وطن دوم مشروطه

وطن دوم مشروطه

امروز دانستن مواضع رهبران درجه اول دینی در قبال مشروطیت، تنها یک ضرورت تاریخی نیست بلکه یک ضرورت فرهنگی نیز به‌شمار می‌آید. مقاله پیش‌رو، به بررسی نقش تاثیرگذار و حتی رهبری‌کننده علمای عتبات در وقایع مبتلابه نهضت مشروطیت، در راستای حفظ و صیانت از این نهضت در مقابل تهدیدات داخلی و خارجی و نیز انحرافات دامنگیر آن می‌پردازد.
درباره نقش عتبات در انقلاب مشروطیت، به‌ویژه درخصوص تاثیر سه مجتهد بزرگ ساکن عتبات در این نهضت، یعنی آیت‌الله ملامحمدکاظم خراسانی، شیخ عبدالله مازندرانی و حاجی‌میرزاحسین تهرانی، در خلال پژوهشهای انجام‌گرفته درخصوص مشروطیت مطالب اندکی نوشته شده است. نگاهی از نزدیک به تحولات مشروطیت، نشان می‌دهد که این سه عالم نجف در رهبری تحولات مذکور از جایگاهی تعیین‌کننده و اساسی برخوردار بوده‌اند. صدور دهها حکم و فتوای جمعی و یا فردی از سوی آنان ــ که هم‌اکنون متن کثیری از آنها در روزنامه‌های آن عصر قابل جستجو است ــ نشان می‌دهد که میان علمای عتبات و جامعه ایران ارتباطی محکم و مستمر برقرار بوده است و آنان در تمامی تحولات چندساله نخست انقلاب مشروطیت نقشی رهبر‌گونه و هدایتگر داشته‌اند.[۱]
در زمانی‌که مرجعیت تامه شیعه و نیز بزرگترین مدارس علمی جهان تشیع در عتبات عالیات ــ به‌ویژه در شهرهای سامره و نجف ــ برقرار بود، پل ارتباطی محکمی میان مردم ایران و مراجع ساکن آن دیار وجود داشت؛ چنان‌که مقلدان ایرانی، بنا بر سنت شیعه، با سوالات شرعی خود و نیز فرستادن وجوهات شرعیه، بزرگان دینی آنجا را مرجع و منبع ارشاد خود می‌دانستند. کمی پیش از حوادث مشروطیت، واقعه تنباکو نقش برجسته علمای عتبات در بسیج مردم و تاثیرگذاری بر صحنه سیاست را نمایان ساخته بود، بااین‌حال سلسله وقایع منتهی به امضای فرمان مشروطیت، چندان از حکم علمای آن دیار متاثر نبود؛ بلکه آغاز دخالت علمای عتبات در رویدادهای مشروطیت به پس از تشکیل مجلس اول برمی‌گردد که آخوند خراسانی در تلگراف مفصلی به مجلس شورای ملی، انعقاد آن را به مثابه «نخستین مرحله ترقی» تبریک گفت و با عنوان «مفتاح سربلندی دین و دولت و پایه قوت و شوکت و استغناء از اجانب و آبادانی مملکت» از آن یاد کرد. وی در این تلگراف از مجلسیان می‌خواهد «ابواب استبدادات و تعدیات» را مسدود کنند.[۲] چندی بعد نیز علمای سه‌گانه طی نامه‌ای به محمدعلی‌شاه، که تازه بر تخت جلوس کرده بود، از او می‌خواهند چنان‌که وعده کرده است تمام قوا را در استحکام مشروطیت به کار بندد.[۳]
نمایندگان مجلس از همراهی علمای مذکور شگفت‌زده و ممنون بودند؛ چنان‌که سیدعبدالله بهبهانی پس از قرائت تلگراف مذکور در مجلس، گفت: «همراهی ایشان غیر از همراهی حجج اسلامی است که اینجا حضور دارند و از کم‌وکیف مسبوقند و آقایان حجج عراق عرب باوجوداین‌که اینجا حضور ندارند، طوری اظهار مساعدت و همراهی می‌فرمایند که گویا اینجا تشریف داشته و از تمام کیفیات مطلب، خاطر مبارکشان مستحضر است.»[۴] حاج امام جمعه نیز در ادامه عنوان کرد: «درحقیقت می‌توان گفت تاسیس این مجلس به همت و مساعدت این سه‌ بزرگوار حجج اسلام نجف اشرف شده است و حق بزرگی به گردن ملت دارند.»
نزاع میان مشروعه و مشروطه و نقش علمای عتبات
آنچه مشروطه‌خواهان را به اهمیت واقعی علمای عتبات واقف کرد، اشکالاتی بود که از منظر دین بر کار مجلس وارد آمد. ازاین‌رو، مجلس برای پاسخگویی به آنها به‌ یک پشتوانه و حمایت قاطع و قوی دینی نیاز داشت.
از نکات بسیار جالب توجه درخصوص نقش علمای عتبات در فرایند سیاسی آن دوره، این بود که مشروعه‌خواهان، بنا به اعتبار و جایگاه بی‌بدیل عتبات، در اوایل کار تلاش می‌کردند عتبات را پشتیبان خود سازند. شیخ‌فضل‌الله نوری مخالفتهایش با مجلس را زمانی آغاز کرد که مجلس در حال تدوین متمم قانون‌اساسی بود. شیخ‌فضل‌الله پیشنهاد کرده بود اصل هیات نظار در متمم مذکور گنجانده شود اما مجلس در برابر این پیشنهاد مقاومت می‌کرد. سرانجام اصل مذکور در مجلس پذیرفته شد و به‌عنوان دومین اصل در متمم قانون‌اساسی گنجانیده شد. چند روز بعد، شیخ‌فضل‌الله در اعتراض به روند جاری، راهی حرم شاه عبدالعظیم گردید و به مدت سه‌ماه او و یارانش در آنجا تحصن اختیار کردند. آنان به نشر لوایحی اقدام نمودند که در یکی از آنها متن تلگرافی منتسب به علمای عتبات درج شده بود که به موجب آن، آخوند خراسانی و عبدالله مازندرانی، مجلس را به‌خاطر تصویب اصل دوم متمم قانون اساسی ــ یعنی «ماده شریفه ابدیه» ــ و قلمدادکردن آن به مثابه یکی «از اهم مواد لازمه و حافظ اسلامیت این اساس»، مورد تحسین قرار داده بودند.[۵] متحصنین علاوه بر درج این تلگراف، از مآل‌اندیشی علمای عتبات سپاسگزاری کردند و حتی علیرغم‌آن‌که پس از چندی علمای عتبات صراحتا نوشتند «مجلسی که تاسیس آن برای رفع ظلم و اغاثه مظلوم و اعانت ملهوف [ستمدیده] و امربه‌معروف‌ونهی‌ازمنکر و تقویت ملت و دولت و ترفیه حال رعیت و حفظ بیضه اسلام است، قطعا، عقلا، شرعا و عرفا راجح بلکه واجب است و مخالف و معاند او مخالف شرع انور و مجادل با صاحب شریعت است»،[۶] مشروعه‌خواهان بازهم دست از تحصن برنداشته و اعلام کردند: اتفاقا ما نیز با آقایان (علمای عتبات) هم‌نظر هستیم و همین مجلس موردنظر ایشان را خواستاریم. شیخ نوری حتی به نجف تلگراف کرد که «فرمایش تلگرافی، عین مقصود داعیان [است] و کمال اطاعت [را] از آن داریم.»