سید جمال الدین اسد آبادی، «روشنفکر» بود اما نه « روشنفکرخود بنیاد»

سید جمال الدین اسد آبادی

مصاحبه با  استاد سیدهادی خسروشاهی

خلاصه  :  دعوت به فراگیری علوم، رد خرافات به نام مذهب، تشویق عناصر مسلمان به راه اندازی مراکز فرهنگی و نشر جراید و مطبوعات، ایجاد تحرک در محافل مذهبی برای شرکت در امور سیاسی و ده ها امور مثبت دیگر که در تاریخ حیات سید آمده است، این حقیقت را به اثبات می رساند که سید در «روشنفکری دینی مثبت» پیشتاز بوده و نقش عمده ای را هم به عهده داشته است.

اشاره: بیش از نیم قرن تلاش در معرفی سید و بازیابی و احیای آثار او،‌از استاد خسروشاهی چهره‌ای ساخته است که هیچ جمال پژوهی خود را بی‌نیاز از مراجعه به گفته‌های وی نمی‌بیند. گردآوری اسناد و آثار مهجور این مصلح اسلامی و نیز انتشار مجموعه آن در ایران و مصر، استاد را در میان محققان حیات سید در مکانتی ارجمند قرار داده است. به بهانه سالروز شهادت این عالم مجاهد فرصت انس با استاد را مغتنم شمردیم و پاره‌ای از نکات شاخص و بحث برانگیز را در زندگی مصلح شرق در محضر او به بحث نهادیم و این بار نیز با روی گشاده و همکاری صمیمانه ایشان مواجه گشتیم. یاد آن بیدارگر عالم اسلام ‌گرامی و عمر و توفیق استاد ارجمند دراز باد.  پایگاه اطلاع رسانی جوان – شاهد توحیدی

به‌رغم تحقیقات فراوان، هنوز هویت سید جمال در پرده‌هایی از ابهام باقی مانده است و اقوال زیادی در خصوص ملیت سید وجود دارد. علت این ابهامات و اقوال مختلف چیست و چگونه می‌توان در مقابل آن رهگشایی کرد؟

به نظرم برای اهل تحقیق، امروزه دیگر جای هیچگونه ابهامی درباره هویت ملی و زادگاه سید باقی نمانده است. البته باید گفت که ابهام پیشین در این رابطه، ناشی از نوع برخورد خود مرحوم سید جمال‌الدین اسدآبادی با این مسئله بوده است. . . وقتی خود سید جمال‌الدین با این مسئله روبه‌رو بوده است. . . وقتی خود سید در بلاد عربی و سنی مذهب، خود را «افغانی» و «حنفی» معرفی می‌کند تا بتواند به هدف اصلی خود یاری برساند و مثلاً مدت ۱۰ سال در مصر بماند و در الازهر تدریس می ‌کند و در باب‌عالی خلافت عثمانی، مشاور عالی فرهنگی بشود، خب طبیعی است که شیخ محمد عبده و دیگران، او را افغانی بدانند و معرفی کنند.

