نقش انگلستان در ايجاد و هدايت جريان تودهاي نفتي در سالهاي 1323 تا كودتاي 28 مرداد 1332
از مجموعه مقالات ارائه شده در همايش دوم ايران و استعمار انگليس
موسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي
مقدمه
پس از وقایع شهریور 1320 و آزادی احزاب، مطبوعات و گروههاي سیاسی- اجتماعی، حزب توده با پشتوانه عظیم حمایت خارجی و نیز ترسیم یک افق رویایی برای طبقات میانی و همچنین لایههای زیرین اجتماع، در سراسر ایران دست به تبلیغات وسیعی زد. خالی بودن ذهن مردم و حتی خواص جامعه نسبت به سران و هدایتكنندگان اصلی حزب توده موجب شد عدهاي از کارگران، دهقانان، کارمندان دون پایه دولت و روشنفکران جذب شعارهاي این حزب بشوند. از آنجا که حزب توده عملاً به ابزاری برای پیشبرد سیاستهاي توسعهطلبانه شوروی در ایران بدل شده بود، انگلستان براي مقابله با سياستهاي شوروي و حزب توده دست به اقداماتي زد.
مهمترين اقدام انگلستان در این زمینه بازگرداندن سیدضياءالدين طباطبایی یزدی از تبعید بیست ساله در فلسطین و نیز حمایت همه جانبه از وی و حزبش، يعني حزب اراده ملی بود. اما به میدان آوردن مهرههاي سوخته و کهنهاي همچون سيدضياء بهره چندانی عاید انگلستان نساخت.
عضوگیری، کادرسازي و تاخت و تاز بيحد و حصر حزب توده در فضای سیاسی ایران، انگلستان را به فکر رخنه و نفوذ در میان هواداران این حزب نوظهور انداخت. شهر یزد به سبب وجود مراکز صنعتی و کارخانههاي متعدد و نیز در حدود سی هزار بافنده دستی، یکی از بزرگترين مراكز كارگري و كانونهاي فعاليت حزب توده در مناطق مرکزی و جنوب شرق ایران بود؛ بنابراين انگلستان نيز با رويكرد نفوذ و تأثيرگذاري در جريان چپ به اين شهر توجهي خاص داشت.
پیش زمینههاي شکلگيري جنبش کارگری در یزد
چهره شهر یزد در فاصلة کودتای 1299 شمسی تا شهریور 1320 به دلیل توسعه صنایع جدید تا حد زیادی دگرگون شده بود. حاج ابوالقاسم گرجی از تجار معتبر یزد در سال 1302 شمسی یک کارخانه کشباف را که با موتور نفتی کار ميکرد از آلمان خریداری و اولین تریکوبافی را در یزد افتتاح نمود. وی در سال 1310 شمسی یک کارخانه کشباف جدید به همراه یک موتور برق به نیروی 25 اسب بخار از آلمان وارد كرد و کارخانه خود را توسعه داد. در 24 اسفند 1313 شرکت سهامی نخریسی یزد اقبال (محدود) در زمینی به مساحت 34 هزار متر مربع افتتاح شد. کارخانه اقبال با چهارصد کارگر در ابتدای امر دارای 4200 دوک ریسندگی بود که این شمار در فاصله کوتاهی به 7200 دوک رسید.
در همین سال حسینعلی هراتی یکی از تجار بزرگ یزد با شراکت سروش بهرام، از بازرگانان زرتشتی، کارخانه ریسندگی درخشان را در زمینی به مساحت پانزده هزار متر مربع احداث نمود. هراتی سال بعد با خریداری و نصب ماشینهاي ریسندگی و بافندگی ساخت آلمان، کارخانه «هراتی» را تأسیس نمود. این کارخانه در هنگام شروع به کار 3200 دوک داشت و حدود دویست و پنجاه کارگر در آن مشغول به کار بودند. گفتنی است در سالهاي پس از شهریور 1320 هم تعدادی مراکز کوچک صنعتی از قبیل کارخانه بافندگی خجسته، کارخانه چوب بری توکل، کارخانه چوب بری سعادت، کارخانههاي آلومینیومسازي اکبری و محامدی، کارخانه لیمونادسازی نور و نیز چاپخانههاي گلبهار و پاینده در شهر یزد مشغول به کار بودند. کارخانه ریسندگی آقا در سال 1329 و با 200 کارگر شروع به کار نمود. در مهرماه 1331 نیز شرکت سهامی ریسندگی و بافندگی جنوب یزد که در آن زمان یکی از بزرگترين و مدرنترين کارخانههاي نخريسي کشور بود، در دو شیفت و با 360 کارگر آغاز به کار کرد. چنانکه گفته شد حدود 2/1 جمعیت سیصد هزار نفری شهرستان یزد، خانوارهایی بودند که از راه اشتغال به صنایع دستی و به ویژه بافندگی ارتزاق ميکردند.
فشار بیحدوحصر کارفرمایان، کارخانهدارها و صاحبان سهام شرکتهاي تولیدی- صنعتی بر کارگران باعث شده بود شهر کارگری یزد به شدت مهیای رسوخ و پذيرش افکار و شعارهای حزب توده باشد. از پاییز 1323 نخستین تکاپوها برای پایهگذاری تشکیلات حزب توده در یزد آغاز گردید. سلسله جنبان و چهره شاخص جریانات کارگری و فعالیتهاي مرتبط با حزب توده در شهر یزد، عباس استادان بود. وی از سال 1323 تا کودتای 28 مرداد 1332 در شهرهای یزد، کرمان، نائین، اصفهان و همچنین تهران یکی از عوامل مهم و تأثیرگذار در جریان فعالیتهای کارگری بود. حزب توده برای آغاز فعالیتهاي خود در یزد اين جوان پرشور، سخنور و به شدت جویای نام و نان را برگزید و جالب این که عوامل انگلستان نیز به طرزی استادانه و با در پیش گرفتن سیاست صبر و سکوت از همان ابتدای کار هدایت این جریان را به دست گرفتند؛ بهگونهاي که در آستانه کودتای 28 مرداد، عباس استادان یکی از مهرههاي پرنفوذ عرصه مطبوعات و جنبش کارگری ایران و صد البته مطیع و گوش به فرمان عوامل انگلیس بود.
عباس استادان
عباس استادان صفار در یکم فروردین 1295 شمسی در یکی از محلات بزرگ و پرجمعیت یزد به نام محله «پشت باغ» متولد شد. پدر وی استاد اسدالله مسگر رئیس صنف مسگر یزد بود و در میان کسبه و اهل بازار شخصی معتبر و موجه به شمار ميآمد. نامبرده پس از اتمام سیکل اول متوسطه و در سن 18 سالگی وارد اداره مالیه یزد شد. یکسال بعد به اداره ثبت اسناد منتقل شد و به سبب جدیت و روحیه برتریجویياش ظرف مدت کوتاهی ریاست بخش اجرایی ثبت اسناد یزد را به دست آورد. استادان در سال 1318 با هزینه شخصی خود در منزل استیجاریاش اقدام به تشکیل کلاس اکابر نموده و به سوادآموزی افراد مسن مشغول شد. اما چون فاقد هرگونه مجوز از سوی مراجع دولتی بود، شهربانی یزد پس از مدتی این کلاسها را تعطیل کرد. استادان در همین سال به سبب درگیری با خانواده پرنفوذ طاهری (اقوام و منسوبین دکتر هادی طاهری وکیل پرنفوذ یزد، شاخصترين مدافع جریان تمدید قرارداد دارسی در سال 1312 و سردسته انگلوفیلهاي مجلس شورای ملی در دهههای 20 و 30) از اداره ثبت اسناد اخراج و از سوی فرماندار وقت یزد به سرپرستی اداره راه منصوب شد. اما حضور وی در پست جدید هم دوامی نداشت و پس از اخراج از اداره راه برای همیشه از خدمت در کلیه دوایر دولتی محروم شد. استادان برخلاف اکثر مردمان یزد دارای روحیهاي سرکش بود و در سالهاي پایانی حکومت پهلوی اول با روسای ادارات یزد و نیز تجار، بازرگانان، ملاکین، خاندانهاي پرنفوذ و به ویژه خانواده طاهری به شدت درگیر بود و همه اینها باعث شده بود وی نزد مسئولان و مقامات شهر به عنوان چهرهاي ناراحت، ماجراجو و مشکل ساز شناخته شود.
چنان که گفته شد استادان از محله «پشت باغ»، یعنی یکی از پرجمعیتترين و تأثیرگذارترین نقاط یزد در جریان رقابتها و کشمکشهاي قدیمی بین اهالی محلات مختلف، برخاسته بود. حمایت اهالی این محله و به ویژه صنف مسگر یزد که عمدتاً اهل محله مزبور بودند، بعدها یکی از مهمترين پشتوانههاي استادان در جریان فعالیتهاي سیاسی و اجتماعی او گشت. استادان که در دوره پهلوی اول هیچگونه سابقه حزبی و سیاسی نداشت، بعد از وقایع شهریور 1320 برای اولین بار در جریان انتخابات دوره چهاردهم مجلس شورای ملی (تیرماه 1322) در ضدیت با گروه موسوم به مرتجعین یزد، یعنی باند دکتر هادی طاهری و سیدکاظم جلیلی (رهبران انگلوفیلهاي مجلس شورای ملی و دو تن از تعزیه گردانهاي جریانات دهههای 20 و 30 شمسی) و به حمایت از جناح موسوم به آزادی خواهان یزد (گروه تحت هدایت سیدعلیاکبر موسویزاده؛ دوست و هم رزم قدیمی فرخی یزدی) وارد عرصه رقابتهاي سیاسی شد. در کشاکش همین جریانات بود که در 7 مرداد 1322 نخستین جلسه اتحادیه کارگران یزد تشکیل شد و عدهاي هم نامنويسي کردند.
بازداشت سیدعلیاکبر موسویزاده (قاضی ارشد دادگستری، رئیس دیوان کیفر و دادستان دادگاه جنجالی متهمان شهربانی دوره پهلوی اول) در هشتم شهریور 1322 توسط متفقین (به اتهام حمایت از آلمانها) و همچنین ورود از پیش طراحی شده سیدضياءالدين طباطبایی (با پشتوانه و زمینهسازي عوامل انگلستان) به عرصه رقابتهاي انتخاباتی یزد، موجب شد عليرغم همه امیدهای اولیه، بار دیگر مرتجعین یزد (باند دکتر هادی طاهری و سیدکاظم جلیلی) که این بار یار دیرینشان سيدضياء هم به آنها ملحق شده بود، برنده انتخابات باشند.
با ورود سیدضياءالدين طباطبایی به تهران در تاریخ هفتم مهر 1322، بسیاری از مخالفان وی برای ممانعت از تصویب اعتبارنامه او در مجلس شورای ملی به تکاپو افتادند. رويارويي حزب توده و نیز برخی نیروهای ملیگرا همچون دکتر محمد مصدق با سيدضياء در زمستان این سال به اوج خود رسید و به بحث اول محافل سیاسی کشور بدل شد. در این هنگام برخی از هواداران جریان موسوم به آزادیخواهان یزد و از جمله شخص عباس استادان که بازی انتخابات را عليرغم تلاشهاي فراوان به جناح مقابل باخته بودند، به نیت پیوستن به خیل مخالفان دکتر طاهری، سیدکاظم جلیلی و همچنین سيدضياء روانه تهران شدند. استادان در تهران ابتدا به سراغ سیدابوالحسن حایریزاده (وکیل آزادیخواه و وجیهالمله یزد در ادوار 3، 4 و 5 مجلس و نیز دوست و همرزم آیتالله سیدحسن مدرس در جریان مخالفت با تأسیس سلسله پهلوی) که اینک در وزارت دادگستری شاغل بود رفت و از وی درخواست کرد جناح آزادیخواهان یزد را حمایت کند تا گروه موسوم به مرتجعین یزد را در انتخابات بعدی شکست بدهند. عليرغم مراجعات مکرر، حایریزاده در این زمینه اقدام و حمایت قابل توجهی نکرد. وقتي استادان از نامبرده ناامید شد، به سبب آشنایی قبلی با شیخ محمد یزدی (از مسئولان رده بالای سازمان ثبت اسناد کشور در زمان پهلوی اول و یکی از مؤسسان حزب توده) به سراغ او و سپس نزد برادر کوچکترش یعنی دکتر مرتضی یزدی (پسر آیتالله شیخمحمدحسین یزدی و از اعضای کمیته مرکزی حزب توده) رفت. در این دیدار دکتر یزدی به او وعده داد اگر تشکیلاتی منسجم و قوی در یزد ایجاد نماید، از او حمایت ميکند تا باند مرتجعین و انگلوفیلهاي یزد را در رقابتهاي انتخابات بعدی شکست بدهد. گفتنی است اوجگيري مخالفتهاي حزب توده با تصویب اعتبارنامه سيدضياء در مجلس و نیز مطرح شدن تقی فداکار و دکتر رضا رادمنش (از اعضای فراکسیون توده در مجلس چهاردهم) به عنوان سخنگویان حزب توده در مقابله با طرح و تصویب اعتبارنامه سيدضياء، باعث جلب نظر استادان و همراهی و نزدیکی نامبرده با ایشان گردید. از سویی نيز، عباس استادان در این زمان به برادران لنکرانی (که به عنوان یکی از مهمترين گروههاي مخالف سيدضياء مطرح شده بودند) نزدیک شده و حتی حدود شش ماه در تهران با آنها هم خانه بود. لازم به ذکر است زن حسام لنکرانی یعنی صفا حاتمی اهل یزد بود و به احتمال فراوان آشنایی قبلی او با استادان در جذب استادان به حزب توده بيتأثير نبوده است.
