جنبش انجمنين در نهضت مشروطه‎

جنبش انجمنين در نهضت مشروطه‎

موافق پژوهش ايشان، کار اجتماعی در اين کشورها در چارچوب تعاون های روستايی يا همبا های سازمان می يافت که حق تخصيص ‏زمين به کشتکاران را داشتند، در حالی که زمينداران يا تالکداران، يعنی مباشران زمين، در اصل جز مأموران دولتی ناظر بر اخذ ‏ماليات های حکومتی نبودند(3). هر يک از اين روستاها سازمان کاملاً مجزا و ويژه ي خود را داشت (4) به نظر نمی رسد که اين وضع تنها ‏ويژه ي هندوستان بوده باشد. دليل کافی برای قبول اين نظر هست که چنين روستاهايی در ايران نيز وجود داشتند، اما حکومت مرکزی ‏اراضی آن ها را که يا خالصه يا ديوانی يا عمومی ناميده می شدند، طی يک دوره افلاس خزانه سلطنتی به معرض فروش گذاشت، و اين ‏اراضی آهسته آهسته، به ويژه در اواخر سده نوزدهم ميلادی، به دست حاکمان نظامی و اداری يا تجار افتادند(5). بدين سان بودکه دهقانان ‏رفته رفته از زمين هايی که اشتراکاً می کاشتند بيرون رانده شدند.‏‎**‎
با اين همه، اين گونه سازماندهی اجتماعی کار تا به تخت نشستن پهلوی دوام آورد. سلطانزاده در سال 1922 در اين باره چنين نوشت: ‏‏مراد از [زمين های] عمومی آن اراضی است که در مالکيت عمومی قرار دارد، يعنی گورستان، چراگاه ها برای کل حشم دهکده، محل ‏کوبيدن محصول [خرمنگاه]، منابع آب، يعنی کهريز و غيره... اين نوع مالکيت ها، يا براساس نسق صد ساله، يا معامله ی خريد، دارايی ‏دهکده را تشکيل می دهند. وسعت اراضی عمومی در ايران در سال های پيش از 1922، بسيار محدود شده است و ديگر انسان همه جا با ‏آن روبرو نيست. در ولايت اروميه اراضی عمومی بيشتر از نقاط ديگر يافت می شوند.(6)‏
از سوی ديگر، می توان تاکيد ورزيد که، اگر چه از آغاز سده ي بيستم ميلادی مالکيت عمومی در ايران ديگر به نابودی می گراييد، اما ‏روحيه و گرايش فکری جمعی (يا اشتراکی) هنوز از ميان نرفته بود، زيرا، افزون بر رسومی که طی قرن ها در ميان مردم متداول بودند، ‏ضرورت طبيعی سازماندهی اشتراکی به منظور تامين آب، يعنی ضرورت آبياری مشترک، هنوز شديداً احساس می شد. اين ضرورت هم ‏چنان، به رغم تغييراتی که در زمينه مالکيت پديد آمده بود، مقام خود را نباخته بود.‏
دست آخر، سازماندهی زندگی ايلياتی که هنوز در بسياری از نقاط کشور غلبه داشت، بازتابی بود از ضرورت زندگی جمعی و اشتراکی، و ‏کار جمعی هنوز وجهی اساسی از زندگی توليدی جامعه ايرانی را تشيکل می داد. اين گونه سازماندهی زندگی توليدی در همين گذشته ‏های نه بسيار دور فروپاشی نهايی خود را آغازيد، باز هم بدون آن که روحيه اش هنوز کاملا ناپديد شود.‏
بدين سان، نمي توان اين فرضيه را مطرح نکرد که اين عوامل اجتماعی-اقتصادی، که در بالا از آن ها ياد کرديم، نمی توانستند در تسهيل ‏پذيرش آنچه که طی جنبش مشروطه خواهی (1911-1906) و سپس در دهه 1920 يا اختصاراً در اوايل جنگ جهانی دوم در آذربايجان ‏شرقی، انجمن، يا جنبش انجمنين، ناميده می شدند، موثر نيافتاده بوده باشند

سازمان ها و سازماندهی سّری در ايران
وجود يک نظام حکومتی خودکامه در ايران که کوچک ترين انتقاد يا حرکت انديشه ي نقادانه را بی رحمانه مجازات می کرد، چه برسد به ‏مخالفت فعال، ضرورتاً راه را بر سازماندهی پنهانی و کانون های بسته هماره هموار می ساخت. موردی که غربيان بيش از همه در خاورميانه ‏مطاله کرده، و شناخته اند، همانا فرقه اسماعيليه به رهبری حسن صباح بوده است.(7) در جامعه ي سنتی ايران، نه فقط از جهت نوع ‏سازماندهی اقتصادی زندگي، که هم چنين به خاطر سرکوب بی حد و مرز حکومت، وابستگی، وفاداری و تعهد افراد بيش از آن چه به ‏ميهن بوده باشد، نسبت به گروه اجتماعی ای بود، که نسبتاً به آن تعلقی بلافصل داشتند، يعنی قبيله يا ايل،دهکده، صنف تجاری يا ‏صنعتگرانه، يا جامعه مذهبی، يعنی جامعه شيعی، سنی و غيره. (اين به معناي عدم حس ميهن دوستي يا پرهيز از شركت در جنگ ‏بخاطر ايران نبود؛ تمام مسائل مربوط به ميهن با ميانجي نهاد هاي اجتماعي رتق و فتق مي شدند.)‏
در اين مورد ضروری است که از گرايش مهدوی (مهديانه) ای که به ويژه در اسلام شيعی نقشی مهم داشته است به عنوان يک عنصر بسيح ‏کننده ياد کنيم، گرايشی که در ايران اسلامی پس از صفويان در ريخت مهديانه مطرح می شد، اما مختص به شيعه نيست و پيش از اسلام ‏نيز، به ويژه نزد مزدکيان نيز وجود داشته بود. [(يشه هاي تاريخي آن در انديشه ي پيدايش سوشيانتس زرتشتي قرارداشت.)‏
بدين سان، مهم به نظر می رسد که به هنگام مطالعه ي انجمن های پنهانی عصر جديد نفوذ سُنن مقاومت های ضد خودکامگی در نظر ‏گرفته شوند. ترديدی نيست که مُصلحان اواخر سده 19 ميلادی در ايران که به آفريدن انجمن های پنهانی دست بردند، تا طی پراکندن و ‏تبليغ نظرهای نو، خلق را در برابر استبداد پادشاهی بيدار کنند، تحت تاثير انقلاب کبير فرانسه بودند، هر چند اين تأثير سطحی بوده ‏باشد.‏
ميرزا ملکم خان به يکی از دوستان انگليسی اش گفته بود
‏«من به اروپا رفتم و نظام های مذهبی، اجتماعی و سياسی غرب را مطالعه کردم. من روحيات فِرَق مختلف مسيحيت و ‏سازماندهی سازمان های مخفی فراماسونری را آموختم و برنامه ای را تدوين کردم که بايستی خِرَد سياسی اروپا با خرد مذهبی ‏آسيا را ادغام می کرد. من مي دانستم که کوشش برای اصلاح ايران مطابق نمونه اروپايی امری عبث بود. پس مرا تصميم بر آن ‏شد که اصلاحات مادی خود را در ريختی قابل فهم برای مردم، در ريختی مذهبی عنوان سازم.»(8)‏
روشن است که مورد ملکم خان تنها مورد اتخاذ چنين سبک کاری نبوده است؛ اصلاح گران ديگری چون ميرزا آقا خان کرمانی، جمال ‏الدين اسدآبادی، از همين شيوه استفاده کردند.(9) به نظر ايشان می رسيد که نمی توانستند جز اين سبک ديگری را برگزينند، زيرا ‏روحانيت انحصار (تقريباً) کامل تدريس را در دست داشت، پس نمی بايستی به يک باره و در آنِ واحد با نظام اخلاقی، فرهنگی، مذهبی و ‏سياسی کشور در می افتادند.‏
پس شگفت انگيز نيست که نخستين سازمان های مخفی ای که برای مبارزه بر ضد قدرت سياسی خودکامه پديد آمدند، متاثر از انديشه ‏های اسلامی بودند و در پاره ای موارد تحت هدايت مستقيم يا غير مستقيم روحانيت قرار گرفتند.‏
ايرانشناس انگليسی ك.اس. لَمبتون(10) می آورد که نخستين انجمن های پنهانی در آخر حکومت ناصر الدين شاه پديد آمدند، يعنی در ‏اواخر سده نوزدهم ميلادی. (شايد مراد او انجمن هايي باشند كه بعضاً جمهوريخواهي را تبليغ مي كردند، همانند انجمني كه يحيي دولت ‏آبادي اداره مي كرد.) اما قديمی ترين بقايايی که از انجمن های پنهانی به دست ما رسيده است، ما را تنها بر اين نظر راهنماست که اولين ‏انجمن های پنهانی در ايران پس از نخستين انقلاب روسيه در سال 1905 به وجود آمدند.(11) بيشتر اعضای انجمن مخفی ای را که در ‏فوریه 1905 (بهمن ماه 1383 خورشيدی) تأسيس شد، روحانيون مترقی تشکيل می دادند. اين انجمن وظيفه ي خود را بيداری ‏مردم، تربيت ايشان و ايجاد دوستی مبتنی بر قانون، مبارزه بر ضد خودکامگی و نفوذ خارجی می دانست. برنامه ي اين انجمن که در نامه ‏ای خطاب به صدراعظم شاه عين الدوله عرضه شد، به شرح زیر بود:‏

‏«قانون ابداً ضرری به دستگاه دولت ندارد، قانون دخالتی به مذهب ندارد؛ باز تصريح می کنيم که قانون حکم عمومی پادشاه است ‏و بس. البته، اگر آن قانون به مشاورت دانشمندان ملت، و وزرای عاقل و عالم باشد، و به امضای پادشاه برسد نورعلی نور است. ‏وقتی که مجلس برای وضع قانون منعقد شد، فقط دوازده فصل مطرح مذاکره آيد کافی است:‏
اول  قانون عدل و ايجاد عدالتخانه. دويم مساحت اراضی و تعيين ملاک به موجب دفتر دولتی. سوم  تعديل ماليات بر وجه ‏صحيح. چهارم نظم قشون. پنجم  اصول انتخاب حکومات و تعيين حق حاکم و محکوم. ششم- اصلاح و ترويج تجارت داخله. ‏هفتم- تصفيه ي عمل گمرک. هشتم- تصحيح عمل ارزاق و اجناس. نهم اصول کليه در تأسيس مدارس علمی و تشکيل ‏کارخانجات و معادن. دهم- تکليف وزارت خارجه. يازدهم- اصلاح عمل مواجب و مستمری های دولتی. دوازدهم- محدود نمودن ‏حدود وزرا و وزارتخانه ها و ملاها به قانون شرع.‏
اگر همين فصول دوازده گانه مرتب و به موقع اجرا آيد، دولت ايران در عرض بيست سال از ژاپون می گذرد. "والسلام علی من ‏اتبع الهدی و خالف الهوی."»(12)‏

از آنچه که در بالا نقل شد به روشنی دستگيرمان می شود که خواست های مصلحان گرد آمده در انجمن در جهت تأمين منافع بورژوازیسنتی (تجار) قرار داشت که طی سده ي نوزدهم ميلادی خسارات بسيار متحمل شده بود؛ البته، از آن رو که ديگر گروه های ‏اجتماعی سنتی هنوز، علی رغم ضررهای بسيار که طی تهاجم اقتصادی استعماری متحمل شده بودند، به آن خسارات پی نبرده بودند، ‏نمی توانستند منافع خود را در مطالبات سياسی مطرح سازند. افزون بر اين، بايد به اين نکته اشاره برد که اين بورژوازیتضعيف شده ‏سنتی ايران، به وارونه ي هَمگِن اروپايی خود، موافق قوانين جامعه آسيايی عمل می کرد، جامعه ای که در آن حکومت قوی بود و ‏مسؤوليت مؤسسات بزرگ اقتصادی، چون طرح های بزرگ آبياری به عهده آن قرار می گرفت. از همين رو بود که اين بورژوازی،‏برخلاف بورژوازی اروپايی، که دخالت هر چه کمتر حکومت را در امور اقتصادی می طلبيد، از حکومت می خواست که در اقتصاد کشور ‏دخالت مستقيم کرده، کارخانه بنا کند و از معادن بهره بردارد.‏
انجمن مخفی، پس از اين که از دريافت پاسخ شاه و وزرای او نا اميد شد، به تبليغ و تهييج خود ادامه داد. بزودی انجمن مخفی دومی نيز ‏بر پا شد و مبلغان و داعيانی به شهرها اعزام شدند تا برای امر آزادی به تبليغات بپردازند. اين تبليغات که در اواخر سال 1905 به بست ‏عده ای از تجار بزرگ و علمای اعلام انجاميد، به تحميل برخی از خواست های نيروهای ضد خودکامگی نايل آمد. اين موفقيت آنان را ‏ترغيب کرد که به کوشش های خود که تا اعطای قانون اساسی توسط مظفرالدين شاه در مرداد ماه 1885 ادامه دهند(13).‏
‏(در اين جا آشکار باشد که استفاده از واژه بورژوازی به معنای آن نيست که ما اين پديده را همانند پديده ي اروپايی می دانيم. به ‏وارونه، گرايش ما روز به روز، بيشتر به اين سو است که تجار ايرانی از نظر اقتصادی و جامعه شناسانه پديده ي ديگری را می ساختند.)