از سوی دیگر، ‌ در امضاهای باقیمانده از وی در ذیل نامه‌ها یا در حاشیه رساله‌ها، مقالات و کتاب‌ها خود را افغانی، اسدآبادی، سعدآبادی، استانبولی، کابلی، حسینی، رومی و. . . معرفی کرده است، این نکته را نشان می‌دهد که سید خود را «جهانی» می‌دانسته و برایش مهم نبوده که در «کجا متولد شده است»! پس از دیدگاه ما هم نباید این امر مهم باشد که سید در ایران متولد شده یا افغانستان؟ بلکه مهم باید اندیشه‌های وی باشد که دارای ارزش والایی است. در عین حال با توجه به اسناد به دست آمده از وزارت امور خارجه انگلیس، وزارت امور خارجه ایران و خانه امین‌‌الضرب که هم اکنون در کتابخانه مجلس شورای اسلامی نگهداری می‌شود همچنین نامه‌های باقیمانده از سید در ایران و استانبول و. . . امروزه دیگر نمی‌توان در ایرانی‌الاصل بودن سید، تردیدی روا داشت!. . . به اضافه اینکه هنوز در محله «سیدان» اسدآباد همدان، مقبره اجداد خاندان سید موجود است با مکاتبات خانواده سید با وی پاسخ‌های سید، همه اینها نشان‌دهنده هویت ملی و محل تولد سید تواند بود. . . و در مقابل، ما حتی برای نمونه یک نامه هم از سید به خانواده سعدآبادی خود! یا علما و شخصیت‌های افغانی پیدا نمی‌کنیم و این هم به خوبی روشن می‌سازد که اصولاً خانواده سید در ایران بوده است و میرزا لطف‌الله اسدآبادی، خواهرزاده سید، در دو سفر وی به ایران، در کنار او بوده و عکس و اسناد آن دوران، حتی مجموعه خطی مقالات فارسی سید که توسط فرزند وی میرزا صفات‌الله اسدآبادی استنساخ شده، در اختیار اینجانب قرار دارد.

خبری هم در آذر ماه ۷۴ از سوی «واحد مرکزی خبر» از همدان مخابره گردید که مربوط به کشف سنگ مزار یکی از اجداد پدری سید در اسدآباد بود. . . البته قبلاً باید به این نکته اشاره کنم که مرحوم میرزا صفات‌الله اسدآبادی، فرزند میرزا لطف‌الله – خواهرزاده سید – که از دوستان قدیمی اینجانب بود، و ده‌ها نامه از ایشان در آرشیو من موجود است، در کتابی که به سال ۱۳۷۵ هجری قمری – نیم قرن پیش – درباره سید منتشر ساخته، به سلسله انساب سید که در شجره نامه موجود در خانواده سید سیف‌الله اسدآبادی نگهداری می‌شود، اشاره کرده و نام پدر و اجداد سید را چنین ذکر می‌کند: ‌سید جمال‌الدین بن سید صفدر بن سید علی بن میر رضی الدین محمد الحسینی (شیخ الاسلام) بن میراصیل الدین محمد الحسینی قاضی بن میر زین الدین الحسینی بن میر ظهیر الدین بن میر اصیل الدین بن میر ظهیر الدین بن سید عبدالله که معاصر با امامزاده احمد بوده و در «سعدآباد» محله سیدان به سر می‌برده و در ۸۶۲ هجری وفات یافته است.

مرحوم میرزا صفات‌الله به نام پدر سید عبدالله اشاره‌ای ندارد و اکنون و به هنگام مرمت امامزاده، در مقابل در ورودی مسجد امام رضا(ع) در اسدآباد، سنگ مزار مربوط به «سید عبدالله» پیدا شده که در آن نام پدر وی سید مرتضی حک شده است: «سید عبدالله بن سید مرتضی اسدآبادی، متوفی به سال ۸۶۲ هجری قمری» و نکته جالب اینکه در این سنگ قید شده که ایشان به «شهادت» رسیده و با اجل طبیعی وفات نکرده است. . .

خب چه اسنادی معتبرتر از اینها برای ایرانی المولد بودن سید؟ خود من در دیداری که ۴۰ سال قبل از اسدآباد داشتم، همراه مرحوم میرزا صفات‌الله از مزار سید مسیح الله برادر سید جمال‌الدین هم که در تاریخ ۱۲۰۶ هجری قمری وفات یافته است و همین طور مزار پدران سید صفدر و دیگر بستگان درجه اول و دوم سید که همگی در جوار «امامزاده احمد» یا «امامزاده سیدان» مدفون هستند، دیدار کرده‌ام و با اینکه بخشی از این اماکن گویا اکنون به پارک تبدیل شده، ولی بسیاری از آن سنگ مزارها محفوظ است.

به این نکته هم باید اشاره کرد که در افغانستان، حتی در همان محله «سعدآباد» هم از نام افراد خاندان سید و یا مزار اجداد وی هیچ اثری نیست و همه آنهایی که مدعی افغانی بودن سید هستند، استنادشان فقط به اشتهار سید با لقب «الافغانی» است که البته این دلیل معتبری نمی‌تواند باشد. . . چون هر کسی می‌تواند چند نام یا اسم مستعار برای خود انتخاب کند؟!

