ادبيات نوين ماناترين دستاورد نهضت مشروطيت

*نهضت مشروطه نقطه عطف تاريخ معاصر ايران
مشروطيت درخشان ترين ورق در تاريخ فرهنگ و ادبيات ايران است. بزرگترين دستاورد آن براي ايرانيان تحولي است كه در ادبيات ايجاد شد. زيرا بعد از آشنايي با جريان هاي اجتماعي غرب از قبيل انقلاب كبير فرانسه و آشنايي با افكار فلاسفه قرون 17 و 18 انگليس و فرانسه و با مراوده برقرار كردن با اروپا از طريق مسافرت ايرانيان حتي ناصرالدين شاه به اروپا و مهمتر از همه تشنگي جامعه ايران براي ورود چنين مفاهيمي، سبب شد مفاهيم جديدي كه تا آن زمان مطلقا حرفش در ادبيات فارسي نبود به ادبيات مشروطه راه يابد و چهره ادبيات را به يكباره دگرگون كند. مفاهيمي مثل آزادي، قانون و عدالت كه در ادبيات به طرفداري از طبقات فرودست جامعه برخاسته بود به اندازه تمام ادبيات پيش از خودش ارزش دارد و بايد گفت از آن زمان تا امروز و اي بسا تا وقتي كه ادبيات در ايران باشد همه بر سر سفره ادبيات مشروطه نشسته اند.
*داستان نويسي در عصر مشروطه
داستان نويسان ايراني در عصر مشروطيت با انواع جديد ادبي از راه ادبيات فرانسه و روسيه آشنا ميشوند. آخوندزاده، طالبوف، مراغهاي، ميرزاحبيب اصفهاني و ميرزا آقاخان كرماني نخستين كساني هستند كه رمان و نمايشنامه فارسي مينويسند و ادبياتي پديد مي آورند كه به دليل دلبستگي به انتقاد از ناروايي هاي اجتماعي و سنن خرافي، تفاوتي اساسي با ادبيات پيشين دارد. نوشتن براي مردم كم سواد، نثر را از قالب هاي كهنه اش به در مي آورد و قابليتهاي نويي مثل كاربرد در داستان و نمايشنامه و روزنامه به آن مي بخشد.
اولين رمان ايراني در نخستين سالهاي 1250 پديد ميآيد. در سال 1253 ميرزا جعفرقراجه داغي ستارگان فريب خورده حكايت يوسف شاه نوشته ميرزا فتحعلي آخوندزاده را از زبان آذربايجاني به فارسي برمي گرداند. در واقع آخوندزاده كه پرورده فضاي فرهنگي تفليس و متأثر از واقعگرايان روس است، اولين داستاننويس ايرانيتبار به شمار ميآيد. او پيشرو فن نمايشنامهنويسي و داستانپردازي اروپايي بود و اهميتش در تقدم او بر ديگر نويسندگان ايراني نيست، بلكه در خبرگي و تكنيك ماهرانهاش در نمايشنامهنويسي و داستانپردازي جديد است.
چندسال بعد رمان "سياحت نامه ابراهيم بيك" يا "بلاي تعصب او" به چاپ مي رسد. ايرانياني كه پس از آخوندزاده به نوشتن داستان هاي جديد مي پردازند، از ساختمان هماهنگ و دراماتيك استقبال چنداني نميكنند و آثارشان را به شكل سفرنامه مي نويسند.
مراغهاي و طالبوف بيشتر ترفند اتصال رويدادها را از راه سفر براي پيوستن وقايع و چشم اندازهاي گوناگون زندگي ايران به كار ميگيرند. ساختار سفرنامهاي اين آثار نشان دهنده بازشدن افقهاي ديد و رشد روحيه جستجوگري در نويسنده ايراني است و تلاش متفكر ايراني براي دستيابي به هويت ملي از طريق سفر مكاشفهآميز در گوشه و كنار ميهن را بازتاب ميدهد. نويسنده به ميان مردم ميرود و با ديدي نو و نقادانه به اوضاع اجتماعي مينگرد. در واقع داستان وظيفه شناخت و گزارش دادن از شيوه زندگي گروههاي مختلف جامعه را به عهده ميگيرد.
