آيت اللّه مجتهد بلادى مدافع مشروطيت

آيت اللّه مجتهد بلادى مدافع مشروطيت

همايش بزرگداشت يكصدمين سالگرد مشروطيت در مجلس در 14و15مرداد 1385

جناب آقاى دكتر مشايخى, دوست و همكار بنده, لطف كردند و كار مرا راحت كردند. ايشان مسائلى را در باب مشروطه جنوب و بوشهر عنوان كردند. از اين روى, بنده با سرعت بيش تر و به طور مجمل به اين امر اشاره مى كنم و بعد به بررسى انديشه هاى مجتهد بلادى مى پردازم كه ايشان يكى از شخصيتهاى بسيار مشهور در مشروطه بوشهر و صفحات جنوب ايران است. شخصيت بسيار ممتازى است. آقا دكتر مشايخى اشاره كردند كه مشروطه بوشهر آن چنان كه بايد و شايد شناخته نشده است. درست هم همين است. ما به جز اين دو عزيز كه در اين جا ياد كرديم به عنوان مشروطه طلبان و مجتهدان طرفدار مشروطه, شخصيتهاى ديگرى هم در بوشهر داريم, مثل: ميرزا على كازرونى لسان المله, حاج محمد معين التجّار بوشهرى كه بسيار مشهور هستند, نظام الحكماى بوشهرى و سيد محمد رضا مساوات و امثال اينها. اما وضعيت بوشهر در ميانه دوره قاجاريه به نظر بنده مقدار زيادى شباهت به تبريز دارد و بعد از اين بررسى است كه مى توانيم علت رويدادهاى مشروطه بوشهر را دريابيم.
تبريز, به دليل مجاورت با روسيه و عثمانى و ارتباط با اروپا, محل آمد و شد شخصيتهاى مختلف است. و دقيقاً بوشهر هم به دليل ارتباط با هندوستان, مصر و اروپا همين وضعيت را دارد. در مورد تبريز ما مى بينيم كه از لحاظ ورود چاپخانه, انتشار كتاب, روزنامه, پيشتاز است در مورد بندر بوشهر, با بُعد مسافت بيش تر, در جنوب ايران, ما همين وضعيت را شاهد هستيم. اولين ماشين چاپ از هندوستان, به بوشهر وارد مى شود. روزنامه مظفرى به وسيله لبيب الملك در بوشهر, حدود شش سال قبل از رويداد مشروطه منتشر مى شود. مدرسه سعادت مظفرى در حدود هفت سال قبل از رويداد مشروطه, در بوشهر بنيانگذارى مى شود كه يك الگويى از دارالفنون بود. و خودِ اين مدرسه بعداً بانى مدارس ديگرى از اين نوع در صفحات جنوبى ايران شد.
سفر دو گانه سيد جمال الدين اسدآبادى به بوشهر و ملاقات و تبادل آراء و انديشه با كسانى كه به نوعى طرفدار انديشه هاى جديد بودند, همه اينها, در حركت مردم بوشهر تأثير داشت. اما مسائلى كه باعث واكنش مردم بوشهر شد از بُعد اقتصادى, مسأله گمرك بوشهر بود كه هر كسى مى خواهد به تاريخ بندر بوشهر بپردازد, بايد مسأله گمرك را مد نظر قرار دهد.
دوستم جناب آقاى دكتر مشايخى اشاره كردند به موضع دوگانه انگليسيها در برابر مشروطه و ايشان فرمودند كه به طور قطع ما نمى توانيم در ايران حكم صادر كنيم كه روسها مخالف مشروطه و انگليسيها موافق مشروطه هستند كه درست است. چرا؟ به اين دليل كه انگليسيها در جنوب ايران, بويژه در بوشهر, از دشمنان سرسخت مشروطه طلبان بودند. اگر در تهران دود از ديگ هاى پُلو از پشت ديوار سفارت بالا مى رود, در بندر بوشهر اين دود از دهانه توپ ها و رزم ناوهاى انگليسى است كه بالا مى رود و از ناوهايى كه خانه مجاهدان و مشروطه طلبان و علما را نشانه گرفتند. دليل آن چيست؟
به اين دليل كه گمرك بوشهر قبل از رويداد مشروطه, بر اساس يك وام سيصد هزار پوندى در وثيقه انگليسيها بود و هرگونه حركت مردمى كه باعث كوتاه شدن دست انگليس از گمرك بوشهر مى شد, خوب اين طبعاً به نفع انگليسيها نبود و موضع تندى اتخاذ مى كردند. همين كار را عملاً انجام دادند. در جريان استبداد صغير, وقتى كه مردم واكنش نشان دادند و گمرك را تصرف كردند, ميسيو هنسينس رئيس گمركات از شهر اخراج شد. اين انگليسيها بودند كه به تلافى, خانه علم الهدى اهرمى را به توپ بستند.
