جايگاه علما در تكوين، شكلگيري و پيروزي انقلاب مشروطيت ايران
اشاره
با اتكاي به منابع و مآخذ متقن تاريخي بر اين باوريم بسيج گسترده مردم كشور در نهضت عدالتخواهي، ضداستبدادي و ضداستعماري مشروطيت فقط با خيزش و مديريت علما و فقها امكان عملي پيدا كرد و حرفشنوي، پيروي و اعتماد عموم ملت به علما و مجتهدان شيعه، كه در تاريخ طولاني تشيع ريشه داشت، تقريباً به سرعت انقلاب مشروطيت را به پيروزي رسانيد و اساساً منورالفكران و فعالان سياسي غربگرا را نفوذ قابل اعتنايي در ميان توده ملت نبود.
در آن اوضاع و احوال بسياري از اصلاحطلبان سخت اميدوار بودند با رهبري و هدايت عالمان و فقيهان آگاه به زمان شيعه به تدريج راهكارهاي عملي از ميان برداشتن روش استبدادي و خودكامه حكومت در ايران را به جد مورد توجه قرار دهند، گامهايي در راستاي به حداقل رسانيدن نفوذ و سلطة بيگانگان در شئون مختلف جامعه ايراني بردارند و در مجموع بر آن وضعيت تأسفبار سياسي، اجتماعي پايان دهند. در اين ميان دو موضوع پيشاپيش عيان و غيرقابل انكار بود: نخت آن كه جز عالمان و فقيهان شيعه كه نفوذ و حضوري ريشهدار، گسترده و عميق در جامعه ايراني مسلمان و شيعه دارند، هيچ فرد يا گروهي ديگر را ياراي بسيج عمومي در راستاي اهداف اصلاحطلبانه و احياناً انقلابي نيست، دوم آن كه عالمان و فقيهان شيعه در جايگاه پيشگامان و ميراثداران انديشه و تفكر سياسي، مذهبي و فرهنگي در جامعة ايراني و بسياري ديگر از نقاط جهان اسلام از مجموعه تحولات، رخدادها و پديدههاي سياسي، اجتماعي، فرهنگي، تكنولويكي و نظامي آن روزگار ايران و (بالاخص) جهان غرب آگاهيهاي بسنده و گاه عميقي داشتند و به تبع آن براي مشاركت و حضور فعال و تعيينكننده در تحولات سياسي، اجتماعي و فرهنگي پيش روي جامعه ايراني (بر مبناي فرهنگ تشيع) از آمادگي لازم برخوردار بودند.1 و اين جايگاه رفيع و ديرپاي عالمان و فقيهان شيعه و نيز مذهب تشيع در جامعة مسلمان ايراني حتي در نزد رهبران و تأثيرگذاران در سياست و مدنيت غرب و اروپا امري شناخته شده بود.
بدين ترتيب مجموعه اسناد و مدارك نشان ميدهند كه در آستانة انقلاب مشروطيت عالمان و فقيهان آگاه به زمان شيعه در ايران و عراق از ضرورت يافتن و به كار بستن راهكارهاي سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي كارآمد و مطلوب جهت رهايي و برونرفت از مشكلات عديدة داخلي و نيز سلطة روزافزون خارجي نيك آگاه بودند و چنين نبود كه به يكباره، ناخواسته و بياطلاع از آنچه در كشور ميگذشت با پديده مشروطيت روبرو شوند.2 چنان كه حتي برخي افراد و فعالان سياسي مخالف حكومت كه عمدتاً صبغه منورالفكري داشتند، اقدامات، فعاليتها، جلسات و برنامههاي خود در راستاي مبارزه با حكومت را با بعضي عالمان شيعه هماهنگ كرده و با راهنمايي و هدايت آنان اهداف و مقاصد خود را پيش ميبردند.3 و اكثري از استنادات و استدلالات آنان در ضرورت قانونخواهي، عدالتطلبي و مبارزه با ظلم و ستمكاري حكومت روايات، احاديث و آيات قرآن كريم بود و اين ديدگاه در ميان بسياري از اصلاحطلبان حتي متمايل به مدنيت جديد غرب پذيرفته شده بود كه سازوكار قانوني ايجاد نظم سياسي جديد ضرورتاً بايد از منابع اسلامي و ديني استخراج و اخذ شود. در آستانة مشروطيت و در اوايل سال 1323ق اين باور وجود داشته كه: «اغلب آنچه ديگران دارند از قانون اسلام اتخاذ و اقتباس نمودهاند و (زما دزديده و بر ما فروشند)، پس بايد كاري كرد كه قانون اسلام در بين ما جاري گردد.» و در اين راستا جز عالمان و فقيهان شيعه نميتوانند راهبري نهضت را بر عهده بگيرند.4
گام به گام در راه انقلاب
فساد گسترده، ديريپا و رو به تزايد اداري و مالي، خودكامگي و استبداد رأي سلاطين قاجار، ستمكاري و اجحاف حكام و كارگزاران ريز و كلان در اقصي نقاط كشور بر مردم و فقدان يك دستگاه قضايي كارآمد كه بتواند داد مظلومان و ستمديدگان را از متجاوزان به حقوق و حريم مردم كشور در سطوح و شئون مختلف بستاند، از مهمترين دلايل و مقدمات (داخلي) شكلگيري انقلاب مشروطيت ايران ذكر شده است، و البته درست هم هست. اسناد و مدارك موجود نشان ميدهد كه عالمان و فقيهان شيعه در ايران در طول دوران قاجارها به انحاء گوناگون تلاش ميكردند با اين پديدههاي ناگوار و زشت برخوردي فعال داشته باشند و موضوع ظلمستيزي عالمان كه تا دوران سلطنت مظفرالدينشاه (پادشاهي: 1325-1314ق) نمود آشكارتر و عمليتري پيدا كرد، بر كسي از آگاهان به امور پوشيده نبود. به عبارت ديگر در مسئله برخورد با ستمكاري و فساد گسترده دامنگير مجموعه حاكميت قاجار همواره عالمان و فقيهان را در نخست مبارزه ديدهايم. از سوي ديگر از پديدههاي تأسفبار و باز هم اسارتبار دورة مظفرالدينشاه اخذ چندين وام سنگين توأم با پذيرفتن شرايط تحميلي (سياسي و اقتصادي) مضاعف از كشورهاي انگلستان (و به ويژه) روسية تزاري بود. اين وامها كه عمدتاً توسط ميرزاعلياصغرخان امينالسلطان صدراعظم وقت مظفرالدينشاه و طي سالهاي 1902-1900م/1320-1318ق و از دولت روسيه اخذ شده و طي مسافرتهاي بدون حاصل شاه به اروپا به سرعت به مصرف رسيده و با تحميل شرايط بسيار دشوار سياسي، تجاري و مالي براي سالياني طولاني كشور را به بانك استقراضي روس (بزرگترين ابزار اعمال فشار سياسي، اقتصادي و نظامي روسيه در ايران) مقروض ساخت، با واكنش مخالفتآميز شديد مردم كشور كه در رأس آنان عالمان قرار داشتند، روبرو شد. اخذ اين وامهاي سنگين كه نخستين عكسالعمل عالمان و مردم كشور در قبال آن به عزل امينالسلطان از صدارت عظمي انجاميد، از ديگر دلايل و مقدمات تكوين و شكلگيري انقلاب مشروطيت ذكر شده است. اسناد و منابع موجود نشان ميدهد كه نقش و جايگاه عالمان شيعه در مخالفت با اخذ اين قروض تحميلي و سنگين بدون بديل بود.5 از عوارض و شروط اخذ وامهاي سنگين و تحميلي از روسيه در آغاز قرن بيستم عقد قرارداد جديد گمركي ميان ايران و روسيه در سال 1901م/1319ق با هدايت و مديريت مسيونوز مديركل بلژيكي گمركات كل ايران بود كه تراز تجاري و بازرگاني ميان دو كشور را به شدت به نفع روسيه تغيير داده زيانهاي مالي، اقتصادي زايدالوصفي را متوجه تجار و مجموعه اقتصاد تجاري، توليدي و صنعتي ايران ميساخت. عقد اين قرارداد مقدمهاي براي اعطاي امتياز مشابه به انگليسيها در سال 1903م/1321ق شد. در همان حال مسيونوز و همكاران بلژيكي او در گمركات كشور كه اساساً امور مالي ايران را در راستاي منافع و خواستهاي انگليسيها و مهمتر از آن روسها تنظيم ميكردند، با مردم كشور رفتار بسيار خشن و زنندهاي داشتند و اين همه از ديگر دلايل و مقدمات بروز نارضايتيها و مخالفتهاي عمومي منجر به انقلاب مشروطيت شد. به شهادت منابع و مأخذ موجود در مخالفت و مبارزه با سوءعملكرد مأموران بلژيكي گمركات در شئون و سطوح مختلف باز هم عالمان و مجتهدان نقش تعيينكنندهاي ايفا ميكردند.6 هر چند رفتار توهينآميز مسيونوز در پوشيدن لباس علما و عكسي كه از اين منظره تهيه شده بود، بر دامنة مخالفتها افزود. اما از منظر عالمان و مخالفان حكومت بزرگترين خبط و در واقع خيانت او در قبال جامعة ايراني خسارات جبرانناپذيري بود كه در مقام مديركلي گمركات بر مجموعة اقتصاد كشور وارد ميساخت.7 تلاش بر اين بود مخالفت عمومي تحت رهبري عالمان با مسيونوز و نهايتاً عزل او بيش از پيش عالمان را در صف مبارزه با حكومت متحد و همداستان ساخته به مقدمهاي بر جنبش عدالتخواهي و مبارزه بنيانيتر با مجموعه حكومت تبديل شود. در آن برهه سيدمحمد طباطبايي، سيدعبدالله بهبهاني، شيخفضلالله نوري مهمترين و سرشناسترين علماي ساكن تهران بودند و اميد فراوان ميرفت كه جنبش عدالتخواهي ايرانيان تحت رهبري و هدايت آنان شكل گرفته و قوام پيدا كند.8 در برخي از مهمترين ايالات و شهرهاي كشور هم عالمان سرشناسي حضور داشتند كه در آستانه حركتهاي مشروطهخواهي و عدالتطلبي مردم كشور در مجموعه امور سياسي، اجتماعي، فرهنگي و حتي اقتصادي جامعه از نقش و جايگاه تعيينكنندهاي برخوردار بودند و اين موضوع البته در پيشبرد اهداف جنبش بسيار سودمند ميافتاد. از جمله مهمترين اين عالمان شيعه بايد از حاجآقانورالله اصفهاني و برادرش محمدتقي نجفي مشهور به آقانجفي نام برد كه از سالها قبل در عرصة سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي اصفهان و نواحي همجوار آن سخت فعال و نامآور بودند و حضور فعال آنان در جنبش عدالتخواهي و ضداستعماري آغازين سالهاي قرن بيستم ميلادي كه نهايتاً با انقلاب مشروطيت انجاميد، سخت مؤثر افتاد. اسناد و مدارك موجود نشان از آن دارد كه عالمان صاحبنام اصفهان كه پيشينة ديرپا و درخشاني در مبارزه و مخالفت با استبداد و خودكامگي سلاطين و حكام محلي و مبارزه فكري، سياسي و عملي با سلطه و نفوذ بيگانگان در شئون و سطوح مختلف و دفاع از استقلال كشور داشتند، در موفقيت نهضت مشروطهخواهي مردم ايران (در چارچوب آموزهها، شعائر و احكام تشيع) نقش تحسينبرانگيزي ايفا كردند.9
