روند شكل‌گيري نقد مشروعه‌خواهي

مشروطه‌خواهان صلاي آزادي، مساوات، ترقي و تجدد را سردادند و پيشگام شدند. آنها راهي تازه پيش روي مردم گذاشتند و اين امر با خواسته‌هاي طبقات حاكم، نظام فئودالي و روحانيون وابسته سازگار نبود، براي پيشگامان روحاني مشروطه پرسشهاي زيادي مطرح بود از جمله: تحصيل نظم معاش و تنسيق امور دنيوي بر وجه اعتدال چه مزاحمت به امور عبادي يا سياسات شرعي و معتقدات اخروي دارد؟

اشكالات و انتقادات آنان بر حاج شيخ فضل‌الله نوري ابتدا در اين حد بود كه چرا وقتي واعظ متهم فاسدالعقيده‌اي در بالاي منبر نسبت به علما و پيشوايان و بزرگان دين مطالبي مي‌گويد، او در پاي منبر به سخنان او گوش مي‌دهد و عكس‌العملي نشان نمي‌دهد؟! نقد آنها از حاج شيخ در سطح انتقادهاي تند و زننده‌اي نبود كه امثال ناظم‌الاسلام در آثار خود منعكس كرده‌اند.

افرادي چون ناظم‌الاسلام ديدگاههاي افراطي عليه حاج شيخ فضل‌الله نوري را نمايندگي مي‌كردند و سرنوشت غيرقابل تحملي را بر وي رقم زدند. اما انتقاد علماي بلندپايه‌اي چون آخوند خراساني، معتدل‌تر بود.

سيدمحمد طباطبايي و سيد عبدالله بهبهاني در ديدار با سيد احمد طباطبايي، برادر سيد محمد، و حاج ميرزا حسن مجتهد آذربايجاني، از علماي همراه حاج شيخ فضل‌الله نوري در جريان تحصن در شاه‌عبدالعظيم، گفتند: «حاج شيخ رياست مي‌خواهد، مرجعيت مي‌خواهد، البته مجلس نمي‌گذارد علما مانند سابق به ميل خود هر چه مي‌خواهند بكنند، اين است كه شيخ با اين ملاحظات به اين خيال افتاده و با مجلس ضديت مي‌كند و لكن صرفه ندارد.

شيخ محمداسماعيل محلاتي در رساله اللئالي المربوطه في وجوب المشروطه، از مهم‌ترين متون فقهي مشروطه كه پس از استبداد صغير تدوين يافت، و به تأييد دو مرجع بزرگ نجف، خراساني و مازندراني، نيز رسيده و آن دو طي نامه‌اي، لايحه آقا شيخ محمداسماعيل مجتهد محلاتي را در بيان مقصود وافي و در رجوم وساوس شياطين و سلطنت فروشان اسلام مغتنم شمرده‌اند،مخالفان را به دو دسته تقسيم مي‌كند: عده‌اي كه ضعف عقل و قلت علم داشتند و عده‌اي ديگر كه استقرار مشروطيت را موجب ضرر و زيان خود مي‌دانستند و نتيجه مي‌گيرد كه مبناي مخالفت اين دسته تسويلات نفسي بوده است كه به اسم ندبه بر دين بلند كردند تا مگر موجب ضديت مراجع و مجتهدين عتبات با مشروطيت گردد.

از اين لايحه كه در ششم محرم 1327 صادر شده است چنين برمي‌آيد كه مشروعه‌خواهان و مستبدين، مشروطيت و وجود مجلس شوراي ملي را در مملكت، منافي با مذهب اسلام و احكام قرآن معرفي مي‌كرده‌‌اند.

اين موضع‌گيريها از نظر محلاتي باعث اغراء به جهل و فريب بعضي از ضعفاء العقول جهال مي‌شد.

گردانندگان هر يك از دو جريان (مشروطه‌خواهان و  مشروعه خواهان ) در ابتدا نسبت به هم وفادار بودند و مايل به شكسته شدن حريم روحانيت نبودند. هر چند هميشه حق بحث و نظر درباره دست‌آوردهاي علمي را هر يك از طرفين براي خود محفوظ مي‌داشتند و مايل نبودند معايب يكديگر را نشر انجمن كنند. ولي رويارويي با جريان مشروطيت عكس‌العملهاي زيادي را در ميان علما به وجود آورد.

