شيخ فضلالله نوری در كلام امام خميني(ره)

اساساً تداوم راه او و بصیرت یافتن از گامهای استوارش را عامل بهروزی و نیکفرجام شدن انقلاب اسلامی ایران میشناختند. در سطور آتی، گوشهای از توجه آن امام عظیمالشأن به شخصیت و افکار مرحوم شیخ آمده است.امامخمينى، پيشواى فقيد انقلاب اسلامى ايران، از معتقدان به مقام علمى و مجاهدات سياسىِ حاج شيخ فضلالله نورى بود و او را عَلَمدار دفاع از دين مىشمرد و نسبت به قاتلان وى ديدگاهى شديداً منفى داشت.
به نظر ايشان «مرحوم شيخ فضلالله نورى(ره)»، يك شخصيتِ «مجاهدِ مجتهدِ داراىِ مقامات عاليه» بود كه براى انطباق قوانين مشروطه با اسلام قيام كرد و «متمّم قانون اساسى» نتيجة تلاش و «كوشش ايشان بود» و به همين علت نيز «خارجيها كه يك همچو قدرتى را در روحانيت مىديدند... يك دادگاه درست كردند و يك نفر منحرف روحانىنما» ــ ابراهيم زنجانى ــ شيخ فضلالله «را محاكمه كرد و در ميدان توپخانه، شيخ فضلالله را در حضور جمعيت به دار كشيدند».مقبرة مرحوم شيخ (واقع در قم، صحن بزرگ حضرت معصومه(ع) پيش از تبعيد امام به عراق، پاتوق ايشان و دوستانشان محسوب مىشد. به گفتة مرحوم آيتالله حاج شيخ على دوانى امام با جمعى از ياران خود «زمستانها در حجرة مرقد شيخ شهيد فضلالله نورى گرد مىآمدند و باز پس از برگزار كردن نماز مغرب و عشا» بدون همراهى با اصحاب «پراكنده مىشدند».مرحوم امام پس از پيروزى انقلاب نيز بارها از شخصيت و مظلوميت شيخ و نيز اصلِ پيشنهادىِ او در قانون اساسى (نظارت فقها بر مجلس) ياد و ستايش مىكرد و ملت ايران را به غور در حوادث مشروطه و عبرتگيرى از سرنوشت آن (بهويژه شهادت جانگداز شيخ) فرا مىخواندند: «اگر روحانيان، ملت، خطبا، علما، نويسندگان و روشنفكران متعهّد سستى بكنند و از قضاياى صدر مشروطه عبرت نگيرند، به سر اين انقلاب آن خواهد آمد كه به سر انقلاب مشروطه آمد...» (4/8/1360).
همچنين ايشان به نويسندگان توصيه مىكرد دربارة شيخ قلم بزنند. حسين مكى، سياستمدار و مورخ مشهور، نقل كرده كه امام خمينى در ديدار با او (در تاريخ 2/2/1358) به وى گفته است كه «چرا راجع به مرحوم شيخ فضلالله چيزى نمىنويسيد؟».[3]
امامخميني در مسير دفاع از اسلام و ستيز با عوامل سكولار، بين خود و استاد مطهرى، با شهيد نورى شباهتهاي آشكاري مىديد و دشمنان نظام جمهورى اسلامى را از سنخِ كسانى مىشمرد كه در مشروطه، به منظور انزواى روحانيت در اجتماع و سياست ايران، به قتل علما دست زدند و با تأكيد بر اين نكته كه: «مقصد ما اسلام است»، هشدار مىداد: «ببينيد چه جمعيتهايى هستند كه روحانيان را مىخواهند كنار بگذارند؟ همانطورىكه در صدر مشروطه با روحانى اين كار را كردند و اينها را زدند و كشتند ...؛ همان نقشه است. آن وقت ترور كردند سيدعبدالله بهبهانى را، كشتند مرحوم نورى را و مسير ملت را از آن راهى كه بود برگرداندند به يك مسير ديگر؛ و همان نقشه الآن هست كه مطهرى را مىكشند، فردا هم شايد من و پس فردا هم يكى ديگر را. مسير، غير مسير ماست» (3/3/58). از نظر امام(ره) ابراهيم زنجانى (دادستانِ! محكمهاى كه به اعدام شيخ فضلالله رأي داد) نه يك روحانىِ اصولگرا و آزادىخواه، بلكه روحانىنمايى فاسد و نامهذَّب بود. چنانكه در جمع طلاب حوزههاى علميه و مدرسان و دانشجويان تحكيم وحدت دانشگاهها و مدارس عالى كشور فرمودند: «اگر تهذيب در كار نباشد علم توحيد هم به درد نمىخورَد! ... حتى علم توحيد كه بالاترين علم است ...، انسان را اگر مهذّب نباشد از خداى تبارك و تعالى دورتر مىكند. بايد كوشش بشود در ... حوزههاى علميه ... كنار علم فقه و فلسفه و ...، حوزههاى اخلاقى، حوزههاى تهذيب ... و... سلوك الى الله تعالى [باشد].
شما مىدانيد كه مرحوم شيخ فضلالله را كى محاكمه كرد؟! يك معمّم زنجانى، يك ملاّى زنجانى محاكمه كرد و حكم قتل او را صادر كرد. وقتى معمّم و ملاّ، مهذَّب نباشد، فسادش از همهكس بيشتر است. در بعضى از روايات است كه در جهنّم، بعضيها اهل جهنّم از تعفّن بعضى روحانيان در عذاب هستند و دنيا هم از تعفّن بعضى از اينها در عذاب ... اگر عالِم فاسد، يك شهر را، يك مملكت را به فساد مىكشد؛ چه عالم دانشگاه باشد چه عالم فيضيه فرقى نمىكند» (27/9/1359).
و نيز در جاي ديگر فرمودند: «... مثل مرحوم حاج شيخ فضلالله نورى [را] در ايران ــ براى خاطر اينكه مىگفت بايد مشروطه، مشروعه باشد، و آن مشروطهاى كه از غرب و شرق برسد قبول نداريم ــ در همين تهران به دار زدند و مردم هم پاى او رقصيدند و كف زدند» (13/7/1362). در آخر ميتوان گفت امامخميني بر اين باور بودند كه «در دوران مشروطه ... يك عدهاى كه نمىخواستند كه در اين كشور، اسلام قوّه داشته باشد ... جوّسازى كردند؛ بهطورىكه مثل مرحوم آقا شيخ فضلالله كه آن وقت آدم شاخصى در ايران بود و مورد قبول بود، همچه جوّسازى كردند كه در ميدان، علنى ايشان را به دار زدند و پايش هم كف زدند و اين نقشهاى بود براى اينكه اسلام را منعزل كنند و كردند ...» (26/9/62).
پینوشتها
________________________________________
[1]ــ سخنرانى امام در تاريخ 27/8/1359. رك: تاريخ معاصر ايران از ديدگاه امام خمينى، ص 70
[2]ـ سرگذشتهاى ويژه از زندگى حضرت امام خمينى ...، ج 6، ص 58
[3]ــ گفتوگو با حسين مكى، مندرج در: تاريخ معاصر ايران، سال 1، ش 1، بهار 76، ص 185