سنت، مذهب و مشروطه در بستر نوگرایی و واپس گرایی

سنت، مذهب و مشروطه در بستر نوگرایی و واپس گرایی

باید گفته شود که بیان این مسائل در همچینن حجم کمی نه تنها از لحاظ صفحه بلکه از لحاظ موضوعی مطمئناً نمی تواند مطالب روشنی در ذهن ایجاد کند.
مقدمه
پیش انتقالی بدون شناخت محتوا ممکن نیست. اگر کسی در صدد انتقال از فرهنگ حاکم بر مغرب زمین باشد لازم است ابتدا آن را به خوبی بشناسد. در بین فیلسوفان غربی عده ای معروف هستند که با نگاه انتقالی به این فرهنگ می نگرند و معتقدند غرب این دچار چالش های جدی فرهنگی و اخلاقی است. السدیرمک اینتایر فیلسوف اخلاقی است که چنین رویکردی به دنیای غرب دارد او معتقد است که دنیا غرب اینک به شدت دچار نابسامانی اخلاقی است و معیارهای تشخیص نیک و بد را از دست داده است. برای ما که در فرهنگ دیگر زندگی می کنیم اگر بخواهیم فرهنگ مغرب زمین را نقد کنیم بسیار حائز اهمیت است که نقدهای چنین فیلسوفانی را بررسی و دیدگاه هایشان را عرضه کنیم.
دستمایه هایی که برای نقد فرهنگ غرب به دست می آید بسیار غنی و قابل توجه است به دلیل اینکه چنین فیلسوفانی عموماً شناخت عمیقی نسبت به فرهنگ خودشان دارند.
تاریخ روشنفکری در ایران
اینک به طور اجمالی نگاهی به تاریخ روشنفکری در ایران می پردازیم که اگر از دوران کهن و تاریخ باستانی ایران صرف نظر کنیم به دوران تمدن کلاسیک ایران پس از اسلام می رسیم.
این دوره که از قرن اول هجری آغاز می گردد تا قرن 14 هجری قمری و مشخصاً تا عهد مشروطه ادامه می یابد که از آن می توان به تفکر و حکمت اسلامی و قرآنی یاد کرد که مهمترین تغییرات در زمین های فکری ما را تا به امروز به وجود آورده است.
بعد از آن به دوره تجددگرایی که به جریان روشن فکری ایران موسوم است که در زمان قاجار به اوج خود رسیده بود. در روزگار سلطنت فتحعلی شاه جنگ های اول و دوم ایران و روسیه رخ می دهد و با تحمیل معاهده های گلستان و ترکمنچای اقتدال سیاسی و عزت و روحیه اعتماد به نفس عمومی در هم شکسته می شود و ایران تدریجاً به یک کشور نیمه مستعمره و کشمکش های منفعت جویانه دول استعماری روسیه و انگلیس بدل می گردد از این رو بدلیل سفرهای اروپایی با فرهنگ غرب آشنا شده و از آنجا روشنفکران نسل اول مشروطه به وجود آوردند که از نسل اول آنها می توان از میرزا صالح شیرازی،
میرزا ابوالحسن خان ایلچی  و میرزا عسکرخان افشاراومی یاد کرد.
نسل دوم آن را می توان به جریان اصلی و مهم روشنفکری دوره مشروطه دانست و زیربنای تئوریک منورالفکری مشروطه توسط چهره های آن تدوین گردیده است که از میان آنها
می توان جلال الدین میرزا – آخوندزاده، میرزا حسین خان سپهسالار، احمد روحی و
امین سلطان را نام برد و بعد از آن احزاب و گروه های روشنفکری در دوره مشروطه فعالیت های خود را شروع کرد.
دوره پهلوی اول 1300 تا 1320 ش.ق
کاست روشنفکری به دو شاخه اصلی «آته ئیست»(غیر مذهبی) و «التقاطی » (مذهبی) تقسیم کرد. شاخه «آته ئیست» آن دارای سه گرایش ناسیونال  شوونیسیتی سلطنت طلب، ناسیونال لیبرال و مارکسیستی می باشد. شاخه «التقاطی» نیز در قالب آرای ناسیونالیستی و الحادی احمد کسروی ظاهر گردیده است. عبدالحسین تیمور تاش، علی اکبر داور، علی رشتی، ذبیح بهروز، مجتنبی مینوی و تقی ارانی تعدادی از آنها بودند که مارکسیست را منشاء فکری چندی از آنها نام برد.
دوره دوم پهلوی 1320 تا 1357 ش.ق
کاست روشن فکری در این دوره نیز دو شاخه لائیک آته ئیست و روشن فکری التقاطی بود شاخه آته ئیست به سه گرایش:
الف) روشنفکری ناسیونال سلطنت طلب که در دربار و شخصیت های چون علم – فروغی و حسین علاء خودنمایی می کرد.
ب) روشنفکری ناسیونال لیبرالیست که احزاب و اشخاصی چون جبهه ملی، حزب ایران ، دکتر محمدمصدق، دکتر امینی و سنجابی را نام برد.
ج) روشنفکری چپگرا و مارکسیست که اشخاص و احزابی چون حزب توده، نیروی سوم، خلیل ملکی، کیانوری، احسان طبری، خسرو روزبه و ... خود نمایی می کرد.
افراد و احزاب مختلفی به خاطر فشارهای آن زمان فعالیت های زیادی کرده اند که این روشنفکران در به وجود آمدن تفکرات انقلابی و آگاهی مردم و تغییر دید آنها جزء تاثیر گذارترین مواردی بود که در آخر منجر به انقلاب ایران شد. این که چه کشورهایی از این انقلاب سود می بردند و برای آن هزینه هایی می کردند بحثی جداست. حال به مقایسه نوگرایی و واپسگرایی می پردازیم.
