ردپاي مشروطه در تهران
آنچه بر آغاز شکلگيري تا پايان مشروطهخواهي تهران رخداد، بخشي از تاريخ مهمترين اقدامات سياسي ايران است. هرچند تعدادي از ردپاهاي مشروطه خواهي تهران در قالب بنا و گذر، امروز از بين رفته اما هنوز هم ميتوان با رفتن به بازار تهران و چند محله آنسوتر ردپاي خاطراتي که هنوز برجاي مانده و سندي بر روايت مشروطه است را ديد.
خبرگزاري ميراث فرهنگي گروه ميراث فرهنگي آنچه بر آغاز شکلگيري تا پايان مشروطهخواهي تهران رخداد، بخشي از تاريخ مهمترين اقدامات سياسي ايران است. هرچند تعدادي از ردپاهاي مشروطه خواهي تهران در قالب بنا و گذر، امروز از بين رفته اما هنوز هم ميتوان با رفتن به بازار تهران و چند محله آنسوتر ردپاي خاطراتي که هنوز برجاي مانده و سندي بر روايت مشروطه است را ديد.
پيدا شدن استخوانهاي زني و ريختن آن به چاه هنگام ساختن بانکي توسط روسها در گورستان متروکه کنار مدرسه چال نخستين رخداد مشروطه را در تهران رقم زد. آخرين جمعه ماه رمضان پس از آنکه متولي امامزاده سيدولي خبر اين کار روسها را به سيد محمد طباطبايي رساند، مردم در مسجد خازنالملک شنواي سخنان شيخ مرتضي آشتياني که درباره عمل ناپسند روسها سخن ميگفت، شدند و روز بعد هم به پيشنهاد شيخ محمد واعظ، دستجمعي به زيارت گورستان و استخوانهاي از گور برآمده رفتند و فاتحهاي خواندند.
اين حرکت دستجمعي منجر به مخالفتهايي هم شد و گفته ميشود که دو ساعت پس از حضور مردم، اثري از آنچه ساختمان را تا نيمه بالا برده بود به جاي نماند.
مسجد امام (مسجدشاه سابق) بازار تهران، دومين مکانرويداد حوادث مشروطه بود. وقتي علاءالدوله، حاکم تهران، چند تاجر قند را به بهانه گراني قند فلک کرد، بازاريان که مي دانستند هدف از اين اقدام ضرب و شست نشان دادن حاکم تهران بوده در مسجد امام تجمع کردند و سيد جمالدين واعظ هم اين رفتار علاءالدوله را به باد نقد گرفت. البته اين نقادي خيلي طول نکشيد و وقتي سيد جمالدين واعظ با "و الا اگر" حاکم تهران را تهديد کرد، امام جمعه که طرفدار حاکم بود، سيدجمالدين را به باد ناسزا گرفت و با گفتن آهاي بچهها کجاييد، دعواي مفصلي به راه انداختند. بچهها هم کم نگذاشتند و تا مردم خوردند کتک زدند.
مسجد امام، يا مسجد شاه قديم، در منطقه بازار تهران قرار دارد و از بناهاي دوره فتحعليشاه قاجار است. اين مسجد 4 ايوان در وسط 4 ضلع بنا، گنبدخانه در ضلع جنوبي، 3 شبستان اصلي در کنج ها و حوض مربعي در مرکز حياط دارد.
با رفتن طباطبايي و بهبهاني به شهر ري و حرم شاه عبدالعظيم مرکز ثقل جنبش مشروطه هم به اين شهر همسايه تهران رفت. يک ماه از اين ماجرا گذشت و هرچند آشکارا از مشروطه خواهي سخن گفته نشد اما مشروطه طلبان خواستار تاسيس عدالتخانه بودند.
عبدالمجيد ميرزا عين الدوله (صدراعظم) که همه اعتراضها به خاطر بد عملي او بود بيکار ننشست و
در شب چهارشنبه 20 دي 1284، چهارتن از نمايندگان مهاجران را براي مذاكره به خانه خود در خيابان "ايران" امروزي (حوالي دبيرستان دخترانه علوي) خواند و همانجا نگاهشان داشت تا ضربهاي به علما زده باشد.