[۷] بااین‌وجود به‌نظر نمی‌رسد در این دوره همراهی چندانی بین مشروعه‌خواهان و علمای نجف به‌وجود آمده باشد. در مراحل بعد وقتی‌که علمای عتبات به حمایت صریحتر از مجلس پرداختند، مجلس متوجه شد که می‌تواند عتبات را حامی و پشتیبان قوی خود قلمداد کند. یکی از نمایندگان مجلس گفته بود: «آقایان نجف کمال اطلاع را از حرکات و منظورات اینها دارند و مکتوبات زیاد در رد و طرد ایشان نوشته‌[اند]. از این مطلب خاطرجمع باشید.»[۸] اما متحصنین همچنان درخصوص متمم قانون‌اساسی اعتراض داشتند. به‌همین‌دلیل سیدمحمدطباطبایی از مجلسیان درخواست نمود: نظام‌نامه اساسی را «به عتبات نزد حجج اسلام بفرستید و بنویسید که نظام‌نامه اساسی ما این است، که رفع این مغالطه‌کاری‌ها که بعضی کرده‌اند بشود.»[۹]
منازعه مشروطه و مشروعه در واقعه میدان توپخانه، از حوزه اندیشه گذشت و به خشونت کشیده شد. به‌همین‌قرار، جبهه‌گیری علمای عتبات علیه شیخ‌فضل‌الله نوری نیز به‌تدریج شدیدتر شد، تاجایی‌که پس از تجمع میدان توپخانه، این علما حکم بر تبعید شیخ نوری دادند.[۱۰]
علمای عتبات در استبداد صغیر
تااینجا مخالفان علنی مجلس، بنابه‌دلایلی بیشتر مشروعه‌خواهان بودند، اما تحمل مجلس و مشروطه برای محمدعلی‌شاه نیز دشوار می‌نمود. وی سرانجام در چهارم جمادی‌الاول ۱۳۲۶٫ق با آرایش جنگی و سروصدای زیاد، راهی باغشاه گردید. وقتی ماجرا به علمای عتبات اطلاع داده شد، آنان طی تلگرافاتی به «عموم صاحب‌منصبان و امراءِ قزاق و نوکرهای نظامی و عشایر و سرحدداران»، مخالفت با مشروطه را «محاربه با امام‌عصر(عج)» اعلام کردند.[۱۱] محمدعلی‌شاه از قصدی که در سر پرورانده بود، صرف‌نظر نکرد و در بیست‌وسوم همان ماه، پس از به‌توپ‌بستن مجلس، بساط مشروطه را برچید. جالب‌آنکه شاه پس از این اقدام، درصدد برآمده بود حمایت علمای عتبات را به‌سوی خود جلب کند و با تزویر و استفاده از ادبیاتی به‌زعم‌خود موثر، به آن بزرگان چنین نوشت: «تاچندی عامه از ذکر مصیبت و پاره‌ای اعمال خیریه که بنای شرع مقدس بر آنها استقرار دارد، بازداشته و انجمن تشکیل داده[اند]… دیدم نزدیک است دراساس شرع مقدس نبوی رخنه انداخته… اولا برای حفظ دین مبین و دیگر بار برای نگهداری سلطنت» آنها را طرد و منع کردم.[۱۲] اما علمای عتبات، مغفول این تزویر قرار نگرفتند و در پاسخی تند به شاه، اعلام کردند: «هزاران افسوس که مفسدین نمک‌نشناس، محض پیشرفت مقصود خودشان، ساحت ملوکانه را به چنین اقدامات… آلوده… دچار چنین بدنامی ابدی نمودند»؛ و درنهایت از شاه خواستند هرچه‌سریعتر جبران مافات نموده و مشروطه را بازگرداند.[۱۳]
در دوره یکساله استبداد صغیر، رهبری مشروطیت ایران به‌طورکامل به عتبات منتقل شد؛ زیرا در همان زمان، سیدعبدالله بهبهانی رهسپار عتبات و سیدمحمد طباطبایی به خراسان تبعید شده بود و تقریبا تمامی گویندگان و بزرگان مشروطه به عقوبت محمدعلی‌شاهی دچار شده و خاموش گشته بودند.[۱۴] علمای عتبات توانستند در طی مدت یکسال، با مدیریت از راه دور، در چند جهت به بسیج نیروهای مشروطه‌خواه پرداخته و گام‌به‌گام مشروطیت را بازگردانند.
نخستین استراتژی علمای عتبات در پیشبرد این هدف، تهییج و به‌میدان‌آوردن تنها نیروی منسجم و مسلح آن روز، یعنی ایلات و عشایر بود؛ نیرویی که محمدعلی‌شاه نیز به حمایت آنها چشم داشت. علمای مذکور به عشایر، ایلات و سرحدداران آذربایجان نوشتند: «صریحا می‌گوییم که اهتمام در تشیید مشروطیت، چون موجب حفظ دین است، در حکم جهاد در رکاب امام‌زمان(عج) است و سر مویی همراهی با مخالفین و اطاعت حکمشان در تعرض به مجلس‌خواهان، به منزله اطاعت یزید‌بن‌معاویه و با مسلمانی منافی است.»[۱۵] آنها توسط شیخ محمدتقی آقانجفی، تلگرافی نیز به رؤسا و خوانین ایل بختیاری فرستادند؛ زیرا محمدعلی‌شاه توانسته بود عده‌ای از آنها را با خود همراه سازد و به قلع‌وقمع مردم تبریز بپردازد. علما، با خطاب‌قراردادن رؤسای بختیاری با عناوینی چون «حافظ و حارس و به منزله روح مملکت»، به آنان نوشتند که ما «تمام دلگرمی را به غیرت دینی آن برادران گرامی داشته و داریم.»[۱۶] آنان همچنین چندی‌بعد توسط آقامیرزاابراهیم در شیراز تلگرافی با مضمون مشابه برای ایل قشقایی فرستادند[۱۷] و تلگرافی نیز توسط حاجی‌رضاقلی ــ تاجر خراسانی ــ برای عموم ایلات ارسال کردند که در آن سعی شده بود ایلات مذکور به‌هرنحوممکن از اطراف محمدعلی‌شاه دور شوند: «گمان ما این بود در زمان دولت حقه و ظهور حضرت صاحب‌الزمان (عج)، عشایر ایران، خصوص آن جناب، جان‌فشانی‌ها در رکاب آن حضرت نموده [خواهید نمود]… حالا نقل می‌شود که خدای نخواسته در اعانت ظلم، سوق سوار و پیاده برای کشتن برادران دینی خود… نموده‌اید… تا زود است تدارک این جرم نموده، جراحتی که بر قلم امام‌زمان(عج) از معاونت ظلم زده‌اند، مرهم گذارید.»[۱۸]