سنت ، مذهب و مشروطه در بستر نوگرایی و واپس‌گرایی
تجدد و تحجر از موضوعات‌ مهم‌ جامعه‌ بشری‌ است. نوگرایی‌ و واپس‌گرایی‌ از اوصافی‌ هستند که‌ همواره‌ عده‌ای‌ به‌ آن‌ها متصف‌ می‌شوند. البته‌ آدمی‌ امروزه‌ سعی‌ بر آن‌ دارد که‌ نوگرا خوانده‌ شود و یا لااقل‌ متهم‌ به‌ واپس‌گرایی‌ نشود و همین‌جا مجال‌ دقتی‌ است. بسیاری‌ از اصناف‌ اندیشمندان‌ که‌ خود را مخالف‌ واپس‌گرایی‌ می‌دانند به‌ این‌ معنا نیست‌ که‌ حتما باید نوگرا بوده‌ و یامطابق‌ ادعایشان، واپس‌گرا نباشند. تردیدی‌ در حرکت‌ جوامع‌ به‌ سمت‌ توسعه‌ در تمام‌ ابعاد اجتماعی، اقتصادی، سیاسی‌ و... وجود ندارد، اما در مرحله‌ی‌ عمل، با ارزیابی‌ رفتارهای‌ حوزه‌های‌ متفاوت، معلوم‌ می‌شود که‌ همه‌ نوگرا نبوده‌ بلکه‌ بسیاری‌ از مدعیان‌ نوگرایی‌ خود از واپس‌گرایان‌ هستند. تعیین‌ معنای‌ نوگرایی‌ و واپس‌گرایی‌ در هر سازمان‌ فکری، دارای‌ ویژگی‌ ثابت‌ است. البته‌ بستر معنایی‌ که‌ در آن‌ واژه‌های‌ فوق‌ معنا می‌یابند، متفاوت‌ است، ولی‌ ویژگی‌ و خصلت‌ معنایی‌ هر دو واژه‌ در بسترهای‌ متفاوت‌ می‌تواند در برخی‌ مولفه‌ها ثابت‌ باشد،به‌ عنوان‌ مثال‌ در سازمان‌ اندیشه‌ی‌ دینی، نوگرایی‌ را می‌توان‌ برآیند رفتارهای‌ دینی‌ جامعه‌ی‌ انسانی‌ با عناصر مدرن‌ اجتماعی‌ دانست‌ و در مقابل‌ واپس‌گرایی‌ را «افساد» و در صورت‌ یقینی‌ آن، «احیای‌ سنن‌ قبلی‌ که‌ مفسده‌ دارند» نام‌ برد. از نکات‌ ثابت‌ در بحث‌ این‌ است‌ که‌ در سیر نوگرایی، عناصر و عواملی‌ همواره‌ وجود دارند که‌ این‌ حرکت‌ با آن‌ روبه‌رو است. عنصر موثر و توانمندی‌ که‌ نه‌ توان‌ حذف‌ آن‌ وجود دارد و نه‌ بر مرجعیت‌ کامل‌ آن‌ اتفاق‌ نظر است.
این‌ عامل‌ موثر و قدرتمند که‌ معرکه‌ی‌ آرا بوده‌ و بر تعریف‌ آن‌ اختلاف‌ بسیاری‌ وجود دارد، «سنت» است. قبل‌ از تبیین‌ معنای‌ سنت‌ و رابطه‌ی‌ آن‌ با تجدد، بررسی‌ واپس‌گرایی‌ و نوگرایی‌ دشوار است. سنت‌ چیست؟ از چه‌ منظری‌ باید به‌ آن‌ نگریست؟ آیا تقابلی‌ میان‌ سنت‌ و نوگرایی‌ وجود دارد به‌ گونه‌ای‌ که‌ یکی‌ دیگری‌ را نقض‌ کند؟ آیا نوگرایی‌ صرفاً‌ مربوط‌ به‌ حال‌ و یا فقط‌ آینده‌ است‌ و سنت‌ فقط‌ گذشته‌ را شامل‌ می‌شود؟
سنت: نظریه‌ای‌ که‌ سنت‌ را مبنای‌ تمدن‌ جدید اسلامی‌ دانسته، آن‌ را حلقه‌ی‌ اتصال‌دهنده‌ی‌ زمان‌ کنونی‌ به‌ زمان‌ گذشته‌ و حال‌ را واسطه‌ی‌ اتصال‌ به‌ آینده‌ می‌داند. از این‌رو سنت‌ در اتصال‌ و ارتباط‌ با آینده‌ بوده‌ و بخشی‌ از آینده‌ را تشکیل‌ می‌دهد. این‌ عقیده‌ به‌ بررسی‌ ریشه‌های‌ آینده‌ در گذشته‌ می‌پردازد.
بحث‌ از نوگرایی‌ و واپس‌گرایی‌ و نسبت‌ میان‌ آن‌ها، بحث‌ از سوالی‌ مرکب‌ (Complex) است‌ و برای‌ پاسخ‌ به‌ آن‌ باید به‌ تجزیه‌ی‌ این‌ پرسمان‌ مرکب‌ و تبیین‌ سازه‌های‌ این‌ ترکیب، دقت‌ شود.(Coceptual analysis) این‌ پژوهه‌ سعی‌ بر آن‌ دارد تا با تبیین‌ رویکردهای‌ متفاوت‌ به‌ سنت، واپس‌گرایی، نوگرایی‌ و جریان‌های‌ نهضت‌ مشروطه‌ را در این‌ دو بستر مورد بررسی‌ قرار دهد.البته‌ آن‌چه‌ که‌ نوگرایی‌ برای‌ جامعه‌ی‌ امروز ما مطرح‌ می‌کند و سعی‌ می‌شود تا برآیند گفتمان‌ عصر روشنگری‌ دینی‌ ایران‌ نامیده‌ شود، سکولاریسم‌ و یا حتی‌ لیبرالیسم‌ است. در دید مقابل، پژوهش‌های‌ متضاد با این‌ نظر، برآیند عصر دگماتیسم‌ مذهبی‌ ایران‌ نامیده‌ می‌شود. تحقیق‌ در این‌ موضوع‌ نیاز به‌ شناخت‌ سازمان‌گونه‌ی‌ رویکردهای‌ متفاوت‌ به‌ سنت‌ و تبیین‌ جایگاه‌ نظر به‌ آینده‌ دارد و تاثیرات‌ غیرقابل‌ انکار این‌ باورها بر نهضت‌های‌ متعدد در سده‌ی‌ اخیر ایران، نیاز به‌ بررسی‌ جایگاه‌ سنت‌ و واقعیت‌های‌ پسامده‌ از آن‌ در تقابل‌ با تفکرات‌ مطرح‌ مسافران‌ فرنگ‌ دارد.
