پیشروان یک نهضت

• پیش از پیروزی جنبش مشروطه، با احداث بانک استقراضی روس در اراضی موقوفۀ مدرسۀ خازنالملک و قبرستان کهنۀ مجاور آن مخالفت کرد.
• در آغاز حرکت مشروطهخواهی، با آیتالله بهبهانی همراه شد و با اندیشۀ تأسیس عدالتخانه یا انجمنی که در خدمت مردم باشد، به بسیج مردم علیه حکومت استبدادی دست زد.
• در پی مخالفت آیتالله طباطبایی با فلک شدن تجار، منزل او محل تجمع مخالفان حکومت استبدادی گردید. در یکی از جلسههای تشکیلشده در منزل ایشان، تصمیم خود را مبنی بر خروج از تهران و تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم به منظور نشان دادن اعتراض خود نسبت به اقدامات حکومت، مطرح کرد.
• در ۲۲ آذر ۱۲۸۴ همراه بسیاری از مردم و روحانیان تهران به سوی حرم عبدالعظیم رهسپار شد.
• در دوران تحصن در حرم عبدالعظیم، در نامهای که به وسیلۀ سفیر عثمانی به دست مظفرالدینشاه رساند درخواستهای اولیۀ خود را بیان کرد. برپایی عدالتخانه در همه جای ایران، برداشتن مسیو نوز از ریاست گمرک و مالیه، اجرای قانون اسلام در مملکت، عزل علاءالدوله از حکمرانی تهران، ازجمله خواستهای مهم ذکرشده در این نامه بود. در پی اعلام موافقت مظفرالدینشاه با درخواستهای یادشده، این حرکت اعتراضی، که مهاجرت صغری نام گرفت، پایان یافت.
• بهرغم صدور فرمان تأسیس عدالتخانه از سوی شاه، به دلیل تعلل عینالدوله، صدراعظم وقت، در اجرای آن، عریضههایی به او و شاه نوشت و با بیان اینکه اصلاح وضع خراب و آشفتۀ مملکت منحصر است به تأسیس عدالتخانه و اتحاد دولت و ملت، خواستار اجرای سریعتر خواستهای نیروهای انقلابی شد.
• در پی این اقدامات حکومت، همراه عدهای از علما، ازجمله سید عبدالله بهبهانی، به قم مهاجرت کرد (مهاجرت کبری).
• با افتتاح مجلس شورای ملی، وکالت اقلیت ارمنی تهران را برعهده گرفت. این گونه بود که این روحانی انقلابی در جلسات مجلس حاضر شد و نمایندگان مردم را از نظرهای خود بهرهمند ساخت.
• در پی بمباران مجلس، دستگیر شد و پس از ضرب و شتم بسیار به دست عوامل حکومت استبدادی محمدعلیشاه، به خروج از تهران مجبور گردید. در پی این خروج اجباری، به مشهد رفت، ولی این اقدام تنبیهی حکومت سبب نشد از اقدامات انقلابی خود دست کشد.
• در مشهد به برپایی انجمن ایالتی دست زد و با وجود تهدیدات عوامل حکومت، به ارشاد و بیدار ساختن مردم ادامه داد.
• پس از فتح تهران و عزل محمدعلیشاه، به تهران بازگشت، اما به دلیل نفوذ گروههای سکولار و دینستیز در میان نیروهای مشروطهخواه و ترور آیتالله بهبهانی، ناچار به انزوا روی آورد.
• این خاموشی در سال ۱۲۹۵، با آغاز جنگ جهانی اول و هجوم نیروهای روس و انگلیس به ایران، پایان یافت؛ زیرا برای مقابله با این اقدامات تجاوزگرانه همراه گروه بزرگی از مخالفان به بغداد و سپس استانبول رفت، اما در اواخر سال ۱۲۹۶ به تهران بازگشت و در سال ۱۸ دی ۱۲۹۹ دار فانی را ودا گفت.
آیتالله سید عبدالله بهبهانی
• پس از فراگیری مقدمات علوم حوزوی نزد پدر، از حوزۀ درس حاج میرزا حسن شیرازی، شیخ مرتضی انصاری و سید حسن کوه کمری بهره برد و به درجۀ اجتهاد رسید.