از جمله نقاط دیگری که مورد توجه علمای عتبات قرار گرفت، تنها چراغ روشن کشور یعنی شهر تبریز بود که علما سعی داشتند به مردم محاصره‌شده آن دیار کمک کنند و لذا تمام عشایر آذربایجان را چنین مورد خطاب قرار دادند: «از غیرت دینی آن برادران امید جان‌فشانی در نصرت دین داشتیم. این دفعه برادران غیور تبریز را چنین تنها گذاشته‌[اید]… لهذا صریحا به شما می‌گوییم که اهتمام در مشروطیت دولت ایران موجب حفظ اسلام و به منزله جهاد در رکاب معصومین… است.»[۱۹] اما مدتی‌بعد، پس‌ازآن‌که کار بر مردم تبریز سخت‌تر شد، علمای عتبات حتی تصمیم گرفتند خودشان نیز شخصا به تبریز بروند: «الیوم دفع این سفاک ظالم و دفاع از بقیه مسلمین از اهم واجبات است. عجالتا جناب حجت‌الاسلام تبریز را با جماعتی از علما روانه [می‌کنیم] و با همت غیورانه عموم ملت و اقتضای تکلیف، خودمان هم در حرکت حاضر [خواهیم شد] و خونمان از سایر شهداء رنگین‌تر نیست.»[۲۰] پس‌ازآن‌که شاه تصمیم گرفت با بستن راه آذوقه، شهر تبریز را به تسلیم وادار کند، علمای عتبات اعلام کردند که «بستن آذوقه بر روی اهل تبریز، مثل آب‌بستن در کربلا برای اهل بیتٍ رسالت [می‌باشد] و آذوقه‌رساندن به ایشان، آب‌رساندن به اهل بیت است.»[۲۱] درهمین‌زمان در شهر مشهد جنب‌وجوشی شکل گرفت و علمای عتبات بلافاصله ضمن تایید این حرکت، این چنین به تشویق آنان پرداختند: «با تمام ثبات قلب، قلع و قمع مواد ظلم و استبداد را از اهم فرایض شمرند.»[۲۲]
در گیرودار همین اوضاع بود که علمای عتبات با صدور مهمترین و تاثیرگذارترین حکمشان مبنی بر تحریم پرداخت مالیات از سوی مردم، بزرگترین ضربه را بر دولت محمدعلی‌شاه وارد آوردند: «الیوم… دادن مالیات به گماشتگان او از اعظم محرمات [است].»[۲۳]
سرانجام تلاش علمای عتبات کم‌کم به بار ‌نشست و در نهم ذی‌حجه ۱۳۲۶ شهر اصفهان به‌وسیله ایل بختیاری از دست حاکم محمدعلی‌ شاه، اقبال‌الدوله، خلاص شد. آخوند خراسانی خوشحالی خود از این ماجرا را این‌چنین به صمصام‌السلطنه تلگراف کرد: «وصول بشارت اقدامات خالصانه و مجدانه جنابان اجل عالی در طرد حکومت غاصبه ظالمه از اصفهان و تشیید اساس مشروطیت و تشکیل انجمن ایالتی آن سواد اعظم موجب کمال مسرت گردید.»[۲۴] وی همچنین به صمصام توصیه کرد با تبریز در تماس باشد، تا از «مقصد و حال همدیگر مستحضر و در تمام مطالب و اظهارات و اعلانات رسمیه به دول اجنبیه، متفق» گردند.
یک‌ماه بعد در شانزدهم محرم ۱۳۲۷ شهر رشت نیز به‌وسیله نیروهای سپهدار اعظم از دست محمدعلی‌شاه خارج شد و آخوند خراسانی ضمن ابراز خشنودی، آنان را به پایداری برای استخلاص مملکت اسلامی از مهالک استبداد تشویق نمود.[۲۵]
درهمان‌زمان عده‌ای از آزادی‌خواهان تهران، در سفارت عثمانی متحصن شده بودند. آیت‌الله خراسانی به مساله آنان نیز توجه کرد و متحصنان را از افتادن به دام خدعه محمدعلی‌‌شاه برحذر داشت: «مبادا به مغالطه و تمویه، تغییر و تبدیل در آن اساس داده شود.»[۲۶]
محمدعلی‌شاه پس‌ازآنکه به تبع قطع مالیات، با بحران مالی مواجه گردید، درصدد استقراض از دول خارجی برآمد. علمای عتبات متوجه شدند در صورت تحقق این مساله، دولت استبداد تقویت خواهد شد و لذا آخوند خراسانی طی تلگرافی، به سفرای دول خارجی اعلام کرد: به موجب قانون اساسی «جواهراتی که در خزائن تهران موجود است، متعلق به شاه نیست، مال ملت ایران است و هرگونه رهن راجع‌به آنها و مقاوله و امتیاز دیگر که با هر دولت و بانک اجنبی صورت وقوع یافته باشد… همه را کان‌لم‌یکن خواهیم شناخت.»[۲۷]
محمدعلی‌شاه درصدد برآمد با تحت‌فشارگذاشتن برخی از مردم، از آنها در رد مشروطیت سند گرفته و به کشورهای خارجی ارائه دهد، مبنی بر آنکه ملت ایران دیگر مشروطه نمی‌خواهند. علمای عتبات در مقابل این عمل شاه، ایرانیان مقیم اسلامبول را برانگیختند که «لازم است مجبوریت و مظلومیت ملت ایران را به جمیع دول معظمه و پارلمنتهای محترمه، تظلما اعلام و احقاق حقوق آن ملت مظلومه را از تمام اعضای عالم تمدن و انسانیت بخواهیم.»[۲۸]
تمامی این اقدامات و تلاشها سرانجام محمدعلی‌شاه را از هر سو در محاصره قرار داد و او ‌ناچار شد به بازگشت مشروطه رضایت دهد، اما به شکلی که خود می‌پسندید؛ و شاید هم ازاین‌طریق درصدد بود، با اطاله زمان، ملت را از خروش بیندازد. به‌هرحال وی در تلگرافی به عتبات اعلام نمود که مشروطیت را اعاده کرده است. اما دو عالم عتبات ــ بهبهانی و آخوند خراسانی ــ از وی خواستند مدعای خود را در عمل نیز ثابت کند: «گذشته‌ازاین‌که مکر و نقض عهود، ابواب اطمینان ملت را به‌کلی مسدود نموده است،‌ علاوه‌برآن ابقای مفسدین تهران و اردوی تبریز کماکان [برجای می‌باشد] و عدم اخراج قشون روس و انگلیس از بلاد و حدود… نقض عملی این تلگراف است.» علاوه‌براین، علما از شاه خواستند وکلای سابق مجلس را برای برپایی دوباره مجلس دعوت کند تا انتخابات جدید انجام پذیرد.[۲۹]
همان‌طورکه علما دریافته بودند، طولی نکشید که بر همگان مسلم شد محمدعلی‌شاه، جز خدعه، هدف دیگری نداشته است. از این پس بود که علمای عتبات حکم قاطع خود را مبنی بر «خلع محمدعلی‌میرزا و نصب ولیعهد و قبضه تهران و جهاد با مستبدین [به مثابه یک] واجب عینی»[۳۰] صادر کردند. به‌تبع این حکم، نیروهای اصفهان و رشت، با تصرف تهران بساط سلطنت استبدادی را برچیدند و مشروطیت و مجلس دوباره احیا گردید.
