جریانهای سیاسی عصر مشروطه

آیا امیر کبیر ماسون بود ؟ اگر ماسون نبود فرهنگ ماسونی داشت ؟ آیا رویکرد غربی داشت ؟ نه خیر هیچ کدام نبوده است ، در واقع فراماسونری در ایران برای بعد از امیرکبیر است ، یعنی اگر امیرکبیر تکنولوژی غربی و اروپایی را می خواست بدون فرهنگ غربی می خواست .

متن پایین گزیده ای است از سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین دکتر ابوالحسنی با موضوع (جریانهای سیاسی عصر مشروطه)  در اولین دوره پودمانی جریان شناسی تاریخ معاصر ایران ،که توسط موسسه فرهنگی ولاء منتظر برگزار گردیده است .

یکی از چیزهایی که به ما امکان می دهد نقادی کنیم و صحیح را از نا صحیح ، حق را از باطل تشخیص بدهیم غیر از آشنایی با آن جزئیات و تتبع و گرد آوری  مواد و مصالح آن اشراف بر کلیات است . این مطلب خیلی مهم است و تا آنجا که من می دانم در تاریخ نگاران مشروطه کم استفاده شده است ، اینها به صورت حلقات زنجیر به هم متصلند ، شما شیخ فضل الله را نمی توانی بشناسی الا اینکه فتحعلی شاه ، عین الدوله ، امین السلطان را هم بشناسی ؛ محمد علی شاه را نمی توانی بشناسی الا اینکه مظفرالدین شاه ، ناصرالدین شاه ، سلسله قاجار را بشناسی ؛ شیخ فضل الله ر انمی توانی بشناسی الا اینکه میرزای شیرازی ، شیخ انصاری ، را هم بشناسی ، بدون اینها نمی شود فهمید که این حوادث به چه صورت بوجود آمده است ، چرا بوجود آمده ؟ از کجا شروع شده ؟ به کجا ختم شده است .

تنفٌس در فضای مشروطه:

در مورد مشروطیت باید به چند مطلب توجه کنیم : سیر و روند جریان مشروطیت از کجا شروع شد ؟ به کجا ختم شد ؟ البته هنوز مشروطیت ختم نشده و ما هنوز در فضای مشروطه نفس می کشیم و اصولا جریان مشروطیت به معنای حاکمیت قانون و قانون مند شدن و نظام مند آن طوری نیست که بگوییم یک روزی ختم می شود ؛ ظرفیت های نهفته در آن آشکارتر و بارزتر و فعال تر می شود ، اما به هر حال یک مبدءی دارد ، مبادی آن هم مبادی قریب است و بعید ، مبادی قریب را می شود در همان سال ۱۳۲۳ قمری و اوایل ۱۳۲۴ قمری جستجو کرد ، همان حوادثی که رخ داد ، مثل اینکه تجار غرب را فلک کردند و موسیو نو با لباس آخوندی عکس گرفت و مایه جنجال شد و بعد از آن تحصن علما در هجرت عبدالعظیم که هجرت صغری و بعد تحصنشان در قم هم هجرت کبری نام گرفت ، درگیری با عین الدوله و علاء الدوله ، و اینها مبادی قریب است ، اما یک مبادی بعیده ای هم دارد که بسیار مهم است . پس مشروطه اول با عدالتخانه شروع میشود که نهضت عدالتخانه نام می گیرد ، بعد تبدیل می شود به مشروطه ، مشروطه هم مشروطه اول یا صغیر داریم ، بعد مشروطه دوم یا کبیر داریم ، بین این دو تا یک دوران فطرت داریم که به آن می گویند استبداد صغیر . من اسمش را می گذارم بازگشت به عدالتخانه این مشروطه دوم یا کبیر که تا جنگ جهانی اول طول می کشد یا بگوییم تا زمان کودتای رضاخان ، بعد آن ، دیگر استبداد پهلوی می آید ، پهلوی اول دیکتاتوری ۲۰ سال است ، بعد شهریور ۱۳۲۰ آقای رضاخان تشریف میبرند و دوره ی مشروطه سوم شروع می شود که تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ( ۱۳۲۰ شمسی تا ۱۳۳۲ ) اامه پیدا می کند . پس مشروطه یا عدالتخانه شروع می شود اما ما اثر جندانی از عدالتخانه در تحلیل های راجع به مشروطه نمی بینیم . بعد هم همه جا پر می شود از مشروطه ، این عدالتخانه چیست ؟ فرق آن با مشروطه چیست ؟ به چه صورت تبدیل به مشروطه می شود ؟ بعدا دیگر چرا اسمی از آن به میان نمی آید ؟ اینها سؤالات وابهاماتی است که در تاریخ مشروطه پر است .

