پليس جنوب ايران - مكاتبات بين وزارت امور خارجه ايران و سفارت انگليس در تهران در واقعه تاريخي

از مجموعه مقالات ارائه شده در همايش دوم ايران و استعمار انگليس
موسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي

 

چكيده
متقابلاً پژوهشگران ايراني نگاه مساعدي به تشكيل پليس جنوب ايران ندارند. بدين ترتيب مشاهده مي‌شود كه در مورد اين حادثه تاريخي ديدگاه‌هاي متفاوتي وجود دارد؛ به همين دليل پژوهش‌هاي جديد بر مبناي اسناد جديد مي‌تواند گوشه‌هاي تاريك اين مقطع زماني را آشكار سازد.
در مركز اسناد و تاريخ ديپلماسي وزارت امور خارجه جمهوري اسلامي ايران اسنادي وجود دارد كه مي‌تواند در شناسايي هر چه بهتر اين واقعه تاريخي به كار آيد. در اين مقاله از مركز اسناد و تاريخ ديپلماسي از اين پس به اختصار با عنوان «مركز اسناد» نام برده خواهد شد. از جمله اسنادي كه در اختيار مركز اسناد مي‌باشد يادداشت‌ها و مراسلاتي است كه در مورد پليس جنوب ايران بين وزارت امور خارجه ايران و سفارت انگليس در تهران مبادله شده است. در اين يادداشت‌ها به نكاتي برمي‌خوريم كه كليات آن در منابع وجود دارد؛ ولي جزئيات و ظرافت‌هايي كه طرفين در اين مكاتبات به كار مي‌گيرند تا از منافع كشور متبوع خود دفاع كنند، جالب و مثال‌زدني است. طبيعي است كه در برخي موارد، ناگزير به منظور توضيح اين اسناد از مكاتبات وزارت امور خارجه با سفارت‌خانه‌هاي ايران در كشورهاي خارجي و نيز كارگزاري‌هاي وزارت امور خارجه در فارس و ... بهره خواهيم برد.
لازم به ذكر است جنوب ايران در اين مقطع زماني بطور عمده ايالت‌هاي فارس و كرمان را شامل مي‌شد كه منطقه وسيعي را در بر مي‌گرفته است. به عنوان مثال بندرعباس نيز بخشي از فارس محسوب مي‌شد. بعدها اين ايالت‌ها به استان‌هاي كوچكتري تقسيم شدند. راه‌هاي جنوب كه مسير شيراز- بوشهر را شامل مي‌شد، يكي از مهمترين مسيرها محسوب مي‌شد و بخش اعظم صادرات كشور از طريق بندر بوشهر انجام مي‌گرديد.
قبل از ارائه اين اسناد لازم است اشاره كاملاً مختصري به تاريخچه پليس جنوب ايران بشود تا در چارچوب آن بتوان به بررسي اسناد پرداخت.

مختصري از تاریخ تشكيلات موسوم به پلیس جنوب ایران
انگليسي‌ها از مدت‌ها قبل در پي تشكيل قوايي در جنوب ايران بودند كه بتوانند از منافع سياسي و اقتصادي خود دفاع كنند. ظاهراً اين تلاش براي نخستين بار در 6 ژانويه 1902 به ذهن اولياي انگليس خطور كرده، و در يادداشت وزير وقت امور خارجه انگليس خطاب به سر آرتور هاردينگ وزيرمختار انگليس در ايران آمده است: «... ما كوشش كرده‌ايم كه تجارت و نفوذ بريتانيا را به هر وسيله‌اي كه در دست داريم تأييد و تشويق نماييم و هم‌چنين پروژه‌هاي متعددي روي همين زمينه از قبيل تشكيل يك قوه پليس بومي براي حفظ امنيت راه‌هاي جنوبي تحت مطالعه است» . ولي مدت زيادي طول كشيد تا اين آرزوي انگليس جامه عمل بپوشد. از اوضاع داخلي ايران و نيز مواضع روسيه به عنوان دلايل تعويق اين مهم ياد شده است.  تصور انگليس آن بود كه امپراطوري روسيه درصدد دستيابي به راه‌هاي زميني ايران براي رسيدن به خليج‌فارس، هند و اقيانوس هند است. در سال 1322 ق/1904م در خوزستان نفت كشف شد و يك سال بعد كمپاني نفت ايران و انگليس تشكيل گرديد. كشف نفت كه گسترش دايره منافع بريتانيا در ايران را در پي داشت و نيز انقلاب مشروطه 1327-1324 ق (1909-1906 م)، اوضاع مبهمي را به وجود آورد كه زمينه را براي دخالت روسيه در امور سياسي و نظامي ايران فراهم آورد. مي‌دانيم كه كابينه فرمانفرما پيشنهاد داده بود تعداد نيروي قزاق به ده هزار نفر افزايش يابد. به همين دليل در ژانويه 1916 وزيرمختار انگليس در ايران به دولت متبوع خود پيشنهاد كرد در صورت افزايش نيروي قزاق، نيروي مشابهي نيز تحت‌نظر و فرماندهي افسران انگليسي براي جنوب ايران تدارك ديده شود. وزارت امور خارجه بريتانيا نظر حكومت هندوستان را در اين مورد جويا شد و نايب‌السلطنه هند موافقت خود را اعلام كرد. 
علاوه بر فراز و نشيب‌هايي كه تشكيل پليس جنوب به همراه داشت، مسئله شناسائي آن از جانب دولت ايران نيز مشكلي مأيوس‌كننده و طولاني براي كليه جناح‌هاي ذيربط بود كه مناسبات سياسي دولتين ايران و انگليس نيز بر سرنوشت آن نيرو تأثير بسيار داشت. 
موافقتنامه اوت 1916/ 1334ق محصول مذاكراتي بود كه در ژانويه با كابينه فرمانفرما آغاز شده و به كابينه سپهدار اعظم رسيده بود. اين موافقتنامه به شكل پيش‌نويس در ماه ژوئيه تنظيم شد و طي يادداشت اول اوت به اطلاع دولت ايران رسيد. پاسخ كابينه ايران يادداشتي بود به امضاي سپهدار در تاريخ 5 اوت 1916. نامه سپهدار به سند بحث‌انگيزي تبديل شد. به عقيده ايرانيان، معني اين كار به رسميت شناخته شدن اصول عمده كنوانسيون 1907م/1325ق. يعني تقسيم ايران به مناطق نفوذ روسيه و انگليس بود و اين نه تنها كنترل سياسي ايران، كه كنترل نظامي آن را نيز دربر مي‌گرفت. احمدشاه كه از بحران پيش آمده و اخبار مربوط به موافقتنامه‌ سپهدار پريشان شده بود،‌ كابينه را منحل كرده، وثوق‌الدوله را در 13 شوال 1334/ 13 اوت 1916 به رئيس‌الوزرايي منصوب كرد؛ و وي در 29 اوت 1916 اعضاي كابينه خود را تعيين نمود.
كابينه وثوق‌الدوله تلاش كرد با ارائه يك پيشنهاد 8 ماده‌اي، اطمينان دولت‌هاي روسيه و انگليس را جلب كند. به كابينه وثوق‌الدوله اطلاع داده شد كه اگر آن‌ها از به رسميت شناخته شدن پليس جنوب سر باز زنند،‌ كمكهاي مالي معوق خواهد شد. كابينه پس از سنجش‌ها و مباحثات بسيار خود را به نوعي ملزم به شناسائي مشروط پليس جنوب نمود كه حداقل در فارس براي اين تشكيلات نتيجه‌اي سودمند داشت. وثوق‌‌الدوله نيز در 22 اوت 1916 به علت عدم موفقيت در تشكيل كابينه استعفا كرد و احمد شاه، علاء‌السلطنه را به نخست‌وزيري برگزيد. روز بعد يعني در 23 اوت علاء‌السلطنه هم استعفا كرد و مجدداً وثوق‌الدوله ظرف چهل و هشت ساعت به نخست‌وزيري انتخاب شد. وي در 27 مه 1917 استعفا كرد  و مجدداً علاء‌السلطنه به نخست‌وزيري انتخاب شده، در 5 ژوئن 1917/14 شعبان 1335 كابينه خويش را تشكيل داد. كابينه علاء‌السلطنه نسبت به كابينه پيشين در قبال مسئله به رسميت شناختن پليس جنوب انعطاف كمتري از خويش نشان داد. كابينه علاء تلاش كرد انديشه تشكيل قوا را به كل كشور بسط دهد و مشيرالملك در لندن به تقويت و گسترش اين انديشه كمك نمود. علاء و وزرايش تكرار مي‌كردند كه حتي به طور موقت نمي‌توانند پليس جنوب را به رسميت بشناسند. بعد از آن‌ها نيز عين‌الدوله (21 نوامبر 1917)، مستوفي‌الممالك (17 ژانويه 1918)، صمصام‌السلطنه (1 مه 1918)، وثوق‌الدوله (7 اوت 1918) و ... به رئيس‌الوزرايي رسيدند ولي هيچكدام به خود اجازه ندادند اين تشكيلات را به رسميت بشناسند و بحران پليس جنوب تا پايان خود يكي از مسائل فيمابين ايران و انگليس باقي ماند. 