به تدريج و با گذشت زمان، اشكالات و شبهات بيش از حد  مستبدين و مشروعه‌خواهان از مجلس و قانونگذاري و به طور كلي مشروطيت به حدي رسيد كه تمام همّ آخوند خراساني و ديگر بزرگان عتبات، معطوف به مراقبت از نهضت مشروطه و عملكرد مشروطه‌خواهان گرديد.

تازه بودن مشروطه و شبهات بي‌اندازه مشروعه‌خواهان، گاهي مشروطه‌طلبان را در موضع انفعالي قرار مي‌داد. از اين رو بيشتر رسائل عصر مشروطه در مقام دفاع از مشروطه و در پاسخ‌گويي به شبهات علماي طرفدار مشروعه نوشته شده است و كمتر رساله‌اي در نقد تفكر حاكم بر مشروعه و مباني اجتهادي آن تدوين گشته است.

رهبران روحاني مشروطه، ظهور برخي از پرسشها، تندرويها و انتقادات را طبيعي مي‌شمردند. چون علماي طرفدار مشروطيت در مباني فقه سياسي اختلافات فاحشي با شيخ فضل‌الله، گرداننده اصلي مشروعه نداشتند، و در تقابل با او بيشتر به عرف جامعه و ديدگاه انقلابيون و مردم كوچه و بازار تمسك مي‌كردند و راهي جز مماشات با شرايط موجود نمي‌ديدند. در حقيقت جبر جامعه آنان را به آن سمت و حاج شيخ را به اين سمت مي‌كشاند.

به طور كلي شبهات اساسي علماي مشروطه‌خواه بر جريان مشروعه‌خواهي را مي‌توان در چند عنوان زير خلاصه كرد:

1. تعبدگرايي افراطي

اين دو جريان از هر حيث با هم اختلاف نداشتند، بلكه هر دو در حفظ بيضه اسلام، اهتمام به عزت اسلامي، و حقانيت ولايت ولي‌عصر، موضع مشتركي داشتند با اين حال مشروعه‌خواهان مردم را به فضاي سياسي و انديشه‌هاي اجتماعي نوپديد فرامي‌خواندند. در حالي كه توان لازم براي استخراج ديدگاههاي نو از سنت را نداشتند. تصلب و تعبدگرايي افراطي در سنت مانع افروخته شدن چراغ واقع‌بيني بود.

سيداسدالله موسوي ميراسلامي معروف به خاقاني در محوالموهوم و صحوالمعلوم كه با مقدمه مرحوم آيت‌الله سيدمحمود طالقاني و در سال 1339ش توسط غلامحسين نور محمدي منتشر شده است، تعبدگرايي را بي‌ثمر مي‌داند و مي‌نويسد: «ديگر نمي‌توان با طرح مسئله تعبد، دين را نگاه داشت. امروز با اكتشافات خارق‌العاده ملزم هستيم تا برهان و دليل احكام صادره را به نوع بشر بفهمانيم و تعبير به تعبد در شرعيات، كافي در انبات و ترويج آنها نخواهد بود.»

خرقاني يكي از اشكالات اساسي علماي عصر خود را كه عموماً تفكري چونان مشروعه‌خواهان داشتند و يا خود در شمار مشروعه‌خواهان بودند، جبرگرايي و عبور از نظام علّي جهان براي بهينه‌سازي شرايط اجتماعي مي‌داند و مي‌گويد؛ آنها تقصير عمده توده را به خدا نسبت داده هميشه مردم را به دعا و زاري و ناله امر مي‌كنند... سالهاست كه دعا و زاري، فضاي عالم اسلام را پر كرده و مستجاب هم نمي‌شود. دليل ايشان اين است كه مردم بايد در بسياري از امور عمل بكنند و دعا در همه جا كاربرد ندارد. او مشكل عمده را چگونگي تفكر علما مي‌داند كه برخي با قواي ستمگر سازش و برخي هم با نگارش آثار اختلاف‌انگيز اوضاع را بغض آلود كرده‌اند. جمعي هم ساكت و منزوي نشسته‌اند.

