بررسی پنج اثر از علی ابوالحسنی (منذر) درباره شیخ فضل الله نوری

بررسی پنج اثر از علی ابوالحسنی (منذر) درباره شیخ فضل الله نوری

عناوین اصلی این کتاب ها عبارتند از: «آخرین آواز قو!»، «اندیشه سبز، زندگی سرخ»، «دیده بان، بیدار!»، «کارنامه شیخ فضل الله نوری» و «خانه، بر دامنه آتشفشان». چهار کتاب نخست را نشر عبرت در سال 1380 و کتاب آخر را مؤسّسه مطالعات تاریخ معاصر ایران در سال 1382، به بازار کتاب عرضه کرده اند. در آغاز، ذکر چند نکته لازم است:
أ. نویسنده، دو کتاب نیز به اسامی پایداری تا پای دار و تحلیلی از نقش سه گانه شیخ شهید نوری در نهضت تحریم تنباکو پس از تجربه های نوشتاری و گفتاری دیگر در این زمینه(1) در کارنامه پژوهش های درباره خود پیرامون شیخ فضل الله دارد.
ب. نگاهی به کتاب های مذکور، خواننده را متوجّه عمق تحقیقات و تسلّط بسیار نویسنده در تاریخ معاصر می کند؛ چنان که انبوه ارجاعات و استنادهای وی، نظر هر خواننده ای را به خود جلب می کند. هرچند این کتاب ها در قطع رقعی و در حجم متوسّط به چاپ رسیده اند، چنین نگارش هایی می توانند افزون بر ترویج کتاب خوانی، الگوی مناسبی برای کتاب های علمی باشند.
ج. نثر روان و پرمایه نویسنده و انتخاب عناوین زیبا برای هر یک از کتاب ها، از جمله اموری است که توانسته جذابیت مجموعه حاضر را بیش تر کند.
د. حوزوی بودن نویسنده و نکته سنجی های او، توانسته برخی از خلاهای اندیشه ای در شناخت افکار شیخ را پر سازد؛ حال آن که بسیاری از نویسندگان، به سبب عدم تخصّص و ناآشنایی با مبانی و اندیشه های اسلامی، در قالب هایی به مطالعه کارنامه عملی و فکری شیخ فضل الله می پردازند که توان پاسخگویی به برخی از ابهام های اندیشه و زندگی او را ندارند. بی تردید عدم قرابت علمی میان آنان و فضای فکری شیخ می تواند این مشکل را دامن زند.
ه. سیر منطقی در منظومه «مشروطیت و شیخ فضل الله نوری»: نویسنده محترم، به جای آن که دستاورد تحقیقات خود را در یک مجموعه (هر چند در چند جلد) بیاورد، ترجیح داده از زوایای گوناگون به تحلیل شخصیت و اندیشه حاج شیخ فضل الله نوری بپردازد؛ چرا که از نظر او، فقط با چنین شیوه ای است که می توان جایگاه تاریخی حرکت شیخ را شناخت و کارنامه او را ارزیابی کرد؛ برخلاف بسیاری از تحقیق ها که فقط از یک منظر خاص به مسائل پیچیده می پردازند.
نویسنده در پژوهش خویش، این شیوه را اتّخاذ کرده است که بر اساس چارچوبی منطقی و سلسله وار از منظر خویش، هر کتاب از این مجموعه را به دنبال یک دیگر در برابر خواننده قرار دهد. حلقه های منطقی و ضرور این چارچوب از نگاه نویسنده، عبارتند از:
1. نویسنده، در آغاز این مجموعه، مقاومت شجاعانه و عزّتمند شیخ فضل الله را در واپسین روزها و لحظه های زندگی اش که مانند برگ زرّینی در پرونده پر بار او است، به مثابه کلیدی برای بازکردن گنجینه اسرار حیات سیاسی او به کار گرفته است. بر این اساس، کتاب «آخرین آواز قو!»، با تحلیل واپسین برگ کارنامه شیخ، «برچسب های ناچسبی» را که مانع از درک واقعیت های زندگی او، یا وارونه شناختن آن می شود، برمی دارد.
2. خواننده با مطالعه دفتر نخست، آمادگی می یابد تا وارد تأمّل و ارزیابی تاریخ نگاری سده اخیر در وادی شیخ پژوهی شود. این امر در جزء دوم این مجموعه، «شیخ فضل الله نوری، و مکتب تاریخ نگاری مشروطه» دنبال می شود و با معرفتی که از مطالعه این دفتر حاصل می شود، غبار کینه های کهنه بر دل ها درباره شیخ فضل الله، در جایگاه یکی از برجسته ترین مجاهدان روحانی شیعه، زدوده شده و راه برای رسیدن به معرفتی زلال درباره زمان و زندگی سیاسی شیخ فضل الله هموار می شود.
3. بر اساس سیر منطقی این مجموعه، پس از برگرفتن حجاب چند لایه تاریخ نگاری تحریفگر، کتاب اندیشه سبز، زندگی سرخ، عهده دار بررسی «زمان و زندگی شیخ فضل الله نوری» است؛ چه آن که پیش از زدودن این مانع، فهم زمان و زندگی او امری مشکل است.
4. دیگر حلقه منطقی در این سلسله از مباحث، در جهت تکمیل نوشتار پیشین، بررسی شهادتنامه شیخ فضل الله است که در کتاب «خانه، بر دامنه آتشفشان!، شهادتنامه شیخ فضل الله نوری»، خواننده گرامی، با برخی از زوایای تاریک و پنهان شیخ فضل الله نوری آشنا می شود. حجاب زمان، هرچند شهادت او را برای ما تا حدودی غیر قابل فهم کرده ، سینه پر سوز تاریخ می تواند ما را در فهم سرّ شهادت وی مدد رساند. این برگ از تاریخ زندگی شیخ فضل الله بر اساس پایداری آهنین و عاشورایی او و تأثیری که بر صحنه رزم سنّت و تجدّد وارداتی و به ویژه خاطره تلخ اعدام وی در یادها داشت، نگاشته شده است.
5. با آشنایی به زمان و زندگی شیخ فضل الله، زمینه بررسی دیدگاه ها و مواضع سیاسی و فرهنگی وی فراهم می آید. نویسنده در تحقیق عمیق خویش، کتاب دیده بان، بیدار!، دیدگاه ها و مواضع سیاسی و فرهنگی شیخ فضل الله» را به این حلقه از پژوهش، اختصاص داده است.
6. با بررسی دیدگاه ها و مواضع سیاسی شیخ فضل الله، ذهن خواننده به دنبال آن است تا سرّ به دار آویختن وی را شفّاف تر ببیند تا از این راه، تجربه ای عبرت آموز برای زمان خویش حاصل کند. کتاب راز پنهان!، شیخ فضل الله نوری را چرا و چه کسانی کشتند؟» عهده دار حلّ این معمّای تاریخی سیاسی است.
7. هرچند تأمّل بیش تر خواننده در مطالعه مجموعه حاضر، بسیاری از تنگناهای تاریخی در فهم تاریخ معاصر و به ویژه شیخ پژوهی را از میان بر می دارد، پرسش های بسیاری بوده اند که در حلقه های پیشین، مجال پاسخ در خور را نیافته و چه بسا پاسخ به آن ها، بدون مقدّمه به شمار می آمده است. برخی از عمده ترین پرسش ها، در کتاب «کارنامه شیخ فضل الله نوری؛ پرسش ها و پاسخ ها» مجال طرح یافته اند.
8. شایعه های متعدّدی درباره شیخ فضل الله مطرح شده که در ادامه این مجموعه، کتاب «کالبد شکافی چند شایعه درباره شیخ فضل الله نوری؛ فروش مدرسه چال به بانک استقراضی، رشوه گیری از شاه و امین السلطان؟!، و ...» عهده دار پاسخ به آن ها است.
9. ناگفته های فراوانی درباره شیخ فضل الله در سینه رادمردان آشنا با او، به دل خاک رفته است. کتاب «خاطرات و اظهارات آیت الله حاج شیخ حسین لنکرانی درباره مشروطیت و شیخ فضل الله نوری»، در پی آن خواهد بود تا گوشه ای از شخصیت او را از سینه ها، بر صفحه کاغذ نقش زده، ماندگار سازد.
چنان که ذکر شد، تاکنون پنج کتاب از مجموعه (شماره های 1، 3، 4، 5 و 7) متشر شده و امید است چهار کتاب دیگر نیز به زودی انتشار یابد.
أ. معرّفی و گزارش
1. آخرین آواز قو!
این کتاب به «بازکاوی شخصیت و عملکرد شیخ فضل الله نوری بر اساس واپسین برگِ زندگی او و فرجام مشروطه» می پردازد. اندیشه های ذیل، در این کتاب، با تکیه بر انبوه استنادهای تاریخی به چشم می خورد:
1. جریان مشروطیت در ایران، از یک سو سلسله قاجار و از سوی دیگر، روحانیت را در ایران نیمه جان کرد. سلسله قاجار دارای بافتی استبدادی بود؛ ولی همچون سلسله پهلوی، بافت استعماری نداشت و حتّی در برخی موارد، مقاومت هایی نیز در برابر همسایه ها و قدرت های سلطه جو از خود نشان می داد. با جایگزینی سلسله پهلوی به جای آن، عدّه پرشماری از مشروطه خواهان، فعّالانه در ساختار حکومتی جدید وارد شدند؛ مردانی که بسیاری از آن ها وابسته به لژهای فراماسونری بودند. بخش هایی از اوایل کتاب آخرین آواز قو، به معرّفی این رجال اختصاص یافته است.
2. نویسنده در این کتاب، بر اساس آموزه به یادماندنی مرحوم آیت الله شیخ حسین لنکرانی قدس سره که فرموده بود: «هر کتابی را باید از اوّل به آخر خواند، جز کتاب سیاست را که مطالعه آن باید از صفحه آخر شروع شود!»، به مطالعه پرونده شیخ فضل الله می پردازد و واپسین برگ کارنامه شیخ را باطل کننده برچسب های ناچسبی می داند که به طور عمده از سوی رجال غربگرا و وابسته به کانون های قدرت یا منحرفان ناپخته، متوجّه شیخ فضل الله شد و سرانجام او را بردار برد؛ واپسین برگی که شیخ فضل الله با نپذیرفتن بیرق کفر، عزّت اسلام و اسلامیان را به نمایش گذاشت و سرانجام عزیزانه بر دار رفت.
3. استواری کوه آسا و خروشانی موج وارِ شیخ فضل الله، از مهم ترین فصول کتاب زندگی شیخ شهید است که اوج آن را در جریان تحصّن عبدالعظیم شاهد هستیم که در واقع، آغاز رویارویی جدّی و بی محابای جریان های غربگرا، فرقه های ضالّه و مخالفان سرسخت شیخ فضل الله با او بود؛ امّا شیخ در وصیتنامه خود در ایام تحصّن، این ایّام را بهترین ایّام عمر خود می داند و از موضع خویش باز نمی گردد.
خروش و استواری او سابقه ای دیرینه دارد؛ چنان که در جریان تحریم تنباکو نیز هنگامی که به تبعید میرزا حسن آشتیانی حکم می شود، نخستین کسی بود که در حمایت از آشتیانی به منزل او وارد شد و همان گونه که از دید عین الدوله، امین السلطان دولت را از شیخ می ترسانید و از ترس همو نیز استعفا داد، استواری او چنان بود که تا زمان دستگیری اش به وسیله فاتحان تهران، تدریس خود را رها نکرد و سرانجام عزّت و اقتدار او در برخورد او با یپرم خان و دیگر اعضای محکمه نظامی فاتحان تهران جلوه کرد.
4. در بخش های دیگر کتاب (به تفصیل و با انبوه استنادها) دانش، پارسایی، غمخواری مردم و محبوبیت او نزد بزرگمردانی مانند مرحوم آخوند ملاّمحمّدعلی رستم آبادی و مرحوم سید احمد ادیب پیشاوری، و رجال برجسته ای مانند عضدالملک به بحث گذاشته شده است.
5. در بخشی از کتاب، برتری شیخ در موضوع شناسی و رجال شناسی بر بسیاری از رجال دینی دیگر تبیین شده است؛ امری که سبب عدم هماهنگی کامل در موضعگیری های عالمان شهرها و به ویژه عالمان نجف، با عالمانی چون شیخ فضل الله شده بود. سرانجام بسیاری از مشروطه خواهان دین گرا و حتّی برخی مشروطه خواهان غربگرا، این نکته را متذکّر شدند که «سرکه انداختیم، شراب شد»! حتّی بسیاری از رجال متدیّن برای اشتباهات خود استغفار می کردند.