فعالیتهاي حزب توده در یزد
در اوایل آبان ماه 1323 صاحبان سهام کارخانهها طی یک نشست اضطراری 20% از حقوق کارگران را کاهش دادند؛ با این توجیه که به علت شرایط بد ناشی از جنگ و اشغال کشور و همچنین کمبود مواد اولیه و بيرونق بودن بازار فروش، صنایع نساجی در آستانه ورشکستگی است. سپس این تصمیم طی اطلاعیهاي در سطح شهر منتشر شد. این پیش آمد همزمان با بازگشت عباس استادان به یزد بود. او که حدود یک سال را در جو سیاستزده تهران گذرانده و قول مساعد دکتر مرتضی یزدی را هم دریافت کرده بود، پس از آشنایی با تقی فداکار (عضو فراکسیون توده در مجلس چهاردهم و رهبر جنبش کارگری اصفهان) و دکتر رضا رادمنش (عضو فراکسیون توده در مجلس چهاردهم و شوهر مهین رادمنش یعنی دختر شیخمحمد یزدی سابقالذكر) در میان یک جو بيسابقه و ملتهب وارد یزد شد. نامبرده از موقعیت پیش آمده سود جسته و سخنرانیهايی در کارخانهها و نیز در بین کارگران دستباف بر ضد این تصمیم کارخانهدارها و صاحبان سهام آغاز کرد. استادان در تجمعات کارگری و سخنرانیهايش پیاپی به کارگران یادآور میشد حقوقی که آنها دریافت ميکنند در برابر زحماتشان بسیار ناچیز است؛ و آنها را به اتحاد، یکپارچگی و اعتصاب و اعتراض برای رسیدن به حقوق حقه خویش تشویق ميکرد. فعالیتهاي استادان در این روزها به شدت ادامه داشت؛ بهگونهای که در فاصلهاي کوتاه موفق به ایجاد و راهاندازي نخستین اتحادیه کارگران یزد (دستباف) گردید. وی در این هنگام گرانی، بیکاری، کمبود مواد غذایی و در مجموع شرایط بد معیشتی ناشی از جنگ و اشغال کشور را دستمایهاي برای حمله به بازرگانان، ملاکین و کارخانهداران قرار داد. چنان که در اولین اطلاعیه اتحادیه کارگران دستباف که در 28 آبان منتشر شد حملات شديدي به آنها كرده بود. با این همه تكيهگاه اصلي استادان در تأسیس و توسعة تشکیلات حزب توده در یزد کارگران صنایع جدید بودند. در این زمان نیمی از کارگران کارخانههاي یزد را زنان و کودکان تشکیل ميدادند که تحت شرایط اسفناکی مجبور به کار با حداقل دستمزد بودند. به همین سبب هم استادان هدف بعدی خود را راهاندازي اتحادیه کارگران در بین کارگران صنعتی قرار داد که سرانجام هم موفق شد و در آذرماه اولین بیانیه این اتحادیه صادر گردید؛
تاریخ 21/9/323 [1]
استغاثه کارگران
دوازده ساعت کار!
بلی از ده تا 12 ساعت کار، هم روز، هم شب، زن، مرد، بچههاي خردسال، زنهاي حامله، همه و همه. دوازده ساعت کار یعنی دوازده ساعت بيخوابی، دوازده ساعت دور ماشین گشتن، آن هم با حقوق ناچیزی همه را از رمق انداخته است و علاوه بر این خودسریهاي دیگر مدیران کارخانجات، نداشتن بهداشت صحیح، عدم رعایت آنچه را که دولت مقرر داشته، عدم توجه مأمورین ذی مدخل ما را به این روز انداخته، از اهالی محترم یزد مخصوصاً صاحبان کارخانجات و مأمورین دولتی تقاضا ميشود به وضع رقت بار ما برسند و چنانچه قابل تحمل نیست از ظلم جلوگیری کنند، وقت ما را به هشت ساعت تقلیل دهند و حقوق ما را به اندازهاي که برای نان جوین کافی باشد بالا برند. هم ما به حق خود برسیم و هم صاحبان سهام، یک شهر و دو نرخ که معنی ندارد. همان معامله را با ما بکنند که در شهرستانها با کارگران ميشود.
اتحادیه کارگران یزد (قسمت ماشینی)
این بیانیه در حکم یک هشدار جدی به مدیران و صاحبان سهام کارخانهها بود. در ساعت یک بامداد روز 22 آذر کارگران کارخانههاي هراتی و درخشان که حالا بیش از یک ماه بود در تجمعات کارگری و پای سخنرانیهاي عباس استادان به وجد آمده بودند، با تقاضای افزایش حقوق و کاهش ساعت کار روزانه دست از کار کشیدند و بدين ترتيب اولین اعتصاب کارگری در تاریخ تحولات اجتماعی شهر یزد رقم خورد. در روزهای بعد تجمعات و تظاهراتهايی از سوی کارگران و نمایندگان اتحادیه کارگری برگزار شد. در نهایت با شکایت مدیران این دو کارخانه به مسئولان شهر، کمیسیونی با حضور فرماندار و سه تن از سهامداران عمده تشکیل شد و پس از مذاكره با نمایندگان کارگران و وعدههايی که از سوی مدیران کارخانهها، در خصوص رسیدگی به خواستههاي کارگران داده شد، آنها در ساعت 30/13 روز 26 آذر اعتصاب را شکسته و به سر کار خود برگشتند. گفتنی است در سراسر آذرماه، استادان علاوه بر فعالیتهايی که در محیطهای کارگری داشت به طور مرتب جلساتی در منزل خود و گاهی هم در منزل عباس پورسراجیان واقع در محله «پشت باغ» برگزار کرده و برای گروه کثیری از کارگران کارخانههای اقبال، هراتی، درخشان و نیز جمعی از شعربافها، سخنرانی نموده و آنها را تشویق ميکرد برای اعاده حقوق از دست رفته خود متحد شده و در قالب اتحادیه کارگران دست به اعتراض و اعتصاب بزنند.
در روز 30 آذرماه کارگران کارخانههاي اقبال و درخشان با طرح خواستههايی مبنی بر افزایش حقوق و کاهش ساعت کار دست به اعتصاب زده و این دو کارخانه را به مدت 8 ساعت به تعطیلی کشاندند. این اولین باری بود که کارخانه اقبال یعنی مهمترين کارخانه یزد که این زمان دارای بیش از 450 کارگر بود تعطیل ميشد. با دخالت نیروهای شهربانی و اعمال نفوذ فرماندار و صاحبان سهام، اعتصاب شکسته شد و کارگران دوباره مشغول کار شدند؛ اما از این پس برای کنترل اوضاع کارخانه، پلیس و پاسبان مخصوص از سوی شهربانی گمارده شد. لازم به ذکر است کارگران کارخانههاي یزد روزها 10 ساعت و در شیفت شب 12 ساعت کار ميکردند. حد متوسط حقوق آنها روزانه یک تومان بود. زنها روزانه 7 قران و کودکان از این هم کمتر ميگرفتند. نبود بیمه، خدمات بهداشتی و مزایایی مثل حق غذا و لباس و نیز رفتار تحکمآميز و ارباب مآبانه مدیران کارخانهها با کارگران سبب شده بود محیطهاي کارگری یزد بیش از پیش مهیای فعالیتهاي حزب توده شود.
در نیمه دی ماه 1323 ضياءالدين الموتی (عضو کمیسیون تفتیش حزب توده و مسئول امور شهرستانها) و مرتضی راوندی (از اعضای سازمان مرکزی حزب توده اصفهان روانه یزد شده و به کمک عباس استادان و اعضای اتحادیه کارگران، تشکیلات حزب توده را در یزد راهاندازي کردند. روزنامه رهبر ارگان رسمی حزب توده ایران در تاریخ دوشنبه 18 دی ماه 1323 خبر داد «کمیته ولایتی حزب توده ایران در یزد تشکیل و شروع به کار نمود.»
روز چهارشنبه 20 دی ماه اولین اطلاعیه کمیته ولایتی حزب توده یزد منتشر شد. مسئولان کمیته ولایتی حزب توده یزد در این اطلاعیه سخنی از حضرت علی(ع) مبنی بر حمایت از مظلوم و دشمنی با ستمگر را شعار خود قرار داده و با تحریک احساسات دینی مردم، کلیه کارگران، دهقانان، روشنفکران، پیشهوران و آزادیخواهان را مخاطب ساخته و آنها را به فعالیتهاي سیاسی- اجتماعی و عضویت در حزب توده فراخوانده بودند. مهمترین اصول و شعارهای حزب توده یعنی مبارزه با سرمایهداری و نظام فئودالیسم در این بیانیه مورد تأكيد قرار گرفته بود. همچنين شدیداً به سیدضياءالدين طباطبایی و نحوه انتخاب وی از حوزه یزد در مجلس دوره چهاردهم حمله شده بود. این بیانیه در نهایت با وعده پیروزی و زندگی بهتر برای تودههاي محروم و در بند جامعه پایان ميیافت. بیانیه مزبور به همراه مرامنامه حزب و برخی جراید وابسته به حزب توده در سطح شهر توزیع و در برخی خیابانهاي پر رفت و آمد برای مطالعه اهالی به در و دیوار چسبانده شد. لازم به ذکر است عليرغم مخالفت مسئولان شهر و برخی سرمايهداران، اولین میتینگ رسمی حزب توده که در حکم افتتاحیه حزب مزبور در یزد بود با حضور جمعیتی بیش از دو هزار نفر در روز جمعه 22 دی ماه در منزل عباس پورسراجیان برگزار شد.
در این مراسم که عده زیادی از رجال یزد از جمله میرزامحمدحسین نواب (وکیل یزد در مجالس 8 تا 13) هم حضور داشتند، ضياءالدين الموتی، مرتضی راوندی و همچنین عباس استادان سخنرانی کرده و هر یک ابتدا شرحی در مورد مرامنامه حزب توده داده، ضمن تشریح چند ماده از قانون اساسی و چگونگی انتخاب شدن سيدضياء از حوزه یزد، تأكيد کردند وی نماینده واقعی مردم یزد نبوده و با زور سرنیزه و اعمال نفوذ انگلیس و دولت علی سهیلی راهی مجلس شده است. سخنرانان همچنین خواستار عزل سيدضياء از مقام وکالت و محاکمه وی شدند. آنها در ضمن صحبتهايشان پیاپی کارگران را به اتحاد و یکپارچگی و مبارزه علیه سرمایهداران تشویق کرده و حملات شدیدی به ملاکین و بازرگانان میكردند.
لازم به ذکر است مرتضی راوندی از اعضای اولیه حزب توده اصفهان و از لحاظ جناحبندیهاي درون گروهی جزو باند دکتر رادمنش (همسر مهین یزدی) به شمار میرفت.
ضیاءالدین الموتی و مرتضی راوندی حدود یک هفته در یزد مهمان عباس استادان بودند و در این مدت با افراد مختلفی از جمله برخی فعالان سیاسی یزد دیدار کرده و موفق شدند مبلغی حدود ده هزار تومان برای توسعه تشکیلات حزب توده در یزد به عنوان اعانه و کمک جمع آوری نمایند. از همان ابتدای امر که نامنويسي افراد در حزب توده شروع شد، اعضاء ملزم بودند ماهانه مبلغی به عنوان حق عضویت پرداخت کنند. الموتی و راوندی در مدت اقامتشان در یزد چندین بار در بین کارگران و از جمله در منزل عباس پورسراجیان سخنرانی کرده و كارگران را به عضویت در حزب توده و همچنین اعتصاب و تعطیلی کارخانهها برای رسیدن به حقوق حقه خود تشویق ميکردند. این دو نفر پس از یک هفته فعالیت در یزد روانه اصفهان شدند.
با رسمی شدن فعالیتهاي حزب توده، جناح مقابل هم تحت فشار مجبور به عقبنشینی شد. همزمان با انتشار اولین بیانیه حزب توده، یعنی در روز 20 دی ماه، امیرخان کوراغلی، مدیر کارخانه اقبال، تحت شرایط موجود مجبور شد در اطلاعیهاي خطاب به کارگران اعلام كند مدیران و صاحبان سهام کارخانه اقبال خود را ملزم به رعایت حقوق کارگران ميدانند. به علاوه در این اطلاعیه وعده داده شده بود دقیقاً همان حقوق و مزایای کارگران کارخانههاي اصفهان و به ویژه مزایایی شامل خدمات بهداشتی، حق غذا و لباس، کاهش ساعت کار و نیز افزایش دستمزدها در مورد کارگران کارخانه اقبال هم اجرا میشود. لازم به ذکر است در طول تاریخ تحولات اجتماعی یزد این برای اولین بار بود که طبقات زیرین جامعه از سوی اشراف و بزرگان مورد خطاب قرار گرفته و به جای الفاظی چون مزدور، عمله، فعله و ... با لفظ کارگر از ایشان یاد ميشد.
كم كم فعالیتهاي حزب توده اوج گرفت و عباس استادان درصدد اجاره محلی برای افتتاح کلوب حزب توده برآمد. اما از آنجا که حزب توده عمده حملات خود را متوجه بازرگانان، ملاکین و کارخانهدارها و صاحبان سهام کرده بود، هیچ کس جرأت نميکرد ملک خود را به استادان بسپارد؛ چرا که فرد موجر عملاً رو در روی ثروتمندان و مسئولان شهر قرار ميگرفت. اما جستجوی عباس استادان دیری نپائید و یکی از اهالی به توصیه مقبول الرحمن (نایب کنسول هندي انگلیس در یزد) یک باب گاراژ واقع در خیابان پهلوی را به جهت افتتاح کلوب حزب توده به استادان اجاره داد و این نخستین سر نخ موجود دال بر نقشآفرينی عوامل انگلیس در جریان شکلگيري جنبش کارگری یزد ميباشد. با راهاندازي کلوب حزب توده در محل مزبور، عباس استادان دائماً سخنرانیهاي شورانگیزی برای کارگران و همچنین دهقانانی که برای شنیدن حرفهايش از توابع یزد به شهر ميآمدند، ایراد ميکرد. در اوایل بهمن 1323 حسین فرشید، مدیر روزنامه دنیای امروز و از کادرهای فعال حزب توده اصفهان، برای یک مأموریت دو هفتهاي از سوی سازمان متبوع خود عازم یزد شد.