حسن ميرعابديني در كتاب صد سال داستان نويسي ايران مي نويسد: "پيدايش رمان ايراني محصول معنوي تفكرات مشروطه خواهانه است. هر مرحله تازه تاريخي شكل هاي بياني جديد و مورد نياز خودرا مي طلبد. تحت تأثير انگيزه هاي اجتماعي و فرهنگي، شكل هاي قديم طي فرايندي پيچيده زير و زبر مي شوند و نمونه هاي تازه ادبي پديد ميآيند. با پاي نهادن طبقه متوسط به ميدان انديشه و هنر و توسعه تدريجي خودآگاهي ملي، مقدمات ضروري پيدايش نخستين داستان هاي جديد ايراني تدارك ديده مي شود. نويسنده به جاي آنكه به پشتگرمي اشراف بنويسد، خوانندگاني را در نظر دارد كه مي خواهند درباره زندگي و روزگار خود بخوانند. ديگر كليگويي بازاري ندارد و نويسنده به توصيف زندگي انسان منفرد در جامعه ميپردازد. آفريده شدن رمان فارسي در دوره مشروطيت نشان دهنده تغييري پردامنه در رابطه انساني ايراني و جهان و مقام فرد در جامعه است."
اين پژوهشگر ادبيات معاصر ايران در جاي ديگري از اين كتاب آورده است: "رمان فارسي در هنگامه كوششهاي طبقه متوسط ايران براي به دست آوردن جايگاه مناسبي در قدرت سياسي و فرهنگي پديدار ميشود و همپاي طبقه متوسط رشد ميكند. ارزش يافتن فرد و افكار و عواطف او از عوامل مهم پيدايش رمان و داستان كوتاه است كه زندگي فرد را بر بستر ماجراهاي اجتماعي توصيف ميكند. عوامل فرهنگي متعددي به پيدايش داستاننويسي در دوران مشروطه كمك ميكند. عواملي مانند اعزام دانشجو به فرنگ، ورود مظاهر تمدن اروپا به اين سرزمين مثل چاپخانه براي چاپ روزنامه و كتاب، تأسيس مدارس جديد و به خصوص دارالفنون، ترجمه كتاب هاي علمي، تاريخي و ادبي براي ايجاد تحول در فرهنگ و ادبيات ايران و افزايش ميزان باسوادان، زمينه مساعدي براي پديدآمدن گونه هاي جديد ادبي فراهم ميآورند."
البته داستاننويسي مشروطه خلق الساعه پديد نيامد. تلاش در راه سادهنويسي با منشآت قائم مقام فراهاني آغاز شد، اما در عصر ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه به دست كساني چون ميرزا آقاخان كرماني، طالبوف، حاج زينالدين مراغهاي و ميرزا ملكم خان ناظم الدوله عموميت بيشتري يافت و راه را براي نثر دوره مشروطه هموار كرد. به ويژه ميرزا ملكم خان در سادهنويسي سرآمد عصر خويش بود و اگرچه به علت كم اطلاعي از زبان فارسي نثر او از خطاي دستوري مصون نبود، اما فارسي را ساده و روشن در جملههايي كوتاه و بسيار پويا مينوشت و حتي كساني در عصر مشروطه نثر او را تقليد كردند.
داستاننويسي كه در شب قبل از انقلاب مشروطه ابداع و پايهگذاري شد تا سالهاي پس از استبداد صغير سبك ويژهاي را به خود اختصاص داد. سپس در سالهاي ابتدايي دهه دوم قرن بيستم ميلادي كه مصادف با 1300 هجري شمسي است، وارد مرحله جديدي شد. به صورتي كه ميتوان اين سال را به تسامح مرز مشترك دو دوره قلمداد كرد. نثر داستاننويسي دوران مشروطه داراي مضمون سياسي و اجتماعي است و بيشتر جنبه اعتراضي دارد. عنصر اعتراض خود را در داستان نويسي دوران مشروطه نشان ميدهد و تا سالهاي پاياني عصر قاجار ادامه مي يابد.
*شعر در عصر مشروطه
شعر عصر مشروطه يك شعر ويژه منحصر به فرد است. شعر در عصر مشروطه جايگاه درباري و خانقاهي خود را از دست داد و به ميان مردم كوچه و بازار آمد و شاعران با الهام از مشكلات جامعه به سرودن پرداختند. درعصر مشروطه شاعر اصرار زيادي دارد كه بامردم باشد. به همين دليل با زبان كاملا ساده شعر مردمي ميگويد. بسياري از واژهها، تركيبات، كنايهها و ضربالمثلهايي كه قبلا اجازه ورود به ادبيات را نداشتند، وارد شعر ميشوند و از اين نظر شعر اين دوره به شدت اجتماعي ميشود و به همان اندازه از ارزش ادبي و هنري آن كاسته ميشود.
