حمايت دموكراتهاي همدان از نهضت جنگل و مبارزه با نيروهاي انگليسي

اشاره
همدان در ادوار تاريخي، نقش و موقعيت ممتازي داشته است؛ بخصوص قرار گرفتن اين شهر در مسير جاده ابريشم، و محل انشعاب اين جاده به شمال، مركز و غرب ايران اهميت ويژهاي به آن بخشيده است. هر مهاجم و نيرويي كه ميخواست از سمت غرب به شمال و مركز ايران دست يابد، بايد از اين گذرگاه ميگذشت؛ چنانچه در دو جنگ جهاني اول و دوم چنين شد.
همدان با داشتن اين موقعيت منحصر به فرد، در جنگ جهاني اول، به طرفداري و هواداري از آلمانيها و عثمانيها برخاست. بلافاصله با نهضت جنگل و ميرزاكوچكخان مرتبط شد و به مبادله اخبار و اطلاعات با آنان پرداخت. در اين زمينه دمكراتهاي همدان، نقش برجستهاي داشتند. محمدحسنخان فريدالدوله، از طرفداران سرسخت ميرزاكوچكخان رهبري آنان را به عهده داشت. اين گفتار بر آن است تا به روابط و همكاري ميان دمكراتها و جنگليها و همچنين چگونگي مقابله با انگليسيها بپردازد.
الف) دمكراتها و استبداد صغير
قبل از ورود به بحث ارتباط حزب دمكرات همدان، كه برآمده از دو مجلس دوم و سوم بود، با نهضت جنگل، لازم است به روند شكلگيري و نحوه مبارزه آنان با استبداد صغير و اعاده مشروطيت بپردازيم.
محمدعلي شاه در 22 جماديالاول 1326 به قزاقان تحت فرماندهي بالكونيك لياخوف روسي دستور داد مجلس شوراي ملي را به توپ ببندد. پايداري مجاهدين نيز در مقابل حملات لياخوف نتيجهاي نبخشيد؛ اما پس از كودتاي محمدعلي شاه، معروف به استبداد صغير (ج 2/1326ـ ج 1/1327) جنبش مقاومت در كشور به تدريج شكل گرفت. بدين ترتيب، ايالات سر به قيام برداشتند؛ اصفهان در دوم ژانويه 1909 به دست بختياريها افتاد، رشت در هشتم فوريه از آن پيروي كرد. همدان و شيراز در بيست و پنجم مارس، يكي پس از ديگري به عناوين متعدد به قيام برخاستند. از طرف ديگر، خبر اردوكشي مجاهدين گيلان و بختياريها به سوي تهران، جنبش انقلابي همدان، لرستان و ساير نواحي ايران را قوت بخشيد.
به دنبال كودتاي محمدعليشاه، انجمن ولايتي همدان كه از 1325 رياست آن بر عهده آيتالله شيخمحمدباقر بهاري بود، دوباره فعال و خواهان اعاده مشروطيت شد؛ به همين علت فرماندار همدان ناگزير از استعفا شد. در اين حال اهالي همدان براي مقابله با مستبدان تحت رهبري شيخمحمدباقر بهاري و فريدالدوله گلگون ، متحد شدند و جنب و جوش عجيبي بر شهر حاكم گرديد.
به اين ترتيب، مردم به كمك مجاهدين قفقازي ـ قزويني، اردوي ملي همدان را تشكيل دادند. ورود مجاهدين قفقازي به همدان، به يك احتمال، در قبال شركت افواج خوانين قراگزلوي همدان عليه مشروطهخواهان تبريز بوده است و به احتمال ديگر، آنان پس از سقوط تبريز به دست روسها به همدان آمدند؛ شايد هم از زمره مجاهدين گيلاني بودهاند، كه در قزوين مستقر شده بودند. البته در جريان انقلاب مشروطه، عدهاي از آذربايجانيها، امثال نوبريها در همدان فعالانه حضور يافتند. روزنامه اثر انقلاب ارگان اردوي مجاهدين همدان، در اين باره نوشت:
گروهي [از] مردمان بصير و دانا محض ارائه طريق از طرف مجاهدان ايران به اين شهر آمده، در رفع اختلافات شهر كوشيدند، تحصيل اتحاد نموده و به تشكيل «كميسيون جنگ» اقدام كردند.
حزب سوسيال دمكرات همدان به رياست محلي محمدحسنخان فريدالدوله در اين حركت مسلحانه نقش مؤثري داشت، كه بعدها از همدستان ميرزاكوچكخان در همدان گرديد.
عناصر سوسيال دمكرات در جريان قيام مردم؛ عليه استبداد صغير، در آذربايجان و گيلان نقش ويژهاي داشتند. بسياري از آنها، كه از اعضاي حزب همت باكو بودند، در اين بحبوحه، حضوري پررنگ داشتند و البته تقسيم مجلس شوراي ملي و افراد سياسي جامعه؛ به دو گروه «دمكرات» و «اعتدالي» از دوره دوم مجلس شوراي ملي مشخص گرديد؛ دمكراتها افكار تند و انقلابي داشتند و خواهان اصلاحات سريع و فوري در جامعه و سياست خارجي بودند. در حالي كه اعتداليون جزو محافظهكاران بودند. محمدعليخان فرزين (كلوپ)، نماينده مردم همدان در مجلس سوم، از جمله دمكراتهايي بود كه همراه مهاجرين به كرمانشاه سپس استانبول مسافرت كرد.