تاثیر تلگرافات و احکام علمای عتبات بر سران نظامی
انجمن ایالتی آذربایجان، که به مرکز فرماندهی مقاومت علیه نیروهای محمدعلی‌شاه تبدیل شده بود، در اوج حملات سربازان عین‌الدوله، طی نامه‌ای به عتبات نوشت: «واقعا در مقابل این مصائب فوق‌الطاقه و صدمات جانفرسا، اتکال اعضای انجمن ایالتی و استظهار قاطبه اسلام‌پرستان به آن ذوات مقدسه است لاغیر.»[۳۱]
صمصام‌السلطنه پس از فتح اصفهان، در پاسخ به تلگراف عتبات به آنها نوشت: «علم‌الله که همه وقت قلاده تقلید آن یگانه عالم ربانی… را بر گردن جان داشته… پس از زیارت تلگرافات حقیقت‌آیات… بدون توانی و درنگ به طرف اصفهان حرکت نمود.»[۳۲] وی در پاسخ به خبرنگار روزنامه حبل المتین کلکته نیز گفت: «احکام روسای مذهب، ما را مجبور به این اقدام نموده است.» خبرنگار مذکور می‌افزاید: «در این موقع [صمصام‌السلطنه] اوراق احکام و فتاوای علما را که تخمین متجاوز از صد ورقه بود، از کیف کاغذ خود بیرون آورده به من ارائه دادند.»[۳۳]
علی‌قلی‌خان سردار اسعد، از نظر جایگاه ایلی در مقام بالاتری نسبت به برادرش صمصام‌السلطنه قرار داشت. ازآنجاکه سردار اسعد در زمان فتح اصفهان در اروپا به‌سرمی‌برد، صمصام‌السلطنه تا زمان بازگشتش هیچ اقدامی نکرد. اما سردار اسعد، پس از بازگشت از اروپا، لایحه‌ای به انجمن ولایتی اصفهان ارسال نمود و در آن هدف خود را از این نهضت چنین اعلام کرد: «تااینکه احکام مطاعه متواتره از حجج اسلامیه ــ که امروز پیشوایان دین مبین و مرجع مسلمین هستند ــ زیارت شد… لهذا به حکم اسلامیت و وظیفه انسانیت این بنده مصمم شدم که حقوق مغصوبه ملت مظلومه را از چنگال غاصبین استرداد نمایم.»[۳۴]
در ماجرای تصرف شهر رشت، یکی از فرماندهان آنجا، حسین کسمایی، به انجمن تبریز نوشت: «جان‌نثاران به حکم محکم و فرمان واجب‌الاذعان پیشوایان دین مبین جعفری، جان ناقابل خود را به کف دست گرفته… از تمام گیلان ریشه استبداد را از بیخ و بن برآورده[اند].»[۳۵]
نقش علمای عتبات در وقایع آن زمان، به اندازه‌ای اهمیت یافته بود که محمدعلی‌شاه به‌ناچار «توسط سفیر به باب عالی شکایت برد که سه نفر از علمای عراق مایه هیجان ایرانیان شده و جلوگیری از ایشان لازم است.» اما دولت عثمانی با رد درخواست وی، به او پاسخ داد: آنها «روسای روحانی مذهب و قائد ملت شمایند.»[۳۶]
استبداد صغیر، به واسطه مجاهدت و رهبری علمای عتبات به سر آمد و مجلس دوم، در همان جلسات نخست، از علمای عتبات چنین تشکرکرد: «مجلس شورای ملی… از پیشوایان دین مبین، آیات‌الله‌الارضین مرحوم حاجی‌میرزاحسین تهرانی (قدس ‌الله روحه الشریف) و آقای ملامحمدکاظم خراسانی و آقای شیخ‌عبدالله مازندرانی (متع ‌الله المسلمین بطول بقائهما) برای مجاهدات عظیمه و کرامات معجزنمای آنها در اِعلای کلمه حقه مشروطه… و نیز از مساعی جمیله‌ای که در رفع شبهات مغرضین و مفقرین بر اسلام… مبذول فرمودند، تشکرات صمیمی خود را به نام ملت ایران تقدیم می‌نماید.»[۳۷]
واکنش علما به دخالت نظامی بیگانگان
پایان استبداد صغیر برای مشروطیت ایران آغاز رهایی و ترقی نبود؛ چراکه نطفه بلایی عظیم برای کشورمان در این زمان بسته شد. چنان‌که گفته شد، نیروهای محمدعلی‌شاه برای شکستن مقاومت تبریز، آن شهر را محاصره کرده، آب و غذا را بر این شهر بستند. همین مساله، بهانه‌ای شد تا کنسولهای روس و انگلیس برای نجات اتباعشان به تکاپو افتادند و سرانجام به این بهانه عده‌ای از نیروهای نظامی روس در هشتم ربیع‌الثانی ۱۳۲۷ پس از ورود به خاک کشورمان، در تبریز مستقر شدند.[۳۸] آنان گرچه در ابتدا با ادعای رسانیدن آب و غذا به اتباع خارجی، وارد کشور شده بودند، اما پس از مدتی هربار بهانه‌ای می‌جستند و از جمله امنیت را بهانه قرار می‌دادند تا در کشور ما باقی بمانند و این‌چنین تا سالها نیمه شمالی کشور را در تسخیر خود داشتند.[۳۹] از سویی، دولت بریتانیا نیز که به موجب امضای پیمان ۱۹۰۷٫م با روسیه تزاری، عملا کشور ما را میان خود و روسیه تقسیم کرده بود، سربازانش را به بهانه عدم امنیت به جنوب ایران گسیل داشت.
نخستین واکنش علمای عتبات به حضور بیگانگان، قبل از سقوط تهران اتفاق افتاد. علمای عتبات تصمیم گرفتند به همراه سپاه عظیمی از طلاب و عشایر آن دیار، راهی ایران شوند. طلایه سپاه به کاظمین وارد شده بود که خبر سقوط محمدعلی‌شاه به آنان رسید. علما که می‌پنداشتند با عزل محمدعلی‌شاه پای روسیه نیز از کشور قطع خواهد شد، دوباره به عتبات بازگشتند. اما روسها اهداف دیگری در سر داشتند.
حقیقت آن است که حضور نظامی و روبه‌گسترش روس، همچون خاری در چشم مشروطیت ایران بود و آنان در ایام این حضور ننگینشان، بر دل و جان ملت ایران، خصوصا در صفحات شمالی، خاطره تلخی از خون‌دل‌خوردن و صبرکردن بر جای نهادند. دولت و ملت ایران نمی‌توانستند با نیروی بیگانه به مقابله نظامی بپردازند؛ زیرا هر نوع درگیری نظامی به تصرف ایالات شمالی کشورمان و منضم‌شدن آن به خاک تزارها می‌انجامید. بنابراین آیات نجف، بهترین راه را در تحریک و به‌کمک‌طلبیدن وجدان و افکار عمومی جهانی می‌دانستند.