در اثناي اين قضايا ژنرال سايكس سرگرم تشكيل يك نيروي نظامي- پليسي در كرمان و فارس، و روسها دست‌اندركار افزايش تعداد افسران و افراد قزاق بودند. ايرانيان دريافتند كشورشان به تحت‌الحمايگي دو قدرت جهاني در آمده است. مطلبي كه احتمالاً اين دو قدرت پيش‌بيني آن را نمي‌كردند. شتاب روس و انگليس در پرداخت اولين قسط كمك مالي درست در روز سقوط سپهدار از صدارت (12 اوت 1916/ 12 شوال 1334 ق) نشان مي‌دهد آن‌ها سعي كردند با اين كار مهر رسميت بر پاي موافقتنامه بزنند.
تشكيل پليس جنوب نه تنها با اعتراض دولت ايران مواجه شد، بلكه عامه جرايد و احزاب هم به انگليسي‌ها تاخته و تشكيل پليس جنوب را مقدمه تصرف نظامي ايران تلقي كردند. احساسات ايراني‌ها با تظاهرات مردم در ميدان توپخانه تهران (16 جمادي‌الاولي 1336/ 27 فوريه 1918/6 اسفند 1296) به اوج خود رسيد.
عدم شناسايي تشكيل پليس جنوب ايران توسط دولت و عدم تصويب آن توسط مجلس نشان ‌داد اين تشكيلات در ايران غيرقانوني محسوب مي‌شود و ادامه حيات آن با مشكلات عديده‌اي روبرو خواهد بود. هر قدر هم انگليسي‌ها سعي كردند رسميت آن را به دولت‌هاي ايران بقبولانند،‌ موثر واقع نشد. حتي در شيراز به فرمانفرماي ايالت فشار آوردند در استقرار امنيت خليج‌فارس از پليس جنوب استفاده شود، ولي وي از اين كار سر باز زد و در نتيجه تير انگليسي‌ها به سنگ خورد و نتوانستند سندي دال بر استفاده دولت ايران از آن به دست آورند تا از آن در راستاي شناسايي استفاده كنند.
در تاريخ 20 اسفند 1296 سفارت انگليس يادداشتي به وزارت امور خارجه ايران ارسال داشت و در آن خواهش كرد «دولت ايران حسيات دوستانه خود را كليتاً نسبت به مصالح دولت انگليس نشان دهد.» گفته مي‌شود در همان زمان كابينه مستوفي‌الممالك «پليس جنوب را يك قوه متجاوز خارجي» خوانده بود.
شدت فشارهاي داخلي به حدي بود كه انگليسي‌ها ناچار شدند پليس جنوب را به شرط پرداخت كليه مخارجي كه براي آن هزينه كرده بودند، واگذار كنند؛ ولي چون دولت ايران برپا داشتن آن تشكيلات را عملي خودسرانه و به مقتضاي مصالح تشكيل‌دهندگان تلقي مي‌كرد، حاضر به قبول اين شرط نمي‌شد. سرانجام انگليسي‌ها حاضر شدند به موجب ماده سوم قرارداد 1919، پليس جنوب را در قشون متحدالشكل ايران ادغام كنند.
سقوط كابينه وثوق‌الدوله، اجراي قرارداد را متوقف كرد و كابينه مشيرالدوله نيز از اجراي آن سر باز زد. در نتيجه مخارج پليس جنوب هم‌چنان بر گردن دولت انگليس باقي ماند. با سقوط دولت مشيرالدوله و روي كار آمدن سپهدار رشتي مسئله از نظر انگليسي‌ها هم‌چنان لاينحل باقي ماند؛ ولي با كودتاي سوم اسفند، سيدضياء‌الدين طباطبائي، بخشي از پليس جنوب ايران را به منظور حفظ امنيت تهران احضار كرد.  به اين ترتيب قشون جنوب جزئي از ابواب جمعي دولت ايران تلقي شد. با سقوط كابينه سيدضياء‌الدين موضوع پليس جنوب راكد ماند و دولت قوام‌السلطنه نيز صحبتي از استخدام مستشاران آن به ميان نياورد (اول تير 1300 شمسي). در پي اين ماجرا لرد كرزن در 26 ژوئيه 1921 (3 مرداد 1300)، يعني يك ماه پس از تشكيل مجلس موعود ايران، طي بياناتي در مجلس اعيان انگلستان زنگ انحلال پليس جنوب را به صدا درآورد. در اوايل شهريور 1300 بود كه ثلث تشكيلات پليس جنوب را كه در اصفهان بالغ بر 1500 نفر مي‌شد، منحل كردند و بقيه بساط سازمان را نيز برچيدند و به تلافي سركشي‌هاي دولت ايران در به رسميت شناختن آن، ساز و برگهايي را كه قرار بود به ايران واگذار كنند نابود كردند.

يادداشت‌هاي متبادله بين وزارت امور خارجه ايران و سفارت انگليس
قبل از پرداختن به اسناد موجود در آرشيو مركز اسناد توضيح اين نكته ضروري است كه اسناد مورد نظر معمولاً پراكنده بوده، گاهي يادداشت ارسالي و يا پاسخ آن به دنبال هم بايگاني نشده است و به همين دليل گاهي با مقايسه اسناد مي‌توانيم دريابيم كه يك يادداشت در پاسخ به كدام يادداشت مي‌باشد. در اين مقاله تلاش شده است اسناد مربوط به پليس جنوب ايران بر اساس تاريخ نگارش تنظيم شود تا درك آن براي مخاطبين تسهيل شود. ضمناً در اين مقاله اسنادي انتخاب شده، كه بين وزارت امور خارجه ايران و سفارت انگلستان در تهران مبادله شده‌اند، ولي گاهي اوقات تلگرام‌هاي محرمانه بين وزارت امور خارجه ايران با سفارت‌خانه‌هاي ايران در خارج از كشور و يا كارگزاري‌هاي وزارت امور خارجه در فارس، كرمان و ... نيز آورده شده تا خواننده را در درك بهتر بخشي از تاريخ معاصر ايران و نبرد ديپلماتيك طرفين ايراني و انگليسي و روسي ياري دهد.
يكي از اولين اسناد، تلگرام رمزي است كه در تاريخ 19 جمادي‌الاولي 1334/24 مارس 1916 به وزارت امور خارجه مخابره شده است. در اين تلگرام ضمن اشاره به بيوگرافي سر پرسي سايكس و اطلاع‌رساني در مورد حضور وي در جنوب ايران از عدم خبررساني مركز به نمايندگي مذكور انتقاد شده است. 
سند بعدي يادداشتي به امضاي مارلينگ، وزيرمختار انگلستان در تهران، براي معرفي سر پرسي سايكس به وزارت امور خارجه ايران است:
شرف دارم خاطر نواب مستطاب اشرف والا را مستحضر سازم از اينكه به موجب مدلول مراسله متحدالمآل مورخه 4 اوت و جواب نواب اشرف والا مورخ 5 (14 اسد) دولت اعليحضرت پادشاه انگلستان جنرال سر پرسي سايكس را به سمت مديري قوايي كه براي حفظ انتظام جنوب ايران تشكيل مي‌يابد انتخاب نموده‌اند.
از نواب اشرف والا خواهشمندم مقرر فرمايند بكارگزاران محلي از مأموريت معزي‌اليه اطلاع داده شده و به آنها دستورالعمل داده شود كه حتي‌المقدور به معزي‌اليه مساعدت نمايند...
از نكات بسيار مهمي كه در مورد اين سند وجود دارد اين است كه در حاشيه اين يادداشت نوشته شده: 
اداره انگليس:
جواب نوشته شود كه وزارت امور خارجه هيچ اطلاعي از صدور چنين مراسله‌اي ندارد.
بر طبق اين دستور در پاسخ به يادداشت مذكور وزارت امور خارجه به سفارت انگليس در تاريخ 9 شوال 1334 مي‌نويسد:
مراسله محترمه جناب جلالت‌مآب عالي مورخه 7 شوال 1334 (7 اوت 1916) راجع به جنرال سر پرسي ساكس واصل و سمت تكريم گرديد. اطلاعاً خاطر.... را مستحضر مي‌دارد كه قبل از وصول مراسله محترمه فوق‌الذكر از طرف اولياء دولت علّيه به مأمورين محلي صفحات جنوبي تعليمات اكيده در مساعدت با معزي‌اليه داده شده است و ضمناً با نهايت احترام زحمت‌افزا مي‌گردد كه در 4 آگوست نه مراسله‌اي به عنوان دوستدار رسيده و نه روز 5 اوت (14 اسد) مراسلة در جواب جناب جلالت‌مآب عالي .... نگاشته است كه بدان اشاره فرموده‌اند... . 
نكته مهم در اين يادداشت اشاره سفارت انگليس به مكاتبه‌اي است كه بين طرفين صورت پذيرفته ولي وزارت امور خارجه ايران در پاسخ ضمن اشاره به اقداماتي كه براي استقبال از سر پرسي سايكس به عمل آورده،‌ از مكاتبه مورد نظر سفارت انگليس اظهار بي‌اطلاعي مي‌كند و جالب اينكه سفارت انگليس در مكاتبات بعدي، هيچ اشاره‌اي به جزئيات مربوط به نامه‌هاي مذكور نمي‌نمايد و ظاهراً موضوع مسكوت باقي مي‌ماند. سفارت انگلستان مي‌توانست يك نسخه از سواد يادداشت‌هاي متبادله را كه در يادداشت فوق مورد اشاره قرار داده بود، براي وزارت امور خارجه ارسال نمايد.
