آیا سردار اسعد مشروطه خواه بود؟

آیا سردار اسعد مشروطه خواه بود؟

نقد عملکرد سردار اسعد بختیاری

مبارزات مردم تبریز به ثمر نشسته بود ، با اخراج عمال حکومت ، گیلان به کنترل کامل آزادیخواهان و مشروطه طلبان درآمده بود ،مخالفتها ، ممانعتها و ترفندهای روس و انگلیس نتیجه نداد ، بر همگان مسلم گشته بود که استبداد مضمحل خواهد شد ، ناگهان سروکله دو نفر پیدا می شود. محمد ولی خان تنکابنی که کارنامه اش سیاهتر از یک دیکتاتور بود و تا دیروز پشت دروازه های تبریز با مجاهدان و مشروطه خواهان می جنگید ، آزادیخواه و مشروطه طلب گردید ، سردار اسعد که در پاریس در کافه دولایه ، با دوستان و همفکران خود به گپ و گفتگو مشغول بود ، با اشاره انگلیسی ها  به سرعت خود را به ایران رساند و با استفاده از شرایط  سیاسی و موقعیت خانوادگی ، با زیرکی و ظرافت خاصی برادرش صمصام را از رهبری اردوی بختیاری کنار زد و در راس  این اردو روانه تهران گردید.

برخی نادانسته در باره سردار اسعد چنان راه افراط در پیش گرفتند که وی را «پدر مشروطه» خواندند ، غافل از اینکه وی قرار بود و ماموریت داشت ، پدر مشروطه را در آورد و آن را از مسیر خود خارج و در جهت تامین منافع دولت انگلیس هدایت کند. سردار اسعد با تکیه بر نیروی جنگی بختیاری که از فتح اصفهان و تهران سرمست شده و حقیقتاً نمی دانستند که سرکردگانشان چه نیات و اهدافی را دنبال می کردند ، یکه تاز و میدان دار عرصه سیاست در پایتخت گردید. سواران کلاه سفید بختیاری که هرگز تصور نمی کردند ، سرانشان از احساسات پاک و وطن دوستانه آنها سوء استفاده کنند ، به برخی فرماندهان دست در کیسه اجنبی ، اعتماد کردند. گروهی که از زدوبندهای پشت پرده باخبر شدند ، بشدت سرکوب و خلع سلاح شدند ، در گوشه ای از کهریزک و در حجره های شاه عبدالعظیم به انتظار نشستند ، اما نتیجه ای نگرفتند ، در کمال سرخوردگی ، مایوس و ناامید روانه بختیاری شدند.
دهها کلانتر و ریش سفید بختیاری هاج و واج مانده بودند که چرا برخی خوانین بختیاری ، راهی در پیش گرفته اند که با حرفها و صحبتهای مطرح شده در شلمزار و چهارمحال کاملاً  متفاوت است. صحبت از استقلال ، نابودی استبداد و برقرای حکومت مشروطه و قانون بود ، اما حال استبداد به گونه ای بدتر در جامعه پدیدار گشته و قانونی نمی شناسد و اولین کارش بریدن و قطع کردن دست و سر کسانی بودند که برای مشروطه مجاهدت کردند. این معتمدان شگفت زده به دنبال ابراهیم خان ضرغام السلطنه پایتخت را ترک کردند. اما این پرسش اساسی برایشان مطرح بود. آیا سردار اسعد مشروطه خواه است؟!
1- در پاسخ اظهار می داشتند ، اگر ایشان مشروطه خواه است برای تثبت و استقرار مشروطیت باید قبل از هر چیز مدافعان و پاسداران مشروطه را تقویت می کرد ، آنان که در راه مشروطه جانفشانی و فداکاری کردند ، ارج می نهاد و احترام می کرد ، تا خشنود از کار خود برای بقای مشروطیت فداکاری بیشتر و جانبازی مضاعفتری داشته باشند. نه اینکه منکوب و سرکوب ، منزوی و رانده  ، بعلاوه تحقیر نیز شوند. اگر نیت خیر و هدف مقدس است ، چرا از بین این همه راه ثواب ، کجراهه و بیراهه انتخاب گردید و عده ای به جد تلاش گرده اند تا ریشه سرداران مشروطه را بخشکانند و نام آنها را از مشروطیت حذف نمایند؟
2- اگر مشروطه خواه هستند و مقید و متعهد به اصول ، مبادی و آداب مشروطیت  ، چرا در نهایت بی قانونی و بی انصافی ، والاترین مجتهد تهران را با عجله به دار آویختند ، جنایت قرن را رقم زدند و سکوت کردند؟ آیا کشتن آدمها ، آنهم به همین سادگی ، با روح مشروطیت سازگاری دارد؟
3- چرا وقتی حکومت استبدادی از بین رفت ، و به ظاهر مشروطه خواهان در سر کار آمدند ، چنان اوضاع نابسامان گردید که مردم حسرت دوران حکومتهای استبدادی را می خوردند؟ چرا وقتی سران فاتح تهران وارد این شهر شدند ، مردم ترسشان بیشتر شد ، به جای رضایت و خشنودی ، ترس و وحشت با شدت بیشتری بر تهران سایه انداخت؟ اهالی تهران نه از محمدولی خان خاطرات خوشی داشتند ، نه مشروط خواهی سردار اسعد را باور می کردند. این دو فئودال که تا دیروز در دستگاه استبداد خدمت می کردند ، حال در راس مشروطیت و زمامداری  قرار گرفته بودند. آنها سوابق این دو نفر را دیده بودند ، به همین دلیل بشدت بیمناک شده بودند.