در ايالت فارس و شيراز هم باز عالمان و فقيهان صاحب نام كه در مجموعه تحولات سياسي، اجتماعي، فرهنگي و ديني آن مناطق نقش قابل توجهي ايفا ميكردند، در مجموعه تحولات دوران نهضت عدالتخواهي و نهايتاً مشروطهطلبي مردم كشور بسيار مؤثر ظاهر شده و به ويژه در راستاي هدايت جنبش بر مبناي آموزهها و احكام شريعت تلاشهاي زيادي انجام دادند. از اجلة عالمان و فقيهان فارس كه در جنبش مشروطهخواهي مردم ايران (و به طور اخص ايالت فارس) بسيار تعيينكننده ظاهر شد، حاجسيدعبدالحسين لاري بود كه در مخالفت با ستمكاري و خودكامگي حكام و كارگزاران حكومت و نيز مبارزه با استعمار و سلطة بيگانگان بر كشور بسيار نامآور بود. ايشان از جمله فقيهان صاحبرأيي بود كه پديدة مشروطيت و حكومت را در چارچوب نظريه ولايت فقيهان جامعالشرايط تبيين و تفسير ميكرد و نظير قاطبة عالمان آن روزگار حمايت خود از مشروطيت را گامي در راستاي تقويت و تحكيم موقعيت احكام شريعت و پياده شده شعائر و آموزههاي مذهب تشيع تعبير ميكرد.10 اسناد و مدارك موجود نشان ميدهد كه عالمان متعدد ديگري هم در شيراز و ساير شهرها و مناطق استان فارس در رأس جنبش ضداستبدادي و ضداستعماري و عدالتخواهانه مشروطيت قرار داشتند و هر چه زمان بيشتري سپري ميشد انسجام ميان علماي فارس با عالمان ساير نقاط كشور و بالاخص تهران و عراق بيشتر شده حاكميت قاجار را بيش از پيش در برابر جنبش انقلابي مستأصل ميساخت.11 در شهر تبريز و ايالات آذربايجان هم كه مقر حكمراني محمدعلي ميرزاوليعهد بود، هر چند با كمي تأخير باز هم عالمان و مجتهدان شيعه در رأس جنبش عدالتخواهانه مشروطيت قرار داشتند. فقيهان آن سامان كه در رأس همه آنان ميرزاصادقآقا مجتهد تبريزي قرار داشت در تبيين نظري مفهوم و ماهيت مشروطيت بر مبناي فقه شيعه نقش قابل توجهي ايفا كرد. هر چند كه دنبال پيروزي مشروطيت و مباحثي كه پيرامون مفهوم و ماهيت آن پيش آمده و انحرافاتي در آن پديدار شد و در صف عالمان درگير در مشروطيت اختلافاتي بروز كرد، و اين امر منحصر به عالمان و فقيهان آذربايجان و تبريز نشد، علاوه بر ميرزاصادقآقا، حاجميرزاحسن مجتهد، ثقهالاسلام تبريزي، حاجميرزامحسنآقا مجتهد، حاجميرزاكريمآقا امام جمعه و آقاشيخعبدالرحيم كليبري از اجلة آذربايجان در جريان نهضت مشروطيت بودند. بدين ترتيب ميشود گفت در تمام شهرها و مناطق كشور عالمان و فقيهان شيعه در رأس جنبش اصلاحطلبانه عدالتخواهانه و ضداستعماري مشروطيت قرار داشتند. همچنان كه محمدباقر الفت نوشته است: «در همه شهرها و قصبات و دهستانهاي سراسر كشور، هر جا به قيادت مجتهد يا آخوند يا امام جماعتي كه داشت، نيروهاي ملي بر ضد شاه و دولت برخاست.»12 و صراف تبريزي از شاعران عصر مشروطيت هم در اشعاري به شرح زير عالمان را آغازگر نهضت مشروطيت ايران معرفي كرده است:
الغرض ديدند چون روحانيان در هلاكــت مـاندهاند ايــرانيـان
از حميـت آتـش افــروختند جـان و تن را زحتراقش سـوختند
متحـد گشتند پس گرد آمدند جمله اندر قول خود يك دل شدند
پس برفتند حضرت عبدالعظيم مـدتــي بـودند در آنـجــا مقــيم
آستانش را نمودند انجمن گفتگو كردند زاصلاح وطن13
و نيز با آن كه احمد كسروي نسبت به روحانيت خصومت و كينهورزي داشتند، در كتابش «تاريخ هجدهساله آذربايجان» درباره پيشگامي عالمان و مجتهدان در نهضت انقلابي مشروطيت چنين نوشته است:
اين نكته را نبايد فراموش كرد كه مشروطه را در ايران علما پديد آوردند. در آن روزها كه در ايران غول استبداد درفش افراشته، كسي را ياراي دم زدن نبود، تنها علما بودند كه دل به حال مردم سوزانيده گاهي سخناني ميگفتند. نميگويم ديگران چيزي نميفهميدند، ميگويم ياراي دم زدن نداشتند. شمارههاي حبلالمتين را بخوانيد. در آن زمان كه توده انبوه در بستر غفلت خوابيده و هرگز كاري به نيك و بد كشور نداشتند، در اسپهان [اصفهان] علما دست به هم داده به رواج پارچههاي وطني ميكوشيدند. در بسياري از شهرها علما پيشقدم گرديده دبستانها بر پا مينمودند. سپس هم ديديم كه بنياد مشروطه را علما گذاردند.14
بدين ترتيب در اكثر قريب به اتفاق شهرها و ايالات كشور عالمان و مجتهدان را در رأس نهضت مشروطيت ميبينيم. همچنان كه در شهر قزوين هم سيدجمالالدين قزويني «از روحانيون بزرگ و معروف قزوين» پيشگام حركتهاي مشروطهخواهي شد و جرقه آن هم به دنبال اهانت حاكم وقت قزوين به ايشان زده شد. روند حوادث و رخدادهاي جريان مشروطيت نشان ميدهد كه در اكثريت قريب به اتفاق شهرها و ايالات كشور عالمان و مجتهدان در هماهنگي و تا حدي پيروي از علماي تهران در صف نهضت مشروطه قرار گرفتند. در كرمان و سبزوار و برخي ديگر از مناطق كشور هم وضعيتهاي مشابهي روي داده بود:
آقاي [سيدمحمد] طباطبايي در روز عيد فطر در بالاي منبر واقعه كرمان و توهين وزير اكرم [حاكم قزوين] بر سيدجمالالدين قزويني و اهانت حاكم سبزوار به يكي از اهل منبر به هيجان آمدند... اين بود كه تهييج علما روز به روز در تزايد بود. همين قدر مردم منتظر بهانه يا اذني از طرف علما بودند كه دكاكين را ببندند. بلكه گفتگوهاي جهادي هم در السنه و افواه عوام افتاده بود.15
در زنجان و گرگان هم برخي از شاخصترين عالمان و مجتهدان را در صف اول نهضت مشروطهخواهي ميبينيم.16 در شهرهاي بزرگ ايالت گيلان هم عالمان و مجتهدان در صف نخست مبارزه با عوامل حكومت و جريان مشروطهخواهي جاي داشتند و اساساً جسارت آنان در انتقاد شديد و آشكار از حاكميت و بسيج مردم در مناطق مختلف نقش قاطعي در پيشبرد اهداف مشروطه ايفا ميكرد.17 در ايالت خراسان و نيز شهرهايي مانند كاشان هم عالمان و فقيهان جنبش مشروطيت را رهبري ميكردند. از مهمترين اين عالمان در كاشان بايد از آقاي علي نراقي و سيداحمد فخرالواعظين نام برد، حاجيميرزافخرالدين نراقي، آقاحبيب شريف، آقاميرزاحسن نراقي و سيدمحمدرضا پشت مشهدي از ديگر فقيهان و عالمان مشروطهخواه كاشان بودند كه در بسيج و هدايت مردم آن سامان در راستاي نهضت مشروطيت نقش قابل توجهي ايفا كردند.18
در همان حال گروهها و افرادي از مخالفين حكومت كه طي نشستها و جلسات پيدا و پنهان مهياي شركت در نهضت مشروطيت ميشدند، رفتار خود در قبال حاكميت وقت را به تأسي و تبعيت از امام حسين(ع) تعبير و تفسير ميكردند و موضوع بارگيري و خروج بر حاكميت با مباني و رخدادهاي ديني و اسلامي مطابقت داده ميشد و همه اينها از سيطره فرهنگ و آيين تشيع بر قريب به اتفاق نهضت مشروطهخواهي دلالت ميكرد. چنان كه اعضاي انجمن مخفي كه از اوايل محرم 1323 تحركات سياسي - فكري خود را در هماهنگي و ارتباط با سيدمحمد طباطبايي و سيدعبدالله بهبهاني براي مشاركت در نهضت ضداستبدادي و ضداستعماري و عدالتخواهانه مشروطيت آغاز كرده بودند، همواره خواست خود را در قالب آموزههاي اسلامي و شيعي بيان كرده و حركت خود را با رفتار سياسي امام حسن(ع) در آغاز دوران امامت آن حضرت قياس ميكردند.19
اما از سوي ديگر، امينالسلطان عامل استقراض از روسيه و اسرافكاريهاي مظفرالدينشاه كه در جماديالثاني 1321 و با فشار عالمان از صدارت عظمي كنار نهاده شده بود، جاي خود را به سلطان عبدالمجيد ميرزاعينالدوله داد كه گمان ميكرد با سختگيري و استبداد رأي بيشتر خواهد توانست به ويژه از دامنة فشار و دخالت عالمان در امور سياسي و امر و نهي آنان بر حاكميت بكاهد. اما چنين نشد و طي سالهاي 1321-1322ق عالمان و مجتهدان شيعه بيش از پيش در عرصة سياسي و اجتماعي كشور فعال ظاهر شدند و به ويژه در تهران اعمال فشار بر حاكميت تداوم پيدا كرد. چنان كه در ذيقعده 1322 ميرزاسيدعلياكبر تفرشي فقيه بزرگ تهران مظفرالدينشاه را شماتت كرد كه پيرو احكام شرع رفتار نميكند و در همان حال عينالدوله مستأصل از برخورد با علما در پي يافتن راهكارهايي براي كنار آمدن و آشتي با آنان بود.20
و از اوايل محرم 1323 هم با زعامت آيتالله عبدالله بهبهاني و مشاركت برخي ديگر از علماي تهران اجتماعات اعتراضآميزي نسبت به سوءعملكرد دولت و حاكميت برپا شده و اولياي امور سخت نگران تداوم اينگونه تجمعات بودند كه در پس انتقاد از سوءعملكرد و رفتار توهينآميز مسيونوز آشكارا مجموعه حاكميت را نشانه رفته بود. عالمان و طلاب كارگردانان و هاديان اين تجمعات اعتراضي بودند.21 عاشوراي آن سال به فرصت مغتنمي براي گسترش دامنه ناآراميهاي سياسي و مذهبي بر ضد حاكميت تبديل شد و تهديدات نظامي و قهرآميز عينالدوله صدراعظم وقت هم نتوانست مانعي جدي بر سر راه تظاهرات آشكاراي سياسي - مذهبي روز عاشورا ايجاد كند. شواهد وقرائن موجود حاكي از فزوني يافتن دامنة رعب و وحشت شاه و صدراعظم از گسترش ناآراميهاي سياسي تحت رهبري و مديريت عالمان و طلاب مدارس علميه تهران و ساير شهرهاي كشور بود.22 سيدعبدالله بهبهاني در صفر 1323 طي نامهاي تحكمآميز از مظفرالدينشاه خواست تا در اولين فرصت مسيونوز را از مديريت گمركات كشور عزل كند و در پي استنكاف شاه در 29 صفر همان سال به تدريج بسياري از تجار و بازاريان دكاكين خود را در تهران بسته و در صحن حضرت عبدالعظيم(ع) در شهر ري تحصن كرده، خواستار عزل نوز شدند.23 و به دنبال آن سه تن از مراجع و فقيهان صاحبنام جهان تشيع؛ ملامحمدكاظم آخوند خراساني، عبدالله مازندراني و ميرزاحسين تهراني (نجل ميرزاخليل) طي نامهاي كه در 8 ربيعالاول 1323 خطاب به سيدعبدالله بهبهاني نوشتند، حمايت و پشتيباني خود را از طرح بركنار ساختن مسيونوز از مديريت گمركات كشور اعلام كردند. به تدريج علاوه بر تهران در برخي ديگر از شهرهاي ايران هم مخالفتها با مديريت بلژيكيها بر گمركات كشور بالا گرفت.24 از ديگر دلايل مخالفتهاي علما و طلاب با حكومت رفتار خلاف قاعده و غيرانساني عسكر ارباب گاريچي اجارهدار راه تهران - قم بود. اين موضوع چنان بر وخامت اوضاع افزوده بود كه چند ماه بعد ابطال اجاره داري عسگر گاريچي در رديف يكي از مهمترين خواستهاي عالمان از حكومت قرار گرفت. گستره مشكلآفريني و شرارت اين عسگر گاريچي براي مردم كشور را از لابلاي نوشتههاي يكي از آگاهان به امور در آن روزگار مرور ميكنيم:
عسگر ارباب گاريچي كه از مردمان قلدر است و ميگويد من تبعة روس ميباشم و بعضي چاپارهاي عرض راه ايران با اوست و در راه كسانش به مردم كمال تعدي رامينمايند، اين اوقات يك رشته خطي بياجازه دولت از قنات شاه طهران داد كندند و به خانه خود برد و هيچكس نگفت چه حق دارد و نيز از خيانتهاي او اين است كه در چاپارخانههاي عرض راه به آدمهاي خود سپرد كه هر كس سوار درشكه شخصي باشد يا گاري مخصوص دارد و از عسكر نباشد، شب ميخ مفتولي در دست و پاي اسبش ميزنند...25