فرمانفرما پيشنهاد داده بود براي حفظ امنيت داخلي و مقابله با ناآرامي‌ها، بريگاد قزاق نيروهاي خود را به 10 هزار نفر برساند و انگلستان نيز با استفاده از اين مسئله درصدد برآمد كه نيروي مشابهي در جنوب ايران تشكيل دهد. انگلستان از ابتداي تأسيس پليس جنوب ايران تلاش نمود كابينه‌هاي وقت ايران اين قوا را به رسميت بشناسند؛ ولي پس از كابينه سپهدار كه از طريق ارسال يادداشتي و به طور مشروط (وضعيت فورس ماژور و صرفاً در طول جنگ) فعاليت اين نيرو را به رسميت شناخته بود و همين مسئله نيز باعث سقوط دولت وي شد، ديگر كابينه‌هاي ايران به خود اجازه ندادند پليس جنوب را به رسميت بشناسند. البته مواضع آنها يكسان نبود و برخي از اين كابينه‌ها مواضع كاملاً سخت‌تري در قبال پليس جنوب اتخاذ مي‌كردند؛ از جمله علاء‌السلطنه كه خود علاوه بر نخست‌وزيري، وزارت امور خارجه را نيز به عهده داشت. سفارت انگليس در تهران در تاريخ 20 ربيع‌الثاني 1335/13 فوريه 1917 در تعقيب اهداف كشور متبوع خود طي يادداشتي به وزارت امور خارجه مي‌نويسد:
به تاريخ هفتم شوال گذشته به سلف جناب اشرف از انتخاب بريگادير جنرال سر پرسي ساكس از طرف دولت اعليحضرت پادشاه انگلستان براي اصلاح و ترتيب استعداد جهت حفظ امنيت جنوب ايران اطلاع دادم و جواب وزير امور خارجه به دوستدار اطلاع دادند كه دستورالعملهاي لازمه فوراً به كارگزاران محلي داده شده كه با معزي‌اليه مساعدت نمايند. اگرچه به اين وسيله دولت ‌علّيه انتخاب درست اعليحضرت پادشاه انگلستان را در برگزيدن اين صاحب‌منصب ذي‌شأن براي خدمات درست اوامر دولت علّيه رسماً تصديق فرموده‌اند ولي هنوز اقتدارات لازمه رسماً به معزي‌اليه داده نشده كه مأموريت عمده‌اي كه از طرف دولتين به ايشان تفويض شده است به موقع اجرا گذارند. چون از نزديك بودن اين مسئله چنين برمي‌آيد كه ممكن است به پيشرفت زحمات مشاراليه سكته وارد آيد شرف از جناب اشرف خواهش نمايم كه قبول زحمت فرموده اقدامات لازم فرمايند كه اختيارات لازمه رسمي به مثل اختياراتي كه به فرمانده بريگاد قزاق داده شده است به معزي‌اليه داده شود... . 
مشاهده مي‌شود كه سفارت انگليس با ظرافت سعي كرده است استقبال از سر پرسي سايكس را به منزله شناسايي پليس جنوب ايران توسط دولت ايران قلمداد نمايد؛ ولي همزمان در يادداشت فوق درخواست مي‌نمايد اختياراتي مشابه فرمانده بريگاد قزاق به سر پرسي سايكس داده شود. وزارت خارجه پاسخ جالبی تهیه مي‌کند. در هامش این یادداشت آمده است:
در جلسه 13 جمادی‌الاول 1335 این جواب در هیأت وزرا مطرح و قرار شد که مطابق آن از طرف وزارت خارجه با سفارت انگلیس مذاکره و در صورت قبول، نسخه آنرا نوشته امضا و بفرستند.
در پای این نامه اسامی افرادی مانند وثوق‌الدوله، فتح‌الله، ابوالفتح طباطبایی، فیروز، ممتازالملک، قوام‌الدوله و امین‌الملک ذکر شده است. نكات مهم این یادداشت عبارتند از:
- استخدام و بکارگیری معلمین خارجی مشروط به انعقاد قرارداد با ایران است و تا وقتی در این رابطه قراردادی با انگلیس منعقد نشده است، این مسئله قابل اجرا نخواهد بود.
- اشاره به تلاش دولت انگلستان در جهت تقویت سر پرسی سایکس
- آمادگی برای صدور دستور به مراکز ذیربط در مورد سر پرسی سایکس فقط در طول جنگ و آن هم به شرطی که نامبرده تحت ریاست عالیه اولیای دولت ایران فعالیت نماید.
- اشاره به تأمين بودجه نیروی نظامی از محل عایدات گمرکی.
اغلب منابع نوشته‌اند کابینه وثوق‌الدوله به صورت مشروط، یعنی تا پایان جنگ، پلیس جنوب ایران را به رسمیت شناخته است ولی در این سند آمده است حضور صاحب‌منصبان انگلیسی منوط به انعقاد قرارداد بین دو کشور مي‌باشد. از طرف دیگر ژنرال سایکس ملزم شده است زیر نظر مقامات عالیه دولت ایران فعالیت نماید.
با توضیحات تکمیلی فوق، این یادداشت به شرح ذیل در اختیار سفارت انگلستان قرار مي‌گیرد:
دوستدار در جواب مراسله مورخه ... (20 ربیع‌الثانی) آن جناب جلالت‌مآب راجع به تقاضای دادن اقتدارات لازمه به بریگاد ژنرال سر پرسی سایکس برای اصلاح و تربیت استعداد از جهت حفظ امنیت جنوب ایران با کمال احترام زحمت افزاست که بدیهی است استخدام و انتخاب معلمین خارجی و تشکیل قوای تأمينیه در تحت تعلیم آن‌ها فقط بر حسب قراردادی ممکن است که با مبادله نظر مابین اولیای دولت علّیه ایران و دولتی که معلمین مزبور را به اختیار دولت ایران واگذار مي‌نماید مقرر و متضمن شرایط استخدام و حدود اختیارات و عده معلمین باشد و مادام که چنین قراردادی مابین دولت ایران و دولت انگلیس مبادله نشده اجرای این مقصود ممکن نخواهد بود.
به علاوه به طوریکه خاطر آن جناب دوستان استظهاری مطلع مي‌باشد اولیای دولت دوستدار پس از بر هم خوردن ترتیب سابق ژاندارمری دولتی مصمم بودند که با استخدام معلمین از دولت ثالثی با تعاطی نظر با اولیای دولتین فخیمین روس و انگلیس تشکیلات قوایی امنیت را اعاده و استعداد منظمی برای تکمیل تأمينات مملکتی ایجاد نمایند ولی چون بالطبیعه به واسطه حالت جنگ مابین دول اروپا موفقیت به این مقصود به مشکلاتی که لازمه حالت جنگ بود برخورد، اجرای فوری این تصمیم میسر نشد.
اکنون که مراسله آن جناب جلالت‌مآب دریافت شده نظر به اینکه جنرال سایکس از مدتی قبل در جنوب ایران مشغول تشکیل و ترتیب استعدادی شده که مخارج آنرا به طوریکه دوستدار استنباط مي‌کنم در مدت دوام جنگ اروپا دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان تادیه و پرداخت خواهد نمود و به طوری که از مراسله آن جناب جلالت‌مآب بر مي‌آید ممکن است از داده نشدن اختیارات لازمه به مشارالیه سکته‌اي در پیشرفت او وارد آید و با اینکه سابقا نیز از طرف اولیای دولت دوستدار اقداماتی برای توصیه و تقویت از اقدامات ژنرال معزی الیه شده، اولیای دولت دوستدار با باقی بودن به تصمیمی که در فوق اشاره شده حاضر خواهند بود که فقط برای مدت جنگ اروپا به مامورین دولت علّیه تعلیمات بدهند که اقتدارات لازمه در تحت ریاست عالیه مقامات رسمی ایرانی به ژنرال معزی الیه داده از عملیات مشارالیه تقویت نمایند مشروط بر اینکه از حالا به طوری که اشاره شده مابین دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان و دولت دوستدار مسلم شود که این اقدام موقتی و فقط برای مدت جنگ اروپا خواهد بود و در خاتمه علاوه مي‌نماید چون برای نگاهداری قشونی که به ترتیب فوق تشکیل خواهد شد بعد از اتمام جنگ نیز محمل قابل اطمینانی لازم است اولیای دولت دوستدار در نظر دارند که مخارج آنرا از اضافه عایدات گمرکات دولت علّیه به وسیله تغییر تعرفه گمرکی تحصیل و در این خصوص موافقت اولیای دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان را از حالا جلب مي‌نمایند.
ظاهراً یادداشت فوق الذکر در تاریخ 19 جمادی‌الاول 1335 به سفارت انگلستان فرستاده شده است و سفارت یادشده نیز طی یادداشتی در تاریخ 26 جمادی‌الاول 1335 (20 مارس 1917) به مراسله مورد بحث پاسخ داده است. در این یادداشت در واقع مطالب تکرار شده‌اند که احیاناً سوءتفاهمی بین طرفین رخ ندهد. سفارت ضمن اعلام این مطلب که سوادی از یادداشت را به لندن فرستاده است تا نظر لندن را جویا شود، از اینکه وزیر جنگ ترفیع درجات پیشنهادی از سوی ژنرال سایکس را پذیرفته است، قدردانی نموده است.
