مردم‎شناسی تاریخی مشروطه

با نگاهی به مردم‎شناسی انگلیسی، در می‎یابیم که در ایران خودش را با فرهنگ ایرانی منطبق و سعی در برقراری ارتباط می‎کند. به همین دلیل یکی از مهم‎ترین مسائلی که ما در مشروطه می‎بینیم؛ هیئت حسینی سفارت انگلیس است. یعنی انگلیس یکی از بزرگ‎ترین هیئت‎های تهران را داراست که در خود سفارت برگزار می‎شود و پلوی زیادی هم می‎دهد!... 



معمولا انقلاب مشروطه بیشتر از بعد اجتماعی، سیاسی و حتی اقتصادی مورد بررسی قرار گرفته است، اما از منظر فرهنگی و از بعد مردم‎شناسی، کمتر به آن توجه شده است.

همیشه مهم‎ترین عنصر فرهنگ، دین است. یعنی بنیادی‎ترین عنصر، عنصر دینی است. پس اگر بخواهیم فرهنگ هر دوره را بررسی کنیم، باید وضعیت دینی آن را مورد توجه قرار دهیم.

برخلاف کشورهای اروپایی، کشور انگلیس و در میان سایر فرهنگ‎های اروپایی، فرهنگ انگلیسی به‎شدت به دنبال سازگاریسم است. آنان سعی می‎کردند رئالیستی و واقع‎گرا باشند و با همین ساختار، سال‎های زیادی در کشورهای مختلف ماندند و موفق شدند استعمار خود را به‎صورت یک گستره جهانی درآورند و نیمی از جهان به‎صورت مستعمره آن‎ها درآید. در نتیجه، بحث انگلیس و استعمارش به‎شدت گسترده و قابل مطالعه است.


با نگاهی به مردم‎شناسی انگلیسی، در می‎یابیم که در ایران خودش را با فرهنگ ایرانی منطبق و سعی در برقراری ارتباط می‎کند. به همین دلیل یکی از مهم‎ترین مسائلی که ما در مشروطه می‎بینیم؛ هیئت حسینی سفارت انگلیس است. یعنی انگلیس یکی از بزرگ‎ترین هیئت‎های تهران را داراست که در خود سفارت برگزار می‎شود و پلوی زیادی هم می‎دهد! و منبری مشهوری دارد به نام سیدمحمدعلی طباطبایی یزدی. در دوران قبل از مشروطه، مسائلی از ظلم و ستم حاکمان در اصفهان و تهران، دیپلماسی فرهنگی انگلیسی‎ها که در جشن بالماسکه‎شان یکی از دیپلمات‎های بلژیکی ادای روحانی را در‎آورده و برخورد با تجار توسط شاه قاجار صورت گرفته که موجب خشم مردم شده، و حالا هم مدرنیسم و مشروطه و قانون‎اساسی صدایش درآمده است؛ اما هیچ‎یک از این موضوعات، بنیادی نیست. آن‎چه مهم و اساسی است سیدمحمدعلی طباطبایی است که در منبرهای محرمش عدالت‎طلبی می‎کند و مردم را تحریک می‎کند و این‎گونه مشروطه با شعار عدالت‎طلبی از سفارت انگلیس شروع می‎شود. این عدالت‎طلبی کم‎کم خیلی‎ها را با خودش همراه می‎کند و در برابر ظلم و ستم پادشاهان قاجاریه، سیلاب راه می‎افتد. اما همین‎که شعار عدالت می‎خواهد تبدیل شود به استقلال، به‎یک‎باره بدل می‎شود به شعار آزادی. انقلاب اسلامی ما نیز با شعار عدالت‎طلبی آغاز شد، اما پس از اتمام جنگ تبدیل شد به آزادی‎طلبی و لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی که در تمام تار و پود جامعه حاکم شد؛ تا این اواخر که شعار عدالت‎طلبی بازگشت.


 

با آغاز بحث عدالت‎طلبی توسط انگلیسی‎ها، یک گسل دینی بنیادی به‎وجود آمد که تا امروز نیز ادامه دارد. آن‎هم این‎که اصولیینی که در نجف بودند مثل مرحوم خراسانی و نائینی، به عدالت‎طلبی یک نوع چهارچوب تئوریک دادند. این‎جا بود که فقها مخالفت کردند. از دوره صفویه تا فتحعلی‎شاه جنگ اصولیین و اخباریین را داشتیم، اما یک‎باره در دوره مشروطه جنگ میان اصولیین و فقها به‎وجود می‎آید. اصولیین موافق با مشروطه و فقها مخالف آن می‎شوند. فقهایی مثل مرحوم سیدکاظم یزدی و شیخ فضل‎ا... نوری که در این ماجرا اعدام ‎شد. این‎ها مشروطه را از منظر مشروعه می‎نگریستند و می‎گفتند مشروطه‎ای که از سفارت انگلیس شروع شده به همان‎جا نیز بازمی‎گردد. که اتفاقا همین‎طور هم شد. یعنی شروع‎کننده مشروطه در سفارت انگلیس، پدری به نام سیدمحمدعلی طباطبایی بود و توسط پسری به نام سیدضیاء‎الدین طباطبایی به ثمر رسید، همان‎طور که انگلیسی‎ها می‎خواستند. این نهضت مشروطه که شعارش آزادی است، توسط سید ضیاء و انگلیسی‎ها تبدیل می‎شود به رضاشاه. بسیاری از روحانیون که یا انگلیسی بودند یا غرب‎زده با او همراه شدند.