اما خارج از اين بحث كلى كه من عرض كردم, بحث من بيش تر انديشه هاى سياسى سيدعبدالله مجتهد بلادى بوشهرى است. مجتهد بلادى بوشهرى, هشتاد رساله در مسائل مختلف به نگارش درآورده است. از جمله رساله اى در پزشكى, رساله اى در تريبت اطفال و… .
ايشان, از علمايى است كه اتوبيوگرافى خودش را نوشته است, به نام الابرار. اين كتاب دو سال پيش چاپ شد. در اين كتاب, به دقايق و نكته هاى بسيار ريزى مى پردازد كه ممكن است امروز مد نظر قرار نگيرد.
توصيه من به طلاب ـ مطمئن هستم كه علما اين كتاب را ديده اند ـ اين است كه: الابرار را بخوانند و ببينند اين روحانى برجسته جنوب و بوشهر, به زبان انگليسى و عربى, حتى به خط ميخى و عبرى مسلط بوده است. ايشان بولتن هاى Daynews (ديلى نيوز) انگليس را مى خوانده است. از تاريخ اطلاعات بسيار جالبى داشته است. اين را در كتاب مظالم الصليب شان ديده ام. كتابى كه بعداً از آن نام مى برم. اين كتاب, در نشان دادن دامنه معلومات و مطالعات ايشان بسيار كمك مى كند. عرض كردم رساله هاى ايشان به هشتاد مى رسد, منتهى چون اين جا, به بررسى انديشه هاى سياسى و مشروطه خواهى مجتهد بلادى مى پردازم, از ذكر ديگر رساله ها فعلاً خوددارى مى كنم.
با پيروزى مردم بر استبداد صغير, يكى از شهرهايى كه كانون مقاومت و مقابله با كودتاى محمدعلى شاهى مى شود, بوشهر است. مردم بوشهر به رهبرى علامه علم الهدى, مجتهد اهرمى و رهبرى نظامى شهيد رئيس على دلوارى كه بعداً در جنگ جهانى اول نقش نمايان ترى دارد, شهر بوشهر را تصرف و دريابيگى احمدخان را از شهر بيرون مى كنند. كنترل گمرك بوشهر را, كه نبض اصلى اقتصاد مردم بود, به دست مى گيرند و ميسيو هنسينيوس, رئيس گمرك را اخراج مى كنند. انگليسيها كه منافع خود را در خطر ديدند, با فرستادن ناو جنگى فاكس به بوشهر, در صدد نابود كردن نيروهاى طرفدار سيد مرتضى علم الهدى برآمدند. در اين مدت كه بوشهر در تصرف مردم بود, علما به قدر امكان در منابر به نطق و ارائه خطابه پرداختند و با تلگرافهاى بسيار به علما در عتبات و ديگر بلاد, قضايا را تشريح كردند. مجتهد بلادى, در مسجد نور بوشهر عليه انگليسيها به سخنرانى پرداخت. در سلسله سخنرانيهاى خود, به طور آشكار آنها را مورد حمله قرار مى داد. انگليسيها تصميم مى گيرند ايشان را مثل مجتهد علم الهدى اَهرمى دستگير و به نجف تبعيد كنند. اما سيّد زودتر متوجه مى شود و مخفيانه به شيراز مهاجرت مى كند. اما در شيراز هرگز سيد مجتهد بلادى سكوت نكرد, بلكه لوايحى منتشر كرد كه در اين لوايح, دقيقاً, روس و انگليس را هدف قرار مى داد.
در لايحه اول, ايشان, با استناد به آيات و روايات متعدد در وجوب جهاد و جنگ عليه دشمنان دين خدا, به اوضاع ايران اشاره مى كند و مى گويد:
(واقعه فجيح تبريز, خراسان, قزوين, گيلان, خوى, سلماس, اروميه, بوشهر و شيراز فراموش شدنى نيست. عوامل همه اين فجايع را روس و انگليس مى شناسيم.)
در لايحه سوم, لبه تيز حمله اش, باز به سوى انگليسيهاست و به اين ترتيب مطلبى دارد در كتاب لوايح و سوانح كه اخيراً چاپ شده كه:
(آيا تقابل مردم مظلوم ايران با رژيم استبدادى و دادن هزاران جوان نيكو نهاد و تحمل خسارتهاى مادى و معنوى فقط براى آن بود كه دولت انگليس قسمت مهم جنوب ايران را غاصبانه متصرف شود.)