از ديگر يادداشت‌هاي واصله به وزارت امور خارجه، يادداشتي است كه به تاريخ 3 شعبان 1335/ 25 مه 1917 مربوط مي‌شود:                                     
جنرال سر پرسي سايكس اينسپكتور جنرال قشون جنوب ايران صورتي از صاحب‌منصبان قشون مزبور كه از غره ژانويه 1917 ترقي داده‌اند فرستاده‌اند كه براي وزارت جنگ دولت ايران ارسال گردد كه ترقيات مزبور را تصديق و فرمان براي آنها صادر نمايند. اينك صورت مزبور لفاً ارسال گرديد كه براي وزارت جنگ ارسال گردد... .
يادداشت مشابهي نيز مجدداً در تاريخ 10 شعبان 1335/ اول ژوئن 1917 توسط سفارت انگليس به وزارت امور خارجه ارسال شده است.  مشاهده مي‌شود كه سفارت انگليس در تلاش است تا باز هم از طريق اقدام احتمالي وزارت امور خارجه در ارسال اين فهرست به وزارت جنگ، آن را در مراحل بعدي، رسميت بخشيدن به پليس جنوب قلمداد كند. وزارت امور خارجه ايران در شوال 1335 به يادداشت اخير سفارت انگليس پاسخ مي‌دهد:
گرامي مراسله مورخه دهم شعبان آن جناب جلالت‌مآب دوستان استظهاري واصل ... توقير گرديد. جوابا با نهايت احترام خاطر دوستي متظاهر را به اين نكته متوجه مي‌سازد بطوري كه دوستدار كراراً در مذاكرات شفاهي خود اشعار داشته است اولياي دولت ‌علّيه شناختن تشكيلاتي را كه به اسم قشون جنوب ايران مذكور شده از اختيار خود خارج مي‌بيند و البته تصديق خواهيد فرمود كه اولياي دولت ‌علّيه در حيني كه نهايت اهميت را به روابط وداديه خود با دولت بريتانياي كبير داده و حفظ منافع تجارتي و اقتصادي انگليس را همواره وجهه نظر نموده نمي‌تواند از مصالحي كه راجع به استقلال و مصونيت ايران است صرف‌نظر نمايند. نظر به اينكه در ضمن اظهارات شفاهي به دوستدار تكليف فرموده‌اند كه دولت ‌علّيه نظريه خود را در موضوع قواي تأمينيه متحدالشكل كه موجبات تكميل امنيت را در تمام ايران فراهم آورد به اطلاع آن جناب جلالت‌مآب مي‌رساند اينك خاطر محترم را زحمت‌افزا مي‌شود چون طرحي كه در اين زمينه دولت‌ علّيه در نظر گرفته و در اساس آن از حالا تصميم كرده است مستلزم مطالبات دقيقه بود كه هنوز باتمام نرسيده به محض اينكه مطالعات مزبور انجام يافت مراتب را باطلاع خاطر آن جناب جلالت‌مآب خواهد رسانيد... .  
بدين‌ترتيب در يادداشت به چند موضوع مختلف اشاره شده است. وزارت امور خارجه ضمن ابراز علاقه به گسترش روابط با انگليس و حفظ منافع اقتصادي اين كشور (و نه منافع سياسي) درخواست سفارت انگليس را نمي‌پذيرد؛ زيرا شناسائي پليس جنوب را برخلاف استقلال و مصونيت كشور قلمداد مي‌كند. هم‌چنين در اين يادداشت به مطلب مهم ديگري اشاره مي‌شود كه عبارت است از تشكيل قواي متحدالشكل در سرتاسر كشور. شايد اين مطلب براي اولين بار مطرح شده باشد.
وزارت امور خارجه ايران در پاسخ به يادداشت مورخ 7 ذي‌قعده 1335 سفارت انگلستان طي يادداشتي اظهار اميدواري مي‌نمايد رئوس طرح دولت ‌علّيه براي تشكيل قواي تامينيه متحدالشكل مورد استقبال قرار گرفته شده باشد. هم‌چنين با اشاره به مذاكرات روز دوشنبه مورخه دهم شوال (1335) آمده است:
دلايل عدم امكان شناختن قراردادهاي مذكوره در مراسله محترمه و تشكيلات فعلي قشون جنوب واضحا بيان شد و اضافه گرديد كه تشكيل قواي تامينيه متحدالشكل به فرماندهي صاحب‌منصبان يك دولت بيطرف علاوه بر اينكه با مصالح ايران موافق است منافع تجارتي انگلستان را نيز بهتر و مؤثرتر تأمين مي‌كند با اينحال از مراسله آن جناب چنين استنباط مي‌نمايم كه به بيانات و دلايل مزبور توجه كامل نفرموده و شايد در اين باب به لندن توضيحات لازمه نداده باشند...  
متأسفانه پاسخ سفارت انگليس به اين يادداشت در آرشيو موجود نيست.
در اثناي مبادله يادداشت بين وزارت خارجه و سفارت انگليس، طبق عرف ديپلماتيك ملاقات‌هايي نيز بين طرفين صورت مي‌گرفت تا دو طرف از مواضع يكديگر به خوبي آگاه شوند. در يكي از اين ملاقات‌ها آقاي منصورالملك با وزيرمختار انگليس در تاريخ 29 ذيقعده 1335 ديدار نموده است. در گزارش مشهود است وزيرمختار انگليس تلاش كرده است در مورد طرح ارائه شده توسط دولت ايران مبني بر تشكيل قواي متحدالشكل در سرتاسر ايران اظهارنظر نكند و آنرا منوط به مطالعات و مذاكرات بين دو طرف نموده و اضافه كرده است اولياي دولت ايران بايد معين كنند تا وقتي كه مذاكرات بين دو طرف ادامه دارد، سرنوشت پليس جنوب چه خواهد شد؟ امنيت كشور چگونه حفظ خواهد شد؟ و ... طرف ايراني در پاسخ اعلام كرده است «اساس نقشه دولت مسئله صاحب‌منصبان و تعيين محل مخارج و تهيه اسلحه و مهمات است كه در صورت موافقت اساسي انگليس اين مسائل فوراً حل مي‌شود؛ مثلاً در باب صاحب‌منصبان الآن ممكن است بگوييد از كدام دولت بيطرف مي‌توانيم استخدام نمائيم. وزيرمختار اظهار داشتند هر چه در اين كار عجله كنيم باز تا صاحب‌منصبها به ايران برسند مدتي طول دارد و بايد معين شود در اين مدت تكليف قواي فعلي جنوب چه خواهد بود. در خصوص اصلاحات اساسي ماليه هم به طور خصوصي عقيده ايشان را خواستم كه از كدام مملكت بيطرف مناسب مي‌دانند متخصصين ماليه استخدام نمايند. وزيرمختار گفتند نمي‌توانند در اين باب اظهار عقيده نمايند و به علاوه جلب متخصصين فايده نخواهد داشت مگر اينكه به آن‌ها اختيارات تامه در اصلاحات بدهند و اين اختيارات هم مجلس ايران تصديق نخواهد كرد... وزيرمختار اظهار داشتند شنيده مي‌شود دولت ايران عده[اي] صاحب‌منصبان سوئدي خواسته است كه در راه مي‌باشند. جواب دادم كه اطلاع ندارم و گمان نمي‌كنم چنين اقدامي شده باشد. ضمناً وزيرمختار اظهار عدم اعتماد به سوئدي‌ها نمود».  
همانطور كه گفته شد سفارت انگليس در يادداشتي به وزارت امور خارجه صورت صاحب‌منصباني را كه در پليس جنوب ايران مشغول خدمت بوده‌اند به وزارت امور خارجه مي‌فرستد و درخواست مي‌كند فهرست يادشده به وزارت جنگ ارسال گردد ولي وزارت امور خارجه از انجام اين كار خودداري مي‌نمايد. سفارت انگليس مجدداً در 14 ذيحجه 1335/3 اكتبر 1917 طي يادداشتي مي‌نويسد:
مراسله مورخه 11 ذيحجه 1335 جناب اشرف كه امتناع فرموده بودند از اينكه صورت صاحب‌منصباني كه داخل قشون جنوب ايران شده قبول و براي وزارت جنگ جهت صدور فرمان بفرستند شرف وصول بخشيد. شرف دارم خاطر محترم را متذكر سازم از اينكه كليه مسئله قشون جنوب ايران فعلاً در تحت مذاكره دوستانه است تا اينكه قرارداد تازه نشده به نظر دوستدار دولت ايران حق ندارد كه فقط به وسيله اظهاري كه در مراسله مزبوره شده از طرف خود قراردادهايي كه فيمابين سفارت اعليحضرت پادشاه انگلستان و يك كابينه ايران صادر شده و كابينه بعد اثرا آنرا تصديق نموده است نسخ نمايند تا اينكه مذاكرات ختم نشده حق دارم از دولت‌ علّيه انتظار داشته باشم كه قرارداد حاليه را به موقع اجرا گذارند و افسوس دارم از اينكه براي دوستدار غيرممكن است جواب حاليه جناب اشرف را در خصوص خواهش خود قبول نمايم...
ارسال چنين يادداشت‌هايي توسط سفارت انگليس بارها تكرار مي‌شود؛ ولي وزارت امور خارجه از ارسال آن‌ها به وزارت جنگ خودداري كرده است. در يكي از پاسخ‌هاي وزارت امور خارجه به سفارت انگليس در تاريخ 22 ذيحجه 1335 آمده است:
مراسله آن جناب جلالت‌مآب مورخه 14 ذي‌حجه جاري واصل و سمت توقير گرديد.