4- اگر سردار اسعد مشروطه خواه است چرا بر خلاف مشی و رویه ملت با ستار خان و باقر خان رفتار کرد؟  مردم در پاسداشت و تجلیل از این دو قهرمان ملی  به یکی لقب « سردار ملی » و به دیگری  عنوان « سالار ملی »  دادند ، در استقبال آنها شهرها را طاق نصرت بستند و آذیین بندی کردند ، هلهله و هیاهویی راه انداختند که تاکنون هیچ پادشاهی به خود ندیده بود ، این تو برای ملتیان بسیار عزیز بودند ، اما سردار اسعد با این دو شخصیت چنان کرد که سزاوارش نبودند ، برای همیشه آنان را خانه نشین و منزوی کرد و بقول خودش کاری کرد « که نه ستار بماند و نه باقر »
ستار خان همان کسی است که وقتی استبداد و اختناق  بر کشور ما سایه انداخته بود و سردار اسعد در کافه های پاریس مشغول گپ و گفتگو بود ، پرچم مبارزه را برافراشت ، خانه اش ، قلب تپنده آزادی ایرانیان شده بود ، کوچه اش ، به جبهه مبارزه با استبداد تبدیل شده بود و سوگند یاد کرده بود تا محاصره تبریز را نشکند و بساط استبداد را برنیاندازد ، تفنگ بر زمین نگذارد. ستار خان همان کسی است که وقتی روسها به وی پیشنهاد کردند چنانچه تبعیت کشور روسیه را بپذیرد ، به درجه سرهنگی نایل می گردد ، اظهار داشت من این همه جنگ و مجاهدت کردم تا بیرق هفت کشور زیر بیرق کشورم ایران بیاید ،حالا بیایم جیره خوار شما بشوم. این مرد بزرگ که نه سواد چندانی داشت ، نه به اصطلاح منور الفکر بود و نه اشراف زاده بود ، عاشق ایران بود ، اما بوسیله عمال بیگانه منکوب و منزوی گردید. در جریان واقعه پارک اتابک تیری به ران پایش اصابت کرد و به همین خاطر پایش را قطع کردند و در نهایت بی مهری و بی توجهی خانه نشین گردید. .« اسماعيل امير خيزی » که از نزدیکان سردار و ناظر بر اوضاع و واقعه بود،  نقل می کند: « روزی سردار اسعد به عيادت سردار( ستارخان ) آمد. سردار اسعد گفت: سردار ای کاش اين تيری که به پای تو خورد به چشم جعفرقلی ( پسر سرداراسعد)می خورد. سردار چون اين را شنيد حوصله اش سر رفت و گفت: خود می کشی حافظ را        خود تعزيه ميداری.»( امیرخیزی ، 1339 : 560)
به راستی چرا سردار اسعد با این سردار مردمی که در قلب مردم جایی داشت ، چنین کرد؟!