فرشید از بدو ورود به همراه استادان سلسله سخنرانیهايی را در کلوب حزب توده در بین کارگران آغاز کرده و آنان را به اتحاد و یکپارچگی و نیز مبارزه برای رسیدن به حقوق حقه خود تشویق ميکرد. در نتیجه این سخنرانیها و به هدایت فرشید و استادان، چند اعتصاب در کارخانهها شكل گرفت. در این هنگام عمده اعتراض کارگران در مورد کم بودن حقوق و مزایای آنها و نیز زیاد بودن ساعت کارشان نسبت به کارگران کارخانههاي اصفهان بود. اخبار مبارزات و نتایج جنبش کارگری اصفهان و بهبود نسبی اوضاع کارگران این شهر به طور پیوسته به یزد ميرسید و در بین کارگران منتشر ميشد. در نهایت با پیگیریهاي استادان و فرشید کمیسیونی برای رسیدگی به اعتراضات کارگران در اداره پیشه و هنر تشکیل شد؛ اما در پایان طی اطلاعیهاي که به امضای مدیر کارخانه اقبال، رئیس اداره پیشه و هنر، تنی چند از اعضای هيأت مدیره کارخانه اقبال و چند نفر از بازرگانان مطرح شهر رسیده و در حکم صورت جلسه و نتیجه این کمیسیون بود، اعلام شد حقوق کارگران کارخانه اقبال 30% بیشتر از کارگران اصفهان بوده و به علاوه ایشان مزایای کافی هم دریافت ميکنند.
با انتشار این اطلاعیه در سطح شهر که در حقیقت دهن کجی به مطالبات کارگران و مسئولان حزب توده بود، فعالیتهاي استادان و فرشید تشدید شد و این دو نفر در سخنرانیهاي پیاپی خود در کلوب حزب و کارخانهها، صریحاً مأموران دولتی، رؤسای ادارات و صاحبان سهام و مدیران کارخانهها را مورد حمله قرار داده و حتی نظاميان پائين درجة شهربانی و ژاندارمری را هم تشویق به اعتراض ميکردند؛ و ضمن صحبتهاي خود بر این نکته تأكيد ميکردند که حقوق افراد ژاندارم و پاسبان که زحمت حقیقی را متحمل ميشوند، در برابر رؤسای ادارات و فرماندهان نظامی که هیچگونه زحمتی ندارند، بسیار اندک و ناچیز است. در این شرایط استادان و فرشید به برخی دهات حومه شهر مثل اشکذر رفته و کشاورزانی را که عمدتاً مستأجر املاک اشخاص دیگر بودند، به اعتراض و قیام علیه مالکان تشویق نموده و از آنها ميخواستند اجاره و بهره مالکانه را نپردازند. این اقدامات موجب شکایتهايی از طرف مالکان به فرمانداری شد.
در اواخر سال 1323 در نواحی مرکزی و جنوب شرق کشور مثل یزد، کرمان و فارس فعالیتهاي حزب توده و همچنین شورای متحده مرکزی (شاخه کارگری حزب توده ایران به ریاست رضا روستا) به شدت گسترش یافته بود. به همین دلیل مخالفان حزب توده جریان اجرای نقشه یورش به سازمانهاي تابعه حزب توده و شورای متحده مرکزی در جنوب ایران را از سازمان نوپای یزد آغاز کردند. طی چند ماه فعالیت حزب توده، مسئولان و رؤسای ادارات، به ویژه شهربانی و نیز عدهاي از رجال و بازرگانان یزد تلاش كردند با تهدید و تطمیع جلوی فعالیتهاي استادان را بگیرند؛ اما هیچ کدام موفق نبودند. در این مدت به علت اعتصابهای پیاپی، توليد کارخانهها تا حدود 50% و گاهی بیشتر از این هم کاهش یافته بود. به علاوه چندین بار هم اوضاع شهر به هم ریخته و عدهاي از هواداران و مخالفان حزب توده (اجیر شده توسط جناح موسوم به مرتجعین) با هم درگیر شده و به شدت یکدیگر را مضروب و مجروح کرده بودند. با ورود حسین فرشید به شهر، اعتراضات کارگری به شدت اوج گرفت و کارگران سرسختانه خواهان افزایش حقوق و کاهش ساعت کار شدند. از 14 تا 16 بهمن، یعنی سه روز پیاپی، استادان و فرشید با تشكيل ميتينگ و ايراد سخنراني شدیداً به مأموران دولتی، سهامداران و مدیران کارخانهها، رؤسای ادارات و اعیان و اشراف حمله کرده و کارگران را به اعتراض و اعتصاب دعوت ميکردند. عليرغم اقدامات پیشگیرانه مسئولان یزد، در روز سهشنبه 17 بهمن کارگران کارخانههاي اقبال، درخشان و هراتی در اقدامی هماهنگ دست به اعتصاب زده و برای تظاهرات در سطح شهر اعلام آمادگی کردند. عامل اصلی این اعتراضات عمل نکردن مدیریت کارخانه اقبال به مفاد اطلاعیهاي بود که در 20 دی ماه منتشر کرده و طی آن وعدههايی برای بهبود اوضاع کارگران داده بود.
روز 17 بهمن کارگران دست از کار کشیده و خواستار اجرای کامل مفاد این اطلاعیه شدند. به درخواست امیرخان کوراغلی، مدیر کارخانه اقبال، سربهر [سروان] شریفی کفیل شهربانی با نیروهایی از شهربانی، ژاندارمری یزد و نیز نیروهایی از هنگ ژاندارمری اصفهان به کارخانه اقبال هجوم برده و پس از ضرب و شتم کارگران و برخی هواداران حزب توده، همگی را از کارخانه اخراج نموده، سپس تعدادی پاسبان را به فرماندهی رسدبان دوم [معادل ستوان] قانع مأمور حفاظت و امنیت کارخانه نمود.
با اوجگيري تنش در شهر، سهامداران و مدیران کارخانهها، ضمن انتشار اطلاعیهاي تعطیلی دائمی کارخانهها را اعلام کردند. این در حقیقت حربهاي برای تحت فشار گذاردن کارگران بود. استادان و فرشید در بعد از ظهر همین روز کارگران و دیگر هواداران حزب توده را به کلوب حزب دعوت کرده و ضمن سخنرانیهاي شدیداللحني، به سهامداران، مدیران کارخانهها، ملاکین و مسئولان شهر حمله کرده و ایشان را باعث و بانی فقر و پریشانی مردم معرفی کردند. جناح مخالف حزب توده (گروه موسوم به مرتجعین) نیز بيکار ننشست؛ و در ساعت 5 بعدازظهر جمعیتی در حدود سه هزار نفر که عمدتاً از کشاورزان توابع یزد بودند، به همراه گروهی از اراذل و اوباش حومه شهر که توسط مخالفان حزب توده اجیر شده بودند، با شعار زنده باد حزب بیدار (حزب تحت سلطه و هدایت بستگان سیدکاظم جلیلی وکیل با سابقه یزد و دوست قدیمی سيدضياء) به طرف کلوب حزب توده رفته و پس از درگیری شدیدی که بین آنان و هواداران حزب توده روی داد، تابلوی حزب توده و اتحادیه کارگران را پایین کشیده و پس از غارت کلوب حزب توده و پاره کردن کلیه اوراق، اسناد، روزنامهها و کتابها، هر آنچه را که قابل بردن نبود اعم از در و پنجرهها و حتی میز و صندلیها را شکسته و سپس ساختمان مزبور را به آتش کشیدند.
پس از این حمله به کلوب حزب توده، حسین فرشید سریعاً شهر را ترک کرده و روانه اصفهان شد. عدهاي از مخالفان حزب توده به تعقیب وی پرداخته، در حوالی اردکان به او دست یافته، نامبرده را به قصد مرگ کتک زدند. با دادخواهی کارگران و هواداران حزب توده از مسئولان رده بالای حزب، کمیته مرکزی حزب توده، دکتر رضا رادمنش، عضو فراکسیون توده در مجلس شورای ملی، و علی وکیلیزاده را برای رسیدگی به این وضع روانه یزد کرد. دو نفر مزبور ساعت 4 صبح روز 19 بهمن وارد یزد شده و يك راست به منزل عباس استادان رفتند. دکتر رادمنش اصرار داشت در محل کلوب سوخته و غارت شده حزب سخنرانی کند، اما مخالفان حزب توده (باند مرتجعین) به فعالیت برخاسته و به واسطه احمد صدری، فرماندار، مانع این کار شدند. رادمنش مجبور شد به سخنرانی در منزل استادان که در حضور عدهاي از کارگران و هواداران حزب برگزار شد، اکتفا کند. دکتر رادمنش (داماد شیخ محمد یزدی) که با استقبال خوب هواداران حزب توده و به ویژه کارگران مواجه شده بود، طی چند روز اقامت در یزد، چندین بار در جمع کارگران حاضر شد و ایشان را به ادامه مبارزه، اعتصاب و مقاومت در برابر عوامل سيدضياء تشویق نمود. وی همچنین قول داد چند نفر از نمایندگان عضو فراکسیون حزب توده برای بررسی این واقعه به یزد خواهند آمد. دکتر رادمنش و همراهش شب 23 بهمن یزد را به مقصد تهران ترک کردند. پس از این هجوم تا پایان سال 1323 حزب توده تقریباً هیچ فعالیت دیگری در یزد نداشت.
در ابتدای سال 1324 عباس استادان بار دیگر به تهران رفته و برای دریافت برنامههای جدید با برخی از سران حزب توده ایران ديدار كرد. اعتماد رهبران حزب توده به عباس استادان در این زمینه به قدری بود که روزنامه رهبر ارگان رسمی حزب توده در شماره 543 متن ذیل را با تیتر درشت برای تقدیر و تشکر از استادان در صفحه اول به چاپ رساند:
آقای عباس استادان: از اینکه در مدت کوتاه عضویت خود در حزب توده ایران دست به اقدامات بزرگی به منظور توسعه امور حزبی در یزد زدهاید و مبارزه دلیرانهای که با ارتجاع نمودهاید مورد تقدیر کمیته مرکزی حزب توده ایران بوده و امیدواریم که بر اثر مجاهدت مانند شما عناصر با ایمان، توده ستمدیده ایران از چنگال ظالمانه مشتی بدکار و مرتجع رهایی یابند.
کمیته مرکزی حزب توده ایران.
استادان، پس از جلب حمایت حداکثری رهبران حزب توده و چند ماه اقامت در تهران، در مردادماه به یزد برگشت و با ایجاد کمیته محلی حزب توده اردکان فعالیتهای خود را از سر گرفت. در این زمان استادان، فعالیتهای خود را در روستاهای یزد و اردکان توسعه داد، و جمع کثیری از کشاورزان را علیه مالکین بزرگ منطقه شوراند. وی در نیمه دوم مرداد به کمک برخی افراد بومی، کمیته محلی حزب توده را در بخش تفت که دارای بیشترین جمعیت کشاورز در شهرستان بود، افتتاح نمود.
استادان همچنین با بودجهای که کمیته مرکزی حزب در اختیارش نهاده بود یک خانه بزرگ و مخروبه را در خیابان پهلوی (محل بعدی احداث گاراژ اتو یزد؛ مؤسسه باری و مسافری متعلق به عباس استادان در سالهای بعد) خریداری و با کمک گروه زیادی از کارگران و با این استدلال که این محل خانه و پناهگاه همیشگی آنهاست، ساختمانی برای برگزاری مراسم حزبی و کارگری احداث کرد.
سرانجام در روز جمعه 28 دی ماه 1324 کلوب جدید حزب توده با سخنرانی عباس استادان و با حضور جمع کثیری از کارگران و حتی کشاورزانی که با پای پیاده از روستاهای اطراف آمده بودند گشایش یافت. شاخصترين مهمان این مراسم اسماعیل خانْ بهادر فرماندار جدید یزد بود که دعوت مسئولان کمیته ولایتی حزب توده یزد را پذیرفته و با کمال میل در مراسم گشایش کلوب جدید حزب شرکت کرد.
دربارة فعاليتها و تحركات حزب توده در يزد و شخص عباس استادان، يرواند آبراهاميان با استناد به گزارشهاي كنسولگريهاي انگلستان در منطقه، روايتي مغشوش و نادرست ارائه ميدهد. وي مينويسد:
در یزد نیز حزب توده موفقیتهاي مشابهی داشت. این حزب، در اواخر سال 1323، پس از اعتصاب کارگران یکی از چهار کارخانه بافندگی شهر نخستین شعبه خود را تأسیس کرد. این شعبه را عباس استادان، حقوقدان جوان تحصیلکرده تهران که خویشاوندان و بستگانی در یزد داشت رهبری میکرد.
چنانکه پیشتر گفته شد عباس استادان، یزدی و بزرگ شده یزد بود، و برخلاف ادعای آبراهامیان تحصیلات دانشگاهی و حتی دیپلم هم نداشت. اما جالبتر گزارش کنسول انگلیس در کرمان است که در فوریه 1945 مقارن با اواخر بهمن ماه 1324 مینویسد: «در یزد حداقل 70 درصد جمعیت که از طبقه کارگر بودند به دنبال یک رشته فعالیتهای سازمان یافته بسیج شده بودند، بقیه مردم (کارخانهداران، زمینداران و تجار) کاملاً نگران و عصبانی بودند و برخی از آنها هم (بویژه زرتشتیان) اغلب میخواستند در صورت امکان به تابعیت انگلیس درآیند ... فعالیتهای حزب توده در یزد، مردم منفعل کرمان را به صورت گستردهای تحتتأثیر قرار داده است، زیرا رانندگان کامیون، رفتگران شهر و روشنفکران علاقهمند میشدند با پیوستن به این حزب، یک سازمان محلی تشکیل دهند».
گفتنی است منطقه یزد و کرمان از اواسط دوره قاجار همواره جزو نقاط تحت نفوذ و سیطره عوامل انگلیس بود و از آنجا که این مناطق دروازه اتصال تجارت ایران به شبه قاره هند و دیگر مستعمرات انگلیس به شمار میرفت، از دیرباز کنسولگریهای انگلیس مأموریت داشتند از هرگونه نفوذ رقیب قدیمیشان یعنی روسیه در این حوزه جلوگیری کنند.
با در نظر داشتن مواردی که گفته شد بعید به نظر میرسد کنسولگریهای انگلیس در یزد و کرمان منفعل و بیحرکت، نظارهگر تاخت و تاز حزب توده مانده باشند. عوامل انگلستان در ایران، کاملاً جدی و با دقت فراوان پیگیر فعالیتهای منتسب به جنبش کارگری در مناطق تحت نفوذ خود بودند؛ چنان که سر ریدر بولارد، سفیرکبیر بریتانیا در ایران، طی گزارش محرمانه شماره 128 خود به سر آنتونی ایدن وزیر وقت خارجه انگلیس که به تاریخ 25 آوریل 1945 نوشته چنین میگوید: «... در یزد هم مردم و کارگران دفاتر حزب (حزب توده) را مورد حمله قرار داده و ضمن آتش زدن دفاتر آن بسیاری از عناصر تودهای را از شهر یزد اخراج کردند.»
