البته مذهب شيعه، روايتي از مشروطه ارائه دهد كه با ملزومات و مقتضيات اجتماعي و فرهنگي ملت ايران منطبق باشد. در اين رويكرد او گفتاري كاملاً ديني ارائه ميداد. انديشههاي شيخ حسين يزدي، مبنايي شرعي داشت و محور آن نقد مواضع كساني بود كه به اعتقاد آنان در عرصه تصميمگيريهاي اجتماعي و سياسي نبايد از فرهنگ ديني استفاده كرد. جوهر ديدگاههاي يزدي نقد و مذمت تقليد بود. او خلط فضاهاي فرهنگي غرب و شرق و بويژه دنياي اسلامي و فرهنگ اروپا را امري نكوهيده ميدانست. يزدي بين فرهنگ بومي ايرانيان و فرهنگ غربي تمايزات بنيادين ميديد و ميگفت نبايد معيارها و ارزشهاي مرسوم در جوامع غرب را به ايران تعميم داد. او با تأكيد بر اختلاف آداب، عادات، رسوم و فرهنگهاي مختلف معتقد بود سامان اجتماعي ايران بايد به اقتضاي فرهنگ و آداب و رسوم خود ايرانيها باشد، بنابراين از نظر وي گفتگوي وجودي مقدم بر هر گفتگويي با ديگري بود. اگر چه در مقوله تأكيد بر نقش و جايگاه شريعت در امور اجتماعي بين يزدي و ساير فقهاي طرفدار مشروطه مثل ناييني اشتراكنظر وجود داشت، اما يك تفاوت عمده آنها را از يكديگر جدا ميكرد. يزدي براي استدلال در مقابل طرف ديگر از برخي مفاهيم رايج در منظومه فكري آنها هم سود ميبرد، مثلاً مقوله تأكيد بر طبيعت و وجود اختلافات طبيعي يكي از اين موارد بود. از طرف ديگر او هم مثل حريف از تاريخ غرب براي توجيه استدلالهاي خود بهره ميبرد و البته بديهي است كه او هم تفسير خاص خود را از اين مقوله بيان مينمود. يزدي بين شريعت اسلام و مسيحيت تفاوت ماهوي قايل بود و داوري دمكراتها مبني بر منشأ اثر نبودن مذهب در امور جاريه و مسائل سياسي و اجتماعي را مردود ميدانست و آن بينش را ناشي از قياس معالفارق بين ايران و اروپا تلقي ميكرد.
او اين ديدگاه را مردود ميدانست كه اسلام و شريعت آن مجموعهاي از احكام عبادي و فردي است، بالعكس به طور خاص فقه شيعه را سرچشمهاي براي تمشيت كليه جنبههاي زندگي مردم ميديد. يزدي قضاوت غربي در مورد شرق را نكوهش و نظر غربيها در مورد اسلام را به شدت رد ميكرد. به نظر او اين گفته كه تا وقتي اسلام در شرق پايدار است، انديشه پيشرفت موفقيتي نخواهد داشت، ناشي از اين توهم است كه آنها از ماهيت اسلام كه منطبق بر آيين ترقي است آگاهي ندارند. او بر عكس كساني كه تحتتأثير ايدئولوژي اروپا محوري قرار داشتند، انديشه ترقي قرن نوزدهم غرب را مردود ميدانست؛ جالب اينكه در همين ايام در خود غرب هم نقد انديشه روشنگري و نظريه پيشرفت خطي عالم مورد نقد جدي واقع شده بود.
از ادبيات و نحوه استدلالهاي يزدي برميآيد كه وي، با معارف رايج در غرب فيالجمله آشنايي داشت و از الزامات مشروطه آگاه بود. وي در استدلالات خود بر تأمل خردورزانه در باب ماهيت مشروطه و نسبت دين با اين نظام سياسي متكي بود. نكته جالب توجه و بسيار اساسي اينكه وي از سنت سياسي اسلاف كه همه مبتني بر اندرزگويي و توصيه و تأكيد و اوامر و نواهي سياسي بود، از منطق گفتگو و جدال احسن بهره ميبرد. حتي وي بر اساس سنن مورد قبول جامعه، راه بحث نظري خود را ميپيمود، ليكن براي انتقال مفاهيم و مضامين مورد نظرش؛ بر ادبيات و زباني جديد اتكا داشت. يزدي در زمره معدود افرادي بود كه با بياني ساده، مفاهيمي بنيادين را به تودههاي مردم و تحصيلكردگان جامعه انتقال ميداد. به عبارت واضحتر، يزدي در زمره معدود افرادي بود كه راه نوي در تطبيق سنت بر اوضاع و احوال اجتماعي ايران ارائه داد كه ناشي از شرايط جهاني بود. او نه يكسره از سنن و مآثر مأثورات فاصله گرفت و نه البته در چارچوب تنگ و سترون شده آن گرفتار آمد. او همين سنت را با بياني روشن و واضح با شرايط مشروطه و اوضاع زمان خود منطبق ساخت و منظومهاي فكري پديد آورد كه در نوع خود بيسابقه بود. به طور كلي يزدي ميخواست نشان دهد كه تعريض به مباني ديني و اقامه برهان داير بر عدم وجوب وجود مجتهدين ناظر بر قوانين در مجلس، ناشي از بياطلاعي مدعيان نسبت به احكام شرع و فقه است.