6. از نگاه نویسنده، موضع تند تقی زاده در برابر شیخ فضل الله، بحثی است که مرحله نخست زندگی او را تشکیل می دهد و تغییر آن در نیمه دوم زندگی اش، مسأله ناگفته ای است که ابعاد گوناگونی دارد و در مواردی چون اعتراف خودشکنانه به آلت فعل بودن در تمدید قرار نفت (1933)، تلاش برای شکایت ایران از روسیه به شورای امنیت (در جریان اشغال ایران در جنگ دوم جهانی)، مبارزه او (به همراه مجتبی مینوی، حبیب یغمایی و ...) با تغییر خط در دهه 20تا40، اعتراف به افراط و خطا در فتوای جوانی خود مبنی بر لزوم تقلید کامل از غرب، هشدار به خطر صهیونیزم، ضدّیت با فعّالیت های تبشیری، اعتقاد به سیاست موازنه منفی، حمایت از اتّحاد ممالک اسلامی در برابر استعمار و اعتقاد به لزوم فراگیری زبان عربی، چهره نمایی کرده است.
7. آخرین آواز قو در مرگ آباد تاریخ، به سبب تفویض امور به خدای متعال که در تعابیر و نوشته های اواخر عمر شیخ شهید بسیار تکرار شده، چنان طنین انداز است که تاریخ آن را فراموش نخواهد کرد.
2. اندیشه سبز، زندگی سرخ
این کتاب به «زمان و زندگی شیخ فضل الله نوری» می پردازد. مطالب ذیل، چکیده اندیشه های کتاب است:
1. در بخش آغازین این کتاب، حیات علمی، اجتماعی و سیاسی شیخ فضل الله مرور شده است. خاندان شیخ به طور عام از عالمان دین بوده اند. او در محضر بزرگانی چون پدرش، شیخ حسین فاضل لنکرانی (نیای آیت الله شیخ حسین لنکرانی)، سید مهدی قزوینی، آخوند سلطان آبادی، شیخ راضی، شیخ مهدی آل کاشف الغطاء، میرزا حبیب الله رشتی به تحصیل علم پرداخت و سرانجام، به همراه محدّث نوری (دایی و پدر زن خویش) در درس میرزای شیرازی حضور یافت و سرانجام به اشاره میرزا به تهران آمد تا «چشم بیدار» او در آن جا باشد. در بخشی از کتاب، به شخصیت آیت الله میرزا حبیب الله رشتی و مرحوم میرزای شیرازی و رابطه عمیق شیخ با ایشان و منزلت او نزد آنان، به ویژه میرزای شیرازی پرداخته شده است.
2. در بخش دیگری از کتاب، آمدن شیخ به تهران به فرمان میرزای شیرازی مورد بحث قرار می گیرد. مرحوم میرزا (به نقل شیخ حسین لنکرانی) سخنانی به این مضمون به شیخ گفته بودند که «تو جان عزیز منی، و من با ارسال تو، دارم پاره تنم را از خود دور می کنم؛ ولی چه کنم. حفظ کیان اسلام و استقلال ایران در این شرایط حسّاس، به وجود کسی چون تو احتیاج دارد». شیخ در این دوره از اقامت خود در تهران، خدمات پرشماری کرد؛ امّا اوج آن در جریان هایی مانند تحریم تنباکو بود که در این باره، نقش های سه گانه ای را عهده دار بود: 1. مجرای ارتباط و منبع اطّلاعات رهبر جنبش در پایتخت؛ 2. خنثا کردن تبلیغات سویی که ضدّ جنبش راه می افتاد؛ 3. نفوذ دادن روح دینی در جنبش و ریشه دار کردن هویت مذهبی نهضت.
3. از عمده ترین نقش آفرینی های شیخ، زمینه سازی جهت عزل امین السلطان روسوفیل و روی کار آمدن «خیرالموجودین»ها بود. عین الدوله میان همگنان سیاسی خود، از کسانی به شمار می آمد که روی خوش به بیگانه نشان نمی داد؛ ولی سرانجام تندروی او در سیاست داخلی باعث شد شیخ که عین الدوله در اوایل بسیاری از کارها را با نظر او انجام می داد نیز به مقابله با او کشیده شود.
4. جریان رویارویی مردم و روحانیان با عین الدوله، سرانجام نهضت عدالتخانه را شکل داد و شیخ در به بار نشستن این نهضت، سهمی عمده داشت. در اندیشه او، عدالتخانه که وکلای طبیعی اصناف و طبقات کشور در آن گرد آمده و بی دخالت در حوزه شریعت، دستورالعمل های مناسب برای اداره حکومت می نوشتند و بر حسن اجرای آن نظارت می کردند) مهاری قانونمند برای شاه و دولت به شمار می آمد. او که می دید فقط تبدیل مهره ها نمی تواند مشکلات سیاسی را ریشه ای حلّ کند، حمایت از چنین الگوی سیاسی را به صورت سیاست دوره نخست مشروطیت برگزید. بسیاری بر نقش موءثّر او در این مرحله صحّه گذاشته؛ امّا جریان مشروطه با تلاش سفارت انگلیس و عمّال آن، به انحراف کشانده شد و شعار مبهم و چند پهلوی مشروطه به جای شعار عدالتخانه نشست و با تلاش غربگرایان، حتّی قید اسلامی و مشروعه از عنوان نظام جدید حذف شد.
5. با انحراف نهضت مشروطه و طرح شعارهای جدید، شیخ، شعار مشروطه مشروعه (به معنای لزوم محوریت قوانین اسلامی در نظام مشروطه و مجلس) را مطرح کرد تا مگر آب رفته ز جوی را بدان باز گرداند و در این جهت، اصل نظارت فقیهان طراز اوّل را طرح کرد.
6. هنگامی که مجلس و در واقع سفره رنگین انجمن های ماسونی و شبه ماسونی را محمّدعلی شاه برچید، شیخ، مشروطه را هم چنان مثبت می انگاشت؛ امّا به تصریح خود او، خواستار تأسیس مجلس محدود و به دور از هرج و مرج بود.
7. فرجام انحراف در جریان مشروطه، چنان شد که شیخ موضع تحریم مشروطه را پیش گرفت و این امر، در واقع تلاشی برای احیای عدالتخانه بود.
3. خانه بر دامنه آتشفشان! شهادتنامه شیخ فضل الله نوری (به ضمیمه وصیتنامه منتشر نشده او)
این کتاب در پی شناخت عملکرد عاشورایی و استوار شیخ فضل الله است؛ عملکردی که با فرجام اندوه بارش، رسوایی مشروطه وارداتی را برهمگان عیان ساخت. این چنین بود که شیخ، خانه بر دامنه آتشفشان ساخت و از گدازه های فتنه، هیچ هراسی به دل راه نداد و یاد نبوغ سیاسی خود را در تاریخ جاودانه ساخت. اندیشه های این کتاب به ترتیب، در محورهای ذیل خلاصه می شود:
1. «عاشورا، حدیث ماندگاری» است و منطقی عاشورایی را اقتضا می کند که بر اساس آن «بر مائده عشق، اگر روزه گشایی / هشدار! که صد گونه بلا ماحضر اوست». شیخ فضل الله نوری چنان این منطق را بر عمق جان خود حاکم کرده است که هماره، صحنه مبارزه در مشروطه را استمرار تاریخی صحنه کربلا و خود را از شیفتگان امام حسین علیه السلام دیده، در مناسبت های گوناگون این نکته را یادآوری می کند. نویسنده، حدود بیست نکته گوناگون در این باره مطرح می کند. خلاصه آن که به تصریح شیخ «این همان داعیه کربلا است؛ آن روز فاش و فاش هجوم بر هلاکت امام مبین کردند، امروز هجوم بر اضمحلال کتاب و دین مبین نموده اند».
2. «نبوغ سیاسی شیخ»، مورد اعتراف دوست و دشمن او است. این امر در موارد گوناگونی خود را نشان داد. دشمن شناسی او، توجّه به تعارض ذاتی اسلام و فلسفه سیاسی غرب، تدلیس دشمن، هشدارها و پیش بینی های سیاسی او و سرانجام تأسیس اصل طراز اوّل از شاخص ترین جلوه های این نبوغ بودند. این که شاه را به مقاومت و استواری دعوت می کرد، اخطار به سیّدین و پیش بینی در مورد هتک حرمت خود، قتل مرحوم بهبهانی، برداشتن عمامه ها و ستیز بنیادین با روحانیت، پیامدهای سوء مشروطه و ترویج بی بند و باری و شیوع مُنکَرات، از دیگر مواردی است که نشان دهنده نبوغ سیاسی شیخ بود.
3. این پیش بینی ها، صرفاً حاصل نبوغ سیاسی شیخ نبود؛ بلکه به یُمن «معجزه عشق» و «بصیرت معنوی و روشن بینی الاهی» بود. انس و الفت شیخ با عارفان بزرگی مانند آخوند سلطان آبادی، سیّدمهدی قزوینی، آقاعلیرضا اصفهانی، سیّدحسین شوشتری و ... تا حدودی از «بصیرت معنوی» او پرده برمی دارد. جُنگ عرفانی او در کتابخانه مجلس نیز همراه با بسیاری از حکایت های تاریخی درباره ارادت عمیق او به ساحت قدس اهل بیت علیهم السلام به ویژه امام عصر -عجل الله تعالی فرجه-، در کنار سروده ها و نوشته های مهدویاش، گوشه ای از این معنویت را راز می گشاید. تصویر دستخط سروده عاشقانه شیخ و دستخط روایتی که به شهادت خود او اشاره رفته، دیدنی است. «کرامات شیخ» که پس از عمر پربرکتش برای بسیاری پدیدار شده، پرده ای دیگر از نمایش «معجزه عشق» است؛ چنان که نقل های تاریخی فراوانی، از اطّلاع او از قتل خود حکایت دارد. بر اساس پیوند نسبی وی با عالم غیب، بی جهت نبوده است که خود خطاب به امام عصر -عجل الله تعالی فرجه- می گوید: «زان روز که من باخته ام نَردِ محبّت / دانسته ام آخر به کجا کار کشیده؟»؛ چنان که حکایت خبردادن آخوند ملاّفتحعلی سلطان آبادی به او از زبان آیت الله حائری موءسّس حوزه علمیه قم در این باره، خواندنی است.
4. تحصّن شیخ در حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام ، که فشار فوق العاده ای بر او وارد آورد و از طرف آیت الله حاج آقا محسن عراقی، مورد پشتیبانی مالی قرار گرفت، داستانی درس آموز دارد که مذاکره تاریخی سیّدین با شیخ نیز در آن اتّفاق افتاد. این گفت وگو را که مستوفی تفرشی به دور از غرض ورزی ها گزارش کرده، بسیاری از ابهام های تاریخی را از میان برمی دارد؛ گفت وگویی که برتری استدلال، هوش و مقاومت سیاسی شیخ در مقابله با سیّدین را به نمایش می گذارد.
فشار هولناک بر شیخ در ایام تحصّن، چنان بود که یک وصیتنامه از او در این دوران به یادگار گذاشت؛ وصیتنامه ای که دینداری او در مقابل خانواده و حتّی کسی مانند ارباب جمشید را ترسیم می کند. این وصیتنامه برای نخستین بار منتشر می شود.
کوران فتنه گری های تحصّن عبدالعظیم علیه السلام ، بستر اتّحاد و «میثاق اخوّت و پایداری بین شیخ و عالمان مهاجر» نیز بود. این میثاق نامه که بر اساس پیمان اخوّت ایجاد شد، به دنبال عالی ترین شکل برادری دینی بود و در سه جنبه، حقوق برادری را تعریف و تأمین می کرد: «حقوق شیخ بر عالمان مهاجر»، «حقوق عالمان مهاجر بر شیخ» و «حقوق عالمان مهاجر بر یک دیگر». این میثاق که مرامنامه انجمن سیاسی دینی «حوزه علمیه» به شمار می آمد، از برکات این مرتبه از «مهاجرت الی الله» بود.
5. پس از بازگشت از مهاجرت مذکور، در 20 ذی القعده 1325، شیخ فضل الله و یارانش در اعتراض به چند فصل از متمّم قانون اساسی در مدرسه مروی «تحصّن دیگر»ی داشتند که با پا درمیانی عضدالملک پایان گرفت. نامه شیخ به عضدالملک در پی این ماجرا نیز پرنکته و تاریخی است. درگیری شیخ با مشروطه خواهان به ترور نافرجام او نیز کشیده می شود و او را 3 ماه و نیم بستری می کند. یک ماه بعد از این ترور، شیخ به آیت الله سیّدکاظم یزدی و عضدالملک، نامه های پرسوز و گدازی بر این مبنا که «داعیه ما، به عین، داعیه کربلا است» می نگارد که بسیاری از ابهام های تاریخی را روشن می سازد. «اصرار سفارت انگلیس بر تبعید شیخ از تهران» و ترویج «شایعه پناهندگی شیخ» از دیگر ورق پاره های زندگی پرجوش و خروش او است؛ امّا شیخ با این منطق که «اسلام، زیر بیرق کفر نمی رود!» مکرّرا شیشه اصرار بیگانگان بر پناهندگی خود را بر زمین می زند و مقاومت اسلامی در زمان خود را معنا می بخشد. این شایعه که پس از تحصّن او در مدرسه مروی به راه افتاد، در زمان فتح تهران به اوج خود رسید.