و به هر حال ما درباره «استخوان‌های سید» با برادران افغانی خود اختلاف نداریم. بگذارید مزار سید در کابل باشد. . . البته مزار دیگری هم در «شیخ لرمزارلقلی» استانبول دارد که هم اکنون با سنگ مرمر زیبایی تجدید بنا شده و موجود است. . . پس مهم نیست که او متولد کجا بوده یا مزارش کجاست؟ مهم اندیشه‌های والای سید است که باید مورد بهره‌گیری قرار گیرد.

استشهاد به قول یکی از برادران افغانی در اینکه سید حاضر نبود به‌طور شفاف «مولد» خود را بیان کند، بی مناسبت نیست.

مرحوم محمود طرزی از شخصیت‌های معروف افغانی که مدتی مسئول روزنامه «سراج الاخبار افغانیه» چاپ اسلامبول بود و آثار و اشعار بسیاری دارد و دیوان شعر او بارها در افغانستان تجدید چاپ شده است، در اواخر عمر سید، چندین ماه در اسلامبول در خدمت سید بوده است و شهادت او در این زمینه می‌تواند ارزشمند باشد که در کتاب «مجموعه مقالات طرزی» آمده است. این مجموعه را دکتر عبدالغفور روان فرهادی از «سراج الاخبار افغانیه» استخراج جمع‌آوری کرده که از سوی دانشکده دیپلماسی وزارت امور خارجه افغانستان در سال ۱۳۸۷ در کابل انتشار یافته است. . .

محمود طرزی درباره آخرین ایام زندگی سید می‌نویسد: ‌

«. . . روزی بود که بسیاری از ارباب دانش در اقامتگاه سید جمع بودند. . . شخصی از حاضرین در باب کجایی بودن علامه، باب مباحثه را باز نمود. به‌راستی که از باز شدن این بحث به دل مسرور شدم که شاید جناب علامه یک چیزی بگویند تا این شبهه رفع و زایل شود؛ اما هزار افسوس که این آرزویم به‌رایگان رفت، زیرا از زبان مبارک جناب علامه اینچنین یک سخنی شنیدم که رفع اختلاف شبهه نماید. نی! بلکه مسئله را سراسر در اغلاق و اشکال انداخت، چون که فرمودند: «خوب است! افغانی مرا افغانی نگوید، ایرانی مرا ایرانی نداند، ترک مرا ترکی، اروپایی مرا اروپایی نشناسد، اما کدام ملت در دنیا خواهد بود که جرأت کرده بگوید جمال‌الدین از نسل آدم و حوا نیست؟» (مجموعه مقالات محمود طرزی، چاپ کابل، صفحه ۳۶۰)

بدین ترتیب سید جمال‌الدین علاقه‌مند نبوده که خود را وابسته به خاک و قوم و ملتی بداند. . . اما در زیر همه امضاهای خود لقب «حسینی» را آورده است و چه بهتر که ما هم او را جمال‌الدین حسینی بنامیم!

عده‌ای از صاحبنظران، سید جمال را بنیانگذار حرکتی می‌دانند که امروز به نام روشنفکری دینی مرسوم است. میزان تأثیر فکری سید جمال بر روشنفکران صد ساله اخیر چگونه بوده است و به نظر شما کدامیک از آنان تأثیر بیشتری از سید جمال پذیرفته است؟