مجاهدين قفقازي و دمكراتهاي همدان، در اردوي ملي به عنوان معلم مشغول تعليم و آموزش شدند. آنان در قلعه كهنه (دبيرستان امام خميني كنوني) اردوگاه خود را برپا كردند، و تپه مصلي را براي تمرينات نظامي برگزيدند. جمعآوري مجاهدين مسلح، منحصر به دمكراتها نبود؛ چرا كه شيخ محمدباقر بهاري نيز اردويي از مريدان خود فراهم آورد.
پس از تشكيل اردوي ملي، تلگرافهاي تبريك و اظهار خرسندي از ايالات و ولايات به كميسيون جنگ ارسال شد.
«انجمن ايالتي گيلان ضمن تبريك به برادران غيور همدان خواستار آن شد كه هر قدر ممكن باشد، اعانه مالي و افراد مسلح به اردوي ملي در اطراف تهران كمك شود.» اردوي ملي، ضمن كمك و مساعدت با اردوي اطراف تهران، امنيت شهر همدان را عهدهدار گرديد. آنها در حالي كه آماده حركت به سوي تهران بودند، خبر فتح تهران توسط مجاهدين گيلاني و بختياري در روزهاي 25 و 26 جماديالثاني 1327 به آنان رسيد و بدين ترتيب از حركت بازماندند. اعضاي دمكرات همدان كه در اين مرحله فعال بودند، عبارت بودند از: سيدحسن مترجم نظام همداني (مدني) ، محمد يوسفزاده (غمام) از شعراي همدان، ميرزامحمدعليخان فريدالملك، هاشمخان فريدالملك و ابوالقاسم محمودزاده، رئيس كميسيون جنگ معروف به رئيسالمجاهدين، كه رهبري مهاجران را از قزوين به طرف غرب در جنگ جهاني اول عهدهدار گرديد.
ب) ارتباط و همكاري دمكراتها با نهضت جنگل در جنگ جهاني اول
همدان از مشكلات استبداد صغير، كمر راست نكرده بود كه جنگ جهاني اول آغاز شد. دمكراتهاي همدان در اين ميان به امور فرهنگي مشغول بودند و از جمله مدرسه همدان، بازار و دكانها را تعطيل كردند كه در نتيجه وي بركنار و به جاي او، عباسميرزا از جانب پدرش، عبدالحسين ميرزا فرمانفرما، والي غرب ايران به عنوان حكمران، راهي همدان گرديد. حكمران جديد هم نتوانست انتظام چنداني به شهر بخشد. زيرا فعاليت كنسولگريهاي روس، انگليس، آلمان و عثماني در همدان، براي جذب نيرو و تغيير شرايط به نفع خود، اوضاع شهر را به هم ريخته بودند. از سوي ديگر، مردم شهر اعم از تحصيلكردگان، فرهنگيان، روحانيان، بازاريان و عامه مردم به دليل نفرت شديد از ظلم و ستم روسيه و انگليس به طور غيررسمي و غيرعلني از آلمانيها و عثمانيها طرفداري ميكردند. در اين ميان، دمكراتهاي همدان از همه فعالتر و جديتر بودند و لحظهاي از مبارزه با روسيه و انگليس غافل نميشدند.
حركت نيروهاي روسي به سوي تهران هيجان و اعتراض شديد مردم همدان را برانگيخت؛ به نحوي كه آنان در مجامع و مساجد جمع ميشدند، و در حالي كه دمكراتها براي آنان سخنراني مهيج ميكردند با پوشيدن كفن در تلگرافخانه به بست ن نشسته به اولياي دولت پيغام ميفرستادند. در همين زمان، عدهاي از قزاقها نيز به ژاندارمري پيوستند.
در اين ايام احساناللهخان دوستدار به جمع دمكراتها و قواي ژاندارمري به فرماندهي محمدتقيخان پسيان پيوست تا عليه روسيه مبارزه كند. سفارت روسيه ضمن مكاتبهاي در ذيقعده 1333 به وزارت امور خارجه ايران در اين باره نوشت:
در تكميل مراسله مورخ 16 شوال حال نمره 174 خود با نهايت توقير و احترام تصديع ميدارد، كه از قرار اخبار واصله از همدان فساد اوضاع آنجا روزافزون و اگر به همين قرار بماند اشكالات زيادتر خواهد شد. مفسدين با جديت تمام مشغول كار و به آقاي [علي آقا] شريعتمدار كه او را مقصر به روس خيلي قرار دادهاند تكليف نمودهاند، كه يا در عرض يك هفته علناً با مسلك آنها داخل شود، يا در صورتي كه نخواهد در منزل خود منزوي بوده [و] قطع مراوده پلتيكي نمايد و بايد به كلي همدان را ترك كرده هجرت نمايد. بنا عليه دوستدار مراتب را به استحضار خاطر مودت مظاهر جناب مستطاب اجل عالي رسانده، مخصوصاً خاطرنشان مينمايد، كه اگر اولياي دولت عليه واقعاً قصد دارند كه رفع فساد در همدان شده مشكلات مرتفع گردد، بايد مزيدالدوله، ظهير دفتر، جلالالممالك، رضاخان برهانالمتكلمين و احساناللهخان از آنجا تبعيد شوند تا اوضاع مساعد شود.
