سلسله جنبان نهضت‌های اسلامی

رهبر انقلاب در خطبه‌ی دوم نماز جمعه پانزدهم بهمن‌ماه سال جاری گفتند: «سيد جمال‌الدين بزرگ، آن مرد اسلام‌خواهِ شجاعِ مبارزِ بزرگ، بهترين جائى را كه براى مبارزات خود توانست پيدا كند، مصر بود؛ بعد هم شاگردان او، محمد عبده و ديگران و ديگران. حركات اسلام‌خواهى در مصر يك چنين سابقه‌اى دارد.» اما سیدجمال كه بود و چه دغدغه‌هایی داشت؟ به مناسبت درگذشت این مرد آزادی‌خواه و مبارز، به بررسی این موضوع می‌پردازیم.



بدون تردید سلسله‌جنبان نهضت‌های اصلاحی صد ساله اخیر، سیدجمال‌الدین‌ اسدآبادی معروف به افغانی است. او بود كه بیدارسازی را در كشورهای اسلامی آغاز كرد، دردهای اجتماعی مسلمین را با واقع‌بینی خاصی بازگو نمود، راه اصلاح و چاره‌جوئی را نشان داد. با این‌كه درباره سیدجمال فراوان گفته و نوشته می‌شود، ولی راجع به تِز اصلاحی او كمتر سخن می‌رود و یا من كمتر دیده و شنیده‌ام. به هر حال خوب‌ است بدانیم كه سیدجمال درد جامعه اسلامی را چه تشخیص می‌داده و راه چاره‌ را چه می‌دانسته است و چه راه‌هایی برای وصول به هدف‌های اصلاحی خویش‌ انتخاب می‌كرده است؟


نهضت سیدجمال، هم فكری بود و هم اجتماعی. او می‌خواست رستاخیزی هم‌ در اندیشه مسلمانان به وجود آورد و هم در نظامات زندگی آن‌ها. او در یك‌ شهر و یك كشور و حتی در یك قاره توقف نكرد؛ هرچند وقتی در یك كشور به سر می‌‌برد. آسیا و اروپا و آفریقا را زیر پا گذاشت. در هر كشور با گروه‌های مختلف در تماس بود همچنان‌كه نوشته‌اند در برخی كشورهای اسلامی‌ عملاً وارد ارتش شد، برای این‌كه در دل سپاهیان نفوذ نماید. مسافرت سید به‌ كشورهای مختلف اسلامی و بازدید آن‌ها از نزدیك سبب شد كه آن كشورها را از نزدیك بشناسد و ماهیت جریان‌ها و شخصیت‌های این كشورها را به دست‌ آورد، همچنان‌كه جهان‌پیمایی‌اش و مخصوصاً توقف نسبتاً طولانیش در كشورهای‌ غربی او را به آنچه در جهان پیشرفته می‌گذشت و به ماهیت تمدن اروپا و نیت سردمداران آن تمدن آشنا ساخت. سیدجمال در نتیجه تحرك و پویایی، هم زمان و جهان خود را شناخت و هم به دردهای كشورهای اسلامی كه داعیه علاج آن‌ها را داشت، دقیقاً آشنا شد.

 سیدجمال كه می‌خواست مسیح‌وار، بار دیگر روح اسلام راستین را به پیكر مسلمین بدمد و غیرت اسلامی آنان را به جوش آورد، اصل فراموش شده جهاد را پیش كشید و فراموش شدن این اصل را عامل بزرگی برای انحطاط مسلمین‌ تلقی كرد.


سیدجمال مهم‌ترین و مزمن‌ترین درد جامعه اسلامی را استبداد داخلی و استعمار خارجی تشخیص داد و با این دو به شدت مبارزه كرد. آخر كار هم‌ جان خود را در همین راه از دست داد. او برای مبارزه با این دو عامل فلج‌كننده، آگاهی سیاسی و شركت فعالانه مسلمانان را در سیاست واجب و لازم‌ شمرد و برای تحصیل مجد و عظمت از دست‌رفته مسلمانان و به دست آوردن‌ مقامی در جهان كه شایسته آن هستند، بازگشت به اسلام نخستین و در حقیقت‌ حلول مجدد روح اسلام واقعی را در كالبد نیمه‌مرده مسلمانان، فوری و حیاتی‌ می‌دانست. بدعت‌زدایی و خرافه‌شویی را هم شرط آن بازگشت می‌شمرد. اتحاد اسلام را تبلیغ می‌كرد، دست‌های مرئی و نامرئی استعمارگران را در نفاق‌افكنی‌‌های مذهبی و غیر مذهبی می‌دید و رو می‌كرد.