5- چرا سردار اسعد در جریان خلع سلاح مجاهدین فقط تلاش کرد ، آندسته از مجاهدینی که روحیات و خلق و خوی مشروطه گری بیشتری داشتند ، خلع سلاح گردند؟ به شهادت تاریخ انگیزه های مشروطه طلبی در ابراهیم خان ضرغام السلطنه و اطرافیانش ، سردارملی ، سالار ملی و بسیاری از مجاهدان آدربایجان و شمال بیشتر از سایر نیروهایی بود که وارد تهران شدند. بدون تردید اگر قرار بود نیرویی برای دفاع و پاسداری از مشروطه تشکیل و سازماندهی گردد ، باید وفادارترین نیروها به مشروطیت که همین نیروها بودند ، محور و مرکز توجه قرار می گرفتند و اینان هسته اولیه این قوه نظامی را تشکیل می دادند. اما در نهایت ناباوری این نیرو خلع سلاح ، سرکوب ، تارومار و پراکنده گردید. به راستی چرا ، کدام دستهای پنهان این سناریور را طراحی کرده بود و چه قصد و نیتی پشت ماجرا بود؟  آنچه می توان گفت ، اینست که برای انحراف مشروطه  و تامین مقاصد بیگانه این اقدام لازم بود و گرنه هیچ عقل سالمی نمی پذیرد که وقتی مشروطیت همانند طفل نوپایی نیاز به مراقبت و محافظت ویژه دارد ، محافظان و پاسدارانش را تارومار و از او دور سازند. آیا این اقدام سردار اسعد در جهت تحکیم پایه های مشروطیت بود و می توانیم نتیجه بگیریم که وی مشروطه خواه بود و سعی و تلاشش در راستای استقرار مشروطیت و بقای آن بود؟
6- اگر سردار اسعد مشروطه خواه بود و برای استقرار و بقای مشروطه فداکاری کرد ، چرا با حمایت و پشتیبانی وی اشخاصی به مناصب و عناوین حکومتی دست پیدا کردند که تا دیروز  همراه محمدعلی شاه و در صف مستبدین بودند و سوابق و کارنامه آنها سیاهتر از یک دیکتاتور بود؟ اقدامی که حتی بهت و شگفتی رسانه های غربی را برانگیخت. آیا این کار می توانست به بقای مشروطه و تحقق اهدافش کمک کند؟ یا اسباب فروپاشی و انحراف مشروطه را فراهم می ساخت؟
7- اگر سردار اسعد مشروطه خواه بود ، چرا در مقابل خواست و مطالبات منطقی و به حق آزادیخواهان و مشروطه طلبان فارس صف آرایی کرد و در حمایت از خاندان منفور قوام که در نوکری و وابستگی به انگلیسی ها زبانزد عام و خاص است ، سنگ تمام گذاشت؟ در حمایت از قوامها تا بدان پیش رفت که دولت را تهدید نمود که چنانچه بخواهد قوامها را مجازات کند ، چه ها که نخواهد کرد.
8- اگر سردار اسعد مشروطه خواه است و طرفدار حقوق مردم و ملت ، چرا بدون اجازه و دخالت دولت ایران ، قراردادی را انعقاد و امضاء کرد که در طی آن به دولت انگلیس اجازه می داد در ازاء پرداخت تنها سه درصد از در آمد نفت به خوانین ، نفت آن ثروت ملی را به غارت ببرند؟ کاری که حتی اسباب اعتراض شدید دولت زبون و ناتوان قاجار را نیز برانگیخت.
9- اگر سردار اسعد مشروطه طلب بود ، چرا اسلحه بر شقیقه نایب السلطنه گذاشت و وی را مجبور کرد تا بر خلاف رای و خواست مجلس شورای ملی اولتیماتوم روسیه را بپذیرد؟ اینکار با کدامین اصل مشروطیت سازگاری و همخوانی دارد؟
10- اگر سردار اسعد پدر مشروطه بود ، چرا مجلس دوم شورای ملی را منحل کرد و به زور اسلحه نمایندگان را متفرق و تارومار کرد؟
11- اگر سردار اسعد خلق و خوی مشروطه گری داشت ، چرا در برگزاری انتخابات مجلس سوم تعلل کرد و بلافاصله انتخابات را برگزار نکرد؟ آیا دولت به بدون مجلس ، دولت و حکومت مشروطه است؟ به نقل از « ابراهیم صفایی» سردار اسعد با آنکه تمام قدرت حکومت را در اختیار داشت  ، برای گشودن مجلس سوم اقدامی نکرد زیرا مجلس مخل قدرت و حکومت و سیاست خارجی آنها بود( صفایی ،1363 : 279)
12- اگر سردار اسعد دغدغه مشروطیت و استقلال ایران را داشت چرا از دست دولت انگلیس نشان و مدال دریافت کرد؟ چرا اکثریت قریب به اتفاق مورخان ، صاحبنظران و مطلعین اقرار و اعتراف کرده اند که سردار اسعد تماماً در اختیار  و به فرمان انگلیسی ها بود؟