وضع همدان به سبب رفتار كنسولگريهاي اروپايي، به صورت دژهاي مسلح درآمده بود، كه روز به روز بدتر هم ميشد. در همين اوضاع (133ق) روسها بر آن شدند تا با پاكسازي نيروهاي مخالف در راه غرب، از همدان تا عراق و بين النهرين، مسير حركت خود را در حمله به عثمانيها و آلمانيها و پيوستن به انگليسيها هموار سازند. اما در اين ميان نيروي ژاندارمري به فرماندهي محمدتقيخان پسيان، كه از آلمانيها هواداري ميكرد، مانع تحقق اين امر شد. آنان با اخراج قزاقها كه رضاخان ميرپنج هم جزو آنها بود، عملاً وارد معركه شدند.
آلمانها عمليات نظامي مؤثري را در همدان آغاز كردند. در آغاز نوامبر يك واحد ژاندارم به سركردگي كلنل محمدتقيخان پسيان با كمك و پشتيباني يك فوج مجاهد به رهبري احساناللهخان به قزاقهاي ايراني حمله برد. قزاقها مقاومت نكردند، عدهاي از آنها فرار كردند و بقيه اسير شدند.»
اين نبرد، معروف به جنگ تپه مصلا باعث تفوق و كنترل و اداره شهر همدان به دست ژاندارمها گرديد، از سوي ديگر حضور احساناللهخان و ديگر آزاديخواهان در همدان براي مبارزه با روسها، نشان از ارتباط و همبستگي اين نيروها با هم در همدان دارد به طوري كه تا حد ممكن در كنار هم مبارزه كردند.
رضاقلي قائممقامي، كه در جنگ تپه مصلي در كنار احساناللهخان و محمدتقيخان حضور داشت، در اين باره ميگويد:
ياور محمدتقيخان با جوانمردي و احترام زياد فرماندهي قواي قزاق [همدان] را به تسليم اسلحه و مهمات و رفتن به مركز دعوت نمود، ولي افسران قزاق ضمن جواب توهينآميز به تحويل سلاح راضي نشدند. با اين حال ياور مذكور توهين كتبي سرتيپ محمودآقا و افسران قزاق را ناچيز پنداشته بار ديگر با احترام بيست ساعته به آنها مهلت داده بود، كه بدون زد و خورد سلاح را تحويل دهند، انجام اين تكليف بر فرماندهان قزاق بسيار سنگين بوده و ميسر نميشد... خواهينخواهي محل سكونت خود يعني كاروانسراي بزرگ در ريشه تپه مصلا را سنگربندي و استحكامات جنگي آماده نموده و چون سمت را از شمال تپه تصور ميكردند، منظر جبهه خود را در همان سمت قرار دادند. ياورمحمدتقيخان از نظر شرافتمندي نميخواست با قهر غلبه حريف را سركوب نمايد، ليكن چون دو مرتبه به آنها پيشنهاد داده بود، از تسليم اسلحه خودداري نمودند، ناچار نقشه تعرض و تهاجم خود را طرح كرده با حال تأسف وظايف واحدهاي مهاجم را تعيين كرد. در ساعت اتمام مهلت 3 بعد از نصف شب از سمت شمال تپه مصلا همانطور كه قزاقها در انتظار بودند، حمله شروع شد.
پس از حمله، قزاقها شكيت خوردند و تعدادي از فرماندهان آنان از جمله رضاخان ميرپنج به منازل علماي همدان پناه بردند. در نهايت با وساطت روحانيان قرار شد كه همدان را به سوي قزوين ترك نمايند. بدين ترتيب همدان عملاً در اختيار محمدتقيخان پسيان و مجاهدين دمكرات قرار گرفت.
چند ماه بعد عدهاي از دمكراتهاي همدان از جمله ميرزاحسينخان معاون، لاهوتي و ميرزاده عشقي از سوي محمدتقيخان پسيان مأمور شدند از راه زنجان، خلخال، طارم و انبارلوي گيلان به جنگل عزيمت و با ميرزاكوچكخان ارتباط برقرار كنند. به احتمال زياد اين اولين تماس مجاهدين و دمكراتهاي همدان با ميرزاكوچكخان است.
در اواخر 1333ق حسنخان معينالرعايا و اسمعيلخان، خواهرزاده ميرزاكوچكخان، به عللي از جنگل قهر كرده به همدان رفتند. حضور اين افراد، مسلماً همراه با انتقال اطلاعات و اخبار نهضت جنگل براي مردم همدان بود و آگاهي و شناخت مردم از ميرزا و جنگل را بيشتر ميكرد. از طرف ديگر، ايوانف، در كتاب انقلاب مشروطيت ايران آورده است:
افسران آلماني توانستند كوچكخان را راضي كنند تا چند دسته مجاهد به كمك واحدهاي آلماني و عثماني كه در حوالي همدان و كرمانشاه فعاليت ميكردند، بفرستند.
درباره درستي يا نادرستي اين مطلب، در منابع ديگر سخني به ميان نيامده است. شايد منظور ايوانف رفتن حسنخان معينالرعايا و اسمعيلخان جنگلي به همدان بوده است.