در حقيقت شعر مشروطه از يك طرف از بيان و زبان اشرافي و اديبانه گذشته و تصويرسازيهاي هنري و پيچيده آن دور ميشود و از طرف ديگر به ذهن و زبان مردم نزديك ميشود. شاعران از قالبهاي شعري ساده و آهنگين براي درك بهتر مردم استفاده ميكنند. اشرفالدين گيلاني، ميرزاده عشقي، عارف قزويني، ابوالقاسم لاهوتي، فرخي يزدي، ملكالشعراي بهار و دهخدا از شاعران مطرح دوره مشروطه هستند كه حتي برخي از آنها با انتشار روزنامههاي مختلف مسائل مربوط به دموكراسي، حقوق زنان، آزادي، برابري اجتماعي و وطنخواهي در معناي جديد را بيان ميكنند.
به جرأت ميتوان گفت در طول تاريخ شعر فارسي، هيچ شعري به اندازه شعر مشروطه، كاركرد اجتماعي ندارد. زيرا شعر بسياري از شاعران در دوره هاي مختلف، بعد از مدتي مردم با آن ارتباط برقرار مي كنند اما شعر مشروطه در ارتباط با مردمان زمان خودش دچار مشكل نبود. با اين حال اگر تمام شعرهاي دوره مشروطه را از ملك الشعراي بهار تا عشقي و رشيد ياسمي و ديگران در نظر بگيريم جوهر شعري به معنايي كه در شعر نو ايران پيدا شد، در كار آنها ديده نميشود. شعر مشروطه بيشتر متوجه مسائل سياسي و اجتماعي روز بود و بيهوده نيست كه وقتي ملك الشعرا ميخواهد سبك شناسي را بنويسد به جاي سبك شناسي شعر كه تخصص او بود به نثر ايران توجه كرد.
بااين حال شعراي عصر مشروطه با اشعار آتشين و پيكار انقلابي خويش در روند انقلاب مشروطه ايران و رشد خودآگاهي توده ها سهم بسزايي داشتهاند. آنها بودند كه شعر فارسي را از محيط و محافل محدود بيرون كشيدند از درد و رنج و آمال و آرزوهاي مردم ستم كش سرودند. وجه مشترك شعراي عصر مشروطه استقبال پرشور آنها از تصويب قانون اساسي ايران از جانب مظفرالدين شاه و اميد فراوان از مجلس ملي و وكلاي آن بود. قصيده ملك الشعراي بهار با نام "به شكرانه توشيح قانون اساسي" و تحرير اول شعر لاهوتي "اي رنجبر" نمونه هاي خوبي براي اين مدعا است.
اما ديري نپاييد كه استبداد به پيروزي رسيد و مجلس به توپ بسته شد. خون اولين مبارزان راه انقلاب و آزادي به زمين ريخت و انقلاب مشروطه در نيمه راه ماند. شاعران مشروطهخواه امثال لاهوتي، بهار، عارف، فرخي و اشرفالدين گيلاني اشتباه خود را درك كرده و در اشعارشان وكيلان و وزيران خائن و شاه و دستگاه دولت را زير انتقاد شديد قرار دادند.
انقلاب مشروطه اگرچه با شكست مواجه شد اما اين فقط در دوران مشروطه بود كه در ادب فارسي شعر وطني و سياسي عرض وجود كرد. طبيعي است در اين امر ابتكار عمل در دست شاعران و اديبان مشروطه خواه بود. شاعران عصر مشروطه بسته به هنر شاعري و استعداد فطري و سمتگيري اجتماعي و سياسي، هر يك داراي سبك و سليقه شعري ويژهاي بودهاند و در ارائه مطلب و شيوه بيان نيز تفاوت دارند. مثلا لاهوتي و فرخي از نظر صراحت بيان و جسارت سياسي و اجتماعي به هم قرابت دارند.
*ادبيات ديني در عصر مشروطه
نقش افراد ديندار در شكل گيري نهضت مشروطه انكارناپذير است. علما مردم را رهبري ميكردند و پرشورترين متون را در دفاع از مشروطه مي نوشتند. امروز مهمترين سندي كه در ارتباط با مشروطيت وجود دارد متعلق به آيت الله ناييني است. البته نبايد از ياد برد كه انقلاب مشروطه به صورت همزمان محل چالش سه جريان ليبرالي، اسلامي و سوسيال دموكراسي بود. بنابراين در ارتباط با ادبيات ديني در عصر مشروطه بايد اين چالشها را مدنظر قرار داد. اما آنچه به اجمال مي شود گفت اين است كه ادبيات مشروطه در مجموع تخاصمي با دين ندارد و افرادي مثل ميرزا ملكم خان در صدد نابودي دين نبودند ولي براي دين حقانيتي درحوزه سياست قائل نبودند.