 

گسترش جنبش انجمنين
با اعطای قانون اساسی و تأسيس حکومتی مبتنی بر قانون، دست کم اگر نه در عمل که در سخن، انجمن های بسياری در سراسر ايران به ‏وجود آمدند. (در اينجا بايد توجه خواننده را به هر دو جنبه ضد استعماری: 1: دفاع از توليدهای داخلی در برابر کالاهای وارداتی ارزان که ‏ويرانی صنعت گران ايرانی را فراهم می آوردند، و 2: کوشش در نگهداری از سنن و آداب ميهن جلب کرد.)‏
ازدياد تعداد انجمن ها در سراسر ايران پديده ای کاملاً خود انگيخته بود. حيدرخان عمو اغلی، انقلابی با سابقه و از پايه گذاران فرقه ي ‏اجتماعيون-عاميون (مجاهدين) در ايران، در تحريرات خود به اين خود انگيختگی معترف بود و نوشت که : پس از انتخاب نمايندگان ‏برای مجلس اول، وکلا انتخاب شدند، و رفته رفته انجمن ها تشکيل شدند که تمام ترتيبات سابقه ي ما بهم خورده و هر کس در انجمنی ‏عضويت پيدا کرده، حوزه عمومی ما از هم پاشيد. پس از آن من ماندم و همان هفت نفر حوزه خصوصی که با فرقه ي اجتماعيون کارگری ‏روسيه نيز رابطه داشتيم. (در اين جا بايد به ياد آورد که انجمن های گوناگونی در ايران پديد آمدند. انجمن شهری، ايالتی و ولايتی، حرفه ‏ای يا صنفی؛ استفاده از واژه يکسان انجمن برای چند گونه گردهمآئی، که وظايف مختلفی داشتند، مانع از آن نمی شد که اراده مردم بيان ‏خود را در ريخت های گوناگون بيابد.)‏
نخستن وظيفه ای که اين انجمن ها برای خود قائل شدند هنوز عبارت بود از تعليم و تربيت توده های مردم؛ دومين اين وظايف دفاع از ‏قانون اساسی تازه پا بود. بايد تأکيد ورزيد که، علی رغم وجود مجلس شورای ملی، قدرت واقعی در کشور در دست انجمن های محلی بود. ‏مجلس ملی که در تهران بود، و بيرون از دسترس بسياری از مردم کشور قرار داشت، به سختی می توانست توده های کشوری به وسعت ‏ايران را نسبت به فعاليت روزمره خود جلب کند.‏
به وارونه، انجمن ها که از خود مردم يا از نمايندگان بلا فصل و دمِ دست ايشان تشيکل می شدند، به مرکز قدرت های غير متمرکز محلی ‏و منطقه ای بدل شدند. مجلس ملی، با اين که با دربار قابل مقايسه نبود، برای مردم همچون پديده ی تجريدی و غيرقابل لمس و به دور ‏از دسترس کارمندان ساده کشور می نمود. حتا هنگامی که لازم می آمد با مجلس ملی تماسی گرفته شود يا عريضه ای به آن فرستاده ‏شود، اين اقدام از طريق انجمن صنفی، يا محلی انجام می پذيرفت.(15)‏
اين واقعيت که انجمن ها غالباً موفق می شدند شهرها را از مأموران و حاکمان منفور و فرستاده تهران رها سازند، شاهد بر وجود و قدرت ‏فعال آنان در اين دوران است. (يادآوری اولين برخورد محمد علی ميرزا و انجمن بس مهم است.در نخستين نبرد محمد علی ميرزا بر ضد ‏مشروطه، او پيامی داير بر برچيدن انجمن ها فرستاد. كسروي مي نويسد: «انجمن نشينان که بيشترشان از مليان و بازرگانان می بودند، ‏بيم کرده و فرمان بُرداری نمودند و انجمن را رها کردند. ولی آزادی خواهان يا بهتر بگوييم، مجاهدان، خرسندی ندادند. ... [در پاسخ ميرزا ‏حسن مجتهد گفت] تا رسيدن قانون اساسی نبايد انجمنی باشد. اينان گفتند :ما نخواهيم گذاشت انجمن بسته شود. ما چيزی را که ‏گرفته ايم از دست نخواهيم داد». در زير فشار مردم محمد علی عقب نشست و دست خط صادر کرد: «انجمن ملی کمافی السابق برقرار ‏بوده، و يک نفر مأمور به تصديق اجزاء انجمن از جانب حضرت قدس معين و در انجمن حاضر خواهد شد که [کذا] اعضای انجمن [را] در ‏امورات جزئی و کلی ملت [كند و] هر چه قلم نموده اند به موقع اجرا گذارده، کار گزاران حضرت والا در اجراي تمام احکامات انجمن ملی ‏تقويت خواهند نمود»" کسروی، تاريخ مشروطه ي، ايران، تهران، 1346، ص 75 - 174.)‏
در شمال ايران، از جمله آذربايجان، آنجا كه نفوذ سوسيال-دمكراسي بيشتر از هرجاي ديگر بود، انجمن ها گرايشي آشكارا ترقي خواهانه ‏داشتند. در نقاط شمالي، كوشنده ترين اعضاي انجمن ها را سوسيال-دمكرات ها، مجاهدان و فدائيان تشكيل مي دادند.(16) در شهرهاي ‏جنوبي يا مركزي (اصفهان، شيراز، و كرمان) يا حتي در شرق چون مشهد، ملايان بزرگ موفق مي شدند انجمن ها را يا تأسيس كنند يا ‏تحت هدايت خود آورند. و در پاره اي موارد حتي زمينداران بزرگ را ميسر مي افتاد سلطه ي خود را بر انجمن ها مستولي سازند. مثلاً ضلّ ‏السلطان، برادر مظفرالدين شاه و حاكم اصفهان، آن جابر خون آشام، بخاطر مبارزه با برادر و سپس برادرزاده ي خود محمد علي شاه، و به ‏اميد جانشيني آنان، از انجمن اصفهان كه تحت هدايت ملابان بزرگ شهر بود، پشتيباني مي كرد. (گفتني است كه ظل السلطان آنقدر بي ‏رحم بود كه به فرزند خود گفت كه، اگر مي خواست جانشين پدر شود، بايستي مادر خود، يعني همسر ظل السطان، را به قتل برساند. پسر ‏هم چنين كرد. آنچه بر دهقانان، صنعتگران، و ديگر اهالي منطقه ي زير نفوذ او مي رفت ازين نمونه استنباط مي شود.)‏
در تبريز، به وارونه، نه فقط حاكم شهر، كه حتي ملاي بزرگ كه مدافع زمينداران بزرگ آن ايالت بود از شهر بيرون رانده شدند. (احمد ‏كسروي به تفصيل به اين مطلب پرداخته است؛ تكرار آنچه او نوشته است ضروري نمي نمايد. در ابن مورد، نگاه كنيد به تاريخ مشروطه ‏ي ايران، تهران 13 صفحات: 46،75-173، 183، 90-188، 238، 43-241، 48-245، 66-265، 268، 82-481، 93-492، 22-516. ‏كسروي در مورد اخراج ملاي بزرگ شهر نوشت كه مردم انجمن را واداشتند ميرزا حسن، مجتهد مقتدر تبريز، را از شهر بيرون براند. ... ‏مردم خود را براي انجام اين خواست مسلح كرده بودند. در اعلاميه ي انجمن در اين باره آمده است كه «آن ملا آنچه توانست اقدامات در ‏تخريب اين مقصود مقدس [مشروطيت] نمود تا اينكه عموم علماء و ملت جمع شده از جهت اسكات فتنه و صلاح عموم ملت، ايشان از ‏شهر تشريف بردند.» همان كتاب، ص 245.)‏
انجمن تبريز كه رفته رفته به كانون مركزي انجمن هاي حرفه اي و محلي آذربايجان بدل شد و همچون انجمن ملي ايالت شناخته شد. ‏در فوريه 1907 وزير مختار بريتانيا در ايران گزارش داد كه انجمن ملي در اثر اختلاف هاي داخلي تضعيف شده بود. با اين همه، انجمن ‏ملي آذربايجان زمينداران بزرگ را به هراس انداخته بود، كه شاهد قدرت مردم و، زير فشار انجمن ها،تقليل بهاي غلات بودند. ‏
قدرت انجمن ها چنان رشد يافت كه ظرف يكسال شاه جديد محمد علي ميرزا با همه ي تفكر استبدادي اش در اكتبر 1907 (آبان ‏‏1286) ناچار از پذيرش متم قانون اساسي شد، كه نه فقط حقوق دمكراتيك مردم را گسترش مي داد، بلكه همچنين بر وجود رسمي و ‏قانوني انجمن هاي ايالتي و ولايتي، يعني پايه هاي اساسي نوعي حكومت فدرال، صحه اي غير قابل انكار مي گذاشت. با اين همه، نه ‏شاه و نه زمينداران بزرگ از توطئه و كوشش براي براندازي دمكراسي تازه پاي ايران دمي نمي ايستادند. در دسامبر 1907 (آذر ماه ‏‏1286)، هنگامي كه شاه نخستين بار به اقدام علني براي اضمحلال مجلس دست زد، انجمن هاي موجود در تهران ظرف 24 ساعت براي ‏دفاع از قانون اساسي 3 هزار تن مسلح را بسيج كردند و ميدان بهارستان را به اشغال خود در آوردند. در فرداي آن روز افراد مسلح انجمن ‏ها حتي افزايش يافت و به 7 هزار تن رسيد، و بدين سان، شاهِ بيمناك را به عقب نشيني، حتي اگر موقتي، واداشتند.‏
‏(كسروي در مورد نقش انجمن ها نوشت: »انجمن تبريز، براي چاره به يك كار بخردانه برخاست، و آن اينكه به همداستاني مجاهدان - ‏بلكه رهنمايي آنان - محمد علي ميرزا را به عنوان اينكه سوگند خود را شكسته بود، از پادشاهي برداشت و اين كار را در آن زمان به ‏تهران، به خود محمد علي ميرزا، و به دارالشوراء آگاهي داد، و از آن سوی سران آزادي در تلگرافخانه نشسته، به همه ي شهر ها رشت، ‏قزوين، اسپهان، يزد، شيراز، مشهد، خوي، اروميه، و ديگر جاها تلگراف كرده، خواستار گرديدند كه در اين باره همداستان گردند و هم ‏آوازي نمايند. اين كار نتيجه ي بسيار نيك و زودي داد، زيرا از همه ي شهر ها اين خواهش را پذيرفتند و از همه ي آن ها تلگراف بيزاري ‏از پادشاهي محمد علي ميرزا به خود او و به دارالشوراء فرستاده گرديد. از دارالشوراء درخواست مي شد كه جانشين او را برگزينند.» [همان ‏كتاب، ص 517؛ در مورد تلگراف انجمن هاي ديگر شهر ها، نگاه كنيد به صص 19-518. در اين مورد، همچنين نگاه كنيد به كتاب آبي، ‏ترجمه ي اسناد وزارت خارجه ي بريتانيادر مورد نهضت مشروطه، چاپ اول توسط سردار اسعد بختياري، 1293؟، چاپ جديد به همت ‏احمد بشيري، ج. يكم، ص 118)‏
هنگامي كه محمد علي شاه در تابستان 1287 به حمله ي ويرانگر خود بر ضد مجلس دست برد، و به كشتار رهبران و كوشندگان ‏آزاديخواه تهران دست زد، اين شهر تبريز بود كه به هدايت ستار خان، و با تكيه بر انجمن هاي ملي، مقاومت را سازمان داد و تا سركوبي ‏سلطان جبّار، محمد علي شاه، ادامه داد. نقش انجمن تبريز در اين مقاومت نقشی اساسی و گذشت ناپذير بود. در دوران يک ساله ي ‏مقاومت تبريز، انجمن ملی تبريز عملاً نقش دولت موقت را ايفا می کرد و از سوی نمايندگان سياسی دول غربی نيز بدين سان شناخته ‏شد.(17) (در اسناد وزارت خارجه ي بريتانيا مكرراً به مذاكرات كنسول هاي روسيه و بريتانيا با مسؤولان انجمن ملي آذربايجان اشاره مي ‏رود. آنان انجمن را طرف جدي مذاكره به حساب مي آوردند. نگاه كنيد به كتاب آبي، ج. 2، ص 388 و 485؛ ج 3، ص 543.)‏
 