گزارش فوق که به واقعه آتش زدن کلوب حزب توده یزد در بهمن 1323 اشاره دارد نمایانگر دقت و توجه فراوان سیاستمداران انگلیس به تمامی تحولات و حوادث دور از تهران است. چیزی که شاید هیچ گاه مورد توجه رجال سیاسی پایتختنشین ایران نبود.
در اوایل سال 1325 فعالیتهای حزب توده در یزد اوج گرفت. در این زمان شعبهای از شورای متحده مرکزی (شاخه کارگری حزب توده که تحت امر رضا روستا بود) در یزد شروع به کار کرد. اوج نمایش قدرت حزب توده و شورای متحده مرکزی در یزد در مراسم روز اول ماه مه (روز جهانی کارگر و مطابق با 11 اردیبهشت 1325) بود که میتینگ عظیمی با حضور بیش از بیست هزار نفر از اقشار مختلف مردم اعم از کارگران، کشاورزان، پیشهوران و کارمندان دون پایه دولت برگزار شد. در اوایل خرداد 1325 در نتیجه فعالیتهای حزب توده و «شورای ولایتی کارگران و زحمتکشان یزد»، کمیسیونی در اداره بازرگانی و پیشه و هنر با حضور نمایندگان کارگران، مدیران کارخانهها، برخی رؤسای ادارات و «معتمدی» بازرس اعزامی از تهران تشکیل و در نهایت مقرر شد ساعت کار در کارخانهها از ده ساعت به 8 ساعت در روز، و البته با همان حقوق 10 یا 12 ساعت، کاهش یابد.
پس از این پیروزی دکتر مرتضی یزدی برای بازدید از شعب مختلف حزب توده در نواحی مرکزی و جنوب شرق ایران از تهران عازم یزد شد. وی به محض ورود به استان یزد در 8 خرداد، در مناطق اردکان و میبد با استقبال پرشور مردم و همه شیفتگان شعارهای حزب توده روبرو شد. وي در ساعت 5/7 بعدازظهر همان روز در میان استقبال هواداران حزب توده وارد یزد شد. يزدي در روز 10 خرداد در محل کلوب حزب برای جمعیتی که گرد آمده بودند سخنرانی کرد و ضمن حمله به ثروتمندان، اشراف و شخص سیدضياءالدين طباطبایی، وعدههایی جهت بهبود اوضاع طبقات پایین جامعه داد که با استقبال فراوان روبرو شد.
سپس دکتر یزدی به همراهی عباس استادان عازم استان کرمان شد. لازم به توضیح است بر اثر فعالیتهاي عباس استادان و با کمک گرفتن وي از برخی آشنایانی که در این منطقه داشت، زمینه برای فعالیت حزب توده فراهم شده بود و در این هنگام کمیتههای محلی حزب توده با حضور استادان و دکتر یزدی در شهرهای انار، رفسنجان و کرمان افتتاح شد.
در مردادماه 1325 با تشکیل کابینه ائتلافی احمد قوام و حزب توده، فعالیتهای این حزب در یزد پرشورتر شد. دو تن از وزرای تودهای کابینه قوام یعنی دکتر مرتضی یزدی و دکتر فریدون کشاورز (فرزند میرزامحمد وکیلالتجار یزدی) اصالتاً یزدي بودند و همین باعث شادمانی و امید زایدالوصف هواداران حزب توده در این منطقه شد.
در این شرایط حزب توده درصدد تسلط بر ادارات یزد برآمد؛ دکتر محمد سینا از هواداران حزب توده به ریاست بهداری یزد رسید و با سفارش شخص خلیل ملکی نزد دکتر فریدون کشاورز، قرار شد ناصر مهریزیزاده که یکی از معلمهای جوان دبیرستانهای یزد و هوادار حزب توده بود، به رياست اداره فرهنگ یزد منصوب شود. اما مهریزیزاده با این استدلال که من فاقد هرگونه تجربه مدیریتی هستم و با وجود افراد باتجربه و پیشکسوت، انتصاب من به این مقام توهین و دهن کجی به ایشان است، از پذیرفتن این منصب خودداری کرد. با توجه به این که این حکم از طرف مقامات رسمی حزب توده در تهران مورد تأیید قرار گرفته بود، خودداري مهریزیزاده از پذیرش آن باعث عکسالعمل شدید کمیته ولایتی حزب توده یزد شده و کار به محاکمه حزبی هم کشید.
با سفر دکتر مرتضی یزدی به این منطقه، انتشار روزنامه رهبر یزد به صاحب امتیازی دکتر یزدی و مدیریت و سردبیری عباس استادان آغاز شد. اولین شماره این روزنامه چهارشنبه 16 مرداد 1325 منتشر شد. این روزنامه ارگان رسمی کمیته ولایتی حزب توده یزد بود، و علاوه بر چاپ مقالات متعدد به نیت توسعه و ترویج برنامههای حزبی، اخبار حوزه یزد و فعالیتهای حزب توده ایران در دیگر نقاط کشور را نیز پوشش میداد. در 20 مهرماه این سال با حمایتهاي بيدریغ دکتر شریف، رئیس اداره فرهنگ یزد که خود را هوادار حزب توده معرفی میکرد، اتحادیه معلمان و کارمندان فرهنگ یزد توسط کمیته ولایتی حزب توده یزد تشکیل شد. آنچه در این میان بسیار تأملبرانگیز است حضور خانم آرمنوهی آیدین در بین شورای مرکزی و اعضای هيأت مدیره اتحادیه مزبور بود. خانم آرمنوهی آیدین، انگلیسی و رئیس مدارس میسیونرهای انگلیسی در یزد بود. خانم آیدین از سال 1300 شمسی به یزد آمده و علاوه بر مدیریت مجموعه مدارس ایزد پیمان در یزد، روابط نزدیکی هم با کلیه رجال و مسئولان این منطقه داشت. در این زمان حزب توده با دستیابی به اداره فرهنگ یزد سریعاً کمیسیونی برای تصفیه معلمان و کارمندان ضدتودهای و نیز عناصر به اصطلاح ضد ملی و مرتجع تشکیل داده و دست به کار تصفیه شد.
عباس استادان که به سبب هنر نطاقی و تهییج تودههای بیچیز و همچنین دست گذاشتن بر روی نقاط حساس جامعه سنتی – مذهبی و طبقاتی ایران خیلی زود به رهبری جنبش کارگری و دهقانی مناطق مرکز و جنوب شرق ایران دست یافته بود، چنان مورد وثوق و اعتماد رهبران حزب توده ایران بود که در گرماگرم فعالیتهای پیشهوری و فرقه دمكرات به آذربایجان رفته و در فرودگاه تبریز مورد استقبال شخص سیدجعفر پیشهوری قرار گرفت. استادان با حضور پیشهوری و مسئولان فرقه دمكرات در میدان مرکزی شهر تبریز برای هواداران فرقه سخنرانی کرد. استادان همچنین بارها در کلوب مرکزی حزب توده ایران واقع در میدان فردوسی تهران و با حضور رهبران حزبی سخنرانی کرده بود.
در این زمان کمیته ولایتی حزب توده یزد در اوج قدرت بود، چنان که به هنگام برگزاری یکی از میتینگهای حزبی، اسماعیل خان بهادر فرماندار یزد از منزلش به طرف اداره فرمانداری میرفت كه در مقابل کلوب حزب توده، مأموران انتظامات حزب به این بهانه که رهبر حزب (استادان) سخنرانی میکند، به وی اجازه عبور نداده و او به ناگزیر مراجعت کرده و از مسیر دیگری به فرمانداری رفت. جسارت هواداران و اعضای حزب توده در این زمان به حدی رسیده بود که در روز روشن و در حالی که بازوبندهای قرمزرنگ حزب توده را بر بازو داشتند به بازار رفته و در موارد متعدد پس از شکستن در انبارها، مال التجاره برخی بازرگانان را به نفع حزب و هواداران آن مصادره میکردند. این بلبشو و ناامنی در بازار که تحتتأثير فضای ناآرام آذربایجان و همچنین اشغال کشور به وسیله نیروهای شوروی انجام میشد در بین اهالی یزد به «توده بازار» شهرت یافته بود.
یکه تازی حزب توده در یزد دیری نپائید؛ با اخراج وزرای تودهای از کابینه قوام و سپس پایان غائله آذربایجان، قدرت و نفوذ حزب توده در سراسر کشور یک باره افول نمود. از اواخر سال 1325 کمیته ولایتی حزب توده یزد وارد یک دوره رکود شد و با تاخت و تاز حزب دمكرات به رهبری احمد قوام تقریباً تمامی هواداران آن از گردش پراکنده شدند؛ اما هسته مرکزی این کمیته و به ویژه شخص عباس استادان همچنان فعال بود. عباس استادان که از سال 1323 به عنوان صدر کمیته ولایتی حزب توده یزد فعال بود، در ظرف کمتر از دو سال توانست به رهبری پرنفوذ و البته محبوب در نزد تودههای بیچیز تبدیل شود. او فعالیتهای حزب توده ایران را از شهر نائین تا منطقه محروم و دور افتاده جیرفت در استان کرمان و حتی برخی نواحی سیستان و بلوچستان هدایت و سازماندهی میکرد و همه اینها به سبب نفوذ وی در منطقه و نیز داشتن دوستان و آشنایان متعدد در مناطق مختلف اصفهان، یزد، کرمان و زاهدان بود.
عباس استادان به عنوان یک مبارز انقلابی و تودهای معتقد چنان محکم و جدی ظاهر شده بود که در ظرف همین مدت کوتاه حمایت و اعتماد مطلق کمیته مرکزی و سران حزب توده را به سوی خود جلب نمود. امانالله قریشی (مسئول کمیته ایالتی حزب توده در تهران) در مورد فعالیتهای استادان و حزب توده در یزد در مقالهاي با عنوان «یزد و مبارزان دلیر یزدی» در روزنامه رهبر ارگان رسمی حزب توده ایران نوشت: «با سوختن کلوب ما در یزد و شکنجه رهبران حزبی در آن شهرستان، مبارزه مردم متوقف نگردید. از میان تودههای یزد، مردان و زنان مبارزی بیرون آمده بودند که داستان فداکاری آنها خود کتاب جداگانهای را شامل خواهد بود. در یزد دهها هزار دهاتی و خرده مالک، هزاران کارگر و روشنفکر و پیشهور و حتی افرادی مترقی از سایر طبقات به طرف حزب توده ایران سرازیر شدهاند. این مسئله به بعضی از محافل که میخواستند حزب توده ایران را به نواحی شمالی ایران منتسب کنند، جواب عملی دندانشکنی است که چگونه توده خلق در زیر سایه استعمار با چنان قدرت بیسابقهای پرچم ایران را به دست گرفته است. نهضت یزد از لحاظ اینکه شهری صنعتی است و بین اصفهان و انارک (نائین) و کرمان قرار گرفته است نیز قابل اعتناست. یزدیها یک وظیفه بزرگ دیگر دارند و آن این است که نهضت جنوب شرق ایران را تا سرحد بلوچستان پیش ببرند و مبارزان دلیر کرمان را برای مبارزات دمكراتیک در حدود قانون اساسی و منشور ملل متفق یاری کنند. بدون شک آنها این وظیفه بزرگ را نیز انجام خواهند داد.» همچنین دکتر مرتضی یزدی طی سخنرانی خود در کلوب مرکزی حزب توده ایران واقع در خیابان فردوسی تهران در حضور خیل عظیم هواداران این حزب در خصوص فعالیتهای حزب توده در مناطق مرکزی و جنوب شرق ایران که تحت عنوان «رستاخیز گرسنگان جنوب» ایراد شد، چنین گفت: «... این نهضت جنوب در نتیجه مبارزههای خستگیناپذير رفیق عزیزمان، استادان به وجود آمده. استادان از هیچگونه تهدید، ضرب و جرح، شکنجه و حبس نهراسید تا موفق شد مستعمره پزشک طاهری (دکتر هادی طاهری) طبیب مجازی و مزدور اجنبی پرست را تبدیل به دژ آزادی نماید که در آن دژ حشرات موذی همه در سوراخهای خود مخفی شدهاند و امروزه حتی دیگر جرأت ندارند خود را در روز روشن در خیابانها نشان دهند. استادان همه قسم آزار و اذیت را تحمل نمود. آتش زدن کلوب حزب در یزد، حمله کردن به منزل استادان و سنگسار نمودن آن. همه اینها نشانه استقامت و بردباری استادان بوده، او به اضمحلال رژیم پوسیده و فاسد و سیاست استعماری در ایران اطمینان داشت. اسم استادان را در هر قصبه شهرستان یزد یا استان کرمان با تجلیل و احترام میبرند. او را تمام زحمتکشان جنوب دوست دارند.»
با فرونشستن غبار حاصل از تاخت و تاز حزب توده در فضای سیاسی کشور در اواخر سال 1325، کمیته مرکزی و رهبران حزب توده ایران به تأمل و بازنگری در خصوص سوابق، پیشینه و خاستگاه برخی از کادرهای فعال خود در مناطق مرکزی و جنوب شرق کشور پرداختند. ظاهراً در این میان تقی فداکار (رهبر جنبش کارگری وابسته به حزب توده در اصفهان) و عباس استادان بیش از همه زیر ذرهبین کمیته مرکزی حزب قرار گرفتند. هر چند سران حزب توده در ابتدای امر از فتح حوزه انتخابیه سیدضياءالدين طباطبایی، دکتر هادی طاهری و سیدکاظم جلیلی (عوامل مارکدار انگلستان در مجلس شورای ملی و فضای سیاسی کشور) بسیار مست و سرخوش بودند، اما کمکم این نفوذ سریع و بیمانع حزب توده و شورای متحده مرکزی در مناطق نائین، معادن انارک، یزد، کرمان و حتی برخی نقاط بلوچستان ایران، که از دیرباز حوزه نفوذ انگلستان بودند، شک و تردید خود آنها را نیز برانگیخت.