ویژگی‌ اصلی‌ نوگرایی‌تقدس‌زدایی‌ و حاشیه‌رانی‌ معنویت‌ از زندگی‌ بشر غربی، در پرتو ستیز با سنت، رهاورد غرب‌ پس‌ از رنسانس‌ است‌ که‌ با شتاب‌ بسیار ادامه‌ یافت. این‌ جریان‌ افراطی‌ که‌ برآیند الهیات‌ غیرپاسخگوی‌ مسیحیت‌ بود، هر نوع‌ دریافت‌ دینی‌ را حذف‌ و جایگزین‌ آن‌ را فقط‌ نگرش‌های‌ زمینی‌ و معتبرعلمی‌ - تجربی‌ دانست. این‌ گرایش، نخبگان‌ غربی‌ را مدت‌ها به‌ خود مشغول‌ ساخته‌ بود، اما با گذشت‌ چند سده، ناکامی‌ها و بحران‌های‌ فراسوی‌ جامعه‌ی‌ غربی، آنان‌ را به‌ تجدیدنظر در مولفه‌های‌ فرهنگشان‌ و تفکر درباره‌ی‌ جایگاه‌ دین‌ و معنویت‌ و سنت‌های‌ گذشته‌ وا داشت. آیا غرب‌ می‌تواند در این‌ بستر فکری، زایشی‌ مطلوب‌ از معنویت‌ و سنت‌ را بیابد؟ (البته‌ این‌ مساله‌ مورد تردید بسیاری‌ از متفکران‌ است.) نوگرایی‌ در حوزه‌ی‌ فکری‌ ایران‌ را باید در دو بستر دینی‌ و غیردینی‌ بررسی‌ کرد (چرا که‌ بسیاری‌ معتقدند در بستر دینی، نوگرایی‌ سابقه‌ی، طولانی‌تری‌ دارد) اما نوگرایی‌ در بستر غیردینی، ارمغان‌ تحصیل‌کردگانی‌ بود که‌ در دوره‌های‌ متفاوت، از غرب‌ به‌ ایران‌ بازگشته‌ و با نام‌های‌ منورالفکر و در حال‌ حاضر روشنفکر، شناخته‌ می‌شوند.تفکرات‌ این‌ گروه‌ - پس‌ از بازگشت‌ - به‌ دو دلیل‌ ذیل، دارای‌ خصیصه‌ی‌ دین‌ستیزی‌ در پرتو سنت‌ستیزی‌ بوده‌ است:الف. این‌ عده‌ زمانی‌ که‌ به‌ خارج‌ از کشور عازم‌ می‌شدند، در سنینی‌ قرار داشتند که‌ آشنایی‌ چندانی‌ با مفاهیم‌ اسلامی‌ همراه‌ با درک‌ عمیق‌ از تعالیم‌ اسلامی‌ نداشته‌ و مهم‌تر آن‌که‌ اینان‌ در این‌ دوران‌ با دنیای‌ پرطمطراق‌ غرب، در کسوت‌ پرسشگر و دانشجو آشنا می‌شدند. ب. پیشرفت‌ دنیای‌ غرب‌ و رفاه‌ آن، که‌ در پرتو شعار سنت‌ستیزی‌ و دین‌زدایی‌ تبلیغ‌ می‌شود، ذهن‌ نوپای‌ جوانان‌ ایرانی‌ را دچار یک‌ مغالطه‌ بزرگ‌ نموده‌ و پاسخ‌ به‌ چرایی‌ پیشرفت‌ غرب‌ را در خصلت‌ سنت‌ستیزی آن‌ می‌یافتند.
ویژگی‌های‌ واپس‌گرایی‌تبیین‌ ویژگی‌ واپس‌گرایی‌ با یک‌ رویکرد خاص، اشتباه‌ است. چرا که‌ رویکردهای‌ متفاوت‌ سنت، گفتمان‌های‌ متفاوتی‌ دارد. آیا می‌توان‌ پس‌ از آشنایی‌ با این‌ گفتمان‌ها برآیندی‌ جهت‌ تعیین‌ واپس‌گرایی‌ یافت؟ البته‌ در تعیین‌ این‌ مساله‌ نیز اختلاف‌ است. به‌ هر حال‌ رویکردهایی‌ که‌ می‌توان‌ واپس‌ گرایی‌ را با آن‌ها بررسی‌ و تبیین‌ کرده‌ عبارتند از:
1. رویکرد تحلیلی:این‌ رویکرد، در درون‌ نظام‌ اندیشه‌ای‌ سنت‌ تامل‌ کرده‌ و سنت‌ را از زاویه‌ تحلیلی‌ سنتی‌ می‌نگرد. یکی‌ از متفکران‌ عرب‌ در این‌باره‌ می‌گوید: «سنت‌ را در این‌ رویکرد باید در معنای‌ میراث‌های‌ فکری‌ و فرهنگی‌ دید و در مجموع‌ با لغت‌شناسی‌ میراث‌ که‌ آیا به‌ معنای‌ حسب‌یاب‌ حضور پدر است‌ بحث‌ از سنت‌ از فروع‌ ادبیات‌ شده‌ و سنت‌ با سنت‌ مورد بررسی‌ قرار می‌گیرد.» اشکال‌ عمده‌ی‌ این‌ تفکر در نبود دیدگاه‌ انتقادی‌ به‌ سنت‌ است. چرا که‌ وضع‌ نظری‌ دقیقی‌ نسبت‌ به‌ بنیان‌های‌ اساسی‌ اندیشه‌ و فرهنگ‌ مورد بحث‌ ندارد و در نهایت، فاقد جهت‌گیری‌ تاریخی‌ است. از این‌رو، ظهوری‌ در مظاهر مدرن‌ جامعه‌ نمی‌تواند داشته‌ باشد، چرا که‌ نبود جهت‌گیری‌ تاریخی، از نگاه‌ تداوم‌وار به‌ سنت‌ ناتوان‌ است‌ و نمی‌تواند به‌ بررسی‌ ادامه‌ی‌ یک‌ جریان‌ در عصر حاضر بپردازد.