6. مقاومت خستگی ناپذیر این «تنهای شکیبا»، گاه «در فضای مرگبار محکمه فرمایشی» با «پرخاش بر سرِ یپرم خان» در پرونده خویش ثبت می شود و گاه در خونسردی او در خفقان حاکم بر تهران اشغال شده و گاه در بردباری او در پای دار تجلّی می یابد و با جمله «هذا کوفة صغیرة» می فهماند که «داعیه کربلا» دارد و صحنه را استمرار نینوای حسینی می بیند. با شهادت شیخ، مشروطه «ضدّ آخوند» و «ضدّ قجر»، پیروزی بعد از شکست تنباکو برای انگلستان بود.
7. امّا به هرحال، «داوری تاریخ درباره قاتلان شیخ» خواندنی است؛ چرا که «دوست و دشمن، قتل شیخ را محکوم می کنند!». ادوارد براون تأثیر سوء این واقعه میان اروپائیان را برای تقی زاده گزارش می کند و مورّخان شیخ ستیز نیز تندروی های مشروطه خواهان را به نقد می کشند. استنطاق صوری و غیرآشکار شیخ، حاصل انتقامجویی شخصی اعلام می شود که به زیان مملکت تمام شد.
8. «اندوه عالمان در شهادت شیخ» نیز نغمه ای جانسوز دارد که هماره این نغمه داشته است که «ای همه گل های از سرما کبود / خنده هاتان را، که از لب ها ربود؟!». این اندوه ژرف، نه آن که محدود به یاران و خانواده وی باشد، که مشروطه خواهانی چون آخوند خراسانی را گاه در کوچه به زمین می اندازد و گاه باعث می شود که در کتابخانه عمامه بر زمین می زند یا آن که تا پایان عمر، خنده از لبان او می چیند. شهادت شیخ، کسانی چون مازندرانی، نائینی، سیّدین، ثقة الاسلام تبریزی و ... را نیز به شدّت آشفته می کند. گزارش این همه، با اسناد معتبری در کتاب، انجام شده است.
9. شیخ مهدی مازندرانی، پاکمردی سترگ که نام او همواره بر زبان فرزانه ای چون امام خمینی قدس سره بود، و مورد ارجاع استاد او آیت الله حائری یزدی در زمینه اعتقادیات قرار داشت. او از «شاگردان و خصّیصین» شیخ فضل الله بود. «مویه این مُرغ حق در سوکِ شیخ»، در مناسبت های گوناگون همواره، «روایتگر مظلومیت و حقّانیّتِ شیخ فضل الله» بود. او که اعدام شیخ را در جهت فاجعه عاشورا ارزیابی می کرد، به یاد شیخ می گریست و می گریاند. این امر در حکایت های فراوانی از او نقل شده است. «شیخ فضل الله نوری و مشروطیت از نگاه امام خمینی» نیز بخشی خواندنی از این کتاب است. پخش «سوگْ، سرودِ شاعران در مرگ شیخ»، گوشه ای از مرثیه سرایی های تاریخی درباره شهادت او است و بخشی از یادگار مرثیه سرایانی چون حبیب الله نیّر، ادیب پیشاوُری، صدرالافاضل، اردوبادی، حکیم قمشه ای، صفایی ملایری و ... را ثبت کرده است.
10. «دست انتقام الاهی» و «تیر غیبی» را عاشورائیان نیک می شناسند. این سنّت الاهی، فرجام بسیاری از مشروطه خواهان تندرو در این جهان را به روشنی رقم زد و در سینه تاریخ ثبت کرد. «دیدی که خون ناحق پروانه شمع را / چندان امان نداد که شب را سحر کند». سپهسالار تنکابنی در مقابل آیینه، تپانچه بر پیشانی گذاشته، خود را خلاص کرد و املاکش را دیکتاتور مصلح! به تاراج برد. سردار اسعد بختیاری در عرض چهار سال، دیده از دست داده، دچار سکته و فلج شد و سرانجام درگذشت. یپرم خان را (عبدالباقی خان چاردولی، ارباب 24 ساله و شجاع قلعه مورد حمله یپرم) در شورجه کشت. به تعبیر میرزاحسن جابری معاصر شیخ، «آن ها که شهادتش را موجب شدند، اغلب کشته شده و نامی از آن ها نمانده؛مردم تهران نیز پس از آن، خوشی ندیدند».
4. دیده بان، بیدار!
این کتاب به دنبال طرح «دیدگاه ها و مواضع سیاسی و فرهنگی شیخ فضل الله نوری» است. هرچند نمی توان گزارش دقیقی از مطالب فراوان این کتاب، به اختصار در این نوشتار آورد، نکات ذیل را می توان اصلی ترین آموزه های آن دانست:
1. «دانش و جامعیت علمی» شیخ فضل الله، چنان بود که بسیاری از مورّخان او را برتر از سیّدین و دیگران می دانستند و در اوج افترا بستن به او نیز این مقام علمی اش مورد سوءال قرار نگرفت و مرحوم میرزای شیرازی که نهایت ترویج از شیخ را داشت، از او به «شیخ نوری ما» و «خودِ من»و «نفسِ من» یاد می کرد.
همچنین درباره جایگاه علمی و سیاسی شیخ این نکته قابل ذکر است که پس از عدم امضای حکم موافقت با مشروطه از سوی مرحوم سید کاظم یزدی، آخوند خراسانی اعلام موافقت خود را بر اساس اعتماد به شیخ و حضور او در صحنه، مستند کرد. از دیگر سو، مخالفان شیخ نیز نمی توانستند جایگاه علمی او را انکار کنند و بر این امر اقرار کرده اند.
2. آگاهی به اوضاع زمانی و به ویژه ماهیت خودبنیاد و استعماری غرب، جلوه ای از جامعیت شیخ را در عصر مشروطه و پیش از آن و ریشه چالش او با غرب باوران و آموزه های غربی را به نمایش می گذارد.
3. هنگامی که نظریه سیاسی شیخ فضل الله را بررسی می کنیم، «استقلال»، «عدالت» و «حاکمیت اسلام را به صورت سه رکن «نظریه سیاسی» شیخ می یابیم.
در این مثلّث فکری، استقلال در جهت رهایی از سلطه سیاسی و فرهنگی غرب است؛ چنان که شیخ به نوشته چرچیل، از تماس با اروپائیان نیز احتراز می جوید. فعّالیت شدید در تحریم تنباکو و حتّی پیش از آن، حمایت از اموری چون تأسیس بانک ملّی، جلوه هایی از مبارزه اقتصادی او با استعمار است. بی جهت نیست که رجال برجسته سیاسی غربی به شیخ فضل الله حسّاسیّت داشتند.
عدالت، مهاری قانونمندانه برای شاه و دولت به وسیله نمایندگان طبیعی اصناف و طبقات مردم است. در این جهت، قانون خواهی و قانون مداری شیخ چنان بود که بارها بر لزوم تدوین قانون و نظامنامه (با قید اسلامی) تأکید داشت و حتّی در دوره تحصّن در حضرت عبدالعظیم، ضدّ مشروطه خواهان تندروی موضع می گیرد که سخن از بی نیازی به قانون نویسی را مطرح می کردند. به هر روی، عدالت اسلامی، معشوق دلربای شیخ بود.
حاکمیت اسلام نیز خواسته اصیلی است که چاره ای جز اجرای مو به موی آن نیست. در جهت برپایی قانون اسلام، تساوی شاه و گدا در برابر احکام قضایی اسلام، از خواسته های شریعت گرایانه او بود؛ چنان که حمایت مردم از شاه را بر اساس اسلام خواهی او می داند و شاه را در راه شریعت محوری تشویق می کند.
4. مفاهیمی چون آزادی، در نگاه شیخ فضل الله، مفاهیمی لغزنده اند که نیازمند تبیین کافی و مرزبندی دقیق میان معنای درست و نادرست وارداتی آن ها است؛ از این روی، شیخ معانی باطل آن ها را برنتافته و به تفکیک میان معانی این الفاظ می پردازد. آزادی به معنای «رهایی از ستم و اختناق سیاسی» و به معنای «حقّ انتقاد سازنده و بیان مصالح» را می پذیرد و در برابر «آشوب طلبی و هرج و مرج» به ویژه «آزادی در مذهب» به چالش برمی خیزد؛ چنان که مفهوم آزادی میان اندیشه وران بزرگ فرهنگ غرب نیز حدود ویژه ای دارد. آزادی به معنای آنارشیسم سیاسی، امری بود که به اعتراف بسیاری از مشروطه خواهان به انحطاط مشروطه انجامید. نویسنده کتاب، نمونه های فراوانی از اعتراف های مذکور و دیگر گزارش های مربوط آورده است؛ فزون بر آن که عالمان و بسیاری از رجال سیاسی مذهبی، ضدّ لجام گسیختگی فرهنگی حاکم بر عصر مشروطه موضع می گرفتند.
مفهوم تساوی نیز دیگر مفهوم چند پهلویی است که اصلی در مورد آن در متمّم قانون اساسی، به تصویب رسید و شیخ را به موضعگیری در برابر آن واداشت. در اندیشه دینی شیخ فضل الله، مساوات به معنای «تساوی شاه و گدا در برابر حکم عدالت»، مورد پذیرش و معنای «تساوی مسلمین و کفّار در احکام جزایی و ...» که بسیاری (از جمله اقلیّت های مذهبی و به ویژه زردشتی ها با پشتیبانی بیگانه) به دنبال آن بودند، مورد انکار شیخ بود. اصل مذکور، مسأله ای بود که به تعبیر مخبرالسلطنه هدایت، شش ماه رختخواب ها در صحن مجلس برای آن پهن شد و مردمی مجاور مجلس شدند.
5. شیخ فضل الله که به تصریح خود، خواستار مجلس شورا (به ویژه در ماهیت بومی و عدالتخانه ای آن) بود، درصدد اصلاح و نزدیک کردن آن به آموزه های اسلامی برآمد. او در این جهت، اتّهام مخالفت با مجلس را همواره از خود به دور می دانست. بنیان نظام پارلمانتاریسم غربی که بر اکثریت آرای خودبنیاد بود، مورد انتقاد او قرار می گرفت و خواستار تحدید قلمرو قانونگذاری مجلس و ترسیم شکلی بود که راهبرد اکثریت آرا در دایره امور شرعی اجرا نشود و در امور عرفی نیز به لحاظ شأن کاشفیت آن از آرای کارشناسان (به صورت راهی برای شناخت مصالح و مفاسد) مورد توجّه قرار گیرد، نه صرفاً به لحاظ خواست اکثریت. در غیر این صورت، اسلامیت نظام مشروطه، مورد سؤال قرار می گرفت و تقلیدی از تمدّنِ خودبنیاد غرب می شد. بر این اساس، شیخ می خواست تا شأن قانونگذاری انحصاری خدای متعالی، پاس داشته، و از سوی دیگر، مشروعیت اصیلِ اقدام های سیاسی تأمین شود . در نظر شیخ، باید نظام حاکم، حاکمیتی مشروع داشته باشد و «حق بینی» و «حق سالاری» پیشه و بر اساس «مصالح و مفاسد واقعی» معرّفی شده از سوی خدای متعالی، رفتار کند. در این فرایند، «نظارت و تنفیذ فقیه» ملاک عملی تأمین مشروعیت ساختار سیاسی و از جمله مجلس است.
در بخش های دیگری از کتاب، نویسنده به تشریح مباحثی چون «وکالت وکلای مجلس»، «ولایت فقیه و شأن حکومتی آن»، «قلمرو آن ها»، «تبیین پارلمانتاریسم و شورای اسلامی»، «جامعیت احکام اسلام» و ... می پردازد. موضع شیخ، در تمام این امور، در چالش با انحراف های غرب باوران و دین گریزانی است که در تار و پود نظام مشروطه نفوذ داشتند و آن را به انحراف کشانیدند. از بحث درباره «معنا و کیفیت وکالت و انتخاب وکلا» گرفته تا «نفوذ اقلیت تندرو و فِرَق ضالّه در ارکان نظام تصمیم سازی»، از «عدم آمادگی ایران برای نظام پارلمانی» تا «انحراف مشروطه و نقد اختیارات گسترده مجلس شورا». در تمام این مباحث، نویسنده به تشریح گسترده آن ها پرداخته و به نوشته ها، گفته ها و سیره عملی شیخ فضل الله استناد می کند.