عباس استادان بدون هیچگونه مزاحمت جدی و در مقابل دیدگان کنسولهای انگلیس در این مناطق مشغول فعالیت در زیر بیرق حزب توده بود و طبعاً این سکوت سنگین و معنادار کنسولگریهای انگلیس و همچنین انگلوفیلهای مطرح عرصه سیاست ایران یعنی دکتر هادی طاهری (ملقب به چرچیل ایران)، سیدکاظم جلیلی (دارای لقب مرشد از سوی هواداران سیاستهای بریتانیا در ایران)، سیدضياءالدين طباطبایی و ... نمیتوانست بیحکمت باشد. مؤید این فرضیه هم نوشته کنسول بریتانیا در یزد است که طی گزارش خود در 30 دسامبر 1946 برابر با 9 دی ماه 1325 مینویسد: «مقامات محلی چون میدانستند که دادگاههای محلی یزد زیر نفوذ حزب توده اداره میشود، اقدامی برای دستگیری کارگران تظاهر کننده نمیکردند.» هیچ شکی نیست که عليرغم همه نفوذ و تاخت و تاز حزب توده در ایران هیچ گاه دستگاههای قضایی و امنیتی کشور تحت نفوذ و سیطره این حزب در نیامد و محدوده نفوذ عوامل حزب توده در خوش بینانهترین وضعیت وزارتخانههای فرهنگ، بهداری و پیشه و هنر و البته آن هم در مدت زمان عمر کوتاه کابینه ائتلافی احمد قوام با حزب توده بود. پس راز سکوت عوامل انگلیس و نیز مقامات قضایی و امنیتی یزد در مواجهه با فعالیتهای به ظاهر وسیع و تأثیرگذار حزب توده را باید در جای دیگری جستجو کرد. چنانکه گفته شد عليرغم اقبال فراوانی که عباس استادان در هدایت جنبش کارگری این منطقه به دست آورد، وي در نظر عده کثیری از اهالی و به ویژه آنها که دستی در عرصه فعالیتهای سیاسی و اجتماعی یزد (از صدر مشروطه به این سوی) داشتند، چهرهای مشکوک و مرموز به شمار میرفت. جالب اینکه پس از جریان غارت و به آتش کشیده شدن کلوب حزب توده یزد در بهمن 1323، عباس استادان درصدد برآمد که این بار با پشتوانه محکمتری وارد عرصه رقابتهای سیاسی شود. در تاریخ 27 خرداد 1324 از طرف ستاد ارتش پروانه حمل اسلحه (کلت) برای عباس استادان صادر شد؛ اما شهربانی یزد در جهت جلب نظر مسئولان دولتی و برخی رجال و اشراف یزد با شهربانی کل کشور و نیز ستاد ارتش مکاتباتی انجام داد و خواستار بازداشت استادان و گرفتن اسلحه و ابطال مجوز آن شد. آنچه در این میان قابل تأمل میباشد، جواب رئیس شهربانی کل کشور به مسئولان یزد است؛
موضوع ............... اداره اطلاعات
پيوست ............... دائره محرمانه
محرمانه ............... تاریخ 8/5/24[13]
تعقيب معروضه شماره ............... شماره 5036/4634/1
وزارت كشور
شهرباني كل كشور
راجع به شرحی که در خصوص عدم صلاحیت عباس استادان در مورد صدور پروانه اسلحه و حمل آن به ستاد ارتش نوشته شده بود، جواباً اشعار داشتهاند طبق اطلاعات واصله شخص مزبور اصولاً ملاک و سابقاً منتسب به هیچ حزبی نبوده و فعلاً هم تصور نمیرود به حزبی منتسب باشد و بر حسب ضمانت یکی از افسران مورد اعتماد به مشارالیه پروانه حمل اسلحه داده شده است.
رئیس شهربانی کل کشور ـ سرتیپ ضرابی.
قابل توجه است که این نامه در تاریخ 8 مرداد 1324 نوشته شده است؛ یعنی زمانی که عباس استادان به عنوان یکی از کارآمدترین کادرهای حزب توده مورد تایید و حمایت اعضای کمیته مرکزی حزب ميباشد.
در زمستان سال 1325 و با شکست پیشهوری و فرقه دمكرات، اقبال حزب توده هم به محاق رفت. در سال 1326 استادان فعالیتهای محدودی در یزد داشت و کمیته ولایتی حزب توده یزد همچنان به ریاست وی جلساتی با حضور اعضای شورای مرکزی این کمیته برگزار میکرد. در زمستان سال 1326 در یزد شایع بود که استادان با سران گروه موسوم به مرتجعین یزد روابط دوستانه دارد و مخفیانه در شب نشینیهای آنها نیز شرکت میکند و حتی در تهران به منزل دکتر طاهری و سیدکاظم جلیلی هم رفت و آمد دارد. این شایعات که ابتدا در بین مردم رواج داشت کم کم به رده مسئولان شهری هم رسید. چنان که در این هنگام در بین رؤسای ادارات شایع بود که استادان به طور مکرر و البته مخفیانه با سروان شریفی کفیل شهربانی یزد ملاقات میکند و روابط دوستانهای بین این دو برقرار است. این حرفها کمکم از حالت شایعه بیرون آمد و بهگونهای به حقیقت نزدیک شد که حتی فرماندار وقت یزد هم طی گزارشهای محرمانه خود به مرکز آنها را تایید میکرد. با برملا شدن چهره واقعی عباس استادان، رهبران حزب توده هم کم کم متوجه اشتباه خود در خصوص اعتمادشان به افرادی همچون تقی فداکار و عباس استادان شدند. دومین کنگره سراسری حزب توده ایران به تاریخ 5 اردیبهشت 1327 و با حضور تمام مسئولان حزبی از سراسر کشور گشایش یافت. سومین جلسه عمومی کنگره ساعت 3 عصر روز دوشنبه 6 اردیبهشت 1327 رسمیت یافت. در این جلسه دکتر رادمنش راجع به ضرورت تصمیمگیری در خصوص اعتبارنامه اعضا صحبت کرد. همچنین احمد قاسمی و میررمضانی ضمن طرح مسئله نفوذی بودن تقی فداکار خواستار اخراج وی از حزب شدند. «سپس غضنفر آرامی مسئله عباس استادان را مطرح کرد و تقاضا کرد که کمیته مرکزی در جلسه بعدی نسبت به صلاحیت استادان تصمیم جدی گرفته و تکلیف وی را روشن کند. دکتر مرتضی یزدی هم فقط تقاضای سلب مسئولیت حزبی از عباس استادان را کرد.» قابل توجه است که استادان در این جلسه حضور داشته و کوچکترین دفاعی از خود نکرد.
در زمستان 1327 کمیته مرکزی حزب توده این واقعیت تلخ را پذیرفت که در همه این مدت ملعبه دست عوامل انگلستان بوده است، ولی قابل تأمل اینکه هیچگونه اقدامی برای اخراج استادان از حزب توده صورت نگرفت و همین مسئله طرح عدم صلاحیت وی در کنگره دوم بعداً به مهمترین دستاویز استادان برای دفاع از خود در نزد مقامات نظامی و انكار تودهاي بودنش تبدیل شد. بعد از ترور نافرجام شاه در 15 بهمن 1327 و غیر قانونی اعلام شدن حزب توده، عباس استادان نيز در يزد دستگیر و به اتهام عضویت و فعالیت در حزب توده برای محاکمه به اصفهان اعزام شد. در اصفهان پرونده وی از طریق فرمانداری نظامی در خردادماه 1328 به دادگاه جنایی تجدید نظر فرمانداری نظامی اصفهان احاله و نامبرده در ابتدا به یکسال و نیم زندان محکوم شد؛ اما در نهایت در ساعت 9 صبح روز چهارشنبه 15 خرداد 1328 در دادگاه جنایی تجدیدنظر فرمانداری نظامی اصفهان دوباره محاکمه شد. با توجه به دفاعیات وی رأی صادره دادگاه چنین بود:
پس از بررسی محتویات پرونده متشکله بر علیه عباس استادان فرزند اسدالله اهل یزد و استماع اظهارات دادستان و دفاعیات وکلاء مدافع و آخرین دفاع متهم نظر به اینکه آقای استادان از اواخر سال 1325 به بعد هیچگونه فعالیتی طبق پرونده حاضر ننموده است، ضمناً شواهد غیابی و حضوری که به عمل آمده کاملاً میرساند که مشارالیه یک عضو مخرب حزب بوده و اقدامات بر علیه حزب مزبور مینموده است و حتی اوراقی در پرونده موجود است که از کمیته مرکزی درخواست اخراج استادان را از حزب به علت فوق نمودند، علیهذا هیأت دادرسان به اتفاق آراء رأی دادگاه بدوی را از لحاظ عدم رعایت تشریفات قانونی فسخ و با اکثریت آراء به دستور ماده 22 قانون کیفر همگانی مشارالیه را از مجازات معاف میداند.
عليرغم اینکه بسیاری از زیردستهای استادان در کمیته ولایتی حزب توده یزد در دادگاه محکوم و روانه زندان شدند، نامبرده در مجموع چندین ماه در اصفهان زندانی بود و سپس تبرئه و آزاد شد. آنچه بیش از همه ثابت میکند نامبرده از قماش «تودهای نفتی» بوده است خاطرهای است از دکتر جواد صدر که در حقیقت نقش عوامل پشت پرده و مؤثر در خصوص رهایی استادان و تبرئه وی را آشکار میسازد.
دکتر جواد صدر (سیاستمدار دوره پهلوی دوم و پسر محسن صدرالاشراف) در اردیبهشت ماه 1330 از طرف سرلشكر فضلالله زاهدی، وزیر کشور که همزمان کفالت وزارت کار را هم بر عهده داشت، مأمور رسیدگی به پارهای اختلافات پیش آمده بین کارگران دستباف، بازرگانان و واسطهها در شهر یزد شد. دکتر جواد صدر در این باره میگوید: «ضمن مطالعه پرونده این اختلافات متوجه شدم که یک وکیل دادگستری در یزد به نام استادان از طرف کارگران فعالیت میکند. او از عوامل شناخته شده حزب توده در یزد و اصفهان بود. از سپهبد زاهدی پرسیدم آیا این مطلب را میداند. با لبخند جواب داد سابقه طولانی دارد و افزود هنگامی که فرمانده لشکر اصفهان بودم و مأموریت قلع و قمع تودهایها را داشتم، استادان را هم بازداشت کردم ولی کنسول انگلیس در اصفهان پیغام فرستاد که استادان از عوامل آنها در بین تودهایهاي یزد است و تقاضا شده بود او را آزاد کنم.»
عباس استادان پس از آزادی از زندان و درحد فاصل سالهای 1328 تا 1330 که فضای سیاسی ایران در رکود به سر میبرد سرسختانه به کسب و کار پرداخت. نامبرده عليرغم نداشتن تحصیلات دانشگاهی و حتی مدرک دیپلم به پاس خدماتی که برای برخی عوامل پشت پرده سیاستهای انگلیس در ایران انجام داده بود موفق به کسب مجوز وکالت شد، و به عنوان وکیل دعاوی در دادگاههای یزد و اصفهان و کرمان و حتی گاه تهران به فعالیت مشغول شد و از آنجا که برگ برنده وی تهوّر، سخنوری و قلم قویاش بود و همچنین به سبب آشنایی به زد و بندهای محیطهای اداری ایران و به پاس روابط عمومی وسیع و بیحد و حصر خود که از تمامی طبقات و همه طیفها از مذهبی و سنتی گرفته تا چپ کمونیست و هواداران دربار و حتی نیروهای ملی همواره دوستان و آشنایانی داشت، موفق شد در ظرف مدت کوتاهی خود را به عنوان حقوق دان تحصیل کرده تهران (به زعم آبراهامیان و بنابر اسناد آرشیوهای انگلستان) و وکیلی ماهر و زبردست شهره خاص و عام نماید. استادان، محل سابق کلوب حزب توده را که با بودجه ارسالی از کمیته مرکزی حزب و با به کار گماردن کارگران یزدی ساخته بود تبدیل به گاراژ اتو یزد نمود. گاراژ باری و مسافری اتویزد علاوه بر سود سرشاری که عاید استادان میکرد، باعث شد تا او در آن مقطع زمانی یک شبکه ارتباطی وسیع و منسجم (با در نظر گرفتن شرایط زمانی و مکانی) از محدوده تهران تا زاهدان در شرق و از مشهد تا بندرعباس در جنوب را به کمک رانندگان و کارگران گاراژهای باری و مسافری این مناطق تحت اختیار خود داشته باشد که در هر زمان میتوانست از آنها همچون آلت فعلی در جهت اهداف و برنامههای خود استفاده کند.
جنبش کارگری ایران در خدمت سیاستهای انگلستان
در شهریور 1325 وزارت کار و تبلیغات دولت قوام برای مقابله با جنبش کارگری ایجاد شده به وسیله حزب توده، اتحادیه سندیکاهای کارگری ایران (ا. س. ک. ای) معروف به «اسکی» را تأسیس کرد. اسکی در زمستان 1325 و با حمایت حزب دمكرات ایران (شاخه یزد) فعالیت خود را در محیطهای کارگری یزد آغاز نمود. در سال 1326 که حضيض ضعف حزب توده و شورای متحده مرکزی بود، اسکی یکه تاز عرصه جنبش کارگری یزد شد. گفتنی است در سال 1326 اتحادیه مرکزی کارگران و کشاورزان ایران (اُمکا) هم توسط دولت وقت و در جهت از میدان به در کردن حزب توده وارد عرصه جنبش کارگری ایران شد. در آذرماه 1326 دولت قوام سقوط كرد و حکیمی به جاي او آمد. از اوایل دی ماه، سفارت انگلستان به وزارت کار ایران فشار میآورد تا برای گرد هم آوردن تمام اتحادیههای کارگری در فدراسیون واحدی مانند کنگره اتحادیههای کارگری انگلستان اقدام کند.