2. رویکرد تغریبی: این‌ رویکرد بیشتر به‌ یک‌ روش‌ نامیده‌ شده‌ و شبیه‌ به‌ باستان‌شناسی است. در این‌ عرصه، بشر غربی‌ با یک‌ پیش‌بینی‌ به‌ سراغ‌ سنت‌ می‌رود که‌ برای‌ وی‌ مطلق‌گرایی‌ را همراه‌ دارد. بشر غربی‌ خود را در کمال‌ مطلوب‌ جامعه‌ی‌ بشری‌ دانسته‌ و جهت‌ زیست‌ خود، نیازی‌ به‌ ابژه‌های‌ دیگر ندارد و فقط‌ از سر ذوق‌ و احساس‌ به‌ جست‌وجو در سنت‌ روی‌ می‌آورد. نگاه‌ پوزیتویستی‌ وی‌ به‌ سنت، نمی‌گذارد ابژه‌ در مقابل‌ تمدن‌ کمال‌ یافته، نمودی‌ بیابد، از این‌رو سنت، فاقد زندگی‌ می‌شود زیرا حیات‌ و زیست‌ در سوژه‌ غرب‌ لحاظ‌ شده‌ و انسان‌ صاحب‌ زیست‌ بی‌نیاز از فاکتورهای‌ زیستن‌ به‌ ابژهای‌ متفاوت‌ می‌نگرد و این‌ نگاه‌ ابژه‌ (به‌ سنت) از سوی‌ سوژه‌ (غرب) همواره‌ حاکم‌ بوده‌ است.البته‌ این‌ نگاه‌ غرب‌ به‌ سنت، فقط‌ به‌ سنت‌ شرقی‌ است‌ و هرگز سنت‌ یونانی‌ و رومی‌ در این‌ الگو قرار ندارد. غرب‌ همواره‌ خود را ادامه‌ی‌ منطقی‌ دو تمدن‌ یاد شده‌ دانسته و با دید انتقادی‌ به‌ تمدن‌های‌ یونانی‌ و رومی‌ نگریسته‌ است‌ و نسبت‌ به‌ این‌ تمدن‌ها مرحله‌ی‌ بازخوانی‌ را می‌پذیرد.اندیشه‌ی‌ غربی‌ همواره‌ سعی‌ بر آن‌ داشته‌ تا نوعی‌ وحدت‌ و استمرار در کل‌ سازمان‌ خود و ارتباط‌ آن‌ با سازمان‌ اندیشه‌ انسانی‌ ایجاد کند و از هر نوع‌ گرایش‌ و اندیشه‌ای‌ که‌ در بستر غیرغربی‌ رشد یافته‌ دوری‌ جسته‌ و هرگز دید انتقادی‌ به‌ بستر غیرغربی‌ نداشته‌ باشد.سیدجواد طباطبایی‌ با این‌ رویکرد به‌ سنت‌ نگریسته. و در یکی‌ از آثار خود، سیر تفکر و اندیشه‌ در ایران‌ را دچار بحران‌ فلسفی‌ دانسته‌ است‌ و راه‌ خروج‌ از آن‌ را نوگرایی‌ و نگریستن‌ از جایگاه‌ دنیای‌ مدرن، به‌ دوره‌ی‌ اسلامی‌ می‌داند. دیدگاه‌ ابژه‌گونه‌ به‌ سنت‌ از سوی‌ سوژه، در این‌ مجال‌ تحقق‌ می‌یابد. دید افراطی‌ غربی، اصالت‌زدایی‌ از اندیشه‌ غیرغربی‌ را همراه‌ داشت‌ و موجب‌ شد گرایش‌هایی‌ در این‌ رویکرد ایجاد شود که‌ مبتنی‌ بر اصالت‌ به‌ ماهیت‌ دوران‌ بوده‌ است.
پس‌ از رویکرد افراطی‌ غرب‌ نسبت‌ به‌ سنت‌های‌ غیرغربی، مسایلی‌ منجر به‌ پیدایش‌ رویکردهای‌ دیگر در میان‌ اندیشمندان‌ شد که‌ به‌ صورت‌ خلاصه‌ و کوتاه‌ ذکر می‌شود.
3. رویکرد ترکیبی:افراط‌ غرب‌ در این‌ ایده‌ که‌ اندیشه‌ی‌ غربی‌ مساوی‌ با کل‌ اندیشه‌ی‌ انسانی‌ است‌ و تفکرات‌ بشر غیرغربی، اصالتی‌ ندارد و اما سواستفاده‌های‌ استعمار از دیدگاه‌ تغریبی، اندیشمندان‌ را به‌ جمع‌ میان‌ سنت‌ و نوگرایی‌ واداشت در این‌ دیدگاه‌ سنت، دارای‌ معقولیت‌ بوده‌ و قابلیت‌ مطالعه‌ در دوره‌ی‌ زمانی‌ ایجاد شده‌ و بستر زمانی‌ محقق‌ را دارد و علاوه‌ بر مطالعه‌ ظاهری‌ سنت، بررسی‌ بنیادها در سنت‌ نیز به‌ صورت‌ تحلیل‌ در دو سطح‌ ظاهری‌ و عمیق‌ و تاکید بر مطالعه‌ در سطح‌ عمیق، مورد توجه‌ قرار گرفت. دو مولفه‌ی‌ موضوعیت‌ و استمرار داشتن‌ از عناصر اصلی‌ رویکرد ترکیبی‌ است‌ و این‌ سعی‌ وتلاشی‌ در ترکیب‌ سنت‌ با عقاید جدید و مدرن‌ است.
4. رویکرد ایدئولوژیکی:ایدئولوژی‌ سازمان‌ فکری‌ است‌ که‌ با بهره‌ از وضعیت‌ موجود در جهت‌ نگهداری‌ نظم‌ موجود می‌کوشد. ایدئولوژی‌ در این‌ تعریف، به‌ نگاه‌ تک‌بعدی‌ به‌ جهان‌ خارج‌ گفته‌ می‌شود، نگاهی‌ که‌ فقط‌ از یک‌ منفذ خارج‌ می‌شود و اعتبار آن‌ برای‌ بیننده، مطلق‌ است‌ و زمانی‌ از این‌ مطلق‌گرایی‌ خارج‌ می‌شود که‌ از منافذ دیگر هم‌ قادر به‌ نگریستن‌ شود. دیدن‌ از یک‌ منفذ ،توتولوژی‌ را به‌ همراه‌ دارد. این‌ رویکرد، سازمانی‌ از عقاید را می‌سازد که‌ فعالیت‌ بشر را معنادار کرده‌ و خواستار مبنای‌ عمل‌ او در حالت‌ ایده‌آل‌ است. بر این‌ اساس‌ برخی‌ از اندیشمندان‌ دوره‌ی‌ جدید کشور، از این‌ منظر به‌ سراغ‌ سنت‌ رفته، نگاه‌ انتقادی‌ به‌ سنت‌ را غیرقابل‌ قبول‌ دانسته‌ و به‌ یک‌ مطلق‌گرایی‌ می‌رسند.
5. رویکرد یوتوپیایی:یوتوپیا به‌ معنای‌ دگرگونی‌ و به‌ دست‌ آوردن‌ الگوهای‌ متفاوت‌ با حالت‌ قبل‌ است. در این‌ منظر، ایدئولوژی‌ دستاورد و وسیله‌ی‌ طبقه‌ی‌ حاکم‌ در توجیه‌ وضعیت‌ موجود است‌ که‌ به‌ صورت‌ یک‌ جهان‌بینی‌ بدل‌ می‌شود. این‌ رویکرد با بیان‌ کاستی‌های‌ موجود و آرمانهای‌ طبقات‌ زیر سلطه، عامل‌ شورش‌ شده‌ و در مقابل‌ ایدیولوژی، عاملی‌ برای‌ ثبات‌ محسوب‌ می‌شود. سید جواد طباطبایی، داریوش‌ شایگان‌ را دارای‌ این‌ رویکرد به‌ سنت‌ دانسته‌ و می‌گوید شایگان‌ با تفاسیر هایدگری‌ از رهبرهای‌ جدید غرب‌ به‌ تحلیل‌ و بررسی‌ عصر جدید ایران‌ پرداخته‌ است.