• پس از آن تهران آمد و جایگاه خاصی از نظر علمی و مذهبی در میان مردم این شهر پیدا کرد.
• در بحبوحۀ مشروطه با تأییدات فقهی و شرعی خود و حضور در متن حوادث به پیروزی این جنبش کمک بسیاری کرد.
• در مهاجرت صغری و کبری شرکت نمود و در کنار دیگر علما به پیشبرد خواستههای نیروهای انقلابی کمک کرد.
• با افتتاح مجلس شورای ملی، به نمایندگی از طرف یهودیان تهران، در جلسات مجلس شرکت نمود.
• پس از به توپ بسته شدن مجلس، از آزار و اذیت عوامل محمدعلیشاه بینصیب نماند و به دستور حکومت استبدادی او به عتبات تبعید گردید، اما با فتح تهران به دست نیروهای مشروطهخواه، یک روز قبل از افتتاح دورۀ دوم مجلس شورای ملی در ۲۴ آبان ۱۲۸۸، به تهران وارد شد.
• در مجلس دوم، که نمایندگان به دو گروه تندرو و معتدل تقسیم شده بودند، به حمایت از اعتدالیون برخاست، اما در شرایطی که دامنۀ اختلافات دو گروه گسترش مییافت و این در حالی بود که بهبهانی نفوذ فوقالعادهای پیدا کرده بود، تندروان کمر به قتل او بستند و در ۲۴ تیر ۱۲۸۹، این روحانی مشروطهخواه را در خانۀ خود ترور کردند. در آن زمان چنین معروف بود که افرادی همچون سید حسن تقیزاده در این توطئه دست داشتهاند. پیکر این مجتهد بزرگ تهران به نجف حمل شد و در صحن علوی دفن گردید.
شیخ فضلالله نوری
• در لاشک کجور از توابع مازندران در سال ۱۲۵۸ق دیده به جهان گشود. پدرش، ملا عباس نوری طبرسی، از علمای معتمد منطقۀ نور و داماد علامه میرزا محمدتقی نوری بود.
• پس از تحصیل مقدمات، رهسپار نجف اشرف شد و در درس آیات عظام میرزای شیرازی، میرزا حبیبالله رشتی و … شرکت کرد.
• در سال ۱۲۶۱ به ایران آمد و در تهران سکنی گزید و خیلی زود از مجتهدان بانفوذ این شهر گردید.
• بحث تحریم کالاهای غربی و حمایت از صنایع بومی را در سال ۱۲۶۷ طی پرسش و پاسخهایی که با میرزای شیرازی داشت، مطرح کرد. این حرکت سرانجام به ماجرای عظیم نهضت تنباکو منجر شد.
• در قضیۀ تحریم تنباکو، به حمایت از میرزای شیرازی برخاست. او نخستین عالمی بود که با میرزا همصدا شد. شیخ در این قضیه معتمد میرزای شیرازی در تهران بود و اخبار حکومت را به این مجتهد نجف میرساند.
• پس از رحلت میرزای آشتیانی، مجتهد طرازاول تهران شد.
• در قضیۀ مخالفت با امینالسلطان، صدر اعظم وقت، با علمای دیگر همکاری کرد و همین همکاری زمینۀ عزل این صدراعظم را فراهم ساخت. پس از او عینالدوله صدراعظم گردید. علت مخالفت شیخ با او اخذ وامهای کمرشکن از روسیه بود.
• پس از اینکه عینالدوله با تأسیس عدالتخانه مخالفت کرد، آیتالله بهبهانی و طباطبایی دست به دامان شیخ نوری شدند و از او خواستند آنها را در اعتراض با این اقدام عینالدوله همراهی کند. شیخ نیز در برابر این درخواست آنها گفت به شرط اینکه خواهان اجرای شریعت باشند آنها را یاری خواهد کرد. با این شرط بود که شیخ فضلالله در تحصن مسجد جامع شرکت کرد. این اقدام شیخ سبب تقویت جنبش تحصن علما شد.