5. کارنامه شیخ فضل الله نوری، پرسش ها و پاسخ ها
این کتاب، حول دو مسأله به بحث می پردازد: یکی «الگوی بومی عدالتخانه و فلسفه سیاسی آن در مقایسه با الگوی وارداتی مشروطه»، و دیگری، «ارتباط شیخ با دربار و موضع او در حمایت از محمّدعلی شاه». محوری ترین یافته های تاریخی که نویسنده با استنادهای تاریخی در کتاب منعکس کرده، از این قرار است:
1. «نهضت عدالتخانه» (پدیده تاریخی مقدّم بر واقعه مشروطیت و خواسته اصیل و اوّلیه مردم) به دنبال تأسیس مجمعی از نمایندگان طبیعی اصناف و طبقات مردم بود تا با مشورت آنان دستورالعمل های لازم برای دوایر دولتی نوشته شود و بدان وسیله، دولت و دربار، از خودکامگی و لجام گسیختگی درآید. با انحراف نهضت، دستخطّ تأسیس مجلس شورای اسلامی نیز به مجلس شورای ملّی تحریف و ماهیت اسلامی و بومی نهضت عدالتخانه به خواسته ای وارداتی تبدیل شد؛ امّا الگوی عدالتخانه، از ذهن شیخ خارج نشد و بر اساس آن، به چالش با انحراف های مشروطه چیان برخاست. بدین معنا، او اساساً با الگوی غربی از روز نخست موافق نبود تا تصوّر شود در دوره ای از آن بازگشت.
2. هنگامی «ماهیت و مقصد نهضت عدالتخانه» روشن می شود که نفوذ عمیق و چشمگیرِ روحانیان در دوره پیش از مشروطه (به ویژه وجود محضرهای شرع و جایگاه اجتماعی آن ها، بست نشینی در منزل عالمان و...) مورد توجّه قرار گیرد. بدین گونه که قدرت بی مهار و مطلقه شاهان باید در کنار قدرت عالمان و روحانیان، بررسی شود. چالش ملاّعلی کنی، میرزای شیرازی و ... با ناصرالدین شاه، از مصادیق به یادماندنی نحوه و شیوه مناسبات دربار و روحانیان است؛ مناسباتی که از تحلیل ها و اقدام های سیاسی دولت های زورمدار خارجی به دور نمی ماند.
در گزارش مستند کتاب، «کارنامه درخشان محاکم شرع»، چنان «نفوذ و مجبوبیتِ اجتماعی» برای صاحبان آن ها به یادگار گذاشت که از بررسی این نفوذ اجتماعی می توان به محتوای آن کارنامه راه یافت؛ همان گونه که «گواهی تاریخ درباره عملکرد قضایی آنان» می تواند در اطّلاع از کارنامه محاکم مفید باشد. این گواهی تاریخی، فقط از زبان دوستان نیست؛ بلکه از زبان مخالفان محاکم شرع و بیگانگانی است که آن محاکم را دیده اند. در کنار محاکم شرع، محاکم عرف نیز بود که کارآیی لازم را نداشت؛ امّا خواسته «نهضت عدالتخانه» که به دنبال پایان دادن به دعوای همبستگی دو محکمه عرف و شرع بر اساس آموزه های دینی نیز بود، فقط به اصلاح این محاکم و اجرای دستورهای محاکم شرع منحصر نمی شد؛ بلکه این نهضت می خواست به تهیه دستورالعمل های دولتی برای اصلاح امور اجتماعی سیاسی نیز بپردازد. «حوزه مسؤولیت عدالتخانه» روشن بود و باید بدون دخالت در حوزه خاصّ فقه و شریعت، به تنظیم امور مملکتی بپردازد؛ امری که مشروطه وارداتی به آن پایبند نبود و شیخ جان خود را در مقابله با آن فدا کرد.
3. لزوم رعایت شرایط بومی، در تحلیل نویسنده، از «مشخّصات یک قانون مطلوب» است. بر این مبنا، هنگامی دو الگوی بومی و وارداتی «عدالتخانه» و «مشروطه»، با یک دیگر مقایسه می شوند، وجوه افتراق خود را می یابند.
نظام وارداتی «مشروطه قلهک»، به دنبال «گسترش دایره نیاز به قانون و تقلید از قوانین غرب» است؛ حال آن که نهضت عدالتخانه بر بنیان دین و شرایط بومی تکیه می زند و قلمرو قانونگذاری بشری را محدود می بیند. از عمده ترین مسائلِ مورد اشکال شیخ در عصر مشروطه، عدم رعایت همین محدودیت قلمرو در قانونگذاری و توسعه قانونگذاری بشری بود. در مقابل، جناح ضدّ مشروعه می دانستند که با طرح شیخ، نه پشمی بر کلاه شاه قجر می ماند و نه بادی در شیپور شیفتگان غرب؛ از این روی، با طرح شیخ مخالفت کردند.
«خلط حدود اسلامی در بحث وکالت و ولایت»، از وجوه انحراف دیگری است که در مشروطه وارداتی پدید آمد؛ حال آن که در الگوی عدالتخانه، چنین نقصی وجود نداشت. شیخ فضل الله، بر نسخه پارلمانتاریسم غربی، دو نوع انتقاد داشت. او هم از زاویه مباحث شرعی و هم از زاویه نکته سنجی های سیاسی اجتماعی، بر آن اشکال می کرد. از سویی، رهاورد فرهنگ غربی را با جاودانگی، جامعیت و بنیاد خداگرایانه اسلام در تعارض می دید و از سوی دیگر، نسخه غربی را با مزاج ایرانیان شرقی سازگار نمی دانست.
4. «ناآگاهی عامه مردم از نظام مشروطه وارداتی»، مورد تأیید اکثر مورّخان قرار گرفته است. آنان که با فضاسازی های برخی، به آن دل خوش کرده بودند، در برهه هایی از عصر مشروطیت، از نظام جدید دل کندند؛ بلکه از آن متنفر شدند و بنا به نوشته ناظم الاسلام کرمانی، در تهران با جمعیت سیصدهزار نفری، هزار نفر نیز مشروطه خواه پیدا نمی شد. باید دانست بومی و تدریجی نبودن طرح نظام جدید و آفت های پرشمار آن و به ویژه «استبداد جمعی و مضاعف» باعث چنین حالتی شد. تقی زاده حدود نیم قرن بعد، به لزوم «تعلیم تدریجی» دمکراسی اعتراف کرد.
در مجموع، «ملّت ایران عدالت اسلامی می خواست، نه مشروطه فرنگی» که با نظام جدید دمساز نبود. عمده ترین مشکل مشروطه فرنگی، سکولار بودن آن بود که شیخ، گاه در قالب «مشروطه مشروعه» و در برهه ای دیگر، با «تحریم مشروطه فرنگی» با آن مبارزه کرد.
5. اتّهام «وابستگی شیخ به دربار»، امری است که با توجّه به کارنامه زندگی اش، نفی می شود؛ چنان که تاریخ به ما آموخته است عامّه مردم به آخوندهای درباری، روی خوش نشان نمی دهند. بر این اساس، «نفوذ عمیق و گسترده شیخ میان مردم» آن اندازه بوده که برخی دیپلمات های خارجی و دشمنان سرسخت او مانند یپرم خان نیز بدان اعتراف کرده اند؛ چنان که زردشتیان نیز به او توسّل می جستند. «موقعیت والای شیخ بین رجال بزرگ عصر» و در واقع، بی نیازی او به ارتباط با آنان و بالاتر بودن شأن او از وابستگی به دربار نیز گواه دیگری بر باطل بودن اتّهام وابستگی او است. اعتبار او نزد مشیرالدوله، عضدالملک، مشیرالسلطنه، عین الدوله و ... قابل توجّه است. حتّی مظفّرالدین شاه پیش از آمدن خود به تهران و پس از شنیدن قتل پدر، جلوس خود بر تخت سلطنت را به وسیله او به اطّلاع مردم دارالخلافه رساند؛ همان گونه که در سفر سوم خود به فرنگ، در حفظ آرامش تهران، او و ولیعهدش به شیخ توسّل جستند.
«هیبت و صلابت شیخ در برابر زعمای قوم»، «نقش مؤثّر در نهضت های ضدّ استبدادی و عزل حکّام جورکه مستندات تاریخی بسیاری برای آن ها وجود دارد، از جمله ادلّه دیگر در بطلان اتّهام پیش گفته است.
دلیل دیگر بر بطلان اتّهام پیشین، عدم همکاری با مافیای نو قدرت بود؛ چرا که انگیزه درباری بودن او چیزی جز فزون خواهی در جاه و مال یا هراس از حکومت نیست و تمام این امور درباره همکاری با مافیای جدید قدرت نیز وجود داشت؛ چنان که کسانی مانند سردار اسعد بختیاری، سپهدار تنکابنی و بسیاری دیگر از رجال، در همان بستر تاریخی، رنگ عوض کردند. دولتمردانی که با او مرتبط بودند نیز روحیه ویژه ای داشتند که بستر همکاری آن ها را با شیخ مهیّا می کرد؛ مردانی که به طور عمده به سبب عدم وابستگی و همکاری با بیگانه، مغضوب بیگانگان بودند. مشیرالسلطنه، عضدالملک، امیربهادر و ارشدالدوله در دیدگاه نویسنده، از جمله آن ها هستند.
6. «حمایت شیخ از محمّدعلی شاه»، هنگامی تفسیر صحیحی خواهد یافت که از یک سو، اوضاع پیچیده و بغرنج کشور و منطقه، و از سوی دیگر، سیاست های کلان قدرت های بین المللی روشن شود. «قرارداد 1907» در پی آن بود که از عثمانی تا افغانستان و تبّت را به صورتی جدید مرزبندی کند؛ از این روی، حفظ اقتدار محمّدعلی شاه، به معنای حفظ «تمامیّت ارضی ایران» بود.
از سوی دیگر، «تندروی ها، زمینه ساز اشغال کشور به وسیله بیگانه» بود و عدم ثبات داخلی نیز چنان بود که در مشروطه اوّل و در مدّت 18 ماه، 8 کابینه و 6 نخست وزیر آمدند و رفتند. برچیدن بساط مجلس فرنگی مآب، چنان موج شادی آفرید که به قول ناظم الاسلام، عموم اهل تهران خوشحال بودند و به جز افراد معدودی، از شاه تعریف می کردند.
این ها همه «مقابله شیخ با استراتژی شیطانی استعمار» را روشن می کند. این سیاست، هنگامی معنای خود را باز می یابد که در اعتراف های رجال تندرو، عناصر وابسته و اسناد تاریخی دولت های استعمارگر، تأمل کافی صورت گیرد. «تبانی روس و انگلیس برای تجدید مشروطه و خلع محمّد علی شاه» راز کتمان شده ای است که برخی نکات و استنادهای تاریخی، گره آن را می گشاید. وابستگی سپهدار تنکابنی به روس ها و وابستگی سردار اسعد به انگلیسی ها، از نمونه های روشن دخالت دوجانبه آن ها است. سرپوش گذاری بر حمله مجاهدان به تهران به وسیله بلازنوف، شاهدی بر «موضع مثبت روس ها درباره عزل محمّدعلی شاه» است؛ چنان که ادوارد گری نیز بر همکاری روسیه صحّه می گذارد.
شیخ از استراتژی مشترک دو همسایه شمالی و جنوبی ایران آگاهی داشت و به دنبال تقویت شاه و تشویق او به مقاومت در برابر آن ها بود. آری، توجّه به این فضای سیاسی است که موضعگیری شیخ را معنای صحیحی می بخشد. جالب این جا است که سرانجام بسیاری از «مخالفان شیخ هم، به حرف او رسیدند!»
ب. برخی مؤلّفه ها و اصول کاربردی نویسنده در تحقیقات تاریخی
نوشته های استاد علی ابوالحسنی (منذر) (از جمله مجموعه مورد بحث) نشان از آن دارد که وی با تجربه های فقه پژوهی در حوزه علمیه، می کوشد تا تاریخ پژوهی خود را بر اساس شیوه های منطقی و علمی سامان دهد.