آیت‌الله خراسانی در نامه‌ای به «طرفداران حقوق بشریت و آزادی‌پروران عدالت‌پرست» یادآور شد که گمان می‌کردیم وقتی دولتی قوی‌پنجه، ملتی ضعیف را پایمال ‌کنند، «حکومتهای متمدنه دنیا با او طرفیت و دفعش خواهند نمود»، اما دولت روس که توسط لیاخوف مجلس ما را به توپ بست، «اولا به اسم فتح باب ارزاق برای تبریز ــ درصورتی‌که قبل از آن مفتوح شده بود ــ و بهانه حفظ قنسولات ــ در حالتی‌که کاملا محفوظ بود ــ قوه نظامی خود را به تبریز وارد [کرد]… [اما] چون خود را در هر تجاوز و مداخله بلامانع و دولت انگلیس را هم مساعد خود دید، به قزوین و جاهای دیگر هم، به اسم حفظ تجارت ــ بااینکه پیوسته محفوظ بوده و هست ــ عساکر خود را سوق داده [است]… ملت تازه‌بیدار ایران، تا جان در بدن دارد، به رقیت اجانب تمکین نخواهد کرد و مقام ریاست روحانیه اسلامیه هم در دفاع از حوزه مسلمین به هر اقدامی حاضر خواهد بود»؛ و لذا از تمام «عدالت‌پروران» عالم می‌خواهند «بیش از این سکوت و اغماض درباره ملت مظلومه ایران» روا ندارند.[۴۰]
یک‌ماه بعد، علمای عتبات راه دیگری را نیز در پیش گرفتند. آنان طی تلگرافی به امپراتور روس و برشمردن مفاسد حضور سپاه روس در ایران، از قبیل «پیوسته به مداخلات غیرقانونی و مزاحمات استقلال‌شکنانه و جری‌ساختن مفسدین و پناه‌دادن به یاغیان مملکت و برخلاف قوانین مسلمه عالم و حقوق بین‌المللی تذکرة تبعیت و حمایت به دست آنها دادن، الی‌غیرذالک»، از تزار روس درخواست کردند سپاه خود را از ایران خارج سازد تا «ریاست روحانیه اسلامیه و قاطبه مسلمین را از تکالیف دینیه… آسوده و دولت فخیمه انگلیس را هم از این مداخلاتی که محض هم‌عنان‌شدن با دولت بهیه در صدد برآمده، بالطبع منصرف خواهند فرمود.»[۴۱]
علاوه‌براین، علمای عتبات، هیاتی را نیز به سرپرستی فرزند آیت‌الله خراسانی، نزد کنسول انگلیس در بغداد فرستادند و او را برای اعمال نفوذ از جانب دولت انگلیس برای عقب‌راندن روسها تشویق و تحریک نمودند.[۴۲]
حرکتهای آخوند خراسانی، تنها علیه روس نبود بلکه ایشان پس از تجاوز سربازان انگلیسی به خاک ایران، نامه‌ای نیز با مضمون زیر در خطاب به دولت بریتانیا نوشت: «هرگز گمان نبود از دولت [بریتانیا]… مسلک قدیم قویم خود را از دست داده، در محو آزادی و استقلال ایران با دولت روس همدست شوند.» وی از دولت انگلیسی خواستار شد: «اگر مساعدت و اداء حق جوار را نمی‌فرمایند، لااقل ملت ایران را از مقاصد ملیه خود عایق و شاغل نباشند و دولت بهیه روس را از این اقدامات و مداخلات ناحق… منصرف نمایند.»[۴۳]
بالاخره وقتی معلوم شد روسها به جای تخلیه کشور، هر روز بیش‌ازپیش بر حوزه تصرفات خود می‌افزایند و این گمان می‌رفت که ایالات شمالی نیز مانند نواحی قفقاز ضمیمه خاک دشمن شود، علمای عتبات به رهبری آخوند خراسانی دوباره تصمیم گرفتند راهی ایران شوند. آخوند، با عزمی مردانه به شهرهای مختلف ایران تلگراف کرد: «گویا موقع آن رسیده باشد که عاقبت استیلاء روس و کنیسه‌شدن مساجد و پایمال‌شدن روضه منوره امام ثامن(ع) و ذهاب بیضه اسلام را همگی نصب‌العین خود فرموده، کلمه واحده شهادت در راه دین را بر چنین زندگانی ترجیح داده، عملا به تمام عالم بفهمانیم که تا یک تن زنده است، به اسارت در چنگال روس تن در نخواهد داد.»[۴۴] او به همراه جمعیت بزرگی از علما و مردم عتبات، برای اعزام به سوی ایران آماده شد، اما در شبی که قرار بود فردای آن روز عازم ایران شوند، در بیستم ذی‌حجه ۱۳۲۹٫ق، دار فانی را وداع گفت و با فوت آن عالم گرانقدر، نهضت حرکت از عتبات به ایران برای بیرون‌راندن اجانب روس نیز از تکاپو افتاد.
علمای عتبات و مشکلات پس از فتح تهران
پس از فتح تهران، مهمترین نکته‌ای که علمای عتبات بر آن انگشت می‌نهادند، حفظ امنیت بود. آیات خراسانی و بهبهانی، پس از فتح تهران بلافاصله خطاب به ملت اعلام کردند: «بر عموم لازم و واجب است که ممالک را از هرج‌ومرج، امن و منظم داشته، نگذارند مفسدین اخلال آسایش نمایند.»[۴۵] و ماه بعد خطاب به مجاهدین این‌چنین حکم کردند: «از قوانین سر موئی تخلف نکنند… ابدا متعرض احدی نشوند»؛ و نیز خواستار شدند که «کمیته‌های مجاهدین» منحل شده و زیر نظر وزارت جنگ قرار گیرند.[۴۶]
حفظ آرامش و امنیت در آن ایام از ضرورت و اهمیت زیادی برخوردار بود؛ زیرا دولتین روس و انگلیس، عدم امنیت را برای حضور در خاک کشورمان بهانه می‌کردند. علمای عتبات همچنین به صولت‌الدوله ــ رئیس ایل قشقایی ــ تلگراف کرده و از او خواستند «بلاد و طرق آنجا را تامین فرمایند»[۴۷] و نیز از هرکدام از خوانین ایل شاهسون به‌طورجداگانه خواستند که از طغیان و خودسری دست بردارند و «تمکین از اولیای دولت و اهتمام در استحکام اساس مشروطیت و انتظامات مملکت و قطع بهانه اجانب را از وظایف مسلمانی خود بشناسند.»[۴۸] علاوه‌براین، آنها در نامه‌ای بسیارمهمتر به سردار معزز ــ حکمران بجنورد و رئیس ایل شادلو ــ نوشتند: «باید تمام امرا و رؤسا و سرداران مملکت، به‌وسیله مخابرات و مکاتبات، اگر ممکن شود به اجتماع در یک نقطه در حفظ اساس دیانت و استقلال مملکت با همدیگر متحد و هم‌عهد و هم‌قسم شوند و هرکدام امنیت و انتظام نقطه قلمرو و اقتدار خود را تعهد کنند [تا] بهانه ناامنی و اغتشاش را که دست‌آویز اجانب شده، بالمره از میان بردارند.»[۴۹]
