ثقة الاسلام شهید و مشروطیت

ثقة الاسلام شهید و مشروطیت

از جمله موضوع بررسى نشده انقلاب مشروطیت آذربایجان، نقش علما و بررسى عملکرد ایشان در مقابل مشروطه خواهى است؛ چه بررسى مواضع تک تک علماى صاحب نام و چه نقش نهاد مرجعیت دینى و روحانى. طى پژوهش هایى که صورت گرفته، مباحث اولیه اى هستند که بیش تر به طرح مسأله موضوع مورد بحث مربوط مى شود. از موضوعات جالب توجه که متأسفانه مورد غفلت قرار گرفته، نقش آیت الله میرزا على آقا ثقة الاسلام (ولادت 1277ق. تبریز ـ شهادت روز عاشورا 1330ق تبریز) در مشروطیت آذربایجان است؛ گرچه مرحوم نصرت الله فتحى آتشباک، با تدوین دو اثر، اطلاعات ذى قیمتى ارائه داده است.(1)
با توجه به نقش و موقعیت ثقة الاسلام، ضرورت انجام پژوهش هاى بیش ترى احساس مى شود. آن چه در این سطور ارائه مى گردد، فقط به منظور طرح موضوع نگاشته شده تا پژوهش گران تاریخ معاصر ایران به بررسى بیش تر از منظرى جدید بپردازند. امید است مراکز دانشگاهى و حوزوى با امعان نظر به این موضوعات، امکان تبیین مسائل تاریخى را با شیوه علمى فراهم کند.
عُلما که یکى از اقشار مُهم جامعه ایرانى عصر قاجار بودند در تحولات سیاسى و اجتماعى نقش مهمى داشتند که در هر مقطع از تاریخ مشروطه قابل بحث و بررسى است. پر واضح است که بررسى نقش آنان در عصر مشروطه، مستلزم آن است که به پیشینه روابط میان نهاد مرجعیت و روحانیان شیعه و سلطنت نظر شود که در این مجال امکان پرداختن به آن نیست.(2)

ثقة الاسلام و مشروطیت
در مقطع اولیه جنبش که خواست عمومى جامعه صرفا جنبه عدالت خواهى و عدالت جویى داشت، ثقة الاسلام تبریزى در کنار بزرگانى چون سید ابوالحسن انگجى، میرزا حسن آقا مجتهد تبریزى، میرزا صادق آقا مجتهد تبریزى حضور هماهنگ و مؤثرى داشت. على رغم این که وى از طریق نیاکان خود شیخى مسلک بود و با علماى دیگر آذربایجان به این لحاظ اختلاف مسلک داشت، هیچ گونه در این موضع متعصب نبود و مصالح و منافع امت اسلامى را در نظر مى گرفت.(3) موقعى هم که مظفرالدین شاه در تبریز ولیعهد بود از نزدیک با علماى شهر تبریز، از جمله وى آشنا بود. در جریان عدالت خواهى وقتى علماى تهران به قم مهاجرت کردند، نامه اى از سوى علماى آذربایجان به مظفرالدین شاه ارسال شد که وى در جواب ایشان به محمدعلى میرزا نوشت:
ولیعهد به جنابان مستطابان حاجى میرزا آقا مجتهد، آقاى امام جمعه، آقاى حاج میرزا محسن آقا، آقا میرزا صادق آقا مجتهد و آقاى ثقة الاسلام، الطاف ما را برسانید... به همه التفات داریم و همى است که به شفاعت و توسط شما استدعاى علماى آذربایجان را در معاودت دادن علماى تهران قبول فرموده، مشیرالدوله، وزیر امور خارجه را براى معاودت دادن آن ها روانه کردیم...(4)
این جواب و قبول شفاعت مظفرالدین شاه در بازگرداندن علماى مهاجرت کبرا، از آشنایى اشاره شده و اهمیت و موقعیت علماى آذربایجان حکایت مى کند.