6. رویکرد نوستالژیک:این‌ رویکرد در بستر اعتقاد به‌ معیاربودن‌ کامل‌ سنت‌ تعریف‌ می‌شود، ولی‌ چون‌ بر سنت‌ همواره‌ گرد فراموشی‌ می‌نشیند، بر متفکر این‌ رویکرد، دغدغه‌ از دلالت‌ دادن‌ آن‌ وجود داشته‌ و بازگشت‌ به‌ سنت‌ را آرزو دارد. این‌ تفکر از تقابل‌ دنیای‌ جدید با سنت‌ حاصل‌ شده‌ است، اما دید انتقادی‌ به‌ دنیای‌ جدید ندارد و درخصوص‌ چیستی‌ سنت، باور خاصی‌ است‌ که‌ بازگشت‌ به‌ گذشته‌ را مد نظر دارد.
نتیجه:بررسی‌ رویکردهای‌ فوق‌ در میان‌ اندیشمندان، واتاب‌های‌ مختلفی‌ دارد. عمدتا اندیشمندان، گرایش‌ تغریبی‌ را نوگرایی‌ و گرایش‌های‌ ایدئولوژیک‌ و نوستالژیک‌ را گرایش‌های‌ واپس‌گرا معرفی‌ می‌کنند. این‌ برخورد، ریشه‌ در این‌ تفکر دارد که‌ نفی‌ سنت‌ به‌ معنای‌ نوگرایی‌ است؛ البته‌ این‌ دیدگاه‌ دارای‌ اشکالاتی‌ است.
پس‌ از مرحله‌ی‌ غیرعمدی‌ نوسازی‌ در قالب‌ نفی‌ سنت‌ که‌ بعد از رنسانس‌ رخ‌ داد، از سوی‌ اندیشمندانی‌ مانند سن‌سیمون، اگوست‌ کنت‌ و امیل‌ دورکهایم‌ مورد نقد قرار گرفت. و این‌ سنت‌ستیزی‌ با گرایش‌ عقل‌مدار در قالب‌ نوعی‌ محافظه‌کاری‌ ظهور کرد. پس‌ ازمرحله‌ی‌ عمدی‌ نوسازی‌ در اروپا که‌ اندیشمندان‌ غربی‌ نیز آن‌ را نقد کردند و مرحله‌ غیرعمدی‌ که‌ پس‌ از جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ در اروپا و امریکا اتفاق‌ افتاد، تفکرات‌ لوای،بحث‌های‌ ساختارگرایانه‌ اسملسرو دیگران، نفی‌ سنت‌ را در قالب‌ قوم‌گرایی‌ غربی‌ محض‌ همراه‌ داشت. در این‌ برخورد افراطی، هرگز از سنت‌ تعریف‌ جامعی‌ ارایه‌ نمی‌شد و کلیت‌ آن‌ مورد نقد قرار نمی‌گرفت‌ و این‌ دو اشکال‌ اساسی‌ بود که‌ این‌ دیدگاه‌ در قبال‌ سنت‌ از آن‌ رنج‌ می‌برد. پس‌ از این‌ دوره، رویکردهای‌ پیشگفته‌ نسبت‌ به‌ سنت، با اعتقاد به‌ این‌ مهم‌ که‌ نفی‌ سنت‌ امری‌ باطل‌ است، پدید آمد.اما مراجعت‌ ایرانی‌های‌ تحصیل‌کرده‌ در غرب‌ موجب‌ شد تا هر گروه‌ از این‌ عده‌ با مطلق‌اندیشی‌ درباره‌ تفکرات‌ کسب‌ کرده‌ برخوردی‌ نسبی‌گرایانه‌ با اندیشه‌ ایرانی‌ داشته‌ باشند. عده‌ای‌ در اوج‌ مرحله‌ی‌ عمدی‌ نوسازی‌ در غرب‌ بوده‌ و برخی‌ فقط‌ مرحله‌ی‌ غیرعمدی‌ آن‌ را درک‌ کرده‌اند به‌ هر حال‌ بازتاب‌های‌ خاصی‌ را از اندیشه‌ غربی‌ به‌ دست‌ می‌آوردند و آن‌گاه‌ در قبال‌ اتفاقات‌ ایران، براساس‌ این‌ گرایش‌ها موضع‌گیری‌ می‌کردند. از عمده‌ترین‌ مراحل‌ بروز این‌ تقابل‌ در بین‌ جریان‌های‌ موجود در ایران‌ ،نهضت‌ مشروطه‌ است.
از بحث‌های‌ مهم‌ و موثر در نهضت‌ مشروطه، مساله‌ نحوه‌ی‌ ارتباط‌ و میزان‌ تاثیری‌ است‌ که‌ گرایش‌های‌ مذهبی‌ و غیرمذهبی‌ در مردم‌ داشتند. از نکات‌ مهم‌ در نهضت‌ مشروطه، توانایی‌ و قابلیت‌ به‌ صحنه‌کشاندن‌ مردم‌ از سوی‌ جریان‌های‌ موجود بود. اگر گرایش‌های‌ موثر در مشروطه‌ در دو گرایش‌ مذهبی‌ و غیرمذهبی‌ جای‌ داده‌ شود، بررسی‌ این‌ نکات‌ به‌ راحتی‌ امکان‌پذیر است.«بسیج‌ مردم‌ به‌وسیله‌ی‌ جریان‌ مذهبی‌ انجام‌ شده‌ بود. کاری‌ که‌ جریان‌ غیرمذهبی‌ از آن‌ ناتوان‌ بوده‌ است. با توجه‌ به‌ جامعه‌ سنتی‌ و حضور جریان‌ مذهبی، میان‌ توده‌ی‌ مردم‌ و رهبری‌ مذهبی، پیوند محکمی‌ ایجاد شده‌ بود. در مقابل‌ غرب‌گرایان، باتوجه‌ به‌ رشد زیاد احزاب‌ و مطبوعات‌ در بسیاری‌ از صحنه‌های‌ فرهنگی، حضور فعال‌ داشتند ولی‌ چون‌ با زبان‌ سنتی‌ مردم‌ با آن‌ها سخن‌ نمی‌گفتند، توانایی‌ بر جذب‌ مردم‌ و آوردن‌ آن‌ها را به‌ صحنه‌ نداشتند و شعارهای‌ اسلامی‌ در مشروطه، مویدی‌ بر این‌ مطلب‌ است.» گرایش‌ غیرمذهبی‌ با روی‌آوردن‌ به‌ ابزار مدرن، سعی‌ در مدیریت‌ سیاسی‌ و تغییر فرهنگی‌ جامعه‌ ایران‌ را داشت‌ اما این‌ تغییر در سال‌های‌ 1338 تا 1357 توسط‌ حکومت‌ به‌ صورت‌ مدون‌ اجرا شد و اثرات‌ بسیاری‌ را دربافت‌ فرهنگی‌ کشور گذاشت.