 دردهای جامعه اسلامی

دردهایی كه سیدجمال در جامعه اسلامی تشخیص داد عبارت بود از:

1. استبداد حكام

2. جهالت و بی‌خبری توده مسلمان و عقب ماندن آن‌ها از كاروان علم و تمدن

3. نفوذ عقائد خرافی در اندیشه مسلمانان و دور افتادن آن‌ها از اسلام‌ نخستین

4. جدایی و تفرقه میان مسلمانان به عناوین مذهبی و غیر مذهبی‌

5. نفوذ استعمار غربی


سید برای چاره این دردها و بدبختی‌ها از همه وسائل ممكن، مسافرت‌ها، تماس‌ها، سخنرانی‌ها، نشر كتاب، مجله، تشكیل حزب و جمعیت، حتی ورود و خدمت در ارتش بهره جست. در عمر شصت‌ساله خود ازدواج نكرد و تشكیل عائله نداد، زیرا با وضع غیر ثابتی كه داشت كه هر چندی در كشوری‌ به سر می‌برد و گاهی در تحصن یا تبعید یا تحت نظر بود، نمی‌توانست‌ مسئولیت تشكیل خانواده را برعهده گیرد.


 درمان دردها

سید چاره دردهایی را كه تشخیص داده بود، در امور ذیل می‌دانست:

 مبارزه با خود كامگی مستبدان.


 


 این مبارزه را چه كسی باید انجام دهد؟ مردم. مردم را چگونه باید وارد میدان مبارزه كرد؟ آیا از این راه كه به حقوق پامال‌‌شده‌شان آگاه گردند؟ بدون شك این كار لازم است اما كافی نیست. پس چه‌ باید كرد؟ كار اساسی این است كه مردم ایمان پیدا كنند كه مبارزه سیاسی یك وظیفه‌ شرعی و مذهبی است. تنها در این صورت است كه تا رسیدن به هدف از پای‌ نخواهند نشست. مردم در غفلتند كه از نظر اسلام، سیاست از دین و دین از سیاست جدا نیست. پس همبستگی دین و سیاست را باید به مردم تفهیم كرد. اعلام همبستگی دین و سیاست و اعلام ضرورت شرعی آگاهی سیاسی برای فرد مسلمان و ضرورت دخالت او در سرنوشت سیاسی كشور خودش و جامعه اسلامی‌ یكی از طرح‌های سید برای چاره‌جویی دردهای موجود بود. خودِ سید عملاً با مستبدان زمان درگیری داشت، مریدان خود را به مبارزه تحریك می‌كرد، تا آن‌جا كه قتل ناصرالدین شاه به تحریك او منتسب شد.


 مجهز شدن به علوم و فنون جدید. ظاهراً سید در این زمینه هیچ اقدام‌ عملی از قبیل تأسیس و تشكیل مدرسه یا انجمن‌های علمی انجام نداده، همان‌ بوده كه در خطابه‌ها و نوشته‌های خود مردم را می‌خوانده است.


 بازگشت به اسلام نخستین و دور ریختن خرافات و پیرایه‌ها و ساز و برگ‌هایی كه به اسلام در طول تاریخ بسته شده است. بازگشت مسلمانان به‌ اسلام نخستین از نظر سید به معنی بازگشت به قرآن و سنت معتبر و سیره‌ سلف صالح است. سید در بازگشت به اسلام، تنها بازگشت به قرآن را مطرح‌ نكرده است، زیرا او به خوبی می‌دانست كه خود قرآن رجوع به سنت را لازم شمرده و به علاوه او به خطرات «حسبنا كتاب الله» كه در هر عصر و زمانی به شكلی بهانه‌ برای مسخ اسلام شده است، كاملاً پی‌برده بود.


