ميرزا علی معجز شبستری شاعر روشنفکر

ميرزا علی معجز شبستری شاعر روشنفکر

 
دیدارگاه مرکز پژوهش های  کاربرد ی ایران

آنچه از معجز باقی مانده دیوان اشعاری است به زبانهای ترکی اذربایجانی و  فارسی و چند نامه. غالب اشعار بازمانده از او به ترکی آذربایجانی است و حاوی نقد هایی گزنده بر واپس گرایی. میرزاعلی معجز شبستری از پیشگامان زنده داشت حقوق مدنی زنان ایرانی است. او در اشعار خود تساوی حقوق اجتماعی و قانونی زنان را خواستار است و در اشعارش بنا به موانعی که در جامعه آنروز برای ذکر نام زنان وجود داشته همسر خود خانم تکذبان را تمثیلی از زن ایرانی به حساب آورده و شعر گفته‌است.

اشعار این شاعر غالباً مربوط به نکوهش و هجو و انتقاد ازاوضاع اجتماعی دوران حیاتش است. دورانی که ره آورد حاکمیت سلسله قاجار بر ایران بود. او در اشعار خود به خرافات و نادانی و تحریفات و بدعت‌های ناشایست دینی تاخته و انسانها را به سوی روشنایی و نور دانش و تمدن برای ترقی دادن کشور فرا می‌خواند و از بیان واقعیات باکی بدل راه نمی‌دهد به همین جهت نیز مغضوب متحجرین و واپس گرایان و اشاعه دهندگان خرافات در قالب تفسیرهای غلط از احکام دین در شبستر واقع می‌شود. و چندین بار مجبور می شود دیار و کاشانه اش شبستر  را ترک کند. یکبار سعی داشته شعر ترکی اش را به شاه قاجاری عرضه کنداما دراین کار مورد عتاب قرار می گیرد.

معجز ایراندوستی تمام عیار و روشنفکر و مشروطه طلبی متجدد بود. ارجداشت بزرگان فرهنگ و ادب ایرانی و شاهنامه فردوسی و اشاره به ریشه های غنی تاریخ و فرهنگ ایرانی در سراسر دیوان ترکی معجز تبلوری ژرف دارد. او در جایی می گوید:

 چون سئور ایرانلیلار جان کیمی ایرانینی

کج باخا هر کس اونا لشکر تؤکر قانینی

 ترجمه ی فارسی:

چون ایرانیان ایران را مانند جان دوست دارند

هرکس به آن کج نگاه کند؛ لشکر(ایران) خونش را میریزد

در شعر زیبای قلم ،اوج این تکاپوی ایرانی گری معجز به روشنی آشکار است و چنین سروده است:

نویسندۀ سرگذشت جهان

قلمدر قلم بارک الله قلم

سفیرکبیر انوشیروان

قلمدر قلم بارک الله قلم

قلم حکم فرمادی هر عصرده

قلم اهلین اگلشدیره ر قصرده

عزیز ایلین یوسفی مصرده

قلمدر قلم بارک الله قلم

او دُر رستمی راکب رخش ائدن

اودر هیکل نادری نقش ائدن

شه عباسه نام نکو بخش ائدن

قلمدر قلم بارک الله قلم

یازار گونده مینلرجه فرمان سخت

ایه ر باش اونا صاحب تاج و تخت

سپهدار و سردار و سالار بخت

قلمدر قلم بارک الله قلم

قلم یازدی چون قتل فرمانینی

اوروس چارینین توکدیلرقانینی

ائدن خلع هم تورک سلطانینی

قلمدر قلم بارک الله قلم

قلمدن سؤال ایله سن ممده لی

نچون تختدن دوشدی اولدی دلی

سبب کیمدی؟ سویلر به صوت جلی

قلمدر قلم بارک الله قلم

ائده نمز دیک عالمده سیر و سفر

قلم ائتمه سیدی بیزی با خبر

نگارندۀ نقشۀ بحر و بر

قلمدر قلم بارک الله قلم

اگر اولماسیدی جهاندا مداد

کیم ایلردی خیام و سعدینی یاد

سخندان شیرین زمان بلاد

قلمدر قلم بارک الله قلم

اگر اولماسیدی جهاندا قلم

دییلمزدی دنیاده نام عجم

علمدار فردوسی محترم

قلمدر قلم بارک الله قلم

اجل باغلاییب صابرین گوزلرین

قویوب یالقیز اوغلانلارین قیزلارین

دیری ساخلیان ”هوپ هوپون“ سوزلرین

قلمدر قلم بارک الله قلم

دئدیم چون هانی حافظ دهر شوم

نولوب شمس عطار، ملای روم

دئدی: نیلیسن ایندی بحر العلوم

قلمدر قلم بارک الله قلم

معجز بی وطنان را نکوهش می کند و در ستایش از  ایراندوستی می گوید:وطن محبتی اولسایدی اهل ایراندا

او شانلی قصری یخیلمازدی شاه کسرانین !