تکنولو ژی امیرکبیر ، بدون فرهنگ غربی:

مقدمات بعیده ی مشروطه یک بخشی از آن را همه نوشته اند ،شما کتاب تاریخ انقلاب مشروطیت آقای مهدی ملک زاده را باز کنید اصل حرف هایش همین است ، تاریخ بیداری آقای ناظم الاسلام کرمانی را نگاه کنیم باز مقدمه اش همین است . اشاره می کند به یک سری مسائل همچون پیدا شدن روزنامه و ایجاد انجمن ها و پیدا شدن اشخاصی مثل میرزا ملکم ها و فراموسونری ها و اینها آمد و افکار آزادی خواهی و ضدیت با استبداد را کاشت و پخش کرد در جامعه و رشد کرد و جریان مشروطیت را بوجود آورد . اینها از کجا آمده ؟ اینها معلوم است  که از غرب آمده ، میرزا ملکم خان بنیانگذار عدالتخانه در ایران بود خودش گفته است در سفری که دراوایل حکومت ناصرالدین شاه به پاریس ( غرب ) داشتیم با مجامع فراماسونری غربی و با اصول تمدن اروپایی ، غربی آشنا شدیم بعد آمدیم ایران و در لفاف اسلام مطرح کردیم . بعد هم در ایران زاد و ولد کرد و شد مشروطه پس همه راه ها به کجا ختم  می شود ؟ به رم . بعد هم از دل این ، یک نظریه دیگر در می آید ، نظریه کتاب آقای اجودانی به نام مشروطه ایرانی ، چون دست بردند در این دستاورد غربی و دست کاری اش کردند جواب نداد این را باید عینا می آوردند و اجرایش می کردند دست به ترکیبش نمی زدند ، تمدن فرنگی بدون تصرف ایرانی چون این کار را کردند مشروطیت نتیجه نداد . من منکر این نیستم این در تاریخ ما اتفاق افتاده فراموشخانه فراماسونری میرزا ملکم خان ۵۰ سال قبل از مشروطیت تعطیل شد  ، افرادی را داشتند , رسوماتی داشتند , شاگردهایی را تربیت کردند , دانشجویانی که به غرب می رفتند و برمی گشتند ، تجاری که به غرب می رفتند و برمی گشتند آنها هم به هرحال تحت تأثیر این تفکرات حرف هایی را می زدند که تاثیراتی در تاریخ ما گذاشت ؛ اما سخن این است که این بخشی است ، بخش دیگر واقعیت که تاثیر گذارتر و مهمتر است اما آن را هیچ کس خبر ندارد ، این است که پا به پای جریان فراموشخانه فراماسونری میرزا ملکم خان و منطبع و پابه پای آن بلکه قبل از آن و مقدم به لحاظ زمانی بر آن ما یک جریان دیگری در تاریخ ایران داریم که آن جریان هم جریان اصلاح طلبی است ، من یکی از برهه ها ، عناصر و شاخص های مهمش را ذکر می کنم . آیا امیر کبیر ماسون بود ؟ اگر ماسون نبود فرهنگ ماسونی داشت ؟ آیا رویکرد غربی داشت ؟ نه خیر هیچ کدام نبوده است ، در واقع فراماسونری در ایران برای بعد از امیرکبیر است ، یعنی اگر امیرکبیر تکنولوژی غربی و اروپایی را می خواست بدون فرهنگ غربی می خواست .