روشنفکری دینی اگر به مفهوم جدید آن باشد که هر کسی با برداشت‌های خودبنیاد از دین، خود را صاحبنظر بداند و در واقع معیار ارزیابی مسائل دینی، تشخیص خصوصی افراد روشنفکر باشد، بی‌تردید سید جمال‌الدین با این نوع «روشنفکری دینی»! موافق نبود و روی همین اصل هم می‌بینیم که رساله «نیچریه» را در رد مادی‌گرایی و هواداران نهیلیسم دیندار آن که در واقع روشنفکران آن عصر بودند، می‌نویسد یا «تفسیر مفسر» را بدون ذکر نام، در پاسخ به سِر سید احمدخان منتشر می‌سازد، برداشت‌های «روزپسند»! وی را نمی‌پذیرد یا در مسئله علم و دین، دیدگاه ویژه خود را بیان می‌دارد و هرگز نمی‌پذیرد که «علم» جای «دین» را بگیرد یا کسی مدعی شود که علم می‌تواند همه مشکلات بشری را حل کند و دیگر نیازی به مبانی و اصول دینی نیست و دین فقط رابطه‌ای است خصوصی بین انسان و خدا. . . سید جمال نه تنها این نوع اندیشه را که باید «روشنفکری دینی منفی» نامید، نمی‌پذیرد، بلکه با آن مبارزه هم می‌کند.

اما اگر مراد از روشنفکری دینی، شناخت زمان و مکان و قیام به واجب برای معرفی بهتر دین و سیر همگام با پیشرفت‌های مادی و استفاده از علوم و فنون در راه پیشبرد مسلمانان و جوامع اسلامی باشد، شکی نیست که سید طلایه‌دار این نوع روشنفکری است. دعوت به فراگیری علوم، رد خرافات به نام مذهب، تشویق عناصر مسلمان به راه‌اندازی مراکز فرهنگی و نشر جراید و مطبوعات، ایجاد تحرک در محافل مذهبی برای شرکت در امور سیاسی و ده‌ها امور مثبت دیگر که در تاریخ حیات سید آمده است، این حقیقت را به اثبات می‌رساند که سید در «روشنفکری دینی مثبت»‌پیشتاز بوده و نقش عمده‌ای را هم به عهده داشته است.

البته نوآوری‌های سید و روشنفکری وی در چارچوب مبانی اصول اساسی دینی است و هرگز در این زمینه به این داعیه‌ها نپرداخت که از دین اسلام فقط «قرآن» را بپذیرد یا منابع اصیل مذهبی را «تغییرپذیر» با تحولات زمان بداند. دقت داشته باشید که «تحول پذیر» با «تغییرپذیر» فرق دارد. ما نمی‌گوییم که برداشت‌های ما در عصر کنونی در زمینه مسائل جهانی، همانند برداشت‌های قرون وسطایی باشد و اجتهاد ما هم هرگز تحول نیابد و مانند قرون ماضیه نظر دهیم و اقدام کنیم، اما این تحول اندیشه و تکامل اجتهاد را با «تغییر» و «وارونه‌اندیشی» یکی نمی‌دانیم. به هر حال سید را می‌توان پایه‌گذار روشنفکری دینی مثبت نامید و بدون شک وی را باید از مخالفین روشنفکری دینی منفی دانست.

آیا جنبش‌های اسلامی قرن اخیر در خارج از ایران، متأثر از اندیشه‌های سید بوده و میزان دامنه و عمق این تأثیر چقدر است؟

تردیدی نیست که سید به قول شهید آیت‌الله مطهری «بنیانگذار نهضت‌های اسلامی یک قرن اخیر» است، تا آنجا که ما به تاریخ هر کشوری و هر حرکتی که در یک قرن اخیر به وجود آمده، نگاه کنیم، می‌بینیم که رهبری آن به عهده یکی از شاگردان یا هواداران فکری سید بوده است و این تأثیر کم و کوچکی نیست و البته بررسی چگونگی آن نیاز به تألیف کتاب مستقلی دارد، ولی برای نمونه بالید گفت که شهید شیخ حسن البناء، مؤسس حرکت اخوان المسلمین در مصر و بلاد عربی، در کتاب خاطرات خود: «مذاکرات الدعوه و الداعیه»، حرکت خود را «استمرار را ه سید جمال‌الدین و شیخ محمد عبده» معرفی می‌کند  یا می‌توان اشاره کرد که ابوالکلام آزاد و اقبال لاهوری، خود را شاگردان مع‌الواسطه سید و پیرو مکتب او می‌دانند و محمد امین، شاعر ملی ترک و محمد عاکف، شاعر دیگر و معروف ترک، سید را پایه‌گذار آزادیخواهی در ترکیه می‌دانند و همچنین سعد زغلول در مصر، در یک سخنرانی عمومی، نهضت ملی خود را وابسته به اندیشه‌های سید معرفی می‌کند.