هنگامي كه ادبيات دوران مشروطه را بررسي ميكنيم، ميبينيم كه در اشعار بعضي از شاعران اين دوره مفاهيم و موضوعات مذهبي به چشم ميخورد. سيداشرفالدين گيلاني خود روحاني مبارز و آزادانديشي بود كه بر اثر روشنفكري خويش به شهادت رسيد و نمونهبارزي براي اين مدعا است. با اين حال سوءتفاهمي كه در ذهن بعضي از روشنفكران پديد آمده بود به فاصله ديگري آنها از دين و مذهب منجر شد. زيرا آنها دين را معادل خرافات در نظر گرفتند و روشنفكري را برابر دينستيزي و دينگريزي معنا كردند.
*مطبوعات در عصر مشروطه
جايگاه مطبوعات در انقلاب مشروطه به دو صورت قابل بررسى است: نخست نقش مطبوعات در وقوع مشروطه و سپس تاثير انقلاب مشروطه بر مطبوعات.
از زمان تاسيس كاغذ اخبار به عنوان اولين روزنامه در ايران و بيش از ده سال بعد از آن وقايع اتفاقيه - با انتشارى منظمتر - بخش عمده اطلاع رسانى، برعهده روزنامهها قرار گرفت، چرا كه در غالب كشورهاى آن زمان قسمت عمده وظايف امروز وسايل ارتباط جمعى را روزنامهها بر عهده داشتند. در ايران روزنامهها كه انتشارشان تحت تاثير مطبوعات خارجى و به تقليد از آنها آغاز شده بود، در ابتدا تنها جنبه خبرى داشتند. در دوره ناصرالدينشاه روزنامههايى دولتى نظير ايران و اطلاع منتشر مىشد كه مطالب آنها چيزى فراتر از شرح شكار شاه و اخبار دربار و غيره نبود. در واقع روزنامههاى داخلى عهد ناصرى خارج از محدوده نظريه استبدادى مطبوعات نبودند. شاه نظارت كاملى بر مطبوعات داشت و در دوره او تشكيلات گسترده اى به منظور نظارت بر مطبوعات و جرايد ايجاد شد. به دنبال اين محدوديتها بود كه از اواخر حكومت ناصرالدين شاه روشنفكران ايرانى در خارج از ايران شروع به چاپ روزنامههايى فارسى زبان كردند. در مقابل مطبوعات دولتى، اين روزنامههاى ملى فارغ از نظارت و دستگاه سانسور دربار از آن سوى مرزها مردم را كه قرن ها به سكوت در برابر ظلم و استبداد عادت كرده بودند، با افكار انقلابى آشتى مىدادند. بنابراين در بررسى نقش مطبوعات در انقلاب مشروطه بايد اين تاثيرگذارى را از سوى اين روزنامهها دانست و نه روزنامههاى فرمايشى كه جز تعريف و تمجيد از شاه و حكومت، مثبت جلوه دادن اوضاع نابسامان جامعه و مشتى اخبار بى فايده از ساير ملل چيز ديگرى نمىنوشتند. در ابتدا اين روزنامه هاى چاپ خارج بودند كه توسط روشنفكران و آزاديخواهان و با دغدغه اصلاح ساختارهاى سياسى، اجتماعى و فرهنگى ايران شروع به فعاليت كردند و به قدرى بر افكار عمومى تاثير گذاردند كه مى توان آنها را هسته اوليه آشنايى ايرانيان با مشروطيت دانست.
اين روزنامه ها با مضامينى چون قانون، آزادى و عدالت، زمينه ساز انقلاب مشروطه شدند. يكى از آنها اختر بود كه چاپ آن از سال 1292 ه.ق در استانبول آغاز شد. مندرجات اين روزنامه در بيدارى افكار و پيدايش مشروطيت نقش عمدهاى داشت، به طورى كه "ادوارد براون" آن را تنها جريده قابل مطالعه در دوره تيره و تار استبداد دانسته است كه مردم را با اوضاع كشورهاى درگير انقلاب و اصلاحات، آشنا مى ساخت. ضمناً "ميرزا حسن رشديه" - به گفته خود- با تاثير از اين روزنامه، به تاسيس دبستان به شيوه نوين و اصلاحاتى در نظام آموزشى دست زد. علاوه بر اين، روزنامههاى ديگرى چون قانون "ميرزا ملكم خان" در لندن و حبل المتين "مويدالاسلام" در كلكته به چاپ مىرسيد كه در ايران، هندوستان، مصر و روسيه نمايندگى داشت. مديران اين جرايد معتقد بودند ايران نياز شديدى به انقلاب دارد و تنها جرايد مى توانند زمينه چنين انقلابى را فراهم سازند. روزنامه ديگر عروه الوثقى بود كه توسط "سيدجمال الدين" به زبان عربى در پاريس منتشر شد. او با انتقاد از حكومتهاى استبدادى ايران، عثمانى و مصر در اين روزنامه، شهرت زيادى در جرايد و مطبوعات اروپايى كسب كرد.