• پس از تحصن علما در قم (مهاجرت کبری)، به فاصلۀ سه روز از آغاز تحصن، عازم قم شد، اما بعد از صدور فرمان تأسیس عدالتخانه از سوی مظفرالدین شاه، قم را پیش از سیدین بهبهانی و طباطبایی ترک کرد.
• اعتقاد او بر این بود که قانون اسلامی باید برگرفته از قوانین دین مبین اسلام باشد.
• او در لوایحی که منتشر میکرد پیشنهاد نظارت مجتهدان طراز اول بر مصوبات مجلس را مطرح نمود.
• با مشاهدۀ مسیری که نمایندگان مجلس بر خلاف اسلام و قوانین آن در پیش گرفته بودند راهی حرم عبدالعظیم گردید و در آنجا بست نشست.
• اما زمانی که پیامدهای مشروطه مانند جنجال آفرینیهای نشریات و مخالفت با قوانین اسلامی را دید مشروطه را حرام اعلام کرد.
• در جلسۀ باغ شاه که در ۲۲ آبان ۱۲۷۸ تشکیل شد با مشروطه مخالفت کرد و اعلام نمود که ادامۀ مشروطیت موجب از بین رفتن تدریجی اسلام خواهد شد.
• کریم دواتگر در ۱۹ دی ۱۲۸۷ به قصد ترور شیخ، هنگامی که او به منزل بازمیگشت، به سویش تیراندازی کرد. این اقدام به مجروح شدن شیخ از پای چپ منجر شد. همراهان شیخ ضارب را گرفتند و او را به زندان منتقل کردند، اما شیخ به کشتن او رضایت نداد. پس از فتح تهران کریم دواتگر به دست مجاهدین از زندان آزاد شد.
• در دوران استبداد صغیر، به دلیل آگاهی از سیاستهای سلطهطلبانۀ دو قدرت روس و انگلیس، و نیز وابستگی رهبران نیروهای مجاهدی که به سمت تهران در حرکت بودند، در کنار محمدعلیشاه قرار گرفت و به حمایت مشروط از او دست زد و از «مجلس شورای مملکتی»، که با دستخط محمدعلیشاه در دوران موسوم به استبداد صغیر در حال گشایش بود ــ و به نوعی تجدید همان عدالتخانه بود ــ جانبداری کرد.
• پس از فتح تهران، هنگامی که منزلش به دست نیروهای مجاهد محاصره شد، پیغامی به او دادند که برای حفظ جان به سفارت روسیه پناهنده شود، اما شیخ این درخواست را رد کرد.
• در این میان یگانه فرد شاخص و دارای نفوذی که درواقع برای ترساندن رهبران مذهبی مشروطه و خاموش ساختن نغمههای اعتراض به اعمال غیراسلامی سران رژیم جدید دستگیر و به اشد مجازات (اعدام) محکوم شد آیتالله شیخ فضلالله نوری بود.
حاج آقا نورالله اصفهانی
• در حدود سال ۱۲۴۰ در اصفهان دیده به جهان گشود، تحصیلات مقدماتی را نزد پدر خود گذراند و برای تکمیل تحصیلات عالیه راهی عتبات عالیات شد. وی در آنجا از محضر بزرگانی چون مرحومآیتالله میرزاحبیبالله رشتی و آیتالله میرزاحسن شیرازی کسب فیض نمود و در سال ۱۲۶۲، پس از طی مراحل عالی دروس حوزوی، به اصفهان بازگشت، و تدریس و تبلیغ احکام را آغاز کرد.
• نویسندۀ رسالۀ «مقیم و مسافر»، رهبر مشروطیت اصفهان و بختیاری و برادر آقا نجفی است.
• از قیام تنباکو پای در وادی سیاست گذاشت.
• برای مناظره با مبلغان مسیحی اصفهان، همراه برادرش آقا نجفی و عدهای دیگر، انجمنی در محلۀ جلفای اصفهان تشکیل داد و روزنامهای هم با نام «الاسلام» برای انتشار مباحث این مناظره در نظر گرفت.