چه تاسیس جدیدی را امیرکبیر پی افکند ؟ دارالفنون یعنی چه ؟ دارالفنون امیر یعنی دانشکده پلی تکنیک ، مواد فلسفی و فرهنگی غرب در پرگرام فرهنگی این دارالفنون نبود هرچه بود علوم صنعتی و فضایی غرب ، با فرهنگ و فلسفه ایرانی بود بعد از امیرکبیر اینجا شد محل رشد و نمو فراماسونری که این یک بحث دیگری است . در اصل امیرکبیر را کشتند که راه را برای همین حرفها باز کنند . آیا در اصلاح طلبی امیرکبیر و نوخواهی و به قول رایج ترقی خواهی ایشان کسی حرفی دارد ؟ خیر ؛

امیرکبیر دو استاد دارد ، استاد اولش محمد خان امیر نظام زنگنه و استاد دومش هم میرزا ابوالقاسم خان فراهانی می باشند . فراهانی پسر و دست پرورده کیست ؟ میرزا عیسی فراهانی معروف به میرزا بزرگ فراهانی ، در واقع اینها قائم مقام هستند ، قائم مقام یعنی شخص سوم ایران ؛

این زمانی است که شاه ایران فتحعلی شاه است و ولی عهد ، عباس میرزا می باشد ، البته عباس میرزا مرد و ولی عهدی به محمد شاه رسید ، او آن موقع هنوز بچه بود ؛ صدر اعظم فتحعلی شاه هم میرزا محمد شفیع بندپهی مازندرانی است ، امیرکبیر بر آمده از این  جریان و از این مکتب است ، بدون این جریان امیرکبیر را ما نداشتیم ، باید بسته بندی می کردیم از آکسفورد می آوردیم ، امیرکبیر حاصل یک فرایند است . فتحعلی شاه وقتی روی کار آمد ، صدر اعظمش یک عنصر جمهورتبار خائن به سلسله زندیه بود که اگر خیانت او نبود قاجارها نمی توانستند سلسله زندیه را از بین ببرند ، او کلانتر شهر شیراز بود و خیانت کرد و دروازه های شیراز را به روی ارتش آقا محمد خان گشود ، این شخص حاج ابراهیم خان کلانتر شیرازی می باشد . تبعا حق عظیمی به گردن قاجاریه داشت لذا آقا محمد خان هم او را صدر اعظم خود کرد . شخص دیگری هم در دستگاه آقا محمد خان بود و او میرزا محمد شفیع پندپهی مازندرانی بود ، او در مقابل ابراهیم خان کلانتر زورش نرسید لذا از رده خارج شد ، حاج ابراهیم خان کلانتر تمام قوم و خویش های خود را بر ایران حاکم کرد ، یکی را حاکم اصفهان کرد ، یکی دیگر را حاکم شوشتر و غیره و … ولیعهد آقا محمد خان قاجار ، فتحعلی شاه بود که پشت پرده نسبت به کریم خان زند علاقه داشت ، حتی اشعاری را راجع به او گفته بود و پشت پرده با خاندان قائم مقام سر و سر داشت ، پدر میرزا عیسی ( میرزا برگ ) میرزا محمد حسن و برادرش میرزا محمد حسین فراهانی متخلص به میرزا وفا جزء ارکان حکومت زندیه بودند ، و از کسانی بودند که به لطفعلی خان خطر میرزا ابراهیم خان کلانتر را هشدار دادند اما او جوانی و خامی کرد و نشنید ، کار به جایی رسید که آقا محمد خان غلبه کرد ، بعد هم روی کار آمد ، آقا محمد خان از میرزا محمد حسن و میرزا محمد حسین خواست که بیایید و به من خدمت کنید ، اینها هم گفتند که ما یک عمر خدمت زندیه را کردیم و آخر عمری می خواهیم عبادت کنیم و به کربلا و نجف عزیمت کردند . اما میرزا عیسی فراهانی ر اگذاشتند در دستگاه قاجار فتحعلی شاه حدودا در سال ۱۲۱۲شاه شد ، گفته شده که آقا محمد خان به فتحعلی شاه گفته است که چون میرزا ابراهیم خان زندیه را به ما فروخت ممکن است ما را هم به فرد ثالثی بفروشد ، لذا همین که روی کار آمدی حسابش را برس . لذا در یک روز در تمام ایران تمام خانواده حاج ابراهیم خان کلانتر مفقود شدند و حتی این خبر درز نکرد ، خیلی مهم است که یک دفعه عده ای که رئیس و همه کاره مملکت بودند ، همه را در یک روز در تمام ایران نابود کنند و هیچ کس هم خبردار نشود ؛ بعد هم اسناد و مدارک نشان داد که خاندان قائم مقام فراهانی در این قضیه نقش داشتند ؛ از خانواده میرزا ابراهیم خان کلانتر فقط دو بچه شیرخواره باقی ماند و یک خواهرزاده که میرزا ابوالحسن خان شیرازی معروف به ایلچی بود ، ایلچی یعنی چه ؟ یعنی سفیر . آن دو بچه شیرخوار را هم به هند بریتانیا فرستادند ، که اولین حقوق بگیر انگلیس در ایران میرزا ابوالحسن خان ایلچی بود که بعد ازمدتی هم با سلام و ثنا برگرداندند و وزیر خارجه شد و در خیانت هایی که به ایران در جنگ های آن روز شد ایشان هم نقش داشت ، آن دوتا شیرخواره هم بزرگ شدند و به مصداق عاقبت گرگ زاده گرگ می شود به جان ایران افتادند ؛ این خاندان قوامی ها که این اواخر با انگلیسی ها سر و سر داشتند طول و تبار همین آقا ابراهیم خان کلانتر بودند ، آن دو تا بچه شیرخواره هم همان حاجی حیدرخان شیرازی و حاجی محمدخان شیرازی هستند که بزرگ شدند و به جان قائم مقام افتادند .