در قاهره نيز روزنامه هاى فارسى مثل حكمت، ثريا و پرورش به چاپ رسيد كه روشنفكران ايرانى توجه ويژه اى به آنها نشان دادند. اين روشنفكران نيز كه در محيط خفقان و استبداد داخل، قادر به ارائه مطالب و مقالات خود نبودند، آنها را به اين روزنامهها ارسال مىداشتند و فرياد اعتراض خود را از آن طريق بلند مى كردند. روزنامههاى چاپ خارج با قلمى تند و بى پروا به انتقاد صريح از شاه، حكومت و اوضاع ايران مى پرداختند و بى كفايتى شاه را خصوصاً در زمان واگذارى امتياز به بيگانگان و استقراض از آنان گوشزد مىكردند. در اين خصوص مطبوعات با روحانيت به عنوان رهبرانى مردمى همراه مى شدند. نقش ديگر مطبوعات ملى در خارج توانايى آنها در ايجاد ارتباط ميان روشنفكران ايرانى در اروپا و روحانيون بود كه راه را براى مبارزه هموار مىساخت. به عنوان مثال در نظر گرفتن حق اشتراك ده ساله روزنامه حبلالمتين به صورت متوالى براى علماى نجف و ايران، بين روحانيت و روزنامهها به عنوان دو ركن مهم مبارزه، اتحاد و همبستگى بيشترى ايجاد كرد.
از ديگر خدمات روزنامهها جهت بيدارى افكار، ذكر وقايع و اخبار انقلابى از ساير كشورها بود كه خواه ناخواه بر جريان مشروطيت ايران تاثير مى گذارد. در كشورهايى چون مصر، هند و روسيه، قبل از ايران جنبشهاى اصلاحطلبانهاى آغازشده بود و آزاديخواهان و روشنفكران ايرانى كه در اين كشورها شاهد رويدادهاى مربوط به قانون و مشروطه بودند، تجربيات خود را از طريق روزنامهها به ايران انتقال مىدادند.
شاه و دربار با وقوف كامل از تاثير اين روزنامهها با دستاويزهاى مختلفى از ورود آنها به ايران جلوگيرى مىكردند، اما با اين حال اين جرايد توسط آزاديخواهان به صورت مخفيانه وارد و توزيع مىشد.
در دوره مظفرالدين شاه مطبوعات از آزادى بيشترى برخوردار شدند. در اين دوره، علاوه بر روزنامههاى چاپ خارج كه اينك آزادانهتر به فعاليت مى پرداختند، دهها روزنامه هفتگى، ماهانه و روزانه نيز منتشر شد. در اين دوره دو دسته روزنامه به چاپ مى رسيد: روزنامههاى دولتى كه وزارت انطباعات آنها را منتشر مىكرد و روزنامههاى غيردولتى كه آنها نيز با اجازه وزارت انطباعات چاپ مىشد.
با وجود نشر روزنامههاى غيردولتى در اين دوره روزنامهها همچنان گرفتار تفتيش و بازرسى وزارت انطباعات بودند. با وجود اين محدوديتها از تعداد خوانندگان جرايد دولتى كاسته شد و در مقابل تيراژ روزنامههاى ملى خارج افزايش يافت، به طورى كه در مقابل هر روزنامه دولتى داخل شش روزنامه ملى در خارج منتشر و به ايران ارسال مى شد. دوران تاريك صدارت امينالسلطان و عينالدوله- برخلاف صدارت يك ساله امينالدوله - دوره حبس و توقيف روزنامهنگاران بود. حتى در دوره عينالدوله خواندن روزنامه تقريباً جرم به شمار مىرفت. اما اين اقدامات ريشه اعتراضات مردمى را تقويت مىكرد و باعث شد روزنامههاى مخفى يعنى شب نامهها در تهران و شهرستانها رواج بيشترى يابد. از طرف ديگر روزنامههاى عصر مظفرى، عرصه رقابت و كشمكش رجال طراز اول دربارى شد. با انتشار هر مطلب در انتقاد يكى از رجال توسط روزنامهاى اين تصور ايجاد مىشد كه مخالفان وى آن روزنامه را به نشر آن مطلب تحريك كرده اند.