هر چه حرکت عدالت خواهى علما و مردم به پیش مى رفت، صف بندى ها و اختلاف نظرهاى اساسى بین نیروهاى حاضر در صحنه بیش تر مى شد و این تفکیک نیروها پیش از آن که در تهران بروز کند، در تبریز و آذربایجان به منصه ظهور رسید. البته قرائن و شواهدى هم دیده مى شود که اختلافات بعدى بدون زمینه نبود؛ چنان که در تاریخ گشایش مجلس اول دیده مى شود. پس از صدور فرمان مشروطیت (14 جمادى الثانى 1324ق) برخى خواهان گشایش مجلس در غیر از روز نیمه شعبان بودند که این روز تحت الشعاع مراسم جشن ولادت امام زمان علیه السلام قرار نگیرد.(5)
اختلافات مشروطه خواهان و علماى مشروطه خواه آذربایجان هم چون ثقة الاسلام، ریشه اى اساسى داشت؛ زیرا این حرکت در نظر علما و مردم، اسلامى و مذهبى بود و بر اساس اندیشه عدالت خواهى دینى شکل گرفته بود؛ در حالى که از نظر مشروطه خواهان که تحت تأثیر اندیشه هاى سوسیال دمکراسى قفقازیه و روسیه بودند، مشروطیت با مذهب و به تبع آن متولیان مذهب تباین ذاتى داشت. از خلال نامه هاى برجاى مانده از ثقة الاسلام به نمونه هاى متعددى از این اختلاف اصولى مى توان اشاره کرد؛ از آن جمله در نامه اى که به تاریخ 13 رمضان 1324 به برادرش نوشته، عنوان مى کند:
روز 12 رمضان اعلان منحوسى از انجمن(6) به دیوار چسبانده اند. حاصل این که تا کى در مذاهب قدیمه خواهید بود و حرف هاى کهنه خواهید شنید و تا کى به مجلس و مسجد علما خواهید رفت...(7)
سنت ستیزى مشروطه خواهان به این مورد ختم نمى شد. وى در جاى دیگر مى نویسید:
آقایان [مشروطه خواه] اختراعى کرده گفتند روز قربان مردم قربانى نکنند، پول آن را به فقرا بدهند و در اولش مدایح نخوانند و در وصف انجمن بخوانند، اسباب هاى و هوى شد.
وى با تیزبینى و هشیارى نتیجه عملکرد آنان را چنین پیش بینى مى کند:
... که هر دو در حقیقت اقدام و مقدمه بر ترک شریعت است.(8)
با توجه به این مسأله که آذربایجان و بویژه تبریز دروازه ورود اندیشه سوسیال دمکراسى به ایران بود، به اصطلاح روشن فکرانى که داعیه مشروطه خواهى داشتند، با شدت هر چه تمام در زیر پاگذاشتن موازین شرعى و عرفى از همدیگر سبقت مى جستند. این تندروى ها قسمتى به ناپختگى این مدعیان مربوط مى باشد و قسمتى به اساس این تفکر باز مى گشت. این اظهار نظر ثقة الاسلام، از این مسائل نشأت گرفته است که:
حقیقتا کارى که آقایان پیش گرفته اند، بسیار بد است و کارهاى خلاف شرع خیلى اتفاق مى افتد، اگر چه راجع به مشروطیت نیست؛ ولى مردم منزجر هستند و جاى ایراد و نکته گیرى است.(9)
ثقة الاسلام تبریزى ضمن آن که از قضایا تصور روشن داشت، تمام حرکات مشروطه خواهان را مد نظر قرار داده و به دقت نظاره گر قضایا بود. آن گونه که از آثار وى بر مى آید، از حرکات و اقدامات مشروطه خواهان کتابى هم تدوین کرده. شاهد مدعا، این عبارت است که مى گوید:
... خدا نیامرزد قاتلین مشروطه را که از روز اول تیغ کین کشیدند و این بیچاره را کشتند، بنده خیانت هاى مشروطه طلبان را کتابچه کرده و نوشته ام. اگر وقتى حوصله بشود که چاپ شود، خالى از فایده نیست؛ اما فایده اش چیست؟!(10)
یکى از مصادیق اختلاف اساسى علماى مشروعه خواه و روشن فکران مشروطه خواه که ثقة الاسلام تصریح روشنى به آن دارد، تدوین قانون اساسى است. مشروطه خواهان به محوریت سید حسن تقى زاده و صحنه گردانى انجمن ایالتى آذربایجان وقتى موفق شدند حاج میرزا حسن آقا مجتهد تبریزى را از شهر با تحریک عوام الناس تبعید کنند، در جواب تلگراف نمایندگان مجلس شوراى ملى که خواهان بازگرداندن مجتهد به تبریز شدند، بر تهیه و تدوین قانون اساسى پافشارى کردند؛ بدون آن که به درخواست نمایندگان مجلس جهت بازگرداندن مجتهد اقدام کنند.(11) علماى آذربایجان در این مقطع نه تنها تدوین قانون اساسى را ضرورى نمى دانستند، بلکه خواهان اجراى قانون الهى بودند که متروک مانده بود.
میان آن چه علماى ایران و در رأس آنان آیت الله نائینى (تولد 1267ق ـ وفات 1355ق) از کارکرد قانون اساسى قصد مى کردند با آن چه در یک نظام مشروطه غربى محقق است، تفاوت بنیادین وجود داشت. در نظر وى قانون اساسى به رساله اى مى ماند که در چار چوب احکام شریعت، قانون مربوط به اداره دین مدارانه جامعه را در بر مى گیرد. چنین چیزى ـ همان طور که خود او اشاره مى کند ـ به یک رساله عملیه بیش تر شبیه است تا قانون اساسى نظام مشروطه به سبک غربى.(12)
استدلال علماى آذربایجان در مقابل این اقدام، در آثار ثقة الاسلام چنین انعکاس یافته است:
... این است حال شریعت اسلامیه که ما مسلمانان آن را قانون الهى مى دانیم و کتابش را کتاب آسمانى مى دانیم و غالب احکام سیاسیه و معاملات آن با قوانین خارجه مطابق و عقل نیز، صحت آن را درک مى کند. پس چگونه خواهد بود حال قانونى که به اتفاق جمعى آن را جمع کرده اند و بالبداهه آن چه موافق صرفه است مقبول بود. مابقى مبتذل خواهند ماند و شاید روزى برسد که فقط اسمى از آن بماند و همان استبداد هزار ساله در شکل اولیه خود ادامه یابد.(13)
ثقة الاسلام تبریزى فرجام مشروطه خواهى را تداوم استبداد هزار ساله پیش بینى مى کند که رضاخان میرپنج آن را به عینیت رسانید.
از فرازهاى دیگر زندگى ثقة الاسلام در مشروطیت آذربایجان، ارتباط با عالم متشرع، حاج میرزا حسن مُجتهد است. حاج میراز حسن و خاندان او در تاریخ آذربایجان، جایگاه مهمى داشته اند. اخراج او از تبریز که به دست مشروطه خواهان انجام پذیرفت، علما را به رویگردانى کامل از جریان مشروطه وا داشت، بویژه آن که براى بیرون راندن مجتهد از صحنه مسائل تبریز نقشه و دسیسه اى هم طرح کرده بودند، و این دسیسه از دید ثقة الاسلام مخفى نمانده است.