شفاف سازی خودآگاهانه اصول تحقیق
نویسنده برای کار پژوهشی خود، اصولی را تعریف کرده است که تجربه تحصیل و تحقیق حوزوی وی، در نفوذ این اصول پژوهشی در ذهن و اندیشه اش موءثّر بوده و در جای جای نوشته های او به چشم می خورد؛ امّا در عین حال، تبیین نظری آن ها را به طور مستقل در نوشتاری از او سراغ داریم. ابوالحسنی شأن عبرت زایی تاریخ را که دستاوردی قرآنی است، مورد تأکید قرار می دهد و ضمن تأکید بر امکان شناخت و درک واقعیات تاریخی و ابطال نظریه شک گرایانه مخالف آن، پرهیز از پیش داوری را در فهم تاریخ ممکن و بایسته می انگارد و مسیر خود را از برخی نسبیت اندیشان معاصر (مانند برخی هرمنوتیک گرایان) جدا کرده، گذر از پیش فرض ها و از جمله گذر از حجاب حال به گذشته را مقدور انسان، امّا نیازمند تلاش وافر می داند و پرهیز از پیش داوری ها را برای شناخت حقیقت لازم می خواند. وی در کنار تفکیک میان مقام ثبوت (مرحله تحقیق) و اثبات (مرحله بیان و گزارش حقایق)، جامع نگری در تتبّع و بهره گیری از تمام آرای گوناگون را برای راهیابی به واقعیت ها ضرور می داند؛ چنان که یافته های خود و دیگر محقّقان سخت کوش را مصون از اشتباه نمی انگارد و شکیبایی در شنیدن مخالفت با یافته ها را لازم می شمرد.
نویسنده یکی از مهم ترین اصول کاربردی در شناخت عصر مشروطه را شناخت بافت فکری ایرانیان این عصر می داند؛ حال آن که بسیاری از نویسندگان و تحلیلگران، ایران و فرهنگ مردم را نادیده انگاشته، درصدد فهم تاریخ آن هستند؛ چنان که شناخت روند تجاوزهای استعماری را لازم می داند؛ رویکردهای گوناگونی چون انواع گوناگون نظریه توطئه را نیز مورد مداقه قرار داده، تحقیقات خود را بر اساس نگاهی روشمند سامان می دهد.(2)
نویسنده که در نوشته های گوناگون خویش، با شیوه ای تبارشناسانه با رجال معاصر برخورد می کند، مطالعه دقیق گذشته و آینده دست اندرکاران مشروطه را بایسته می خواند.(3) از نظر او، برای درک تاریخ هر عصری، باید کانون ها و نقاط ثقل و موءثر در آن دوره را ارزیابی کرد. بر این اساس، وی شناخت مواضع فکری و سیاسی شیخ فضل الله را از مهم ترین مواردی می داند که باید برای فهم تاریخ مشروطه به آن پرداخت.(4)
به برخی از اصولی که نوشته های آقای ابوالحسنی بر آن استوار است، می پردازیم:
1. اعتماد به نقل های افراد مورد وثوق
این شیوه با رعایت شرایطش، به صورت روشی عقلایی، قابل پذیرش و بلکه روشی ناگزیر، مورد توجّه نویسنده، قرار دارد؛ حال آن که جناح غالب مشروطه، در تاریخ نگاری خود، از چنین شیوه عقلایی در بسیاری از نقلیات خود بهره نگرفته اند. نویسنده، به مناسبت، خاطره های تلخ و شیرین تاریخی بسیاری را از برخی مراجع و عالمان، به ویژه مرحوم آیت الله شیخ حسین لنکرانی نقل می کند که بسیاری از گره های کور تاریخ معاصر ایران را می گشاید. گذشته از خاطره ها یا نقل های موثّقی که مرحوم لنکرانی(5) با واسطه درباره وقایع مشروطه داشته، حضور فعّال خود او در پیشتازی مبارزه با قرارداد وثوق الدوله کاکس، مبارزه منجر به تبعید او به وسیله رضاخان، برگزاری میتینگ های سیاسی پس از شهریور 20، نمایندگی مجلس چهاردهم، مبارزه با صهیونیزم، مبارزه با بهائیت، همراهی با خروش سیاسی امام خمینی و دیگر وقایع تاریخ معاصر،(6) خاطرات به یادماندنی از وی به یادگار گذاشته است.(7) استناد به گزارش شفاهی آیت الله حرزالدین، از تلاش برخی افراد برای أخذ استفتایی جهت قتل مخالفان مشروطه، پرده برمی دارد. نقل مستقیم خاطره هایی از زبان نوه آخوند خراسانی درباره جایگاه شیخ فضل الله و موضع او در مشروطیت و همراه کردن عالمان نجف با نهضت مشروطه خواهی، از موارد دیگری است که نویسنده بر اساس شیوه مذکور، از آن استفاده می کند.(8)
وی، خاطره ها و گزارش های فراوانی از میرزا حسن جابری، مدیرنظام نوابی و عالمان بزرگی چون شیخ مهدی مازندرانی، آخوند ملاّمحمّد آملی، آیت الله العظمی شیخ لطف الله صافی، شیخ علی صافی، آیت الله سید عزالدین زنجانی و ... را ذکر می کند. او صرف نظر از استناد به نوشته های برخی از این افراد مورد وثوق، برخی از نقل هایش را از طریق شنیده های خود از آن ها می آورد. حفظ تسلسل سند نقلیّات، به وسیله نویسنده نیز قابل توجّه است که حتّی در برخی موارد، تاریخ دقیق استماع خود را نیز گزارش می کند.(9)
2. تمسّک به اعتراف های مخالفان و مطالب خلاف گرایش نویسندگان
این روش عقلایی باعث می شود که به رغم معتبر نبودن شخصیت و نقلیات افراد غیر موثّق و معاند که به جعل مطالب دست می یازند بتوان به بخشی از مطالب و نقلیات آنان اعتماد کرد. طبیعی است که اگر در مسأله ای مخالفان و موافقان بر امری اتّفاق نظر داشته باشند، در حدّ بسیاری می توان آن امر را باور کرد، مگر آن که قراین خلاف دیگری وجود داشته باشد؛ به طور نمونه، نویسنده، جهت اثبات ثبات قدم شیخ و رفع برخی اتّهام های مربوط به او، به تصریح موافقان و اعتراف مخالفان شیخ، مانند مجاهدالسلطان دانشور علوی (از همراهان سردار اسعد در فتح تهران)، محمد مردوخ (پیشوای اهل سنّت کردستان)، برادر امام جمعه خویی، احمد کسروی، مهدی بامداد، اعظام الوزاره قدسی و دیگران استناد می کند که روس ها برای حفظ جان شیخ، به او پیشنهاد پناهندگی دادند و او نپذیرفت؛ حتّی پیغام دادند که نمی خواهد به سفارت بیایید؛ این بیرق اهدایی از تزار را بر سر خانه تان نصب کنید؛ امّا شیخ پیشنهاد عزّت سوز آن ها را ردّ کرد.(10)
چنین اعتراف هایی، در موارد بسیاری از جانب مخالفان و دشمنان شیخ صادر شده که نویسنده در جای جای کتاب خود از آن ها بهره گرفته است؛ نمونه هایی مانند اعتراف سپهدار تنکابنی به این که شیخ نباید کشته می شد،(11) اعتراف تقی زاده به صوری بودن محاکمه شیخ،(12) اعتراف مورّخانی چون ملکزاده و کسروی به ثبات و خویشتن داری او در صحنه اعدام،(13) اعتراف شریف کاشانی به دشمنی مشروطه خواهان با اساس دیانت،(14) اعتراف صریح سید ضیاءالدین طباطبایی خطاب به آقای فضل الله نورالدین کیا (فرزند آقا ضیاءالدین نوری و نواده شیخ فضل الله)(15) در ایام اقامت در فلسطین که وی می گوید:
پدر شما گرچه از مخالفین من بود، ولی ایشان را مردی بسیار صمیمی و در نظریات خود ثابت و با اطمینان می دانم و احترامی مخصوص نسبت به ایشان داشتم.(16)
به صورت نمونه ای دیگر می توان افشای وابستگی انجمن اخوّت به فراماسونری به وسیله روزنامه صور اسرافیل (در مقام عذرخواهی از تعرّض به تصوّف) را یادآور شد.(17)
3. رجال شناسی به صورت منطقی
به طور طبیعی باید وثاقت افرادی که از آن ها خبری نقل شده است، احراز شود. به نظر می رسد، اصلی ترین تکیه گاه در این مسأله، توثیق آن ها به وسیله افرادی باشد که عدالت و صداقت آن ها پیش تر اثبات شده باشد؛ در غیر این صورت، خبرهای تشویشگر بسیاری وجود دارند که آن رجال را به گونه دیگری در ذهن ما به تصویر می کشند. آقای منذر در دفتر نخست کتاب سلطنت علم و دولت فقر، بخش مستقل و مفصلّی را به «توثیق روات» اختصاص داده است.(18) همچنین هنگامی که وصیتنامه شیخ فضل الله را در تحصّن حضرت عبدالعظیم علیه السلام نقل می کند، ابتدا به اعتبار آن که به تصدیق و امضای 3 تن از عالمان تهران و تصدیق امضای آنان به وسیله مرحوم میرزای نائینی رسیده است، اشاره می کند و در آخر وصیتنامه نیز متن نوشته آنان را می آورد.(19)
4. توجّه به انواع قراین
توجّه به اسناد و شواهد تاریخی دست اوّل، از مهم ترین موءلّفه های تاریخ پژوهی و در پی آن، نظریه پردازی های سیاسی اجتماعی است. در تاریخ نقلی مشروطیت، سه گونه تحریف (به معنای عامّ آن) صورت گرفته است: 1. کتمان و پوشاندن حقایق؛ 2. وارونه سازی حقایق؛ 3. جعل اسناد و مدارک تاریخی؛ چنان که سرقت در تاریخ نگاری نیز وجود دارد (همانند سرقت کتاب انقلاب ایران، نوشته مستوفی تفرشی، به وسیله هاشم محیط مافی). استاد ابوالحسنی (منذر) که در آثار خود تکیه فراوانی بر اسناد و شواهد تاریخی دارد، بر این باور است که اصالت و اعتبار اسناد تاریخی را می توان از دو طریق محک زد:
أ. از طریق موازین دانش نسخه شناسی، خط شناسی و امثال آن؛
ب. سنجش مندرجات و محتویات اسناد مکتوب دست اوّل با منابع معتبر کتبی و شفاهی.
وی در مقام توجّه به قراین کلّی در جهت یابی تاریخ نگاری و شیوه های حاکم بر آن، بر به دست گرفتن ابتکار نگارش تاریخ مشروطه به وسیله جناح غالب تأکید کرده و از این زاویه نقّادانه به آسیب شناسی تاریخ نگاری مشروطه می پردازد و از جمله در مجموعه خود درباره شیخ فضل الله، درصدد بوده است، منطق انفعالی «وای بر مغلوب» را کنار نهد.(20)
تأکید بر عدم پناهندگی شیخ فضل الله نوری به سفارتخانه ها با وجود خطر مرگ و اعدام،(21) نمونه ای از اجرای این شیوه به وسیله نویسنده گرامی است. توجّه به مواضع سیاسی اجتماعی یک فرد(22) (مانند عدم حضور معترضانه سیّدمحمد امامزاده در محاکمه شیخ و عدم تمکین در برابر رضاشاه برای کشف حجاب همسر خود)،(23) نوع خط و نحوه نگارش،(24) شیوه های نویسندگی و ادبیات، شیوه پاسخ به استفتا(25) و ... از قراینی است که می تواند مددکار محقّق تاریخ در جهت شناخت اصالت اسناد باشد.
از جمله قراین دیگر، بازشناسی پیوند رخدادها و جریان های تاریخی، از جمله توجّه به تکیه گاه ها در بازخوانی تاریخ می تواند باشد؛ چنان که تصریح تقی زاده به شعار لزوم تقلید مطلق از غرب، بعد از اخراج وی از ایران به وسیله مرحوم آخوند خراسانی، گرایش های غیر دینی او را آشکار ساخت.(26)
اسناد محرمانه وزرات خارجه انگلیس که توافق روسیه با انگلیس مبنی بر حمایت از مشروطه را نشان می دهد، از دیگر قراینی است که نویسنده به آن ها توجّه کرده و بر اساس آن، این شایعه و غلط تاریخی که «دولت روسیه با مشروطیت مخالف بوده» را باطل می داند؛ چنان که حضور روسوفیلی مانند سپهدار تنکابنی در فتح تهران و بعد شرکت در کابینه فاتحان، و نیز همکاری قزّاق ها با فاتحان تهران، از قراین تاریخی موءیّد این امر است.(27)
یکی دیگر از شیوه های مورد استفاده نویسنده در بهره مندی از قراین، این است که به شناسایی تالی فاسدها و لوازم طبیعی نظریه که در بسیاری از نوشته های او دیده می شود، توجّه ویژه ای دارد؛ چنان که گاه اختلاف روایت های مورّخان جناح غالب در مشروطه را نشان از غرض ورزی های همه یا برخی از آنان می داند؛ به طور نمونه، تفاوت نقل اختلاف نظر ناقلان و وجود نقل های مخالف درباره فروش زمینی به نام چال به بانک روسی و بسیاری از جزئیات و کیفیت ربط آن به شیخ فضل الله، اتّهام مربوط به او را ساختگی می نُماید.(28)
ترسیم فضای سیاسی اجتماعی پیش از مشروطه، مانند معرّفی کارنامه درخشان روحانیان و وضعیت محاکم عرف و شرع، شرکت مردم در مراسم های مربوط به بزرگداشت عالمان، برای بازشناسی نهضت عدالتخانه، مصداق دیگری از استفاده مناسب از قراین و شواهد تاریخی است؛(29) همان گونه که بررسی ابعاد کلّی شخصیت شیخ فضل الله، ملاّقربانعلی زنجانی،(30) سیّد محمدکاظم یزدی(31)، ادیب پیشاوری(32)، شیخ ابراهیم زنجانی(33) و... از شیوه های پژوهشی او است.