در اسفند 1326 که اسدالله علم وزیر کار بود یک کنگره کارگری در تهران برگزار شد که امیر کیوان، عزیز قزلباش، عزتالله هدایت و دکتر محمود مشاور از جمله سازماندهندگان اصلی آن بودند. در نتیجه این کنگره، اسکی و امکا در هم ادغام شدند و «کنگره اتحادیههای کارگری ایران» متولد گردید. این فدراسیون کارگری که در زمان غیرقانونی اعلام شدن حزب توده و شورای متحده مرکزی، به سفارش مستقیم وابسته کارگری سفارت انگلیس در ایران تشکیل شده بود، علاوه بر اینکه نامش را دقیقاً از اتحادیه کارگری انگلستان گرفته بود، به عضویت کنفدراسیون بینالمللی اتحادیههای کارگری آزاد جهان (سازمان بینالمللی کارگری تحت هدایت انگلیس برای مقابله با جنبشهای کارگری تحت سیطره شوروی و جریانات چپ کمونیست در جهان) هم درآمد.
کنگره اتحادیههای کارگری ایران که کاملاً رنگ و لعاب فعالیتهای حزب توده و چپ کمونیست را داشت، در سالهای بعد عملاً به ابزاری برای پیشبرد سیاستهای انگلستان به ویژه در جهت مقابله با جریان مبارزات جنبش ملی شدن صنعت نفت بدل شد. چنانکه ذکر شد از سال 1326 با افول قدرت حزب توده، اسکی یکهتاز عرصه تحولات کارگری یزد شده بود. از سال 1330 نیز کنگره اتحادیههای کارگری ایران که وارث و جانشین اسکی و امکا بود، سردمدار جنبش کارگری یزد شد.
در ابتدای دهه 30 هیچ کدام از سی هزار کارگر شعرباف یزدی بیمه نبودند. این مسئله با شرایط بد محیطهای کار، آنها را به صورت یک قشر ناراضی از وضع موجود درآورده بود. در فروردین ماه 1330 اختلافاتی بین طبقات کارگر و کارفرما در یزد بروز کرد. عباس استادان که پس از بریدن از حزب توده به کنگره اتحادیههای کارگری ایران پیوسته بود، اینک با یک پشتوانه مالی و حقوقی قوی (داشتن گاراژ اتویزد و دفتر وکالت) و نفوذ در ادارات یزد، سازماندهی کارگران دستباف را بر عهده گرفت. در این زمان شکایات فراوانی از سوی شعربافان یزد راجع به استثمار کارگران به دولت حسین علاء در تهران رسیده بود. این اختلافات و خیزش دوباره کارگران باعث بحرانی شدن اوضاع یزد شده و درگیریهایی بین برخی دستهجات سیاسی به عنوان حامیان دو طرف دعوا پدید آورده بود. اوجگیری اختلافات باعث شده بود زمینه برای فعالیتهای دوباره حزب توده هم مهیا شود. در این شرایط دولت علاء درصدد پیشگیری برآمد.
عباس استادان پس از اخراج از حزب توده موفق به جلبنظر و حمایت گروههای وابسته به دربار شده و با توجه به سابقهای که در امر سازماندهی و هدایت جریانات کارگری داشت در این زمان به عضویت هیأت اجرائیه کنگره اتحادیههای کارگری ایران درآمد. عزیز قزلباش و عباس استادان دو تن از اعضای اصلی و تصمیمگیرنده در هیأت اجرائیه کنگره اتحادیههای کارگری و نیز امیر کیوان، بابایی و اسماعیلزاده نمایندگان کارگران ایران در شورای عالی کار در ساعت 17 روز 25 فروردین 1330 در کاخ ابیض تهران حاضر شده و پس از بحث و گفتگو راجع به اوضاع کارگران خوزستان، اصفهان و دستبافهای یزد، تقاضاهای خود را به سرلشكر زاهدی وزیر کشور تسلیم کردند. در مقابل از طرف دولت مقرر گردید جلسه فوقالعاده شورای عالی کار روز 26 فروردین تشکیل و در مورد خواستههای این افراد تصمیمگیری شود. این افراد همچنین در همین روز با حسین علاء نخستوزير در کاخ ابیض ملاقات کرده و در مورد مسائل کارگری با او گفتگو کردند. افراد مزبور ساعت 8 صبح روز 26 فروردین در محل وزارت کشور مجدداً با سرلشکر زاهدی وزیر کشور دیدار و گفتگو کردند که قرار شد کمیسیون مخصوصی برای اقدامات اساسی و ترویج محصولات دستباف یزدی و رونق کار نساجها تشکیل شود. در کابینه علاء، سرلشکر زاهدی علاوه بر وزارت کشور، کفیل وزارت کار هم بود و چون به علت اشتغالات زیاد به امور آنجا نمیرسید، دکتر جواد صدر را به عنوان نماینده تام الاختیار خود در شورای عالی کار معرفی کرده بود که در غیاب وی هم شورا را اداره میکرد و هم به سایر امور میرسید. با پیش آمدن اوضاع یزد، به دستور زاهدی، دکتر جواد صدر در رأس هیأتی شامل نمایندگان کارگر و کارفرما برای حل مشکل عازم یزد شد.
در 8 اردیبهشت 1330، دكتر مصدق عهدهدار نخستوزيری شده بود، اما چند روزی طول میکشید تا کابینه را معرفی کند و دکتر جواد صدر و هيأت همراهش روز 12 اردیبهشت (فردای روز جهانی کارگر) یعنی همان روزی که دکتر مصدق کابینهاش را به مجلس معرفی کرد عازم یزد شدند. ساعت 5/9 صبح پنجشنبه 12 اردیبهشت 1330 هیأت اعزامی شورای عالی کار مرکب از دکتر جواد صدر مدیر کل وزارت کشور، عزیز قزلباش و امیر کیوان نمایندگان کارگران و فرقدان مخبر تبلیغات با هواپیما وارد یزد شدند و در فرودگاه به وسیله عدهای از رؤسای ادارات و حدود سه هزار نفر از کارگران و شعربافان که توسط استادان سازماندهی شده بودند مورد استقبال قرار گرفتند. در ابتدا دسته گلی به وسیله یک کودک شعرباف تقدیم دکتر صدر شد و سپس مظفریزاده از طرف شعربافها به مهمانها خیر مقدم گفت. دکتر جواد صدر که از سوابق و روابط استادان و حزب توده با اطلاع بود، از همان ابتدای حرکت مصمم بود از دخالت و اعمال نفوذ او در کار هيأت جلوگیری کند. امری که به اعتراف خودش در اجرای آن چندان هم موفق نبود:
آن زمان یزد فرودگاه نداشت و مدتی هواپیما در آسمان دور زد تا بالاخره جمعی از مردم در بیابان دیده شدند و یقین بود که آنجا به استقبال آمدهاند. وقتی از در کوچک و تنگ آن هواپیما بیرون آمدم، در نور آفتاب خیره کننده نیمروز عده زیادی دور پلکان جمع بودند و عدهای کنارتر دسته گل بزرگی آورده بودند که فکر کردم برای یکی از مسافران باشد. شنیده بودم که فرماندار به مرخصی رفته، وقتی پیاده شدیم با معاون فرماندار و رئیس شهربانی و فرمانده ژاندارمری که به استقبال آمده بودند معارفه انجام شد. آن چند نفر هم که گل آورده بودند عدهای از کارگران بودند و دختر بچهای آن گل را آورد و به من داد. تا آنجا همه چیز عادی بود، اما وقتی به طرف اتومبیل که منتظر بود حرکت کردیم، ده یا پانزده نفر مرا حلقهوار در میان گرفتند و از آن مستقلبین رسمی جدا کردند و به طرف اتومبیل دیگری بردند که در کناری ایستاده بود و با همان ترتیب تقریباً به داخل اتومبیل، قسمت عقب راندند، تقریباً شبیه یک صحنه آدمربایی که در فیلمهای سینمایی دیدهایم. بلافاصله چند نفر هم در جلو نشستند و استادان کنار من در عقب نشست و اتومبیل حرکت کرد.
دکتر صدر که از این اقدام استادان و آدمهایش ناراحت شده بود، از آنها خواست او را به فرمانداری ببرند. او در فرمانداری با مسئولان دولتی و نیز برخی افراد دیگر به طور خصوصی دیدار و گفتگو کرد، اما از آنجا که فرماندار برای مرخصی به تهران رفته بود و محلی هم برای اسکان صدر و همراهانش مهیا نشده بود، او به ناچار دست به دامان استادان شد. استادان هم از فرصت پیش آمده سود جسته و صدر و همراهانش را در یک ساختمان شیک دو طبقه با امکانات رفاهی کامل و نمای آجری زیبا که از قضا تا سال 1325 محل «کنسولگري انگلستان» بود اسکان داد.
صدر در مدت اقامت چند روزهاش از تمام کارخانههای ریسندگی و بافندگی و نیز بسیاری از کارگاههای شعربافی در سطح شهر یزد و حومه دیدار کرد و ظاهراً این دیدارها این سیاستمدار حامی انگلستان را نیز تحت تأثير قرار داد:
از بازدید کارگاههای دستباف به شدت متأثر شدم. شرایطی که در آن مردان و زنان در عمق شش هفت متری زیر زمین که نور روز و آفتاب مثل یک خط بر کارگاه میتابید، دوک را به این طرف و آن طرف میراندند و اطرافشان یک یا دو کودک خردسال در میان کثافت میغلطیدند قابل توصیف نیست. از زحمت و دسترنج مختصر آنها پارچههایی بسیار ظریف بیرون میآمد که همسرم یک قطعه آن را در تهران برای دوخت یک نیم تنه به خیاط داد و گمان میکردند بافت اروپاست. همه منفعت آن به جیب بازرگان فروشنده محصول تمام شده میرفت و در عوض مواد اولیه به بافنده میداد و محصول آن را سلف و به نازلترین قیمت میخرید.
استادان که پس از چند سال دوباره فضا را مهیای موج سواری بر روی احساسات طبقات زیرین جامعه ميديد، خود را آماده یک نطق پرشور میکرد؛ اما تهدیدهای مقامات نظامی و تذکرات دکتر صدر و حضور عدهای از نیروهای شهربانی در میان مردم باعث شد ساعت 4 عصر روز جمعه 13 اردیبهشت 1330 در محل کنگره اتحادیههای کارگری (شاخه یزد) و با حضور بیش از پنج هزار نفر از کارگران و شعربافها میتینگی آرام و طبعاً با دعاگویی در حق شاه برگزار شود. در این مراسم استادان، عزیز قزلباش و امیر کیوان به ترتیب سخنرانی کرده و قولهایی در خصوص رسیدگی به وضع رقت بار کارگران دادند. از سویی در پایان قرار شد دکتر صدر شرح مشاهدات خود را به سرلشكر زاهدی منعکس کرده و شرایط را برای ایجاد «شرکت تعاونی سهامی دستبافها» فراهم آورد.
پس از رفتن صدر و هيأت همراهش، استادان، محلی را در جنب گاراژ اتویزد (ملک شخصیاش) معرفی کرد تا کارگران برای خرید سهام شرکت تعاونی مزبور به آنجا مراجعه کنند. کارگران و شعربافها از خرید سهام این شرکت تعاونی استقبال زیادی کرده و حتی برخی با فروش آخرین بقایای دارایی و اسباب و اثاثیه منزل خود سهام خریدند. به گفته استادان بنا شده بود این شرکت سفارشاتی از ادارات دولتی داشته باشد و سود حاصله همگی به کارگران و شعربافها پرداخته شود. همچنین استادان طی تلگرافی به زاهدی وزیر کشور، درخواست کرد علاوه بر کمکهای قبلی، تهیه لباس زندانیان هم به این شرکت واگذار شود تا باعث بهبود وضعیت شعربافان یزدی شود. عليرغم همه وعدههایی که داده شد و شور و شوقی که در بین کارگران پدید آمد و پولي که به سرعت برای خريد سهام پرداختند، عملاً هیچ وقت این شرکت تعاونی وجود خارجی پیدا نکرد و مثل بسیاری از وعدههای رهبران جنبش کارگری ایران در حد حرف باقی ماند.
شرایط و اوضاع بد معیشتی این خیل عظیم کارگران به حدی اسفناک بود که محیط یزد همواره برای رشد و فعالیت جنبشهای کارگری مهیا بود، چرا که «در یزد همواره یک عدهای شعرباف بود و از صبح تا شام در چالههای شعربافی که اکثراً در زیرزمینهای تاریک واقع بود کار میکردند. برخی از این بیچارگان هفته هفته آفتاب را نمیدیدند. صبح قبل از آفتاب به چالههای شعربافی خود میرفتند، ناهار را همانجا میخوردند و بعد از اذان مغرب از کارگاهشان بیرون میآمدند.»