جواباً خاطر محترم را به مفاد مراسلات رسمي خود مورخ 4 ذيقعده و 9 و 14 ذيحجه 1335 و به مذاكرات روز دوشنبه دهم شوال كه در طي آن عدم امكان شناختن تشكيلات قشون جنوب بيان شد معطوف مي‌دارم. بديهي است تصديق خواهد فرمود وقتي نشناختن اساس تشكيلات مزبوره از اختيار اولياء دولت ‌علّيه خارج باشد در مسائل ... آن نيز كه منجمله مسئله راجع به صاحب‌منصبان است دخالت ممكن نخواهد بود.
خيلي خرسند خواهم بود كه آن جناب‌ دوستان استظهاري راجع به اصل طرح دولت‌ عليه براي تشكيل قواي تأمينيه متحدالشكل تحت صاحب‌منصبان يك دولت بيطرف موافقت نظر اولياء دولت متبوعه خود را جلب و خاطرنشان فرمائيد كه تشكيلات فعليه به اسم قواي جنوب ايران متأسفانه اسباب نگراني عموم گرديده است و منافع حقيقي دولتين چنين اقتضا مي‌كند كه به فوريت تشكيلات مزبور به تشكيلات قواي متحدالشكل در تحت صاحب‌منصبان يك كشور بيطرف كه اصل نقشه آن به استحضار اولياء دولت بريتانياي كبير رسيده است، تبديل شود...
ملاحظه مي‌شود وزارت امور خارجه در يادداشت خود اعلام كرده است وقتي دولت ايران در شناسائي اصل موضوع كه همان پليس جنوب است با طرف انگليسي اختلاف‌نظر دارد، پرداختن به مسائل فرعي مانند ارسال فهرست صاحب‌منصبان پليس جنوب به وزارت جنگ بي‌معنا خواهد بود. در متن یادداشت مي‌بینیم به مذاکرات 10 شوال 1335 استناد شده است. در این مذاکرات چه مسائلی مطرح شده است؟ در یکی از اسناد ذکر شده است دولت علّیه طرحی را برای تشکیل قوای تأمينیه متحدالشکل در نظر دارد و چون جناب وزیرمختار مي‌خواستند از اساس آن مطلع شوند، طی ملاقاتی در 10 شوال 1335 به طور حضوری این توضیحات به وزیرمختار ارائه گردید. کلیات آن عبارتست از:
علاوه بر قشونی که برای ساخلو مرکز و ولایات لازم است، دولت مقتضی مي‌داند که قوه مرکب از پانزده هزار نفر ژاندارم برای امنیت طرق و شوارع تشکیل و صاحب‌منصبان آن‌ها به اندازه لزوم از دولت بی طرفی جلب شوند.
- این قوه تقريباً هشت کرور مخارج لازم دارد که به عقیده دولت باید از تجدیدنظر در تعرفه گمرکی تحصیل شود.
علاوه بر اینکه تنظیمات مالیه مخصوصا مطمح نظر دولت است، چون مسئله نگهداری قوا ارتباط کاملی به امر مالیه دارد لهذا دولت لازم مي‌داند که متخصصین مالیه از دولت بی طرفی خواسته اختیارات کاملی به آن‌ها برای تنظیمات مالیه بدهد.   
سفارت انگليس باز هم طي يادداشتي درخواست خود را تكرار مي‌كند و باز هم وزارت امور خارجه در تاريخ 22 ذيحجه 1335 به يادداشت مورخه 3 اكتبر 1917 سفارت انگليس جواب مي‌دهد:
نظر به اينكه شناختن تشكيلات قشون جنوب ايران در تحت فرماندهي ژنرال سايكس و ساير صاحب‌منصبان ولو موقتاً براي دولت‌ علّيه امكان ندارد، اولياء اين دولت محض تكميل امنيت جنوب و ساير نواحي ايران تشكيل قواي متحدالشكل را به فرماندهي صاحب‌منصبان از دولت بي‌طرف در نظر گرفته كه با اصول واحد موجبات تكميل امنيت را در تمام مملكت فراهم سازد. طرح تشكيل قواي متحدالشكل كه رئوس مسائل آن در يك ورقه يادداشت روز دوشنبه دهم شوال حضوراً به وزيرمختار انگليس تسليم گرديد به اندازه‌اي ساده و سهل‌الاجرا مي‌باشد كه تهيه و مسائل اجراي آن آنقدر وقت زياد لازم ندارد كه تكميل امنيت جنوب را دچار تعطيل سازد.
براي مزيد توضيح وزير امور خارجه نظر دقت وزيرمختار انگليس را به فقرات ذيل متوجه مي‌سازد:
1. صاحب‌منصبان انگليس و صاحب‌منصبان قشون هندي كه فعلاً در قواي جنوب هستند احضار و قواي مزبور از طرف دولت ‌علّيه به فرمانفرماي فارس سپرده مي‌شود كه تا ورود صاحب‌منصبان كه از يك دولت بي‌طرف اجير مي‌شوند در تحت فرماندهي و مسئوليت معزي‌اليها مشغول كار باشند.
2. اسلحه و مهماتي كه متعلق به ژندارمري دولت ‌علّيه بوده به تصرف قواي ژنرال سايكس درآمده مسترد و اسلحه و مهماتي كه متعلق به دولت انگليس مي‌باشد در مقابل قيمت آن واگذار شود.
3. چون موافق طرح دهم شوال دولت در نظر گرفته است مخارج قواي تأمينيه متحدالشكل از تفاوت عايدات حاصله از تغيير تعرفه گمرك پرداخته شود، مادام كه تغيير تعرفه گمركي صورت وقوع نيافته عجالتاً وجوه حاليه گمركات به مصرف نگاهداري قواي مزبور مي‌رسد و اقساط قروض دولت ‌علّيه كه محل آن عايدات گمركات است تا زمان تغيير يافتن تعرفه به تعويق افتد و بعد از تغيير تعرفه اقساط قروض كمافي‌السابق از محل گمركات پرداخته شود.
4. صاحب‌منصباني كه از يك دولت بي‌طرف اجير مي‌شوند هر چه زودتر به ايران جلب و مشغول كار خواهند شد و در نواحي جنوب كه تكميل امنيت آن بالخصوص مورد توجه است زودتر اقدام خواهند نمود اما راجع به اصلاحات ماليه نيز كه يكي از مواد يادداشت دهم شوال است و اهميت آن در ضمن مذاكرات شفاهي عديده خاطرنشان گرديده به محض اينكه تصميم شود از كدام دولت بيطرف متخصصين ماليه خواسته مي‌شوند، بلافاصله قرار استخدام و جلب آنها به ايران داده خواهد شد كه شروع بكار نمايند. وزير امور خارجه اميدوار است اولياء دولت انگلستان مراتب فوق را كه با ملاحظه منافع مشتركه دولتين منظور گرديده با حسن‌نظر تلقي نمايند.
اين يادداشت يكي از واضح‌ترين پاسخ‌هايي است كه وزارت امور خارجه ايران به سفارت انگلستان داده است. جالب اينكه در هامش پيش‌نويس اين يادداشت آمده است:
در جلسه سه‌شنبه 21 ذي‌حجه 1335
هيأت محترم وزرا مطرح و تصويب شد
در يادداشت يادشده به مسائل مهمي اشاره شده است از جمله:
- بازگشت صاحب‌منصبان انگليسي و هندي پليس جنوب و اداره اين نيرو به دست فرمانفرماي فارس
- عودت اسلحه‌هاي متعلق به ژاندارمري كه توسط پليس جنوب به كار گرفته شده‌اند و واگذاري ديگر اسلحه‌ها در ازاي پرداخت وجه
- نحوه تأمين بودجه قواي متحدالشكل
- اجير كردن صاحب‌منصباني از يك كشور بيطرف
- عدم امكان شناسايي پليس جنوب حتي به صورت موقت و در طول جنگ.
اين يادداشت‌ها در دوره كابينه علاء‌السلطنه صادر شده است. در اين دوره وي علاوه بر رياست كابينه، سمت وزير امور خارجه را نيز به عهده داشته است. در اين دوره اختلافات بين ايران و انگليس در حال اوج گرفتن بوده و سفارت انگليس تلاش مي‌كرد كابينه وقت را وادار سازد تا تشكيلات پليس جنوب را به رسميت بشناسد. در اين موقع گاه و بيگاه مقالاتي عليه فعاليت‌هاي انگلستان در ايران به چاپ مي‌رسيد. نشريه صداي ايران در تاريخ 6 محرم 1336 طي مقاله‌اي مي‌نويسد:
... دشمنان مملكت يا دلالان خارجي درصدد هستند كابينه آقاي علاءالسلطنه را كه شديدا مخالف به آمال خائنين جنوب است انداخته و كساني را سر كار آورند كه پليس را به رسميت شناخته و قباله جنوب را به دست حامي دول صغيره سپارند.  