ايشان مي‌گويد حكومتها از دين بي‌خبر و با علوم بيگانه‌اند ولي تعجب از علماي اعلام است كه به چه دليل ساكت مانده‌اند؟ اين سكوت ذنب لايغفر است. اين علما به وظيفه خود در تبيين ماهيت دين و احكام الهي عمل نكرده‌اند. از نظر آنان ما بايد بنشينيم و از خدا بخواهيم كه ولي عصر را بفرستد تا مفاسد را از بين ببرد و خود دست به اقدامي نزنيم؟

2. ناآگاهي نسبت به مقتضيات زمان و مكان

از اشكالات اساسي مشروطه‌طلبان بر علماي مشروعه اين بود كه آنها توجه چنداني به دولتهاي ديگر و شرايط جهاني ندارند و به اختلال در امور مملكت اهميت نمي‌دهند. در شرايطي كه كشورهاي اروپايي مراحل ترقي و تعالي را پشت سر مي‌گذاشتند و رفتارهاي ملوكانه، دولتمردان و اشراف و اربابان، افراد ايراني را تحقير مي‌كرد و قانون ميان مردم داوري نمي‌كرد.

آيات عظام نجف و رهبران روحاني نهضت مشروطيت، مقتضيات عصر خود را متفاوت با اعصار پيشين مي‌يافتند و به اين منظور تفسير عصري از جامعه و حقوق انسان با توجه به مباني ديني ارائه مي‌دادند. آنها در پاسخ به اهالي همدان نوشته‌اند: «امروز عقلاي عالم متفق‌اند كه مقتضيات اين قرن مغاير با مقتضيات قرون سالفه است. هر دولت و ملتي در امور عرفيه و موضوعات خارجيه از قبيل تسطيح طرق و شوارع و تجهيز عساكر بريه و بحريه به طرز جديد و آلات جديد، و تأسيس كارخانجات كه سبب ثروت مليه است به وضع حاليه نكند و علوم و صنايع را رواج ندهند به حالت استقلال و حفظ جلالت انفراد مستمر نخواهد بود و بقاي بر مسلك قديمي جز اضمحلال و انقراض نتيجه نخواهد داد. پس تأسيس اين امور محترمه حفظ بيضه اسلام است.»

آنها براي حصول اطمينان مردم از جريان مشروطه يادآور شدند: «ما خودمان نيز در حقيقت سلطنت استبداد و سلطنت مشروطه تفكر تمام و غوررسي كامل نموده با ملاحظه سوابق اطلاعات كه از تعديات و بغاوت حكام جور و تجاوزات مباشرين امور ديواني داشتيم، اينك بسنجيديم و حالت حاليه ايران را در اين قرن با قرن سابق به دقت مقايسه كرديم متضح گشت كه اگر مسلك ظالمانه و طريقه غدارانه سابقه تغيير داده نشود عنقريب خداي ناكرده اين شعبه از سلطنت اسلامي مضمحل و منقرض خواهد شد. پس به مقتضاي تكليف شرعي كه برعهده داشتيم و در قيامت كبري از سكوت آن عذر نداشتيم، رفتار نموده آنچه متعلق به تأسيس دارالشورا و اجتماع هيئت جمعي از موثقين و متدينين بود، در خصوص كبري كليه و صغراي شخصيه مجلس دارالشورا نوشتيم.»

درة‌النجف نيز كه از مطبوعات حوزويان طرفدار مشروطيت در نجف اشرف بود هم‌زمان با انقلاب مشروطه و پديداري گروهها و ديدگاههاي گوناگون به تبيين مفاهيمي چون دمكراسي، اريستوكراسي، اشتراكي اجتماعي و غيره و نقد ديدگاه علماي عصر خود مي‌پردازد. در شماره 7 اين نشريه به تاريخ 1328 در مقاله يكي از علماي آن عصر كه نامش فاش نشده است و از مضمون مقاله به دست مي‌آيد كه از طرفداران مشروطه بوده، در نقد علماي جريان مخالف آمده است: اين جهال عالم‌نما ملتفت مقتضاي زمان نيستند. مگر قوه افكار و قلم ارباب جرايد و فلاسفه زمان را است كه گمرك بسياري بر اين احباس سامه ببندند تا در وطن ما فروشش موجب ضرر شود والا دخول اين مطالب كه با اذهان ملت مضاده تامه دارد منجر به هلاكت خواهد شد و سبب مي‌شود كه در اذهان بي‌علم چنان رسم شود كه اسلاميت منافي تمدن است.

