سيد عبدالله بهبهاني

سيد عبدالله بهبهاني

بزرگترين فرزند او سيد عبدالله نام داشت که در حدود 1260قمري متولد شد. سيد عبدالله مبادي تحصيلي خود را در ايران طي کرده مانند هر طلبه ديگر جهت تکميل دروس ديني عازم نجف اشرف شد و حدود 1295قمري به تهران بازگشت و پس از فوت پدر جايگزين او شد. سيد عبدالله بهبهاني در امور اجتماعي و سياسي از رويه اي خاص خود برخوردار بود و به همين جهت در برخي موارد برخلاف اجماع رفتار مي کرد. تيره گي روابط او با دولت به رياست عبدالمجيد ميرزا عين الدوله در 1322قمري آشکار شد و در ايام محرم 1323قمري به اوج رسيد. سخنراني شورانگيز سيدعبدالله برعليه مسيو نوز در حالي که عکس او را در مجلس بالماسکه در لباس روحانيت به مردم نشان مي داد باعث بروز حرکتهايي برعليه دربار و مستشاران خارجي اداره ماليه و گمرکات شد. مخالفتهاي سيد عبدالله بهبهاني با عين الدوله ابتدا موج آفريني سياسي قابل توجهي درپي نداشت اما پس از اتحاد او با حجت الاسلام سيد محمد طباطبايي و عميق تر شدن اهداف مبارزه رفته تبديل به حرکتي سياسي در جامعه شد. سيد محمد طباطبايي اصرار داشت اهداف مخالفت به عزل مسيونوز محدود نشود و از شاه عدالتخانه خواسته شود. سيد محمد طباطبايي در هشت سالگي به تهران آمد و تحصيلات مقدماتي را در نزد پدر خود طي کرد و مدتي نيز شاگرد مکتب ميرزا ابوالحسن جلوه فيلسوف بزرگ عصر ناصري و شيخ هادي نجم آبادي بود. ظاهرا منش و روش ويژه شيخ هادي نجم آبادي که از تساهل و تسامح فراواني برخوردار بود بر سيد محمد طباطبايي تاثير زيادي گذاشته و در شکل گيري شخصيت فرهنگي و سياسي او نقش موثري برجا گذاشته.
سيد محمد طباطبايي در 1299به قصد تکميل دروس خود عازم عتبات عاليات شد و در 1311قمري به ايران بازگشت و افکار خود را ترويج نمود. انتقادات او از وضعيت موجود شايعاتي را مبني بر جمهوري خواه بودن ايشان در بين مردم رواج داد. در رمضان 1323سيدين سندين حول محور عزل عين الدوله و تاسيس عدالتخانه هم پيمان شدند و پس از آن انتقادات عليه دولت علني شد و منجر به بروز درگيريهايي بين مردم و علما با دولت گرديد. در اين بين برخي افراد مرموز که داراي انحرافات سياسي و فکري بودند با نفوذ در صفوف جنبش سعي کردند از حرکت ضد دولتي علما به نفع اهدافشان استفاده کنند. همکاري پنهاني اين افراد با انجمنهاي مخفي ، مجامع ماسوني و نحله هاي منحرف شبه مذهبي و غربي در برخي از مواقع موجب تندتر شدن سير وقايع مي شد که در نهايت مي توانست کنترل اوضاع را از دست علما خارج نمايد و يا در نهايت آنان را به پذيرش اموري راضي کند که خود چندان اصراري برآن نداشتند. تحصن در سفارت انگليس يکي از اقداماتي بود که توسط اين گروه مرموز انجام شد. اين تحرکات پس از استقرار مشروطيت نيز برغم مخالفت سيدين انجام مي شد و در نهايت با توجه به تحفظ علما در حفظ وحدت انقلابيون برعليه دربار، برخي تبعات آن تحرکات به حساب سيدين نيز نوشته مي شد. سير حوادث منجر به مهاجرت صغري به حرم حضرت عبدالعظيم (ع) شد و با موافقت شاه با خواسته هاي متحصنين که اصلي ترين آنها ايجاد عدالتخانه بود تحصن خاتمه يافت اما بي خردي دولت و اطرافيان حکومت در کنار تحرکات انجمنهاي مخفي که اساسا قصدشان ايجاد آشوب در ايران بود مانع از حل مسالمت آميز ماجرا مي شد.
درگيريهاي جديد با ماجراي مسجد جمعه که مرحوم بهبهاني در آن رشادتي بارز از خود در مقابل قواي مهاجم دولتي نشان داد و سينه اش را در مقابل گلوله هاي سربازان دولتي گشود اوج گرفت و منجر به مهاجرت کبري شد. حضور گسترده علما و مردم در اين حرکت پرشور کمر عين الدوله و استبداد قاجار را شکست و شاه را مجبور به پذيرش خواسته هاي مهاجرين نمود. شور و غوغاي اوليه حاکم برفضاي سياسي ايران پس از پيروزي نهضت هم فرصت آگاهي از ماهيت عوامل نفوذي را از سيدين گرفت و مانع از تفکيک صفوف به شکل تمام عيار در نهضت شد. در درگيريهاي بعدي که بين حاج شيخ فضل الله نوري و افراطيون درگرفت سعي سيدين به اصلاح بين طرفين معطوف شد که البته به جهت عمق اختلاف نتيجه اي دربرنداشت. تسامح و تساهل سيدين در شرايطي که افراطيون اساس اسلام را هدف گرفته بودند و در خفا تمامي زمينه هاي تفاهم در مشروطيت را با شکست و بحران مواجه مي کردند کار بردي نداشت.
چهره خشن اين واقعيت وقتي براي آنها آشکار شد که با فتح تهران خود را با حاکميت افراطيون بر ايران مواجه ديدند. کساني که تا ديروز در پس پرده نفاق از موقعيت اجتماعي و ديني علماي مشروطه خواه براي صيانت از موجوديت خود استفاده مي کردند پس از فتح تهران به سرعت نيات ضد ديني خود را آشکار کرده و علنا دم از جدايي دين از سياست زده و علماي بزرگ ايران را تهديد به مرگ مي کردند. دار زدن آيت الله حاج شيخ فضل الله نوري هشداري بود به تمامي علماي ايران. با فتح تهران ، حجج اسلام بهبهاني و طباطبايي به پايتخت بازگشتند اما خيلي زود متوجه شدند که با توجه به غلبه منورالفکران وضعيت عوض شده و مجال فعاليت براي آنان وجود ندارد. بهبهاني در شب 9رجب 1328در منزل خود ترور شد و سيد محمد طباطبايي نيز پس از مدتي انزوا و حسرت خوردن بر آنچه بر مشروطيت و ايران رفت در دي ماه 1299شمسي دار فاني را وداع گفت.
ثقه الاسلام تبريزي (روحاني مشروطه خواه و معتدل) ضمن انتقاد از تندرويهاي جناح تقي زاده و تروريستهاي «مرکز غيبي» در تبريز، سخني دارد که شاهدي بر بحث ما نيز هست: «حرف اشخاصي که گفتند بايد خون جاري شود و اساس مشروطه با خون مردم و بدن اجساد کشتگان بايد بن بستي شود، جاي خود را گرفت. جمعي اين حرف را شنيده باور کردند، تفنگ برداشتند و به شکار مشروطه از خانه بيرون رفتند. آفرين بر اين شکارچيان ، که آهوي حرم را صيد کردند»!