• او که از مؤسسان و حامیان مریضخانهای اسلامی در اصفهان بود، به تأسیس «شرکت اسلامیه و شرکت شوکت» نیز کمک کرد. هدف از تأسیس این شرکت تولید کالاها و منسوجات ایرانی و تشویق مردم به استفاده از کالاهای ساخت داخل به جای کالاهای خارجی بود. درواقع از نکات مهم در زندگی سیاسی حاجآقانورالله، مبارزۀ توأمان با استعمار و استبداد است.
• زمانی که علما در اعتراض به اقدامات عینالدوله به قم مهاجرت کردند، روشنفکران غربزده و سفارت انگلیس برای اینکه توجه مردم را از علما بازدارند آنها را به تحصن در سفارت انگلیس تشویق کردند. این تحصن به شهرهای دیگر نیز سرایت کرد، اما در اصفهان مخالفتهای حاج آقا نورالله با آن، بساط چنین تحصنی را برچید.
• در دورۀ مشروطه «انجمن مقدس ملی اصفهان» را برای نظارت بر امور دولتی تأسیس کرد.
• وی پس از بهتوپبستهشدن مجلس و سرکوب مشروطهخواهان نیز همچنان به مبارزات خود ادامه داد؛ چنانکه تا زمان شکلگیری حکومت پهلوی، رهبری منطقۀ اصفهان را برعهده داشت.
• ازآنجاکه دموکراتها قصد ترورش را داشتند مدتی به عتبات رفت، اما در جنگ جهانی اول بازگشت.
• پس از سه دهه مبارزات شبانهروزی در تاریخ ۱۳۰۶ در دورۀ رضاخان به شهادت رسید.
آقا نجفی
• آیتالله شیخ محمدتقی اصفهانی مشهور به آقا نجفی در ۲۵ فروردین ۱۲۲۵ پا به عرصۀ وجود نهاد. پدرش، آیت الله حاج شیخ محمدباقر نجفی، فرزند آیتالله حاج شیخ محمدتقی صاحب کتاب «هدایت المسترشدین» و داماد شیخ جعفر کاشفالغطا است.
• پس از گذراندن مراحل نخستین تحصیل، رهسپار عتبات عالیات شد و از محضر استادان بزرگی همچون میرزا محمدحسن شیرازی، شیخ مهدی آل کاشفالغطا، و سید علی شوشتری بهرهمند گردید.
• پس از آنکه در حد توان از خرمن علم و معرفت این بزرگان توشه اندوخت، برای ادای تکلیف و وظیفۀ شرعی رو به اصفهان نهاد.
• حکم تحریم تنباکوی او قبل از حکم سراسری میرزای شیرازی صادر شد. این حکم را علمای اصفهان تأیید، و مردم آن دیار اجرا کردند. هرچند حوزۀ عمل و اجرای آن به اصفهان و شهرهای اطراف آن محدود بود، از گزارشهای حکومتی و حتی کمپانی چنین برمیآید که شیوع و گسترش آن حکم و حتی صحبت آن در شهرهای دیگر باعث وحشت بسیار و شکست کار کمپانی شد.
سید جمالالدین اسدآبادی
• در حدود ۱۲۱۷ ـ ۱۲۱۸ در اسدآباد، واقع در شمال غرب ایران، متولد شد.
• سید جمال در قزوین، تهران و نجف اشرف، زیر نظر استادانی همچون شیخ مرتضی انصاری تحصیل کرد، سپس به هند رفت.
• یکسالونیم بعد، با بازگشت به افغانستان، در دستگاه حکومت امیر دوستمحمدخان مشغول خدمت شد و بالاخره صدراعظم گشت. هفتسال بعد، رقیب او، امیرشیرعلی، با پشتیبانی بریتانیا، دوستمحمدخان را برکنار کرد. این گونه بود که سیدجمالالدین آن کشور را ترک نمود.
• در سال ۱۲۴۸ اجازه یافت به مکه برود. تصمیم او مبنی بر عبور از هند، سبب شد دولت بریتانیای هند مصمم شود از ایراد سخنرانیها یا شرکتش در مجالس رهبران مسلمان جلوگیری کند. با بینتیجهماندن این محدودیتها، سیدجمالالدین یک ماه بعد آنجا را با کشتی به مقصد سوئز ترک کرد و به قاهره رفت.