در اين مجله، ضمن نقد كساني كه حريت را افسار گسيختگي دانسته‌اند مي‌نويسد: 

«حال اين اشخاص به عينه حال مردمان جاهل و ملت غافل را ماند كه لفظ حريتي به گوش آنها خورده و كلمه آزادي در ذهن آنها جاي‌گير شود، ولي به هيچ‌وجه درك حقيقت و كنه ماهيت آن را نرسند و غير از اطلاق و رهايي انسان در مشتهيات بهيمه نفس، چيز ديگر نفهمند و در مقام مؤاخذه و مسئوليت هم به كلمه حريت متشبث شوند و مخل آسايش عمومي گردند. اين اشخاص هم، از شنيدن اينكه بايست تغييري در نظام هيئت جامعه دست دهد بناي اغتشاش را گذارده و با نظام عام دول عالم و كليه ادارات عموميه ملل دنيا صرف و متناقض مي‌باشند و طرد و تبعيد فرقه متفق عليه همه اصلاح‌خواهان و طرفداراي عالم انسانيت است.»

3. بهره‌گيري از تهمتهاي ناروا

در آغاز، شبهات برخي از مشروعه‌خواهان و مستبدين متوجه تهمتهاي ناروايي چون بابيت و بي‌ديني مشروعه‌طلبان بويژه وكلاي مجلس بود. اين نوع تهمتها حتي متوجه چهره‌هاي معنوي چون آخوند خراساني نيز مي‌شد. آقا نجفي قوچاني شاگرد ديگر آخوند ملا محمدكاظم خراساني در كتاب سياحت شرق مي‌نويسد: بعضي از مستبدين معمم كه از خرمقدسين و مدلسين بودند، شيطنتها و سياستها و پوليتيكاتي كه ضد مشروطيين معمول مي‌دانستند كه جان و مال و عرض و آبروي بيچارگان را در محاصره انداخته بودند و از هيچ تهمت و بهتان و نسبت بابيت و ارتداد فروگذار نمي‌كردند و به آقاي آخوند نسبت مي‌دادند.

آخوند و بزرگان ديگر نجف در نامه خود به اهالي همدان، ضمن اشاره به پيشينه مخالفت علماي مشروعه‌خواه با جريان مشروطيت و نهادهاي مشروطيت، نوشتند: «پس از آنكه جمعي از عالم‌نمايان چشم از شرع پوشيده سخط الهي را به رضاي مخلوقي خريدند و كليد جهنم را به كمر زدند، باكي از هيچ تهمت و افترا نخواهند داشت.»

4. بازگشت به استبداد

مهم‌ترين اشكال بر شيخ نوري اين بود كه ايشان طرحي نو ندارد و لازمه انديشه‌هاي فقهي وي بازگشت به همان رژيم استبدادي پيشين است. شيخ محمد حسين ناييني در كتاب تنبيه‌الامه و تنزيه‌المله نوشت: مخالفت با مشروطيت به ناچار به حمايت از استبداد مي‌انجامد و پشتيباني از استبداد بدعت است و بعضي از طرفداران مشروطه، قيد مشروعه را از حيله‌هاي درباريان دانسته‌اند.

اما مشكل اصلي علماي مشروطه‌خواه در هم‌تنيدگي شريعت با سلطنت طي قرون گذشته بود و اين امر مفاسد زيادي را به وجود مي‌آورد. از جمله هيچ يك از طرفين مسئوليت خود را به عهده نمي‌گرفتند، ولي مشروطيت طرح نويي بود كه با محدود كردن قدرت شاه و اصالت دادن به حاكميت قانون و آزادي رأي دادن به آحاد جامعه، فرصت جديدي براي اعاده حق فراهم مي‌ساخت. هر چند اين طرح نيز مي‌توانست تلازمي با رويكرد به مباني سياسي و حقوقي غرب را به دنبال داشته باشد.