بر همین اساس ثقة الاسلام هم بعد از حاج میرزا حسن مجتهد، از تبریز بیرون رفت و پس از مدتى با اصرار دیگران به تبریز بازگشت.(14)
آغاز جنبش، جریانى عدالت خواهى بود؛ اما رفته رفته جریان مشروطه خواه که از سوسیال دمکراسى متأثر بود، صحنه را از علما گرفت. آنان در مقابل این پدیده سه خط مشى اتخاذ کردند: گروهى چون آیت الله انگجى، آیت الله میرزا صادق آقا و برخى دیگر، از دخالت در قضایا بى طرفى اختیار کرده از مداخله در امور اجتناب کردند. گروهى دیگر چون میرزا حسن مجتهد و میرهاشم دوه چى، انجمن اسلامیه را تشکیل دادند و به مقابله مسلحانه پرداختند. انجمن اسلامیه به لحاظ اندیشه تشکیل دهندگان آن، جمعى یک دست نبود؛ با این حال اقدامات تندروانه اعضاى انجمن ایالتى، در تشکیل این انجمن ضد مشروطه موثر بود. میرهاشم دوه چى که خود در آغاز از پیش گامان آزادى خواهى بود، قبل از تأسیس انجمن اسلامیه مورد سؤ قصد مشروطه خواهان دو آتشه قرار گرفت و مجروح شد. پس از این سوء قصد بود که وى در دشمنى با مشروطه و مشروطه خواهان مُصمم تر شد.(15)
ترور مخالفان یکى از راه هاى مبارزه اى بود که دمکرات ها در تبریز باب کردند و بعدا در تهران هم شایع شد. شیوه حذف فیزیکى مخالفان، از جریان سوسیال دمکراسى روسى الگو مى گرفت. انتشار شب نامه ها، روزنامه ها و توهین نامه علیه عُلما، یکى دیگر از اقدامات آن ها بود، که نمونه هاى زیادى دارد و موجود است.
در بین این دو گروه (عُلماى بى طرف و اعضاى انجمن اسلامیه) ثقة الاسلام تبریزى شخصیت منحصر به فردى بود که مى کوشید مواضع تند و افراطى موافقان و مخالفان مشروطه را تعدیل کند. وى مصالح و منافع ایران و آذربایجان را مد نظر داشت. مشروطه خواهان تحمل چنین شخصیتى را هم نداشتند و على رغم این که او هم از مداخله در امور جارى اجتناب مى کرد، بر آن شدند وى را به قتل برسانند. مأمور ترور، یکى از فدائیان مشروطه خواه به نام رجب خان سرابى(16) بود که جریان را قبل از انجام به ثقة الاسلام باز گفت و توطئه خنثا شد.
على رغم تمام اقداماتى که از جانب تندروهاى مشروطه خواه صورت مى گرفت، وقتى دخالت قواى اشغال گر روسیه در ایران مطرح شد، وى و جمعى از رجال شهر براى جلوگیرى از ورود نیروهاى روسى اقدامات متعددى انجام دادند که متأسفانه به نتیجه نرسید و در تاریخ 3 ربیع الثانى 1327 نیروهاى روس از سرحدات وارد ایران شدند.(17) این ورود، سرآغاز روزهاى تیره و تار براى مردم آذربایجان بود.
تندروى هاى جاهلانه در تاریخ مشروطیت ایران، همان کارکردى را داشت که عوامل استبداد داخلى و استعمار خارجى در آذربایجان داشتند. مشروطه خواهان دو آتشه از مهلکه گریختند و در پناه سفارت خانه هاى خارجى جان به سلامت بردند و نصیب آزادى خواهان مسلمان، چون ثقة الاسلام، چوبه دار بود و سربدارى محرم سال 1330.

در سوگ ثقة الاسلام
مرحوم نصرت الله فتحى در کتاب «زندگى نامه شهید نیکنام» مطلبى را نقل مى کند که مرور آن خالى از لطف نیست. موضوع از این قرار است که پس از شهادت ثقة الاسلام تبریزى در روز عاشورا، مردم تبریز به طرق مختلف از روس ها تقاضاى برگزارى مراسم سوگوارى کردند. روس ها براى ارزیابى میزان نفوذ معنوى ثقة الاسلام اجازه برگزارى مراسم را دادند و به اطلاع مردم رسید. دسته هاى سینه زنى وزنجیرزنى به راه افتاد و قضیه جنبه تظاهرات مذهبى به خود گرفت. احساسات مردم به شدت تحریک شد و لحظه به لحظه بر ازدحام مردم افزوده مى شد. ناله ها و ضجه ها به فریاد تبدیل شد. روس ها بلافاصله پس از احساس خطر، دسته هاى مُسلح سالدات را براى کنترل دستجات عزادار اعزام کردند.