این‌که علمای اعلام، وظیفه یک ارتش ملی را به دوش ایلات و عشایر می‌نهادند، جای تعجب نیست؛ چراکه در آن روزها اصولا مملکت ما قشونی نداشت تا بتواند از تعدیها و ناامنیها جلوگیری کند. در مشروطة نخست نیز علمای عتبات از روسای عشایر خواسته بودند که نفاق و اختلاف را کنار گذاشته، «تعلیم و تعلم قوانین حرب را به طرز جدید فریضه ذمه خود دارید.»[۵۰]
وجود خرابی و اختلاف تنها به ایلات و عشایر منحصر نبود بلکه متاسفانه اندکی پس از فتح تهران، نیروهای سیاسی نیز به جبهه‌بندی و اختلاف روی آوردند، چنانکه هرکس در فکر منافع شخصی و جناحی خویش بود. اما علمای عتبات با اهتمام خاصی که به اوضاع ایران داشتند، وقتی که به تبع بالاگرفتن اختلافات سیاسی، سپهدار اعظم از نخست‌وزیری و سردار اسعد از وزارت داخله استعفا دادند، به عضدالملک ــ نایب‌السلطنه ــ تلگرافی با این مضمون ارسال کردند: «استعفای جنابان مستطابان سپهدار اعظم و سردار اسعد، که موجب تزلزل مملکت است، غیرمقبول و قیام ایشان به وظایف حفظ مملکت حکماً لازم [است].»[۵۱] همچنین علمای مذکور حکم دادند که هرکس در راستای برهم‌زدن امنیت اقدام کند، محارب با پیامبر(ص) تلقی خواهد شد: «در این موقع خطرناک که دشمنان دین اسلام اغتشاشات داخله مملکت را بهانه نموده از جنوب و شمال به محو استقلال ایران و هدم اساس مسلمانی حمله‌ور شدند… و ابقای این اغتشاشات علاوه بر تمام مفاسد دینیه و دنیویه آن، چون موجب استیلای کفر و ذهاب تنفیذ اسلام است، لهذا محاربه و معانده صاحب شریعت مطهره… است.»[۵۲]
علمای عتبات پس از نایب‌السلطنه‌شدن ناصرالملک سعی کردند با حمایت و برجسته‌نمودن او، نوعی ستون وحدت میان جناحهای سیاسی ایجاد کنند؛ چنان‌که پس از ورود وی به کشور، به او تلگراف کرده و «بشارت تشریف‌فرمایی» او را «موجب تبدیل یاس کلی به کمال امیدواری» خوانده و برایش آرزو کردند در «اصلاحات اساسیه و رفع پیچیدگی کارهایی که از کثرت اختلافات و نمایش اغراض شخصی» ایجاد شده است، موفق گردد.[۵۳] آنان در نامه‌ای به اتحادیه علمای اصفهان، از نایب‌السلطنه، توأم با تمجید یاد کردند: «در این موقع که نعمت الهیه (عز اسمه) بر ایران به وجود مسعود والاحضرت اقدس آقای نایب‌السلطنه (دامت شوکته) می‌باشد… .»[۵۴]
پس از ورود نایب‌السلطنه و برقراری کابینه‌ای موافق رای اکثریت مجلس، تا مدتی فضای سیاسی کشور کم‌وبیش از آرامش برخوردار بود. اما باوقوع تزلزل در کابینه، دوباره همه‌چیز به هم ریخت و مخالفتها و دسته‌بندیها در مجلس دوم نیز همچنان تداوم یافت، تااینکه علمای عتبات به‌ناچار هشدار دادند: «البته بر هر عاقلی ظاهر و هویدا است که منشا تمام خرابیها و بلاهای وارده به ایران… همان نفاق و شقاق و خصومات و اختلافات داخلی و جنگهای خانگی است… بدین‌جهت این خادمان شریعت مطهره… این حکم الهی (عز اسمه) را به توسط آقایان علماءِ اعلامِ بلادِ محروسه، به عموم برادران دینی خودمان ابلاغ می‌داریم. امروز ترک خصومات و اختلافات و جنگهای خانگی و تمام اهتمام در امنیت کامله در تمام نقاط مملکت، متوقف‌علیه حفظ اسلام [بوده] و بر هر مسلمانی از اهم فرایض اسلامیه است.»[۵۵]
علمای عتبات برای جلوگیری از تشتت و مقابله میان نهادهای سیاسی (مجلس و کابینه) بر دو موضوع دیگر نیز انگشت ‌نهادند: ۱ــ تشکیل هیات علمای نظار در مجلس ۲ــ تشکیل مجلس سنا. البته هر دو نهاد مذکور، از پیش در قانون‌اساسی پیش‌بینی شده بودند. روزنامه مجلس، درخصوص لزوم تشکیل مجلس سنا چنین نوشت: «مدت دو سال قوه مقننه و مجریه دائما با هم در مجادله بودند و قوه‌ای نبود که واسط میان این دو گردیده… لهذا امروز تاسیس مجلس سنا… کمال وجوب و لزوم را دارد.»[۵۶]
دو نفر از علمای عتبات، در تلگراف تبریکشان به مناسبت افتتاح مجلس دوم، اعلام کردند که مترصد دریافت بشارت افتتاح مجلس سنا ــ «که جزء متمم و تالی مجلس شورا است» ــ نیز هستند و همچنین درباره «هیات مجتهدین عظام» در حال تحقیق می‌باشند.[۵۷]
علمای عتبات، سرانجام فهرست بیست‌نفره خود را برای انتخاب پنج نفر عضو هیات نظار، در تاریخ سوم جمادی‌الاول ۱۳۲۸ به مجلس اعلام کردند.[۵۸] لازم به ذکر است، هیات پنج‌نفره مذکور، به دلایل زیادی، از جمله به‌خاطر بی‌رغبتی یکی از جناحهای مجلس و نیز استعفای برخی علمای انتخاب‌شده، هرگز تشکیل نگردید.[۵۹]
با نزدیک‌شدن انتخابات دوره سوم مجلس، آیات‌ نجف، با ملاحظه منازعات و جنجالهای مجلس قبلی، به ملت هشدار می‌دادند در انتخاب وکلا دقت کافی به عمل آورند.
حمله محمدعلی‌شاه و نظر علمای عتبات
در اوج آشفتگی‌های داخلی و فشار خارجی‌، محمدعلی‌میرزای مخلوع، به همراهی برادرانش، حمله‌ای نظامی و سختی را به پایتخت آغاز کرد. بیم آن بود که دشمنان ملت غلبه یابند، اما حکم عتبات تند و صریح بود: «برای برانداختن سلطنت قدیمی ایران و محو آثار اسلام، محمدعلی‌میرزا به ایران فرستاده شده است. در این موقع خطرناک که در حقیقت مقابله کفر با اسلام است، اگر خدای نخواسته تعللی شود، کفر در ایران هویدا و آثار سنیة اسلامیه به‌کلی مخروبه خواهد شد.» علمای عتبات در ادامه حکمشان، مقابله با محمدعلی‌میرزا و اعوان او را بر آحاد مردم واجب اعلام کردند[۶۰] و مشروطیت ایران این‌بار نیز به واسطه تیزهوشی عتبات و جنبش مردم از سقوط حتمی نجات یافت.