 



آن‎چه مهم است آن که فقها از اول با مشروطه مخالف بودند و اصولیین موافق. به همین دلیل هیچ فقیهی به طرف رضاشاه نرفت. آن‎هایی که رفتند، روحانیون عرفانی بودند که یک نوع ساختار عرفان‎زدگی داشتند. و عرفان‎زدگی با فراماسونری جور درمی‎آمد. چون فراماسونری یک نوع مکتب عرفانی ضد فقهی است. به همین دلیل فقیهی مثل شیخ عبدالکریم حائری یزدی به مخالفت با رضاشاه برخاسته و حوزه علمیه قم را به‎صورت یک حوزه قوی درست می‎کند. کسانی که با مشروطه مخالفت کردند، فقیه بودند و هرگز زیر بار مشروطه و رضاخان نرفتند و همین باعث شد که ما بعدا به انقلاب رسیدیم. یعنی اگر نبود مقاومت‎های آیت‎ا... حائری و بروجردی و امام(ره) ما هرگز به انقلاب نمی‎رسیدیم. آیت‎ا... بروجردی کم‎کم توانست ولایت فقیه اجتماعی را تأسیس کند هر چند سیاسی نبود. اما در همه مسائل اجتماعی دخالت داشتند؛ مثل ماجرای‎ مبارزه با بهاییت. این نشان می‎دهد که همیشه فقاهت است که حصون‎الدین است و مردم از دیروز تا امروز به‎دنبال فقاهت هستند. به‎همین دلیل مشروطه به‎راحتی شکست می‎خورد. رضاشاه با یک حرکت از هم می‎پاشد و هیچ‎کس پشت او نیست. در نتیجه رضاشاه چیزی نبود جز یک انگلیسی که فقط آمده بود مشروطه انگلیسی را پیاده کند و نرم‎افزار مشروطه را به سخت‎افزار تبدیل کند. و بسیاری از روحانیت نیز با او همراه شدند و در آخر نیز پشیمان شدند. در تاریخ این داستان بسیار خواندنی و قابل تأمل است. آخوند انگلیسی از این جا درآمد. از درون مشروطه طباطبایی‎ها درآمدند که باعث شد کمک کنند به بهایی‎ها تا بتوانند زمین‎های فلسطینی‎ها را برای اسراییلی‎ها بخرند. در تاریخ آمده که همه از رضاشاه می‎ترسیدند و رضاشاه از سیدضیاء می‎ترسید. پس اگر آخوند انگلیسی را نبینیم، بسیاری از انحرافات را تا به امروز نخواهیم فهمید. آخوند انگلیسی کسی است که امروز بچه‎هایش در انگلیس نفوذ دارند و نوه و نتیجه‎هایش در آن‎جا خانه‎زادند و به‎صورت نوعی اشراف درآمده‎اند. در دوره مصدق در نهضت ملی شدن نفت تأثیر داشتند و تا امروز هم در حال فعالیتند.


امروز هم اشرافیت انگلیسی این روحانیون وجود دارد که البته در مقابل آن‎ها فقاهتی واقع شد که نقطه برجسته‎اش‎ ولایت فقیه است. از ابتدای انقلاب، انگلیسی‎ها به دنبال یک نوع اسلام عرفانی با عقل فلسفی محض در ایران هستند که با آن به جنگ اسلام فقاهتی بروند و آن را بشکنند و در نتیجه ولایت فقیه را بشکنند و الان نیز این جریان ادامه دارد. این یعنی اسلام عرفانی که با اسلام آمریکایی و لیبرال نیز ممزوج شده باشد با چاشنی بحث روشن‎فکری سکولاریسم عرب که سعی می‎کند یک نوع دین سکولار اهل‎سنتی و یک نوع تشیع سکولار با توجه به مقدمات تشیع فلسفی به وجود آورد، به جنگ اسلام فقاهتی بروند تا ساختار جمهوری اسلامی را از درون نابود سازند. به همین دلیل، باید جنگ میان آخوند عرفانی فراماسونری و آخوند فقاهتی را دید. و اگر این فقاهت شکست بخورد، توسط همین آخوندهای عرفانی و انگلیسی، دوباره برمی‎گردیم به همان دوره؛ چراکه سیدضیاء‎ها و سیدمحمدعلی‎ طباطبایی‎ها کم نیستند. این که آیت‎ا... مهدوی‎کنی گفتند: اگر بمیرم، نمی‎گذارم مشروطه تکرار شود، حرف پر معنایی است از یک فقیه عالم که عمق قصه را دریافته است. امام(ره) نیز بارها در اواخر عمر خطاب به چنین روحانیونی فرمودند آخوند درباری، آخوند اشرافی که اسلام آمریکایی و اسلام متحجر دارند. این‎ها عرفان مسلکند و به‎راحتی می‎توانند از فقه و دین بگذرند جهت تأمین منافع انگلستان. در این مورد باید مطالعه زیادی داشته باشیم. آخوندهای انگلیسی کم نبودند و یک شبکه اقتصادی هم آنان را تأمین می‎کرد. آن فقیهی که با یک زندگی ساده طلبگی سر می کند که وابسته به اقتصاد مردمی است و وابسته به هیچ نهادی نیز نیست را، امروز هم می‎توان دید. آخوندهای آمریکایی چنان زندگی اشرافی در مقابل یک نوع زندگی ائمه‎وار و امام علی‎وار دارند که باید دید به کدام طرف می‎روند و آخوند ساده‎زیست به کدام طرف. تشخیص این مطلب دشوار نیست.