ايشان از اين كه مى ديد نتيجه تمام جانفشانيها, تسلط مجدد انگليسيها بر اقتصاد و جان و مال مردم درجنوب ايران است, به شدت رنج مى برد و لوايح خود را پشت سرهم براى روشنگرى و اعتراض منتشر مى كرد.
در اين لوايح نوشت:
(آيا مى توان تحمل كرد ملت جنوب با آن كه مملكت رسماً شورايى و مشروطه است به واسطه فشار دولت انگليس از حق مشروع انتخاب وكيل پارلمان و دارالشورا محروم باشد. )
اشاره كردم كه مرحوم بلادى مطالعات تاريخى جالبى داشت علاوه بر منابع فارسى, منابع انگليسى هم مطالعه مى كرد.
ايشان كتابى دارد, كه فكر مى كنم چاپ نشده است, به نام ايقاظ الحبيب فى مظالم الصليب. شايد در يك مجموعه چاپ شده باشد, ولى به طور منفرد من نديدم. ايشان در اين كتاب اشاره مى كند به ستم ممتدِ غربيها بر مسلمانان. و مى گويد: اين هميشه ادامه دارد. و در اين كتاب تصريح مى كند: ناله مسلمانان ايران به گوش تمام اهل عالم رسيده است. مخصوصاً به تازگى لايحه متظلمانيه آزادى خواهان به حريّت طلبان دنيا داده شده است. مسأله و خلاصه آن اين است كه:
( اگر چه ايران در قرن اخير در ترقيات سياسى و مادى وقفه داشته است, ليكن در ضمن ده سال اخير يك انقلاب سياسى بزرگ در ايران عرض اندام كرده است و حيات سياسى جديدى به دست آورده است. نهضت ايران بايستى در نزد تئوريسين هاى دنيا مورد تمجيد باشد. و در عداد آنها بشمار آيد. ملت ايران در مقابل رژيم استبداد قديمه همه گونه فداكارى كرده و در آن حال احتراماتى را كه براى مال و جان اتباع خارجى مقيم در ايران مراعات شده است, شايان تمجيد آنهاست. )
حالا مجتهد بلادى چاره را در چى مى داند؟ مسأله را عنوان مى كند. چاره درد در چى مى بيند؟ و چه راهكارى ارائه مى دهد؟ ايشان اتكا به ديانت اسلام, اخلاق اسلامى, مديريت صحيح و قوى و تأسيس مدارس جديد, خودكفايى و تردد كالاهاى اجانب را مدنظر قرار مى دهد و اين را به مردم اعلام مى كند.
در مورد قانون و امور مدنى, ايشان نظر جالبى دارد, مى گويد: توده جامعه كه ملت يك مملكت را تشكيل داده است, هميشه بايد در دو نوع رادع و دو زاجر تحت انعقاد بيايد. رادع خلقى و ديگرى رادع خالِقى. رادع و زاجر خالقى, همانا به توسط علما و اوامر و نواهى آنهاست كه توده ملت را از عواقب وخيم منكرات و معاصى بر اعراض, نفوس و اموال, ردع و زجر مى نمايد و بعد از آن رادع خلقى است كه قواى حافظ دولتى است كه بايد منع كند و مردم را به بركت آن رادع, مالاً و جاناً و ناموساً, محفوظ بدارد.
نكته آخر اشاره كنم به يك رمانى از ايشان. چون خيلى جالب است كه عالمى در صد سال پيش يك رمان مى نويسد, يك رمان سياسى به نام: (درويش و مسافر) البته حاج آقا نوراللّه اصفهانى هم يك رساله اى دارد به همين سبك به نام: (مقيم و مسافر) در اين رمان سياسى يكى از شخصيتها خودِ مجتهد بلاديِ است كه به گفت و گو مى پردازند در مورد بايدها و نبايدها, در مورد حكومت و قانون, مسأله مشروعيت و مسائلى از اين قبيل و سپس نتيجه مى گيرد. در اين كتاب, انديشه ناب سياسى خود را در مورد حكومت و دولت مشروطه بيان مى كند و ديگر انتقاد بسيار جدى دارد از اوضاع سياسى, اجتماعى ايران در دوره رضا شاه پهلوى. مطالب ديگرى هم است. ولى به دليل كمى وقت, از آنها صرف نظر مى كنم.
فقط اشاره كنم به اين نكته كه ايشان به انديشه اتحاد اسلام بسيار توجه داشته است. براى اولين بار از واژه مجلس شوراى اسلامى در صد سال پيش نام برده و يادآور شده: اين مجلس شوراى اسلامى, مى بايست از طرف مبعوثان ملتهاى مسلمان تشكيل شود, تا بتواند از خرابيها و مظالم غرب و همچين نابسامانيها جلوگيرى نمايد. تشكر مى كنم