به دنبال گسترش مطبوعات، انجمنهايى كه از مدت ها قبل توسط اصلاحطلبان برپا شده بود، با نشر روزنامهاى مختص خود گزارشى از افكار و عملكردهاى خود ارائه مىدادند، انجمنها مركز تهيه مقالات انقلابى روزنامهها و همچنين مجمعى براى تفسير و تعبير نوشتههاى مطبوعات بودند. در مقابل روزنامهها نيز وسيله ترويج و توسعه انجمنهاى سرى به شمار مىرفتند.
در اين دوره كه افكار عمومى آماده مبارزه با ظلم و استبداد شده بود، مطبوعات همچنان در كنار ساير نيروها به مبارزه فكرى خود تا جايى ادامه دادند كه آن را به جنبشى ملى تبديل كردند. نقش مطبوعات در اين امر آن قدر اهميت داشت كه ركن چهارم مشروطه لقب گرفتند. در تمام مدتى كه انقلابيون در تحصن به سر مىبردند، روزنامهها همچنان ركن اصلى و مهم ارتباط انقلابيون و آزاديخواهان بودند و در نتيجه اتحاد و هماهنگى آنها با روحانيون و روشنفكران سرانجام مبارزات به ثمر نشست و فرمان مشروطه صادر شد
.از اين پس مشروطه بود كه نه تنها بر مطبوعات و روزنامهنگاران بلكه بر كليه اصناف و طبقات اجتماعى تاثير مىگذارد. تا آن زمان مطبوعات به عنوان ركنى مهم، در به ثمر نشستن جنبش مشروطه تلاش كرده بود، حال زمان آن بود تا شاهد به نتيجه رسيدن آن زحمات باشد. اولين پيامد پيروزى مشروطيت براى روزنامهها اين بود كه تعداد آنها به سرعت رو به فزونى گذاشت. به دنبال آن، توجه مردم نيز به مطبوعات افزايش يافت. مردمى كه قبل از آن تنها به مساجد مى رفتند و گوش به سخنان روحانيون و وعاظ داشتند، حال به خواندن روزنامهها و آراى روشنفكران روى آورده بودند. مردم بى سواد و آنها كه توان خريد روزنامه را نداشتند، در قهوه خانه ها براى استماع مقالات كه با صداى بلند خوانده مى شد، جمع مى شدند. عبارت "مطبوعات مقدس" كه بارها توسط خطيبان مشروطه خواه، همچون "سيدجمالالدين" و "ملك المتكلمين" تكرار مىشد، در ذهن بسيارى از مردم اين گونه القا مىكرد كه خريدن و خواندن روزنامههايى چون حبلالمتين و صوراسرافيل اجر معنوى دارد.
در زمان صدور فرمان مشروطه در تهران نشريههاى ايران، اطلاع، تربيت، ادب، شاهنشاهى، مجموعه اخلاق، در تبريز حديد و كمال و در بوشهر مظفرى منتشر مىشد. اما يك سال پس از اعلام حكومت مشروطه، در سال 1325 ه.ق اين تعداد به 84 روزنامه رسيد كه اوج انتشار روزنامهها در ايران بود. آنها نه تنها در تهران، بلكه در شهرستانهايى چون تبريز، رشت، اصفهان، مشهد و بوشهر نيز چاپ مىشدند. در تهران نخستين روزنامه پس از مشروطه، مجلس بود كه توسط "ميرزا محمدصادق طباطبايى" به چاپ مىرسيد. براى اولين بار، اين روزنامه در زير عنوان خود عبارت "به كلى اين روزنامه مطلق و آزاد است" را داشت. روزنامه مجلس چنان كه از نامش پيدا است، به انتشار مذاكرات و اخبار مجلس مىپرداخت. مجلس اولين روزنامهاى بود كه هيچ گاه براى بازبينى و بازرسى به وزارت انطباعات نرفت. اين از دستاوردهاى انقلاب مشروطه بود كه نويد از شكلگيرى روزنامهنگارى آزاد، هرچند براى مدتى كوتاه مىداد. روزنامههاى ديگرى پس از آن همچون وطن، مساوات، حبلالمتين در تهران نسيم شمال، آينه غيبنما، آدميت، عروهالوثقى، كوكب درّى، نامه حقيقت و روحالقدس به چاپ رسيدند. يكى ديگر از روزنامههاى مهم، صوراسرافيل به مديريت "ميرزا جهانگيرخان شيرازى" بود. بخش طنز اين روزنامه كه توسط "ميرزا على اكبرخان دهخدا"، در ستون چرند و پرند نوشته مى شد، بين مردم محبوبيت زيادى داشت.