مردم از ترس در خانه های خود نفس هایشان را محبوس کرده بودند . این جزء اشتباهاتی است که گفته شده و مردم قبول کرده اند ، مردم نبودند ، همان روز اگر در تهران رفراندوم می شد رای بر شیخ فضل الله بود ، در شهر کودتا شده بود و شرایط غیر عادی بود .

رساله شکوائیه امیر کبیر :

شما اگر در منشات قائم مقام رساله شکوایه اش را ببینید اون وقت می فهمید که قائم مقام از اینها چه می کشید ، بعد هم فتحعلی شاه روی کار آمد ، میرزا امیرخان که کشته شد جای او میرزا شفیع برقه ای که یک روحانی است وارد دستگاه قاجار شد و به مقام صدارت رسید . میرزا بزرگ هم کاملا با دانش فقهی در تشیع آشناست و یک فقیه و یک مجتهد است . عباس میرزا به ولیعهدی انتخاب می شود ، ایالت آذربایجان که همجوار روس و عثمانی است بسیار خطرناک بودند ، میرزا محمد شفیع مازندرانی دست عباس میرزای هفت هشت ساله را می گذارد در دست میرزا بزرگ فراهانی و می گوید برو آذربایجان و آنجا را حفظ کن ، من هم پشتیبانیت می کنم . آذربایجان آن موقع اینطور نبود ، بلکه آذربایجانی بود که دوره چند ده ساله ایران را طی کرده و هیچ سنگی روی سنگ بند نیست ، و یک ایالت بی نام و هرج و مرج بود ، میرزا بزرگ ده ، دوازده پسر داشت که رشیدترینشان میرزا ابوالقاسم بود ، با کمک این فرزندان شروع کردند به کار که در یک فاصله کوتاه زمانی آذربایجان بی نام و در هم ریخته قوام و سامان یافت و قدرتی شد که بعدا توانست در مقابل عثمانی ها بایستد و عثمانی ها را شکست بدهد و در دوره اول جنگهای ایران و روس ده سال در مقابل روسیه دوام آورد ، داستانش را قائم مقام در رساله شکوائیه که عربی است و بسیار ادیبانه و پر رمز و راز است بیان کرده ، می گوید : ما آمدیم پدرم شد میر ما هم دورش را گرفتیم ، عباس میرزا هم در کنارش ، شروع کردیم به کار از مردم مالیات گرفتیم ، کار کردیم زحمت کشیدیم ، فکر نکنید که با زور از مردم مالیات گرفتیم ، با فتوای فقها از مردم مالیات گرفتیم . این فردی که از آن یاد می کنیم کیست ؟ مرحوم میرزا محسن قاضی طباطبایی است . نیای بزرگ مرحوم علامه طباطبایی و شهید قاضی طباطبایی که فقیه صاحب فتوی و صاحب حکم متنفذ تبریز بود که هفته ای یک بار با عباس میرزا و با برخی از علمای بزرگ در مورد مسائل مملکتی جلسه دارد و تصمیم می گیرد و به عنوان یک فقیه صاحب ولایت حکم می کند و تنفیذ می کند و این احکام را میرزای بزرگ و عباس میرزا اجرا می کند ، این میرزا هاشم طباطبایی پسر میرزا مهدی قاضی طباطبایی است ، وقتی که