در اين دوران همزمان با حضور پليس جنوب ايران در مناطق جنوبي، بريگاد قزاق نيز در مناطق شمالي كشور حضور دارد و بديهي است بريگاد قزاق سابقه بيشتري دارد ولي اقداماتي كه پليس جنوب در اين مدت اندك عمر خود مرتكب گرديد،‌ ذهنيت مردم ايران را كاملاً نسبت به اين نيرو منفي نموده بود. حمله به مردم عادي، غارت روستاها و اعدام‌هاي دسته‌جمعي فراريان از پليس جنوب در حضور كنسول انگليس در اصفهان و ديگر مناطق چهره زشتي از اين نيرو ارائه داد. اين مسئله در ملاقات‌هاي دوجانبه به طرف انگليسي گوشزد مي‌شد. در يكي از گزارش‌هاي وزارت امور خارجه آمده است:
روز شنبه مورخ 16 محرم 1336 با مستشار سفارت انگليس ملاقات و به طور خصوصي شرح مظالم قواي موسوم به قشون جنوب ايران را با اثرات سوئي كه در روابط دولتين مي‌بخشد شرح دادم و گفتم به طوري مردم در وحشت مي‌باشند كه به محض نزديك شدن قشون مزبور به هر نقطه اهل آنجا خانه و زندگي خود را گذاشته فرار مي‌كنند مثل اينكه از چند نقطه اطراف يزد و كرمان اخيراً تلگرافاتي به دولت نموده‌اند. مستشار اظهار داشت وزيرمختار از اين حوادث متأسف و يقين دارند اهالي دهات اشرار را پناه داده حمايت كرده‌اند والا مورد حمله واقع نمي‌شدند. بالاخره پس از مذاكرات قرار شد از طرف سفارت اوامر و تعليمات به جاهاي لازم صادر شود كه از اين قبيل حوادث جلوگيري شود و با مردم اينطور رفتار ننمايند...
قبلاً گفته شد كه وزارت امور خارجه ايران در يادداشت خود به سفارت انگليس درخواست خروج صاحب‌‌منصبان انگليسي و واگذاري پليس جنوب به فرمانفرماي فارس را كرده بود. سفارت انگليس در يادداشت‌ مورخ نهم ربيع‌الاول 1336/ 23 فوريه 1918 به وزارت امور خارجه اعلام مي‌كند: 
در مراسله مورخه هفتم ذيقعده (26 اگوست 1917) به جناب اشرف علاءالسلطنه اطلاع داده بودم كه پيشنهاد دولت‌ علّيه ايران را براي ضميمه ساختن استعداد موسوم به قشون جنوب ايران به يك قواي متحدالشكل جهت وقايه نظم و امنيت در تمام مملكت ايران به دولت متبوعه خود تقديم داشته‌ام و وزير امور خارجه دولت اعليحضرت پادشاه انگلستان به دوستدار اطلاع مي‌دهند كه دولت مشاراليها نظر به انجام اين مسئله موافق اصول بيطرفي خالص به دوستدار اجازه داده‌اند محض ايجاد يك قوه متحدالشكل بعد از اتمام جنگ در تحت صاحب‌منصبان اروپايي كه انتخاب آنها برحسب قرارداد فيمابين دولتين بوده باشد حال با دولت‌ علّيه ايران داخل مذاكره شوم. گمان مي‌كنم از اين مراسله ثبوت نيت صادقانه دولت دوستدار را براي حصول يك تفهيم دوستانه در اين مسئله و ساير مسائلي كه در اين اواخر فيمابين دولتين ايجاد شده است دولت ‌علّيه ايران ملاحظه خواهند نمود... 
در اين يادداشت باز هم مي‌بينيم كه سفارت انگليس، موافقت دولتش با ايجاد نيروي متحدالشكل را موكول به اتمام جنگ نموده، و اضافه مي‌كند انتخاب و حضور صاحب‌منصبان اروپايي بايد برحسب قرارداد با اين كشور باشد. اين مسائل در ملاقات مورخه 16 ربيع‌الثاني 1336 با وزيرمختار انگليس مطرح مي‌شود:
وزيرمختار سئوال كردند كه به مراسله من در باب پليس جنوب جواب خواهيد داد. من اظهار داشتم مراسله جنابعالي را كه در هيأت وزرا خواندم طوري موجب يأس شد كه نمي‌دانم چه جواب بنويسم زيرا مفاد اين مراسله ابدا تغييري به وضع حاليه نمي‌دهد... وزيرمختار گفت به طوريكه سابقاً اظهار كرده‌ام مفاد اين مراسله با مذاكراتي كه با يكي از اعضاء كابينه كرده بودم مطابق است. من جواب دادم فرمولي كه نوشته شده بود با مراسله چندان موافق نيست. گفت بلي جزيي فرقي دارد يكي اينكه در آن فرمول استخدام صاحب‌منصب با موافقت با سفارت ذكر نشده و اين مسئله در مذاكرات سابق معلوم بود كه بايد اينطور بشود. ديگر اينكه مدت معين نشده بود. اين هم به ملاحظه اين است كه من مطلب را به انگليس نوشته‌ام و گويا در ترجمه اشتباه شده است. من جواب دادم ملاحظه ميكنيد به طوريكه خودتان هم مي‌گوييد در اين مراسله و آن مذاكرات خيلي فرق است...   
وزارت امور خارجه در تاريخ 18 ربيع‌الثاني 1336/ اول فوريه 1918 به يادداشت فوق پاسخ مي‌دهد: 
مراسله مورخه نهم ربيع‌الثاني 1336 (23 ژانويه 1918) ... واصل گرديد... نظر به مصالحي كه اولياء دولت‌ علّيه ايران وجهه خاطر خود ساخته مصمم بوده و هستند كه قواي متحدالشكل را سريعاً در تحت صاحب‌منصبان يكي از دول بيطرف تشكيل بدهند و بديهي است تمام اقداماتي كه به جهت اين تشكيلات در نظر گرفته و هر تقاضايي كه دارند فقط به جهت استقلال ايران و نيل اصلاحات اساسي و حفظ بيطرفي محض است كه براي مصالح دولت فخيمه انگليس هم طبعا مفيد مي‌باشد. بنابراين تعليق تفويض استعداد فوق‌الذكر به قوه ايران به بعد از جنگ با رعايت اصول بيطرفي متناقض بوده و مثل اين است كه استقرار اصل مزبور را ممتنع نمايد چه اگر در تفويض قشون جنوب تعويقي حاصل شود دولت ‌علّيه ايران را در اجراي نيات خود به مشكلات داخلي و خارجي دچار خواهد ساخت.
نظر به مراتب فوق از روي تحكيم روابط دولتين انگليس و ايران دوستدار مسائل ذيل را كه منظور خواطر اولياي دولت اعليحضرت شاهنشاهي است به آنجناب جلالت‌مآب متذكر مي‌شود:
1- مساعدت در تخليه خاك ايران از قواي خارجه و تفويض قشون مسمي به پليس جنوب ايران به اين دولت،
2- الغاء عهدنامه 1907 و رفع اثرات اولتيماتوم 1911 كليتا،
3- قبول مشاركت نماينده دولت‌ علّيه ايران در كنفرانس صلح،
4- تجديدنظر در تعرفه گمركي،
5- ... عاجل عايدات گمركات و اقساط گذشته و آتيه موراتوريم بدون هيچ شرط،...
چنانچه مشاهده مي‌كنيم به مرور مواضع ايران سخت‌تر مي‌شود. دولت وقت در ابتدا صرفاً اعلام مي‌كرد نمي‌تواند پليس جنوب را رسميت ببخشد ولي با گذشت زمان مسئله تشكيل قواي متحدالشكل را مطرح مي‌كند و خروج صاحب‌منصبان انگليسي و هندي را به آن اضافه مي‌كند و بالاخره نيز ضمن تجديد درخواست‌هاي فوق الغاء قرارداد 1907 و برخي موارد ديگر را نيز خواستار مي‌گردد. وزارت امور خارجه همزمان به سفارت ايران در لندن نيز دستور داده بود موضوع پليس جنوب را پيگيري نمايد. بر همين اساس سفير ايران با وزير خارجه انگليس در تاريخ 21 ربيع‌الثاني 1336 ملاقات مي‌كند. در اين ملاقات وزير خارجه انگليس اعلام مي‌كند انگلستان نمي‌تواند در طول جنگ با انحلال پليس جنوب موافقت كند. 
قبلاً گفته شد اقدامات پليس جنوب باعث نارضايتي شديد مردم فارس و كرمان شده بود و هر از گاهي از اين نيرو به دولت شكايت مي‌كردند. وزارت امور خارجه اين شكايات را از طريق يادداشت به سفارت انگليس منعكس مي‌نمود. سفارت انگلستان در پاسخ به يكي از اين يادداشت‌ها در تاريخ 22 ربيع‌الثاني 1336/ 5 فوريه 1918 به وزارت امور خارجه مي‌نويسد:
يادداشت مورخه 16 شهر حال (ربيع‌الثاني 1336) وزارت جليله امور خارجه كه عريضه اهالي شهر بابك در خصوص رفتار قشون جنوب ايران ارسال داشته بودند به سفارت اعليحضرت پادشاه انگلستان واصل گرديد. اظهارات مندرجه در عريضه مزبور به كلي با راپرتي كه از صاحب‌منصباني كه در آن ناحيه عمليات نموده‌اند رسيده منافات دارد. راپرت‌هاي مزبور مشعر است بر اينكه اهالي صلح‌جوي آنقريه با نهايت شعف قشون جنوب را پذيرفته و از محافظتي كه خيال مي‌كردند بر ضد سارقين از آن‌ها به عمل خواهد آمد خيلي خرسند بوده‌اند. دو شب كه قشون در آنقريه اقامت داشته به هيچوجه اغتشاشي در آنجا روي نداده و بعد استعداد مزبور از شهر بابك به ميمند كه محاكمه سارقين در آن نواحي بوده مي‌روند و همينقدر كه نزديك مي‌شوند به استعداد مزبور تير انداخته مي‌شود. پس از جنگ مختصري سارقين فرار مي‌نمايند و مقدار معتنابهي از جو و گندم كه در مغازه‌ها بوده استعداد مزبور ضبط مي‌كند و هم‌چنين يك گله گوسفند و بز را مي‌گيرند. مسلم است سارقين كه به مجازات حقه خود رسيده‌اند حال خود را بي‌گناه و صدمه‌ديده قلم مي‌دهند. اين سفارت افسوس دارد كه در همدردي كه از قرار معلوم دولت ‌علّيه با عريضه نويسندگان جسور دارند نمي‌تواند شركت نمايد.  
