مشروطيت به مثابه گفتمان

مشروطيت به مثابه گفتمان

گذشت زمان نه تنها از اهميت بحث درباره اين رويداد مهم تاريخي نكاسته، بلكه موجب شده تا در راس حوزه مطالعاتي _ تحقيقاتي بسياري از انديشمندان قرار گيرد. از جمله روش هايي كه اخيرا با استفاده از آن به بررسي وقايع و حوادث تاريخي واجتماعي و سياسي و ... مي پردازند، روش و نظريه گفتمان مي باشد. مطابق نظريه‌ گفتمان، هر گفتمان يك منظومه معنايي است كه واژه ها و نشانه‌[1]هاي آن در كنار هم و در پيوند با يكديگر يك مجموعه معنادار را مي آفرينند.[2] مجموعه اي كه الزاما گزاره هاي زباني نيستند. بلكه مجموعه اي گسترده از داده هاي زباني و غير زباني را در بر مي گيرد و با همه آنها به مثابه متن برخورد مي كند.[3]  گفتمانها دو كار انجام مي دهند. آنها ابتدا به توليد معنا مي پردازند و سعي مي كنند معناي خود رابر ديگران كه همان غير مي باشد برتري دهند و در ادامه به ساخت جهان اجتماعي بر اساس آن معاني مي پردازند كه در اين راستا با بهره گيري از نقاط قوت خود، از بي قراري ها و چالش هاي گفتمان رقيب بهره مي جويد. و هر گفتماني در اين فرايند موفق شود، به گفتمان هژمون تبديل مي شود.
 
ظهور و برآمدن گفتمان مشروطيت:
  مشروطيت به مثابه گفتمان، ريشه در بي قراري[4] و آشفتگي هاي فراگير جامعه ايراني قرن نوزدهم قرار داشت[5] كه گفتمان سابق (گفتمان سلطنت) را قدرت بر ساماندهي اين بي قراري ها نبود. اين در حالي است كه گفتمانها براي تداوم هژموني خود نيازمند ساماندهي بي قراري ها مي باشند. گفتمانها در امر ساماندهي بي قراري ها و حل آنها، نيازمند بازسازي تئوريك مداوم خويش از طريق بازتوليد فضاي استعاري و عام گرايانه مي باشند، تا از اين طريق بتوانند ضمن نمايندگي گروههاي متنوعي از اجتماع، نيروهاي اجتماعي متنوعي را پوشش دهند. در اين ميان گفتماني كه توانايي بازسازي تئوريك خود را نداشته باشد و در اين امر بازماند، سرانجام در برابر موج فزاينده بي قراري هاي رو به رشد جامعه، سرفرود آورده و عرصه را به رقيبان واگذار خواهد كرد.[6] در ميان گفتمانهاي رقيب، نيز گفتماني صلاحيت جايگزيني گفتمان افول كرده را دارد كه از دو ويژگي در دسترس بودن[7] و قابليت اعتبار[8] برخوردار باشد.
  گفتمان سلطنت در مواجهه با آشفتگي ها و بي قراري هاي سياسي (ضعف در برابر غرب، سركوب و خودكامگي داخلي)، اقتصادي ( وابستگي به وام هاي خارجي،‌ بازرگاني خارجي، نبود كنترل بر گمرك) و ايدولوژيكي (آگاهي توده به اينكه دولت از حفظ هويت اسلامي و يا منافع ملي عاجز بوده است.)[9] توان آن را نداشت كه به بازسازي تئوريك خود بپردازد به همين خاطر جاي خود را به گفتماني داد كه در عين اينكه تنها براي افراد اندكي ماهيت و پيامدهاي آن روشن بود،[10] در دسترس ترين گفتماني بود كه به لحاظ پشتيباني كردن علما و روحانيت از آن از اعتبار كافي نيز برخوردار بود.
  از آنجايي كه «غير»[11] در انسجام و هويت بخشي به گفتمان نقشي اساسي ايفا مي كند، علي رغم وجود نيروهاي اجتماعي گوناگون و متفاوتي در جنبش مشروطيت نظير «روشنفكران، روحانيان، پيشه وران، كارگران،‌ بازرگانان و ...»[12] آنچه عامل اتحاد و انسجام آنها مي شد، وجود يك «غير» و دشمن مشترك تحت عنوان گفتمان سلطنت بود. مشروعيت سلطنت قاجار به دلائل گوناگون زير سوال رفته بود[13] كه برجسته كردن اين عدم مشروعيت در مواضع و حركت هاي سياسي از سوي گروههاي مختلف، زبان مشتركي بود كه نيروهاي مخالف از طريق آن به همدلي با همدگير مي پرداختند. دشمن مشترك ضمن هويت دهي به نيروهاي اجتماعي متكثر و گوناگون، سبب قرار گرفتن آنها در جبهه واحدي به نام «مشروطيت» مي شود. مشروطه خواهان در ابتدا تنها خواهان يك چيز و آن هم نفي نظام سياسي حاكم و نظام سلطنت بودند. دليل بر اين ادعا،‌ آنست كه مشروطه خواهان به هنگام نخستين تحصن در حرم عبدالعظيم(ع)، در خواسته هاي خود نامي از مشروطه به ميان نياورده بودند و فقط به پيشنهاد سفير عثماني «مجلس عدالتخانه» به خواسته هاي آنان افزوده شد.[14] و نخستين بار در تحصن بزرگ سفارت انگليس بود كه به جاي عدالتخانه  واژة «مشروطه» بر سر زبانها افتاد.[15]
  در مجموع گفتمان سلطنت با توجه ناتواني در بازسازي تئوريك خود، در ساماندهي بي قراري هاي موجود در جامعه ناتوان ماند و طيفي از مخالفين را در مقابل خود به صف كشاند كه با توجه به ضعف روسيه، به لحاظ درگيري هاي داخلي و خارجي (جنگ با ژاپن) در آن زمان، وحمايت دولت انگليس از مشروطه خواهان،[16] سرانجام در 12 مرداد 1285 فرمان مجلس شوراي ملي، صادر شد و در 9 دي قانون اساسي به امضاي شاه رسيد.
 