میرزا مهدی فوت می کند وصی خودش را عباس میرزا قرار می دهد ، در واقع ولی عهد نشین شدن تبریز به خاطر خواهش خاندان طباطبایی است . مرحوم قاضی طباطبایی در کتاب اربعین اشاراتی راجع به این مطلب دارد ، خودش هم رساله ای در این مورد دارد که من ندیدم . میرزا بزرگ ، میرزا محمد شفیع ، عباس میرزا ، میرزا ابوالقاسم خان فراهانی و میر مهدی قاضی طباطبایی مکتبی را در تبریز بنیان می گذارند که شاگرد اول این مکتب پنجاه سال بعد امیرکبیر و قبل از او امیر نظام زنگنه می شود . میرزا هاشم منشی و مشاور امیر کبیر و پسر میرزا مهدی می باشد ؛ کاتب و محرم راز امیر کبیر میرزا سعید خان مؤتمن الملک انصاری است که اسم اصلی اش ملا محمد سعید اشنوی گرودی انصاری است و ملای فاضلی است که نامه ای به امیر کبیر می نویسد ، او هم می گوید کسی که این نامه را نوشته بیاورید ببینم ، می آورند و خوشش می آید ، بعد با خودش به تهران می آورد و منشی و کاتب سر خودش می کند ، بعد هم امیر کبیر در اواخر عمرش سفارش می کند به ناصرالدین شاه که این را وزیر خارجه ات کن و او هم اجرا می کند و تا آخر عمرش وزیر خارجه ناصر الدین شاه می شود ؛ غیر از هفت سالی که از طرف فراماسونر ها به عنوان تولیت آستان قدس به مشهد تبعید می شود ، و الا در غیر این صورت همه عمرش را به سمت وزارت امور خارجه می گذراند . صاحب جواهر سه شاگرد دارد که ما در مورد این سه نفر بحث می کنیم ، یکی حاج عبدالحسین تهرانی است و امیر کبیر این را می کند وصی خودش و این مدرسه حاج عبدالحسین و در کنارش مسجد حاج عبدالحسین در بازار تهران را با ثلث ما ترک امیر ایجاد می کند . میرزا سعید خان مؤتمن الملک ( ملا محمد سعید اشنوی گرودی ) که پدر و عموها و اجدادش همگی عالم بودند ، با مرحوم حاج ملا علی شریعتمداری که یکی از فقهای برجسته تهران بود را صحبت می کند و از او می خواهد که یک کتاب قانون برای مملکت بنویسد و ایشان هم یک کتاب به نام جامع ناصری مثل جامع عباسی که شیخ بهائی نوشته است را می نویسد ؛ البته جامع عباسی رساله توضیح المسائل است ولی این کتاب قانون است که اداره ایران بر مبنای مفاد آن عمل خواهد شد . این اتفاق در چه زمانی است ؟ ۲۵ سال قبل از مشروطه است . حتی میرزا ملکم خان وقتی در روزنامه قانون طرح دولت منتظم را می ریزد ، می گوید : مملکت باید توسط شورای مجتهدین اداره شود ، نظرش هم در مورد کاندیدای آن برای حکومت قانون مند بر ایران مرحوم حاجی میرزا جواد آقا مجتهد تبریزی می باشد . مسأله خیلی زیاد است.