بدين ترتيب هر چه زمان بيشتري سپري ميشد، بر دامنه و شتاب مخالفتها و انتقادات عالمان، طلاب و ساير مردم كشور بر مجموعه حكومت افزوده ميشد. بالاخص اين كه مرجعيت جهان تشيع مقيم در عراق و نجف هم آشكارا و به جد وارد عرصه مبارزه شده و از نهضت ضداستبدادي و بيگانهستيز عالمان و ساير اقشار مردم كشور پشتيباني ميكرد. از جماديالاول 1323 بدان سو ارتباط و هماهنگي ميان عالمان تهران با فقيهان و مجتهدان شيعه در عراق بيشتر و انسجام يافتهتر شد و نامهنگاريها و تلگرافات فيمابين، نهضت به راه افتاده بر ضد حاكميت را با گامهاي استوارتري پيش ميبرد. مجتهدان و مراجع عراق در تلگرافات و مراسلات خود خطاب به علما، تجار و ديگر همراهان نهضت عدالتخواهانه مشروطيت هشدار ميدادند دامنة مخالفتها و خواستها از حاكميت به افراط نگرايد. از ربيعالاول تا شعبان 1323 كه مظفرالدينشاه در سفر اروپا بود، مخالفتها با حاكميت با احتياط و حزمانديشي بيشتري همراه بود. اما طي رمضان و شوال آن سال انتقادات و اعتراضات عالمان و ديگر اقشار مردم كشور با حاكميت نمود آشكارتر و شديدتري پيدا كرد. در اين دوران آموزهها، شعائر تشيع مبناي مبارزه با حاكميت بود و بررسي و مطالعه مفاد و محتواي بيانيهها، تلگرافات، نامهها و نيز متون نشريات و روزنامههاي تأثيرگذار در روند حوادث و رخدادها از سيطره مفاهيم و مباني ديني و بالاخص تشيع بر شاكلة كلي مبارزات حكايت دارد. چنان كه مخالفتها با استبداد داخلي و سلطه خارجي در راستاي تحكيم و تقويت موقعيت و جايگاه دين اسلام و مذهب تشيع در جامعه ايراني تعبير و تفسير ميشد.26 و حتي هنگامي كه در 17 رمضان 1323 گروهي از اعضاي انجمن مخفي پس از مشاوره و گفتگو با سيدمحمد طباطبايي راهي منزل شيخفضلالله نوري «از علماء بزرگ تهران» شدند تا خواستار همراهي بيشتر و مؤثرتر ايشان با نهضت ضداستبدادي و ضداستعماري مشروطه شوند، هنگامي كه شيخفضلالله نوري، كه نشان ميداد از اوضاع و احوال حاكم بر جهان غرب و نيز مدنيت، سياست و فرهنگ جديد اروپا اطلاعات قابل توجهي داشته و حتي تأكيد كرده بود كه: «[حتي] ملاي سي سال قبل [هم] به درد امروز [جامعه و] مردم نميخورد، ملاي امروز بايد عالم به مقتضيات وقت باشد، بايد مناسبات دول را نيز عالم باشد».((بايد علامت پاورقي بخورد)) نگراني خود را از تبعات سوءشكلگيري مشروطه غربي در جامعه ايراني پنهان نكرد، احمد مجدالاسلام كرماني از حاضرين در جلسه براي آن كه شيخفضلالله نوري را مطمئن سازد كه هدف از مشروطيت دنبالهروي كوركورانه از مشروطه غربي نخواهد بود، تصريح كرد:
آقاي من دولت مشروطه يعني دولت مشروعهف يعني بايد به موازين شرعيه شاه وگدا در تحت قانون اسلام بالسويه باشند. طايفه نصاري كه مشروطه ميگويند مقصودشان عمل بر طبق قوانين موضوعه خودشان است... لكن مسلمانان كه مشروطه ميگويند مقصودشان عمل بر طبق احكام شرع است و چون پيغمبر(ص) ما تكاليف ما را از معاشي و معادي معين فرمود و قرآن را از جانب خدا بر ما نازل كردف ما هم ملتزم هستيم به اجراء و عمل بر طبق آن، وانگهي مشروطه مقابل مستبده است.((بايد علامت پاورقي بخورد)) و محمد ناظمالاسلام كرماني هم اضافه كرد:
بناي اسلام بر مساوات است و حال آن كه ميبينيم دزد اگر از فقرا باشد او را ميكشند و دهنة توپ ميبندند و اگر از اغنيا باشد از او پولي ميگيرند و او را مرخص ميكنند و اگر آقازاده باشد، با او همراهي ميكنند. مشروطه ميگويد: «ظفرالسلطنه حق ندارد حكم شليك و كشتن جعي زنان و اطفال را بدهد. اگر ما مشروطه بگوييم مقصودمان اين است لاغير».27
سختگيري و شناعت حاكم كرمان درباره عالمان آن شهر و نيز آزار و اذيت گسترده بر مردم آن ايالت كه در بسياري از نقاط كشور هم انعكاس وسيعي پيدا كرد، عالمان و مجتهدان تهران را در هماهنگي با مراجع نجف براي مبارزه و مخالفت با حاكميت و شخص عينالدوله مصممتر ساخت و از همان زمان (حدود اواخر رمضان 1323) هم بود كه شيخفضلالله نوري بيش از پيش با مخالفان حكومت همراهي نشان داد.28 در اين ميان واقعه ديگري پيش آمد كه بار ديگر گستره وسيع و پردامنه اقتدار، نفوذ و حضور عالمان و مجتهدان شيعه در ميان جامعة مسلمان ايراني را آشكار عام و خاص ساخته و انگيزه مبارزه و مخالفت با مجموعه حاكميت را در ميان علما و مردم قويتر ساخت و آن قبرستان كهنه و مدرسه مخروبهاي در تهران بود كه چندي قبل و عليالظاهر با رأي مساعد شيخفضلالله نوري به بانك استقراضي روس فروخته شده و در حالي كه اولياي بانك مشغول تأسيس بناي جديدي در آن محل بودند، شايع شد كه در حين كندن زمين قبرستان اجسادي نمايان شده و بياحتراميهايي نسبت به دفنشدگان روا داشته شده است. مدت كوتاهي قبل از آن سيدمحمد طباطبايي با برشمردن دلايل و براهين شرعي و سياسي اولياي حكومت را از واگذاري اين محل به بانك مذكور بر حذر داشته ولي پاسخ مساعدي نشنيده بود. به همين دليل هنگامي كه موضوع نبش قبر اجساد مذكور برملا شد و آن مقارن با آخرين روز ماه مبارك رمضان 1323 بود، آقاميرزامصطفي آشتياني از اجله وعاظ و علماي تهران پس از اتمام حجت با رؤساي بانك استقراضي روس، چنان مستمعين مسلمان و روزهدار خود را تهييج كرد كه به اندك زمان مجموعه بناهاي ساخته شده را كه «هرگاه هزار نفر عمله با بيل و كلنگ ميخواستند خراب كننده ده روز لااقل طول داشت به فاصله يك ساعت چنان منهدم شد كه گويا خبري از آن نبوده.»28 ناظمالاسلام كه خود از نزديك شاهد اين واقعه بود از اين اقتدار و نفوذ زايدالوصف دين اسلام و تشيع و نيز عالمان و فقيهان شيعه در جامعه ايراني چنين نتيجه گرفت: «آن وقت دانستم كه قوه معنويه مليه يك قوه قاهره خدايي است، كه اگر به جنبش آيد ميتواند در يك ساعت يك لشكر جرار يا يك سلطنت قهار را منقلب و معدوم نمايد.» اين واقعه «موجب قوت و باعث بيداري ملت گرديد، دانشمندان اميدوار شدند» و مردم كشور از اقشار مختلف بيش از پيش به سوي عالمان و مجتهدان شيعه روي آوردند و رهبري و زعامت آنان در نهضت مشروطيت با اقبال بيشتري روبرو شد و با عقبنشيني آشكارتر حاكميت نهضت وارد مرحله جديتر گرديد.29
در روزهاي نخست شوال 1323 در گوشه و كنار شايع بود كه عالمان خواستار تأسيس نظام مشروطه حكومت در ايران شدهاند. در همان زمان شنيده ميشد كه دامنة آزارها و اقدامات ناصواب و خلاف قاعده ارباب عسگر گاريچي اجارهدار امور حمل و نقل و پست در برخي از مهمترين جادههاي كشور نسبت به مردم شهرهايي مانند قم افزوده شده و حتي گفته ميشد او در روزهاي پاياني رمضان و اوايل شوال 1323 كه فشار علما و مخالفان بر دولت و حاكميت افزوده شده بود، به وعاظ، طلاب و برخي علماي شهر قم و نواحي همجوار اسائه ادب ميكند و آگاهان به امور اين اقدامات عسگر گاريچي را با اشاره و موافقت شخص عينالدوله صدراعظم ميدانستند تا عالمان را از تداوم مخالفت با حكومت بازدارد. اما مخالفت و مبارزه علما و اسلامگرايان با صدراعظم و مجموعه حاكميت با شدت وحدت بيشتري ادامه يافت: «در ماه شوال [1323] ميان علما با دولت نزاع است و همه متحد شدهاند و هر روز كنكاش دارند كه صدراعظم را از ميان بردارند و ميگويند بلواي عام خواهد شد و گاهي هم ميان مردم شهرت سلطنت مشروطه ميباشد. علاءالدوله حاكم طهران با علما ميجنگد... و نيز علاءالدوله به آقاشيخفضلالله [نوري] فحش» ميدهد.30 در آن هنگام علاوه بر سيدمحمد طباطبايي و سيدعبدالله بهبهاني، شيخفضلالله نوري هم در رأس مخالفان حكومت جاي داشت و حضور ايشان در ميان مخالفان كه از شأن و جايگاه ارجمندي در نزد مردم داشت، موقعيت مخالفان را در برابر حاكميت ارتقاء ميداد. يكي از منابع آن روزگار درباره شيخفضلالله نوري نوشته بود:
از جمله علما شيخفضلالله معروف به نوري است كه در آن موقع از سه پيشوا يا پايهگذاران نهضت مشروطيت در ميان مردم به شمار بوده با آقايان شركت نمود. دو نفر ديگر سيدعبدالله بهبهاني و سيدمحمد طباطبايي بودهاند. شيخ از نظر معلومات مقام بسيار ارجمندتري از آنها داشته است.»31
آنچه بود در اوايل شوال 1323 عينالدوله هنوز قصد داشت در برابر عالمان و ساير مخالفان حكومت قدرتنمايي كند و از سوي ديگر علما بر آن بودند به جد در برابر صدراعظم ايستادگي كرده خواستهاي خود را كه مهمترين آن عزل او بود به كرسي بنشانند. در همان زمان كمبود نان و نيز گران شدن يكباره قيمت قند (كه عمدتاً از روسيه وارد ايران ميشد و در آن برهه تحتتأثير جنگ روسيه با ژاپن ورود آن با مشكل روبرو شده بود) بهانهاي در اختيار صدراعظم قرار داد تا توسط حاكم وقت تهران ميرزااحمدخان علاءالدوله، دو صنف نانوا و تجار قند را گوشمالي داده و از قبل اين قدرتنمايي عالمان و مجتهدان مخالف خود و حاكميت را نسبت به عواقب سوء تداوم مخالفت هشدار دهد:
از طرف عينالدوله به او (علاءالدوله حاكم تهران كه شخص سفاك و بيباكي بود و هر جا حكومت كرده چشم رعايا را ترسانيده است) سفارش شده بود كه قسمي رفتار كند كه ملاها از او بترسند و تجار را كه قبل از مسافرت اعليحضرت مظفرالدينشاه به فرنگستان به زاويه مقدسه عبدالعظيم پناهنده شده بودند و بر ضد مسيونوز رئيس گمرك برخاسته بودند، نيز گوشمالي دهد.32