 ایمان و اعتماد به مكتب. سید در نشریات و خطابه‌های خود كوشش‌ داشت مسلمانان را عمیقاً مؤمن سازد كه اسلام قادر است به عنوان یك مكتب‌ و یك ایدئولوژی، مسلمانان را نجات و رهایی بخشد و به استبداد داخلی و استعمار خارجی پایان دهد و بالأخره به مسلمانان عزت و سعادت ارزانی دارد. مسلمانان باید مطمئن باشند كه برای تأمین سعادت خود نیاز به مكتب‌ دیگر ندارند و نباید به جانب مكتب دیگر دست دراز كنند.

 سید طرح همبستگی دین و سیاست را برای دو جبهه لازم می‌دانست: جبهه‌ استبداد داخلی و جبهه استعمار خارجی. كوشش فراوان داشت كه شعور مذهبی‌ مسلمانان را برای مبارزه با استبداد و استعمار بیدار سازد و برای این‌ برنامه، نسبت به هر برنامه اصلاحی دیگر حق تقدم قائل بود.


از این رو در آثار و نوشته‌های خود به ذكر مزایای اسلام می‌پرداخت از قبیل‌ اعتبار دادن به عقل و برهان و استدلال، و از قبیل این‌كه تعلیمات اسلام براساس شرافت فرد انسانی و قابلیت او برای رسیدن به هر تعالی به استثنای‌ نبوت است، و از قبیل این‌كه اسلام دین علم است، دین عمل و سخت‌كوشی‌ است، دین جهاد و مبارزه است، دین اصلاح و مبارزه با فساد و امر به‌ معروف و نهی از منكر است، دین عزت و عدم قبول ذلت است، دین‌ مسئولیت است و ... 


سید مخصوصاً روی توحید اسلامی و این‌كه اسلام توحید را جز بر مبنای یقین‌ برهانی پذیرفته نمی‌داند و این‌كه توحید برهانی و استدلالی ریشه‌سوز همه‌ عقاید باطله است، تكیه فراوان داشت و معتقد بود جامعه‌ای كه معتقد باشد اساسی‌ترین معتقداتش را باید با نیروی برهان و یقین، نه ظن و تخمین و نه تعبد و تقلید به دست آورد كافی‌ است كه زیر بار خرافه و اوهام نرود. پس باید مردم را به توحید برهانی‌ دعوت كرد تا احترام و اعتبار عقل از نظر دینی برای آن‌ها مسلم و مسجل‌ گردد. به همین جهت سید برای فلسفه الهی اسلامی ارزش قائل بود. فلسفه تدریس‌ می‌كرد و پیروان خویش را به آموختن حكمت الهی اسلامی تشویق می‌كرد.


 مبارزه با استعمار خارجی اعم از استعمار سیاسی كه در مسائل داخلی‌ كشورهای اسلامی دخالت می‌كرد و استعمار اقتصادی كه منجر به كسب‌ امتیازات ظالمانه و غارت كردن منابع مالی و اقتصادی جهان اسلام می‌شد، و استعمار فرهنگی كه به نوعی فرهنگ‌زدایی از نظر فرهنگ اسلامی می‌پرداخت و آن‌ها را به آنچه خود داشته و دارند بی‌اعتقاد می‌كرد، و برعكس، فرهنگ‌ غربی را یگانه فرهنگ انسانی و سعادت‌بخش معرفی می‌كرد تا آن‌جا كه برخی‌ روشنفكران مسلمان را معتقد ساخت كه اگر شرقی می‌خواهد متمدن شود باید از فرق سر تا ناخن پا فرنگی شود؛ خطش خط فرنگی، زبانش زبان فرنگی، طرز لباس پوشیدنش همان طرز لباس پوشیدن فرنگی، آدابش، مراسمش، تشریفاتش، ادبیاتش‌، عقائدش، فلسفه‌اش، هنرش و اخلاقش همه فرنگی شود.