جریان برون زا و درون زا :

دو جریان وجود دارد : یک جریان برون زاست که می خواهد مدلهای غربی را در ایران پیاده کند ، تمدن غربی بدون تصرف ایرانی ، که این شعار میرزا ملکم خان و بعد هم تقی زاده بود ، اینها را دست به ترکیبش نزنید و معتقد بودند اینها در غرب جواب داده و همین جا پیاده کنید ، خوب این نخل خرما را که از جنوب از آب و هوای آنجا بر می دارید می آورید در تهران می کارید اگر خشک نشود ، نخل بی ثمری می شود ، این جریان تناسب با فضا ، فرهنگ و سنت های اینجا ندارد . اما جریان امیرکبیر جریان اصلاح طلب است و کاملا دغدغه اسلام و پیشرفت و تعالی کشور را دارند خیلی بیشتر از میرزا ملکم خان و تقی زاده چون اینها بیشتر جاسوس بودند که در این قالب جلو آمدند ؛ اما این جریان درون زاست از متن فرهنگ کهن ایران قبل و بعد از اسلام برخواسته است ، لذا شعارش در سال ۱۳۲۹ می شود عدالتخانه ، شعار و مفهومی دیرآشنا و همه کس فهم و متناسب با طبیعت عدالتخواهانه ملت ایران ، اما این آقا عدالتخانه را می گیرند و زیر پای گوساله زرین مشروطه سکولار ذبهش می کنند آتش می زنند در دهان ها می اندازند که متن مشروطه از اسلام است . این مطالب از مسلمات تاریخ است و مدارکش وجود دارد . این حرکت با کمک سفارت خانه ها و تبلیغات دروغین غربی ها جریان اصلاح طلبی کهن تاریخ عدالتخواهی را له می کند و بعد منتهی به دیکتاتوری می شود . زیرا ریشه در میان ملت ندارد و آماده برای خراب کردن ؛ بیچاره رضا خان متهم به خشونت شده ، خشونت در ذات نگاه غرب بر تدوین و خود حقیر بودن روشن فکران غرب زده کذایی است ، آن خشونتی که در فرهنگ ایران در آثار کسروی و غیره وجود دارد ، آن خشونت رضاخان را درست می کند . کسروی هم همین را می گفت و روشن فکران موسوم به ما هم به یک نحوی در حاشیه همین افکار قرار دارند در حالی که این طور نیست ، اصلاح طلبی ویژه آنها نیست ، حتی اصلاح طلبی که در تاریخ ایران وجود دارد قبل از اینها بود قبل ازاینکه نطفه میرزا ملکم خان بسته شود ،

دو جریان عمده در جریان مشروطه:

دو جریان عمده در جریان مشروطیت باهم درگیر بودند :

۱-     جریان غرب گرا ، نگاهش به خارج است و دنبال مدل های اروپایی است .