هر چند برخي تهييج علاءالدوله براي سختگيري بر تجار قند را توطئهاي براي تداوم فزايندهتر مخالفتها با عينالدوله تفسير و تعبير ميكردند، با اين حال دستگيري چند تن از تجار بزرگ قند و به ويژه چوب زدن بر پاي آقاهاشم قندي از معتبرترين تجار بازار تهران در 15 شوال 1323 به سرعت بر دامنه شورشها افزود و در رأس همه آنها جمعيت انبوهي از طلاب، بازاريان و ساير اقشار مردم تهران و در رأس همه آنها سيدعبدالله بهبهاني، سيدمحمد طباطبايي و چند تن ديگر از علماي بزرگ تهران در مسجد شاه تهران تجمع كرده و سخنراناني از وعاظ و طلاب دولت و حكومت را به شدت مورد انتقاد قرار دادند كه درصدد هدم اسلام برآمدهاند و چوب خوردن تجار قند به دستور علاءالدوله چنين تعبير شد كه گويا «علاءالدوله مثل ايناست كه علماي عتبات عاليات را چوب زده بلكه خود امام عصرعجلالله تعالي را چوب زده» است و حتي گفته شد هرگاه مظفرالدينشاه با تجمعكنندگان در مسجد شاه همراهي نشان ندهد «او را پادشاه خود» نميدانند. در جريان اين واقعه تقريباً سراسر دكاكين بازار تهران بسته شد و عينالدوله كه سخت وحشت كرده بود، چندين بار پيام فرستاد كه به شرط پايان تجمع علاءالدوله حاكم تهران را عزل خواهد كرد، اما مخالفتها تداوم يافت و در پايان روز حكومت كوشيد از طريق امام جمعه تهران در صف علما و مخالفان اختلاف اندازد. نهايتاً علما و ساير اجتماعكنندگان در مسجد شاه مورد حمله دولتيان و طرفداران امام جمعه قرار گرفته و پراكنده شدند. اما اين پايان ماجرا نبود و به رغم رعب و وحشت ايجاد شده از روز 17 شوال 1323 به تدريج علما، بازاريان، طلاب و گروههاي ديگري از مردم در اعتراض به دولت و حاكميت تهران را به سوي حرم حضرت عبدالعظيم(ع) در شهرري ترك كرده و در آنجا متحصن شدند. سيدعبدالله بهبهاني، سيدمحمد طباطبايي، صدرالعلماء، آقاشيخمرتضي، آقاشيخمصطفي، آقاسيداحمد، آقاسيدمحمدصادق، سيدجمالالدين افجهاي و آقاشيخمحمدرضا قمي از جمله مهمترين و سرشناسترين عالماني بودند كه طي همان روز نخست در حرم حضرت عبدالعظيم(ع) تحصن اختيار كردند و به رغم اعمال فشارهاي حكومت و سياست تهديد، تخويف و نيز تحبيب به سرعت بر عدد متحصنين افزوده ميشد. عينالدوله كه از قدرت بسيجگري عالمان نيك آگاه بوده و از تبعات سوء تداوم تحصن سخت بيمناك بود، ميكوشيد از هر راه ممكن موجبات رضايت و بازگردانيدن آنان را به تهران فراهم آورد.33
اما در اين ميان نهضت علما و مردم كشور بر ضد حاكميت از پشتيباني و حمايت مراجع بزرگ جهان تشيع در عراق هم برخوردار بود. اسناد موجود نشان ميدهد كه حداقل از اوايل دهه 1320ق بدانسو كه تحركات سياسي - اجتماعي علما و طلاب به تبع آنان مردم كشور بر ضد حكومت روند منظمتر و فزونتري به خود گرفت، مراجع بزرگ عراق هم ارتباط بيشتر و تعيينكنندهتري با مسائل و رخدادهاي مبتلابه ايران پيدا كردند. چنان كه در اوايل جماديالاول 1321 آيات عظام آخوند ملامحمدكاظم خراساني، ميرزاحسينتهراني (نجلميرزاخليل)، مدرسان و فقيهان ديگري چون: محمد شربياني و محمدحسن مامقاني طي مكتوباتي صريح و سخت هشداردهنده مظفرالدينشاه و نيز وليعهدش محمدعليميرزا را به دليل فساد روزافزون دامنگير حكومت و كشور، كه اساساً از بيكفايتي و اقدامات خلاف قاعده و نارواي وزراء، كارگزاران و مسئولان امر در بخشهاي مختلف حاكميت ناشي ميشد، مورد سرزنش و انتقاد قرار دادند. مفاد مكتوب فوق نشانگر آن بود كه اين بزرگوار از مسائل ريز وكلان مبتلابه حاكميت و مردم ايران اطلاعات بسنده و گاه بس عميقي دارند. اين مراجع مظفرالدينشاه را مورد سرزنش قرار دادند سودجوييهاي شخصي رجال و كارگزاران حكومت منافع عامه مردم كشور را به سوي نيستي و فنا سوق داده و خود او تلويحاً مورد انتقاد قرار گرفت كه قروض اخذ شده از بانك استقراضي روس را كه با تحميلات و شروط سنگيني همراه بود، بيهوده به مصرف رسانيده و اين به نوبه خود باعث «تحميلات شاقه و اضافه گمركات فوقالعاده و تسليط كفار بر مسلمين و اسباب پريشاني رعيت بيچاره و استيلاي روس در هر نقطه و رشته» خواهد شد. اين بزرگواران در پايان نامه خود هشدار ميدهند كه هرگاه اين اوضاع نابسامان به سرعت چاره نشود، در آيندهاي نه چندان دور مجموعه حاكميت با بحرانهاي سياسي - اجتماعي حل ناشدني مواجه خواهد شد. مراجع عظام طي نامه خود خطاب به محمدعليميرزا وليعهد هم با اشاره به فساد حاكم بر حاكميت و كاگزاران و وزراي دولت، هشدار ميدادند «چرا تا به حال در دفع اين مفاسد برنيامده و مؤسس آن را از ميان برنداشتهايد؟34 مگر اين كه حضرتعالي را هم مثل اعليحضرت اقدس شهرياري (خلدالله ملكه) اغفال نموده باشند، اجمالاً ما درخارجه بهتر اطلاع داريم، نزديك است سلطنت وولايت عهد العياذبالله، بيمملكت بماند... .»35
تبعات سوء سياسي - اجتماعي و اقتصادي ناشي از سياست و اقدام امينالسلطان در استقراض سنگين از بانك روس كه واكنش مخالفتآميز گستردهاي را هم به دنبال داشت، براي كشور چنان تأسفبار و زايدالوصف شد كه اين بزرگواران (آيات عظام آخوند خراساني، محمد شربياني، محمدحسن مامقاني و ميرزاحسين تهراني) در 21 جماديالثاني 1321 حكم به ارتداد او دادند و او را «خائن [به] دولت و ملت اسلام» دانستند كه شاه را اغفال كرده است. همه اينها نشان از آن داشت كه مراجع بزرگ شيعه در عراق مسائل و امور سياسي، اجتماعي و اقتصادي مبتلابه ايران را با وسواس، دقت و حس مسئوليتپذيري دنبال كرده و به شدت نگران دوام و بقاي كشور هستند. آيات عظام آخوند خراساني، عبدالله مازندراني و ميرزاحسين تهراني در 8 ربيعالاول 1323 طي نامهاي به سيدعبدالله بهبهاني خلعيد از مسيو نورزا تكليف شرعي ايشان و عموم مردم كشور دانستند. آخوند خراساني طي نامه ديگري هم كه خطاب به سيدعبدالله بهبهاني فرستاد از تحصن علما و طلاب و ديگر اقشار ملت در آستانه حضرت عبدالعظيم(ع) حمايت كرد.36
به دنبال تحصن علما در صحن و حرم حضرت عبدالعظيم(ع) كه به هجرت صغرا اشتهار يافته است، عينالدوله به كمك تعدادي از وعاظ و ائمه جماعت، مساجد و منابر علماي متحصن را در اختيار برخي عالمان طرفدار دولت و حاكميت قرار داد و اين خود بيش از پيش موجب رويگرداني مردم تهران و ساير نقاط كشور از حكومت شده و «مردم دانستند كه رؤساي اسلام و علماء حقه آناني بودند كه مهاجرت نمودند به زوايه مقدسه» و به تدريج علما و طلاب بيشتري به متحصنين پيوستند: «باري به فاصله بيست روز عموم ائمه مساجد و علما و سادات و طلاب و بعضي از تجار ملحق شدند به آقايان» و هنگامي كه عينالدوله پس از كاربرد قوه قهريه هم نتوانست متحصنين را از حرم حضرت عبدالعظيم(ع) خارج سازد، تن به مذاكره با علماي متحصن داده و آقاسيد احمد طباطبايي برادر سيدمحمدطباطبايي همراه با شروط علما مأمور مذاكره با عينالدوله شد كه صدراعظم عليالظاهر به سرعت او را فريفت و نهايتاً سفير وقت عثماني در تهران واسطه ميان علماي متحصن و دولت و دربار شد.37 انتشار اخبار و شايعاتي پيرامون احتمال عزيمت علماي متحصن به سوي عتبات عاليات كه تبعات سوء آن براي مجموعة حاكميت ميتوانست بسيار وخيم شود، بيش از پيش دولت و شخص شاه را راغب ساخته بود با پذيرش خواست علما بر بحران پيشامد كرده پايان دهد. به ويژه آن كه خبر تحصن علما در حرم حضرت عبدالعظيم(ع) عالمان، طلاب و وعاظ بسياري ديگر از شهرهاي كشور را هم مستعد شورش و طغيان در برابر حاكميت ساخته بود و نيز فته ميشد مراجع عظام عراق هم آماده اقدام بر ضد حكومت شدهاند و هر چه زمان بيشتري سپري ميشود موقعيت حاكميت در برابر مخالفان ضعيفتر شده بيم «تغيير وضع سلطنت ايران» ميرود. شواهد نشان ميداد كه شخص مظفرالدينشاه بيش از ساير اجزاي حكومت مترصد حل مسالمتآميز بحران و قبول خواستهاي علماي متحصن است و در اين راستا عينالدوله و ديگر دستاندركاران به امور را تحت فشار قرار ميدهد. در همين بحبوحه خبر ميرسيد كه به دنبال تداوم شرارتهاي عسگر گاريچي در مسير راه تهران - قم علماي قم درصدد حركت به سوي تهران و پيوستن به علماي متحصن برآمدهاند. بدين ترتيب هر چه زمان بيشتري سپري ميشد تقاضاهاي علماي متحصن از حاكميت انسجام يافتهتر و تحكمآميزتر ميشد؛ گواينكه هنوز به طور مشخص سخني از مشروطهخواهي در ميان نبود و عليالظاهر سيدمحمد طباطبايي از اجله علماي متحصن بر اين باور بود كه: «ما نميگوييم كه دولت ايران مشروطه باشد، زيرا كه هنوز قابل و مستعد اين كار نيست. ما ميگوييم بايد مجلسي در ايران تشكيل شود محتوي از چهار نفر عالم بيغرض و چهار نفر وزير بيغرض و چهار نفر از تجار بيغرض و هرگاه دولت بايد اقدام به امري مينمايد به اطلاع اين مجلس باشد.» با اين حال شواهد موجود حكايت از آن داشت كه حاكميت ديگر در برابر علماي متحصن و اخبار ديگري كه از گسترش اعتراضات و مخالفتها در ميان علماء وعاظ و طلاب و ديگر اقشار مردم شهرهاي مختلف كشور به گوش ميرسيد، چارهاي جز عقبنشيني قطعي و تسليم نخواهد داشت. ضمن اينكه گزارشات روشنتر هم از تداوم حايت قاطعتر مراجع عراق از علماي مخالف حاكميت به اطلاع مردم كشور و نيز شاه و ساير مراجع دولتي ميرسيد.38 در همان حال اعلاميههاي گوناگوني از سوي اقشار مختلف خطاب به علماي متحصن انتشار مييافت كه ضمن حمايت از آنان بر وجه ديني و مذهبي قيام مردم بر ضد حاكميت تأكيد و تصريح ميشد. چنان كه جمعيتي با عنوان «هيأت اسلاميه» در بخهايي از اعلاميههاي خود خطاب به سيدعبدالله بهبهاني چنين نوشته بود:
عرضه داشت جماعتي از مسلمانان اسير فقير گرفتار ظلم و جور، به حضور هاديان دين و حافظين شريعت سيدالمرسلين حججالاسلام، كثرالله امثالهم كه: چون اين مطلب از مطالب واضحة مسلمه است كه در هر عصر و زمان اوامر الهيه و احكام حقانيه ربانيه به واسطه انبياء و از انبياء به واسطه اوصياء و از اوصياء به واسطه نواب خاص، و از نواب خاص به واسطه علماء رحانييين به خلق ميرسيده؛ كه در واقع علماي هر عصري مروج احكام و مبين و مشرح دين و مذهباند. نگاهداري حدود شريعت اسلام تكليف علماي اعلام بوده است. لهالحمد و لهالشكر كه امروزه علماي حقة اسلام به جهت رفع ظلم و طريقه حقة عدالتخواهي را موفق شدهاند كه به تكاليف خود رفتار نمايند. ... اي علماي اعلام و اي فقهاي كرام، ملاحظه احوال ائمة عظام را بنماييد كه هر يك به جهت اعلاي كلمه حقة اسلاميه، مورد چقدر ظلم و زجر و حبس و آوارگي بودهاند. شماها هم كه خود را نواب و اولاد روحاني و جسماني آنها ميدانيد و خود را داخل طريقه و رفتار آنها كردهايد، در حرف حساب استقامت كنيد. حمايت ملت و مسلمانان را از دست ندهيد، عموم مسلمانان با شماها همراهند.39