سید طرح همبستگی دین و سیاست را برای دو جبهه لازم می‌دانست: جبهه‌ استبداد داخلی و جبهه استعمار خارجی. كوشش فراوان داشت كه شعور مذهبی‌ مسلمانان را برای مبارزه با استبداد و استعمار بیدار سازد و برای این‌ برنامه، نسبت به هر برنامه اصلاحی دیگر حق تقدم قائل بود. كوشش‌هایی كه بعدها متقابلاً از طرف عمال استعمار در جهت‌ جدایی دین و سیاست (سكولاریسم) به عمل آمد كه به نام «علمانیت» معروف شد و آتاتورك را قهرمان بزرگ آن باید به شمار آورد، برای مقابله با همین‌ طرح بود.


 اتحاد اسلام. ظاهراً ندای اتحاد اسلام را در برابر غرب، اولین بار سیدجمال بلند كرده است. منظور از اتحاد اسلام، اتحاد مذهبی كه امری‌ غیر عملی است، نبود. منظور اتحاد جبهه‌ای و سیاسی بود؛ یعنی تشكیل صف‌ واحد در مقابل دشمن غارت‌گر. سید به مسلمانان هشدار می‌داد كه «روح صلیبی» همچنان در غرب مسیحی‌، بالأخص در انگلستان زنده و شعله‌ور است. غرب علی‌رغم این‌كه با ماسك‌ آزادمنشی، تعصب را نكوهش می‌كند، خود در دام تعصب (خصوصاً تعصب مذهبی‌ علیه مسلمانان) سخت گرفتار است. سید علی‌رغم این‌كه فرنگی‌مآبان، تعصب را نكوهش می‌كنند، مدعی بود تعصب بد نیست و تعصب مانند هر چیز دیگر افراط و تفریط و اعتدال دارد. افراط در تعصب كه در انسان حس‌ جانب‌داری بی‌منطق و كور ایجاد می‌كند بد است، اما تعصب به معنی «تصلب» و غیرت، حمایت از معتقدات معقول و منطقی نه تنها بد نیست، بسیار مستحسن است.

 او می‌دانست كه مسلمانان تا زمانی كه‌ خویشتن را از عقده بیچارگی در برابر استعمار انگلیس نرهانند، از ایشان‌ نمی‌توان چشم داشت كه بر ضد استعمار بیگانه و امیران ستمكار (استبداد داخلی) به پیكار برخیزند.


 دمیدن روح پرخاشگری و مبارزه و جهاد به كالبد نیمه‌جان جامعه اسلامی‌. سیدجمال كه می‌خواست مسیح‌وار، بار دیگر روح اسلام راستین را به پیكر مسلمین بدمد و غیرت اسلامی آنان را به جوش آورد، اصل فراموش شده جهاد را پیش كشید و فراموش شدن این اصل را عامل بزرگی برای انحطاط مسلمین‌ تلقی كرد. اگر روح صلیبی هنوز در رگ و پیوند غربی هست، چرا مسلمان‌ روح مجاهدگری خود را از یاد ببرد؟


 مبارزه با خودباختگی در برابر غرب. مسلمانان در قرن سیزدهم هجری‌ و نوزدهم مسیحی یا از آنچه در غرب می‌گذشت بی‌خبر بودند، و یا اگر سفری به غرب رفته بودند و كم و بیش از آنچه در جهان پیشرفته غرب‌ می‌گذشت آگاه می‌شدند، سخت مرعوب یا مجذوب می‌شدند و از این‌كه شرق‌ اسلامی بتواند در برابر غرب مسیحی به نحوی، چه به شكل رقابت و چه به‌ شكل مبارزه قد علم كند مأیوس بودند. سید می‌دانست كه مسلمانان تا زمانی كه‌ خویشتن را از عقده بیچارگی در برابر استعمار انگلیس نرهانند، از ایشان‌ نمی‌توان چشم داشت كه بر ضد استعمار بیگانه و امیران ستمكار و ظلم‌شعار (استبداد داخلی) به پیكار برخیزند. از این رو در سراسر زندگی خویش‌ می‌كوشد تا مسلمانان را در مبارزه با انگلستان قوی‌دل كند و نشان دهد كه‌ اگر مسلمانان به راستی یگانه و بسیج شوند، (اتحاد اسلام) می‌توانند انگلستان را از گسترش‌خواهی و زورگویی باز دارند.

نسخه چاپی  

در اين رابطه بخوانید :  

پرونده / خاورمیانه‌ی اسلام