به دنبال تسلط محمدتقيخان، دمكراتها و هواداران آلمان بر همدان، روسها بر آن شدند تا با تصرف اين شهر به سوي كرمانشاه و بينالنهرين حركت كنند. ولي در گردنه آوج تا همدان با مقاومت نيروهاي ژاندارمري، مجاهدين دمكرات و افراد تحت رهبري محمدتقيخان، احساناللهخان و حاجيمحمدجعفر كنگاوري روبهرو شدند و در چند مورد عقبنشيني كردند. در اين هنگام دمكراتها به رهبري فريدالدوله عليه روسيه و انگليس دست به تبليغاتي گسترده زدند؛ تا جايي كه كنسولگري روس و انگليس در همدان مجبور شد، از استخدام و جذب نيروهاي عشايري و بومي منطقه صرفنظر كند. در اين زمان دمكراتها به منزله ستاد تبليغاتي نيروهاي مجاهدين و ژاندارمها عمل ميكردند، و با در اختيار داشتن روزنامههاي محلي، اين مسئوليت را به خوبي انجام ميدادند. عليرغم تمام تلاشهاي مجاهدين و قواي ژاندارمري، نيروهاي روسي در 11 صفر 1334/26 آذر 1294 همدان را به تصرف خود درآوردند. دمكراتها، نظير ميرزاده عشقي، هاشمخان فريدالملك، محمدشفيع تاجر همداني، فتحالسلطنه همداني و... نيز به مهاجرين در كرمانشاه پيوستند، كه چندي بعد بعضي از آنها رهسپار استانبول شدند. احساناللهخان نيز به تهران برگشت و وارد كميته مجازات گرديد.
روسها در ايام تصرف همدان مرتكب فجايعي شدند، در 1334ق در همدان شايعه شد قزاقهاي روس دو دختر ايراني را در همدان به زور گرفته بر آنها لباس قزاقي پوشاندهاند و ميخواهند از راه رشت و انزلي به روسيه ببرند. اين خبر باعث هيجان و ناراحتي آنان شد. از اين رو نيروهاي ميرزاكوچكخان به خطوط ارتباطي روسها در قريه خمام، بين رشت و انزلي، حمله كردند و چند نفر از قزاقها را كشتند.
اين عمل ميرزاكوچكخان، علاوه بر ايجاد ترس و رعب در روسها نشان از احساس مسئوليت ميرزا نسبت به مردم همدان دارد كه گرايش مردم را به سوي نهضت جنگل بيشتر ساخت. همچنين ارتباط و هماهنگي بين مجاهدين و هواداران ميرزا در همدان را دو چندان كرد، چنان كه ميراحمد مدني در خاطراتش از مبارزه مردم همدان به عنوان جنگليهاي همدان ياد ميكند.
با وقوع انقلاب بلشويكي روسيه در اكتبر 1917 و تغيير رژيم سياسي اين كشور، سربازان و قزاقهاي روسي ناگزير از ترك ايران شدند. آنها به صورت پراكنده از همدان خارج ميشدند. در اين بينظمي، بازار شهر همدان در آتش سوخت، و خبر آن بلافاصله از سوي دمكراتها و هواداران ميرزا به گوش وي رسيد، و وي را به تدارك تدابير پيشگيرانه واداشت. چگونگي ارسال پيامهاي دمكراتها و طرفداران ميرزا در همدان كه بيشتر از طريق تلگرافخانه شهر صورت ميگرفت، دنسترويل، فرمانده انگليسي، را به گماردن جاسوساني در آنجا برانگيخت.
وجود نيروهاي روسي در همدان و استفاده از آنان از گندم و مواد غذايي، قحطي و پريشانحالي مردم اين شهر را در پي داشت. تا جايي كه گروهي از فقيران و نيازمندان همدان ناگزير از كوچ به سمت گيلان شدند. «هيأت اتحاد اسلام» به منظور ساماندهي اين مهاجران همه مساجد، تكايا، بقاع و اماكن عمومي، حتي خانههاي بعضي از اشخاص را آماده و مهاجران را به تناسب جمعيت كه علاوه بر همدان از كردستان و قزوين نيز آمده بودند، جاي داد؛ در هر نقطه، چند نفر به عنوان معتمد محلي، تعيين ميشدند تا امور فقراي حوزه خود را اداره نمايند. در همين سال، پرورشگاهي نيز براي يتيمان داير گرديد، و بسياري از كودكان يتيم كه پدر و مادر آنها در حين مهاجرت به گيلان، از گرسنگي مرده بودند، در آن اسكان يافتند. به اين ترتيب گروهي از فقرا و مردم همدان در گيلان ساكن شدند، و از سوي جنگليها مورد لطف و محبت قرار گرفتند.
