زنان مشروطه طلب مدارس دخترانه

زنان مشروطه طلب مدارس دخترانه

اسناد بازمانده از آن دوران نشانگر حضور زنان در مقاطع مختلف انقلاب است. انقلابى كه با درخواست عدالتخانه شروع شد و عموم زنان مشروطه خواه بدون آنكه به سهم خود از اين عدالت بينديشند در آن مشاركت فعال كردند. آنچه مهم بود مصالح عموم بود. بنابراين مبارزه با استبداد آرمانى شد كه زن و مرد و پير و جوان ايرانى را به دور يكديگر جمع كرد و زنان پا به پاى مردان در مسير انقلاب حركت كردند. هر جا كه لازم بود زنان حاضر بودند، به خيابان آمدند، به مسجد رفتند، متحصن شدند، نداى اعتراضشان را بلند كردند، طلاهايى را كه براى روز مبادا اندوخته بودند فروختند و همه آن را پشتوانه حركت عدالتخواهانه ملت كردند. خون جوانان خود را نثار كردند، اسلحه به دست گرفتند و جنگيدند و حتى مردان خود را كه در مسير مبارزه دچار تعلل و سستى شدند، تشويق و تهديد كردند و ايشان را بر سر غيرت آوردند و بالاخره در خطوط اول مبارزه جان خود را فدا كردند. آنگاه كه شهد پيروزى كام ها را شيرين كرد و همه چيز در جاى خود قرار گرفت، حتى آن دسته از زنان كه به حقوق همجنسان خويش مى انديشيدند و درمان دردهاى آنان و راه مقابله با مشكلات را به خوبى مى دانستند و تجويز مى كردند، انتظار نداشتند كه زنى هر چند تحصيلكرده و فهيم يا مبارز و رزمنده به عنوان وكيل مردم وارد مجلس شود، اما اين توقع را داشتند كه زنان هم بتوانند مانند مردان، نماينده خود را كه بايد حافظ حقوقشان باشد، انتخاب كنند. اما اين انتظارى بود كه نه تنها برآورده نشد بلكه استدلال هايى كه در مخالفت با آن از هر دو گروه فكرى و سياسى در مجلس ارائه شد، بيشتر موجب تاسف و تاثر شد. زنان عدالت طلب و مشروطه خواه به حق راى دست نيافتند و در كنار محجورين و صغار و ديوانگان قرار گرفتند. از فعاليت سياسى منع شدند و حتى فعاليت هاى فرهنگى و اجتماعى شان با محدوديت ها و ممنوعيت هايى روبه رو شد. با اين همه مجاهدت هاى آنان موجب تاسيس مدارس دخترانه شد. مدارسى كه روز به روز بيشتر مورد استقبال دختران ايرانى قرار مى گرفت و به تدريج دامنه آن از تهران به شهرهاى ديگر نيز كشيده شد. انجمن هاى زنان و بعدها نشريات زنان پشتوانه اين اقدامات فرهنگى بود تا هويت زن ايرانى متناسب با نياز زمانه شكل گيرد. فراموش نكنيم هر چند موفقيت هايى كه زنان در اين مقطع تاريخى به دست آوردند منبعث از فضاى عمومى جامعه و انقلاب مشروطه بود اما به واقع مشروطه طلبان و حاصل و عصاره اين نهضت يعنى مجلس شوراى ملى براى احقاق حقوق زنان و رشد آنان گامى برنداشت و حتى نسبت به مطالبات بحق ايشان بى اعتنايى كرد. همين امر موجب شد كه ايشان از مجلس و روشنفكران قطع اميد كنند و با تكيه بر بازوى خود همه توان خود را براى درمان درد خويش كه جهل و بى سوادى بود به كار بندند. اكنون اما نسل جديد زنان ايرانى چندان با گذشته محنت آلود خود آشنا نيستند و مسيرى را كه طى شده است تا امروز آنان بتوانند به تحصيلات عاليه دست پيدا كنند، كمتر مى شناسند. آنان خواه ناخواه ميراث دار مبارزات و مطالبات انباشته شده طى يك سده از تاريخ كشورشان هستند. دورانى پرفراز و نشيب كه هميشه يا ديكتاتورى به تمامه حضور داشته و يا شبح آن ترس و اضطراب را در دل ها افكنده بوده است و حاكميت دموكراسى آرزويى بوده كه زنان نه تنها براى خود بلكه براى فرزندانشان و نسل آينده تمنا مى كردند؛ دموكراسى در خانه دموكراسى در اجتماع.