در این تعزیه دارى، شرکت مرحوم صافى، (18) شاعر معروف و نوحه سراى مشهور تبریز، قابل توجه بود که شخصا به راه افتاده و نوحه اى را که ساخته بود، مى خواند. این نوحه که گویاى خدمات و فداکارى هاى شهید در جریان شهادت او بود و ترجیع بند مخصوص داشت، چنان شورى به پاى ساخته بود که گویا روز عاشوراست. مرحوم صافى دسته را اداره مى کرد و خود جلو افتاده و سینه مى زد و نوحه اى را که ساخته بود، چنین مى خواند.
اى وطن بذل الیین نقد جان مِلته دار اوسته وئرن امتحان(19)
یاده سالاندا وطن آغلار سنهصافى شیرین سخن آغلار سنه(20)
چکدیلر داره سنى منصور وارتاپدى شرافت سنیله چوب دار(21)
یاده سالاندا وطن آغلار سنهصافى شیرین سخن آغلار سنه
خدمت ائدیبسن وطنه دینه سنبیزدن الله سارى دینه سن(22)
اولدى وطن کفرین الینده اسیرسن بیلرسن ملتمیز نه چکیر(23)
بر اثر این نوایى از دل و جان برخاسته بود، مردم به قدرى مى گریستند و بر سر و سینه خود مى کوفتند و ناله هاى جگر خراش سر مى دادند که محیط یک پارچه غم و اندوه شده بود و عده اى از مردم؛ ـ از جمله کسى که این حکایت را براى مرحوم فتحى بازگو کرده بیهوش شدند.(24)

کتاب نامه
1. افشار، ایرج، نامه هاى تبریز از ثقة الاسلام به مستشارالدوله، تهران، فرزان، 1378ش.
2. توکلیان، جلال، «اندیشه سیاسى شیخ فضل الله نورى»، مجله کیان، ش 27.
3. رضوانى، اسماعیل، انقلاب مشروطیت ایران، چ 3، تهران، کتابهاى جیبى، 1356ش.
4. رفیعى، منصوره، انجمن (ارگان انجمن ایالتى آذربایجان) تهران، تاریخ ایران، 1362ش.
5. ضمیرى، میرزا اسدالله، یادداشت هاى میرزا اسدالله، به کوشش دکتر سیروس برادران شکوهى، تبریز، ابن سینا، 1356ش.
6. فتحى، نصرت الله، زندگینامه شهید نیکنام ثقة الاسلام تبریزى، تهران، بنیاد نیکوکارى نوریانى، 1353ش.
7. ـــــــــــــــــــ، مجموعه آثار قلمى ثقة الاسلام تبریزى، انتشارات انجمن آثار ملى، 2535 شاهنشاهى.
8. کسروى، احمد، تاریخ هیجده ساله آذربایجان، چ 9، تهران، امیرکبیر، 1357ش.
9. مرکز اسناد انقلاب اسلامى، زندگى و مبارزات شهید آیت الله قاضى طباطبائى، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1380ش.
10. ناظم الاسلام کرمانى، محمد، تاریخ بیدارى ایرانیان، بخش اول، به کوشش سعیدى سیرجانى، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1346ش.
11. نیکبخت، رحیم، «نویافته هایى از صافى تبریزى مرثیه سراى نامى آذربایجان»، روزنامه مهد آزادى، 24/9/82 و 25/9/82.