تاثیر نامحسوس‌ جریان‌ غیرمذهبی‌ در دوره‌ مشروطه‌ را می‌توان‌ در عوامل‌ ذیل‌ جست‌وجو کرد:الف. چاپ‌ روزنامه‌ب. چاپ‌ کتاب‌ج. تشکیل‌ میتینگ ‌د. تشکیل‌ کانون‌های‌ سری‌
ه-. استفاده‌ از حضور زنان‌این‌ جریان‌ در مقابل‌ بافت‌ سنتی‌ جامعه، توانایی‌ چندانی‌ نداشت، اما امروز در کنار تغییر فرهنگی‌ جامعه‌ و عصر باز ارتباطات‌ و تاثیرات‌ عمیق‌ آن‌ بر فرهنگ‌ امروز کشور، استفاده‌ از ابزار مدرن‌ ضرورتی‌ اجتناب‌ناپذیر است. مساله‌ای‌ که‌ روشنفکران‌ و جریان‌های‌ سکولار بسیار از آن‌ در جهت‌ تغییر هویت‌ ایرانی‌ استفاده‌ می‌کنند.
در مقابل‌ جریان‌ فوق، نهضت‌ مذهبی‌ از نزدیکی‌ گفتار و اندیشه‌ی‌ خود با مردم‌ بهره‌ برده‌ و با استفاده‌ از عواملالف. سخنرانی‌ در منابرب. اعلامیه‌ج. شرکت‌ در راهپیمایی‌ها و استفاده‌ از مساجدتوانا در جذب‌ مردم‌ بود در آن‌ روزگار هم، افق‌ دید رهبران‌ نهضت‌ متفاوت‌ بوده‌ و هر کدام‌ رویکردی‌ خاص‌ به‌ سنت‌ و تجدد داشته‌اند. شاید عده‌ای‌ با این‌ عقیده‌ که‌ سیدجمال‌الدین‌ اسدآبادی‌ تاثیری‌ در مشروطه‌ داشته، مخالف‌ باشند، اما بسیاری‌ مانند دکتر کریم‌ مجتهدی، نقش‌ بسیار مهمی‌ برای‌ وی‌ قایل‌ است. دکتر مجتهدی‌ در قسمتی‌ از مقاله‌اش‌ می‌نویسد: «از روی‌ اسناد و نوشته‌ها این‌طور استفاده‌ می‌شود که‌ خیال‌ و فکر او، تحقق‌ پیشرفت‌ و تعالی‌ مردم‌ مسلمان‌ و بازگرداندن‌ حیثیت‌ سیاسی‌ به‌ آن‌ها و کوتاه‌ کردن‌ دست‌ غرب‌ مهاجم‌ از آن‌ها بوده‌ است. چنین‌ کاری‌ به‌ نظر او انجام‌ نمی‌گیرد مگر آن‌که‌ ملل‌ شرقی مسلمان‌ بیدار شوند و با علوم، صنایع‌ جدید، قوانین‌ مدنی‌ و اجتماعی‌ آشنا شوند و بدین‌ طریق‌ آزادی‌ و حریت‌ خود را به‌ دست‌ آورند.» به‌ نظر او دین‌ اسلام‌ ذاتا مانع‌ از پیشرفت‌ نیست؛ بلکه‌ سوء تعبیر احکام‌ آن، گاهی‌ موهم‌ این‌ معنا بوده‌ است، لذا برای‌ مطابقت‌ ایمان‌ با شرایط‌ علمی‌ دنیای‌ جدید، باید اعتقادات‌ را به‌ محک‌ عقل‌ سنجید و کلام‌ خدا را در جهت‌ آزادی‌ سیاسی، بی‌نیازی‌ اقتصادی‌ مسلمانان‌ و حقوق‌ حقه‌ انسانی‌ آن‌ها فهمید.... مسلمان‌ از این‌ رهگذر، اسلام‌ را به‌ عالی‌ترین‌ درجه‌ قدرت‌ می‌رساند. به‌ نظر سیدجمال‌ فقط‌ این‌گونه‌ می‌توان‌ دست‌ طمع‌ گلادستون‌ها و امثال‌ آن‌ها را از خاکی‌ که‌ در آن‌ بانگ‌ مسلمانی‌ شنیده‌ می‌شود، کوتاه‌ کرد...»... سید جمال‌الدین‌ در مقاله‌ «لکچر در تعلیم‌ و تربیت» که‌ به‌ تاریخ‌ پنجشنبه‌ 8 نوامبر 1872 در کلکته‌ ایراد شده‌ است‌ نکات‌ قابل‌ توجهی‌ را بیان‌ می‌دارد که‌ در مقاله‌ «سیدجمال‌الدین‌ و تفکر جدید» این‌گونه‌ آورده‌ است:
«علم‌ را حد و پایانی‌ نیست‌ و محسنات‌ علم‌ را اندازه‌ و نهایتی‌ نیست» البته‌ سیدجمال‌ آگاه‌ است‌ که‌ ما با یک‌ علم‌ روبه‌رو نیستیم‌ بلکه‌ با علوم‌ مختلفه‌ سر و کار داریم، از همین‌ رهگذر برای‌ پیونددادن‌ علم‌ به‌ فلسفه‌ بهره‌ می‌جوید. سید آنگاه‌ می‌گوید: «مسلمانان‌ در این‌ زمان، در تعلیم‌ و تعلم‌ خود هیچ‌ فایده‌ را ملاحظه‌ نمی‌کنند» به‌ نظر او نحوه‌ی‌ تدریس‌ علم‌ نحو، علم‌ معانی‌ و بیان، علم‌ منطق‌ و حتی‌ علم‌ حکمت‌ در عمل‌ طوری‌ است‌ که‌ محصل‌ نه‌ آنقدر زبان‌ عربی‌ یاد می‌گیرد و نه‌ خطیب‌ و شاعر می‌شود، نه‌ قادر است‌ دماغ‌ خود را از جمیع‌ خرافات‌ رها سازد و نه‌ می‌تواند از خود سوال‌ کند «ما کیستیم‌ و چیستیم» و هیچ‌گاه‌ از اسباب‌ این‌ تاربوقی‌ها [= الکتریسیته] و آگینپوت‌ها[ =کشتی‌ تجاری] و ریل‌ گارها [=خط‌ راه‌آهن] نمی‌پرسد.» و در ادامه‌ می‌نویسد: «عجیب‌تر آن‌که‌ یک‌ لامپی‌ در پیش‌ خود نهاده، از اول‌ شب‌ تا صبح‌ شمس‌ البارعه‌ را مطالعه‌ می‌کند و یک‌بار در این‌ معنی‌ فکر نمی‌کند که‌ چرا شیشه‌ را برداریم، دود می‌کند و چون‌ شیشه‌ را بگذاریم، دودی‌ از آن‌ پیدا نمی‌شود...» و ادامه‌ می‌دهد «حکیم‌ آن‌ است‌ که‌ جمیع‌ حوادث‌ و اجزای‌ عالم، ذهن‌ او را حرکت‌ بدهد و نه‌ آن‌که‌ مانند کورها در یک‌ راهی‌ برود که‌ هیچ‌ نداند که‌ استیش‌ و پایان‌ آن‌ کجا است»نقد سیدجمال‌ بر فلسفه‌ی‌ ارسطویی‌ در عین‌ تاکید بر غنای‌ اسلام، وجه‌ ممیزه‌ی‌ وی‌ از امثال‌ نوگرایانی‌ مانند میرزا فتحعلی‌ آخوندزاده‌ و میرزاملکم‌خان‌ ناظم‌الدوله‌ است.