با وقوع انقلاب اكتبر روسيه، و خروج اكثر نيروهاي روسي از همدان و كشور، ژنرال دنسترويل به همراه نيرو و تسليحات و وسايل جنگي انگليسيها از طريق بغداد، همدان و قزوين به سوي گيلان اعزام شدند. ورود اين نيروها براي مردم همدان مصيبت ديگري بود، كه با مقاومت و مخالفت شديد اهالي شهر مواجه شد. دنسترويل مأموريت داشت، ضمن جمعآوري سربازان روسيه در غرب ايران، عليه بلشويكها در گيلان و قفقاز عملياتي انجام دهد. او در 13 ربيعالاول 1336 از بغداد به سوي ايران حركت كرد، و در مدت كمتر از يك ماه، خود را به انزلي رساند؛ اما مجاهدين جنگلي و ميرزاكوچكخان مانع از پيشروي آنان شده، آنها را وادار به عقبنشيني به سوي همدان كردند. بازگشت نيروهاي انگليسي به همدان، نه تنها با استقبال مردم روبهرو نشد؛ بلكه اهالي با وحشت و نفرت به اين مهاجمين نگاه ميكردند:
ورود ما شهر را به هيجان و غليان انداخت، و شايعاتي در شهر منتشر شد، مبني بر اينكه ميرزاكوچكخان ما را در رشت نگاه داشته و پس از اخذ طلا و نقره و اشياء قيمتي ترحماً مرخص كرده است، به ما به چشم شكست خورده و مغلوب نگاه ميكردند، و خيال اينكه زودتر ما را از شهر بيرون كنند، اين دفعه قويتر شده بود، با شرايط موجود، تصميم بيرون كردن ما از شهر، از طرف اهالي ممكن بود توليد زحمت نمايد، زيرا مجالس ميتينگ در مساجد منعقد كرده و قطعنامه شديداللحن به ديوار ميچسبانند.
در بين مخالفان انگليسيها در همدان، فعاليتها و تبليغات دمكراتها به رهبري محمدحسن فريدالدوله، كه با ميرزاكوچكخان مكاتبه و مراوده داشت، از اهميت خاصي برخوردار بود. آنان تمام مشكلات اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي همدان را ناشي از حضور نيروهاي بيگانه ميدانستند. به همين سبب ژنرال دنسترويل اعلاميهاي خطاب به مردم همدان صادر كرده بود:
توقف انگليسيها در اينجا موقتي خواهد بود، و ابداً خيال ندارند در اين ناحيه ايران مدت مديدي اقامت نمايند. اقامت موقتي انگليس جهت عمليات قواي تركها بينهايت لازم است. در كليه ممالك و نواحي اولين وظيفه ما امداد و مساعدت با اهالي بوده و به هر كجا كه بيرق انگليس وارد شود، به نام آزادي و صلح و رفاه عمومي به اهتزاز درميآيد. ما گندم را خريداري نميكنيم و برخلاف با تمام قواي خود با قحطيزدگان مساعدت مينماييم. قيمتهاي سنگين كنوني جنس به واسطه خريداري جنس از طرف ما نيست زيرا ما گندم خريداري نميكنيم، بلكه ترقي قيمت جنس به واسطه عمليات دستجات دمكراتهاست، كه انبارداران و خبازان را بيجهت مرعوب كرده و وادار ميكنند كه مظنه جنس را به طور مصنوعي بالا برده و مردم را عليه ما برانگيزانند.
به دنبال اين اعلاميه، دمكراتهاي همدان نيز در بيانيهاي، اعلاميه مزبور را محكوم كردند. در اين بيانيه، خطاب به مردم همدان آمده بود:
ژنرال انگليسي ميگويد كه براي صلح و رفاه عمومي به اينجا وارد شده است، آيا ما از ايشان خواهش كرده بوديم، بهتر است اين صلح و رفاه را در مملكت خودشان برقرار نمايند. ما كه تاكنون در اين زمينه از آنها تمنايي ننمودهايم. ايران در يك موقعي متمدن بود، كه انگليسيها حتي معناي آن را نميتوانستند بفهمند. به علاوه ما احتياجي نداريم، كه از [آنان] چيزي بياموزيم.
آنچه بيش از هر چيز مايه نگراني و ترس انگليسيها شده بود، طرفداري مردم از نهضت جنگل و ارتباط دمكراتها با ميرزاكوچكخان بود.
در شهر همدان عده زيادي بودند كه هواخواهي از حضرات [نهضت جنگل] مينمودند و يكي از وظايف عمده خودشان ميدانستند كه ما را از شهرها اخراج كنند... در طبقات اعيان و ممتاز هم ميرزا كوچكخان طرفداراني پيدا كرده و عمال و آژانسهاي او در قزوين و همدان و ساير شهرها با نهايت جديت مشغول تبليغ و كار بودند، ميرزاكوچكخان در واقع ناجي ايران دانسته و يقين داشتند كه قواي اجانب را از مملكت بيرون خواهد كرد...
دنسترويل بعد از استقرار در همدان، درصدد برآمد با تشكيل يك شعبه اطلاعاتي، جاسوسان خود را در ادارات و مكانهاي حساس جا دهد. او اين مأموريت را به كاپيتان سااوندوس واگذار كرد، كه وي نيز به خوبي از عهده كار برآمد. يكي از جاهايي كه جاسوسان دنسترويل به شدت فعال بودند، تلگرافخانه همدان بود؛ آنها به اين وسيله به تمام اسناد و مكاتبات مردم همدان و دمكراتها با نهضت جنگل و ديگر آزاديخواهان دست يافتند:
ما بدون اينكه خيانتي از طرف اعضاي تلگرافخانه همدان سر زده باشد؟ تلگرافات او را ميخوانديم بعضي از تلگرافات او را كه معمولي بود ترجمه ميكرديم وليكن تلگرافات رمزدار همين طور كشف نشده ميماند.