ادعاهاي مشروطه‌‌خواهان نسبت به مشروعه وقتي بيشتر تقويت مي‌شد كه مردم مي‌ديدند آنها نسبت به سلطنت ادعايي ندارند، بلكه براي معارضه با مشروطيت از شئون سلطنت دفاع نيز مي‌كنند. شيخ فضل‌الله در نامه خود به آخوند كه متن آن در شماره 44 مورخ 19 جمادي‌الاول 1325 منعكس شده است، از او مي‌خواهد تا درباره مشروطيت سلطنت سخني نراند و خود نيز از محمدعلي شاه زياد تمجيد كرده است. اين در حالي بود كه امثال ناييني امتياز مشروطه نسبت به سلطنت مطلقه را مقصور و محدود مي‌دانستند ولي تصرفات سلطنت را زياده و اضعاف تا جايي كه بر هيچ حدي واقف و مقصور نمي‌باشد.

در نقطه مقابل، ناييني چون تصرفات مشروطه را تصرفات ولايي مي‌داند، معتقد است اين تصرفات مشروعيت مي‌يابد و از «اغتصاب و ظلم به مقام امامت و ولايت خارج مي‌شود».

اما مشروعه چون توأم با سلطنت است همراه با اغتصاب رداي كبريايي و اغتصاب ولايت و اغتصاب رقابت و بلاد و در نتيجه ظلم به ساحت اقدس احديت و ناحيه مقدسه امامت و ظلم درباره عباد است.

اما علماي مشروطه‌خواه كه به پشتيباني از مردم برخاسته‌ بودند در پي ايجاد مجلس قانونگذاري در عصر غيبت صاحب شريعت، براي جلوگيري از خودكامگي و ستمگري ارباب قدرت بودند. با اين حال آنان مشروطه را غير از شريعت مي‌دانستند و از اين رو منازعات علما در آن زمان مشهود شد. حاج شيخ عبدالله مازندراني در نامه خود به حاج ميرزا حسن مجتهد تبريزي كه با خشم از تبريز بيرون آمده بود و در نامه خود به نجف پيش از بدگويي از مشروطه‌خواهان گفته بود: بايد مشروطه مشروعه باشد، نوشته بود: «مشروطه مشروعه نمي‌شود.»

ناييني با برداشتي از اسلام كه توجيه كننده استبداد و حاكميت مطلقه است به شدت مبارزه مي‌كند. وي منكرين حريت و مساوات و شورا و قانون را كه درزيّ روحانيت مسلك‌اند و از جهل ملت به مقتضيات كيش و آيين خود سوءاستفاده مي‌كنند، شعبه استبداد ديني مي‌خواند و آنان را قواي ملعونه‌اي معرفي مي‌كند كه بعد از جهالت ملت به وظايف سلطنت و حقوق خود، از همه اعظم و علاجش هم به واسطه رسوخ در قلوب و محسوب بودن به لوازم ديانت از همه اصعب و در حد امتناع است. 

ناييني با متهم كردن روحانيون مشروعه‌خواه به دارا بودن انديشه استبداد معتقد بود. استبداد دو شعبه دارد، ديني و سياسي. كه هر دو مرتبط به هم و حافظ يكديگر و با هم توأم است.

به نظر او مبارزه با استبداد ديني و علاج شعبه استبداد ديني، مشكل‌ترين كارهاست. او مي‌گويد: «آن قواي ملعونه كه بعد از جهالت ملت، از همه اعظم و علاجش هم به واسطه رسوخش در قلوب، از لوازم ديانت محسوب بودن، از همه اصعب و در حدود امتناع است، همان شعبه استبداد ديني است.»