• اقامت او در قاهره به مدتی بسیار کوتاه (تنها چهل روز) طول کشید، اما نفوذ او بسیار مهم بود. او همواره به الازهر میرفت و سخنرانیهایی را در خانۀ خویش برگزار میکرد.
• بهدرخواست سلطان عبدالعزیز (۱۸۴۱ــ۱۸۷۶م) سیدجمال سفرش به مکه را عقب انداخت تا در قسطنطنیه ساکن شود؛ یعنی جاییکه در آنجا شهرت و افتخارات بزرگی بهدست آورد.
• در قسطنطنیه شیخالاسلام به او اتهام ارتداد زد. این موضوع موجب شد تا او «تقاضای» ترک قسطنطنیه را مطرح سازد.
• دولت بریتانیا در کشور افغانستان و هند با او مقابله کرد؛ زیرا سیدجمال نسبت به افزایش نفوذ بریتانیا ابراز انزجار میکرد.
• وی استفادة درست از عقل را توصیه میکرد. بهنظر او، این عامل میتوانست به شکلگیری جامعهای خواهان ترقی و پیشرفت بینجامد که پذیرای دریافت خصوصیات بایستۀ غرب باشد، و درعینحال زواید و مسائل بهدردنخور آن را از خود دور کند.
• او معتقد بود اسلام کاملاً با مدرنیسم سازگار است و جهان اسلام به دلیل وجود سه مانع، نتوانسته است به سمت شکلگیری یک دولت جمهوریخواه حرکت کند: حکومت مطلقۀ جباران، جهل ناشی از خرافات و مخالفت با علوم حقیقی.
• دو بار به ایران سفر کرد؛ در اولین ملاقاتش با شاه، آشکارا از ضرورت اصلاح سخن گفت و در راه این هدف، خود را آمادة خدمت خواند. ناصرالدینشاه، که از این اظهارات تند یکه خورده بود، دیگر به دیدار سید تمایلی نشان نداد و به میزبان او در تهران، حاج محمد اصفهانی امین دارالضرب دستور داد که تا حد ممکن رفتوآمدهای او را در پایتخت محدود کند. چند ماه بعد سید را وادار کردند که از ایران رخت بربندد.
• حدود سه سال بعد دوباره سید به ایران آمد. این بار نیز سید سخنانی میگفت که به نفع شاه مستبد و طرز رفتار درباریان او نبود؛ به همین دلیل امینالسلطان، شاه را از نفوذ و افکار انقلابی وی به وحشت انداخت.
• زمانی که بیمهری شاه را مشاهده کرد، به حضرت عبدالعظیم رفت و مدت هشتماه در آنجا ساکن شد. او در آنجا به هدایت افکار مرد دست زد.
• براساس شواهد و نقل قولها، در مدت حضور در حرم حضرت عبدالعظیم، دو تن از علمای بزرگ، یعنی سید صادق طباطبایی و شیخ هادی نجمآبادی، با او ملاقات یا تماس داشتهاند.
• با توجه به همین اوضاع بود که ناصرالدینشاه، درحالیکه سید در بستر بیماری بود، پانصد سوار فرستاد و در سرمای زمستان و برف و باران به طور فجیعی او را از صحن مطهر بیرون کشید و تحتالحفظ به عراق تبعید کرد.
• قبل و بعد از واقعة لغو امتیاز رژی دو نامة تاریخی به زبان عربی، شامل شکایتهای مردم از مظالم ناصرالدینشاه به میرزای شیرازی، نوشت.
علامه محمدحسین نائینی
• ازجمله روحانیانی بود که با جنبش مشروطه همراهی نمود و با انتشار کتاب «تنبیهالامه و تنزیهالمله» نهتنها کوشید تعریفی از جنبش مشروطیت و اهداف آن بیان کند، بلکه همچنین به حضور سیاسی روحانیان در مبارزه با استبداد و خودکامگی دولتمردان قاجار و بهویژه محمدعلیشاه مشروعیت بخشید.