دنسترويل درباره ارتباط دمكراتها با نهضت جنگل ميگويد:
تقريباً هر روز از طرف آنها به عنوان ميرزاكوچكخان از يك طرف و سفارت عثماني از طرف ديگر مراسلاتي فرستاده ميشد، و كليه آنها به دست من ميرسيد.
در يكي از مراسلات، دمكراتها به ميرزاكوچكخان آمده بود:
انگليسيها در اينجا توقف دارند، و عده آنها خيلي قليل است، با اجازه و موافقت شما ما ميتوانيم عليه آنها قيام كرده و به كلي آنها را نابود نماييم، ولي در اين عمل كمك شما خيلي لازم است زيرا ما در اينجا مرد جنگي خيلي كم داريم، و انگليسيها خوب مسلح هستند، اهالي و رؤساي شهر عموماً طرفدار شما هستند و ما منتظر اشاره شما هستيم، پول ما هم كم است.
اگرچه درباره اينكه آيا ميرزاكوچكخان به تلگراف و مراسله دمكراتهاي همدان جواب داده يا نه، مدرك و سندي در دست نيست؛ اما در همين زمان، اهالي و دمكراتهاي همدان به مقابله با انگليسيها پرداختند و حتي شبانه به محل استقرار نيروهاي انگليسي تيراندازي كردند. دنسترويل در اين باره مينويسد:
شايعات متعدده شهرت يافته بود كه شايد چندان هم بياساس نبود، مبني بر اينكه تصميم گرفتهاند به هيأت نظامي انگليس حمله كنند... ولي گويا مراقبتهاي دائمي و شبانهروزي ما مانع پيشرفت خيالات آنها بوده و به آنها اجازه نميداد كه سوءقصد خودشان را نسبت به ما علني كنند.
انگليسيها براي جذب مردم همدان، و جلوگيري از هواداران و طرفداري آنان از ميرزاكوچكخان، برنامههايي را به اجرا گذاشتند. از جمله برگزاري مسابقه فوتبال با جوانان شهر، كه البته اين ترفند آنها سودي نبخشيد. آنان براي ارتباط با رؤساي شهر و نزديك شدن به دمكراتها، از طريق شعبه اطلاعات به جمعآوري اطلاعات درباره سياسيون، دمكراتها و اهالي همدان پرداختند:
با وجود يك چنين شعبه اطلاعات و مهارتي كه در تهيه اخبار پيدا شده بود، به دست آوردن اسناد و مدارك مثبته كه معرف خصوصيات اخلاقي و خطمشي واقعي اعضاي كميته دمكرات باشد، كه تحت سرپرستي فريدالدوله است، چندان اشكالي نداشت. مكاتبات آنها هميشه روشن و نزديك به حقيقت بود و من ميتوانستم از نوشتههاي آنها استفاده كرد و از جريان واقعي سياست محلي مطلع باشم.
ژنرال انگليسي سعي كرد به بهانه صرف چاي با رؤساي شهر و اعضاي دمكراتها باب مراوده و مذاكره بگشايد، تا بتواند به نحوي آنها را جذب يا حداقل از مخالفت آنان بكاهد؛ اما سياسيون و دمكراتهاي همدان نه تنها براي مدت مديدي به دعوتهاي وي پاسخ مثبت ندادند و به هيچ ملاقاتي راضي نشدند بلكه از طريق روزنامههاي اتحاد، اكباتان، افسانه و... عليه انگليسيها به مبارزه شديد مطبوعاتي و تبليغاتي دست زدند.
دنسترويل پس از مدتها تلاش، براي اولين بار با نظامالسلطان، حكمران همدان ديدار كرد، او درباره نظامالسلطان، يكي از دمكراتهاي افراطي ميگويد:
در جامعه معروف شده بود كه از افراطيترين دمكراتها ميباشد و حتي در مصاحبه و مكالمه جلوتر رفته و رنگ آنارشيستي به خود داده بود...
در اين ملاقات نظامالسلطان از تعداد نفرات و تجهيزات و مدت اقامت انگليسيها سئوال كرد، كه در واقع بازجويي دوستانه بود كه البته به مذاق دنسترويل خوش نيامد و در عوض ژنرال صحبت را به نهضت جنگل و ميرزاكوچكخان كشاند و اظهار داشت: «ميرزاكوچكخان آدم خوبي است، و با اينكه درباره مسائل با او موافقت نظر ندارم، معذالك من او را پسنديدهام، گمان ميكنم علت اختلاف نظر ما هم اين باشد، كه تا امروز موفق نشدهايم حضوراً و بدون واسطه با او ملاقات و مذاكره نماييم. اگر ممكن ميشد ما همديگر را ملاقات ميكرديم، من يقين داشتم كليه اختلافات موجوده مرتفع ميشد. تصور ميكنم حضرت اشرف با نظريه من راجع به او موافق باشيد. سئوال من همانطور كه انتظار داشتم از طرف او با اظهار تنفر تلقي نشده، ليكن معلوم بود كه كراهت و نفرت او از روي عقيده نيست.
ژنرال دنسترويل از علاقه و گرايش حاكم همدان به ميرزا آگاه بود. ولي دانست كه علاقه حاكم از روي مصلحت و ترس نسبت به ميرزا نيست. از طرف ديگر، عنوان ميكند كه ما شانس آوردهايم حكومت مركزي با نظر اين افراد [مبني بر طرفداري از نهضت جنگل] موافق نيست وگرنه ما دچار مشكل حادي ميشديم.