خرقاني نيز در رساله روح‌التمدن و هويت‌الاسلام خود به استبدادزدگي و استبدادگرايي جريان مشروعه‌خواهان اشاره كرده، مي‌نويسد: «از بيانات قاصره برخي روحانيت اقدس، اسلام را با استبداد و خودرأيي ملازم دانسته و جمعي از جهله اجانب (مثل كلاوسوين و كور و كرومر و غيرهم) نيز از روي بغض و عداوت، حقيقت اسلام را در نطقهاي خويشتن منافي تمدن گمان كرده به قلوب عامه نيز همين مضمون را اشراب كردند تا به حدي كه جمعي از متحدين تجديد نمايان هم اين تصورات افسون‌آسا را كه جز يك فهم سطحي بيش نبوده و نيست، حقيقت انگاشته، حتي يك قوه ضداسلامي در سلولهاي دماغي و كانكليونها و تزاريد طبقات مغز كلّه آنها ظهور يافته، بيانات هذيان‌آميز مدعيان را كه تهمت صرف بود، امر واقعي دانسته در مركز اسلام حملات متواليه به حومه شرع انور كرده، هدف سهام اعتراضاتش كردند.

نوري هر چند در استبداد صغير با هواداران استبداد همدست نبود، با اين حال جريان استبداد صغير سياستهاي پشت‌پرده بسياري از مشروعه‌خواهان را رو كرد. قضية في‌الواقعه نوشته ميرزا عبدالامير شيخ‌الاسلام تبريزي (چاپ ذي‌قعده 1327) گوشه‌اي از همدستي مشروعه‌خواهان و مستبدين را نشان مي‌دهد.

برخي از اشكالات علماي مشروطه‌خواه متوجه رفتار و سلوك دوگانه طرفداران مشروعه بود. آنها مي‌پرسيدند: «چرا آنان با بهره‌گيري از مغالطه‌ها و سفسطه‌ها فضاي علمي بحث را آلوده مي‌كنند؟! چرا برخي از مجتهدان، مداح مستبدين هستند؟ و در عين حال خود را عادل و مقدس مي‌دانند يا رفتن به انجمن ايالتي را تحريم مي‌كنند و مي‌گويند رفتن به انجمن حكم رفتن به ميخانه را دارد ولي خود به دربار مي‌روند و با دربارياني كه شريعت را استهزا مي‌كنند هم‌نشيني و مجالست دارند و مركز قشون استبداد مي‌شوند و از شاه پول و كمك دريافت مي‌كنند. چرا باعث ترويج عمل اشقيا مي‌شويد؟ چرا وقتي حقي بر آنها آشكار مي‌شود موضع خود را تعيين نمي‌كنند؟!

5. اثرپذيري از ديگران

آخوند و رهبران ديگر مشروطه وقتي بي‌توجهي مشروعه‌خواهان به مسائل موردنظر خود را احساس كردند، با توجه به آثار زيان‌بار مخالفت آنها، اساس انتقادهاي مشروعه‌خواهان را تحريكات ديگران خواندند و در تلگراف خود با قاطعيت گفتند: «اهتمام در تشييد مشروطيت چون موجب حفظ دين است در حكم جهاد در ركاب امام زمان اروحنا فداه و سرمويي همراهي با مخالفين و اطاعت حكمشان در تعرض به مجلس خواهان، به منزلة اطاعت يزيد بن معاويه و با مسلماني منافي است.»

ه‍ ) حركت تهاجمي به مشروعه‌خواهان و پيامدهاي آن

طرفداران مشروعه كه به تدريج سنت را به ابزاري براي رسيدن به قدرت سياسي تبديل و از الزامات زمان و مقتضيات آن خود را دور نگهداشتند، اسباب برانگيختگي بيشتر راهبران روحاني مشروطه عليه خود شدند.

آخوند خراساني و مازندراني پس از استبداد صغير، مواضع خود را بيش از پيش در بيان ماهيت مشروطيت روشن‌تر ساختند. مواضع آنها به تدريج حالت تهاجمي به خود گرفته بود. اين امر از طريق مكاتبات آن دو با علما و خطبا و نيز تشويق و ترغيب شاگردان خود به تدوين لايحه و رساله‌هاي علمي، دنبال مي‌شد.