واکنش علمای عتبات نسبت به کجروی‌ها و انحرافات
نظربه‌آن‌که انقلاب مشروطه اولین تجربه ملی مردم ایران در رهاشدن از قیود حاکمیت استبدادی پادشاهان بود، سوءاستفاده برخی افراد و گروهها از مفهوم آزادی موجب شد به لحاظ فرهنگی و اخلاقی، نوعی افسارگسیختگی در جامعه رخ دهد و به‌واسطه سوء مدیریت و آشفتگی‌های اداراتِ تازه‌تاسیس‌یافته، مشکلات عدیده‌ای دامنگیر مردم شود. مجتهدان عتبات، به‌ویژه آیت‌الله خراسانی، که خود را موجد مشروطیت می‌پنداشتند، نمی‌توانستند نظاره‌گر سوءاستفاده از فضای به‌وجودآمده ‌باشند. آخوند خراسانی یک‌بار نسبت به پرده‌دری روزنامه‌ها به ناصرالملک شکایت کرده، خواستار برخورد با آنها شد: «در بعضی جراید معتبره مملکت، به‌جای‌آن‌که قوانین موضوعه برای منع از ارتکاب منکرات اسلامیه را اشاعه و این اساس سعادت را استوار نمایند، افتتاح قمارخانه‌ها و بیع و شرای و مالیات‌بستن بر مسکرات و نحو ذلک را اعلان [می‌کنند]… لهذا لازم است به دفع این مفاسد مبادرت[گردد]…»[۶۱] این نامه در مجلس خوانده شد و موجب تحریک نمایندگان مردم و استیضاح آنان از وزیر داخله گردید و چند روز بعد، اعلانی با مضمون زیر به‌وسیله نظمیه تهران منتشر گردید: «قمار و شرب مسکرات و خرید و فروش لاتاری علنا ممنوع و مرتکبین به مجازات قانونی جداً محکوم خواهند شد.»[۶۲]
نظر به همه‌جانبه‌بودن فساد، آخوند خراسانی چند ماه بعد نامه مفصل دیگری برای نایب‌السلطنه ارسال کرد و در آن خاطرنشان ساخت که مشروطیت با هدف «حفظ دین و احیای وطن اسلامی» صورت گرفته است، نه به‌خاطر آن‌که «به جای اشخاص آن اداره استبدادیه… یک اداره استبدادیه دیگری از مواد فاسده مملکت به اسم مشروطیت» ایجاد شود و «به‌جای تشکیل قوای حربیه نظامیه، که اهم تکالیف فوریه و مایه نجات مملکت از مهالک و قطع تشبثات اجانب است، به تکثیر ادارات مضره و توسیع دوایر مفسده و صرف مالیه مملکت در این مصارف پردازند.» آیت‌الله خراسانی به وضع مالیاتهای تازه معترض بود؛ چراکه این تحمیلات «طبقات ملت را به ضدیت با اساس مشروطیت» می‌کشاند. وی در این نامه مفصل، مستفرنگان (دلباختگان فرنگ) را این‌چنین تهدید کرد: «عشاق آزادی پاریس، قبل‌ازآن‌که تکلیف الهی (عز اسمه) درباره آنها طور دیگر اقتضا کند، به سمت معشوق خود رهسپار و خود و ملتی را آسوده [کنند].» آخوند خراسانی سپس از نایب‌السلطنه تقاضا کرد قوانین مملکتی را با نظارت هیات مجتهدین ترتیب داده و مجلس سنا را تشکیل دهند.[۶۳] اما ازآنجاکه اوضاع کشور سامان درستی نداشت، کابینه‌ها و حکام هرچندماه‌یکبار عوض می‌شدند و دعوای میان فرق و احزاب به‌شدت ادامه داشت. از نایب‌السلطنه نیز هیچ‌کاری ساخته نبود، جزآنکه بگوید: «در هر موقع عمل بر مواعظ حسنه و نیات مستحسنه آن وجود شریف به عموم ملت فرض و متحتم است» و بیفزاید که «اجرای مدلول تلگراف» را به سازمانها و نهادهای مربوطه گوشزد کرده‌ام.[۶۴]
سال بعد نیز آخوند خراسانی نامه گله‌آمیزی به نایب‌السلطنه نوشت: «تمام مجاهدات و زحمات چندساله [که] در استحکام اساس مشروطیت تحمل شد، برای حفظ استقرار مملکت اسلامی و ترویج شریعت [بود]… لیکن به واسطه سوءاستعمال و داخل‌شدن اشخاص مفسد در امور مملکت و اعمال اغراضِ مانده، تاکنون نتیجه بدی داده، موجبات تنفر عموم را فراهم و مشروطیت را بدنام و تابه‌حال مکرر کتبا و تلگرافا جمیع این مفاسد را خاطرنشان اولیای دولت و وکلای ملت نموده‌اند، همه را به مسامحه گذرانیده، در مقام اصلاح مفاسد و تدارک مافات برنیامدید… عاقبت وخیم خواهد بود.»[۶۵]
پایان کلام
در این مقاله گوشه‌‌ای از فعالیتها و مجاهدات علمای عتبات ــ خصوصا آخوند خراسانی ــ در انقلاب مشروطیت به تصویر کشیده شد. در زمان استبداد صغیر، مدیر روزنامه حبل‌المتین کلکته نیز برای رفع این شبهه که روحانیت شیعه مخالف پیشرفت و ترقی است، مجموعه‌ای از فتاوا، احکام و نامه‌های علمای عتبات را در مقاله‌ای گرد آورد که براساس آن تا رمضان ۱۳۲۶٫ق از سوی آنان حدود سی نوشته صادر شده بوده است.[۶۶] توجه به این فتاوا، نشان می‌دهد که اگر بازیگران عرصه سیاستٍ آن روز، کمی بیشتر به نظرات و راه روشن علمای عتبات توجه می‌کردند و به مجاهدات آنان ارج بیشتری می‌نهادند، بی‌تردید انقلاب مشروطیت به بسیاری از بلایای داخلی و خارجی مهلک گرفتار نمی‌شد.
چنانکه در آغاز این نوشتار نیز گفته شد، در میان پژوهشهای مربوط به مشروطیت به نقش علمای عتبات در این تحولات بسیار کم پرداخته شده است. ازاین‌رو، مسلما جمع‌آوری مجموعه‌ کامل سخنان، فتاوا و نامه‌های این علما، بسیار مثمر و راهگشا خواهد بود و مسلماً به صورت متنی متقن و آیینه‌ای روشن از تاریخ مشروطیت ایران درخواهد آمد.
پی‌نوشت‌ها
________________________________________
[۱]ــ تنها کتابی که به‌خوبی نقش عتبات خصوصا آخوند خراسانی را به تصویر کشیده، اثری است که یکی از شاگردان آن مرحوم، آقانجفی قوچانی، به رشته تحریر درآورده است. این کتاب که در اصل «حیات‌الاسلام فی احوال آیت‌الملک العلام» می‌باشد، تحت عنوان «برگی از تاریخ معاصر» به چاپ رسیده است و تعدادی از فتاوای آخوند خراسانی را دربردارد. رک: آیت‌الله آقانجفی قوچانی، برگی از تاریخ معاصر، به تصحیح ر. ع‌شاکری، تهران، نشر هفت، چاپ اول، ۱۳۷۸
[۲]ــ آقانجفی قوچانی، همان، ص۲۴
[۳]ــ روزنامه مجلس، مدیر: سیدصادق طباطبایی، تهران، سال دوم، ش۵۲، ۱۶محرم۱۳۲۶
[۴]ــ همان، ش۵۳، ۱۷محرم۱۳۲۶
[۵]ــ هما رضوانی، لوایح آقاشیخ‌فضل‌الله نوری، تهران، نشر تاریخ ایران، چاپ اول، ۱۳۶۲، ص۴۷
[۶]ــ همان، ص۵۴؛ روزنامه مجلس، سال اول، ش۱۳۷، ۴جمادی‌الثانی۱۳۲۵
[۷]ــ آقانجفی قوچانی، همان، ص۲۷
[۸]ــ روزنامه مجلس، سال اول، ش۱۵۶، ۳ رجب۱۳۲۵
[۹]ــ همان، ش۱۶۷، ۱۷ رجب ۱۳۲۵
[۱۰]ــ همان، سال دوم، ش۱۹، ۳ ذی‌حجه۱۳۲۵
[۱۱]ــ محسن بهشتی‌سرشت، نقش علما در سیاست (از مشروطه تا انقراض قاجار)، تهران، پژوهشکده امام‌خمینی، چاپ اول، ۱۳۸۰، ص۱۹۹
[۱۲]ــ آقانجفی قوچانی، همان، ص۳۳
[۱۳]ــ همان، ص۳۶
[۱۴]ــ لازم به ذکر است در اواخر همین دوره یکی از علمای سه‌گانه، یعنی حاجی‌میرزا حسین تهرانی، دار فانی را وداع گفت و تمامی امور به آخوند خراسانی و عبدالله مازندرانی موکول گردید.