همين جمعيت «هيأت اسلاميه» در 2 ذيقعده 1323 در نامه ديگري كه خطاب به سيدمحمدطباطبايي مجتهد مشهور متحصن در حرم حضرت عبدالعظيم مينويسد، با اشاره به ستمكاري حاكميت در سطوح و شئون مختلف استقامت علما و ساير متحصنين در مقابل اعمال فشار و آزاررسانيهاي پايانناپذير حكومت و عوامل آن را ميستايد و پيرامون نقش و جايگاه عالمان و فقيهان جهان تشيع در زعامت امور مسلمانان در اعصار و قرون مختلف و به ويژه اوضاع حالية جاعه مسلمان ايراني چنين اظهار عقيده ميكند:
خدمت ذيسعادت حضرت شريعتمدار، ناصر ملت و حامي شريعت، آقاي آقاميرزاسيدمحمد دامت بركاته... وجود محترم علماي گرام و فقهاي عظام كه از بدو اسلام محترم بودهاند، زيرا كه تمام حلال و حرام و نجس و پاك و بيع و شرا و عقد و نكاح شريعت اسلام به وجود مبارك علماي اعلام است. آنها را چوب ميزنند، اخراج مينمايند، مؤاخذه در كار نيست. مگر لطف خدا شامل حال اين مردم شود. ولي چون تنظيم هر مملكت و آسايش هر قومي را بر حسب قانون مذهبي آن قوم است، و امروز قانون ما مسلمانان احكام و شريعت اسلام است و پيشرفت و ترويج اوامر شرعيه در عهده علماي اسلام است، به حمدالله كه علماي اعلام موفق شدند كه در كمال استقامت اجراي اوامر الهيه را با رفع ظلم بخواهند...40
بدين ترتيب اسناد و مدارك موجود آشكارا نشان از ماهيت، شكل و قالب شيعي و اسلامي نهضت ضداستبدادي و ضداستعماري و عدالتخواهانه مردم كشور به رهبري و زعامت علما و مراجع تقليد در ايران و عراق داشت.41
مجموعه شواهد و منابع نشان ميدهد كه طي ماههاي پاياني سال 1323ق نارضايتيهاي عمومي از سوءعملكرد و فساد دامنگير حاكميت در شئون و سطوح مختلف بسيار گسترش يافته بود و چنان به نظر ميرسيد كه بحرانهاي عديده سياسي، اجتماعي و اقتصادي توأم با سلطه روزافزون خارجي در عرصه كشور جز توسل به راهكارهاي اصلاحي بنيادين قابل حل و فصل نخواهد بود و حداقل چنين استنباط ميشدكه جامعه ايراني بدون آگاهي دقيق از آنچه از اين فعل و انفعالات به دست خواهد آورد، به جد خواستار پديد آمدن تغييراتي چشمگير در شئون مختلف سياسي و اقتصادي كشور است، جالبتر آن بود كه تمام اين تغييرات را نيز راغب بود عالمان و مجتهدان شيعه در جايگاه ديرپاترين و پرنفوذترين طبقه اليت و خردورز جامعه مديريت و هدايت كنند. در واقع هم نظير ادوار پيشين، در آن برهه حساس و در عين حال بحراني فقط عالمان و فقيهان بودند كه آشكارا و متهورانه ميتوانستند مجموعه حاكميت را مورد پرستش، انتقاد و سرزنشهاي عتابآلود قرار دهند و با پشتيباني گسترده مردم كشور دولت، دربار و ساير كارگزاران و حكام ريز و كلان را تسليم اراده خود سازند. مرور وقايع و حوادث منجر به پيروزي نهايي مشروطيت از حضور و تأثيرگذاري بسيار اندك و غيرقابل اعتناي منورالفكران غربگرا در مجموعه تحولات سياسي - اجتماعي آن روزگار حكايت دارد و همهجا سخن از علما و مجتهدان، وعاظ و طلابي بود كه در بخشهاي مختلف كشور مخالفتها بر ضد حاكميت را مديريت و هدايت ميكردند. بر همين اساس هم بود كه فقط چند ماهي پس از آغاز مهاجرت صغرا مجموعه حاكميت و شخص شاه آشكارا در مقابل مخالفان عقبنشيني كردند.42 و آخرالامر متحصنين در حرم حضرت عبدالعظيم خواستهاي خود را به شرح زير با مظفرالدينشاه مطرح ساختند:
اول - نبودن عسگر گاريچي در راه قم ... دوم - مراجعت و معاودت دادن حاجميرزامحمدرضا كرماني را كه در جلالآباد رفسنجان منفي و مبعد بود... سوم- برگرداندن مدرسه خان مروي كه به جناب حاجشيخمرتضي... چهارم - بناي عدالتخانهاي در ايران كه در هر بلدي از بلاد ايران يك عدالتخانه برپا شود كه به عرايض و تظلمات رعيت رسيدگي شود و به طور عدل و مساوات رفتار كنند، پنجم - اجراء قانون اسلام درباره آحاد و افراد بدون ملاحظه از احدي، ششم - عزل مسيو نوز از رياست گمرك و ماليه دولت، هفتم - عزل علاءالدوله از حكومت تهران...43
مظفرالدينشاه هم طي نامهاي خطاب به علماي متحصن، با عرض ارادت مجدد به عالمان و فقيهان موافقت خود را با تقاضاهاي مذكور اعلام كرده و در همان حال عينالدوله را ملزم ساخت در اولين فرصت خواست علما را اجابت كرده موجبات بازگشت آنان به تهران را فراهم آورد. با اين حال عينالدوله هنوز درصدد بود با تشبث به خدعه و نيرنگ و نيز قوه قهريه به تحصن در حرم حضرت عبدالعظيم پايان دهد. اما مقاومتها و اعتراضات تداوم يافت. تا جايي كه شخص مظفرالدينشاه مجبور شد بار ديگر عينالدوله را هشدار دهد:
البته مقاصد آقايان را اجرا داريد و آنها را تا فردا بايد بياوريد به شهر والا من خودم ميروم و آنها را ميآورم.» و نهايتاً در شب شانزدهم ذيالقعده [1323] شاه شخصاً به آقا سيدعبدالله مجتهد در حضرت عبدالعظيم عليهالسلام تلفونزدو اورا پشت تلفون خواست و آقاسيدعبدالله با پنج هزار نفر از علما و طلاب و تجار پشت تلفون آمد. شاه احوالپرسي كرد و گفت: به شهر تشريف بياوريد، تمام مقاصد شما برآورده است و مشغول نوشتن ميباشم. آقاسيدعبدالله گفت ما هم حاضريم و فردا به شهر ميآييم. روز جمعه شانزدهم شاه اغلبي از وزراء و رجال را با كالسكه مخصوص به حضرت عبدالعظيم پي علما فرستاد و درشكههاي ميدان را مجاناً براي طلاب روانه كرد. نخست دستخط شاه... در حضور علما بالاي منبر قرائت شد كه مقاصد علما برآورده است و در هر شهري مجلس عدليه منعقد خواهد شد و از طرف ملت يك نفر در آن منجلس باشد كه مردم مقاصد و تظلمات خود را به توسط آن مجلس به عرض شاه برسانند و نيز تجار و كسبه در امان باشند. پس از آن تمام علما و طلاب و سادات و تجار و كسبه با احترام زياد به طهران وارد شدند، تمام درشكه و كالسكه شهر همراه آنها بود. چنين اتفاقي تا حال در طهران روي نداده بود.»44
با اين حال طي ذيحجه 1323 و محرم سال 1324 هنوز مواعيد دولت و شاه پيرامون تأسيس عدالتخانه محقق نشده بود و اين خود باعث تداوم نارضايتيها در ميان مردم شد و بالاخص در ايام عزاداري محرم در مساجد، تكايا و منابر اعتراضات بر حاكميت ادامه يافت و در همان حال شبنامههاي بسياري در نكوهش و انتقاد از حاكميت در تهران و ساير شهرهاي كشور تهيه و توزيع ميشد كه خواستار تأسيس عدالتخانه و پديد آمدن تغييراتي در عرصه سياسي، اجتماعي و قضايي كشور بودند. از آن پس شاهد تندرويها، شتاب گرفتن سير تحولات سياسي، اجتماعي در تهران و ساير نقاط كشور هستيم.45
در اين ميان كژتابيها و تعلل حكومت در تأسيس عدالتخانه و نيز نوعي بلاتكليفي كه در مجموعه پيشرفت امور پديد آمده و روابط دولت و مخالفان را وارد مرحله جديد ساخته بود، باعث ميشد روند حوادث سمت و سوي تندتري به خود بگيرد. به ويژه اين كه شأن و اعتبار را كنار گذارده انجام اين كار را اگر موقوف باشد به اينكه در دولت منزل حضرت والا كفشبرداري و درباني كنم حاضرم (براي ملت و رفع ظلم) حضرت والا را به خدا و رسول... قسم ميدهم بريزيد آنچه در دامان است اين مملكت و اين مردم را اسير روس و انگليس و عثماني نفرماييد عهد چه شد قرآن چه عهد ما براي اين كار يعني تأسيس مجلس بود واِلّا ما بهالاشتراك نداشتيم مختصراً اقدام در اين كار فرموديد ما هم حاضر و همراهيم اقدام نفرموديد يك تنه اقدام خواهم كرد يا انجام مقصود يا مردم پروا ندارم زيرا اول از جان گذشتم بعد اقدام نمودم چيزي از عمر من باقي نمانده و از چيزي محفوظ نميشوم پس حظم اقدام به اين كار و منتهاي آمالم انجام اين كار است يا جان دادن در اين راه كه مايه آمرزش و افتخار خودم و اخلافم است اين كار را بلند و اسمي براي خود در صفحه روزگار باقي بگذارم اين كار اگر صورت نگيرد بر ما لعن خواهند كرد چنانچه ما به اسلافمان خوب نميگوييم. باز عاجزانه التماس ميكنم هر چه زودتر اين كار را انجام دهيد. تأخير اين كار ولو يك روز هم باشد اثر سم قاتل را دارد فعلاً دفع شر عثماني نميشود مگر به اين مجلس و اتحاد ملت و دولت و رجال دولت و علماء نتايج حسنه ديگر محتاج به بيان است فعلاً بيش از اين مصدع نميشوم. والسلام.46
آنچه در اين نامه جالبتوجهتر مينمايد، ذكر تأسيس «مجلس» به جاي عدالتخانه بود كه نشان ميداد علما گستره خواستهاي اصلاحگرانه خود را وسيعتر و بنياديتر ساختهاند. هر چند عينالدوله هنوز هم حاضر نبود بلاشرط تسليم شود. اما در همان زمان دامنه شورش و عصيان بر حكومت در بسياري از شهرهاي بزرگ و كوچك كشور گسترده شد و اخبار و گزارشات متعددي از برپايي تجمعات و تظاهرات ضدحكومتي با مديريت و هدايت علما و مجتهدان در شهرهاي مختلف به گوش ميرسيد.47 سيدمحمد طباطبايي كه از نامه اخطارآميزش خطاب به عينالدوله نتيجه مطلوب را كسب نكرده بود، نامهاي هشدارآميز ديگري به شرح زير خطاب به مظفرالدينشاه نوشت:
فرياد دل وطنپرستان - به عرض اعليحضرت اقدس شهرياري خلدالله سلطانه ميرساند چون حضوراً فروديد هر وقت عرضي داريد بلاواسطه به خود من اظهار داريد به اين جهت به اين عرايض مصدع خاطر مبارك ميشود اين ايام طرق را بر دعاگويان سد نمودهاند عرايض دعاگويان را نميگذارند به حضور مبارك مشرف شود با اين حال اگر مطلبي را بر اعليحضرت مشتبه كرده باشند چگونه رفع اشتباه كنيم. محض پيشرفت مقاصدشان دعاگويان را بدخواه دولت و شخص همايوني قلم داده خاطر مبارك را مشوش نمودهاند تا اگر مفاسد اعمالشان را عرض كنيم مقبول نيفتد.