نگاه جامع به شخصیت و مواضع سیاسی افرادی مانند امیر بهادر، ارشدالدوله، مشیرالسلطنه، عین الدوله، ظهیرالدوله و ...، از دیگر مصادیق همین شیوه علمی است که استاد منذر، درصدد بهره بردن از آن برای غنا بخشیدن به تحقیقات خویش است؛(34) چنان که توجّه به قراردادها و فعّالیت های بیگانگان (مانند خارج کردن پشتوانه طلای اسکناس های ایرانی)، توجّه به خواست ها و هماهنگی های پشت پرده استعمارگران، از مهم ترین قراینی است که می تواند به فهم سرّ حمایت شیخ فضل الله از محمّدعلی شاه کمک کند.(35)
پیروزی مشروطه خواهان عثمانی بر عبدالحمید ثانی، چند ماه پیش از فتح تهران و در دوره موسوم به استبداد صغیر رخ داد که به تسلّط غربگرایان تندرو و سرکوب شدید روحانیان (حتّی دستگیری، ضرب و شتم شدید کشیش ها و خاخام ها) انجامید، فرجام مشروطه را بیش از پیش در برابر دیدگان تیزبین شیخ و مشروعه خواهان هوشیار روشن ساخت و به طور طبیعی، این امر در موضعگیری در برابر مشروطه خواهان تندرو بی تأثیر نبود.(36)
نویسنده، در ردّ اتهام همکاری شیخ با امین السلطان، ضدّ مشروطیت، به تقابل شدید شیخ با او شش سال قبل از مشروطه و تلاش برای عزل او را مورد اشاره قرار می دهد؛ افزون بر آن که در دوره تحصّن نیز او را همدست دشمنان خود می شناسد و در نامه به عالمان شهرها آن را یادآور می شود.(37)
توجّه به ادبیات و نوع تأییدها و پذیرش های افراد نیز از جمله قراین مورد توجّه نویسنده است؛ به طور نمونه، وی از این منطق بهره می جوید که افرادی مانند آخوند ملاّ محمّد رستم آبادی و ادیب پیشاوُری، در داوری درباره دیگران سختگیر بودند و کم تر کسی از دیدِ دقیق و وسواس گونه آنان، نمره قبولی را می گرفت؛ امّا آنان نه تنها شیخ فضل الله را قبول داشتند، بلکه مقامی بسیار والا برای او قائل بودند.(38) طبیعی است که از نظر محقّق، اقوال و بینش چنین افرادی با دیگر افراد، همسنگ نخواهد بود و اعتماد بسیاری به گفته های آنان پیدا خواهد شد؛ همان گونه که توجّه به اعتبار مهر و امضای شیخ در دوران حیات او، به صورت جلوه ای از اعتبار فراوان وی، نمونه دیگری از روش فهم تاریخ بر اساس قراین خرد و کلان تاریخی است که مورد بهره موءلّف این مجموعه بوده است.(39)
5. توجّه به سوابق و انگیزه های شخصیت ها، مورّخان و تحلیلگران تاریخ
با شناخت اهداف پنهان در نقل خبر می توان میزان صحّت و سقم آن را به دست آورد؛ چنان که دقّت در چگونگی ارتباط رجال با یک دیگر، توجّه به اختلاف ها، جناح بندی ها، ارتباط های خانوادگی، شاگرد و استادی و رئیس و مرؤوسی، از مواردی هستند که می تواند انگیزه تحلیل ها و نقل های تاریخی یا ماهیت مواضع متقابل افراد درباره یک دیگر را روشن سازد. تأمل در وابستگی های مالی تجاری، ارتباط های ماسونی و وابستگی به سفارتخانه، گروه ها و دربار از دیگر موارد تاریخی شایان دقّت است؛ برای نمونه، نویسنده، به سوابق ماسونی و بهایی گری خانوادگی میرزا مهدی وزیر همایون که با ملاّقربانعلی زنجانی درگیری شدید داشت، اشاره می کند.(40) چنان که توجّه به سوابق ماسونی و وابستگی خانوادگی حسینقلی نواب که بارکلی سفیر انگلیس او را رهبر فکری هیأت مدیره موقّت انقلاب معرّفی می کند، و محمود جم (شوهر خواهر او) به انگلیس، نمونه ای دیگر از همین روش است.(41)
توجّه به اقدام های میرزا حسین خان سپهسالار در منع دخالت عالمان در امور سیاسی (که تلاش آن ها به ویژه ملاّعلی کنی را برای عزل خود دیده بود) و مواضع مشروطه خواهانه او پس از عزل از صدارت(42) و تأمّل تفصیلی در زندگینامه فرخ دین پارسای که مطالبی را درباره شیخ فضل الله از او نقل می کند، از دیگر موارد این شیوه پژوهشی است.(43)
نمونه بارزِ توجّه به انگیزه مورّخ، در بازشناسی تقبیح روحانیان و شعایر حسینی، طرح جدایی دین از سیاست، دشمنی با شیخ فضل الله، مدرّس و ... به وسیله یحیی دولت آبادی و کسروی است؛(44) چنان که یادآوری دشمنی خانوادگی مهدی ملکزاده با شیخ فضل الله، تحصیلات او در مدرسه لائیک بیروت، اتّهام پدرش به بابیت، توانسته گوشه ای از زمینه فکری ملکزاده را معرّفی کرده و سرّ دشمنی وی با امیر کبیر مرد سیاسی و خوشنام ایران و مواردی از این قبیل را روشن سازد.
6. کاوش در سند، گزارش و منبع تاریخی
در برخی موارد، با دقّت در سند و منبع خبر می توان به صحّت و سقم آن پی برد؛ چنان که نویسنده، با همین روش، به نقد برخی از اسنادی می پردازد که حسین ثقفی اعزاز در روزنامه اطّلاعات سال 1354شمسی منتشر کرده بود. آقای ابوالحسنی روشن می کند که برخی تعابیر، از کتاب خاطرات و خطرات مخبرالسلطنه هدایت به سرقت رفته و به صورت نوشته دیگری معرّفی شده است.(45)
در موردی دیگر، کسروی را دارای این مشکل پژوهشی می داند که با منابع برخورد گزینشی دارد. وی اشکال می کند که چرا کسروی درباره قضایای گوناگونی مانند ماجرای مسجد شاه و پرخاش امام جمعه به سیّدجمال واعظ، به برخی نوشته های روزنامه حبل المتین کلکته استناد جسته است که آرایی مخالف پاره ای از تصوّرات و نگاشته های مشروطه خواهان داشت؛ امّا در قضیه فروش زمین چال که مستلزم وارد شدن اتّهامی به شیخ فضل الله بود، به تحلیل های حبل المتین تمسّک نجسته و گزینشی عمل کرده است. یادآور می شود که در مورد این اتّهام، اسناد تاریخی دیگری وجود دارد که مورّخانی مانند کسروی به آن نمی پردازند؛ چنان که شیخ محمّد حسین یزدی (عضو شاخص مجالس شورای صدر مشروطه، حاکم شرع مشهور عدلیّه تهران در زمان داور و مخالف سیاسی شیخ در عصر او)، در تحقیق خود در این باره جهت ارسال به نجف به طور کامل این اتّهام را از ساحت شیخ فضل الله دور دانسته است.(46)
نویسنده بر اساس شیوه تاریخ پژوهی خود، ضمن معرّفی کتاب تاریخ انقلاب ایران، نوشته مستوفی تفرشی، به نقد تاریخ نگاری میرزا هاشم محیط مافی می پردازد که در جایگاه ژورنالیست، مطالب کتاب مستوفی را به سرقت برده و با گنجاندن برخی مطالب نادرست تاریخی و نیز هتّاکی به ساحت شیخ در آن، مطالب این کتاب را به اسم خود جا زده است.(47)
توجّه به تاریخ نقل ها و نزدیکی و دوری منابع به وقایع و اقتباس های احتمالی از یک دیگر، از دیگر موارد اعمال این شیوه است؛ مانند دقّت در تفاوت منابع گوناگون مربوط به درگیری ملاّقربانعلی زنجانی با میرزا مهدی وزیر همایون،(48) تفاوت منابع و مآخذ قدیم تر در ماجرای تخریب بانک استقراضی(49) و... .
7. توجّه به میزان آشنایی و سطح تماس افراد با وقایع
نویسنده، در موارد بسیاری بر آگاهی های شغلی و نزدیکی روایان اخبار به رخدادها و جریان امور تأکیده و تکیه می کند.(50) وقتی در کیفیت القای واژه مشروطه، مطالبی را در تحصّن سفارتخانه، به وسیله انگلیسی ها، از زبان شیخ ضیاءالدین درّی، مطالبی را ذکر می کند، بر تماس نزدیک وی با حوادث صدر مشروطه و دیدن مسأله مذکور از نزدیک تأکید می ورزد.(51)
همچنین می توان به گزارش مستقیم یحیی دولت آبادی از سهل انگاری مخبرالسلطنه هدایت در رعایت شرایط انتخابات نمایندگان مجلس اوّل اشاره کرد؛ البتّه روشن است که گاه برخی قراین، صحّت چنین نقل های را مورد سوءال قرار می دهند یا برخی ابهام ها را درباره آن ها دامن می زنند.
از دیگر الگوهای مشابه، تلاش برای بهره بردن از اطّلاعات استادان، شاگردان، خویشان و بازماندگان مورد اعتماد یک فرد است که نویسنده از آن ها نهایت استفاده را می کند؛(52) همچنان که از گزارش های یاران، نزدیکان و شاگردان شیخ مانند شیخ جواد صافی، شیخ مهدی مازندرانی، سیّدمحمّدرضا یثربی کاشانی و ... بهره مناسب می برد.(53) گزارش چرچیل عضو سفارت انگلیس از «پرهیز شیخ از تماس با اروپائیان»، به لحاظ جایگاه شغلی او اهمیّت دارد.(54) نیز اشاره به این که «معیرالممالک از رجال مطّلع قاجار بوده»، زمینه نقل از وی را فراهم آورده است.(55)
نویسنده، به رغم آن که در گزارش زندگی و خاطره های علاّمه شیخ مهدی مازندرانی، از کتاب جرعه ای از اقیانوس... تألیف آقای قلی زاده بهره می گیرد؛ امّا به نقد این منبع نیز می پردازد و یادآور می شود که با منقولات آن درباره مشروطیت و شیخ فضل الله که خالی از مبالغه نیست، باید محتاطانه و نقّادانه برخورد کرد و حتّی بر آن است که فقط آن دسته از مطالب این کتاب را می توان پذیرفت که محتویات آن، به تأییدِ منابع معتبر رسیده باشد و خود نیز تصریح می کند در بهره از این کتاب این شیوه را به کار بسته است.(56)
8. تبیین حدّاکثر مقتضای دلیل
نویسنده می کوشد در تمام استدلال ها، این اصل را اعمال کند. تفکیک میان نفی مطلق مشروطه و اقتضای به توپ بستن مجلس به وسیله عوامل محمّدعلی شاه، نمونه ای از این شیوه است. وی در این باره یادآور می شود که فقط هنگامی می توان محمّدعلی شاه را مخالف اساس و مطلق مشروطه دانست که جناح مقابل او، از تندروی و شهرآشوبی پرهیز کرده، هرگونه بهانه موجّه قانونی را از وی می گرفت، و در چارچوب قانون اساسی، به او فرصت عمل می داد. فقط در این صورت بود که اگر از شاه یا هر کس دیگر، مخالفتی با فعّالیت های «مشروع و قانونی» مجلس و انجمن ها سر می زد، مستوجب عنوان ضدّیت با اساس مشروطه و آزادی های مصرّح در قانون اساسی بود؛ امّا به اعتراف مشروطه خواهانی چون مخبرالسلطنه، مجدالاسلام کرمانی، ثقة الاسلام و ... نه تنها این مجال به شاه داده نشد، بلکه بیش ترین زمینه نیز برای خشونت او از سوی افراطی ها فراهم آمد. از سوی دیگر، تعطیلی مجلس، به معنای تعطیل مشروطیت نبود و فردای تخریب مجلس دستخط تأسیس مجلس دوم و افتتاح مجلس سنا صادر شد. استنطاق محبوسان نیز به طور عمده درباره هویت بمب اندازان به کالسکه شاه و پخش کنندگان اسلحه میان مجاهدان بود.(57)
9. تأکید بر پرهیز از پیش داوری
نویسنده، تأکید بسیاری بر این امر دارد که در تحلیل تاریخ، باید از پیش داوری پرهیز کرد و تاریخ نگاری بسیاری از مورّخان مشروطه را آلوده به این آفت می داند. وی مطالب تاریخ نگارانی مانند ناظم الاسلام، یحیی دولت آبادی، کسروی، ملکزاده و ... درباره شیخ فضل الله و بسیاری از عالمان را بر اساس غرض ورزی، و به همین دلیل، نوشته های هتّاکانه آنان را در این باره، از جهت علمی، غیر قابل استناد می داند.(58)
به نظر می رسد تلاش برای تحقیق گسترده و جامع نگر، عمده ترین راهی است که نویسنده، خود، برای پرهیز از پیش داوری، به کار گرفته است؛ هرچند راه های دیگری نیز برای این منظور، به ویژه شناسایی مراجع و منابع مورد اعتماد در هر مسأله، مورد توجّه وی قرار دارند؛ البتّه همیشه جای مناقشه مصداقی در تمام این موارد هست و نوشته های او نیز مانند نوشته های هر پژوهشگری باید از این زاویه ارزیابی شود.