توجه‌ دادن‌ ملل‌ مسلمان‌ به‌ علوم‌ جدید از سوی‌ سید را می‌توان‌ رویکرد ترکیبی‌ وی‌ به‌ سنت‌ و یا حداقل‌ رویکردی‌ نوستالژیک‌ دانست، چرا که‌ سید بر عقلانیت‌ سنت‌ و موضوعیت‌ دین‌ تاکید داشته‌ و از دیدگاه‌ فلسفی‌ به‌ آن‌ می‌نگریسته‌ است. تمدن‌ آن‌ روز مسلمانان و امکان‌ توسعه‌ی‌ آن‌ را در امتداد منطقی‌ عقلانیت‌ دیروز این‌ تمدن، جست‌وجو می‌کرده‌ است. آن‌چه‌ که‌ وی‌ تاکید بر بازخوانی‌ آن‌ داشت، از سوی‌ امثال‌ ملکم‌خان‌ واپس‌گرایی‌ نامیده‌ می‌شد.«از این‌ لحاظ‌ سیدجمال‌ با تمام‌ کسانی‌ هم‌چون‌ میرزا فتحعلی‌ آخوندزاده‌ و میرزاملکم‌خان‌ ناظم‌الدوله‌ که‌ در همان‌ زمان‌ خواهان‌ توجه‌ دادن‌ ملل‌ شرق‌ به‌ علوم‌ تحصلی‌ دنیای‌ غرب‌ بوده‌اند، متفاوت‌ است. میرزا فتحعلی‌ آخوندزاده‌ در واقع‌ اسلام‌ را مثل‌ هر شریعت‌ و دین‌ دیگر، مانعی‌ برای‌ آشنایی‌ با علوم‌ جدید می‌دانست‌ و حتی‌ موقعی‌ که‌ پروتستانتیسم‌ اسلامی‌ را عنوان‌ می‌کند، منظورش‌ حفظ‌ تعلیمات‌ اسلامی‌ نیست. میرزا ملکم‌ خان‌ نیز که‌ به‌ علل‌ صرفا سیاسی‌ و حفظ‌ مقام‌ اجتماعی‌ به‌ اسلام‌ گرویده‌ است، از تزلزل‌ مسلمانان‌ نگران‌ نبوده، بلکه‌ این‌ تزلزل‌ را برای‌ قبولاندن‌ افکار نو، لازم‌ هم‌ می‌دانسته‌ است. با دقت‌ مشخص‌ می‌شود که‌ جریان‌های‌ غیرمذهبی‌ در مشروطه‌ با رویکردهای‌ تغریبی‌ یا حداقل‌ یوتوپیایی، خواستار شورش‌ علیه‌ مذهب‌ و سنت‌ بوده‌اند، این‌ عده‌ پس‌ از دریافت‌هایی‌ از دنیای‌ غرب، فقط‌ بستر غرب‌ را مولد تفکر دانسته‌ و این‌ عقیده‌ را با مقام‌ دولتی‌ خود پیوند زده‌ و به‌ دین‌ ستیزی‌ روی‌ می‌آوردند. این‌ عده‌ هرگز خود را استمرار منطقی‌ سنت‌ و دین‌ ندانسته‌ و رویکرد فلسفی‌ به‌ سنت‌ را نمی‌پذیرفتند. چرا که‌ هرگز برای‌ سنت، موضوعیت‌ و معقولیتی‌ قایل‌ نبودند. رویکرد سنت‌ستیز (تغریبی) این‌ عده، تاثیراتی‌ را بر فرهنگ‌ امروز نیز گذارده‌ است، چرا که‌ عمده‌ جریان‌های‌ غیر مذهبی، همواره‌ زیست‌ و اندیشه‌ی‌ غربی‌ را برابر با اندیشه‌ی‌ کل‌ انسانی‌ در نظر می‌گیرند. متاسفانه‌ هرگز تفکرات‌ محافظه‌ کارانه‌ نسبت‌ به‌ سنت‌ مورد توجه‌ این‌ جریان‌ نیست. در صورتی‌ که‌ توسعه‌ی‌ امروز دنیای‌ غرب‌ در پرتو سنت‌ستیزی‌ نمی‌توانست‌ ادامه‌ یابد، غرب، امروز وامدار استمرار منطقی‌ گذشته، خود است. و این‌ موضوع‌ در عصر گذار مدرنیته‌ به‌ عصر فرامدرن، با حساسیت‌ بسیار بیشتری‌ مطرح‌ می‌شود. دین‌گرایی‌ و سنت‌گرایی‌ در غرب‌ امروز، بسیار مطرح‌ است‌ و این‌ تغییر، موید صحت‌ نگرش‌های‌ اشخاصی‌ مانند سیدجمال‌الدین، شیخ‌ فضل‌الله‌ نوری‌ در تقابل‌ دین‌ و تجدد است. رویکردهای‌ ترکیبی‌ در نهضت‌ مشروطه‌ را می‌توان‌ از سوی‌ جریان‌ مذهبی، مورد توجه‌