به خداوند متعال... قسم دعاگويان اعليحضرت را دوست داريم صحت و بقاي وجود مبارك را روز و شب از خداوند تعالي ميخواهيم پادشاه رئوف و مهربان بيطمع با گذشت را چرا نخواهيم راحت و آسايش ماها از دولت اعليحضرتست مقاصد دعاگويان در زمان همايوني صورت خواهد گرفت چنين پادشاهي را ممكن است دوست نداشته باشيم حاشا ماها طلب دنيا باشيم يا آخرت غرضمان رياست باشد و جلب نفع يا خدمت به شرع منحصر در اين دولت است حال علمايي را كه در ممالك خارجه هستند ميدانيم ايران وطن و محل انجام مقاصد دعاگويان است بايد در ترقي ايران و نجات آن از خطرات جاهد باشيم ممكن نيست بد اين دولت را بخواهيم عقل حكم نميكند كه دعاگويان با اين خطرات ساكت و اضمحلال دولت را طالب باشيم نميگذارند اعليحضرت بر حال مملكت و خرابي و خطرات آن و پريشاني رعيت و ظلم ظلمه از حكام و غيرهم و قضاياي ناگوار واقعه مطلع شوند متصل عرض ميكنند مملكت آباد و منظم و دور از خطر رعيت راحت و آسوده به دعاگويي مشغول و قضيه ناگواري واقع نشده و نميشود.
اعليحضرتا مملكت خراب رعيت پريشان و گدا دست تعدي حكام و مأمورين بر مال و جان رعيت دراز ظلم حكام و مأمورين اندازه ندارد از مال رعيت هر قدر ميلشان اقتضا كند ميبرند قوه غضب و شهوتشان به هر چه ميل و حكم كند از زن و كشتن و ناقص كردن اطاعت ميكنند اين عمارت و مبلها وجوهات و املاك در اندك زمان از كجا تحصيل شده تمام مال رعيت بيچاره است اين ثروت همان فقراي بيمكنتاند كه اعليحضرت بر حالشان مطلعيد در اندك زمان از مال رعيت صاحب مكنت و ثروت شدند پارسال دخترهاي قوچاني را در عوض سه ري گندم ماليات كه نداشتند گرفته به تركمنها و ارامنة عشقآباد به قيمت گزاف فروختند ده هزار رعيت قوچاني از ظلم به خاك روس فرار كردند هزارها رعيت ايران از ظلم حكام و مأمورين به ممالك خارجه هجرت كرده به حمالي و فعلگي گذران ميكنند و در ذلت و خواري ميميرند بيان حال اين مردم را از ظلم ظلمه به اين مختصر عريضه ممكن نيست تمام اين قضايا را از اعليحضرت مخفي ميكنند و نميگذارند اعليحضرت مطلع شده در مقام چاره برآيد حالت حالية اين مملكت اگر اصلاح نشود عنقريب اين مملكت جزء ممالك خارجه خواهد شد، البته اعليحضرت راضي نميشود در تواريخ نوشته شود در عهد همايوني ايران به باد رفت، اسلام ضعيف و مسلمين ذليل شدند.
اعليحضرتا تمام اين مفاسد را مجلس عدالت يعني انجني مركب از تمام اصناف مردم كه در آن انجمن به داد عامه مردم برسند شاه و گدا در آن مساوي باشند فوايد اين مجلس را اعليحضرت همايوني بهتر از همه ميدانند مجلس اگر باشد اين ظلمها رفع خواهد شد خرابيها آباد خواهد شد خارجه طمع به مملكت نخواهد كرد سيستان و بلوچستان را انگليس نخوهد برد. فلان محل را روس نخواهد برد عثماني تعدي به ايران نميتواند بكند وضع نان و گوشت كه قوت غالب مردم است و ما به الحيواه خلقند بسيار مغشوش و بد است بيشتر مردم از اين دو محرومند اعليحضرت همايوني اقدام به اصلاح اين دو فرمودند بعض خيرخواهان حاضر شدند افسوس آنها كه روزي مبلغ گزاف از خباز و قصاب ميگيرند نميگذارند اين مقصود حاصل و مردم آسوده شوند حال سرباز كه حافظ دولت و ملتاند بر اعليحضرت مخفي است جزئي جيره و مواجب را هم به آنها نميدهند. بيشتر به عملگي و فعلهگي قوتي تحصيل ميكردند آن را هم قدغن نمودند همه روزه جمعي از آنها از گرسنگي ميميرند براي دولت نقصي از اين بالاتر تصور نميشود.
در زوايه حضرت عبدالعظيم سي روز با كمال سختي گذرانيديم تا دستخط همايوني در تأسيس مجلس مقصود حاصل شد شكرها به جا آورديم و به شكرانه مرحت چراغاني كرده جشن بزرگي گرفته شد به انتظار انجام مضمون دستخط مبارك روز ميگذرانيديم اثري ظاهر نشد همه را به طفره گذرانيده بلكه صريحاً ميگويند اين كار نخواهد شد و تأسيس مجلس منافي سلطنت است نميدانند سلطنت صحيح بيزوال با بودن مجلس است بيمجلس سلطنت بيمعني و در معرض زوال است.
اعليحضرتا سي كرور نفوس را كه اولاد پادشاهاند اسير استبداد يك نفر نفرمائيد براي خاطر يك نفر مستبد چشم از سي كرور فرزندان خود نپوشيد مطلب زياد است فعلاً بيش از اين مصدع نميشوم مستدعيم اين عريضه را به دقت ملاحظه بفرماييد و پيش از انقطاع راه چاره بفرماييد تا مملكت از دست رفته و يك مشت رعيت بيچاره كه به منزله فرزندان اعليحضرتند اسير و ذليل خارجه نشوند.
علما بر سر خواستهاي خود سخت ايستادگي داشتند و التهابات سياسي، اجتماعي پيشامد كرده در جامعه هم ديگر به آساني قابل كنترل نبود. شواهد موجود هم نشان ميداد كه هنوز عينالدوله و كارگزاران تأثيرگذار در حاكيت قصد ندارند بالاخص به موضوع تأسيس عدالتخانه گردن نهند.48 و تلاش ميشد با ايجاد تفرقه ميان علما و ساير مخالفان قابل اعتنا اتحاد شكل گرفته بر ضد حاكميت را در هم بشكنند.49 به همين دليل سيدمحمد طباطبايي براي آن كه با عينالدوله صدراعظم اتمام حجت كند و وعد و وعيدها و قسم يادكردنهاي او مبني بر تأسيس عدالتخانه و انجام اصلاحات را يادآور او ساخته و تبعات سوء تعلل و عدم انجام مواعيد مذكور را يادآور ميسازد، طي نامهاي كه نشان ميداد علما در راستاي برقراري عدالت در كشور و اصلاح امور به جمعبندي مطلوبتري رسيدهاند، صراحتاً خطاب به عينالدوله چنين هشدار داد:
كو آن همه راز و عهد و پيمان - مسلم است از خرابي اين مملكت و استيصال اين مردم و خطراتي كه اين صفحه را احاطه نموده است خوب مطلعيد و هم بديهي است و ميدانيد اصلاح تمام اينها منحصر است به تأسس مجلس و اتحاد دولت و ملت و رجال دولت با علما، عجب در اين است كه مرض را شناخته و طريق علاج هم معلوم و اقدام نميفرمائيد اين اصلاحات عماً قريب واقع خواهد شد ليكن ما ميخواهيم به دست پادشاه و اتابك خودمان باشد نه به دست روس و انگليس و عثماني، ما نميخواهيم در صفحات تاريخ بنويسند دولت به مظفرالدينشاه منقرض و ايران در عهد آن پادشاه برباد رفته... خطر نزديك و وقت مضيق و حال اين مريض مشرف به موت است احتمال برء ضعيف در علاج چنين مريض آيا مسامحه رواست و يا علاج را به تأخير انداختن سزاوار است، به خداوند متعال و به جميع انبياء و اولياء قسم به اندكي مسامحه و تأخير ايران ميرود من اگر جسارت كرده و بكنم معذورم زيرا كه ايران وطن من است اعتبارات من در اين مملكت است خدمت من به اسلام در اين محل است عزت من بسته به اين دولت است ميبينم اين مملكت به دست اجانب ميافتد و تمام شئونات و اعتبارات من ميرود. پس تا نفس دارم در نگهداري اين مملكت ميكوشم بلكه هنگام لزوم جان را در راه اين كار خواهم گذاشت... امروز بايد اغراض شخصيه را كنار گذارده محض خدا جاننثاري كرد اين كار چرا به اسم فلان و فلان انجام گيرد؟ وقت تنگ و مطلب مهم است و وقت اين خيالات نيست من حاضرم در اين راه از همه چيز بگذرم.