12. یعقوبى، عبدالرسول، «مبانى اندیشه سیاسى ـ اجتماعى ثقة الاسلام تبریزى در مکتوبات سیاسى با تأکید بر رساله لا لان»، آموزه (کتاب سوم)، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1382ش.

پی نوشت
1. نصرت الله فتحى، زندگینامه شهید نیکنام ثقة الاسلام تبریزى، و نصرت الله فتحى، مجموعه آثار قلمى ثقه الاسلام تبریزى.
2. ر.ک: مرکز اسناد انقلاب اسلامى، زندگى و مبارزات شهید آیت الله قاضى طباطبائى، ص 40ـ28.
3. خوشبختانه در مورد مبانى اندیشه سیاسى اجتماعى ثقة الاسلام تبریزى، تحقیقات ارزشمندى صورت گرفته است. (ر.ک: عبدالرسول یعقوبى، «مبانى و اندیشه سیاسى ـ اجتماعى ثقة الاسلام تبریزى در مکتوبات سیاسى با تأکید بر رساله لا لان، آموزه، کتاب سوم، ص355ـ385).
4. محمد ناظم الاسلام کرمانى، تاریخ بیدارى ایرانیان، ص 297.
5. اسماعیل رضوانى، انقلاب مشروطیت ایران، ص 127.
6. انجمن ایالتى آذربایجان، کانون تجمع مشروطه خواهان تبریز.
7. نصرت الله فتحى، زندگینامه شهید نیکنام ثقة الاسلام تبریزى، ص 115ـ116.
8. نصرت الله فتحى، مجموعه آثار قلمى شادروان ثقة الاسلام تبریزى، ص 187.
9. همان، ص 206ـ207.
10. ایرج افشار، نامه هاى تبریز از ثقة الاسلام به مستشارالدوله، ص 343.
11. منصوره رفیعى، انجمن (ارگان انجمن ایالتى آذربایجان)، ص 49.
12. جلال توکلیان، اندیشه سیاسى شیخ فضل الله نورى، مجله کیان، ش 27، ص 26.
13. نصرت الله فتحى، مجموعه آثار قلمى شادروان نقد الاسلام تبریزى، ص 405.
14. نصرت الله فتحى، زندگینامه شهید نیکنام، ص 210ـ216؛ مقایسه کنید با منصوره رفیعى، انجمن (ارگان انجمن ایالتى آذربایجان)، ص 46ـ51.
15. میرزا اسدالله ضمیرى (ملازم ثقة الاسلام تبریزى)، یادداشت هاى میرزا اسدالله، ص 35.
16. یکى از کسانى که در ترور آیت الله بهبهانى دست داشت که در حوادث تبریز، به همان طریق که گلوله بر دهان بهبهانى زده بود، تیرروس ها به دهانش خورده و کشته شد (احمد کسروى، تاریخ هیجده ساله آذربایجان، ص 264).
17. منصوره رفیعى، انجمن (ارگان انجمن ایالتى آذربایجان)، ص 78.
18. از مفاخر ادبیات مرثیه آذربایجان، متوفى به سال 1308 شمسى، (ر.ک: رحیم نیکبخت، «نویافته هایى از صافى تبریزى مرثیه سراى نامى آذربایجان»، روزنامه مهد آزادى، 24/9/82 و 25/9/82، ص 5.
19. اى کسى که نقد جانت را بذل وطن کردى و بر روى دار امتحان دادى.
20. وقتى وطن به یاد تو افتد خواهد گریست، صافى شیرین سخن هم بر تو گریان است.
21. تو را چو منصور بر دار کردند و با تو چوب دار شرافت یافت.
22. خدمات بسیارى به دین و وطن کرده اى، از جانب ما به محضر خداوند بگو.
23. وطن در دست کفر و کفار (روس ها) اسیر شد تو مى دانى ملتمان چه مى کشد.
24. نصرت الله فتحى، زندگینامه شهید نیکنام ثقة الاسلام تبریزى، ص 749.