نقش انجمن ها در جنبش دفاع از مشروطيت آن قدر نيرومند بود که، چنانکه در بالا اشاره رفت، مورد توجه نمايندگان دول ذينفع را به ‏خود جلب می کرد، بويژه توجه خاص دولت روسيه تزاری را که در شمال با انجمن های متعددی روبرو بود و هم گوش به زنگ تأثير نمونه ‏انقلابیون روسيه در ايران بود (در اينجا مراد از انقلابيون فقط بلشويک ها نيستند، زيرا ديگران چون منشويک ها و سوسيال-انقلابيون در ‏جنبش ايران شرکتی فعال داشتند).‏
برای روشن شدن موضوع، بهتر است که به برخی از گزارش های سفارت روس در ايران پيرامون اين مطلب اشاره بريم.‏
در يکی از اين گزارش ها آمده است که تعداد انجمن ها در شهر رشت هر روز افزايش می يافت و به هنگام تهيه ي گزارش به 12 می ‏رسيد. طبقات مختلف اهالی و حِرَف اعضای اين انجمن ها را تشکيل می دادند. نقش رهبری در آن شهر، به عهده انجمن ملی يا انجمن ‏ايالتی بود. هدف اين انجمن رهبري دفاع از منافع مردم و تخفيف هزينه ي زندگی بود (18). مسؤولان انجمن نه تنها در امور داخلی ‏دخالت مستقيم داشتند، که حتا با مأموران سياسی دول خارجی وارد مذاکره می شدند. از جمله، انجمن ملی رشت، به منظور تأمين يکی ‏از اهداف بالا از کنسول روس در آن شهر خواست تا بهای نفت وارداتی از باکو راتخفيف دهند. همچنين، بنابرگفته ي نماينده ي ايشان، از ‏جمله ي امکانات در اختيار انجمن سهم داوطلبانه ای بود که تجار محلی، بمثابه درصدی از کل فروش خود، به آن می پرداختند. اما با اين ‏همه، هنوز انجمن نتوانسته بود بر همه ي دشواری ها و کمبودهای مالی برای تحصيل مقاصد خود فائق آيد.(19)‏
انجمن ها معمولا در اوقات مقرر انعقاد می يافتند و به امور مورد نظر خود رسيدگی می کردند. علاوه بر اين ها، به نوشتن اوراقی به نام ‏‏شب نامه اقدام می کردند و آن ها را به ديوار ها نصب يا شبانه در نقاط مختلف شهر می پراکندند. اگر انجمن اصفهان زير فشار آقا ‏نجفی به يهوديان ظلم می کرد، و آنان را از کسب و کار می ا نداخت، در عوض انجمن تبريز با تعيين قيمت نان و گوشت مورد اعتراض ‏ملاکان را فراهم می آورد؛ اما در عين حال، بنابر قول وزير مختار بريتانيا، تجار و مردم زير دست ... طرفدار و هواخواه واقعی انجمن ‏بودند. اگر انجمن شيراز که از 30 عضو از طبقات مختلف داير گرديده بود، ولی در ژانويه 1907 کاری از پيش نمی برد، در مقابل در ‏مشهد انجمن تحت نفوذ 35 آذربايجانی ساکن قرار داشت که قَسَم ياد کرده بودند که در حصول آزادی هر قدر مخارج لازم داشته باشد و ‏هر گونه مخاطرات پيش آيد، به هيچ وجه از بذل جان و مال دريغ نخواهند داشت.‏
اگر در اصفهان برخی از تجار و سادات، در اعتراض به حمل و نقل انحصاری گندم به يزد وارد انجمن شده بودند و از طرف عُمال آقا ‏نورالله مورد ضرب و شتم قرار گرفته بودند، اما نيروی انجمن آن چنان در جامعه افزايش يافته بود که حتا عده ای از ملاکان، شاهزادگان، ‏روسای لشگری و کشوری، با اين که مرتجع بودند، لکن حمايت و حفط مشروطه را از محمد علی شاه خواستار شدند و او را هشدار دادند ‏که، اگر گزندی به مشروطه برساند، از حمايت آن پادشاه کناره خواهند نمود. در تأييد همين فشار عمومی اجتماعی بود که وزير مختار ‏بريتانيا در تهران در مورد انجمن اكابر نوشت: «ايجاد اين هيأت نتيجه ي انجمن اعيان است که کناره جويی آنان از فرقه ي استبدادی ‏وضع داخلی را به کلی تغيير داده است؛ هيأت مزبور مرکب است از مأموران عاليه با برخی از صاحب منصبان نظامی تحت رياست امير ‏اعظم و نايب رئيسی حسين قلی خان نواب، كه يکی از رهبران بعدی فرقه دموکرات ايران در مجلس دوم شد. باز، اگر در تربت حيدريه، ‏‏مردم از انجمن دفاع می کردند، در تبريز رياست شهربانی را يکی از اعضای مهم انجمن ايالتی به عهده داشت و برگزيده ي انجمن برای ‏آن سمت بود. انجمن شهر بودجه شهربانی را تأمين مي کرد، و پاسبانان آن با ملبوس فاخر و حمل يک تفنگ و پنجاه فشنگ ‏انجام وظيفه می کردند. باز اگر در اصفهان مردم از انجمن رضايت نداشتند، زيرا کارهايی را که مردم رأی به آن ها می دادند انجام نمی ‏داد، اما در همان شهر تبريز، انجمن مواجب فراش های حکومتی را منظماً می پرداخت و رئيس آن به نماينده ي سياسی بريتانيا از لزوم ‏برکناری فرمانفرمای بی حال و ناقابل از ايالت سخن می گفت. اگر انتخابات انجمن کرمان در اکتبر 1907 دچار اغتشاش شد، اما انجمن ‏تبريز، کمپانی تلگراف هندو اروپ را مجبور نمود که تمام مديونی خود را به انجمن محلی بپردازد، يا به دول خارجی در برابر خبر اعطای ‏وام به محمد علی ميرزای متجاوز هشدار می داد». (در اين مورد، نگاه كنيد به كتاب آبي، ، ج. ا، به ترتيب، صص 44، 38، 29-28، 24، ‏‏34، 84، 92، 187، 178، 95-94، 94، 11، 399.)‏
مورد خاص بسيار جالب ديگری از کوشش های انجمنين، نمونه ي فعاليت طلاب مدرسه ي اصفهان بود. موافق گزارش وزير مختار روسيه، ‏نارضايی طلاب از روحانيون، که بر تمام املاک موقوفه مساجد دست برده بودند، بزودی ريختی تنش آميز به خود گرفت. اقدامات آقا کمال ‏‏(فرزند بزرگ آقا نجفی، ملای ثروتمند اصفهان) بر ضد طلاب موجبات تشنج هرچه بيشتر ايشان را در برابر روحانيون بزرگ فراهم آورد؛ ‏قسمت اعظم اهالی شهر جانب طلاب را گرفتند که در اثر اقدامات خودکامانه ي مجتهدان بزرگ از امکان ارضای خواست های اوليه ي ‏خويش محروم مانده بودند. در نشست های متعدد طلاب و هواداران آنان به بست در کنسولگری روس و حتی اقدامات جدی تری برضد ‏روحانيون بزرگ رأی زده شد. اما به زودی نيروی انجمن طلاب روحانيت بزرگ را چنان در هراس کرد که اعطای امتيازاتی چند به طلاب ‏را پذيرفتند (20)، تا آنجا که به پخش وجوهی در ميان طلاب معترض دست زدند.‏
دخالت انجمن ها در امور حکومتی (محلی) تا حد سرکشی به امور نظامی نيز پيش رفت. بنابر نظر كنسولگري روسيه، انجمن ايالتی مشهد، ‏نه تنها به بی نظمی در امور قوای نظامی دامن می زد، بلکه حتی از تهران پيرامون اختصاص بودجه به نيروهای محلی توضيح مي ‏خواست. به نظر انجمن مشهد، قوای نظامی که بودجه سنگينی را می بلعيد به هنگام نياز در اختيار نبودند. افزون بر اين، انجمن مشهد ‏خواستار بر کناری وزير داخله، آصف الدوله شد، زيرا بنا بر نظر انجمن، امور نظامی خراسان به هنگام مأموريت شخص اخير در هم ريخته ‏شده بود.(21)‏
گاه دخالت انجمن ها، که اراده ي سرکوب شده ي مردم را باز می تابيد، تا حد دخالت در امور مهمی چون توقيف سياستمداران بزرگ ‏مملکتی پيش می رفت. نمونه ي آن دستگيری ناصر الملک توسط اعضای انجمن شهر قزوين بود(22).‏
فعاليت انجمن های تهران پس از رکود ناشی از کودتای نخستين و نافرجام محمدعلی شاه بر ضد مشروطه از سر گرفته شد. در آن هنگام، ‏بنابر گزارش جرج چرچيل، دبير شرقی سفارت بريتانيا در تهران، در پايتخت از يك صد انجمن صورت برداشته شده بود، که مهم ترين آن ‏ها انجمن آذربايجان بود (به رياست تقی زاده و با 2962 عضو). انجمن ها اتصالاً به کار[ها]ی پليتيکی می پردازند. (کتاب آبی، ج. 1، ص ‏‏165) همين انجمن های تهران به دعوت انجمن طلاب پايتخت در جلسه ای که در مسجد مروی برگذار شد مجازات قاتلان فريدون ‏‏(زرتشتی مشروطه خواه مقتول) را خواستار شدند. در همين هنگام ملک المتکلمين، که مدتی بود ممنوع الخطابه شده بود، طی سخنرانی ‏مفصلی در حمايت از انجمن های شهر ،نه فقط مجازات قاتلان را، که حتی تنبيه وزير جنگ را نيز خواست (تا دو ماه پيش از آن در ‏سخنرانی های او تا چهار هزار نفر شرکت می جستنددر شهري كه 200 هزار جمعيت داشت!). افزون بر آن، اين نشست مشترک انجمن ‏ها اخراج احتشام السطنه، دستيار محمدعلی ميرزا را نيز طلب کرد. (23)‏
در اين هنگام با افزايش خطر هرچه بيشتر مقابله رو در روی و اجتناب ناپذير با دربار محمدعلی شاه و ترس و رعب محافظه کاران درون ‏مجلس، نقش انجمن ها در تهران، رشت و تبريز روز به روز بيشتر می شد.‏
بنابر گزارش وزيرمختار روسيه، عناصر محافظه کار مجلس شورا پس از درک ناتوانی خود در برابر انجمن ها به بحث پيرامون چگونگی ‏سرکوب آنها روی آوردند(24). حرکت محمدعلی شاه نيز در همين سمت بود. هنگامی که او به ناتوانائی خود و يارانش در برابر انجمن ها ‏پی برد، از طريق ميانجی های درباری امتيازاتی به جناح محافظه کار مجلس اعطا کرد، و در مقابل، از جمله تحديد اختيارات انجمن ها را ‏از مجلس خواست(25).‏
چنان که موارد بالا نشان می دهند، نفوذ انجمن ها آن چنان افزايش يافته بود که نه فقط محمدعلی شاه و نه تنها عناصر محافظه کار ‏مجلس را در هراس کرده بود، که حتی نمايندگان خارجی در ايران ناگزير از تن دادن به نفوذ آن ها در پهنه سياسی ايران بودند. يک ناظر ‏روسی در همان دوران در مورد نفوذ انجمن ها در ميان مردم نوشت که زندگی به محمدعلی شاه نشان داد که خرد کردن نوآوری ها در ‏جامعه ي ايران آسان نيست.(26) عدم تحويل اعضای پيشين انجمن تبريز، که در کنسولگری روسيه در تبريز بست نشسته بودند، به ‏هواداران محمدعلی شاه، امری که در مورد تأييد وزارت خـارجه در سن پترزبورگ نيز بود،(27) نشانه ي ديگری از وزنه ي انجمن ها در ‏پهنه سياسی ايران بود.‏
چنان که پيش از اين نيز اشاره برديم، انجمن های دوره ي اول مشروطيت ستون فقرات قدرت سياسی جديد را تشکيل می دادند. وزير ‏مختار بريتانيا در ارزيابی از اين قدرت جديد در سپتامبر 1907 نوشت: «انجمن های سياسی، که در حقيقت حکومت و فرمانفرمائی ‏مملکت را می نمايند، کمال بی اعتمادی را از شاه و وزرای او دارند.» در اکتبر همان سال همو افزود که: «اقتدار و نفوذ معنوی اساس قديم ‏به واسطه انجمن های محلی لغو، بلکه منهدم گرديده و مجلس نيز نمی تواند احترام و نفودی برای خود ايجاد و احداث نمايد.» وزير مختار ‏بريتانيا، با مشاهده ي قدرت روز افزون انجمن ها در دسامبر همان سال تأکيد ورزيد که قوه ي حقيقی مجلس بر انجمن ها اتکاء يافته ‏بود.‏
در آستانه ي کودتای محمدعلی ميرزا برضد حکومت مردم، يعنی در سوم ژوئن 1908، وزير مختار بريتانيا گزارش داد که انجمن ها در ‏صدد بودند که بعضی از وابستگان شاه را، که با آن ها اختلاف داشتند، اخراج نمايند و محض آن که شاه را مجبور به قبول خود نمايند ‏سعی در تخفيف [ترساندن] کليه ي قاجاريان دارند.‏
پس بي سبب نبود كه ايسولسكي، وزير مختار امرپراتوري روسيه، نوشت كه مجلس اول به انجمن هاي آشوب طلب متكي بود. همين ‏‏آشوب طلبي يعني خلع يد از از ستمگران و دست نشاندگان قدر هاي خارجي بود كه محمد علي ميرزاي متجاوز را واداشت كه پس از ‏سركوب مجلس اول و مشروطه به دنبال نصايح ملاياني چون شيخ فضل الله نوري در صدد تأسيس مجلس مشروعه بر آيد و در ‏توجيه آن اعلام دارد كه اقدام او براي جلوگيري از مفسدين انجمن ها و اشخاص لامذهب  و حفظ قوانين اسلام و برطرف كردن ‏‏تمام آثار اغتشاش و محو نا امني و انجمن ها انجام گرفته بود. بنابر گزارش وزير مختار بريتانيا، شاه مي خواست انجمن ها كه بدون ‏هيچ حقي در امور دولت مداخله مي نمايند و مُـخل آسايش عامه هستند برچيده شوند. (جاي شگفتي است كه مورخي چون فريدون ‏آدميت، به بهانه ي عمليات برخي انجمن ها، كل انجمن ها را مخل دموكراسي بداند. اين اظهار نظر نينديشيده ي او پيرامون انجمن ها و ‏اهميت آن ها هم براي استحكام مجلس خدمتگزار مردم (و نه اعيان و تحصيل كرده هاي فرنگستان) و نيز براي جامعه ي مدني از روي ‏عدم مطالعه انجام گرفته است. او در آخرين كتاب خود (ايدئولوژي نهضت مشروطيت ايران، جلد دوم، مجلس اول و بحران آزادي، ‏تهران 2000، صص 48-131) مي آورد كه انجمن ها يكي از مراكز ايجاد بحران مجلس اول بودند. او مي نويسد كه چون انجمن ها مجلس ‏را تحت فشار قرار مي دادند مجلس به فكر تصفيه ي انجمن ها بود. نه تنها مجلس، بلكه همه ي كابينه ها [ي متشكل از اعيان و ‏ثروتمندان] بر كجروي آن انجمن ها اعتراض داشتند. درست است كه برخي از انجمن ها از سوي عناصر ارتجاعي درست شده بودند، يا ‏برخي عناصر انجمن هايِ مردمي ناپخته عمل مي كردند، اما، چنانكه در بالا ديديم، انجمن ها يكي از اركان اعمال قدرت مردمي بودند. او ‏از مجاهدين مي نالد كه مسلحانه عمل مي كردند. اين شكايت نمي تواند بر شكوه هاي عناصر در قدرت كه ماهيت خود را در دهه هاي بعد ‏نشان دادند استوار شود. چنبن اظهار نظري مطالعه اي جدي و مستند مي طلبد. ضمن به رخ كشيدن تقرير قانون اساسي توسط مشير ‏الدوله (پسر) و مؤتمن الملك، كه به بركت مقام پدرشان در فرنگستان تحصيلات كرده بودند، آدميت مي نويسد انجمن ها در قلمرو ‏اجتماعي سياسي به اطلاق مايه اي نداشتند. هيچ مقاله يا رساله اي در باره ي نظريه ي انجمن و مسؤوليت مدني آن از طرف هيچ انجمني ‏سراغ نداريم! گوئي ملت ايران بايد يكشبه ره صد ساله مي رفت. به وارونه، عمدتاً به يمن سازش هاي كساني چون مشيرالدوله ها، و بدتر ‏از آن خيانت مجلسياني چون نايب رئيس مجلس اول وثوق الدوله، مردم ايران پس از صد سال هنوز در خم يك كوچه اند. اينكه مردم بايد ‏نخست بياموزند بعد به آنان دمكراسي داد در اين صد سال بسيار گفته شده است. شنا را در آب مي آموزند نه در خشگي! و در اين فرآيند ‏برخي هم غرق مي شوند، اما عمده ي داوطلبان شنا را مي آموزند. مهمتر اين ها، آيا مي شود منكر شد كه محمد علي شاه بدون فشار ‏انجمن ها به پذيرش متمم قانون اساسي تن نمي داد؟)‏
 