مواضع انگلیس در قبال پلیس جنوب ایران ابهاماتی را بین مردم ایران ایجاد کرده بود. سفارت انگلستان با ظرافت این مطلب را به مردم القاء مي‌کرد که انگلستان از استقلال ایران حمایت مي‌کند و این کشور آمادگی دارد پس از پایان جنگ با اولیای ایران برای اجیر نمودن صاحب‌منصبان اروپایی همکاری نمايد. وزارت امور خارجه وقت در آن زمان تصمیم مي‌گیرد با صدور اعلامیه‌اي شرایط واقعی را به آگاهی مردم ایران برساند. در همین رابطه در تاریخ 5 جمادی الاول 1336 ابلاغیه‌اي به شرح ذیل صادر مي‌گردد: 
چون از مجاري مختلفه از وزارت امور خارجه مبني بر جريان اوضاع حاضره سئوالاتي شده است براي اطلاع عموم به وسيله اين مختصر خلاصه گزارشات جاريه را توضيح مي‌دهد: پس از تشكيل كابينه حاضره داير به اظهاراتي كه از سفارت دولت اعليحضرت پادشاه انگلستان مشعر به موافقت و مساعدت اولياي امور آن دولت نسبت به ايران مي‌شد وزارت امور خارجه داخل در مذاكره گرديده و در خلال اين مذاكرات مراسله از سفارت معزي‌اليها به وزارت امور خارجه واصل گرديد كه اولياي دولت اعليحضرت پادشاه انگلستان موافق اصول بيطرفي خالص حاضر هستند كه از حالا در باب قواي متحدالشكلي كه بعد از اختتام جنگ در تحت تعليم صاحب‌منصبان اروپايي به موافقت اولياي دولت انگليس انتخاب شوند داخل در مذاكره گردند. چون مدلول مراسله مزبور بر وفق منظور اولياي دولت ايران نبود چه از يك طرف تفويض قواي مسمي به پليس جنوب را به بعد از جنگ تعليق و از طرف ديگر انتخاب صاحب‌منصبان را منوط به رضايت اولياي دولت انگليس نموده بود اولياي دولت ايران نظر به وظيفه كه در حفظ تماميت ارضي و استقلال مملكت ايران و رعايت بيطرفي كامل دارند ناچار به ايراد جواب گرديده نظريه خود را در خصوص تشكيل قواي متحدالشكل در تمام مملكت به سفارت فخيمه اشعار و در ضمن مواد پنج‌گانه ذيل انجام منظور است و مقاصد حقه خود را تقاضا نمودند.
1- مساعدت در تخليه ايران از قواي خارجه و تفويض قشون مسمي به پليس جنوب به اين دولت،
2- الغاء عهدنامه 1907 و رفع اثرات اولتيماتوم 1911 كليتا،
3- قبول مشاركت نماينده دولت عليه ايران در كنفرانس صلح،
4- تجديدنظر در تعرفه گمركي،
5- پرداخت كليه ... عايدات گمركات و اقساط گذشته و آينده موراتوريم بدون هيچ شرط،
ارائه توضیحات یادشده باعث مي‌گردد نظر مردم نسبت به سیاست انگلیس در ایران نسبت به گذشته منفی‌تر شود. همین مسئله سفارت انگلیس را وادار مي‌کند در 16 جمادی‌الاول 1336 یادداشتی را به وزارت امور خارجه ایران روانه کند:
چون به اطلاع سفارت انگليس رسيده كه بواسطه سوءتفاهم معلوم مي‌شود سياست دولت انگليس نسبت به ايران مورد سوءظن بعضي احزاب ايران شده است لهذا سفارت اعليحضرت پادشاه انگلستان مايل است دولت‌ علّيه ايران مستحضر دارد كه سياست دولت انگليس نسبت به دولت ايران كاملاً از روي دوستي است و سفارت انگليس حاضر است فوراً با دولت ‌علّيه ايران براي ترتيب دوستانه در خصوص مسئله پليس جنوب و احضار قشون انگليس از ايران به طوري كه مستلزم مصالح دولتين بوده مي‌شد داخل مذاكره گردد. ساير مسائل متفرقه فيمابين دولتين با همين احساسات دوستانه در تحت مداقه خواهد آمد.
مشخص است انگلیس به واسطه اعلامیه دولت وقت كاملاً تحت فشار قرار گرفته و به فاصله اندکی از یادداشت قبلی مجدداً در تاریخ 27 جمادی‌الاول 1336 (11 مارس 1918) یادداشت دیگری را به وزارت امور خارجه مي‌فرستد:
... دولت اعليحضرت پادشاه انگلستان ... به هيچ چيز آنقدر مايل نيستند كه به يك هيات وزرائي كه بتواند نظم را در تمام مملكت وقايه و ايران را از نتايج مقاصد متجاوزانه آلمان و متفقين در مشرق محفوظ دارد... به ملاحظه مصالح فوق‌العاده انگلستان در جنوب ايران كه همجوار است و به ملاحظه هرج و مرجي كه به واسطه عدم يك قوه نظميه ممكن است به ظهور رسد دولت ‌علّيه قشون جنوب را به طوريكه حال تشكيل يافته و مخارج آنرا دولت انگليس متحمل است تا آخر جنگ رسماً بشناسد... از آن طرف دولت ‌علّيه اعليحضرت حاضر شده‌اند كه به طور ازدياد و از روي سخاوت كمك نقدي به دولت علّيه بنمايند و براي ايجاد يك قوه نظامي متحدالشكلي پس از اتمام جنگ براي تمام مملكت كه بالاخره قشون جنوب ايران به آن منضم گردد و در تحت صاحب‌منصبان خارجه كه مليت آنها بعد از اين فيمابين دولتين تصميم مي‌يابد مساعدت نمايند...  
وزارت امور خارجه ایران در پاسخ به یادداشت فوق الذکر در تاریخ 5 جمادی‌الثانی 1336 طی یادداشت مفصلی به سفارت انگلستان ضمن قدردانی از اولیای دولت انگلستان برای رعایت استقلال ایران به انتقاد شدید از سیاست‌هاي این کشور در قبال ایران مي‌پردازد. در این یادداشت تجاوز نظامی دولت عثمانی به ایران به حضور نظامی دولت‌هاي روسیه و انگلستان نسبت داده مي‌شود، در حالیکه ایران در جنگ بیطرفی را اتخاذ کرده است. متن یادداشت به شرح ذیل مي‌باشد:
مراسله محترمه آن جناب جلالت‌مآب مورخه 27 جمادي الاول 1336 (11 مارس 1918) واصل گرديد. دوستدار از اينكه اولياء دولت اعليحضرت پادشاه انگلستان اطمينان‌هاي راجع به رعايت استقلال ايران را تجديد نموده‌اند امتنان خود را اظهار داشته اشعار مي‌دارد كه اولياء دولت ‌علّيه نيز با روابط دوستي قديمي موجود بين دولتين و با احساسات صادقانه كه نسبت به دولت اعليحضرت پادشاه انگلستان داشته‌اند جز اين انتظاري نمي‌توانند داشته باشند كه استقلال خالص اين دولت منظور نظر صميمانه دولت معزي‌اليها باشد ليكن با كمال تأسف مشاهده مي‌نمايند كه مفاد تعليمات مندرجه در مراسله مزبوره با انتظارات اولياء دولت علّيه موافقت نداشته و به اركان همان استقلالي كه منظور است ... خلل مي‌رساند. به طوري كه بر خاطر محترم آن جناب مشهود است از ابتداي وقوع جنگ بين دولتين عثماني و روس اولياء دولت متبوعه دوستدار وخامتي را كه از حضور قشون اجنبي در خاك ايران متصور بود پيش‌بيني كرده در مجالس متعدده توجه اولياء سفارتين بهيتين انگليس و روس را به مضرات آن جلب و خواستار شدند كه قشون روس را احضار و ايران را به حال خود بگذارند تا بتوانند با تعقيب رويه بيطرفي مصالح خود را كه متضمن منافع دول همجوار نيز بود محفوظ بدارد. متأسفانه مسئول دولت علّيه ايران مورد قبول نيافت و مصائبي كه بر عالم پوشيده نيست به ايران وارد آمد و حوادث پاييز و زمستان سال 1915 هم كه بدان اشاره فرموده‌اند نتيجه تجاوزات نظامي دول متخاصمه بوده است كه برخلاف اصول استقلال و بيطرفي ايران رخ داده و پيوسته مورد پروتست اين دولت بوده است. اولياء دولت ‌علّيه رجعت قشون روس را كه به نقض بيطرفي ايران مبادرت جسته بودند با كمال خوشوقتي تلقي نمودند چه اين مسئله را عمده وسيله براي حفظ بيطرفي ايران و تسكين افكار عامه