10. تفکیک آرمانگرایی و واقع بینی در تحلیل اندیشه ورزی های سیاسی
آقای ابوالحسنی، در تحلیل اختلاف موضع شیخ فضل الله نوری با آخوند خراسانی و نظریه پردازی مانند مرحوم نائینی، با تفکیک واقع بینی شیخ فضل الله و آرمانگرایی آخوند خراسانی و مرحوم نائینی که در تنبیه الامه منعکس شده، اختلاف اصولی میان اندیشه سیاسی (آرمانی دینی) آن ها نمی بیند و عمده اختلاف مواضع آنان را در تشخیص موضوعات ارزیابی می کند.(59)
دقّت در زاویه بحث ها و موضعگیری های شیخ فضل الله، از دیگر عناصر لازم در تحقیقات تاریخی است که می توان، در نوشته های آقای ابوالحسنی موارد بسیاری برای آن یافت. توجّه به حمایت مشروط و مقیّد شیخ از محمّدعلی شاه(60) و توجّه به جهت هایی که شیخ از زاویه آن ها به حمایت مشروطه، مفاهیم آزادی، مساوات، رأی اکثریت و ...(61) می پردازد یا ردّ می کند، از مصادیق این نوع از دقّت پژوهش تاریخی است.
11. دقّت در مقام مفهوم شناسی
برای مثال، وی میان مقاطع گوناگون مشروطه، تفکیک قائل شده و بر این امر تأکید دارد که طرح مفهوم مشروطه از دوره خاصّی آغاز شده است و نباید آن را به نهضت عدالتخانه سرایت داد؛ چنان که مقاطع مشهور تاریخی، چون استبداد صغیر را گاه با عنوان «دوره موسوم به استبداد صغیر» ذکر می کند تا به گونه ای در برابر نظریه پردازی های جناح غالب که حتّی مفاهیم تاریخی را نیز به سود خود به کار گرفته اند مقاومت کرده، از تحلیل های قالبی بپرهیزد.
برای نمونه ای دیگر می توان به تفسیر وی از واژه ملّت که در نامه میرزای شیرازی آمده، اشاره کرد.(62) واژه ملّت، در عصر حاضر بیش تر به معنای مردم استعمال می شود؛ امّا در زمان میرزای شیرازی، کنایه از رهبران دینی و اختیارات ولایی و شرعی آن ها بوده است. این دقّت نویسنده، مانع از تفسیر نامناسب و ناصواب از نظریه ولایت فقیه از منظر میرزای شیرازی و همچنین شیخ فضل الله که متن مذکور را می پذیرد می شود. متأسّفانه برخی در فضای فعلی، با تحریف معنای این واژه، میرزای شیرازی و شیخ فضل الله نوری را قائل به نظریه خودساخته و جعلی «سلطنت مشروعه» معرّفی می کنند.(63)
ج. اندیشه های محوری در مجموعه پنج جلدی
1. دیدگاه نویسنده درباره تاریخ نگاری مشروطه
از دیدگاه نویسنده این مجموعه، با مطالعه و تأمّل در تاریخ و از جمله تاریخ مشروطیت می توان به بسیاری از عبرت ها دست یافت؛(64) امّا تاریخ مشروطیت، اغلب نه از منظری بی طرفانه و واقع بینانه، بلکه یکسویه و جهت دار نوشته شده است و به ویژه کسانی که سنگ بنای نگارش این بخش از تاریخ ایران را نهاده اند، بیش و پیش از آن که در صدد کشف و شناسایی حقایق باشند، وارونه ساختن چهره «جناح مغلوب» و توجیه اعمالِ «جناح غالب» در آن دورانِ عبرت زای تاریخی را مدّ نظر داشته اند و پر پیدا است که این امر، بدون «تحریف» یا «کتمانِ» واقعیات، شدنی نبوده است.
این تحریف ها و کتمان حقایق، بیش از همه درباره شیخ فضل الله نوری، این شخصیت تأثیرگذار تاریخی صورت گرفته؛ امّا واقعیت حاکم چنان بوده است که تحریفگران نمی توانسته اند بی تناقض و بدون اشاره یا تصریح به برخی از ابعاد شخصیت و اندیشه شیخ فضل الله درباره وی مطلب بنویسند. بر این اساس، نویسنده کوشیده است تا از خلال نوشته های جناح غالب و دیگر نوشته های دست اوّل، به واقعیت های تاریخ ایران، به ویژه درباره این شخصیت بزرگ دست یابد؛ البتّه شیوه غالب نویسنده در پنج کتاب منتشر شده، نقد مستقیم نوشته ها یا گفته های فرد خاصّی نیست؛ بلکه در نگارش خود به بسیاری از نقل های ضمنی تاریخ نگاران وابسته به «جناح غالب» بهره برده و از خلال آن ها و دیگر نوشته ها، واقعیات را بیرون کشیده است؛ به طور نمونه، در خصوص دیدگاه ناظم الاسلام درباره دانش شیخ فضل الله این توجّه را دارد که «حتّی ناظم الاسلام کرمانی هم که متأسّفانه در تاریخ خویش از هیچ گونه توهین و هتّاکی به شیخ باز نایستاده) معترف است: حاجی شیخ فضل الله اگر چند ماهی در عتبات توقّف کند، شخص اوّل علمای اسلام خواهد گردید؛ چه، هم حُسنِ سلوک دارد و هم مراتب عملیّه...؛ [چنان که [مهدی ملکزاده که او نیز با شیخْ سختْ سَرگِران است، اذعان دارد: شیخ در پایتخت، بالاترین مقام روحانیت را حائز است ... [و [در حوزه روحانی نجف، شهرت و اعتبار زیادی داشت.(65) ادوارد براون نیز چنین تعابیری دارد. وی «با همه کینه اش به شیخ، از وی به عنوان مجتهدی سرشناس و عالمی متبحّر یاد می کند» و تأثیر سوء اعدام شیخ در اروپا را در نامه به تقی زاده گزارش می کند.
نویسنده همچنین ابراز تأسّف و اعتراف به تندروی مشروطه خواهان در اعدام شیخ را از کتاب های کسانی چون پیترآوری، دولت آبادی، مخبرالسلطنه، ملکزاده، ابراهیم صفایی، مهدی بامداد، عبدالله مستوفی و ... مورد اشاره قرار داده،(66) از دکتر فریدون آدمیت، «مخالف سرسخت شیخ» نیز می آورد که شیخ «مجتهد طراز اوّل، استاد مسلّم فنّ درایه که پایه اش را در اجتهاد اسلامی برتر از سیّد عبدالله بهبهانی و سیّد محمد طباطبایی شناخته اند».(67)
گزارش امتناع قهرمانانه شیخ از پناهندگی سیاسی به سفارتخانه های اروپایی و حتّی اسلامی مانند عثمانی به وسیله مورّخانی که اغلب مخالف شیخ بوده اند، نظیر نورالله دانشور علوی (مجاهدالسلطان)، مهدی ملکزاده، مهدی بامداد، اقبال یغمایی، ابراهیم صفایی، محمّد اسماعیل رضوانی، محمّد ابراهیم باستانی پاریزی و ... بر اساس و بلکه پایه این دیدگاه نویسنده است که بسیاری از واقعیت ها نتوانسته در پس پرده تاریخ مغلوبیت پنهان بماند.(68)
2. رجال شناسی مشروطه
یکی از نکاتی که نویسنده در رجال شناسی مشروطه بدان توجّه می کند، این است: بسیاری از کسانی که مشروطه دوم را به ثمر رساندند، از کارگزاران و پشتیبانان برجسته سلطنت وابسته پهلوی بوده اند؛(69) امّا از ذکر این نکته نیز در نمی گذرد که تندروی های برخی از اینان همچون تقی زاده، چند دهه بعد از مشروطه تعدیل یافت و به تندروی خود اذعان کرده،(70) لزوم تعلیم تدریجی دمکراسی را امری ضروری دانستند.(71) نیز در گزارش نویسنده، مستشارالدوله صادق نیز در اواخر تنبّهی یافته است.(72) یادآور می شود که مستشارالدوله صادق (وکیل تبریز در مجلس اوّل و رئیس مجلس دوم) در نامه ای به ثقة الاسلام تبریزی، خود را جزو سه نفری می داند که سلطنت مشروطه را گرفته اند و مانع تصویب قید مشروعه برای آن شده اند.(73) نویسنده که تقی زاده ترویج گر فرنگ زدگی را دست پرورده دکتر محمّد خان «کُفری» و «تختینسکی» می داند، موارد ذیل را به صورت خدمات و نکات مثبت برگ دوم کارنامه او متذکّر می شود: خودشکنی او در تصریحش به آلت فعل بودن در تمدید قرارداد نفت (1933) و دادن حربه قانونی به پیشگامان نهضت ملّی نفت، تلاش برای شکایت ایران از روسیه به شورای امنیت به سبب اشغال ایران در جنگ جهانی دوم و مخالفت با قوام السلطنه در این ماجرا، مخالفت او و یارانش (مجتبی مینوی، حبیب یغمایی و ...) با تغییر خط به سردمداری کسروی، پور داوود و ...، و اعتراف به اشتباه بودن فتوای دوران جوانی مبنی بر لزوم فرنگی مابی کامل ایرانیان.(74)
نویسنده مجموعه مورد بحث می کوشد تا به رغم وجود نکات منفی در کارنامه رجال هر عصر، خیرالموجودین های هر عصر را نیز شناسایی کند. در این نگاه کسانی مانند عضدالملک، برخی از این خیرالموجودین ها یا به تعبیر بهتر «کم تر بدها»ی روزگار دانسته شده اند؛ چنان که عین الدوله (با استنادهای فراوان) از جهت مقاومتش در برابر سلطه جویی استعمار، از جمله چنین افرادی معرّفی می شود؛ همان گونه که خوش گمانی و تبعیت وی از بسیاری آرای شیخ فضل الله پیش از مشروطه، مورد توجّه نویسنده قرار می گیرد.(75)
عضدالملک با استناد به وصف بسیاری از مورّخان، به نیکخواهی و تقیّد به قیود شرعی و ملّی ستوده، و از واسطه های میان عالمان و دولت، در مواقع بحرانی معرّفی شده است.(76)
امیر بهادر که در تاریخ نگاری مرسوم، عنصری استبدادطلب ذکر می شود، به استناد مدارک تاریخی، از یک سو، فردی مذهبی و علاقه مند به اهل بیت علیهم السلام دانسته می شود و از سوی دیگر، تبعیت او از شیخ فضل الله نوری (بر اساس اعتراف کسروی) مورد توجّه قرار می گیرد، نه آن که برعکس، شیخ وابسته دربار و این رجال درباری معرّفی شود. عدم وابستگی وی به قدرت های بیگانه، تلاش برای کاستن از خشونت قزاق ها در «یوم التوپ»، اعتراض به غارتگری قشون محاصره کننده تبریز، مخالفت او با روسوفیل های دربار محمّدعلی شاه، جلوه های دیگری از نیک نفسی امیربهادر است که در مجموعه حاضر مورد عنایت قرار گرفته است.(77)
از همین زاویه، میرزا حسن خان مشیرالدوله پیرنیا، برادرش میرزاحسین خان موءتمن الملک و به ویژه میرزا حسن خان مستوفی الممالک، (به تبعیت از مرحوم شیخ حسین لنکرانی)(78) بدین گونه معرّفی شده اند که «پاکی ذات» همراه با «تازیانه زمان»، خیلی زود خامی های اولیّه شان را به پختگی بدل کرد و به ویژه بعد از جنگ جهانی اوّل به بعد، صفحات زرّینی از همکاری با روحانیان اصیل شیعه، و خدمت به اسلام و ایران، از خود به یادگار نهادند.(79)