انجمن هاي دوران مشروطيت از ديد يك مورخ شورويست‎***‎
از مورخان نادري كه به امر انجمن ها در آن دوران پرداخته اند م.س. ايوانُف است كه در كتاب خود به نام انقلاب ايران در سال هاي ‏‏1911-1905 (‏M.S. Ivanov, Iranskaia revoliutsia, 1905-1911, Moscow, 1957, pp. 145-55 ‎‏) صفحاتي چند را به ‏آن ها اختصاص مي دهد. ايوانف با اين مي آغازد كه توسعه ي سريع فعاليت توده هاي مردم به سال 1907 در پيدايش انجمن ها، كه ‏در همه ي نقاط ايران ريخت مي گرفتند، باز مي تابيد. در اين زمان انجمن هاي گوناگون سازمان مي يافتند؛ در كنار اين انجمن هاي ‏ايالتي و ولايتي و نيز شهري (كه از همه شان به عنوان انجمن ملي ياد مي شد) انجمن هايي نيز پديد مي آمدند كه بيشتر به كلوب هاي ‏سياسي و جمعيت هاي گوناگون شباهت داشتند. در تابستان 1907، در سالگرد اخذ مشروطيت، بيش از چهل انجمن وجود داشت. تعداد ‏اين انجمن ها در آخر همان سال ميلادي به صدو چهل رسيد. بانفوذترين و كوشنده ترين اين ها انجمن آذربايجاني هاي مقيم تهران بود. ‏در سپتامبر 1907 (شهريور 1286) انجمني نيز از زنان تشكيل شد. حتي كارمندان سفارتخانه ها و كنسولگري هاي خارجي در تهران نيز ‏به سازماندهي انجمن ويژه ي خويش دست زدند.‏
در رشت، در همان تاريخ، دوازده انجمن وجود داشت: انجمن مجاهدان؛ انجمن مالكان به نام صفا؛ حقيقتِ جوانان؛ انجمن كبيرِ پيشه ‏وران؛ انجمن فاطمه ي سيد ها؛ انجمن نصر آذربايجان،ِ اشراف؛ انجمن صداقت و انجمن روحانيِِ طلاب؛ انجمن شرافتِ ملايان؛ انجمن ‏خيريه ي كارمندان؛ انجمن حسينِ پيشنمازان؛ و دوازدهمين آنان همان انجمن ملي رشت بود. در كرمانشاه انجمن حقوق به همت ‏سليمان ميرزا اسكندري برپا شد. انجمن هاي طلاب، سادات، تجار، شاهزادگان، انجمن خان ها و اربابان به نام حكمت، انجمن دلالان ‏بازار، انجمن ساكنان محله اي به نام فيض، و محله ي شهر نو به نام مودت، انجمن محله ي عباس علي به نام مساوات نيز در آن شهر ‏پديد آمدند. در اواخر 1907 انجمن مركزي (يا محلي) شهر كرمانشاه مركب از نمايندگان انجمن هاي گوناگون شهر به همت سليمان ميرزا ‏اسكندري ريخت گرفت.‏
در مشهد، در كنار ديگر انجمن ها، كاركنان دون پايه ي مسجد امام رضا براي دفاع از حقوق خود در برابر خودكامگي متوليان، انجمني بر ‏پا داشتند. در كرمان نيز، افزون بر انجمن هاي شهر، انجمن شالبافان و قاليبافان به وجود آمدند. در شهر جيرفت انجمن ده نشينان آزاد و ‏‏بردگان (كه ايوانف معناي آن را به دست نمي دهد) تشكيل شدند. در بندر لنگه انجمن هاي شيعيان و سنيان در كنار انجمن هاي ديگر ‏به وجود آمدند. ايوانف ادمه مي دهد:‏
انتخاب نمايندگان انجمن هاي ايالتي و لايتي و شهر، معمولاً توسط اعضاي اصناف انجام مي گرفت. نمايندگان تجار (به قول ‏ايوانف بوژوآزي، اربابان زميندار و روحانيون اكثريت قريب به اتفاق انجمن هاي ايالتي و شهري را تشكيل مي دادند. تعداد ‏پيشه وران و خرده مالكان در اين انجمن ها بسيار اندك بود. ‏
براساس گزارش هاي ديپلماتيك وزارت خارجه ي روسيه ي تزاري، ايوانف، در چارچوب ايدئولوژيك ويژه ي مورخان شوروي مي نويسد كه ‏پيشه وران تجار و يا شخصيت هاي مذهبي را به نمايندگي خود بر مي گزيدند. امري كه با جزئيات اثبات نمي شود و مغاير با برخي ‏داده هايي است كه ما در انتخابات مجلس اول و انجمن هاي شهري رشت و تبريز ملاحظه مي كنيم. از آنجا که او هميشه جزئيات پژوهش ‏را عرضه نمی کند، اين گفته ي او را بايد به قيد احتياط تلقی کرد. او می آورد: چنانچه از انجمن ها يی که مستقيماً در روستاها ريخت ‏می گرفتند چشم پوشيده شود، نمی توان گفت که دهقانان در انجمن ها شرکتی داشتند و حتا در انجمن های روستايی نيز اکثريت ‏نمايندگان از ميان شخصيت های مذهبی و خرده مالکان بودند. او می افزايد رهبری انجمن ها در سال 1907 تقريباً به طور انحصاری در ‏دست اربابان و روحانيون بود. بدون آنکه خواسته باشيم نفوذ برخی از روحانيون فعال را در نهضت مشروطه و جنبش انجمين را منکر ‏شويم، بايد به داوری ايوانف در اين مورد نيز به ديده ي ترديد بنگريم، زيرا، به ويژه آن جا که انجمن های محلی براساس حرفه، شغل، يا ‏صنف تشکيل می شدند، تا به نيازهای ويژه ي اعضای خود جواب گويند، به سختی می توان پذيرفت که مردم کسانی را برگزيده بوده ‏باشند که از نظر منافع، با خود ايشان در تضاد بودند، يا شناختی از حِرَف ايشان نداشته بوده باشند. مثلاً، به سختی می توان پذيرفت که ‏روستائيان اين يا آن دهکده که، چنانکه در زير خواهيم ديد، به خاطر مبارزه با ارباب به پا می خاستند و امور توليد را در دست خود می ‏گرفتند، خرده مالکی را به نمايندگی خود برگزيده بوده باشند؛ يا اين که ايوانف توقع دارد که دهقانان در انجمن هايی خارج از روستاها ‏شرکت جسته بوده باشند.‏
اما وضع شهرها ديگر بود. ايوانف برپايه ي گزارش های پاخيتونُف، سرکنسول روسيه در تبريز می نويسد که انجمن ايالتی (ملی شهر تبريز) ‏دارای 22 عضو بود. از اينان، 3 نفر از مالکان بودند. از اين سه تن، يکی در عين حال صراف و ديگری تاجر هم بود. 7 نفر ديگر از تجار، 4 ‏نفر از قالی بافی بودند. ايوانف می افزايد که ظاهراً گزارش دهنده از شغل سه تن ديگر بی خبر بود. (براي تداخل ويژه در مناسبات ‏تغييريابنده در کشورهايی چون چين و ايران. در اين مورد نگاه کنيد به اسناد تاريخی، ج. 8 (آثار سلطانزاده، و نيز درآمد مقاله ي مربوط ‏به شيوه ي توليد آسيايی در كتاب جمعه ها، شماره 4)‏
ايوانف همچنين می افزايد که مجتهد بزرگ تبريز، حاجی ميرزا حسن و ديگر شخصيت های مذهبی و نمايندگان اشراف، چون نظام ‏الدوله، در موارد مهم، با استفاده از حق رأی تعيين کننده در جلسات انجمن شرکت می جستند. وزنه ي تجار، اربابان و روحانيون در ميان ‏اعضای انجمن های ديگر ايالت و شهرها، باز هم بيشتر بود. به عنوان مثال، در انجمن (ايالتی) کرمان تنها شخصيت های مذهبی کارمندان ‏عالی رتبه، تجار و مالکان به عضويت رهبری برگزيده شدند. در آغاز سال 1907 از 12 عضو انجمن بوشهر، يازده تن تاجر بودند، شغل نفر ‏دوازدهم که قايق رانان عضو شهر را نمايندگی می کرد، روشن نشده است. در خراسان در انتخابات مجدد در ماه مه 1908، شخصيت های ‏مذهبی، اربابان و تجار برگزيده شدند. در اينجا حاجی علی اکبر خشخاشی (نانوا) و حاجی محمد کاظم (تاجر شيشه) نيز از سوی پيشه ‏وران انتخاب شدند. در تابستان 1907، يک سال پس از اعطای مشروطيت، 3 روحانی، 2 پيشه ور و دو خرده مالک به عضويت انجمن ‏شيراز برگزيده شدند. ايوانف سپس در جمع بست خود می آورد که در سال 1907 ميلادی، اکثريت اعضای انجمن های شهری (ايالتی) را ‏تجار، اربابان يا شخصيت های مذهبی تشکيل می دادند. در تبريز، حاجی مهدی کوزه کنانی، تاجری ثروتمند، نظام الدوله و بصيرالدوله از ‏مالکان بزرگ، در دوران های مختلف در رأس انجمن قرار داشتند. در همان سال حاج محمد رضا مجتهد، در رأس انجمن گيلان، و ‏عبدالرسول بزرگ ترين تاجر بوشهر، در رأس انجمن آن شهر قرار داشتند.‏
با توجه به نقش مهمی که تجار و پاره ای از روحانيون وابسته يا نزديک به آنان در جنبش ضد دخالت خارجی از نهضت تنباکو، يا حتا قبل ‏از آن، کسب کرده بودند، شگفت آور نيست که اينان در صف اول نمايندگی قرار گرفته بوده باشند. بايد همچنين توجه داشت که در آن ‏زمان هنوز صنايع مدرنی در ايران وجود نداشت که کارگران آن ها بتوانند نقش مهمی در جنبش ايفا کنند. بيشتر دهقانان و صنعت گران ‏ويران شده نيز به مهاجرت روی می آورند و، بنابر اين، نمی توانستند در انجمن های روستايی يا شهری نقش بسيار فعالی ايفا کنند. افزون ‏بر اين ها، قشرهايی که مستقيماً می توانستند از دخالت خارجی در اقتصاد و سياست ايران متضرر شوند و نسبت به اين ضرر آگاهی ای ‏نسبی کسب کنند، همان هايی بودندکه نمايندگان شان در انجمن ها انتخاب می شدند. با اين همه، اگر غلبه در انجمن ها با مالكان و تجار ‏مي بود، دليلي نداشت كه سفارت هاي ذينفع، مجلس و محمد عليشاه خواسته باشند كه انجمن ها را منحل يا اصلاح كنند.‏
اما چنان که دانسته است، با رشد مبارزه و تعميق آن طی سال های 1909- 1908 و به ويژه شرکت فعال مجاهدان و فدائيان، که عمدتاً ‏از ميان کارگران نوپای ايرانی مقيم قفقاز برخاسته بودند (يعنی همان دهقانان و صنعتگران ويران شده در جلای وطن) و آن هم تحت ‏هدايت اجتماعيونعاميون قفقاز و ايران، آرايش انجمن ها، به ويژه در گيلان و آذربايجان تغيير يافت.‏
در مورد نوع فعاليت انجمن های انقلابی مشروطيت، ايوانف با تکيه به گزارش های مسؤولان سياسی روسيه در ايران می افزايد که کوشش ‏آن ها در پهنه های گوناگون انجام می گرفت. انجمن ها بر ضد مقامات مرتجع دولتی و امپرياليست ها تبليغ می کردند و می کوشيدند ‏احساسات ميهنی را بيدار کنند. برای تأسيس مدارس و کارخانجات صنعتی و نيز بهبود وضع شهرها اقدام می کردند، مدرسه، کتابخانه و ‏درمانگاه می گشودند، برای ايجاد بانک ملی پول گرد می آوردند. برخی از انجمن ها حتا در جهت تأسيس شرکت های تجاری و ايجاد ‏کارخانجات صنعتی و استخراج منابع طبيعی گام هايی برداشتند. برخی از انجمن ها پيشگامان مبارزه با امپرياليسم بودند و کالاهای ‏خارجی را تحريم می کردند. (معلوم نيست درك اعضا و كوشندگان آن انجمن ها از پديده ي امپرياليسم كه نخستين كتاب معروف در باره ‏ي آن پس از شكست مشروطه منتشر شد تا چه حد بود. اما نمي توان منكر احساسات ضد خارجي شد كه مبين لطمات مشخصي بود كه ‏بر مردم وارد آمده بود.)‏
ايوانف می افزايد، و ما پيش از اين نيز ديديم، که تقريبا تمام انجمن های ايالتی و ولايتی تلاش می کردند فعاليت حکام و مقامات دولتی، ‏جمع آوری ماليات، و نيز استخدام ماموران حکومتی را تحت نظر خود قرار دهند. آن ها به حساب های ماليات های اخذ شده رسيدگی می ‏کردند. در پاره ای موارد انجمن ها اداره ي برخی از امور را مستقيماً در دست می گرفتند، از جمله حل و فصل مسائل قضايی منطقه يا ‏تعيين قيمت نان را. در پاره ای از انجمن ها، به ويژه در نقاط شمالی کشور. انجمن ها می کوشيدند تا تمام فعاليت های دولتی را خود ‏انجام دهند، يا به عبارت ديگر، خود امور اداری را بگردانند. اين انجمن ها از پذيرفتن حکام و واليان منتخب شاه سرباز می زدند، و گاه خود ‏ماموران مهم و روسای پليس را رأسا منصوب می کردند، يا در ديگر نقاط از منصوبان دولت مرکزی گزارش امور را می خواستند. مورد ‏برجسته همانا گسترش نفوذ و فعاليت انجمن تبريز بود. چنانکه ايوانف می نويسد، در اغلب موارد تصميم های انجمن ايالتی از احکام ‏جانشين والی ايالت، نظام الملک، اهميت بيشتری داشت، زيرا مردم طبيعتاً دستورهای برگزيدگان خود را به رغبت می پذيرفتند و آنان را ‏در خدمت منافع خود می دانستند. بعدها خود نظام الملک زير فشار انجمن ايالتی ناگزير از ترک تبريز شد.‏
در تابستان 1286، هنگامی که شاهزاده فرمانفرما، که از سوی شاه به سمت والی آذربايجان منصوب شده بود، وارد تبريز شد، به قاطعيت ‏در امر مأموريت خود اشتهار داشت. اما، بنابر گزارش گارتويک، وزير مختار روسيه (مورخ 24 اوت 1908 يک سال بعد) او ديگر متوجه اين ‏نکته بود که نمی تواند از عهده مسؤوليتی که به عهده اش واگذار شده بود، برآيد. در واقع مدت ها بود که قدرت محلی در دست انجمن ‏ايالتی قرار داشت، انجمنی که با نفوذترين انجمن ها بود و در تهران هم شعبه داشت و همه ي نمايندگان مجلس هم به گفته های آن ‏توجه داشتند. انجمن تبريز، نه تنها بر ضد مقامات محلی، که حتا بر ضد شخص شاه نيز عمل می کرد. مثلاً، در 28 مارس 1907 (8 ‏فروردين 1286) کاروان حامل سلاح برای شاه توسط انجمن تبريز توقيف شد. همان شب، به دستور انجمن خانه های افراد نزديک به شاه ‏تفتيش شدند و اسلحه های مکشوفه به ضبط انجمن در آمدند. در رشت نيز نقش انجمن بسيار مهم بود. در تأييد آن چه که ما خود در بالا ‏گفتيم، ايوانف نيز به نقل از گزارش های سياسی مأموران روسيه تزاری می آورد که انجمن رشت اداره کننده ي واقعی ايالت بود.‏
در مورد خراسان نيز ايوانف همان را که در بالا يادآور شديم، مي گويد و می افزايد: انجمن بنابر شکايت اهالی محل مقامات محلی دولت ‏را به مشهد فرا می خواند و گاه آنان را به حبس محکوم می کرد. به گزارش های مالی رئيس قشون خراسان رسيدگی می کرد. انجمن بر ‏ضد خودکامگی مقامات دولتی و اخذ ماليات زياده از حد گام برمی داشت. در آغاز سال 1907، انجمن ديوارکوب هايی در شهر نصب کرد و ‏طی آن ها مردم را به اين فراخواند که بدون موافقت انجمن مالياتی نپردازند. به دستور انجمن، صدور گندم از خراسان ممنوع شد، برای ‏نان قيمتی ثابت تعيين شد، ترياک خانه ها بسته شدند، و البته تحت نفوذ روحانيت مشهد، فروش نوشابه های الکلی ممنوع اعلام شد. در ‏اين شهر نيز انجمن دست به کار گشودن مدرسه، کتابخانه، و درمانگاه شد. انجمن های خراسان مسائل سياسی را نيز طرح مي کردند، لغو ‏قانون کاپيتولاسيون را پيش کشيدند، و مردم را به تحريم پوشيدن البسه اروپايی و تحريم کالاهای خارجی دعوت می کردند. در ديگر ‏نقاط خراسان هم فعاليت بر همين نسق بود. در سبزوار انجمن شهر، حاکم را واداشت تا ماليات های اضافی اخذ شده از مردم را به ايشان ‏باز پس دهد. (در اينجا بايد توجه خواننده را به كوشش براي نگهداري از سنن و آداب ميهن هر جنبه هاي ضد استعماري  دفاع از توليد ‏هاي داخلي در برابر كالاهاي وارداتي ارزان جلب كرد كه ويراني صنعتگران ايراني را فراهم مي آوردند.)‏
 