[۱۵]ــ آقانجفی قوچانی، همان، ص۳۶
[۱۶]ــ روزنامه حبل‌المتین، مدیر: مؤیدالاسلام، کلکته، سال۱۶، ش۹، ۱۷ شعبان۱۳۲۶
[۱۷]ــ همان، ش۱۱، ۲ رمضان۱۳۲۶
[۱۸]ــ همان، ش۱۶، ۷ شوال۱۳۲۶
[۱۹]ــ روزنامه انجمن تبریز، مدیر: میرزا علی‌اکبر، تبریز، سال سوم، ش۹، ۵ رمضان۱۳۲۶
[۲۰]ــ همان، ش۱۷، ۷ شوال۱۳۲۶
[۲۱]ــ همان، ش۲۱، ۲۱ شوال ۱۳۲۶
[۲۲]ــ همان، ش۳۴، ۱۸ ذی‌حجه ۱۳۲۶
[۲۳]ــ همان، ش۳۶، ۳۰ ذی‌حجه ۱۳۲۶ و آقانجفی قوچانی، همان، ص۴۰
[۲۴]ــ روزنامه جهاد اکبر، مدیر: سیدعلی خراسانی، اصفهان، سال دوم، ش۵، ۱۵ صفر ۱۳۲۷
[۲۵]ــ آقانجفی قوچانی، همان، ص۴۲
[۲۶]ــ همان، ص۴۳
[۲۷]ــ همان، ص۴۱
[۲۸]ــ روزنامه حبل‌المتین، سال شانزدهم، ش۱۴، ۲۳ رمضان۱۳۲۶
[۲۹]ــ همان، ش۴۷، ۲ جمادی‌الثانی ۱۳۲۷
[۳۰]ــ جمشید کیان‌فر، تاریخ بختیاری: علی‌قلی‌خان سردار اسعد و لسان السلطنه سپهر، تهران، اساطیر، چاپ اول، ۱۳۷۸، ص۴۶۰
[۳۱]ــ روزنامه انجمن تبریز، سال سوم، ش۲۱، ۲۱ شوال۱۳۲۶
[۳۲]ــ روزنامه جهاد اکبر، همان.
[۳۳]ــ روزنامه حبل‌المتین، سال شانزدهم، ش۳۰، ۱ صفر۱۳۲۷
[۳۴]ــ روزنامه جهاد اکبر، سال دوم، ش۱۵، ۱۰ ربیع‌الثانی۱۳۲۷
[۳۵]ــ روزنامه انجمن تبریز، سال سوم، ش۴۰، ۶ صفر۱۳۲۷
[۳۶]ــ آقانجفی قوچانی، همان، ص۳۸
[۳۷]ــ روزنامه مجلس، سال سوم، ش۳۹، ۱۴ ذی‌قعده۱۳۲۷
[۳۸]ــ روزنامه انجمن تبریز، سال سوم، ش۴۵، ۲۶ ربیع‌الآخر۱۳۲۷
[۳۹]ــ این حضور نامیمون تا جنگ جهانی اول و وقوع انقلاب بلشویکی در روسیه ادامه داشت.
[۴۰]ــ روزنامه مجلس، سال چهارم، ش۳۳، ۲۴ ذی‌قعده۱۳۲۸
[۴۱]ــ همان، ش۴۴، ۲۷ ذی‌حجه ۱۳۲۸
[۴۲]ــ عبدالهادی حائری، تشیع و مشروطیت در ایران، تهران، امیرکبیر، چاپ دوم، ۱۳۵۹، ص۱۱۷
[۴۳]ــ آقانجفی قوچانی، همان، ص۸۸
[۴۴]ــ همان، ص۱۲۶
[۴۵]ــ روزنامه مجلس، سال سوم، ش۶، ۱۶ رجب۱۳۲۷
[۴۶]ــ روزنامه حبل‌المتین، سال هفدهم، ش۱۸، ۲۴ شوال ۱۳۲۷
[۴۷]ــ روزنامه حبل‌المتین، سال هفدهم، ش۴۲، ۶ جمادی‌الاول۱۳۲۸
[۴۸]ــ روزنامه تدین، مدیر: فخر‌الاسلام، تهران، سال سوم، ش۲۰، ۲۳ ذی‌قعده ۱۳۲۷
[۴۹]ــ روزنامه مجلس، سال چهارم، ش۱۱۰، ۴ رجب۱۳۲۹
[۵۰]ــ همان، سال شانزدهم، ش۱۴، ۲۳ رمضان ۱۳۲۶
[۵۱]ــ روزنامه مجلس، سال سوم، ش۱۱۳، ۴ جمادی‌الاول۱۳۲۸
[۵۲]ــ روزنامه زاینده‌رود، مدیر: معین‌الاسلام، اصفهان، سال دوم، ش۴۰، ۲۱ ذی‌قعده۱۳۲۸
[۵۳]ــ روزنامه مجلس، سال چهارم، ش۷۵، ۵ ربیع‌الثانی۱۳۲۹
[۵۴]ــ همان، ش۱۱۵، ۹ رجب۱۳۲۹
[۵۵]ــ همان، سال پنجم، ش۸۸، ۱۲ جمادی‌الاول۱۳۳۰ (این تلگراف امضای آخوند خراسانی را ندارد؛ چراکه پس از مرگ او صادر شده است)
[۵۶]ــ همان، سال سوم، ش۲۳، ۲۶ شعبان۱۳۲۷
[۵۷]ــ همان، ش۵۳، ۱۲ ذی‌حجه۱۳۲۷
[۵۸]ــ همان، ش۱۳۸، ۱۱ رجب۱۳۲۸
[۵۹]ــ درباره سرگذشت این هیات، ر.ک: محسن بهشتی‌سرشت، همان، ص۹ــ۲۳۴
[۶۰]ــ روزنامه زاینده‌رود، سال سوم، ش۲۸، ۲۲ شعبان۱۳۲۹، روزنامه مجلس، سال چهارم، ش۱۳۸، ۱۲ شعبان۱۳۲۹
[۶۱]ــ روزنامه مجلس، سال سوم، ش۶۳، ۶ محرم۱۳۲۸
[۶۲]ــ روزنامه ایران نو، مدیر: ابوالضیاء، تهران، سال اول، ش۱۱۶، ۱۳ محرم ۱۳۲۸
[۶۳]ــ روزنامه مجلس، سال سوم، ش۱۴۰، ۱۶ رجب۱۳۲۸؛ قوچانی، ص۷۵
[۶۴]ــ آقانجفی قوچانی، همان، ص۷۸
[۶۵]ــ روزنامه مجلس، سال پنجم، ش۳۷، ۲۸ شوال ۱۳۲۹
[۶۶]ــ روزنامه حبل‌المتین، سال شانزدهم، ش۱۴، ۲۳ رمضان۱۳۲۶