ملاقات بعدي دنسترويل با اميرمفخم شوريني، از خوانين قراگزلوي همدان بود، كه براي حفظ منافع و مصلحتانديشي، طرفدار روسها و انگليسها بود تا جايي كه وي در زمان تسلط روسها بر همدان از سوي آنان حكمران همدان شد. اميرمفخم، به شدت مخالف دمكراتها بود و ميكوشيد بزرگان همدان را به سوي انگليسيها جذب نمايد. از طرف ديگر، دنسترويل نيز ميكوشيد دمكراتها را به سوي خود جذب كند؛ اما تلاش او سودي نبخشيد.
اگر خيال كنيم كه با استقرار اين دوستي ما موفق خواهيم شد مناسبات حسنه با عموم دمكراتها برقرار نماييم اشتباه رفتهايم؛ زيرا اين پيشآمد ساير دمكراتها را عليه دوستان ما به قيام واداشته است.
ديدارهاي افراد متعدد با ژنرال انگليسي عكسالعمل طرفداران ميرزا و دمكراتها را برانگيخت، به گونهاي كه اخطارنامههايي براي اين افراد فرستاده شد:
يكي از رؤساي ادارات مهم محلي كه با من دوستي و مراوده دارد به ملاقات من آمده، ضمناً مكتوب تهديدآميزي را كه دريافت داشته بود ارائه داد. متن مكتوب با جوهر سرخ (علامت خون) نوشته شده بود، و مارك كاغذ هم گراور يك مازور [نوعي تفنگ] بود. در ضمن مكتوب نوشته شده بود، همه فهميدهاند كه او خودش را به انگليسيها فروخته و پول گرفته است و چنانچه در ديد و بازديد با فرمانده انگليسي مداومت نمايد كشته خواهد شد.
فرمانده انگليسي در اين برهه سعي كرد با كمكهاي ناچيزي به قحطيزدگان همدان، نظر عامه مردم را به سوي خود برگرداند، اما اين شگرد نيز ناكام ماند. زيرا كمكهاي غذايي ميرزاكوچكخان به مردم همدان ، فعاليت و تبليغات انگليسيها را به كلي خنثي ساخت.
ماژور دنسترويل پس از مدتها تلاش، دمكراتها را متقاعد كرد كه دعوت او را قبول كنند، تا شايد از حمايت و تبليغات آنان به نفع ميرزاكوچكخان و نهضت جنگل، جلوگيري نمايد:
مدتها سياسيون محل رضايت نميدادند كه به دعوت من براي صرف چاي حاضر شوند، وليكن رفته رفته دو نفر و سه نفر حضور به هم رسانده و در دست آخر هم فريدالدوله، ليدر قهار آنها با شرف حضور خود ما را مفتخر و سرافراز نمود.
با توجه به اسناد و مداركي كه ژنرال انگليسي از مكاتبات دمكراتها با ميرزاكوچكخان به دست آورده بود، سعي كرد به هنگام مذاكره، آنان را مجاب و تحتتأثير سخنان خود قرار دهد:
با يك چنين اطلاعات و مدارك صحيح و معتبر من خودم را براي پذيرايي مهمانان كه جهت «صرف چاي» ميآمدند، حاضر كرده بودم. در موقع يكي از تشريففرماييها، مهمانان يعني قريب دو، سه ساعت به ورود آنها مانده و مراسله كه نظير مكاتيب سابقالذكر ]مكاتبه با ميرزا و عثمانيها] بود آوردند. من مضمون هر دو مراسله را مطالعه كردم، و بعد براي پذيرايي واردين حاضر شدم در اينكه مهمانان من به من دروغ ميگفتند، ابداً ترديد نبود و حق هم داشتند. اگر آنها صادقترين مردمان دنيا هم بودند، قطعاً در اين موقع در جواب سئوالات من ناچار ميشدند دروغ بگويند، زيرا اگر ميخواستند حقيقت را اظهار نمايند، براي مقصود اصلي آنها مضر بود.
دنسترويل در اين ميهماني پس از صحبت راجع به سردي هوا و تلفات قحطي، موضوع ميرزاكوچكخان را پيش كشيد، و گفت:
به طوري كه شهرت پيدا كرده است، و من هم شنيدهام، گويا شما نسبت به هيأت ما خصومت ميورزيد، پرواضح است كه من نسبت به شايعات و اخبار بياساس نميتوانم اهميتي بدهم. ولي نسبت به اطلاعات صحيح و با اساس البته كاري نميشود كرد... البته شماها با نظريات ميرزاكوچكخان همراهي و موافقت داريد، و علت هم ندارد كه با او همراه نباشيد؟! شما دمكرات هستيد او هم از قراري كه شنيده ميشود، از هر دمكراتي دمكراتتر است. شايد شما تصديق كنيد، كه من هم دمكرات هستم، زيرا من نماينده تنها حكومت دمكراسي عالم ميباشم. ولي او اشتباه ميكند كه با ما از در خصومت داخل شده و راه ما را به طرف دريا مسدود نموده. من يقين دارم عاقبت مضار اين سياست متوجه خود او خواهد شد... چه شايعات بياساسي! چه افكار وحشيانهاي! چگونه ما ميتوانيم با ميرزاكوچكخان همفكر باشيم، در صورتي كه او مظهر انقلاب و هرج و مرج است و ما طرفدار نظم و آسايش عمومي، ولي شما با كمال شدت عليه ورود و اقامت ما در اينجا اعتراض و پروتست كرديد و من براي اثبات بيانات خود دلايل و مدارك مثبتي در دست دارم وانگهي از قطعنامه و بياننامههاي شما پرواضح است، كه شما تصميم گرفتهايد ما را در رختخوابمان به قتل رسانده و نابودمان كنيد، و جنگليها هم يقيناً در اين عمل با شما همراهي خواهند كرد.