مي‌دانستند ولي متأسفانه به محض اينكه قشون روس شروع به رجعت نمودند در غالب نقاط نظاميان انگليس به جاي آن‌ها آمده و بر خلاف مواعيد مصرحه قطعيه دولت اعليحضرت پادشاه انگلستان دائر به رعايت استقلال و بيطرفي ايران همان تجاوزات و مداخلات را پيش گرفته از آن جائي كه اين تجاوزات حق‌شكنانه و اين تقاضا كه قواي مسمي به پليس جنوب كه در حكم قواي خارجي است تا آخر جنگ به رسميت شناخته شود مصائب چندين ساله ايران را تجديد و استقلال و بيطرفي آنرا تهديد خواهد نمود. اولياء دولت متبوعه دوستدار انتظار آنرا دارند كه اولياء وقت جناب مستطاب اجل وزير امور خارجه اعليحضرت پادشاه انگلستان را به نتيجه وخيمه اينگونه تصميمات جلب و هر چه زودتر امر به احضار قواي انگليس صادر و از مسئوليتي كه از حضور آن‌ها در ايران حقا متوجه اولياء امور انگلستان مي‌شود احتراز نمايند. در موضوع ساير موارد مندرجه در مراسله دوستدار مورخه 18 ربيع الثاني 1336 با اظهار كمال تشكر از موافقت و تجديدنظر در تعرفه گمركي خاطر محترم آن جناب جلالت‌مآب را قرين استحضار مي‌دارد كه قبول استخدام صاحب‌منصبان خارجي براي قواي متحدالشكل كه بر طبق تصميم اولياء دولت دوستدار بايد تشكيل يابد با موافقت دولت فخيمه انگليس ناقض حقي است كه اولياء دولت دوستدار در ابطال شناسائي اولتيماتوم 1911 دارا هستند و خاطر نصفت‌مظاهر آن جناب جلالت‌مآب اعتراف مي‌فرمايند كه چون قبول اين مسئله را اولياي دولت دوستدار تثبيت اينگونه معاهدات مضره مي‌شمارند از موافقت در آن معذور هستند و با اينكه مشاركت ايران را در كنفرانس صلح به شراكت ساير دول بيطرف موكول مي‌فرمايند لزوماً توجه آن جناب جلالت‌مآب را به اين نكته جلب مي‌نمايد كه اولياء دولت دوستدار نظر به مصائب و خساراتي كه به واسطه عمليات نظامي دول متخاصمه به ايران وارد آمده نمي‌توانند در اين مورد ايران را در روال ساير دول بيطرف تصور نمايند. در اين موقع كه آن جناب جلالت‌مآب در طي مراسله فوق‌الذكر و اشاره به واقعه اسف‌انگيز ويس قونسول انگليس و رئيس بانك شاهي مقيمين رشت فرموده‌اند مسئوليت واقعي اين اتفاق ناگوار به نظاميان دولت فخيمه انگليس كه در خاك ايران نواب سليمان ميرزا و همراهان او را دستگير و به بغداد روانه و توقيف نموده‌اند متوجه مي‌باشد... 
مشخص است انگلستان در قبال ایران سیاست دوپهلویی را اتخاذ کرده است. این کشور با سخت‌تر شدن مواضع دولت وقت مواضع خصمانه‌تري را در قبال کابینه دنبال مي‌کند. در یکی از تلگراف‌هاي محرمانه سفارت ایران در لندن در تاریخ 15 شوال 1336 آمده است:
در باب مطالب معهود چند مجلس مذاكرات مفصل كرده‌ام. صريحاً مي‌گويند اگر كابينه كه با ما دوست باشد تشكيل بشود همراهي خواهيم كرد ولي نمي‌گويند به چه دليل كابينه حاضر را دوست نمي‌دانيم. بالاخره در جواب استدلالات بنده مي‌گويند اگر كابينه گواهي از دوستي خود بدهد ما هم همراهي خواهيم كرد. در باب ميل كابينه به دوستي و اينكه واقعه فارس آنچه ممكن بود كرده ولي مخالف بيطرفي كاري نمي‌تواند بكند و صلاح شما هم اين است كه ايران كاملاً بيطرف بماند. آنچه لازم بيطرفي بود مطابق تلگرافات مبارك گفتم و مخصوصا توضيح كردم كه بهترين پوليتيك اولاً تقويت كابينه است كه قبوليت عامه داشته باشد. ثانيا رعايت بيطرفي كامل ايران را فقط به اين وسيله مي‌توانيد افكار عامه ايران را نسبت به خودتان خوب بكنيد. اتخاذ اين پوليتيك از هر قوه براي شما در ايران مفيدتر است. خلاف آن مضر و وضع را روز بروز بدتر خواهد كرد. عجالتاً در اين زمينه مشغول مذاكره هستم. هر چه معلوم بشود و به نظر برسد عرض خواهد كرد... .
قبلاً گفته شد مواضع دولت ايران در قبال پلیس جنوب ایران به تدریج سخت‌تر شد و همین مسئله باعث گردید مقاومت‌ها و شورش‌هايي در فارس بروز نماید. وزارت امور خارجه ایران از طرفی شکایت‌هاي مردم عادی را که مورد حمله نیروهای پلیس جنوب قرار مي‌گرفتند، به سفارت انگلستان منعکس مي‌کرد و از سفارت پاسخ مي‌خواست، و از طرف دیگر حتي‌المقدور به نیروهای پلیس جنوب که از خدمت در این نیرو مي‌گریختند به انحاء مختلف یاری مي‌رساند. گزارش رمز از کارگزاری اصفهان به وزارت امور خارجه ايران مؤيد این مطلب است:
رئيس ماليه به بنده شخصاً شفاهاً و محرمانه اطلاع داد دو سه نفر فراري‌هاي پليس جنوب آباده به دهات خالصه دولت آمدند و تكليف خواستند. چون توقف آنها در دهات متعلق به دولت مناسب نبود متفقاً عقيده‌مان اين شد كه به مباشر دهات تعليمات داده شود محرمانه و با لباس مبدل مساعدت نمايند كه آن‌ها بدون اينكه وارد اصفهان بشوند سمت كاشان و قم و طهران بروند و آن سه نفر را هم به همين ترتيب رئيس ماليه تعليمات داد مساعدت نمودند و روانه شدند... 

پا‌نوشت‌ها
 

۱ . علي بابائي، غلامرضا، تاريخ ارتش ايران از هخامنشي تا عصر پهلوي، تهران: آشيان، 1382، صص 159-158.
۲ . نصيري طيبي، منصور، ايالت فارس و قدرتهاي خارجي، تهران: مركز اسناد و تاريخ ديپلماسي، 1384، ص 109.
۳ . ذوقي، ايرج، ايران و قدرتهاي خارجي، تهران: پاژنگ، 1368، ص 155.
۴ . ايرج ذوقي، ص 162.
۵ . سفيري فلوريدا، پليس جنوب ايران، ترجمه منصوره اتحاديه و منصوره جعفري فشاركي، تهران: نشر تاريخ ايران، 1364، صص 206- 196.
۶ . تحولات سياسي نظام ايران، دكتر جهانگير قائم مقامي، 1326، ص 219.
۷ . تلگراف رمز 12 اسفند 1299.
۸ . سند شماره 34-19-47-1334ق.
۹ . سند شماره 04-19-47-1334ق.
۱۰ . سند شماره 35-19-47-1334ق، سند شماره 9-1/37-48-1335ق، سند شماره 9/1-37-48-1335ق و سند شماره 9-1/37-48-1335ق.
۱۱ . سند شماره 69-1/37-48-1335ق.
۱۲ . اسناد شماره 4 و3- 8- 48- 1335ق.
۱۳ . سند شماره 90- 2/37- 48-1335ق.
۱۴ . سند شماره 53-1/37-48-1335ق و اسناد ضميمه به شماره 55و54-1/37-48-1335ق.
۱۵ . سند شماره 41-1/37-48-1335ق و ضمايم سند به شماره‌هاي 43و42-1/37-48-1335ق.
۱۶ . سند شماره 68-1/37-48-1335ق.
۱۷ . سند شماره 89-1-25-1335ق.
۱۸ . سند شماره 101-1-25-1335ق.
۱۹ . سند شماره 91-1-25-1335ق و سند شماره 13 ـ 1/37 ـ 48 ـ 1335ق.
۲۰ . سند شماره 37 ـ 1/37 ـ 48 ـ 1335ق.
۲۱ . 78-1/37- 48-1335ق.
۲۲ . اسناد شماره 25 و24 ـ 1/37 ـ 48 ـ 1335ق.
۲۳ . سند شماره 63-14-48-1336ق.
۲۴ . سند شماره 83-14-48-1336ق.
۲۵ . اسناد شماره 96 و41-14-48-1336ق.
۲۶ . سند شماره 30-14-48-1336ق.
۲۷ . سند شماره 74-14-48-1336ق.
۲۸ . سند شماره 29-14-48-1336ق.
۲۹ . سند شماره 44-14-48-1336ق.
۳۰ . سند شماره 125-14-48-1336ق.
۳۱ . سند شماره 71-14-48-1336ق.
۳۲ . سند شماره 92 تا 89-14-48-1336ق.
۳۳ . سند شماره 114-14-48-1336ق.
۳۴ . سند شماره 50-14-48-1336ق.
۳۵ . سند شماره 51-14-48-1336ق