فرجام مشروطيت:
  گفتمانها قبل از پيروزي خصلتي عامگرا و استعاري گونه دارند كه سبب برانگيخته شدن گروههاي زيادي به طرفداري از آنها مي شود. در اين مرحله گفتمانها با تفسيري عام از بحرانها، خود را به عنوان چارچوبي تعيين كننده براي مجموعه اي از تقاضاهاي متنوع معرفي مي نمايند و اين ادعا را دارند كه قادر به بازسازي همه حوزة اجتماعي[17] هستند. اما از آنجا كه واقعيت اجتماعي پيچيده و متكثر است و در جامعه تقاضاهاي گوناگون و فراواني وجود دارد طبيعتا بازنمايي همه آنها از سوي يك گفتمان امكان پذير نمي باشد و گفتمان، ناگزير در فرايند سياست اجرايي، از حالت عام گرايي فاصله گرفته و به خاص گرايي و نمايندگي بخشي از جامعه روي مي آورد.
  گفتمان مشروطيت قبل از پيروزي، جامعه اي توسعه يافته را بازنمايي مي كرد كه سازگار با سنت هاي اسلامي و شيعي به نظر مي رسيد و اين ادعا را داشت كه در پي ايجاد سازواره اي تئوريك از شرع و عرف، سنت و مدرنيته مي باشد. همين امر يعني ادعاي سازگاري شرع و عرف، توسعه و سنت اسلامي توسط مشروطه خواهان، سبب پشتيباني علما از آن شد. با از ميان رفتن دشمن مشترك و هژمون شدن گفتمان مشروطيت، ديري نپاييد كه اين گفتمان در اثر رويارويي با واقعيت هاي اجتماعي  و اختلافات بنيادين بر سر حدود و معاني نشانه هايي چون آزادي، ‌قانون، ‌برابري و مجلس، «غيري» را در درون خود به نام مشروعه خواهان پروراند.
  گفتمان مشروطه نه تنها نتوانست وعده هاي خود را عملي سازد و پيشرفت و عدالت را در پي داشته باشد كه بر نابساماني ها و آشفتگي هاي جامعه افزود. وقايع و حوادث پس از مشروطه نظير اعدام "شيخ فضل الله"، ترور "بهبهاني"، مرگ مشكوك "آخوند خراساني" و ... همه و همه سبب شد، مفهوم مشروطه، كه زماني مجاهدان مشروطه خواه بر سر آن جان مي باختند، همرديف قتل و غارت و  هرج و مرج به كار رود[18] و عالمان ديني كه بارها بر وجوب آن تاكيد كرده بودند و مخالفت با آن را مخالفت با امام زمان (عج) به شمار مي آوردند، رغبتي حتي به شنيدن نام مشروطه از خود نشان نمي دادند.[19]
طبيعي است كه در اين شرايط نابسامان، فكر تغيير اوج گيرد و نظريه ها و اسطوره هاي جديدي براي رهايي از آشفتگي ظهور كنند. گفتمان پهلويسم توانست با استفاده از ناتواني مشروطيت در برخورد با بي قراري هاي موجود در جامعه، خود را به عنوان گفتمان مسلط تثبيت كند و مشروطيت را به حاشيه براند.


________________________________________
[1] . signifier
[2] . محمد علي حسيني زاده, اسلام سياسي در ايران, دانشگاه مفيد, تابستان 1386, ص20.
[3] . همان، ص 21.
[4] . dislocation
[5] . همان، ص 71.
[6] . ر.ك: همان، ص 39.
[7] . availability
[8] . credibility
[9] . فوران، جان; مقاومت شكننده، ترجمه احمد تدين، موسسه فرهنگي رسا، چ 4، 1382، ص 269.
[10]. مجد الاسلام، احمد; تاريخ انحطاط مجلس، مقدمه و تحشيه، ترجمه محمود خليل پور، اصفهان، دانشگاه اصفهان، 1356، ص 23.
[11] . other
[12] . فوران، جان; پيشين، ‌ص 272.
[13] . همان، ص 269.
[14] . كرماني، ناظم الاسلام; تاريخ بيداري ايرانيان، به اهتمام علي اكبر سعيدي سيرجاني، تهران، آگاه، 1361، ج 1، ص 359.
[15] . سياح،‌ محمد علي; خاطرات حاج سياح،‌ به كوشش حميد سياح،‌تهران،‌اميركبير، 1359، ص 590.
[16] . ر.ك:‌ فوران،‌ جان; پيشين، صص 269 _ 270.
[17] . social imagination.
[18] . كاتوزيان، محمد علي همايون; دولت و جامعه در ايران، ترجمه حسن افشار، تهران،‌نشر مركز، 1379، ص 86 .
[19]. حائري، عبدالهادي; تشيع و مشروطيت در ايران، تهران،‌ اميركبير، 1364،‌ ص 167.