مهمترين پيامد مشروطيت در تاريخ مطبوعات هويت قانونى بود كه به واسطه مشروطه به مطبوعات داده شد. اصل سيزدهم قانون اساسى دربردارنده آزادى مطبوعات بود: "... هر كس صلاحانديشى در نظر داشته باشد در روزنامه عمومى برنگارد تا هيچ امرى از امور در پرده و بر هيچ كس مستور نماند، معهذا عموم روزنامه جات تا مادامى كه مندرجات آنها مخل اصلى از اصول اساسيه دولت و ملت نباشد مجاز و مختارند كه مطالب مفيده و عام المنفعه را همچنان مذاكرات مجلس و صلاحانديشى خلق را بر آن مذاكرات به طبع رسانيده و منتشر نمايد و اگر كسى در روزنامهجات و مطبوعات بر خلاف آنچه ذكر شده به اغراض شخصى چيزى طبع نمايد يا تهمت و افترا بزند، قانوناً مورد استنطاق و محاكمه و مجازات خواهد شد." متمم قانون اساسى نيز كه در سال1325 ه.ق به تصويب رسيد، از موضوع مهمى چون مطبوعات غافل نماند. اصل بيستم متمم قانون اساسى- دومين قانون مطبوعات- به منظور جلوگيرى از انتشار افكار ضددينى و مذهبى به تصويب رسيد: "عامه مطبوعات غير از كتب ضلال و مواد مضره به دين مبين اسلام، آزاد و مميزى در آنها ممنوع است ولى هرگاه چيزى مخالف قانون مطبوعات در آنها مشاهده شود، نشردهنده يا نويسنده بر طبق قانون مطبوعات مجازات مىشود. اگر نويسنده معروف و مقيم ايران باشد ناشر و تابع و مورخ از تعرض مصون هستند." چندى پس از آن، با طرح مسئله آزادى مطبوعات در مجلس وزارت انطباعات منحل شد و وظايف آن به وزارت علوم و معارف محول شد. هرچند كه آزادى مطبوعات، به دنبال قانونمند شدن آن دستاورد مهم انقلاب مشروطه بود، اما اين امر مثبت آنجا كه باعث گسترش بى رويه مطبوعات، بدون اطلاع و آگاهى كافى مى شد، چهره اى منفى و مخرب به خود مى گرفت. پس از پيروزى مشروطيت به يك باره رويكرد جديدى به روزنامه نويسى آغاز شد كه برخلاف ظاهر خوشايندش، تاثير مطلوبى بر اوضاع جامعه نداشت. اقبال گسترده اى كه به چاپ روزنامه شده بود، الزاماً همراه با دانش و تجربه كافى در اين زمينه نبود. اين روزنامهها چنان پا از حد خود فراتر گذاشتند كه مجلس نيز به اعتراض درآمد. يكى از نمايندگان آن دوره در مجلس در نقد اين روزنامهها چنين گفت: "فوايد روزنامه خيلى زياد است مادامى كه به وظايف خود رفتار نمايد و اگر خارج شد البته به همان اندازه ضرر دارد." پديد آمدن اين روزنامه ها به عنوان پيامد سكوت چندين قرنه در برابر ظلم و استبداد، سر برآوردن عقده اى ديرينه بود كه نهايتاً به ضرر مملكت و مطبوعات انجاميد. اين روزنامهها، در ايجاد دودستگى و نفاق بين مشروطهخواهان و تشديد اختلاف، ميان مجلس و دربار بىتاثير نبودند. آنها طى مطالبى تند و صريح بر عليه شاه، فراتر از رويكردى انتقادى، وى را به باد فحش و ناسزا مىگرفتند. بدين ترتيب كينه ديرينهاى در دل شاه و درباريان، ريشه دوانيد كه قطعاً با در پيش گرفتن روشى درست و منطقى، كار بدان جا نمىكشيد و جامعه در سايه آرامش و امنيت، مىتوانست با سرعت بيشترى به مقاصد خود نائل آيد. در مقابل اين اقدامات محمدعلى شاه نيز پس از به توپ بستن مجلس در سال 1326 ه.ق مطبوعات را توقيف كرد و دستور حبس، تبعيد و حتى قتل برخى روزنامهنگاران را صادر كرد. البته گاه او و درباريان با اطلاع از اين كه روزنامه ها ركن مهم مبارزات و شكل دهنده افكار عمومى هستند، سعى در نفوذ ميان نويسندگان روزنامه ها داشتند. آنها توانستند در تهران و تبريز نظر مساعد برخى روزنامه نگاران را براى چاپ روزنامه هاى سلطنت طلب و ضدمشروطه جلب كنند. روزنامه هايى چون اتحاد، آدميت، هدايت، قاجاريه و اقيانوس با اين هدف چاپ شد. اما توفيقى ميان مردم كسب نكردند. سياست ديگر درباريان البته در مقابله با روزنامه هاى تندرو، بدنام كردن آنها و بهايى و بى دين جلوه دادنشان بود. پس از سقوط محمدعلى شاه رونقى در عرصه روزنامهنگارى پديد آمد، روزنامهنگاران مهاجر به كشور بازگشتند و نشرياتى ديگر چون نجات، شرق و ايران نو در سال 1327 ه.ق منتشر شدند.