• محدود ساختن قدرت سلطنت را از ضروریات اسلام و از تکالیف مهم نوع مسلمانان و از اعظم نوامیس دین مبین میدانست. او معتقد بود ظلمستیزی متن صریح اسلام است و به همین دلیل مخالفت با سلطنت ظالمانة قاجاری تکلیف بهشمار میآید.
ملا محمدکاظم خراسانی
• در ماجرای مسیو نوز، همچون دیگر روحانیان، از آنکه آن مستشار بلژیکی لباس علما را بر تن کرده بود، برآشفت و عزل او را خواستار شد.
• رابطة او با دربار قاجار خوشایند نبود؛ زیرا عقبماندگی و نگونبختی ایران را از چشم پادشاهان قاجار میدید.
• در نامههای خود به علمای شهرها، از آنها میخواست اهداف و مقاصد او و دیگر مراجع را از مشروطیتخواهی برای مردم روشن کنند و «به عموم ملّت بفهمانند که غرض ما از این همه زحمت، ترفیه حال رعیت و رفع ظلم از آنان و اعانة مظلوم و اجرای احکام الهیه عز اسمه و حفظ بلاد اسلام از چپاول کفار و امربهمعروف و نهیازمنکر و غیرها از قوانین اسلامیه بوده است».
• پس از شنیدن خبر افتتاح مجلس اول، نامهای به مجلس نوشت و نمایندگان را به اجرای قوانین اسلامی تشویق کرد.
• زمانی که پردهها از مقاصد شوم مشروطهچیان ملحد برافتاد، مرحوم آخوند نشان داد که نسبت به هرگونه تعرض به احکام شریعت و دستگاه روحانیت هوشیار است؛ برای مثال زمانیکه میرزا حسن، مدیر روزنامة حبلالمتین تهران، در شمارة ششم این نشریه، مقالة «اذا فسد العالِم فسد العالَم» را منتشر کرد، آشوبی بهپا خاست. این امر سبب شد آخوند تلگراف تندی منتشر کند و مجازات حبلالمتین را خواستار شود؛ درنتیجه روزنامه توقیف، و میرزا سید حسن محبوس گردید.
• در برابر حکومت استبدادی محمدعلیشاه، نخست به نصیحت و پند و اندرز روی آورد و در پیامی دهمادهای، این شاه قاجاری را به همکاری نکردن با روسها و پذیرش خواستههای قانونی مردم مسلمان ایران تشویق کرد، اما پس از اقدام محمدعلیشاه در به توپ بستن مجلس، همراه چند تن از فقها و مراجع تقلید نجف، به صدور اعلامیهای در حمایت از مشروطه دست زد. در این اعلامیه، حمایت از مشروطه تا حد «جهاد در راه امام زمان(عج)» تلقی شده است.
• در پی ترور آیتالله بهبهانی، همراه آیتالله مازندرانی حکم به تبعید تقیزاده صادر کرد؛ زیرا این نمایندۀ مجلس، افزون بر اینکه ضد علما رفتار می کرد، به شرکت در توطئۀ ترور سید عبدالله نیز متهم بود.
• در دورۀ قاجار دولتهای روسیه و انگلیس، به بهانههای گوناگون، تمامیت ارضی ایران را زیر پا مینهادند. در زمان مشروطه نیز روسیه برای حمایت از سلطنت محمدعلیشاه وارد ایران گردید؛ ازهمینرو مرحوم آخوند، در مقام مرجع تقلید شیعیان، در اولین قدم برای مبارزه با روسها، در تلگرافی کلیة کالاهای روسی را تحریم کرد.
• در برابر تجاوز روس و انگلیس به خاک ایران، نخست کوشید با ارسال نامههایی به مجلس و مسئولان حکومتی وقت و نیز دولتهای روس و انگلیس، بیگانگان را از کشور اخراج کند، اما پس از اینکه دید این نامهها مؤثر واقع نمیشود، با دیگر دلسوزان اسلام در عراق به تجهیز نیرو و تدارک نظامی، برای جهاد در ایران دست زد. این مجتهد آزادیخواه تصمیم داشت خود نیز به ایران رهسپار شود، اما صبحگاه همان روزی که قصد حرکت از نجف و جهاد با روسها را داشت، یعنی در ۲۱ آذر ۱۲۹۰، به علت مسمومیت از این جهان رخت بر بست.