در جنوب فعاليت های انجمن از همان آغاز رنگی ضد انگليسی به خود گرفت. انجمن بندرعباس مسئله ي خريد و واگذاری تلگراف خانه ‏انگليسی و حفاظت راه پستی بندرعباسکرمان را که در دست انگليسيان بود، به مجلس عرضه داشت. انجمن ها و تجار جنوب كشور، در ‏اواخر سال 1907 و آغاز سال 1908 تحريم شرکت کشتی برتيش اينديا را که بين بنادر خليج فارس و هندوستان در رفت و آمد بودند، ‏سازمان دادند. در اين جا نيز انجمن ها به گشودن دبستان، کتابخانه دست زدند. در بندرعباس انجمن شهر برای تأسيس مدرسه ای گام ‏برداشت و برای تأمين بودجه ي آن به گردآوری پول، و از جمله بستن يک شاهی ماليات بر هر محموله ي وارداتی يا صادراتی دست زد. ‏انجمن شهر بم در پايان سال 1907 توفيق يافت حکم عزل حاکم شهر را از ناصر الملک والی کرمان به دست آورد. سپس حاکم جديد که ‏نيز بر ضد مردم اقدام کرده بود، با مخالفت مردم روبرو شد. انبوه مردم شهر، تحت هدايت انجمن، حاکم را که يکی از مبلغان انجمن را به ‏فلک بسته بود، سنگ باران کردند.‏
بنابر گفته ي رفعت نظام، پايه گذار انجمن، هدف آن عبارت بود از جلوگيری از تضييقِ مقامات نسبت به مردم و دفاع از مردم در برابر ‏فشار حکومت ثروتمندان و پرداخت عوارض. پس از تشکيل، آن انجمن از کدخدايان منطقه ي بم و نرمشير خواست که در تمام موارد ‏دشوار از انجمن کمک بخواهند و به آنان وعده داد که بدون هر گونه نظر خاصی، ايشان را از مدد قضايی بی بهره نگذارد.‏
ايوانف سپس می نويسد که نمونه های ياد شده از کوشش ها و گام های انجمن ها، همچون کاهش و تثبيت بهای نان، نظارت بر گردآوری ‏ماليات، مبارزه با خودکامگی حکومت و اقدامات ضد امپرياليستی
 در زماني كه نيروي استبداد اجازه تفكر را به مردم نمي‌داد و سياست دولت‌هاي استعماري به شدت بر ايران سايه افكنده واخذ امتياز به صورت رقابت بي‌پايان درآمده بود، جنبشي در ايران پا گرفت كه به موفقيت نائل آمد.
گرچه اين نهضت محدود بود اما با توجه به زمان و نوع اقداماتي كه انجام گرفت آثار بسيار داشت و حتي مقدمه‌اي بر انقلا‌ب مشروطه شد .به مردم جرات داد تا در برابر استبداد بايستند و نظر قاطع خود را ابراز دارند . آزمايشي بود از نيروي نهفته توده‌ها و هشداري بود به همه آنهايي كه به استقلا‌ل مي‌انديشيدند و از وضع اسفبار روز متاثر بودند اما ابزار كار را نداشتند. مذهب در اين نهضت، قدرت خود را در همبستگي ملت به وضع آشكاري نشان داد و علما و مجاهدين اسلا‌مي پيشوايي نهضت را عهده‌دار شدند. 
ناصرالدين شاه قاجار و صدراعظم او امين‌السلطان در انگلستان بودند. مسافرت سوم آنها به اروپا بود و احتياج زيادي به پول داشتند. سياستمداران انگليسي برآن بودند كه امتياز بگيرند. ماژور تالبوت از مشاوران و نزديكان ساليسبوري نخست‌وزير انگليس مامور مي‌شود تا امتياز توتون و تنباكو را به دست آورد و شاه قبول مي‌كند تالبوت را به ايران دعوت كند. در ظاهر، تالبوت تاجر طرف امتياز است ولي در واقع دولت انگلستان پشت‌سر او است. تالبوت كمپاني رژي را با گرفتن امتياز تاسيس مي‌كند، سرمايه آن 650 هزار ليره است. تالبوت در تهران در سفارت انگليس اقامت كرد و روابط خود را با دربار برقرار ساخت و پيش از اينكه صاحب امتياز تنباكو شود در ايران شروع به عمل كرد. 
بدين ترتيب بود كه ناصرالدين شاه قاجار پس از بازگشت از سفر سوم خود به اروپا امتياز خريد و فروش توتون و تنباكو را در داخل و خارج ايران به مدت 50 سال به تالبوت واگذار كرد. به موجب اين قرارداد، تالبوت موظف بود كه سالا‌نه 15 هزار ليره و نيز 4/1 سودسالا‌نه خود را به دولت ايران پرداخت كند. تاريخ اين امتياز 1890 ميلا‌دي بود. 
سهل‌انگاري دربار در مورد اين امتياز همه را به شگفتي واداشت زيرا اهميت اين انحصار در اقتصاد آن روز ايران شناخته شده بود . وقتي آن را با امتيازي كه در اين مورد دولت عثماني داده بود مقايسه مي‌كردند. در همان زمان، دولت عثماني تنها امتياز خريد و فروش توتون و تنباكو را در داخل كشور خود، در مقابل مبلغ 630 هزار ليره (سالا‌نه) به يك كمپاني واگذار كرده بود؛ اين در حالي بود كه محصول توتون و تنباكوي ايران از عثماني هم بيشتر بود.
انتشار خبر اعطاي امتياز ذكر شده مخالفت شديد روس‌ها را برانگيخت و به اعتراض‌ها و مخالفت‌هاي داخلي هم دامن زد؛ مردم مي‌ديدند كه محصول توتون و تنباكوي خود را بايد با بهاي كمي به بيگانه بفروشند و سپس آن را به قيمت گزافي دوباره بخرند. تنها زيان مادي علت اصلي مقاومت مردم نبود، خشم مردم از تسلط شركت بر سرتاسر ايران بود. شركت از ابتدا به اقدامات مشكوكي دست زد كه ارتباطي با امتيازش نداشت . مركز خود را كه در خيابان فردوسي (علا‌ءالدوله آن زمان) خريداري كرده بود به شكل قلعه مستحكمي درآورد، براي خود سپاهي و تفنگداري داشت و اين وضع در شهرها جنبه جدي‌تري پيدا كرد گويا مراكزي براي ذخيره تسليحات در نظر گرفته بودند . اين نظر وقتي تأييد شد كه بعد از انحلا‌ل شركت محموله‌هاي تازه رسيده را باز كردند و پر از اسلحه و فشنگ و وسائل تخريبي بود. علا‌وه بر اينها در شروع كار در حدود صدهزار زن و مرد انگليسي براي كمك به شركت به ايران آمدند و كار آنها تبليغ بود ابتدا در تهران و سپس در تمام شهرستان‌ها پراكنده شدند و ديانت مسيح را تبليغ مي‌كردند. گويا اين شركت حركتي نظير كمپاني هند شرقي در هند داشت.
بازرگانان توتون و تنباكو و نيز علما كه واگذاري اين امتياز را نشانه شدت يافتن تسلط بيگانگان بر كشور مي‌دانستند، خواهان لغو اين قرارداد شدند. قيام مردم از تبريز آغاز شد و به شهرهاي ديگر از جمله تهران نيز كشيده شد.گروه گروه مردم از وضع شركت اظهار عدم رضايت مي‌كردند. آيت‌ا... ميرزاي شيرازي كه مرجعيت تشيع را داشت دولت را در دادن امتياز مورد اعتراض قرار داد. مردم تبريز از ورود عمال شركت جلوگيري كردند. در تهران ميرزاي آشتياني مجتهد وقت در تماس با شاه و اتابك امتياز را اشتباه بزرگ دانست. در شيراز و اصفهان اجتماعاتي تشكيل شد و لغو امتياز را خواستار شدند. در مقابل تمام اعتراضات، امين‌السلطان مي‌گفت« محال است امتياز به هم بخورد. امضاي يك پادشاه قادر مستقل تا قيامت! به قوت خود باقي است» در شيراز مردم مغازه‌ها را بستند و در مسجد اجتماع كردند و روحانيون در تشديد مبارزه شركت فعال داشتند تا آنجا كه سيدعلي‌اكبر فال اسيري روحاني را كه در شكل دادن اجتماعات سمت رهبري داشت به خارج از كشور تبعيد كردند . در نتيجه بر احساسات مردم افزوده شد و تصميم گرفتند كه چيزي به نمايندگان شركت نفروشند. در تبريز نيز راهنمايي علما و روحانيوني چون جوادآقا مجتهد تبريزي نقش موثري داشت، امتياز را برخلا‌ف اسلا‌م دانستند و در مقابله با مامورين كمپاني دروازه‌هاي شهر را بستند. شاه كه ابتدا دستور مقاومت و تنبيه داده بود عقب‌نشيني كرد و كار كمپاني در آذربايجان متوقف گشت . در اصفهان نيز كه علما مركزيتي داشتند آقا نجفي بر مبارزه افزود، اما كار شورش دراين شهر بالا‌ گرفت و آقا نجفي فتواي تحريم خريد و فروش و استعمال را صادر كرد كه اثر بسيار گذاشت. ظل‌السلطان (فرزند شاه و حاكم اصفهان) كه از اين وضع وحشت‌زده شده بود از پدرش ناصرالدين شاه چاره‌جويي خواست . نتيجه‌اي حاصل نشد و چندنفر از روحانيون به عراق نزد ميرزاي‌شيرازي رفتند. 
در مشهد والي خراسان مردم را تهديد كرده بود كه از كمپاني تمكين كنند. تجار مشهد به علما مراجعه كردند كه اين انحصار آنها را ورشكسته مي‌كند. جمعي زياد در مسجد گوهرشاد متحصن شدند. روز بعد شهر تعطيل و به شورش كشيده شد . در تهران هم به دنبال تظاهرات، جمعي بازداشت شدند كه يكي از اين افراد ميرزارضا كرماني بود كه همه جا فرياد مي‌زد و مردم را به شورش مي‌خواند .  او به مدت چهارسال و نيم به اين مناسبت در زندان قزوين با زنجير باقي ‌ماند و انگيزه گرفتن انتقام از ناصرالدين شاه از همين‌جا در او پيدا شد. 
سراسر ايران انتظار اقدامي را از جانب آيت‌ا... ميرزاي شيرازي مرجع تشيع را داشتند.
علا‌وه بر اين سيدجمال‌الدين اسد‌آبادي نامه مفصلي خطاب به ميرزاي شيرازي مي‌نويسد و از او مي‌خواهد كه حرف آخر را بگويد، سيدجمال‌الدين در عين اينكه در مقابل ميرزاي شيرازي اظهار ادب و كوچكي نموده نامه‌اي بيداركننده و كوبنده و هيجان‌انگيز مي‌نويسد. وي اوضاع روز ايران و سياست‌هاي استعماري و امتيازاتي كه پي‌درپي از جانب دربار به بيگانگان داده مي‌شود شرح داده و انتظار ملت را در اعلا‌م نظر او بازگو مي‌كند.
آيت‌ا... ميرزاي شيرازي در سامراي عراق اقامت داشت. وي در آن زمان مرجعيت مطلق را دارا بود، در جريان تمامي حوادث قرار گرفته و وظيفه سنگين خود را احساس مي‌كرد، در ابتدا زيان امتياز را گفت و لغو آن را خواست و طي نامه‌اي براي شاه نوشت اجازه مداخله اتباع خارجه در مملكت رودررويي با فرامين قرآن است و امتياز تنباكو را عملي ننگين ناميد و از وضع شيراز و تبعيد روحانيون ابراز نگراني كرد و جبران وضع را خواستار شد.
ناصرالدين شاه اهميتي به اعتراض ميرزاي شيرازي نداد و به نماينده ايران در بغداد دستور داد كه به سامرا برود و فوايد امتياز را به ميرزا بگويد. استدلا‌ل شاه اين بود كه: 
1 -  براي رهايي از دست قوي پنجه روسيه نزديكي به دولت‌هاي اروپا لا‌زم است.
2- براي تقويت قشون احتياج به پول است و عايدات از ماليات كافي نيست.
3- قرارداد امضا شده و منتشر شده ممكن نيست به هم بخورد چون امضاي شاه را دارد و تغيير آن زشت است.
 4- صاحب امتياز آن را به دولت ديگر واگذار كرده و دولت ايران قدرت مقابله ندارد.