با اوجگیری مبارزات ضد استعماری مردم ایران بر ضد انگلیس، کنگره اتحادیههای کارگری ایران برای مواجهه با دولت دکتر مصدق و همچنین صفآرایی در مقابل حزب توده که جانی تازه گرفته بود، به میدان آورده شد. با توجه به سرسختی دکتر مصدق و آیتالله کاشانی در مقابل انگلستان و نیز حمایت بیشائبه مردم ایران از جریان ملی شدن صنعت نفت و ضعفی که شاه در برابر نیروهای ملی از خود نشان داد، حالا دیگر بریتانیا امید اصلی خود را برای خالی کردن زیر پای دکتر مصدق به انتخابات مجلس هفدهم بسته بود که قرار بود در زمستان 1330 انجام شود. سفارت انگلیس در تهران فعالانه سرگرم تهیه مقدمات برای پیروزی نامزدهای هوادار انگلیس شده بود. از طرف دیگر برای آن که از بدگمانی شاه در این مورد که مصدق اصولاً مخالف سلطنت است، استفاده کند، سفارت موفق شد او را متقاعد سازد که نفوذ خویش را برای پیروزی نامزدهای هوادار انگلیس، که ضمناً به سلطنت هم وفادار هستند، به کار گیرد. از این رو در جریان مبارزه انتخاباتی، جبهه ملی خود را از هر سو در محاصره و زیر فشار ائتلافی از مالکان و زمینداران بزرگ و محافظه کار، سیاستمداران مختلف و ارتش دید و در عین حال بایستی مبارزه مخاطرهانگیزی را نیز بر ضد نامزدهای تودهای و کمونیست انجام میداد. برای نفوذ در میان نیروهای جنبش کارگری که هوادار دکتر مصدق و آیتالله کاشانی بودند، دبلیو. ای. توماس وابسته کارگری سفارت انگلیس موفق شد بعضی از اتحادیههاي کارگری را در مبارزه انتخاباتی به صف مخالفان مصدق و کاشانی بکشاند. در زمستان 1330 کنگره اتحادیههای کارگری ایران که نفوذ فراوانی در بین تودههای فرودست جامعه داشت، به عنوان یکی از جریانهای گوش به فرمان انگلیس وارد کارزار با نیروهای ملی شد. مقامات سفارت ابتدا موافقت کردند یک دستگاه چاپ را که در آن زمان در محوطه سفارت انگلیس بود به این کار اختصاص دهند و ماهی بیست هزار ریال برای انجام کارهای تبلیغاتی در اختیار رهبران کنگره اتحادیههای کارگری ایران بگذارند. اما سرانجام با دادن ماشین چاپ به آنها موافقت نشد و تصمیم گرفتند کمک را طوری انجام دهند که ظاهر آن تا این حد زننده نباشد. به این ترتیب که مخارج انتشار روزنامهای را در خارج از محوطه سفارت به نام کارگر آزاد بپردازند. طبق سند شماره 98731/371 وزارت خارجه انگلیس از دبلیو. ای. توماس از سفارت انگلیس در تهران به سرجی یروین اوانز در وزارت کار انگلیس به تاریخ 17 دسامبر 1951 تمامی این عملیات با موفقیت انجام شد. در وزارت خارجه انگلیس اف. سی. مالون از اداره امور شرق، گرچه میگفت توسل به چنین اقداماتی در واقع خطرناک و ضمناً تا حدودی هم خلاف اصول و اخلاق است، ولی امیدوار بود کل ماجرای این فعالیتها و ارتباطات محرمانه بماند. لازم به توضیح است اولین شماره روزنامه کارگر آزاد ارگان رسمی کنگره اتحادیههای کارگری ایران به صاحب امتیازی سیدهاشم خیاط شاهی در 7 دی ماه 1330 در تهران منتشر شد. عباس استادان با توجه به سابقه سردبیری و اداره روزنامه رهبر یزد در سالهای قبل و همچنین قلم زدن در دیگر روزنامههای وابسته به حزب توده و تبحر در نوشتن مقالاتی با موضوع مبارزات کارگری، عملاً گرداننده پشت پرده این روزنامه بود. نقشی که پس از مدت کوتاهی از حالت مخفی درآمده و برای همگان عیان گردید.
نقش عوامل انگلیس در انتخابات دوره هفدهم
رسالتی که سفارت انگلستان بر عهده رهبران کنگره اتحادیههای کارگری ایران نهاده بود، عباس استادان را واداشت تا بار دیگر در حوزه انتخاباتی شهر یزد نقشآفرينی کند. انتخابات دوره هفدهم مجلس شورای ملی در یزد از ماهها قبل عرصه کشمکش و جدال گروههای سیاسی گشته بود. حضور سیدعلیاکبر موسویزاده (یار دیرین فرخی یزدی و دادستان دادگاه جنجالی مقامات شهربانی دوره رضاشاه)، دکتر محمدحسن مرشد از نیروهای طرفدار جبهه ملی و از همه مهمتر کاندیداتوری شیخ مهدی حایری (پسر آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حایری یزدی مؤسس حوزه علمیه قم) باعث شور و امید فراوانی در تمام طبقات مردم و به ویژه روحانیون و گروههای مذهبی شده بود. این سه تن که در جناح موسوم به آزادی خواهان یزد قرار داشتند، در مقابل دکتر هادی طاهری، سیدمحمود جلیلی (پسر برادر سناتور سیدکاظم جلیلی نماینده ادوار 4 تا 16 مجلس شورای ملی) و رضا صرافزاده (فئودال، کارخانهدار و حامی مالی سیدضياءالدين طباطبایی در تأسیس حزب اراده ملی) صفآرایی کرده بودند.
نقش مهم و غیرقابل انکار دکتر طاهری در هدایت انگلوفیلهاي مجلس، آیتالله کاشانی را واداشت تا در 10 مهرماه 1330 یعنی چند ماه قبل از انتخابات، طلبهاي جوان به نام شیخ محمد احمدی را به عنوان نماینده خود عازم یزد کند تا نامبرده نیروهای ملی را در برابر جناح حامی دکتر طاهری سازماندهی کند. در 3 بهمن 1330 آیتالله خمینی هم، شیخمحمد صدوقی (شهید صدوقی) را برای تبلیغات به نفع شیخ مهدی حایری و انسجام بخشیدن به تشکیلات روحانیون و طلاب حامی وی روانه یزد نمود.
طبق اعلام قبلیِ گروه موسوم به آزادیخواهان، بنا بود روز جمعه 4 بهمن 1330 دکتر محمدحسن مرشد در مصلي یزد برای هواداران دکتر مصدق و آیتالله کاشانی سخنرانی کرده و برنامههاي جبهه ملی را تشریح نماید. از بد حادثه دکتر مرشد که از تهران راهی یزد بود در موعد مقرر به يزد نرسید و در این حین عباس استادان از اعضای شورای مرکزی کنگره اتحادیههای کارگری ایران (از جمله کاندیداهای حوزه یزد با شعار حمایت از تودههاي فقیر جامعه و جریان ملی شدن صنعت نفت) صبح روز جمعه با اتومبیل شخصی خود از تهران وارد یزد شده و رأس ساعت 4 بعدازظهر به مصلی رفته و در حضور عده زیادی از مردم شروع به سخنرانی کرد. با آغاز سخنرانی وی مأموران شهربانی بنای اعتراض را گذاشته و اعلام کردند او به علت عدم اخذ مجوز قبلی حق سخنرانی ندارد. اما استادان بيتوجه به اخطارها به سخنرانی خود ادامه داده و با بیانی مهیج به مسئولان شهر و به ویژه رئیس شهربانی، ژاندارمری و شخص فرماندار حمله کرده و آنها را عامل بیگانه معرفی کرد.
سخنان تند و آتشین استادان، جماعت حاضر را به وجد آورده و در مقابل هم عدهای از مأموران و سربازهای گارد شاهنشاهی با مردم درگیر شدند. در نتیجه چند نفر از اهالی و یک سرباز وظیفه کشته و عده زیادی هم زخمی شدند. آنچه در این میان تأملبرانگیز است این است که به گفته بسیاری از شاهدان عینی ماجرا، عباس استادان چند دقیقه قبل از درگیری از پشت تریبون پائین آمده و محل مصلی را ترک کرد. این درگیری تا نزدیک غروب و حتی در خیابانهای اطراف مصلي و بازار یزد هم ادامه داشت و عده زیادی نیز توسط مأموران دستگیر شدند؛ اما استادان این بار هم از بلای رسیده جان سالم به در برده و چند روز بعد دوباره در تهران بود.
روزنامه کارگر آزاد ضمن شرح واقعه 4 بهمن در مصلی یزد مینویسد:
عجیب اینجاست که روزنامههایی امثال اطلاعات و آتش و غیره نیز بدون اطلاع اخباری دور از واقع منتشر ساخته و برای تبرئه مسبب حقیقی کوشیدهاند. آنها استادان، دوست وفادار زحمتکشان یزد را که تمام عمر خود را در راه خدمت زحمتکشان و مبارزه با بیگانهپرستان از چپ و راست صرف کرده با نیتهای واهی و مغرضانه نام بردهاند. استادان را تودهای وانمود کردهاند در حالیکه مبارزات دامنهدار او زیر لوای کنگره اتحادیه کارگران ایران بر ضد بیگانهپرستان مورد تأیید همگان است.
از سویی حزب توده زخم خورده عباس استادان بود؛ زيرا نامبرده در سالهای قبل با استادی تمام بخش عظیمی از اعتبار و آبروی حزب توده را به نفع انگلستان بر باد فنا داده بود. به همین دلیل روزنامه به سوی آینده ارگان رسمی حزب توده در تشریح واقعه 4 بهمن مصلی یزد ضمن حمله به دکتر طاهری و مسئولان اداری و امنیتی یزد نوشت:
استادان هم یک موجود هفت رنگی بیش نیست و مردم یزد به قدری از این مرد جاهطلب که یک روز به جانب دار و دسته موسویزاده و دکتر مرشد ميرود و روز دیگر در تهران برای باند منفور طاهری نوکری ميکند تنفر دارند که احتیاج به توصیف ندارد.
اما با همه اینها استادان همچنان به عنوان رهبر جنبش کارگری یزد خود را درگیر مطالبات و حقوق حقه کارگران و نیز پیگیر جریان مبارزه با بیگانگان و عوامل انگلیس معرفی میکرد.
استادان که تمامی زمستان 1330 را در تهران گذرانده بود، در اوایل فروردین 1331 در جمع گروهی از کارگران تهران به سخنرانی پرداخته و ضمن تشریح وضعیت تأسفبار کارگران یزد و اصفهان گفت: «من از مشاهده وضع زنان کارگر اصفهان گریه کردم، همه مریض، همه معیوب، همه تراخمی، یک بیوه زن کارگر دست قطع شدهاش را به من نشان داد و با بغض گفت من حقم را از کی بگیرم». عباس استادان در تحریک و تهییج تودههای بیچیز و دربند جامعه بحرانزده ایران واقعاً استاد بود. وی در تابستان 1331 جمع کثیری از رفتگران و کارگران اداره راه شهر یزد را در قالب اتحادیههایی سازماندهی کرد. به علاوه وی از اواخر بهار همین سال به طور رسمی کار چاپ و نشر ارگان رسمی کنگره اتحادیههای کارگری ایران را به عهده گرفت، چرا که روزنامه کارگر آزاد توقیف شده بود و به جاي آن زمان نوين به صاحب امتیازی شخص عباس استادان و البته با همان آرم و لوگوی قبلی که در صفحه اول تصویر کارگر جوانی را در حال پاره کردن زنجیر نشان میداد، چاپ و منتشر میشد. این روزنامه با حمله به شخص دکتر مصدق، و همچنین دکتر سیدحسین فاطمی و دیگر نیروهای ملی، سیاستهاي اقتصادی دکتر مصدق را موجب آسیب دیدن طبقات زیرین جامعه ایران و بویژه کارگران و کشاورزان معرفي ميكرد. در این زمان کارگران کارخانه اقبال که بالاترین حقوق را در بین کارگران یزد داشتند ماهیانه 900 ریال میگرفتند و همین وضعیت بد معیشتی سبب شده بود تا کنگره اتحادیههای کارگری ایران وقت و انرژی زیادی را صرف سازماندهی کارگران یزد و صد البته در راستای اهداف و برنامههای خود کند. عباس استادان که دیگر بار به عرصه کشمکشهاي سیاسی – اجتماعی یزد بازگشته بود، در آبان 1331 عدهاي از دهقانان منطقه «سر یزد» را بر ضد کربلایی اکرمی زمیندار و ملاک بزرگ این منطقه شوراند و روزنامه زمان نوین هم ضمن تشریح با آب و تاب این حادثه، اکرمی را «سگ فئودالیزم یزد و پادوی فئودالیزم خونخوار» خواند.
با اوجگيري دوباره فعالیتهای استادان در یزد، اصفهان و تهران در آذرماه 1331 مجله مهر به سردبیری ایرج افشار، داستان کوتاهی را با عنوان «رهبر محبوب» نوشته پرویز داریوش به چاپ رساند.
گفتنی است پرویز داریوش که از کادرهای قدیمی حزب توده بود، در سال 1325 و در اوج تاخت و تاز کمیته ولایتی حزب توده یزد از طرف کمیته مرکزی حزب توده در تهران مأمور سرکشی به حوزههای حزبی یزد شده بود. وی در این سفر ضمن گردش در شهر و روستاهای اطراف همراه با استادان، سخنرانیهایی نیز در کلوبهای متعدد حزب در نقاط مختلف شهرستان یزد كرده بود و چون در این زمان یعنی سال 1331 مدتی بود که از حزب توده بریده بود، داستان «رهبر محبوب» را که انتقادی شدید و بیملاحظه از عباس استادان و فعالیتهای او بود، به چاپ رساند. این داستان که شرح یکی از مأموریتهای حزبی استادان به یکی از روستاهای اطراف یزد بود، با دیدی طنزگونه به فعالیتهای تودهایهای یزد و در رأس همه آنها استادان پرداخته بود و در حقیقت با قلمی نقاد و صریح، پرده از روی چهره حقیقی استادان برمیداشت. بخشهایی از این داستان با لهجه یزدی به نگارش درآمده بود و در حقیقت نشان میداد تودهایها در مورد فعالیتها و اقدامات خود چگونه مظلومنمایی و دروغ پردازی کرده و از کاه، کوه میسازند. چاپ و انتشار این داستان در مجله مهر، در آن مقطع زمانی حساس، سران حزب توده را شوراند، چرا که در حقیقت عملکرد و اعتبار سیاسی ایشان به بازی گرفته شده و شدیداً تحقیر شده بودند. ایرج افشار در خصوص چگونگی چاپ این داستان میگوید: «داریوش در آن وقت (سال 1325) سفری به یزد کرده بود و چون مدتها بود از توده بریده بود، در بازگشت آن نوشته را به من داد. گفت تو هم یزدی هستی و هم مجلهات با تودهایها لاس نمیزند پس به تو ميرسد که آن را چاپ کنی».
پس از ایفای نقش مهم و مؤثر عباس استادان در به آشوب کشاندن میتینگ انتخاباتی دکتر مرشد (کاندیدای مورد حمایت جبهه ملی و آیتالله کاشانی)، انتخابات یزد به علت درگیری و کشته و زخمی شدن عدهای از اهالی، از سوی مقامات نظامی برای چندین ماه به حالت تعلیق درآمد و در حقیقت این واقعه بهانهای به دست طرفداران دربار و حامیان سیاستهای انگلیس داد که انتخابات دوره هفدهم یزد را در یک فضای کاملاً نظامی و امنیتی برگزار کنند که البته پس از شمارش آرا، دکتر هادی طاهری (ستون اصلی اتکای انگلستان در مجلس شورای ملی)، سیدمحمود جلیلی (سناتور انتصابی یزد و اصفهان در دهه 40 و 50 و نیز شاخصترين چهره جناح حامی دولت زاهدی و کنسرسیوم نفت در مجلس هجدهم) و رضا صرافزاده (صاحب کارخانه جنوب یزد و ملقب به مارشال مجلس) به عنوان وکلای یزد راهی مجلس هفدهم شدند. این سه وکیل راه يافته به مجلس 17 از حوزه انتخابيه يزد، از اصلیترین مخالفان دکتر مصدق بودند و تا آخرین لحظه از سیاستهای انگلیس و دربار در مجلس شورای ملی طرفداری میکردند.