در ایران که نهضت قانون‌خواهی و ضد استبدادی بی‌تردید از سید سرچشمه می‌گیرد و نیز جاهای دیگر. البته من این مطلب را در مجموعه کتاب‌های «حرکت‌های اسلامی معاصر» با مدارک لازم شرح داده‌ام.

به‌رغم اهمیتی که سید جمال در تاریخ صد سال اخیر ایران دارد، شخصیت و افکار و آثار وی تا حد زیادی مهجور مانده‌اند. برای معرفی وی و جبران این نقیصه، چه اقداماتی صورت گرفته‌اند؟

در دوران سلطنت قجری و پهلوی، با توجه به شناختی که کارگردانان این دو رژیم از آثار و عواقب اندیشه سید به دست آورده بودند و می‌دانستند که نشر و گسترش این نوع اندیشه‌ها بر خلاف اهداف سلطه‌جویانه سلطنت‌هاست، طبیعتاً اجازه شناخت و شناسایی افکار سید یا تجلیل از وی را نمی‌دادند. حتی مورخین عصر قجری و دوران پهلوی و پژوهشگران! اجاره‌ای یا حقوق‌بگیری چون اسماعیل رایین، دکتر میمندی‌نژاد، ابراهیم صفایی و. . . با جعل و نشر ابهامات و اکاذیب، در مخدوش ساختن چهره اسلامی – انقلابی سید نقش خاصی را به عهده داشتند؛ این بود که در دوره این رژیم‌ها توطئه سکوت یا تخریب در مورد سید ادامه داشت و اکنون نیز این روش در بلاد ارتجاعی به اصطلاح اسلامی مانند عربستان سعودی و. . . ادامه دارد.

اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی مشاهده می‌کنیم که در ایران در زمینه شناخت سید تحولی به وجود آمده و تشکیل کنگره جهانی سید توسط مجمع جهانی تقریب بین مذاهب اسلامی در چند سال پیش در تهران، نشانه‌ای از این تحول و حرکت است. امیدواریم بتوانیم با استفاده از فرصت‌‌های به دست آمده در مورد سید و اندیشه‌های او «جبران مافات» کنیم!

جنابعالی در میان محققان و مورخان بیش از هر کس دیگری به تحقیق و روشنگری در خصوص احوال و آثار سید جمال پرداخته‌اید. تا کنون چه آثاری را در این زمینه منتشر کرده‌اید و در مورد معرفی وی چه اقدامات دیگری را در دست دارید؟ اساساً علت توجه فراوان و جدی شما به شخصیت سید جمال چه بوده است؟

در دوران قبل به بهانه تحقیق تاریخی به شرح چگونگی مبارزات ضد استعماری سید در بلاد مختلفه یا ترجمه و نشر نامه‌های سید علیه شاه قاجار می‌پرداختم. خب وقتی سید در نامه خود فساد رژیم را افشا می‌کند و علیه شاه قاجار سخن می‌گوید و از علمای بزرگ شیعه در نجف و سامرا می‌خواهد شاه را خلع کنند تا ریشه فساد بخشکد، دستگاه سانسور پهلوی نمی‌توانست بگوید چرا این نامه را منتشر می‌کنید، چون اگر قجری‌ها خوب بودند که جایگزین لازم نداشتند!

از سوی دیگر، خواننده وقتی در نامه سید می‌دید که «شاه قاجار» عامل اصلی فساد و تباهی در کشور است و آن را با وضع «شاه پهلوی» مقایسه می‌کرد، یک نوع «وحدت عمل کامل» بین دو رژیم و دو شاه می‌یافت و خود به نتیجه می‌رسید که راه رهایی در عصر ما هم خلع و طرد شاه است.