پرهيز از دودستگي و هتك حرمت ارباب شرف، رهبران روحاني مشروطه را از عمل به مثل باز مي‌داشت. با اين حال آخوند خراساني در مكاتبات خود بويژه پس از استبداد صغير توصيه مي‌كرد كه «تصدي بعضي اشخاص كه به تجربيت حالشان معلوم و از جهالت و يا عدم ديانت چه مزخرفات و هفوات گفته و نوشته و تخم نفاق در قلوب مسلمانان كاشته و ساده‌لوحان را به گمان آنكه اساس مشروطيت اين‌گونه امور را مقتضي است منحرف ساختند، به كلي از وظايف منيعه رفيعه ممنوع خواهند داشت.»

هنگامي كه شيخ فضل‌الله نوري بر ضد مشروطه برخاست، طباطبايي و بهبهاني نوشتند كه نوري چون مخل به آسايش و مفسد است، تصرفش در امور حرام مي‌باشد. و زماني كه مخالفت شيخ فضل‌الله فزوني گرفت، آخوند طي نامه‌اي توسط فرزندش شيخ را تهديد به صدور احكام سخت كرد. او نوشت: «محرمانه مستدعي [است] كه محض حفظ مقام خودتان و نوع علما و شرع انور، زياده بر اين بر ضد مجلس محترم اقدامي نفرموده، آنچه هم شده تدارك فرماييد تا به جايي منتهي نشود كه لامحاله بعضي احكام سخت از اين ناحيه مقدسه شرف صدور يابد.»

مخالفت شيخ فضل‌الله و موضع‌گيري علماي مشروطه‌خواه در برابر وي از يك طرف مقام رهبران روحاني مشروطه را در انظار كاست و خاطر آخوند و ديگر طرفداران مشروطه را از اين امر مكدٍّر كرد و از طرف ديگر مقاومت شيخ فضل‌الله، شاه قاجار را به ستيزه با توده دلير ساخت. آخوند در نامه خود به يكي از مدرسين تهران كه متن آن در شماره 105 مورخ 24 رجب 1325 حبل‌المتين چاپ شده است در ردّ روش و منش شيخ فضل‌الله نوري مي‌نويسد: «بله تفرد جناب حاجي شيخ [فضل‌الله نوري] در اين موقع بي‌محل افتاده، صدمه براي سلسله علما شد و عوام را جري و متهور كرد، اعتبار شخص خودشان را برداشتند.»

از اين رو نگراني آخوند از نقار و شقاق بود و از دوستان و طرفداران خود مي‌خواست تا جاي ممكن ايشان را به همراهي دعوت كنند.

مناقشات و سوءظنها سبب شد كه مشروعه و مشروطه مخاطبين خود را از دست بدهند. از آن پس بسياري از علماي شهرها به مكاتبات حاج شيخ فضل‌الله نوري اهميتي ندادند. به عنوان مثال در 12 و 20 صفر 1327 تلگرافهايي به امضاي شيخ فضل‌الله نوري و علي‌اكبر بروجردي خطاب به حاج ميرزا حبيب‌الله مجتهد و حاج ميرزا علي و ميرزا ابراهيم و ملا محمدعلي فاضل و متولي باشي از تهران ارسال شد مبني بر ضرورت جلوگيري از مقاصد غيرصحيح اشرار و مفسدين. ولي علي بن حبيب‌الله حسيني و محمدعلي فاضل، هر دو از علماي خراسان، در جواب نوشتند: «بحمدلله و المنه در ارض اقدس كسي در مقام شرارت نيست، كليه طبقات از علماي اعلام و وجوه اعيان و تجار و كسبه و غيرهم به موجب احكام مطالعه مبادي عاليه در انعقاد انجمن و مراسم مشروطيت اتفاق به كلمه واحده تشكيل انجمن و ترويج احكام شرعيه الهيه نموده‌اند. اصلاً كاري كه موجب خلاف قاعده يا بي‌نظمي باشد اتفاق نيفتاده، و چاره‌اي هم تصور نمي‌شود مگر به مساعدت و همراهي اولياي دولت.»

در نقطه مقابل، مشروطيت نيز با در پيش گرفتن كج‌راهه قرباني مسائلي شد كه خود براي كنار زدن و حل آنها به وجود آمده بود. اين بود كه از دل  مشروطه بار ديگر استبداد سربرآورد.