زینبپاشا
• زینبپاشا، دختر شیخ سلیمان، در یکی از محلات حاشیهای تبریز به دنیا آمد.
• سردستۀ زنان شرکتکننده در نهضت تحریم تنباکو و گشودن انبارهای محتکران تبریز در اواخر سلطنت ناصرالدینشاه و اوایل سلطنت مظفرالدینشاه بود.
• در ماجرای تحریم تنباکو، هنگامی که به دستور روحانی و مجتهد بزرگ شهر، میرزا جواد مجتهد، بازار تبریز تعطیل شد، مأموران دولتی با تحدید و ارعاب تلاش کردند بازار را باز کنند. در این زمان زینبپاشا همراه عدهای زن مسلح در بازار ظاهر شد و بازاریان را به تعطیلی بازار تشویق کرد.
• در درگیری با نیروهای عثمانی، که در زمان مسافرتش به عتبات روی داد، نیز شرکت کرد.
میرزا ملکمخان
• فرزند میرزا یعقوب اصفهانی بود که در قصبۀ ارمنینشین جلفا در کنار زایندهرود، متولد شد. پدرش میرزایعقوب در دوران جوانی با مسافرت به کشورهای اروپایی و تسلط بر زبانهای روسی و فرانسه و همچنین اندکی آشنایی با تحولات روز جهان، توانست در سمت مترجم در سفارت روسیه در تهران مشغول به کار شود. وی در سالهای بعد کیش مسلمانی را برگزید.
• در دهسالگی برای تحصیل به اروپا (یکی از مدارس ارامنه پاریس) رفت.
• پس از بازگشت از فرانسه به کار مترجمی استادان اروپایی در دارالفنون مشغول شد.
• مدتی در مصر در مقام کنسول ایران فعالیت کرد. پس از آن به اسلامبول رفت. در این زمان بر اثر رفتوآمد در محافل ادبی و اجتماعی ترکیه با افکار افرادی چون آخوندزاده آشنا شد.
• در سال ۱۲۵۰ به تهران آمد و به سمت مستشار صدراعظم (میرزاحسینخان سپهسالار) منصوب گردید، سپس وزیرمختار ایران در لندن شد و لقب پرنس گرفت.
• از عوامل تأثیرگذار در جریان امتیاز رویتر بود؛ همچنین در امتیاز لاتاری (بلیط بختآزمایی) نیز دست داشت و قرارداد سهام این امتیاز را پس از لغو آن در ایران توسط علما، به یک سرمایهدار انگلیسی در لندن فروخت که با اعلام لغو قرارداد، دولت انگلستان او را به اتهام کلاهبرداری محاکمه کرد و شاه نیز همۀ مناصبش را از او گرفت.
• پس از عزل از تمام مناصب و محرومشدن از تمام القاب و عناوین، روزنامۀ «قانون» را برای انتقامگیری از شاه و صدراعظم او (در این هنگام امینالسلطان) در لندن تأسیس کرد. این روزنامه حمله به سیاست ایران روز را هدف خود قرار داده بود و بیشتر مقالات و اخبار آن دربارۀ خرابی اوضاع آن روز ایران بود.
• تحتتأثیر اوضاع جدید اروپا، بهویژه فرانسه و تحولات تازه در عثمانی، مطالبی را در کتابی بهنام «رسالۀ تنظیمات» (کتابچه غیبی) گردآوری کرد که اهم مسائل آن عبارتاند از: اصالت عقل و علم، تخصص علمی و لزوم آن برای مدیریت، نفی استبداد سیاسی، تقلید و اخذ و اقتباس از غرب در همۀ امور، تبلیغ سرمایهداری وابسته، ابزارانگاری در دین با روحیهای سازگار، پروتستانتیسم اسلامی و رنسانس دینی، تطبیق ایدهها و اندیشههای نو با موضوعات دینی.