قرار داد. رهبران‌ دینی‌ همواره‌ از منظر حداکثری‌ به‌ دین‌ نگریسته‌ و بر این‌ باور بوده‌ و هستند که‌ دین‌ اسلام‌ جهت‌ زیست‌ بشر، در عرصه‌های‌ مختلف‌ توانایی‌ دارد. از این‌ رو رویکرد آن‌ها به‌ دنیای‌ غرب‌ را با تسامح‌ می‌توان‌ رویکردی‌ انتقادی‌ دانست. البته‌ همواره‌ رویکردهای‌ نوستالژیک‌ در میان‌ کسانی‌ که‌ خود را ادامه‌ی‌ منطقی‌ گذشته‌ می‌دانند - این‌ عامل‌ جهت‌ توسعه‌ ایران‌ بسیار مهم‌ است‌ - وجود داشته‌ و دارد، عدم‌ تحول‌ حوزه‌های‌ علمیه‌ در سال‌هایی‌ که‌ موج‌ نوگرایی‌ به‌ وجود آمده‌ و حتی‌ نبود پرسش‌های‌ متعدد از سوی‌ اکثریت‌ نخبگان، موید این‌ موضوع‌ است. با توجه‌ به‌ انقلاب‌ اسلامی‌ و انتظار اداره‌ حکومت‌ از سوی‌ حوزه‌های‌ دینی، نیاز به‌ تجدد و نوگرایی‌ در قالب‌های‌ قابل‌ قبول، ضرور است. هر گاه‌ در جایگاه‌های‌ حداکثری‌ به‌ دین‌ نیاز حداکثر پاسخ‌ داده‌ نشود، رویکردهای‌ حداقلی‌ به‌ دین‌ رشد پیدا کرده‌ و موجب‌ تقویت‌ گرایش‌های‌ سنت‌ستیز و نگرش‌ های‌ تغریبی‌ به‌ سنت‌ها و مذهب‌ می‌شود و این‌ آسیبی‌ است‌ که‌ گرایش‌های‌ نوستالژیک‌ موجود در جریان‌های‌ مذهبی، بر پیکره‌ی‌ نوگرای‌ معقول‌ ایجاد کرده‌ است. و شاید بتوان‌ این‌ گرایش‌ها را که‌ معتقد به‌ مرجعیت‌ کامل‌ سنت‌ هستند، واپس‌گرا نامید. زیست‌ مدرن‌ امروز و فن‌آوری‌ موجب‌ شده‌ که‌ نیازهای‌ بشر امروز و سوالات‌ وی‌ از مذهب، خود متفاوت‌ شود.
مروجین‌ دیدگاه‌ حداقلی‌ به‌ مذهب، دین‌ را ناتوان‌ در اداره‌ی‌ اجتماعی، سیاسی‌ و... حکومت‌ دانسته‌ و ورود به‌ دنیای‌ مدرن‌ را ضرورتی‌ می‌دانند که‌ در پرتو استمرار و موضوعیت‌ فرهنگ‌ غربی‌ نمود می‌یابد و با دیدی‌ که‌ موضوعیتی‌ بسیار محدود و یا ناچیز به‌ سنت‌ و مذهب‌ دارند، خواستار ایجاد الگوهای‌ جامعه‌ی‌ غربی‌ به‌ صورت‌ کامل‌ در جامعه‌ی‌ ایران‌ امروز هستند. گرایشی‌ که‌ با شتاب‌زدگی‌ بسیار، پس‌ از نهضت‌ مشروطه‌ در ایران‌ دنبال‌ شد. این‌ عده‌ را با دو مولفه‌ مهم‌ می‌توان‌ متمایز کرد:
الف. دیدگاه‌ این‌ عده‌ به‌ دین، حداقلی‌ بوده‌ و دین‌ را فاقد پاسخگویی‌ جهت‌ زیست‌ امروز می‌دانند.
ب. مذهب‌ را در حد یک‌ سنت، تنزل‌ داده‌ و دیدی‌ غیرفلسفی‌ و غیرانتقادی‌ به‌ سنت‌ را به‌ مذهب‌ نیز تسری‌ می‌دهند:بررسی‌ رویکردهای‌ متفاوت‌ در نهضت‌ مشروطه‌ و اثرات‌ بعد از آن‌ در جامعه‌ی‌ ایرانی، می‌تواند الگویی‌ در برنامه‌ریزی‌ نخبگان‌ امروز ایران‌ باشد. واقعیتی‌ که‌ جامعه‌ی‌ ایران‌ از آن‌ گذر کرده‌ و در موقعیت‌ کنونی‌ قرار گرفته‌ است.
اما به‌ هر حال، حتی‌ با دقت‌ در فرهنگ‌ غرب‌ و التفات‌ آن‌ها به‌ این‌ مغالطه‌ که‌ اندیشه‌ غربی‌ برابر با کل‌ اندیشه‌ انسانی‌ است‌ و لزوم‌ توجه‌ به‌ سنت‌ و مذهب، خطای‌ بزرگ‌ تاریخی‌ سنت‌ستیزان‌ و دین‌زدایان‌ و رویکردهای‌ تغریبی‌ را نشان‌ می‌دهد. خطایی‌ که‌ با نگاه‌ تیزتر به‌ مذهب، بار دیگر در فضای‌ امروز منعکس‌ شده‌ است. البته‌ نقش‌ واپس‌گراها در تقویت‌ نگرش‌های‌ دین‌زدا نیز غیرقابل‌ انکار است، نگرشی‌ که‌ حاضر به‌ تحول‌ نبوده‌ و به‌ نوسازی‌ ابزارها نمی‌پردازد و متاسفانه‌ امروز این‌ نهاد از نفوذ و قدرت‌ نیز برخوردار است. از این‌رو برخورد با هر دو جریان‌ به‌ صورت‌ یک‌ پروسه‌ زمانمند و اصلاح‌ آن‌ دو، ضرورت‌ دارد تا بتوان‌ به‌ الگوی‌ تمدن‌ مدرن‌ اسلامی‌ دست‌ یافت.
در آخر نتیجه گیری کلی و کاملی به این راحتی امکان پذیر نبوده ولی ممکن است سالها بعد یک سری حقایقی که منجر به انقلاب شده بازگو شود. ما آرزومندیم عواملی که باعث واپس گرایی و منجر به عقب ماندگی ایران شده است و هنور ادامه دارد ریشه کن شده و در آینده حرفی برای گفتن در جهان داشته باشیم. و تا وقتی که انسان های سود جو برای منافع خود باورهای غلطی و ابر مردم تحمیل می کنند که ناآگاهی مردم بر باورهایشان می افزاید این اتفاق دورتر و دورتر می رود.
 
فهرست منابع
* نگاهی کوتاه به تاریخچه روشنفکری در ایران، جلد اول و دوم از شهریار زرشناس
فلسفه اخلاق در تفکر غرب از دکتر حمید شهریاری.
* ماومدنیت: داریوش آشوری
* جلال آل احمد، غرب زدگی
* سایت www.Porsojco.com