الطباطبايي50
با اين حال شواهد نشان از آن داشت كه مظفرالدينشاه در جريان اين نامه قرار نگرفته است و عليالظاهر عينالدوله متهم اصلي بحرانهاي سياسي - اجتماعي وقت خود به اصطلاح از قول شاه پاسخ مختصر و نوميدكنندهاي به سيدمحمد طباطبايي داده بود و بدين ترتيب علام و ديگر مؤثران در نهضت عدالتخواهي بر اين باور قرار گرفتندكه بر قول و فعل دولت و شاه اعتمادي نيست و ادامه مذاكره و مسالمتجويي فقط به اتلاف وقت خواهد انجاميد در اين راستا حتي به قران كريم تفأل زدند كه بر ضرورت تداوم مبارزه قهرآميز با مجموعه حاكميت تأكيد شده بود. بدين ترتيب دور جديدي از برخورد ميان مخالفان تحت رهبري علما و مجتهدان و نيز عينالدوله و دربار در حال شكلگيري بود. حكومت بر آن بود با تشديد فضاي رعب و وحشت مانع از انسجام دوباره مخالفان شود. افراد مؤثر متعددي در تهران و برخي ديگر از شهرهاي كشور دستگير شدند و همان سياست اختلافافكني ميان علماي مخالف حكومت ادامه پيداكرد. به رغم اين احوال بالاخص سيدمحمد طباطبايي و سيدعبدالله بهبهاني كماكان در مخالفت و اعتراض بر رويه خلاف قاعده دولت و حكومت استوار باقي ماندند و اين خود در دليري و ايستادگي اقشار مختلف مردم در برابر حاكميت نقش قابل توجهي ايفا ميكرد. اين دو در سخنرانيها و مواعظ خود در مساجد و غيرو با صراحت حاكميت و شخص شاه را اندرز و گاه تهديد و تخويف ميكردند از شيوه ناصواب حكمراني دست بردارند و بر اساس توافقات و مواعيد سابق به تأسيس عدالتخانه همت گمارده و از ستمكاري بر ملت اجتناب كنند. در همان حال مردم كشور را به ضرورت ايستادگي در برابر اقدامات غيرانساني حكومت فراخوانده و بالاخص عينالدوله را باعث و باني اين همه ستمكاري و تداوم شكاف ميان حاكميت و ملت ارزيابي كرده، خواستار عزل او بودند. موضعگيريهاي اخير علما در برابر حكومت آشكارا رنگ و بوي دعوت عموم مردم به شورش و انقلاب بر ضد حاكميت داشت. چنان كه سيدمحمد طباطبايي در 14 جماديالاول پس از نطقي طولاني بر ضد روش خلاف قاعده حكومت و ضرورت برخورد قاطع با آن در پايان تصريح كرد:
امروز پادشاه حقيقي و بزرگ ما امام زمان عجلالله تعالي فرجه ميباشد و ما نوكر آن حضرت ميباشيم و از احدي ترس و واهمه نداريم و در راه عدالت كشته شويم و از آن حضرت كمك ميخواهيم و مدد ميطلبيم و در سر اين مقصود باقي هستيم، اگر چه يك سال يا ده سال طول بكشد. ما عدل و عدالتخانه ميخواهيم، ما اجراي قانون را ميخواهيم، ما مجلسي ميخواهيم كه در آن مجلس شاه و گدا در حدود قانوني مساوي باشند. ما نميگوييم مشروطه و جمهوري، ما ميگوييم مجلس مشروعه عدالتخانه.51
در همان حال به رغم تداوم سياست فشار و تزوير عينالدوله جايگاه و نقش علما و مجتهدان بيش از پيش در رهبري نهضت عدالتخواهانه تثبيت شده مردمان بيشتري در تهران و ساير نقاط كشور در صف مخالفان قرار ميگرفتند.
اما در روز چهارشنبه 18 جماديالاول 1324/10 ژوئيه 1906 برابر با 18 تير 1285 حادثهاي روي داد كه صف علما و مخالفان بر ضد حكومت را بسيار استوارتر از هر زمان ديگري كرد و آن قتل طلبهاي به نام عبدالحميد توسط نيروهاي حكومت بود. به دنبال اين واقعه صدها تن از علما، مجتهدان، طلاب و تجار و ساير اقشار مردم تهران در مسجد جامع تهران گرد آمدند و ضديت با حكومت و عينالدوله وارد مرحله شديدتري شد. از جمله رخدادهاي آن روز پيوستن دوباره شيخفضلالله نوري به صف مخالفان حكومت و حضور در جمع علما در مسجد جامع بود كه با استقبال گرم علما و مجتهدان و ساير حاضران روبرو شد. طي چند روز آتي باز هم عينالدوله بر دامنه فشارهاي خود بر علما و ساير مخالفان افزوده در تيراندازي و زدوخورد نيروهاي حكومت با مخالفان دهها تن مجروح و چند تن هم مقتول شدند. عينالدوله سخت تلاش ميكرد با قوه قهريه، تهديد، تخويف، تزوير و اختلافافكني در جمع علما و ساير مخالفان نقار و جدايي انداخته و براي هميشه نهضت عدالتخواهي را از ميان بردارد. اما مقاومتهاي بالاخص علما و مجتهدان طراز اول تهران و برخي شهرهاي ديگر در برابر حكومت تداوم يافت. بدين ترتيب بود كه به دنبال گسترش رعب و وحشت و ناامني و استنكاف حكومت از تأسيس عدالتخانه، مقدمات مهاجرت بزرگتري فراهم شد و از روز يكشنبه 22 جماديالاول 1324 علما و فقيهان پرشماري آماده مهاجرت به عتبات عاليات شدند. از آنجايي كه در اين مهاجرت تعداد مهاجرين از علما و طلاب و ديگران بسيار فزونتر بوده و نيز اهداف مهمتري را نيز دنبال ميكردند، مهاجرت اخير به مهاجرت كبري اشتهار يافت. تعداد علما، مجتهدان و طلاب مهاجر از چندصد تن فراتر ميرفت. در ميان علما و مجتهدان نامداري كه راه مهاجرت برگزيده بودند، نام شيخفضلالله نوري هم به چشم ميخورد. تصوير فضاي رعبانگيز زايدالوصفي كه حكومت براي مهاجرين و ساير مردم كشور (و بالاخص مردم تهران) ايجاد كرده بود، بلكه مانع از تداوم مخالفتها شود، دشوار است. با اين حال علما و مجتهدان به جد مصمم بودند مبارزه با حاكميت را تا نيل به مقصود ادامه دهند. گفته ميشد سيدمحمد طباطبايي در هنگام خروج از تهران از كاردار وقت سفارت انگليس در تهران، گراند داف، خواسته بود در غيبت علما و ديگر مهاجرين در تهران با ساير مخالفان حكومت همراهي نشان دهد. در اين ميان «عينالدوله از حركت حاجشيخفضلالله بياندازه ضعيف شد»52، اما كماكان به شرارتها و اقدامات خلاف قاعده خود ادامه ميداد. در حالي كه علما در راه مهاجرت به سوي قم بودند افرادي از تاجر و ساير ساكنان تهران در سفارت انگليس در تهران متحصن شدند وشمار اين افراد به سرعت افزايش يافت. اين موضوع سخت عينالدوله را متوحش ساخته، به سرعت شايع شدكه وي قصد دارد به زودي عدالتخانه تشكيل دهد و نظمنامهاي آن هم در روزنامه ايران درج شد. هر چند متن مفصل نظامنامه از انتظام خوبي هم برخوردار بود، اما در آن گيرودار ديگر كسي را اعتناي آن نبود. و در حالي كه عينالدوله به انحاء گوناگون ميكوشيد از دامنه گسترش بحران كاسته و شخص شاه را از مجموعه رخدادها بيخبر نگه دارد، با اين حال اين بار كنترل اوضاع به جد از دست او خارج شده بود. متحصنين در سفارت هم خواستار عدالتخانه، بازگشت علما وفقهاي مهاجر و تضمين امنيت جاني خود شده بودند. گفته شد شاه سخت از عينالدوله برآشفته است. در همان حال به تدريج متحصنين درسفارت از سوي افرادي از منورالفكران و مرتبطين با علما تهييج شدند دامنه خواستهاي خود از حكومت را به مواردي نظير عزل عينالدوله محدود نساخته و بلكه خواستار تشكيل مجلس و افتتاح عدالتخانه شوند. تلگرافي هم عليالظاهر از قول ادوارد هفتم در ابراز همدردي با علما و ساير مخالفان حكومت جعل شد كه از مظفرالدينشاه ميخواست بر ستمكاري به قاطبة ملت پايان دهد. در اين ميان به ويژه خبر مهاجرت علما از تهران اعتراضات و ناآراميهاي گستردهاي را با هدايت علماي شهرهاي مختلف كشور موجب شد و اعلاميهها و شبنامههاي پرشماري در حمايت از مجتهدان و علماي مهاجر ومخالفت با حاكميت در بخشهاي مختلف كشور منتشر ميشد. با تداوم مخالفتها مظفرالدينشاه به ناچار در 9 جماديالثاني 1324 عينالدوله را از صدارت عظمي عزل و ميرزانصراللهخان مشيرالدوله را به جاي او نشاند. به دنبال آن مشيرالدوله و شاه با يادآوري تغييرات صورت گرفته خواستار معاودت علماي مهاجر از قم به مقصد تهران شدند.53 اما علماي مهاجر اين بار بازگشت خود را به تشكيل مجلسي با ويژگيهاي زير مشروط ساختند:
... در عالم دولتخواهي و ملتدوستي و اسلامپرستي در اين ورقه به عرض سده سنيه ملوكانه رسانيده. حسبالتكليف والوظيفه قبول واجراء مستدعيات بيغرضانه خود را از حضور اقدس همايوني استدعا نماييم. استدعاي دولتخواهانه جماعت دعاگويان و قاطبه علماء اعلام و رعاياي پادشاه اسلام اين است، كه امر و اجازه سنيه ملوكانه صادر شود به تشكيل و تأسيس مجلس كه اعضاي آن مركب باشد از جمعي از وزراء و امناء بزرگ دولت كه در امور مملت با ربط و از اغراض نفساني بري باشند و جعي از تجار محترم كه در صناعت و تجارت با اطلاع و از مصالح امور دولت و ملت مستحضر و براي مشاورت صالح باشند و چند نفر از منتخبين از علماء عاملين كه بيغرض و بابصيرت باشند و جمعي از عقلاء و فضلاء و اشراف و اهل بصيرت و اطلاع و اين مجلس عدالت مظفريه كه مركب از امناء پادشاه است، در تحت نظر و رياست و فرمان فرماني شخص شخيص پادشاه اسلام كه پدر رئوف و خيرخواه است، حاكم و ناظر بر تمام ادارات دولتي و مراتب انتظام و اصلاح امور مملكتي، از تعيين حدود و وظايف و تشخيص دستور و تكاليف تمام دوائر مملكت و اصلاح نواقص امور داخله و خارجه و ماليه و بلديه و تعيين حدود و احكام اولياء امور و ترتيب ساير شعب امور ملكيه و مهام خليقه و منع ارتكاب منهيات و منكرات الهيه و امر به معروف و واجبات شرعيه و ترتيب مقاولات و مقابلات و معاملات داخله با خارجه به ميزان احكامن شرعيه و تحرير فصول و ابواب و ترتيب كتابچه و اوراق آنها و به وسيله نظارت و اهتمام و مراقبت اين مجلس مظفريه به تمام حدود و حقوق و تكاليف عموم طبقات رعيت معين و محفوظ احقاق حقوق ملهوفين و مجازات ظالمين و اصلاح امور مسلمين بر طبق قانون مقدس و احكام متقن شرع مطاع كه قانون رسمي و سلطنتي مملكت است، معلوم و مجري شود. تمام افراد رعيت دانسته و ميدانند كه مكنونات و ارادت صميميه و مقاصد و نيات مقدسه و توجهات خاطر معدلت مظاهر