پس از کودتای 28 مرداد، دولت زاهدی درصدد برآمد از کنگره اتحادیههای کارگری ایران حمایت کند؛ چرا که مسئولان این سازمان کارگری به سبب سیاستی که علیه دولت مصدق اتخاذ کرده بودند اینک روابط خوبی با زاهدی داشته و به شدت مورد عنایت دولت او بودند. بلافاصله بعد از کودتای 28 مرداد، یعنی در اولین روزهای شهریور 1332، عدهای از کارگران دستباف یزد (مستأصل و بیخبر از همه جا) به هدایت استادان و در یک تظاهرات بزرگ از اقدامات سرلشکر زاهدی نخستوزیر که به گفته استادان در هنگام اشتغال به پست وزارت کشور برای ترویج مصرف اجناس داخلی و نیز مصوب کردن قانون استعمال آنها از طرف بنگاهها و ادارات دولتی کوشش فراوان کرده بود، تشکر و قدردانی کردند.
فرجام سخن
اسناد و مدارک ارائه شده و همچنین مراجعه به خاطرات برخی فعالان سیاسی ثابت میکند عباس استادان نمونه بارز شخصیت «تودهای نفتی» بوده است. چنانکه در مورد شخصی مانند تقی فداکار هم همین مسئله صدق میکند. اما سکوت سنگین و معنادار رهبران حزب توده در مورد شخصیتهای این چنینی و به ویژه عباس استادان که بارها و بارها توسط کمیته مرکزی، دکتر یزدی، رادمنش، راوندی، الموتی، سیدجعفر پیشهوری و دیگر رهبران حزب توده، تایید و تکریم شده بود نشانگر تلخی و سنگینی سیلیای است که جریان چپ کمونیست از عوامل انگلیس در ایران خورد. پذیرش این واقعیت که سرنخ جنبش وسیع سیاسی و اجتماعی حزب توده (به زعم رهبران حزب) در مناطق اصفهان، یزد، نائین، کرمان و حتی بخشهایی از سیستان و بلوچستان همه و همه در دست یک عامل دست چندم انگلیس بوده و همه تئوریسینهای بزرگ و کادرهای دوره دیده حزبی عملاً چند سال بازیچه یک بچه مسگر یزدی و آن هم با سوادی در حد سیکل اول متوسطه بودهاند، بسیار تلخ و ناخوشایند است و شاید همین مسئله راز سکوت شصت و اندی ساله هواداران جنبش چپ مارکسیستی در مورد این قضیه است. با اين همه، عباس استادان همچنان در نزد عامه مردم یزد و حتی مسئولان محلی، تودهای به حساب میآمد. به علاوه بعد از کودتای 28 مرداد سال 1332 نیز وي همچنان به عنوان یک عنصر خطرناک و هوادار حزب توده شناخته میشد و در دادسرای یزد، شهربانی کل کشور و لشکر اصفهان پروندههای وی مفتوح بود. به همین سبب برای مدتها از سوی فرماندار نظامی و دادستانی یزد به شدت تحتنظر بود.
پانوشتها
2. . فرساد، مصطفی، سازمانهای صنعتی یزد، پایان نامه کارشناسی، دانشکده حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی دانشگاه تهران، سال تحصیلی 1334-1333، ص 38.
3. . طاهری، احمد، تاریخ یزد، یزد، دبیرستان ایرانشهر، 1317، ص 207.
4. . حاجی صادقی، ناهید، بازده اقتصادی کارخانجات نساجی یزد، پایان نامه دوره کارشناسی جغرافیا، دانشسرای عالی یزد، سال تحصیلی 67-1366، ص 73.
5. . آیتی، عبدالحسین، تاریخ یزد، یزد، گلبهار، 1317، ص 421.
6. . فرساد، پیشین، ص 46.
7. . همان، ص 43.
8. . کاظمینی، میرزامحمد، دانشنامه مشاهیر یزد، ج اول، ویرایش دوم، یزد، بنیاد ریحانةالرسول، 1382، ص 126.
9. . روزنامه شعله یزد، شماره 6، مورخ 19/2/1332، ص 1.
10. . محسن پور، مهشید، تلاشگر دیگری از دیارمان به دیار دوست شتافت، مجله یزدا، سال سوم، شماره 5، بهمن 1384، ص 39.
11. . آرشیو سازمان اسناد ملی، شماره بازیابی 293-37/54/16.
12. . روزنامه رهبر یزد، سال اول، شماره 10، مورخ 11/7/1325، ص 2.
13. . حکیمیان، هادی، سیدضياءالدين طباطبایی و انتخابات دوره چهاردهم یزد، ایران و استعمار انگلیس (مجموعه مقالات)، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1388، صص 259 ـ 258.
14. . روزنامه رسمی کشور (مذاکرات مجلس شورای ملی)، سال 8، شماره 2148، مورخ 11/4/1331، ص 7.
15. . مصاحبه با حسین بشارت (از مطلعان به تاریخ و تحولات سیاسی- اجتماعی یزد)، بهار 1386.
16. . روزنامه رهبر یزد، پیشین، ص 2.
17. . آرشیو سازمان اسناد ملی، شماره بازیابی 293-9/54/16.
18. . مجموعه اسناد یزد، ج سوم، یزد، بنیاد ریحانةالرسول، 1380، سند شماره 7.
19. . آرشیو سازمان اسناد ملی، شماره بازیابی 293-20/54/16.
20. . آرشیو سازمان اسناد ملی، شماره بازیابی 293-18/54/16.
21. . روزنامه رهبر، سال دوم، شماره 459، مورخ 18/10/1323، ص 3.
22. . آرشیو سازمان اسناد ملی، شماره بازیابی 293-123-121/54/16.
23. . مصاحبه با حسین بشارت.
24. . طیرانی، بهروز، اسناد احزاب سیاسی ایران (حزب توده)، ج دوم، تهران، سازمان اسناد و کتابخانه ملی، 1384، سند شماره 1060، ص 1339.
25. . کیانوری، نورالدین، خاطرات نورالدین کیانوری، تهران، اطلاعات، چ سوم، 1382، ص 357.
26. . آرشیو سازمان اسناد ملی، شماره بازیابی 293-98/54/16.
27. . روزنامه رهبر، سال سوم، شماره 485، مورخ 20/12/1323، ص 1.
28. . بشارت، حسین، یزد شهر من، تهران، طلایه، 1384، ص 138.
29. . آرشیو سازمان اسناد ملی، شماره بازیابی 293-57-56/54/16.
30. . کامبخش، عبدالصمد، شمهای درباره تاریخ جنبش کارگری ایران، چ ششم، تهران، حزب توده ایران، 1360، ص 94.
31. . آرشیو سازمان اسناد ملی، شماره بازیابی 293-44/54/16.
32. . آرشیو سازمان اسناد ملی، شماره بازیابی 293-55/54/16.
33. . طیرانی، بهروز، اسناد احزاب سیاسی ایران (1330-1320 ش)، ج اول، تهران، سازمان اسناد ملی ایران، پژوهشکده اسناد، 1376، ص 325.
34. . آرشیو سازمان اسناد ملی، شماره بازیابی 293-14-12/54/16.
35. . مصاحبه با حسین بشارت.
36. . روزنامه رهبر، سال سوم، شماره 485، مورخ 26/11/1323، ص 3.
37. . روزنامه رهبر، سال سوم، شماره 543، مورخ 6/2/1324، ص 1.
38. . روزنامه رهبر، سال سوم، شماره 618، مورخ 8/5/1324، ص 2.
39. . روزنامه رهبر، سال سوم، شماره 631، مورخ 24/7/1324، ص 1.
40. . مصاحبه با سیدمحمد ابریشمی (بازرگان و از مطلعان تحولات اجتماعی یزد)، بهار 1386.
41. . روزنامه مردم، شماره مخصوص 29، مورخ 8/11/1324، ص 4.
42. . آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی، چ پانزدهم، تهران، نشر نی 1388، ص 372.
43. . همان.
44. . ذوقی، ایرج، ایران و قدرتهاي بزرگ در جنگ جهانی دوم، تهران، پاژنگ، 1367، ص 253.
45. . روزنامه ظفر، شماره 248، مورخ 16/2/1325، ص 1.
46. . روزنامه رهبر، سال چهارم، شماره 729، مورخ 7/3/1325، ص 6.
47. . روزنامه رهبر، سال چهارم، شماره 735، مورخ 14/3/1325، ص 4.
48. . روزنامه رهبر، سال چهارم، شماره 737، مورخ 16/3/1325، ص 2.
49. . مصاحبه با سیدکمالالدین دهشیری (دانش آموز دبیرستانهاي یزد در دهه 20)، زمستان 1387.
50. . روزنامه رهبر یزد، سال اول، شماره اول، مورخ 16/5/1325، صص 1 و 4.
51. . روزنامه رهبر یزد، سال اول، شماره 10، مورخ 11/7/1325، ص 8 .
52. . روزنامه رهبر یزد، سال اول، شماره 3، مورخ 30/5/1325، ص 3.
53. . بشارت، حسین، پیشین، ص 139.
54. . مصاحبه با سیدحسن داستانی (از پهلوانان زورخانهاي یزد در دهه 20)، زمستان 1386.
55. . روزنامه رهبر، سال چهارم، شماره 768، مورخ 15/1/1325، صص 1 و 2.
56. . روزنامه رهبر، سال چهارم، شماره 746، مورخ 26/3/1325، ص 1 و 6.
57. . آبراهامیان، یرواند، مقالاتی در جامعه شناسی سیاسی ایران، ترجمه سهیلا ترابی فارسانی، تهران، شیرازه، 1387، ص 237.
58. . آرشیو سازمان اسناد ملی، شماره بازیابی 293-94/54/16.
59. . آرشیو سازمان اسناد ملی، شماره بازیابی 293-10/54/16.
60. . آرشیو سازمان اسناد ملی،شماره بازیابی 290-4/230/9.
61. . زیبایی، علی، کمونیزم در ایران، بیجا، بیتا، 1343، ص 388.
62. . آرشیو شفاهی سازمان اسناد ملی یزد، مصاحبه با بمانعلی حسنی (از فعالان سیاسی و مطبوعاتی یزد در دهههای 20 و 30 شمسی).
63. . آرشیو سازمان اسناد ملی، شماره بازیابی 293-10/37/22.
64. . رسولیپور، مرتضی، نگاهی از درون (خاطرات سیاسی دکتر جواد صدر)، تهران، علم، 1381، صص 257 و 258.
65. . لاجوردی، حبیب، اتحادیههای کارگری و خودکامگی در ایران، ترجمه ضیاء صدقی، تهران، نشر نو، 1369، ص 39.
66. . روزنامه کارگران ایران، سال اول، شماره 5، مورخ 29/11/1325، ص 2.
67. . لاجوردی، پیشین، ص 320-319.
68. . همان، ص 358.
69. . آل احمد، جلال، سفری به شهر بادگیرها، ارزیابی شتابزده، چ دوم، تهران، امیرکبیر، 1357، ص 167.
70. . رسولی پور، پیشین.
71. . روزنامه ناصر، سال دوم، شماره 48، مورخ 31/1/1330، ص 1.
72. . رسولی پور، پیشین.
73. . روزنامه ناصر، سال دوم، شماره 50، مورخ 20/2/1330، ص 4.
74. . رسولی پور، پیشین، صص 259-258.
75. . همان، صص 261-260.
76. . روزنامه ناصر، سال دوم، شماره 50، مورخ 20/2/1330، ص 3.
77. . همان، صص 1 و 2.
78. . پاپلی، محمدحسین، شازده حمام (گوشهای از اوضاع اجتماعی شهر یزد، دهه 40-1330)، مشهد، پاپلی، 1384، ص 190.
79. . علم، مصطفی، نفت، قدرت و اصول (پیامدهای کودتای 28 مرداد)، ترجمه غلامحسین صالحیار، تهران، چاپخش، 1377، صص 379 و 380.
80. . صالحیار، غلامحسین، چهره مطبوعات معاصر، تهران، پرس اجنت، 1351، ص 306.
81. . روزنامه صدای یزد، سال دوم، شماره 70، مورخ 15/7/1330، ص 1.
82. . شهید آیتالله حاج شیخ محمد صدوقی (یاران امام به روایت اسناد ساواک)، چ دوم، به کوشش مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، تهران، حوزه هنری، 1377، مقدمه، صص پ و ت.
83. . روزنامه حمل و نقل یزد، سال اول، شماره 10، مورخ 8/11/1330، ص 2.
84. . روزنامه کارگر آزاد، شماره 2، مورخ 14/11/1330، ص 2.
85. . روزنامه به سوی آینده، شماره 482، مورخ 14/11/1330، ص 4.
86. . روزنامه کارگر آزاد، شماره 4، مورخ 29/11/1330، ص 1.
87. . روزنامه کارگر آزاد، شماره 12، مورخ 26/1/1331، ص 1.
88. . زمان نوین (به جای کارگر آزاد)، شماره 29، مورخ 22/6/1331، صص 1 و 3.
89. . زمان نوین (به جای کارگر آزاد)، شماره 36، مورخ 3/8/1331، صص 1 و 3.
90. . داریوش، پرویز، رهبر محبوب، مجله مهر، سال 8، شماره 9، آذر 1331، صص 572-552.
91. . افشار، ایرج، یادی از پرویز داریوش، مجله بخارا، شماره 31، مرداد و شهریور 1382، ص 86.
92. . روزنامه رسمی کشور (مذاکرات مجلس شورای ملی دوره 17) سال 8، شماره 2133، مورخ 22/3/1331، ص 2.
93. . لاجوردی، پیشین، ص 358.
94. . روزنامه زمان نوین (به جای کارگر آزاد)، شماره 66، مورخ 7/6/1332، ص 3.
95. . آرشیو سازمان اسناد ملی، شماره بازیابی 290-2/547/3.
96. . مصاحبه با حسین بشارت.