 5- براي فسخ امتياز خسارت‌هاي بسيار بايد داد كه از عهده ايران خارج است. 
ولي ميرزاي شيرازي به اين استدلا‌ل‌ها اعتنا نكرد و گفت دولت اگر از عهده برنمي‌آيد ملت از جواب عاجز نيست. من به خواست خدا آن را برهم مي‌زنم. شاه و صدراعظم او، امين‌السلطان، كه عوامل اصلي انعقاد اين قرارداد بودند، ابتدا به اعتراضات توجهي نكردند و وقت را بيهوده مي‌گذراندند. ميرزاي شيرازي مجددا با لحن شديدتر تلگراف مي‌كند و اتمام حجت مي‌نمايد، ناصرالدين شاه شخصا در مقام پاسخ برمي‌آيد و مي‌گويد دولت هرگز استقلا‌ل و حفظ ناموس و منافع رعيت خود را به ديگران نداده و در كمال سختي نگه داشته است و جواب كامل را امين‌السلطان خواهد داد . اما اين گفته‌ها ميرزاي شيرازي را قانع نمي‌كند، مردم در انتظار اقدام او هستند و اين كار انجام مي‌گيرد. روز نيمه اول جمادي‌الا‌ول 1309 هـ . ق 12700 هـ .ش، 1891م فتواي مرجع تقليد انتشار يافت. متن حکم میرزا چنین بود: «بسم الله الرحمن الرحیم. الیوم استعمال تنباکو و توتون بأی نحو کان در حکم محاربه با امام زمان عجل‌الله تعالی فرجه است.» الاحقر ــ محمدحسن الحسینی
با انتشار حكم ميزاي شيرازي مردم بي‌درنگ دست به كار شدند. قليان‌ها را شكستند و توتون و تنباكوها را در ميدان‌ها آتش زدند. فتوا با سرعت در سراسر ايران انتشار يافت، تمام توتون‌فروش‌ها مغازه‌هاي خود را بستند، در مدت كوتاهي به طور كامل استعمال تنباكو و توتون در تمام كشور متروك شد. در بعضي نقاط، تظاهرات مستقيما عليه شاه صورت گرفت. در حرمسراي ناصرالدين شاه هم، قليان و چپق پيدا نمي‌شد، همه را شكستند .گفته شده است كه يكي از تجار در اجراي دستور مذهبي براي اين كه شركت انگليسي را از تنباكوي موجود محروم كرده باشد، 12 هزار كيسه تنباكو را آتش مي‌زند. شاه از ميرزا حسن مجتهد آشتياني مي‌خواهد يا برود روي منبر و قليان بكشد يا از شهر بيرون برود و او روش دوم را انتخاب مي‌كند و چون در منزلش روضه‌خواني بود علما را خبر مي‌كند و از آنها وداع مي‌نمايد و آماده حركت مي‌شود كه موضوع در شهر پخش مي‌شود و تهران مبدل به قيام مي‌شود. سيل جمعيت ارگ را محاصره مي‌كنند، مردم تمام علت را امين‌السلطان مي‌دانند، فرياد برمي‌آورند كه وي را براي كشتن تسليم نمايند، به خانه نايب‌السلطنه هجوم مي‌برند، در حمله سربازان 7 نفر كشته مي‌شوند و مردم فقط به دستور آيت‌ا... آشتياني متفرق مي‌شوند؛ اما مبارزه در اوج خود تا لغو امتياز باقي مي‌ماند. دولت و كمپاني در مقام از بين بردن آثار فتوا برآمدند. امين‌السلطان و كامران ميرزا نايب‌السلطنه به محض اطلا‌ع به وحشت افتادند و سعي كردند تا از انتشار بيشتر تحريم جلوگيري كنند به همين خاطر به مامورين حكومتي دستور دادند تا نسخ فتوا را جمع‌آوري كنند اما خيلي دير بود، زيرا اين نسخ با سرعت تكثير و پخش شده بود و وعاظ و خطبا براي اجتماعات آن را مي‌خواندند و تفسير مي‌كردند. چون حكومت با انتشار سريع و گسترده موضوع مواجه شد و مخفي كردن آن امكان نداشت. حكومت درصدد تكذيب فتوا برآمد و اعلا‌م كرد كه فتوا جعلي است و شايعه‌اي را عنوان كرد مبني بر اينكه تاجري براي حفظ موجودي توتون و تنباكوي خود اقدام به جعل فتوا كرده است. اين موضوع باعث شد كه مردم به تلگراف‌خانه هجوم آورند و از ميرزاي شيرازي واقعيت را بخواهند اما تلگراف‌خانه به محاصره مامورين درآمده بود و همين امر وضع شايعه را روشن ساخت.  نهضت مردم كه بالا‌ گرفت شعارها را متوجه شخص شاه كرد و او را به وحشت انداخت. شاه ابتدا عمليات شركت را در داخل كشور منع كرد و چون فايده نداشت مجبور به لغو كلي امتياز شد. كمپاني رژي پانصدهزار ليره غرامت مطالبه داشت و شاه اين پول را از بانك شاهي كه از طرف انگليس‌ها با امتياز رويتر تأسيس شده بود قرض كرد و بهره 6 درصد را هم پرداخت كرد و اين قرض، خود بار سنگيني به دوش ملت ايران گذاشت. 
بدين ترتيب امتياز توتون و تنباكو لغو شد . اهميت اين رويداد به حدي است كه بيشتر مورخان آن را سرآغاز بيداري ايرانيان و طليعه انقلا‌ب مشروطيت دانسته‌اند . از جمله ناظم‌الا‌سلا‌م كرماني، كتاب معروف را با اين واقعه آغاز كرد.
لغو اين امتياز از چند جهت اهميت داشت:
1 - اين كه پادشاه خودكامه براي نخستين بار به طور رسمي مجبور به تسليم و عقب‌نشيني در مقابل خواست مردم شد؛ بنابراين مردم دريافتند كه مي‌توانند پادشاه را از انجام اقدامات نادرست بازدارند.
2 - علما رهبري قيام را در شهرهاي مختلف به عهده داشتند و در همه جا پيشگام و پيشرو بودند؛ بنابراين، موفقيت اين قيام موجب تثبيت قدرت علما و افزايش نقش آنها در جريانات سياسي و اجتماعي بعدي شد.
 3 -  اجراي قرارداد تالبوت موجب تسلط دولت استعمارگر انگلستان بر ايران مي‌شد. بنابراين لغو اين قرارداد ضربه سختي بر استعمارگران وارد كرد. ملت ايران در اين نهضت اسلا‌مي در واقع جزيي از حاكميت خود را رسما و علنا اعمال كرد و موفق شد تا نيروهاي متجاوز داخلي و خارجي را عقب بزند. حق اين بود كه به دسيسه‌هاي آشكار و پنهان استعمار و استبداد آگاهي كامل مي‌داشت و يكباره قدرت حاكميت را در سايه وحدتي كه در آن تاريخ ايجاد شده بود در اختيار مي‌گرفت و يك قرن ستم و خفت بعدي را تحمل نمي‌كرد.
جوابگوی منافع اکثريت توده های مردم بود. به نظر او، انجمن ها در ‏مجموع در جهت تغيير و دموکراتيدن بورژوامآبانه وضع موجود می کوشيدند. به ديد او، همه ي انجمن ها بورژوآيي بودند، لکن در اوضاع ‏و احوال فرمانروايی بقايای مناسبات زميندارانه (به قول او فئودالی) و موقعيت نيمه مستعمره ي ايران، بايد سرشت آن انجمن ها را بدون ‏ترديد پيشرو دانست.‏
اما همو، در عين حال می افزايد که در وضعيت ايران که بورژوازی تازه پا به عرصه وجود می گذاشت و با زمين داری فئودالی پيوند ‏داشت، انجمن ها، به عنوان سازمان های بورژوايی از بين بردن بقاياي نظام فئودالی را هدف خود قرار نمی دادند؛ بقايايی که همراه با ‏فشار امپرياليست ها بر ايران، مانعی بر سر راه انکشاف سرمايه دارنه ي اقتصاد ايران راتشکيل می دادند. ايوانف تأکيد می ورزد که حتا ‏انجمن تبريز که پيشروترين آن ها بود، برنامه ای در راستای تقسيم اراضی کشاورزی ميان دهقانان را رد کرد. بنابر نظر او، انجمن ها حامی ‏حفظ مناسبات روابط فئودالی بين ارباب و رعيت بودند. انجمن، مگر آن هايی که نطفه های اتحاديه کارگری بودند، گامی به سوی ‏حمايت از منافع کارگران بر نمی داشتند.‏
ايوانف می نويسد که، افزون بر اين، از همان آغاز سال 1907 انجمن های ايالتی ولايتی می کوشيدند از طرح خواست های طبقاتی ‏زحمتکشان، که برضد اربابان، تجار و روحانيون همدست اينان بود، جلوگيرند. در نتيجه، تضادی بين مردم و رهبری های اين انجمن ها ‏پديد می آمد. ايوانف به نزاع بين مردم و رهبری انجمن تبريز به عنوان نمونه ای از اين تضاد اشاره می برد. او مورد دفاع مردم تبريز از ‏دهقانان قره چمن را (روستائی درصد کيلومتری جاده ي تبريز-تهران)، که مورد آزار کشتار و غارت ارباب قرار گرفته بودند، متذکر می ‏شود. در اثر اعتراض گسترده ي مردم، انجمن هيأتی مرکب از چهار نفر را مأمور رسيدگی به اين امر کرد. اما پس از پراکنده شدن مردم، ‏انجمن به تحريک مجتهد و والی، شيخ سليم يکی از کوشندگان راديکال را حکم به بيرونی از شهر داد. مردم مانع خروج شيخ سليم شدند. ‏نزاع به دخالت مسلحانه کشيد. مجاهدان و فدائيان نقش مهمی در تغيير تصميم انجمن ايفا کردند. (ما پيش ازين به اين رويداد که موجب ‏اخراج حاج حسن مجتهد از تبريز شد، اشاره برديم. نگاه کنيد به بالا) ايوانف به نقل از آستروگرادسکی روسی در گزارش خود به پترزبورگ، ‏مورخ 2 آوريل 1907، می آورد: عناصر راديکال خواستار انتخاب جديد [هيأت مديره ي] انجمن شده اند که منحصرا از افراد چپ باشند. ‏ايوانف نتيجه می گيرد که اين رويداد ها حاکی از تغيير تناسب نيروهای طبقاتی در داخل اردوگاه طرفداران جنبش مشروطه و دور شدن ‏روحانيت اربابان و مالکان از انقلاب بود.‏
در ديگر نقاط کشور نيز اربابان و بورژواها (تجار) انجمن ها را در دست می گرفتند و می کوشيدند مانع تعميق جنبش انقلابی شوند. از ‏جمله ايوانف به نقل از بايگانی سياست خارجی روسيه می آورد که انجمن رشت در بهار 1907 آقا رحيم، رهبر مجاهدان، را به مناسبت ‏تهييج مردم و تشويق دهقانان به پرهيز از پرداخت سهم ارباب از پيله ابريشم توقيف كرد و به زندان افکند. در عين حال، ايوانف می افزايد ‏که انجمن ها برای شاه و اربابان بزرگ و امپرياليست ها خطر بزرگی را تشکيل می دادند. از همين رو مقامات دولتی و اربابان مرتجع در ‏تلاش بودند يا مانع تشکيل انجمن ها شوند، يا آنها را تابع خود سازند و از آنها به سود خود بهره برند.‏
چنانكه کسروی در چند مورد به خوبی نشان داده است (تاريخ مشروطه ي ايران، صص 83-481)، ايوانف نيز با تکيه به بايگانی دولتی ‏تزاري می آورد که حاکم گيلان در فوريه 1907 در کنار انجمن انقلابی گيلان، انجمن خود را به هدايت شريعتمدار مرتجع تشکيل داد. ‏در همان زمان در شيراز نيز قوام الملک، مالک بزرگ و مرتجع، در رو درروئی با انجمن دمکراتيک شهر، انجمني ارتجاعي به وجود آورد. ‏گفتن ندارد كه انجمن هاي ارتجاعي ازين دست، چون جوابگوی خواست های بيدار شده ي مردم  نبودند، در مبان ايشان نفوذ چندانی ‏نمی بافتند و بزودی از مبان می رفتند.‏
در پايان ايوانف تأکيد می ورزد که کوشش ملاکان و خان ها در جهت ايجاد انجمن های انحرافی و ضد مردمی نتوانست گسترش انجمن ‏های طرفدار مشروطيت را مانع شود.‏