• • برای گسترش افکار خود و آشنایی افکار عموم جامعه با طرحهایش، تحتتأثیر اصول فراماسونری فرانسه، فراموشخانه را با کمک پدرش تأسیس کرد.
• • با تبحر و مهارت خاصی که داشت، وجود اختلافات ذاتی بین قوانین اروپایی و اسلامی را نادیده میگرفت و تلاش میکرد واقعیت امر را در پشت پردۀ این ادعا که قانون چیزی جز شریعت مدوّن نیست، پنهان سازد و بههمینگونه آن را از نظر مذهبی بیضرر جلوه دهد.
• • در مقالة «حریت» نقص الفبای عربی را مسئول عقبماندگی مسلمانان از تمدن اروپایی دانسته است. وی نبود آزادی و حقوق فردی، شیوع ظلم و استبداد و فقدان عدالت و انصاف را از تأثیرات اجتماعی نقص الفبا برشمرده و بیان کرده است که بدون اصلاح خط، کسب تمدن جدید برای مسلمانان ممکن نخواهد بود. بهنظر میرسد ملکمخان با طرح و بیان چنین مطالبی در مورد خط و اصلاح آن، میخواست پایۀ معتقدات اسلامی را اندکاندک سست و واژگون سازد.
آیتالله خمامی
• • در شهر خمام به دنیا آمد و پس از فراگیری علوم دینی متداول عصر، عازم نجف شد، نزد میرزا حبیبالله رشتی و اقران او تحصیلات خود را تکمیل نمود، پس از نیل به رتبۀ اجتهاد، به رشت آمد، به تشکیل حوزه و رسیدگی به دعاوی مردم دست زد.
• • به علت حضور فعال در حوادث دینی، اجتماعی و سیاسی گیلان، حکام، مجتهدان عصر و مردم حرمت خاصی برای او قائل بودند.
• • از روحانیانی بود که در جنبش مشروطیت فعال حاضر شد و در دی ۱۲۸۵ فتوایی در تأیید مشروطه و وجوب شرکت در انتخاب نماینده صادر کرد، ولی بعد از مدتی از مشروطۀ مشروعه جانبداری نمود.
• • وقتی عدهای از مشروطهطلبان رشت به تقلید از مردم تهران در قنسولخانۀ رشت به تحصن نشستند و این تحصن خود را با تلگرافی به مجلس اعلان کردند، تحصن توسط تلگراف یکی از بزرگترین علمای گیلان (احتمالاً آیتالله خمامی؛ زیرا نفوذ دول خارجی همواره از دغدغههای بزرگ خمامی بود) تحقیر شد.
• • برای همکاری با شیخفضلالله نوری (سردمدار مشروعهخواهی) و شرکت در تحصن به تهران آمد و سپس در بازگشت به رشت با مشروطهخواهان سکولار مبارزه کرد، تاجایی که آزادیخواهان درصدد ترور وی برآمدند.
• • پس از شروع استبداد صغیر، با فرستادن تلگرافی به تهران، از محمدعلیشاه برای تمامی مشروطهخواهان گیلان (همانهایی که نسبت به او از هیچ اقدام و اهانتی فروگذار نکرده بودند و بعدها نیز او را ترور کردند)، درخواست عفو عمومی نمود. همچنین وقتیکه حاکم گیلان میخواست یکی از مشروطهچیان معروف رشت به نام عباسخان ــ برادر میرزا کریمخان رشتی ــ را اعدام کند، عباسخان با مداخلۀ حاجیملامحمد خمامی و نیز وساطت کسی دیگر، آزاد گردید.
• • دو بار به او سوءقصد شد: یکبار در یکی از صبحگاهان اتفاق افتاد که مشغول اذان گفتن بود. تیری از طپانچۀ مردی ناشناس، از افراد کمیتۀ ستار، که روی درخت ابریشم کنار چاه میدانگاهی کمین کرده بود، به سمت او رها شد، ولی به علت تاریکبودن هوا و هدفگیری غلط، به وی اصابت نکرد. بار دوم زمانی بود که مجاهدین مشروطه، طی حملهای رشت را فتح کردند. این سوء قصد به شهادت آیتالله خمامی منجر شد.