سخنراني و تهديدات زيركانه دنسترويل كوچكترين تأثيري در روحيه مبارزهجويانه دمكراتها عليه انگليسيها و طرفداري از ميرزاكوچكخان نداشت، به گونهاي كه ژنرال به اين امر اعتراف ميكند:
عقيده ندارم كه اين قبيل صحبتها براي دمكراتها فايده داشته باشد ولي در هر صورت آنها از اظهار اينگونه مطالب خيلي خوشوقت و مسرور بودند و يقيناً هم پيش خودشان اظهار خوشوقتي ميكردند كه چگونه ژنرال انگليسي اين مزخرفات و لاطائلات آنها را راجع به اظهار نفرت از ميرزاكوچكخان و عدم هواخواهي آلمانها و تركها شنيده و باور كرده!!
در اين زمان انگليسيها بعد از مدتها، خود را براي مقابله جدي با ميرزاكوچكخان و نهضت جنگل آماده كرده شروع به جذب داوطلب از مردم همدان نمودند. اقدامي كه واكنش شديد دمكراتها را در پي داشت. دمكراتها با صدور اعلاميه مردم را از اين كار برحذر داشتند:
در سراسر شهر اعلانات چاپي از طرف دمكراتها الصاق كرده بودند مبني بر اينكه خدمتكنندگان به انگليس گرفتار غضب و انتقام ملت خواهند شد، و دشنه جلاد هر كس را كه متشبث به اين عمل پست شود، سزايش را به دستش ميگذارد.
در پي تشديد فعاليت دمكراتها، دنسترويل تنها چاره خود را دستگيري و تبعيد آنان ديد. وي ابتدا فريدالدوله، ليدر دمكرات را دستگير و يكسره به هندوستان تبعيد كرد. از ميان روحانيون نيز شيخعلي ثقهالاسلام همداني كه طرفدار اتحاد دنياي اسلام و ميرزاكوچكخان بود، به همان سرنوشت دچار شد.
انگليسيها پس از تبعيد اين افراد، تا اندازهاي توانستند اوضاع شهر را در دست گيرند، در اين موقع كه اوضاع همدان رو به اختلال و هرج و مرج گذاشته بود، در نتيجه، براي تأمين آسايش و حفظ انتظامات عمومي، فريدالدوله سردسته دمكراتهاي افراطي از شهر تبعيد شد، كه از همان روز تبعيد آنها اختلال و هرج و مرج در شهر موقوف گرديد... همدان بعد از توقيف حكومت و دستگيري فريدالدوله، يكي از متمردين درجه اول محل رو به آرامش گذاشت.
پس از دستگيري فريدالدوله و افراد ديگر و جايگزيني حاكم همدان، دنسترويل مدعي شد:
اگر با نهضت جنگل مقابله نميشد و ارتباط آنان با ساير جاها از جمله همدان قطع نميگرديد، چه بسا انقلابي عظيم به وجود ميآمد... و اهالي و سكنه همدان و ساير بلاد ايران هم تحت تبليغات دمكرات[ها] به انقلابيون [نهضت جنگل] ملحق گرديده و سرتاسر شمال ايران بزودي در منجلاب بالشويزم غوطهور ميشد...
همدان به دليل موقعيت جغرافيايي خاص خود، كه شمال، مركز و غرب ايران را به همديگر مرتبط ميسازد، از اهميت ويژهاي برخوردار بود؛ از همين رو فعاليت دمكراتها و مردم همدان عليه انگليسيها و نيز طرفداري آنان از ميرزاكوچكخان و آلمانيها، براي انگليسيها اهميت حياتي داشت، چرا كه در صورت وقوع قيامي مسلحانه، تمام خطوط ارتباطي و مراسلاتي آنها با پشت جبهه و بينالنهرين قطع و ضربه مهلكي به آنان وارد ميشد. از طرف ديگر تعداد نيرو و تجهيزات و فعاليتهاي انگليسيها به راحتي به اطلاع جنگليها ميرسيد. به همين سبب دنسترويل با كنترل پنهاني تلگرافخانه كوشيد تا اطلاعات لازم را به دست آورده و از غفلت نيروهاي انگليسي جلوگيري كند و مانع از هرگونه حركت انقلابي و مسلحانه دمكراتها و هواداران ميرزا در همدان گردد؛ در نهايت او با كمك دولت مركزي ايران توانست، مبارزان همدان را تبعيد و اين ارتباط و همكاري را قطع كند. به اين ترتيب، يك بار ديگر حركت عدالتجويانه و استقلالطلبانه يكي از مناطق ايران به دست استعمار پير، سركوب و منكوب گرديد. البته اگر نهضت جنگل به پيروزي ميرسيد، شايد بار ديگر، اين آتش زير خاكستر شعلهور ميگشت.