معجز که از قاجاریه بیزار است در سال1302، سخت پشتیبان جمهوری در ایران می شود و پیرامونش چنین می سراید:

ساقیا بیر باده ویر ابنای جمهوریته

تشنه دیر اهل وطن صهبای جمهوریته

قدر زر معجز شناسد، قدر گوهر گوهری

اولماز هر کس مشتری کالای جمهوریته

جمهوری به سامان نمی رسد و در سال 1304 معجز منتقد همیشگی قاجاریه، سخت پشتیبان عزل قاجاریه از سلطنت است و چنین می سراید و با عباراتی ویژه فربگی احمد شاه را مورد نکوهش قرار می دهد:

آل قاجاری فلک سالسا ایاقدان جانا

گوره سن ملت گنه یوخلار، یا یوخ

دیگروم شاه عجم احمد بی غصه و غم!!

مرض سلله دچار اولسا آریخلار، یا یوخ!!

و در شعر خلاص شدیم و یا ”خلاص اولدیق“ می گوید:

فلک بیر تاج ایله بیر تخت ویر مشدی کیومرثه

او تاج و تخته اولدی نامزد آل قجر آخر

یوز ایل قان آغلادی ملت ولی آهسته آهسته

توکندی قلب ایونده صبر اوجالدی ناله لر آخر

وطنده قالمادی بیر یر که ویران ایتمسن قاجار!!

خلاص اولدی وطن اهل وطن معجزبحمد الله

او تختی باده ویردی پادشاه بی هنر آخر!!

معجز پس از سالها به ارزوی خود که بنیاد مدرسه ای دخترانه در شبستر است می رسد و با پشتیبانی رییس فرهنگ وقت آذربایجان دکتر محسنی و پشتیبانی مالی برخی از تجار و مردم در سال 1309 خورشیدی این مدرسه  افتتاح می شود.

اما گویا مخالفت واپس گرایان با معجز تمامی ندارد. در سال 1312 شبستر را ترک و سرانجام در سال 1313 در شاهرود جان به جان آفرین تسلیم می کند. شعر معجز، حکایت تلخ و شیرین نقد واپس گرایی، دفاع از ضعفا و محرومان و نقد زورگویان و استبداد است و گویی در بیان حالش از هیچ نیرویی واهمه ندارد. معجز شعر فارسی هم کم ندارد اگر چه دیوانش غالبا به ترکی آذربایجانی است. قلم تیز و بدون تعارف از ویژگی های همیشگی اشعار معجز است. در یکی از اشعار فارسی معجز به مبارزه با بیسوادی جامعه و مخصوصاً زنان پرداخته شده و می گوید:

تا مادر اطفال نخوانند و ندانند

اطفال چنین مادر خر؛ خر بچگانند

بر مؤمنه فرضست نبی گفت تعلٌم

گر مؤمنه زن نیست بگویید کیانند

فرق تو و حیوان به علمست و کتابت

آنان که نه از اهل سوادند خرانند

روحی که علیل است کند خسته بدن را

اطفال چو جسمند و زنان روح و روانند

آبادی هر مملکت از دانش زنهاست

چه بر پسران تربیت آموز زنان اند

مادر که ندانست وطن چیست؛ عجم چیست

اطفال چه دانند که از آل کیانند

بایست بخوانند تواریخ عجم را

تا حب وطن در دل ایشان بنشانند

با اینهمه اوهام به شهراه ترقی

این قافله تا حشر؛ رسیدن نتوانند

ایرانی بیچاره سر از خواب جهالت

بردار که صبح آمد و یاران نگرانند

برخواست موانع دیگر اندیشه مکن هیچ

غولان همه در بند سلیمان زمانند

یکره گذری کن بسوی گلشن احرار

بین معجز و بلبل چه خوش آهنگ و نوایند

دیوان معجز را بایستی خواند چه به ترکی آذربایجانی و چه اشعار فارسی اش. او روشنفکر زمانه خود بود. ایراندوستی تمام عیار و با دیوانی که می توان آن را از گنجینه های ادبیات ترکی آذربایجانی به شمار آورد. بایسته است شاعران ترکی سرای ایرانی اسلوب شعری شادروان معجز را الگوی خود قرار دهند.