البته وقتی اندیشه‌های سید در بین نسل جوان منتشر می‌شد، زمینه فکری برای حرکت‌ها آماده می‌شد و من خدای را سپاسگزارم که بدون آنکه با مشکل خاصی روبه‌رو شده باشم، در این زمینه موفق بوده‌ام و تعداد کتاب‌ها و تیراژ آنها نشان‌دهنده گسترش اندیشه سید است و خوشبختانه سانسورچی‌های رژیم شاه از این نکته اساسی غافل بودند.

در همین راستا درباره زندگی سید جمال‌الدین اسدآبادی و زندگی و نبرد وی با استعمار خارجی و استبداد داخلی در کشورهای اسلامی و اروپایی، تحقیقات وسیع و دامنه‌داری انجام داده و حتی بدین منظور مدت‌ها در اسلامبول، بغداد، پاریس، قاهره و لندن دنبال اسناد و مدارک و کتاب‌ها گشته‌ام و امیدوارم روزی بتوانم محصول زحمات درازمدت خود را در این زمینه منتشر کنم. ولی انتظار تکمیل تحقیقات و پیش آمدن امکانات مساعد برای نشر آنها، مرا از کوشش در راه شناخت و شناسایی سید جمال‌الدین باز نداشت و در سال‌های پیش از انقلاب اسلامی، به یاری خدا کتاب‌ها و رساله‌های متعدد، اغلب به اهتمام و مقدمه و یا ترجمه اینجانب و با هدف روشنگری مردم و معرفی اندیشه‌های پیشتاز حرکت‌های اسلامی معاصر در بالغ بر ۱۵ جلد منتشر شدند.

پس از پیروزی انقلاب هم به تحقیق جمع‌آوری اسناد و مقالات از سید یا درباره سید ادامه دادم به جا سفر کردم، پیگیری این امر یکی از کارهای اساسی ن بود محصول آن اکنون یک مجموعه تقریباً کامل از آثار سید به زبان‌های فارسی و عربی است که چند سال قبل، در مدت اقامت در مصر، آن را در ۹ جلد و با تیراژ حدود ۳۵۰۰ در قاهره منتشر ساختم.

اما اینکه چرا سید توجه مرا به خود جلب کرده است؟ من پاسخی بهتر از پاسخ استاد فقید، مرحوم سید محمد محیط طباطبایی ندارم. ایشان در این زمینه می‌گوید: ‌

«. . . من از میان همه چهره‌های درخشنده تاریخ ایران و اسلام، به‌خصوص کسانی که در راه استقرار حکومت ملی و سقوط استبداد، مصدر خدمات ارزنده بوده اند، چهره مظلوم سید جمال‌الدین را برگزیده‌ام. . . در وجود او سّری مکتوم بود که من حیث‌المجموع در وجود بسیاری از افراد یافت نمی‌شد. سید بی آنکه در اروپا درس خوانده یا در یک کشور آزاد راقی به سر برده باشد، در طی اقامت محدود اول خود در اسلامبول و ارتباط با پیشاهنگان نهضت فرهنگی و اجتماعی عثمانی و با استفاده از زبان ترکی و عربی و مراجعه به ترجمه‌های مختلفی که از فرانسه در مصر عثمانی به عربی و ترکی شده بود، به حقیقتی آشنا شد که دیگران با وجود فضایل علمی و ادبی مکتسب، به درک آن موفق نشده بودند.

سید دریافت که اساس عقب‌افتادگی شوربختی ممالک اسلامی در بی‌نصیبی ملت‌های مسلمان از آزادی و دانش است و این نقیصه را نتیجه اسلوب حکومت مستبده شناخت و دریافت مادامی که شکل زندگانی سیاسی در ممالک اسلامی تغییر نیابد و حکومت‌های مشروطه جای حکومت استبدادی را نگیرد، نجات برای مسلمانان عموماً و ایرانی‌ها خصوصاً میسر نیست.