 

انجمن های دهقانی در شمال
چنانکه پيش از يین آمد، ايوانف يا ديگر کسانی که به انجمن های انقلابی پرداخته اند، از شرکت دهقانان در انجمن های دوران مشروطه ‏سخن بسيار نگفته اند. ايوانف می نويسد: چنانچه از انجمن هائی که مستقيماً در روستاها ريخت می گرفتند چشم پوشيده شود، نمی ‏توان گفت که دهقانان در انجمن ها شرکت داشتند، و حتی در انجمن های روستائی نيز اکثريت نمايندگان از ميان شخصيت های مذهبی ‏و خرده مالکان بودند. (همان كتاب، ص 146) جای افسوس آنجاست که ايوانف نه در تأييد اين سخن خود سندی ارائه می دهد، نه به ‏انجمن هائی که مستقيماً در روستاها ريخت می گرفتند می پردازد، و به آسانی از آنها چشم می پوشد. پرسيدنی است چرا اين چشم ‏پوشی؟
چنانکه در آغاز اين نوشته به ياد آورديم، منابع شناسائی اين حرکت اجتماعی بسيار محدوداند، و بسياری از کسانی که در خفه کردن اين ‏نهضت ذينفع بوده اند، همچنين کوشيده اند بر تاريخ اين رويدادها نيز خاکستر فراموشی بپاشند. دِماغيون صاحب تئوری های پيش ساخته ‏نيز در زدودن اين خاکستر فراموشی سودی نديده اند. اما برغم اين ها، اسناد و مدارک پراکنده ای از اين حکايت می کنند که دهقانان ‏ايران از شرکت در اين جنبش به دور نماندند.‏
مطابق يادداشت های کنسول بريتانيا (29) در گيلان، اقدام دهقانان در آن ايالت نخست از گام های مجزا و فردی آغازيد. دهقانان در آن ‏زمان به کتک زدن اربابان و اخراج ايشان از روستاها دست بردند. در کشوری که تا آن زمان صرف عدم ادای سلام از جانب دهقان به ارباب ‏يا مباشر او به بهای جان دهقان تمام می شد، اقدام های چنين جسورانه از جانب ستم کشان روستايی حاکی از جو انقلابی و خواست ‏روستانشينان برای به دست گرفتن سرنوشت خويش بود. بزودی اين کوشش های فردی و پراکنده جای خود را به حرکت جمعی بخشيد. ‏در ماه مارس 1907 (فروردين 1286) پانصد تن از دهقانان مسجدِ خواهرِ امام را به اشغال خود در آوردند. هدف از بست ايشان عبارت ‏بود از اعتراض به ستم مالکان ارضی و رويگردانی از پرداخت بهره ي مالکانه. به نظر می رسد که انجمن شهر رشت (انجمن ايالتی) نسبت ‏به اين خواست دهقانان بی اعتنا نبود. يک ماه بعد، يکی از بزرگ ترين مالکان شمال عازم تهران شد تا از انجمن شهر رشت که سمت ‏دهقانان را گرفته بود، شکايت بَرد. او که ملائی را به همراه برده بود اعلام داشت که آماده بود تمام ثروت خود را به مصرف داغان کردن ‏انجمن شهر رشت برساند.‏
در واقع، انجمن های روستايی شمال، افزون بر رويگردانی از پرداخت بهره ي مالکانه، در امر تقسيم آب و امور مربوط به ابريشم بافی، ‏صنعتِ بزرگِ دستکارانه ي گيلان نيز دخالت مستقيم می کردند. (وزير مختار بريتانيا در گزارش خلاصه ي وقايع يك ماهه ي ايران در ‏باره ي روستائيان و انجمن رشت مي نويسد: در ظرف اين ماه [آوريل1907] انجمن ولايتي گرفتار چندين پارتي مخالف گرديد، بطوري ‏كه رقابت و ضديت با ايشان سبب اغتشاش و بي نظمي بسيار گشت. ... اهالي دهات مايل به دادن اجازه به صاحبان املاك نيستند. جمعي ‏از ايشان در مسجد پناهنده شدند و غرضشان از تحصن آن است كه بيش از آنچه بين ايشان و صاحبان املاك قرار داده شده است ‏نپردازند. اين مبارزه تا ماه ژوئيه ادامه يافت.( كتاب آبي، ج. 1، صص 37 و 66.)‏
بنابر گفته ي رابينو، کنسول بريتانيا در رشت، در ژوئن 1907، يکی از اعضای انجمن رشت عازم دشت نشا، ملک امين الدوله (مالک بزرگ ‏شمال و پدر علی امينی) شد. او توفيق يافت 2 تا 3 هزار تن از دهقانان آن ناحيه را بسيج کند و سازمان دهد. دانسته نيست که بنابر چه ‏تصميمی يا حکمی از جانب انجمن ايالتی، اين دهقانان سازمان يافتند و از پرداخت بهره ي مالکانه به مدت هفت سال معاف شدند. اين ‏عضو انجمن در بازگشت به شهر به اتهام تحريک دهقانان به عدم اطاعت دستگير شد، اما دهقانان مورد بحث در دفاع از او اعلام داشتند ‏كه، در صورتی که شخص مزبور آزاد نشود، آنان به شهر هجوم خواهند برد. به دنبال تهديد دهقانان، نماينده ي انجمن فوراً از زندان آزاد ‏شد.‏
اين را نيز می دانيم که در ژوئيه 1907 سه تن از مالکان بزرگ فومن (گيلان) نيز عازم تهران شدند، تا بر ضد اشغال زمين های خود ‏توسط دهقانان که مباشران شان و مأموران دولتی را از روستاها بيرون رانده بودند، به شکايت نشينند. در ماه اوت همان سال، دولت تهران ‏تحت سلطه عناصری، که تاريخ نگاران شوروی زمينداران ليبرال خوانده اند، دويست قزاق رابه گيلان اعزام داشت، تا انجمن های ‏روستايی شمال را از هم بپاشانند. اين تصادم بين نيروهای مسلح و دهقانان به پذيرش برخی از خواست های روستائيان توسط انجمن ‏رشت، از جمله لغو تحويل مرغ و تخم مرغ، پرداخت حق شب اول عروسی به اربابان انجاميد.‏
اما روستائيان، پس از پيروزی هايی که به دست آورده بودند، به عقب نشينی در برابر ارتجاع تن ندادند و نيروهای دولتی نيز در سرکوب ‏دهقانان توفيقی نيافتند.‏
در منطقه ای ديگر از گيلان، در ديلمان، دهقانان دست به مقاومت در برابر نيروهای حاکم زدند و پس از توفيق پرچم سرخ بر افراشتند. ‏تنها با بسيج نيروی نظامی بسيار نيرومندی بود که دولتيان موفق به سرکوب دهقانان ديلمان شدند و توانستند نظم ستمگرانه را از نو ‏برقرار سازند.‏
اين اطلاعات که توسط کنسول بريتانيا، رابينو، تأمين شده بود، طی مقاله ای به قلم حيدرخان عمواغلی نيز (در روزنامه ي روسی ژيزنی ‏ناسيونال ستی: زندگی ملل) تأييد شد. حيدرخان می نويسد: تمام اين فاکت ها [ستم ها] همواره دهقانان را به مبارزه برای رهائی خود ‏کشاند، يا دست کم آرزوی عميق آن را در آنان زنده نگه داشت. دهقانان در همکاری تنگاتنگ با فقرای شهری، می کوشيدند نظم اجتماعی ‏عادلانه ای را به کف آورند. پيشاپيش به سال 1905، گاه به گاه، ديده می شد که رعيت مباشر ارباب را از روستا بيرون براند، از پرداخت ‏ماليات و ديگر اخاذی سر باز زند؛ در روستاها، دهقانان انجمن های محلی انتخاب کردند، و مسؤوليت گردآوری يک دهم (عشريه) محصول ‏را که بايد به مصارف ضروری حکومت می رسيد، به آنان واگذارند (30). متاسفانه بايد گفت که اطلاعات ما در مورد انجمن های دهقانی ‏هنوز بسيار اندک است و پژوهش در اين قلمرو شايستگی بسيار دارد.‏