مسئله ديگر كه باعث شد مطبوعات دوره مشروطه، حمايت عامه مردم را به دست آورند، سبكنگارش جديد و نثر روان آنها بود. رشد ادبيات سياسى از تاثيرات مشروطه بود بر ادبيات كه تاثير مطلوبى نيز بر مطبوعات مىگذارد. چرا كه آنها را با استقبال گستردهترى از سوى مردم روبه رو مىساخت. ادبيات كهنه و سنتى رايج، در دوران قبل از مشروطه، در سياحتنامه مورد انتقاد زينالعابدين مراغهاى قرار مىگيرد. اما اين اوضاع پس از مشروطه به دنبال رشد سياسى، بهبود يافت و تا حدى با تاثيرپذيرى از مشروطيت و پس از آن گسترش مطبوعات، سبك ادبى جديد و نثرى ساده و روان رواج يافت.
*طنز در عصر مشروطه
قبل از مشروطه، طنزنويسى نوع خاص و جداگانه اى در ادب فارسى به شمار نمىرفته است و مطالب طنزآميز در لابهلاى متون ديگر مىآمده است. اما پس از مشروطه طنز فارسى به صورتى كاملا آگاهانه داراى مقام و مرتبهاى خاص شد. در اين دوره طنز گسترش قابل ملاحظهاى پيدا كرد.
نويسندگان و شاعرانى مثل بهار و عشقى و عارف و دهخدا و ايرج ميرزا، با اشعار طنزآميزشان به ستم حاكمان زمان و استبداد و قراردادهاى آنچنانى مى تازند. در واقع از دوره مشروطه به بعد نوعى طنز آگاهانه شكل مىگيرد و هزل و هجو كمتر مىشود.
طنز اجتماعيـسياسي در ايران از دوران مشروطه شكوفا شد و اين به معناي حضور طنزسرايان با گرايشات ايدئولوژيك ـ سياسي و در واقع طبقاتي مختلف در عرصه ادبيات و مبارزه فرهنگي بر زمينه وقوع يك جنبش گسترده اجتماعي بود. از اين دوره به بعد است كه مي توان ردپاي طرفداران رهائي زحمتكشان و مخالفان سرسخت تحميق مذهبي و خرافه، و سلطه ستم و استثمار را در طنزنويسي و طنزسرايي ايران پيدا كرد.
يكي از مهمترين طنزپردازان اين دوره علي اكبر دهخدا بود. او پس از حدود شش ماه كار در اداره راه شوسه خراسان، با عنوان نويسنده و سردبير و ميرزا جهانگيرخان شيرازي با عنوان گرداننده امور و ميرزا قاسم خان صور اسرافيل با عنوان صاحب سرمايه و مدير به تاسيس روزنامهاي به نام صور اسرافيل مبادرت ورزيدند؛ روزنامه اي كه در دوران انقلاب مشروطيت ايران مقامي پرارج داشت. اين روزنامه بيشتر به نثر و مقالات روي ميآورد و ستون مقالات "چرند و پرند" دهخدا از پرخوانندهترين بخشهاي آن بود.
*هدف ادبيات در عصر مشروطه
نهضت مشروطه يك جنبش فكري بود كه در عمق انديشه و افكار سخنوران اثر كرد. افكاري كه در اثر نهضت مشروطه در ايران پيدا شد، ادبياتي نو و سبكي تازه پديد آورد كه هدف و آرمان آن با ادبيات پيش از مشروطه فرق كلي داشت. هدف ادبيات دوره مشروطه يا سبك مشروطه به طور كلي بيداري مردم و برانگيختن احساسات مذهبي و ملي و ترويج آزادي هاي فردي و اجتماعي، پيكار با بيگانه و بيگانه خواهي، انتقاد سخت و بي رحم از نابساماني ها و آشناكردن مردم به حدود و حقوق انساني آنها بود.
گزارش از:
http://event.farsnews.com/mashroteh/maghale/2.htm