13- آیا بر اساس ضوابط و تشریفات سخت ، دشوار و غیرقابل برگشت تشکیلات فراماسونری ، کسی که به عضویت این تشکیلات در آمد و فراماسون گردید ، می تواند بر خلاف خواست و هدف این تشکیلات سری و مرموز ، عمل و اقدام کند؟ آیا اهداف تشکیلات فراماسونری با آرمانها و اهداف ایرانیان سنخیت و سازگاری دارد؟ آیا یک فراماسون با آن سوگند و آزمایشها و امتحاناتی که داده است ، برای تحقق اهداف سازمان تلاش می کند یا برای تحقق آرمانهای ایران؟ آیا سردار اسعد ماسون ، می توانست بی توجه به مقررات تشکیلات فراماسونری برای سربلندی ایران و تامین استقلال آن تلاش کند؟
14- آیا یک فئودال و خان می تواند یک مشروطه طلب باشد؟ خان و فتودال زاییده شرایط اختناق و محصول استبداد است. لازمه حیات و بقای خان و فئودال ، استمرار فضای استبدادی و بازآفرینی شرایط نابرابری و بی عدالتی است. آیا یک نظام مشروطه و مردمگرا می تواند پذیرای ساختارهای خان سالارانه و نظام فئودالی باشد؟ بعلاوه آدمی که مقید به آداب مشروطیت باشد و مشروطه خواهی و آزادمنشی تا مغز استخوانش رسوخ کرده باشد تا جایی که لقب «پدر مشروطه» به وی داده شود ، حتی در زندگی خصوصیش نیز نباید نشانه هایی از استبداد ، خودسری ، خودرایی دیده شود ، بر محیط زندگیش نباید فضای آمیخته به بی عدالتی و نابرابری حاکم باشد ، وی نباید نوکر و رعیت داشته باشد ، روابطش با دیگران باید انسانی ، برابر و عادلانه باشد ، بین او و اطرافیانش نباید رابطه ای ارباب – رعیتی ، آقابالاسری و خان سالاری برقرار باشد. تعاملاتش نباید از  دریچه و منظر یک خان و فئودال با زیردستانش تنظیم گردد. اما آیا خان ما در محل زندگیش چنین تعامل و رابطه ای با دیگران داشت. ناله و نفرین رعایایش از اعماق تاریخ هنوز به گوش می رسد که چگونه از آنان بیگاری می کشید و استثمارشان می کرد. در هیچ جای بختیاری به اندازه جونقان - ملک شخصی سردار اسعد- اعتراض ، شورش و نارضایتی گزارش و مشاهده نشده است. آیا با این اوضاع می توانیم بگوییم ، سردار اسعد یک مشروطه خواه بود؟ واقعیت این است که امثال سپهدار و سردار اسعد خود پرورش یافته دامان فئودالیزم بوده و باطناً به حکومت ملی اعتقاد نداشتند یا اگر معتقد بودند اراده و تمایلاتشان را به همه چیز ترجیح می دادند.
15- چرا سردار اسعد که به دلیل برخورداری از درآمد نفت ، جاده لینج و موقعیت سیاسی که در تهران کسب کرده بود ، صاحب نفوذ و ثروت فراوانی شده بود ، از این ثروت و نفوذ برای عمران و آبادانی کشورش به ویژه زادگاهش استفاده نکرد؟ فردی که مشروطه خواه است و دارای خلق و خوی آزادمنشی است ، نگاهش به ثروت این است که ازآن استفاده کند تا شرایط جامعه و محیط زندگیش بهبود و ارتقاء پیدا کند. اما خان ما با این ثروت بادآورده ، یک زندگی اشرافی به سبک اشراف اروپایی برای خود تدارک دید ، کاخی بلند و مجلل در زادگاهش بنا کرد تا فاصله طبقاتی اش را با زیردستانش بیشتر و بیشتر کند و شکوه و قدرت خانی اش را به رخ کوخ نشینان و رعایای زیردستش بکشد.
برای همه موارد فوق ، در مباحث قبلی مستندات و شواهد و مدارک خود را ارائه کردیم. حال شما قضاوت بفرمایید.                                آیا سردار اسعد یک مشروطه طلب بود؟

سخن آخر!

 • تمام مواردی که در این مباحث مطرح گردید ، در بیشتر منابع تاریخی معتبر نیز ذکر شده است و تازگی ندارد.
•  منابع مورد استفاده غالباً همان منابعی هستند که در مطالعه تاریخ معاصر مورد استفاده  قرار می گیرند.
• بسیاری از نویسندگانی که در باره بختیاری ها کتاب یا مقاله نوشته اند به این موضوعات پرداخته اند مانند: « گارثویت » ، « میرزایی دره شوری» ، « آهنجیده » ، « اوژن بختیاری» ، « مهراب امیری» ،
« اعتمادی» ، « سردار ظفر» و حتی در مواردی خود « سردار اسعد»و....