برای ابلاغ این امر یا تبلیغ این دریافت ذهنی، ۳۰ سال کوشید و تحمل مصیبت‌ها کرد، هر جا رفت، او را هدف تهمت و آزار و زجر قرار دادند و در هر جا تخمی افشاند، برای اینکه بری نیاورد، حیله‌ها برانگیختند، ولی او مقاومت ورزید و از تلاش فرو ننشست. پس از ۳۰ سال کوشش در زندان عبدالحمید محبوس و معدوم شد، ولی تخم‌های کشته او در ایران و عثمانی و مصر و هند و افغانستان جوانه زد و ده سال بعد از مرگ او در وطنش ایران، نهضت مشروطه آغاز و انجام پذیرفت. چند سال بعد، دست‌پروردگان او در اسلامبول دست به کار شدند و کسانی که در حیات او از عهده تطبیق نظریات سیاسی او در مصر هند بر نیامدند مغلوب و منکوب و محبوس شدند، در حزب کنگره هند و حزب وفد مصر، بنیانگذار حکومت ملی آزاد گشتند.

من چهره سید جمال‌الدین را برگزیده‌ام، زیرا عکس چهره او را در قانون اساسی و مطبوعات و فرهنگ جدید و همه تشکیلات اساسی حکومت مشروطه وطن خود می‌نگرم و عقیده دارم خدمتی که او به تاریخ ایران کرد، از نظر ارزش بالاتر از خدمتی بوده که نادر و اردشیر و یعقوب لیث و شاه اسماعیل کردند و در ردیف هوخشتره مادی و آرشاک پرتوی محسوب می‌شود.

تعجب نفرمایید اگر در پیرامون این اسم ساده، کوس و نقاره و طبل و علمی دیده نمی‌شود و پیرامون عمامه او را هاله‌ای از نور نگرفته است، ولی حقیقت امر این است که کار سید از کارهایی که پیشرو مادیان و سردار پرتویان با شمشیر خود در افتتاح فصل جدیدی در تاریخ ایران انجام دادند، مهم‌تر و از فصول مقدم بر آن، گرامی‌تر و والاتر و سودمندتر بود.

سیدجمال الدین با تیغ زبان و نوک قلم خود زمینه‌سازی کرد و شالوده اصلی قبول حکومت مشروطه جدید را آورد و معلوم شد حسن ظن و حدس صائب سید جمال‌الدین درباره عنصر مشروطه‌ساز ایران به خطا نرفته بود و از حرکت تمرد تنباکو تا مهاجرت به قم و پشتیبانی علما از مشروطه خواهان در برابر کودتای باغ شاه، همه جا روح او راهنما بود.

آری سید با فکر روشن توانا و اراده نیرومند و عقیده ثابت و زبان گویا و قلم نیرومند، کاری را در خاورمیانه عملی ساخت که در نقاط دیگر جان بی‌کمک توپ و تفنگ میسر نمی‌شد.

این مطلب را مرحوم استاد محیط طباطبایی در ضمن مقاله‌ای در فروردین ۱۳۴۶ درباره اینکه چرا از سید دفاع می‌کند، نوشته بود و متن آن را در مجموعه مقالات استاد محیط که تحت عنوان «سید جمال‌الدین و بیداری مشرق زمین» بارها چاپ شده است، آورده‌ام. این مجموعه بسیار ارزنده‌ای از ۳۲ مقاله از استاد محیط است که من مطالعه آن را به علاقه‌مندان توصیه و فکر می‌کنم که در بین آثار منتشر درباره سید، یکی از مستندترین و بهترین آثار باشد.

به هر حال دلیل توجه اینجانب به سید، همین نکاتی است که مرحوم استاد محیط به آنها اشاره کرده است؛ و البته ظلم مضاعف بر سید و استمرار تهمت‌زنی و نشر اکاذیب بر ضد وی و فقدان منسوبین یا مؤسسه و نهادی که حق او را ادا کند، موجب گردید که اینجانب در حد توان خود به دفاع از حق بپردازم.