۲-     جریان اسلام گرا ، اینها یک تقابل جدی باهم دارند .

جریان اسلام گرا هم به تعبیر بنده به دو دسته تقسیم می شود :

۱-     جریان مشروعه خواه است به رهبری شیخ فضل الله نوری است .

۲-     جریان مشروطه خواه متشرع و بیدار به رهبری مرحوم آخوند خراسانی و دوستانش .

جریان غرب گرا  کوشش می کند اختلاف نظرهای جزئی و قابل حل و غیر بنیادی را بین این دو جریان اسلام گرا به تضاد عمده بکشاند و بگوید شما باهم در جنگید به ما چه کار دارید ؟ اما جنگ اصلی با غرب گرا است . و در یک مقطع ، جریان مشروطه خواه متشرع به خاطر این که خوب نمی تواند وضع فعلی و آینده را رصد کند ، تا حدودی آب به آسیاب دشمن می ریزد ، ولی با شهادت شیخ فضل الله آنها هم بیدار می شوند و آخوند هم علیه تقی زاده و امثال او شمشیر را از رو می بندد و راه را ادامه می دهد . و مرحوم آیت الله مدرس هم ادامه دهنده این خط است که به دوران رضا خان می رسد ، و اصل تراز ( اصل دوم ) متمم قانون اساسی که به آن می گویند قوانین مجلس ، حاصل مبارزات اسلام گرایان به ویژه مرحوم شیخ فضل الله نوری است که می ماند در میراث و کار می کند و در دوران جمهوری اسلامی تبدیل به اصل ولایت فقیه می شود .

پرسش و پاسخ:

موضع گیری آیت الله بهبهانی و طباطبایی در مورد اعدام مرحوم شیخ فضل الله چه بوده است ؟ آیا راضی بودند ؟

مرحوم بهبهانی و طباطبایی زمانی که شیخ را به دار زدند در تهران نبودند در راه حرکت از محل تبعیدشان به تهران بودند . و آن طوری که تاریخ نوشته اینها ناراضی بودند مخصوصا مرحوم آیت الله محمد طباطبایی که قضایای زیادی دارد و بسیار متاسف بودند از این قضیه .

این که گفتید ما هنوز در فضای مشروطه تنفس می کنیم یعنی چه ؟

مشروطیت یک معنای عام و یک معانی خاص دارد . معانی خاصش یک مرحله ای است در تاریخ ما می باشد . اما معنای عامش که همان حکومت مبتنی بر قانون باشد در مقابل حکومت استبدادی که مبتنی است به اراده و سلیقه فردی صاحبان حکومت یک معنای عام است که همه نظام ها را از جمله نظام جمهوری اسلامی در بر می گیرد ، یکی دیگر این که الان جریان فکری واقعا قوی که در جامعه ما و محافل دانشگاهی ما وجود دارد جریانی است که به مشروطیت می اندیشد و مسائل را از زاویه مشروطه می بیند .

شیخ فضل الله که طرفدار اسلام بود چرا مردم در زمان اعدام او کف و سوت می زدند تحلیل شما چیست ؟

مردم نبودند ، یک مشت گروهک ها بودند بعضی ها از خارج تهران آمده بودند بعضی ها هم از داخل تهران بودند . مردم از ترس در خانه های خود نفس هایشان را محبوس کرده بودند . این جزء اشتباهاتی است که گفته شده و مردم قبول کرده اند ، مردم نبودند ، همان روز اگر در تهران رفراندوم می شد رای بر شیخ فضل الله بود ، در شهر کودتا شده بود و شرایط غیر عادی بود .

میرزای نائینی چرا در دوران مشروطیت طرف مشروطه را گرفت ؟

آن مشروطه ای که او می خواست مشروطه اسلامی بود مشروطه مقید به موازین شرع بود نه مشروطه سکولار .