فرجام انجمن های انقلابی مشروطه
چنان که پيش از اين ديديم، در کودتای دوم و موفق محمدعلی ميرزا، مشروطه و انجمن های آن غافلگير شده، به يکباره از هم پاشيده ‏شدند. راستی اين است که در هيچ يک از کتب تاريخی، ايرانی يا انيرانی مربوط به اين دوره توضيحی، حتا سطحی، ناچيز، يا مختصر در ‏مورد عقب نشينی همان نيروهايی که در دسامبر 1907، يعنی شش ماه پيش، مسلحانه از مشروطه دفاع کرده بودند، داده نشده است. آن ‏دفاع نخستين و سپس اين غافلگيری و عقب نشينی يکدست، بی شباهت به رويدادهای 30 ام تير 1331 و 25 مرداد 1332، از يک سو ‏و 28 مرداد 1332، از سوی ديگر، نيست. توضيح تاريخی اين پديده ي صرفاً ايرانی هر چه باشد، هنوز بايد با پژوهش و تحليل بيشتر ‏انجام گيرد. ما در اين جا بر آن چه گفتنی است يا گفته شده است، تاکيد می ورزيم. دكتر مصدق، كه خود معاون يكي از انجمن هاي ‏تهران بود (انسانيت)، در خاطرات و تألمات خود از كميسيون حربي سخن مي گويد(تهران، 1365، ص 63)، كه متشكل از ‏نمايندگان انجمن هاي تهران بود و قرار بود مقاومت در برابر هجوم محمد علي شاه را سازمان دهد. در سر بزنگاه منتخبين انجمن هاي ‏عضو، خودي نشان ندادند و مقاومتي صورت نگرفت. مسؤوليت اين عقب نشيني مسلماً به گردن مردم و اعضاي انجمن ها نيست، بل بايد ‏آن را در سازش هاي پشت پرده اي جست، كه خود موضوع تحقيقي مستقل است.‏
وزير مختار بريتانيا که در گزارش های پيشين خود قدرت انجمن ها را به درستی ظاهر کرده بود، در فردای کودتا، در 25 ژوئن 1908 ‏نوشت: ظاهراً، انجمن ها ترسيده، طرفداران آن ها فرار نموده، و شاه قادر مايشاء است. همو افزود که مقاومتی از طرف انجمن [نشان ‏داده] نشد. او در توضيحی که پيش از کودتا داده بود متذکر شده بود که انجمن ها و مجلس خواستار تداوم شدت اوضاع نبودند. شايد ‏نمونه ي بوشهر که انجمن محلی و ساير انجمن های آن پس از رسيدن خبر کودتا بطور آرام و بر حسب امر حاکم منحل گرديدند و ‏انجمن تبريز که رهبری مقاومت را تا سرنگونی دستگاه خصوصی محمد علی ميرزا رهبری کرد، دو نمونه ي متضاد انجمن های مشروطه را ‏نشان دهند. (کتاب آبي، ج. 1، به ترتيب صص 196، 240، 215 و 250)‏
اما هنوز، با توجه به مقاومت بالنده ي تبريز، اميد به احيای مشروطه و ارکان شهری، صنفی، و محلی آن بود. اگر چه انجمن بوشهر خود را ‏منحل اعلام کرده بود، لکن بزودی، يعنی چند ماه بعد، در ژانويه 1909، وزير مختار بريتانيا گزارش کرد که انجمن بوشهر از نو برقرار بود و ‏مصمم بر آن که تمام ادارات دولتی را به انظمام گمرک به زير سلطه خود بگيرد و عايدات گمرکی را به نام ملت در بانک شاهنشاهی ‏بگذارد. در همان تاريخ خبر تشکيل و فعاليت انجمن شهر همدان رسيد. اما پيش از آن، فعاليت مجدد بسياری از انجمن های محلی و ‏شهری آغاز شد: انجمن مشهد در اکتبر 1909 عزل حاکم خراسان رکن الدوله را خواست؛ انجمن محلی سيستان هفته ای سه بار تشکيل ‏می شد؛ انجمن ايالتی يزد، انتخابات خود را انجام داد؛ در نوامبر 1909 انجمن محلی رشت از نو بر قرار بود؛ و در ماه مه 1910 خبر نزاع ‏بين روسای عدليه و نظميه ي شهر، از يک سو، و انجمن شهر رشت، از سوی ديگر، پخش شد، حتی در 15 ژوئيه 1910 خبر تشکيل ‏انجمن ولايتی اصفهان به لندن مخابره شد، اگرچه معلوم نبود که کار چندانی انجام مي داد. در ژوئيه و اوت 1910 هنوز خبر وجود انجمن ‏و تنفر آن و نيز مردم شهر از حاکم کرمان، جدی گرفته می شد. در پنجم سپتامبر همان سال انجمن ولايتی اصفهان در حال مذاکره با ‏صولت الدوله قشقائی قرار داشت. گزارش فعاليت برخی انجمن ها حتی تا بهار سال 1911 به گوش می رسيد. در ماه مارس 1912 انجمن ‏ايالتی يزد رسيدگی به پولی را که برای مستحفظين راه به حکومت داده شده بود و اجحاف به دهقانان در امور مالياتی را از وظيفه ي خود ‏دانست. در ماه مه همان سال گزارش شد که ميان حاکم و انجمن ملی يزد خوب نبود و لذا انجمن نمی توانست کار زيادی از پيش ببرد. ‏‏(کتاب آبی، به ترتيب ج سوم صص 701، 733، 744، 745، 761؛ جلد چهارم، صص 868، 892، 912، 932، 925؛ و نيز جلد پنجم، ‏صص 1039 و 1076.)‏
گزارش های بالا، اگرچه از ادامه ي حيات انجمن ها حکايت می کنند، اما در عين حال، به ضعف روزافزون انجمن ها نيز اشاره دارند. اما ‏بايد توجه داشت که در برنامه ای که مليون پيش از فتح تهران توسط وابسته ي نظامی بريتانيا (در 12 ژوئيه 1909) ارائه داده بودند، و ‏مورد تأييد سپهدار تنكابني و سردار اسعد بختياری نيز بود، ذکر شده بود كه تا موقع انعقاد مجلس انجمن هاي ايالتي و ولايتي وزراء را ‏معين می نمايند و بعد موافق قانون رفتار شود. (کتاب آبی، جلد سوم، ص 643.)‏
اما در برنامه ای که دولت سپهدار تنكابني به مجلس دوم ارائه داد (يازدهم مارس 1911) کوچک ترين اشاره ای به حفظ و تقويت انجمن ‏نرفته بود. (کتاب آبی، ج 5، ص 1034) چند ماه پس از آن همان سپهداري كه به مدد مجاهدين ايراني و قفقازي به فتح تهران نائل آمده ‏بود، طی قانون نظامی در ژوئيه 1911 اعلام کرد که تمام اجتماعات و انجمن ها تا وقتی که قانون نظامی مجری است [بايد] متروك ‏باشند. ... در صورت مخالفت و مقاومت، اشخاصي که مقصر واقع شوند به محکمه ي نظامی آورده شده، و محکوم به مجازات خواهند ‏گرديد. (کتاب آبی، ج. 5، ص 1133.) اين سرکوب ارکان اساسی مشروطه، يعنی مجاهدان به سرکردگی سردار بزرگ ستار خان، انجام ‏گرفت که در خلع سلاحشان اجتماعيون عاميون و نيز حيدر خان سهمی عمده داشتند. گفتن دارد که در مرامنامه ي فرقه دمکرات ايران، ‏که حزبی بود متاثر از نمونه ي سوسيال دمکراسی قفقاز (و مدل حکومتی ژاکوبن ها در انقلاب کبير فرانسه و لذا بسيار متمرکز)، ‏کوچکترين اشاره ای به لزوم حکومت فدرال و تقويت انجمن های ايالتی و ولايتی نرفت. (در مورد فرقه ي دمکرات، نگاه کنيد به: : خ. ‏شاكري، پيشينه هاي اقتصادي اجتماعي جنبش مشروطيت ... فصل 7 و  اسناد تاريخی، جلد 13، صص 26- 12 و 28؛ و نيز جلد ‏نوزدهم، صص 34 - 131) در حالی که در برنامه جمهوری ممالک متحده ي ايران که به دست دهخدا و يحيي دولت آبادی، که از ‏پيوستن به فرقه دمکرات حذر کرده بودند، نگاشته شده بود، بر ضرورت حفظ انجمن ها تاکيد رفته بود. در آن برنامه آمده بود: در ايران ‏انجمن های ايالتی و ولايتی به خوبی می توانند کارهای خود را اداره کرده، و غالبا اقتدارات شخصي است که اسباب هرگونه اجحافات و ‏هرج و مرج شده، و به تجربه ديده شده است که ولايتی که حاکم نداشته باشد امن تر بوده است، چه برسد به اين که انجمن ايالتی داشته ‏باشد (اسناد تاريخي، ج. 13، ص 28).‏

سخن پاياني
با توجه به آنچه در بالا آمد، مي توان نتيجه گرفت كه انجمن ها همچون نماد خودانگيخته ي مردم خواست ايشان را براي رفع ظلم و ‏استثمار منعكس مي كردند. انجمن ها پديده اي يكدست نبودند و اين نهاد تازه پاي مردمي مورد استفاده ي دشمنان مردم نيز قرار گرفت. ‏انجمن ها نشانه اي از تداوم تجمعات صنفي و حرفه اي بودند، اما با تعديل نقش پدرسالارانه ي كدخدايان و ريش سفيدان. با اينكه نمي ‏توان منكر تأثير آن ها در تصميم گيري هاي آن دو سه سال مشروطه شد، بايد اعتراف كرد كه ما هنوز چيز زيادي در مورد مكانيسم هاي ‏تصميم گيري و اجرائي انجمن ها نمي دانيم -- امري كه پژوهشي جدي مي طلبد. اين نكته كه چرا انجمن ها در خرداد 1286 مقاومتي را ‏كه شش ماه پيش ازآن در برابر كودتاي اول محمد علي شاه نشان داده بودند انجام ندادند نيز شايسته تحليل است، چنانكه عدم مقاومت ‏در 28 مرداد در برابر كودتا در مقايسه با سي ام تير نيز تحقيق جدي مي طلبد. آخرين نكته ي مهم در مورد انجمن ها اينست كه حضور ‏آنان مانع از بازگشت و تحميل شخصيت فرهمند شد كه در تاريخ پيشين سنتي قوي بود و پس از مشروطيت نيز از نو ظهور كرد.‏

يادداشت ها:‏
‎*‎‏ اين مقاله تلخيصي است با تغيراتي چند از پيشينه هاي جنبش انجمنين، از مشروطيت تا فرداي شهريور بيست، كتاب جمعه ها، ‏شماره 5، 1364، صص 60-5.‏
‎**‎‏ [براي توضيحات در اين مورد، نگاه كنيد به خ. شاكري، پيشينه هاي-اجتماعي جنبش مشروطيت و انكشاف سوسيال دمكراسي ‏در آن عهد، تهران، 1384، فصول 3-1.]‏
‎***‎‏ اين ترجمه ي روسي را مديون فرهاد كشاورز هستم.‏
‏1- ما در نوشته های ديگر به اين نکته مفصلا پرداخته ايم. از جمله نگاه کنيد به شيوه توليد آسيائی (انتشارات مزدک)؛ کتاب جمعه ‏ها، شماره 4 پائيز 1985؛ خ. شاكري، پيشينه هاي-اجتماعي جنبش مشروطيت ....‏
‏2- نامه مارکس به انگلس مورخ 2 ژوئن 1853، مجموع آثار به آلماني، ‏Marx-Engels Werke, Berlin، جلد 28.‏
‏3- همانجا.‏
‏4- نامه ي مارکس به انگلس مورخ 14 ژوئن 1853، آثار منتخب: ‏Marx-Engels, Selected Correspondence, Moscow, n.d.‎
‏5- نگاه كنيد به: خ. شاكري، پيشينه هاي-اجتماعي جنبش مشروطيت ... (فصول 3-1). اراضی خالصه و ديوانی که جزو دارائی های ‏حکومتی و سلطنتي بودند در واقع املاک عمومی (جمعی) بودند ومداوماً از طريق تقسيم زراعی در اختيار دهقانان قرار داشتند. بنابر ‏پژوهش سلطانزاده نيز، طی سده ي نوزدهم ميلادی مباشران و مسؤولان اعزامی حکومتی توانستند از طريق فشار بسياری از اراضی جمعی ‏را به مالکيت خصوصی خود در آورند. در اين مورد نگاه کنيد بهانکشاف اقتصادی و انقلاب ارضی در ايران، اسناد تاريخی : جنبش ‏کارگری، سوسيال دمکراسی، و کمونيستی ايران، به كوشش خ. شاكري... جلد 20.‏
۶-  آ. سلطانزاده، مسئله ارضی در ايران معاصر،  نوويی واسُتک، شماره 1، 1922 ص 136.‏
۷-برنارد لوئيس
B. Lewis, The Assassins, London, 67‎‏.‏
۸-.Blunt, The Secret History of The English Occupation of Egypt, London 1907, p.83.‎
۹- فريدون آدميت، زندگی و انديشه ميرزا آقا خان کرمانی، تهران 1346 و نيز نيكي کدی‏
N.S. Keddie,  J. Afghani, Los Angeles, 1972.‎
۱۰- اَن لَمبتون
‎Secret Societies and the Persian Revo1 St. Antonys Papers, no. 4, Oxford, 1958, p. 48

در واقع لَمبتون جز از کمبته ي انقلابی ای که در ماه مه 1904 ايجاد شد ياد نمی کند. او به منبع بسيار نامطمئن 7 جلدی ملک زاده ‏استناد می جويد، [در حالي كه بايد به كتاب ناظم اسلام كرماني، تاريخ بيداري ايرانيان رجوع داد شود. علاوه براين، برخي گزارشات ‏ديپلماتيك بريتانيا از تهران حاكي از آن است كه نخستين انجمن هاي دوران جديد توسط افراد جمهوريخواه تشكيل شدند كه يكي از آنان ‏يحيي دولت آبادي بود.]‏
۱۱- نخستين انجمنی که به [فعاليت هاي مشخص] آن بر می خوريم همانا انجمن مخفی فوريه 1905 است، يعنی پس از نخستين ‏انقلاب روسيه. در مورد نفوذ سوسيال دموکراسی قفقاز بر ايرانيان نگاه کنيد به: خ. شاكري، پيشينه هاي اقتصادي اجتماعي جنبش ‏مشروطيت ... و
La Social-dmocratie en Iran, ed. C. Chaqueri, Florence, p. 78 ; nouv. d. 2000.‎
جالب توجه است که ناظم الاسلام کرمانی صحبت خود را در نخستين جلسه انجمن با نمونه قيام مردم روسيه در راه آزادی آغازيد. تاريخ ‏بيداری ايرانيان، جلد يکم، تهران، بخش 1، 1346، ص 6..‏
۱۲-لَمبتون، مقاله ياد شده، ص 56، متن فارسی در ناظم الاسلام کرمانی، همان اثر، بخش.1، ص 62.‏
۱۳- ناظم الاسلام کرمانی، همان اثر، ج. 2، ص 223.‏
۱۴-حيدرخان تحريرات، اسناد تاريخی  ... ، ج. 6، ص 53.‏
۱۵-اين اطالاعات در مورد انجمن ها از همان مقاله خانم لَمبتون اخذ شده اند.‏
‎Secret Societies and the Persian Revo1 St. Antonys Papers, no. 4, Oxford, 1958.‎
۱۶-در مورد سوسيال دمکراسی ايران نگاه کنيد به : خ. شاكري، پيشينه هاي اقتصادي اجتماعي جنبش مشروطيت ... و نيز اسناد ‏تاريخی، جلدهای 301، 6، 13 و 19.‏
۱۷- ياد آور شويم که در خارج از ايران نيز انجمن هايی وجود داشتند، چون انجمن سعادت ايرانيان و انجمن عشق آباد. انجمن سعادت ‏در ايجاد همبستگی بين المللی با نهضت ايران نزد اروپاييان نقشي اساسی ايفا کرد. در مورد برخی اسناد آن نگاه کنيد به: اسناد تاريخی، ‏ج 19، و نيز:‏
La Social-dmocratie en Iran, ed. C. Chaqueri, Florence.‎
‏  در مورد انجمن عشق آباد نگاه کنيد به خلاصه مقاله ماتويف، انجمن انقلابي عشق آباد، كتاب جمعه ها، ش.5، 1364، صص 61 به بعد.‏
۱۸- مجموعه ي اسناد وزارت خارجه روسيه (تزاری) مربوطه به رويدادهای ايران، از آخر 1906 تا 11 ژوئيه 1909 (بخش اول به ‏روسی)، سن پترزبورگ، 1911، ص 40.‏
۱۹- همانجا.‏
۲۰- همان جا، ص 41.‏
۲۱- همان جا، ص 42.‏
۲۲- همان جا، ص 63.‏
۲۳- همان جا، ص 92.‏
۲۴- همان جا، ص 61.‏
۲۵- همان جا، ص 224.‏
۲۶- آترپت، محمد علی شاه (ايران معاصر)، (به روسي) الکساندروپُل، 1909، صفحه 69.‏
۲۷- مجموعه ي اسناد وزارت خارجه روسيه، از دوم نوامبر 1908 تا 11 ژوئيه 1909، بخش دوم، سن پترزبورگ، 1911، ص 7.‏
۲۸- کتاب آبی، (ج. 1، به ترتيب صص 80، 91، 117، 187، 396، 307 و نيز131).‏
۲۹- رابينو، مشروطه ي گيلان، چاپ طاعتی، رشت 1352.‏
۳۰- اثر ياد شده در مورد سوسيال دموکراسی ايران صفحه 76.‏
La S-D en Iran, ed. C. Chaqueri, Florence, 1978.‎