ملوكانه، سالهاي دراز است معطوف بر ترتيب اين امر مشروع اسلامي بوده چنانچه فرمايشات و اوامر ملوكانه و نطقهاي خسروانه در موقع رسميه و غيررسميه شاهد اين مدعاست. حالا هم دعاگويان به متابعت و موافقت نيت مقدسه ملوكانه تشكيل اين مجلس را عاجلاً در روز معين استدعا ميكنيم كه انشاءالله تعالي به حسن نيت پادشاه اسلامپناه، اين مجلس كه مظهر عدالت شاهانه است، به نظارت بر امور مملكت و اعمال مساوات بين طبقات رعيت در اجراء احكام مقدس اسلام اصلاح نواقص حاليه رفع اختلافات جاريه را نموده باعث مزيد قوت و شوكت دولت و ملت و آبادي و اصلاح و حفظ حدود و ثغور مملكت و استحكام و دوام سلطنت اسلاميه گردد و اميدواريم كه محض مزيد اميدواري عامه رعايا تشكرات خالصانه دولتخواهي خود را پس از زيارت فرمان مبارك به حكم رسمي دولتي و تشكيل مجلس و مجمع مظفري و تعيين اعضاء و تحرير كتابچه و نظامنامه داخله آن شروع و به ترتيب اين مشروع مقدس، در تحت قبة مطهره حضرت فاطمه معصومه سلامالله عليها به عرض حضور شاهنشاهي رسانيده و به عموم رعاياي پادشاه اطلاع نماييم و بر حسب استظهارات رأفتآميز پادشاهي، معاودت به دارالخلافه نموده تمام هم و اوقات و جد و جهد خود را صرف تدارك و جبران تعطيلات و توفيقات وارده كه در اين مدت از روي اضطرار و ناچاري از رعاياي مطيع پادشاه ناشي و صادر شده نموده، با كمال اميدواري و اطمينان به معاضدت و معاونت عموم ملت و رعيت از اين توجهات خاصه پادشاهي به تقويت دولت و ملت و دعاگويي ذات اقدس اسلام اشتغال ورزيم.53
در اين فاصله تلگرافات بسياري از علما و مجتهدان شهرهاي مختلف ايران و نيز تلگرافاتي از سوي مراجع عراق (مازندراني، آخوند خراساني و ميرزاحسين تهراني) حاكي از اعلام حمايت و پشتيباني آنان خطاب به علماي مهاجر در قم ارسال شد. شواهد و قرائن موجود هم نشان ميداد كه مظفرالدينشاه و صدراعظم جديد او مشيرالدوله، كه دل در گرو حمايت متحصنين در سفارت و احياناً علماي مهاجر داشت، به جد درصدد برآمدهاند خواستة مهاجرين مبني بر تشكيل مجلس و افتتاح عدالتخانه را مجرا دارند. بدين ترتيب بود كه مقاومت و ايستادگي عالمان و فقيهان تهران و ساير شهرهاي كشور در برابر حاكميت نهايتاً مظفرالدينشاه را در روز 14 جماديالثاني 1324 به صدور فرمان تشكيل مجلس ناگزير ساخت و چون در اين فرمان پيرامون ماهيت مجلس وعده داده شده ابهاماتي وجود داشت، مجدداً و در روز 16 جماديالثاني تكملهاي به شرح زير به فرمان سابق افزود:
جناب اشرف صدراعظم. در تكميل دستخط سابق خودمان به تاريخ چهاردهم جماديالاخر 1324- امروز اجازه صريحه در تأسيس مجلس منتخبين فرموده بوديم. مجدداً براي اين كه عموم اهالي و افراد ملت از توجهات كاملة همايوني ما واقف باشند، امر و مقرر ميداريم كه مجلس مزبور را به شرح دستخط سابق صحيحاً داير نموده، بعد از انتخاب اعضاء مجلس، فصول و شرايط نظامنامه مجلس شوراي اسلامي را موافق تصويب و امضاء منتخبين، به طوري كه موجب اصلاح عموم مملكت و اجراي قوانين شرع مقدس مرتب نمايند كه به شرف عرض و امضاي همايوني ما موشح و مطابق نظامنامه مزبور اين مقصود مقدص صورت و انجام پذيرد.54
با اين حال متن نهايي فرمان موسوم به مشروطيت كه در 18 جماديالثاني 1324، والي با همان تاريخ 14 جماديالثاني تنظيم شد، به جاي عبارت «مجلس شوراي اسلامي» واژه «مجلس شوراي ملي» قيد شده بود.55
با صدور فرمان مشروطيت توسط مظفرالدينشاه كه با موافقت علما و ساير مهاجرين به حرم حضرت معصومه(س) در قم و نيز متمحصنين در سفارت انگلستان در تهران همراه بود، در واقع نهضت ضداستبدادي، عدالتخواهانه و ضداستعماري مردم كشور كه اساساً توسط علما و فقيهان شيعه هدايت و رهبري ميشد، پيروز شده بود. با بازگشت علما از مهاجرت قم عصر جديدي در تاريخ تحولات سياسي و اجتماعي جامعه مسلمان ايراني در حال شكلگيري بود.
پانوشتها
1- محمد ناظمالاسلام كرماني، تاريخ بيداري ايرانيان، بخش اول، (جلد اول و دوم و سوم در يك مجلد)، به كوشش علياكبر سعيدي سيرجاني، چ اول، تهران، بنياد فرهنگ ايران، 1346، صص 8-6.
2- همان، صص 434-400.
3- محمد ناظمالاسلام كرماني، پيشين، صص 19-14.
4- همان، صص 25-24.
5- براي كسب اطلاعات بيشتر در اين باره بنگريد به: هاشم محيططباطبايي، مقدمات مشروطيت، چاپ اول، تهران، فردوسي، 1363، صص 80-40 و مظفر شاهدي، تاريخ بانك استقراضي روس در ايران: نگاهي گذرا به روند همكاريهاي بانكي ايران و روس، چ اول، تهران، مركز اسناد و تاريخ ديپلماسي وزارت امور خارجه، 1381، صص 421-328.
6- مظفر شاهدي، پيشين، صص 432-426. و احمد كسروي، تاريخ مشروطه ايران، چ سوم، تهران، اميركبير، 1330، صص 31-24. و محمد ناظمالاسلام كرماني، پيشين، صص 29-27.
7- محمد ناظمالاسلام كرماني، پيشين، صص 28-27.
8- همان، صص 32-29.
9- براي كسب اطلاعات بيشتر در اين باره بنگريد به: موسي نجفي، حكم نافذ آقانجفي: عرفان، مرجعيت و سياست و فتاوايي از تحريم سياست غرب در ايران، بيجا، بينا، 1371، صص 80-47 و صص 212-105. و موسي نجفي، انديشه سياسي و تاريخ نهضت حاجآقا نورالله اصفهاني، ويرايش دوم، چ دوم، تهران، مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1384، صص 125-45.
10- محمدباقر وثوقي، آيتالله سيدعبدالحسين لاري و جنبش مشروطهخواهي، چ اول، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1383، صص 155-35.
11- براي كسب اطلاعات بيشتر در اين باره بنگريد به: جهانگير قائممقامي، نهضت آزاديخواهي مردم فارس در نهضت مشروطيت ايران (1324-1323ق)، چ اول، تهران، مركز ايراني تحقيقات تاريخي، 1359، صص 460-21.
12- رسول جعفريان، درك شهري از مشروطه: مقايسه حوزه مشروطهخواهي اصفهان و تبريز، چ اول، تهران، مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1385، ص 22.
13- همان، ص 23 (به نقل از: احمد كسروي، تاريخ هجده ساله آذربايجان، تهران، اميركبير، 1357، [ضميمه مجله پيمان، س 1313ش]، ص 106).
14- مهدي نورمحمدي، قزوين در انقلاب مشروطيت (مشتمل بر اسناد و عكسهاي منتشر نشده)، چ اول، قزوين، حديث امروز، 1382، صص 24-23.
15- اسدالله معطوفي، انقلاب مشروطه در استرآباد (گرگان)، [2 جلد]، ج اول، چ اول، تهران، حروفيه، 1384، ص 428. و علي ابوالحسني (منذر)، سلطنت علم و دولت فقر، ج 1، چ اول، تهران، دفتر انتشارات اسلامي، 1374، صص 295-293.
16- عبدالفتاح فومني، تاريخ گيلان، با مقدمه و تصحيح عطاءالله تدين، چ اول، تهران، فروغي، 1352، صص 230-229. و ه .ل. رابينو، مشروطه گيلان، به كوشش محمد روشن، چ اول، رشت، طاعتي، 1368، صص 7-1.
17- حسن نراقي، كاشان در جنبش مشروطهخواهي ايران، چ دوم، تهران، ايران، 1364، صص 92-87.
18- محمد ناظمالاسلام كرماني، پيشين، صص 46-44.
19- عبدالحسين سپهر، يادداشتهاي ملكالمورخين: 1324-1320ق، بخش دوم، به كوشش عبدالحسين نوايي، چ اول، تهران، زرين، 1368، صص 116-115.
20- همان، ص 123.
21- همان، صص 127-126 و صص 132-131.
22- همان، صص 142-140.
23- همان، ص 162 و احمد كسروي، تاريخ مشروطه ايران، صص 52-51.
24- عبدالحسين سپهر، پيشين، بخش دوم، صص 209-208.
25- محمدمهدي شريف كاشاني، واقعات اتفاقيه در روزگار، ج 1، به كوشش سيروس سعدونديان و منصوره اتحاديه، چ اول، تهران، نشر تاريخ ايران، 1362، صص 29-14.
26- محمد ناظمالاسلام كرماني، پيشين، صص 83-82.
27- همان، ص 84.
28- همان، صص 88-84.
29- عبدالحسين سپهر، پيشين، بخش دوم، صص 271-270.
30- ادوارد براون، انقلاب ايران، ترجمه و حواشي: احمد پژوه (مبشر همايون)، چ دوم (با تجديدنظر كامل)، تهران، كانون معرفت، مهر 1338، ص 114.
31- محمد ناظمالاسلام كرماني، پيشين، ص 91.
32- عبدالحسين سپهر، پيشين، بخش دوم، صص 279-274 و محمد ناظمالاسلام كرماني، پيشين، صص 101-91 و محمدمهدي شريف كاشاني، پيشين، ج 1، صص 33-28.
33- مقصود ميرزاعلياصغرخان امينالسلطان صدراعظم وقت است كه نهايتاً هم تحت فشار علما از مقام خود عزل شد.
34- سياستنامه خراساني: قطعات سياسي در آثار آخوند ملامحمدكاظم خراساني صاحب كفايه (1329-1255 هجري قمري)، به كوشش محسن كديور، چ اول، تهران، كوير، 1385، صص 160-157.
35- همان، صص 163-160.
36- محمد ناظمالاسلام كرماني، پيشين، صص 118-107.
37- عبدالحسين سپهر، پيشين، بخش دوم، صص 289-282.
38- محمدمهدي شريف كاشاني، پيشين، ج 1، صص 37-34.
39- همان، ج 1، صص 45-38.
40- همان، صص 51-46 و عبدالحسين سپهر، پيشين، صص 295-292.
41- عبدالحسين سپهر، پيشين، صص 301-300.
42- محمدمهدي شريف كاشاني، پيشين، ج 1، صص 60-51.
43- احمد كسروي، پيشين، صص 81-72.
44- محمد ناظمالاسلام كرماني، پيشين، صص 150-130.
45- احمد كسروي، پيشين، صص 82-81 و يادداشتهاي منتشر نشدة سيدمحمد طباطبايي از انقلاب مشروطيت ايران، به كوشش حسن طباطبايي، چ اول، تهران، نشر آبي، 1382، صص 27-25.
46- احمد كسروي، پيشين، صص 84-82. و محمد ناظمالاسلام كرماني، پيشين، صص 163-151.
47- احمد كسروي، پيشين، صص 86-85 و حسن طباطبايي، پيشين، صص 213-187.
48- محمد ناظمالاسلام كرماني، پيشين، صص 177-168 و صص 213-187.
49- همان، صص 306-252 و محمدمهدي شريفكاشاني، پيشين، ج 1، صص 60-....؟؟؟
50- احمد كسروي، پيشين، صص 117-95.
51- محمد ناظمالاسلام كرماني، پيشين، صص 308-307.
52- همان، ص 318.
53- همان، ص 324.