اما ظهر 21 دي ماه اتفاق جالبتري افتاد. مظفرالدين شاه که مريض بود و از همهجا بيخبر، مهمان خانه اميربهادر جنگ شد و چون به خانه باز ميگشت زناني دور کالسکهاش را گرفتند و با جيغ و فرياد تاسيس دولتخانه را به گوش شاه رساندند. اين ماجرا روبري در خانه اميربهادر و در جايي که امروز به پل اميربهادر شهرت دارد اتفاق افتاد.
در حال حاضر بخشي از خانه امير بهادر شامل بيروني خانه و حسينيه اش همچنان باقي است و اکنون انجمن آثار و مفاخر ملي در آن داير است.
22 دي 1284 شاه که پذيراي فريادهاي زنان شده بود، درخواست آنها را پذيرفت و سفرکردگان شهرري به تهران بازگشتند. هرچند با بازگشت بهبهاني و طباطبايي، منبر موعظه و مخالفت با حکومت و بيداري مردم از سر گرفته شد اما تا 19 تيرماه سال 1285 که به فرمان عينالدوله شيخ محمد واعظ دستگير شد اتفاق وخيمي رخ نداد. با دستگيري شيخ محمد واعظ در کوي سرپولک، مردم و طلبهها در مقابل مدرسهاي به نام ميرزا ابولاحسن معمارباشي در محله عودلاجان جمع شدند و با بستن راه بر سربازان خواستار آزادي شيخ محمد واعظ شدند.
اين مدرسه بيش از 10 سال است که در فهرست ميراث ملي به ثبت رسيده و گفته ميشود که ميرزا کوچک جنگلي در آن تحصيل کرده است.
درگيري بالا گرفت و طلبه جواني به نام سيد عبدالحميد تير خورد و کشته شد. مردم جسد طلبه را به دست گرفتند و با تظاهراتي راهي مسجد جامع بازار شدند و پس از شستن جسد آن را دفن کردند و با نوحه خواني به اعتراض پرداختند. در اين ميان بهبهاني و طباطبايي و ساير علماء هم به جمعيت معترض پيوستند و مسجد در محاصره قواي دولتي قرار گرفت.
جمعيت متحصن سينهزنان از مسجد به قصد رفتن به سمت چهارسوق بيرون آمدند و هنوز سي متري فاصله نگرفته بودند که جلوي مسجد ميرزا موسي (مسجد بزازها) هدف گلوله قرار گرفتند. گفته ميشود که در اين حادثه 100 نفر کشته شدند. اما برخي معتقدند که اين حادثه 12 نفر کشته داشته که با اين رقم هم ماجراي مسجد بزازها خونينترين رخداد جنبش مشروطه تا قيل از صدور فرمان مشروطيت بوده است.
در 25 تيرماه مهاجرت کبراي مشروطه طلبان تهران به قم آغاز شد و ليكن اين بار كانون جنبش از تهران خارج نشد و انبوه تهرانيان از اصناف بازاري گرفته تا شاگردان دارالفنون در سفارت انگلستان در خيابان علاء الدوله ( فردوسي ) بست نشستند . اين روزها نبض مشروطه در دست بازاريان بود ، اما در محله دولت مي تپيد.
اين ماجرا تا نيمه مرداد طول کشيد و بست نشينان سفارت به 13 هزار نفر رسيد. حدود 500 چادر در اين محل داير شد و سفرههاي شام و ناهار برپا ميشد. اعتراضها نتيجه بخش شد و مشروطهخواهان پيروز ماجرا شدند. در 14 مرداد 1285 فرمان مشروطيت توسط مظفرالدين شاه صادر شد و در 18 مرداد جلسه مهمي با حضور نمايندگان علماءيي که به قم رفته بودند و با وزيران دولت قاجار در صاحبقرانيه تشکيل شد.
موضوع جلسه بحث درباره چگونگي تشكيل دارالشورا بود. وزير دربار اصرار داشت كه نام پارلمان ايران "مجلس شوراي اسلامي باشد" (آن گونه كه در فرمان شاه آمده بود) اما روحانيان حاضر در جلسه از عنوان "مجلس شوراي ملي" دفاع كردند. اين نام تصويب و صاحبقرانيه زادگاه مجلس شوراي ملي شد؛ مجلسي كه هفتاد و دو سال از 1285 تا 1357 عمر كرد.