مشیرالسلطنه، صدراعظم محمّدعلی شاه نیز از زمره مردانی معرّفی شده اند که به نیک نفسی، تدیّن و خیرخواهی شهره بوده اند. وی در چالش با عین الدوله قرار گرفت؛ همان گونه که در برابر فشار دو همسایه شمالی و جنوبی، مقاومت بالایی از خود نشان داد و از منظر نویسنده محترم، سرْ در حلقه ارادت و اطاعت شیخ داشت.(80)
میرزا علی خان ارشدالدوله که در آغاز نهضت عدالتخانه، همراه جنبش بود و ریاست انجمن مرکزی تهران را به عهده داشت، با دیدن هرج و مرج طلبی ها و سلطنت طلبی کسانی مانند ظل السلطان و سالارالدوله، به حمایت از دولت مرکزی که در سلطنت محمّدعلی شاه متبلور بود، پرداخت و به سفارتخانه ها باج نداد و سرانجام بدون کاسته شدن از شجاعتش به وسیله قشون بختیاری و یپرم اعدام شد.(81)
حسینقلی خان نظام السلطنه مافی نیز از دیگر رجالی است که از نظر نویسنده، از رجال برجسته و وطنخواه بوده است.(82) همچنین میرزا حسن جابری و پدر او میرزا علی، مورد مدح نویسنده قرار گرفته اند. وی (متأسّفانه بدون ذکر منبع خود) می آورد که سیّد جمال الدین اسدآبادی، میرزا علی را در پختگی و تدبیر، با بیسمارک برابر می نهاد و خود میرزا حسن را از همکاران حاج آقا نورالله اصفهانی معرّفی می کند.(83)
حاج آقا محسن عراقی، از عالمانی است که به استبدادخواهی متّهم شده، و نویسنده، مخالفت وی را با غربزدگی و نه محدودیت شاه و دربار می داند.(84) از سوی دیگر، ارتباط میان شیخ با ملاّقربانعلی زنجانی را چنان گرم و عمیق می یابد که شیخ، طی نامه ای، عاقبت کار خویش و او را از وی استفسار می کند و او نیز قتل را عاقبت شیخ و تبعید را فرجام کار خود، بیان می کند.(85) نویسنده، کسانی چون آخوند ملاّمحمّد آملی، علی اکبر بروجردی، روح الله دانایی و ابوتراب شهیدی را از یاران استوار شیخ می داند که به هیچ وجه، ننگی چون ننگ التجا به سفارتخانه های اجنبی را برنمی تافتند و عملاً هم به رغمِ شکنجه و آزار مخالفان، به سفارتخانه ای نرفتند؛ حال آن که درباره کسی مانند حاج میرزا ابوالقاسم امام جمعه، گزارش ضیاءالدین درّی اصفهانی و مدیرنظام نوابی را می آورد که «به سفارت روس متحصّن شده»(86) و از شیخ نیز برای پناهندگی سیاسی به بیگانه دعوت می شود.
ثقة الاسلام تبریزی که بر سر دفاع از استقلال کشور جان گذاشت و با تندروی های امثال تقی زاده آشنا بود و مخالفت می کرد، از دیگر رجال صاحب نامی است که مورد توجّه و ستایش نویسنده است؛(87) چنان که شیخ رضا دهخوارقانی وکیل آذربایجان در مجلس شورای دوم، «وکیل ضدّ استعمارآذربایجان» معرّفی می شود.(88)
ناگفته نماند که نویسنده، مرحوم محدّث نوری (دایی و پدر زن شیخ فضل الله نوری) را گاه در جایگاه پیشکار و گاه در مقام یکی از عیون شاگردان، از افراد بسیار موثَّق و معتَمد و موءتَمَن، و در واقع مشاور خاصّ و رئیس دفتر مرحوم میرزای شیرازی معرّفی می کند که بسیاری از کارهای وی را انجام می داد. ارتباط معنوی، علمی و فامیلی شیخ فضل الله با محدّث نوری (گذشته از ارتباط خاصّ شیخ با استاد خویش)، زمینه ساز ارتباط بسیار قوی تر شیخ در جریان تحریم تنباکو و دیگر موارد، با مرحوم میرزا بوده است.(89)
از دیگر سو، اشاره هایی نیز به تلاش های فراوان سودجویانی مانند ظلّ السلطان (رجل مستبد و انگلوفیل) و سالارالدوله می شود که در راه به دست آوردن کاهدان سلطنت، از داخل کردن سر در آخور مجامع ماسونی نیز دریغی ندارند.(90)
نصرالسلطنه سپهدار تنکابنی کسی است که قزّاق های تحت امر او، مردم تظاهرات کننده را در جریان نهضت مشروطیت، آماج تیرهای خود کردند و در عین حال، از سر فرصت طلبی و زد و بندهای پشت صحنه، از رهبران فتح تهران و مشروطه دوم قرار می گیرد. نویسنده، تبدیل استبداد بسیط به استبداد مضاعف به وسیله چنین افرادی در مشروطه دوم را یادآوری کرده، و در تحلیل خود دخالت داده است.(91)
تندروی افرادی چون سیّد محمدرضا مساوات از دیده پر تتبّع نویسنده پوشیده نمانده است؛ فردی که کسروی به سبب تندروی او (از جمله در جمع کردن امضا برای بدنام کردن امّ خاقان؛ دختر بزرگ امیرکبیر و مادر محمّدعلی شاه) چنان عصبانی است که به جواز قتل او حکم می دهد؛(92) چنان که تندروی چنین کسانی را در تحلیل و گزارش نویسندگانی مانند مخبرالسلطنه، احتشام السلطنه می جوید.(93)
از منظر نویسنده، احتشام السلطنه (از پیشگامان مشروطه و یکی از روءسای مجلس اوّل) نسبتا معتدل بوده است. گزارش وی از داوری احتشام السلطنه درباره کارنامه مثبت و قابل دفاع محاکم شرع، نمونه ای از شواهد دالّ بر اعتدال نسبی احتشام السلطنه است.(94)
وابستگی های ماسونی برخی عناصر فعّال سیاسی مانند شیخ ابراهیم زنجانی، جعفرقلی خان سردار بهادر بختیاری، نصرالله خان اعتلاءالملک خلعتبری، محمّدعلی تربیت، یمین الملک غفاری که حکم به اعدام شیخ فضل الله را صادر یا امضا کردند و از اعضای لژ بیداری بودند، و وابستگی کسانی مانند داوودخان مفتاح السلطنه، سعدالدوله به بیگانگان، در تحلیل تاریخی نویسنده، مورد توجّه بوده اند.(95) وی به خصوصیات منفی شخصیتی چون شیخ مهدی پسر شیخ فضل الله که به حدّ می خوارگی نیز رسیده بود توجّه کرده است.(96) همان گونه که شیخ ابراهیم زنجانی این مطلب را یادآور می شود که هنگام تفسیق تقی زاده از سوی مراجع نجف، زنجانی به سبب این حکم، مراجع نجف را از عُلمای سوء شمرده، تفسیق آنان را نشانه بزرگواری و عالی مقام بودن تقی زاده می شمارد.(97)
به نظر می رسد نویسنده درباره محمّدعلی شاه، به رغم توجّه و اعتقادش به موارد منفی در زندگی او، در مجموع از جهت سیاسی نگاه مثبتی دارد و مواضع وی را در برابر طوفان دخالت عناصر وابسته به انگلیس، طبیعی ارزیابی می کند؛ همان گونه که در گزارش او، شیخ فضل الله، محمّدعلی شاه را «پادشاه معدلت پرور» و دارای «حُسن نیّت و پاکی فطرت» می داند.(98) روشن است که نگاه آقای ابوالحسنی به محمّدعلی شاه، هنگامی می تواند در ذهن خواننده تصویر شفّافی بیابد که وی در نوشتاری مستقل، به گزارش و تحلیل کاملی از شخصیت او دست یابند و خواننده نمی تواند فقط بر اساس تحلیل های مرسوم، شتابان این تحلیل را نفی کند و باید ابتدا استدلال او مورد توجّه قرار گیرد و بعد از آن می توان نظرش را تخطئه کرد یا پذیرفت.
3. بنیاد اندیشه سیاسی دینی
هنگامی می توان در زمینه بررسی اندیشه سیاسی شیخ فضل الله، کارنامه موفّقی داشت که اوّلاً فضای اجتماعی سیاسی حاکم بر آن زمان را شناخت و ثانیا سخنان او را درباره موءلّفه های مربوط به نظام دمکراسی، و افق اندیشه سیاسی -اسلامی اش را به طور کامل و جامع دریافت. از دیدگاه این جانب، مجموعه حاضر، گذشته از ارائه گزارش نسبتا جامع و تاریخی پر استناد که نظیری برای آن در تحقیقات معاصر نمی شناسم، از جهت تحلیل اندیشه های سیاسی او نیز کارنامه نسبتاً درخشانی دارد؛ امّا می توان بررسی ها و طرح زوایای دیگری درباره اندیشه شیخ فضل الله را انتظار داشت.
نویسنده از یک سو، دامنه آزادی و مساوات مشروع و معقولی را در اندیشه شیخ فضل الله باز می جوید که برخی از تندروهای غربگرا نیز بعد از مدّتی به اشتباه تاریخی خود در این باره پی بردند. از سوی دیگر، چگونگی مواجهه شیخ فضل الله در برابر نظام سیاسی جدید را پی می گیرد. بر این اساس، نه تنها استعمارستیزی، عدالت خواهی و اسلام خواهی تبیین می شود؛ بلکه روشن می شود که آزادی به معنای رهایی از ستم و اختناق سیاسی و به معنای حقّ انتقاد سازنده و بیان مصالح اجتماع، نباید با آشوب، اغتشاش، بی بند و باری، و دین ستیزی یا دین گریزی مرادف دانسته شود.(99) در زمینه مساوات نیز تساوی حقوقی مسلمانان با کافران و اهل ذمّه نفی، و برابری شاه و گدا تایید می شود.(100)
از سوی دیگر، دیدگاه شیخ فضل الله درباره رأی اکثریت، جایگاه و دایره مشروعیت قانونگذاری مجلس و ولایت فقیه تبیین، و آشکار می شود که اوّلاً رأی خودبنیاد اکثریت و استحسان آنان باطل است. ثانیاً قانونگذاری (به معنای برنامه ریزی)، در موارد خاصّی و فقط در طول قانونگذاری خداوند مشروعیت دارد و در این میان، مطلقه بودنِ ولایتِ فقیه که متفاوت از ولایت عامّه فقیه است، معنای خاصّی دارد. «ولایت مطلقه فقیه»، به معنای شکستن بن بست ها و تقدّم یافتن حکم ولایی فقیه بر احکام اوّلیه شرع است و ارتباطی به مقوله های دیکتاتوری و حکومت استبدادی ندارد. این نکته نیز به درستی تبیین شده است که ولایت فقیه، منصبی شخص مدار و موروثی نیست و فقیه، فقط بر اساس آموزه های اسلام باید عمل کند و از دست دادن شرایط، به معنای انعزال قهری او است و خبرگان امّت در نصب یا عزل چنین کسی دخالت ندارند؛ بلکه فقط تشخیص دهنده و کاشف از وجود یا عدم شرایط مشروعیت ولایت، در او هستند؛ از این روی، نظام نمایندگی در اندیشه سیاسی شیعه (از جمله در خبرگانی که وظیفه تشخیص فقیه جامع الشرایط را دارند)، به صورت تحقّق بخشی به حکومت مردم بر مردم نبوده؛ بلکه به معنای حکومت مصلحت مردم بر مردم است. مردم هرچند از جهت مشروعیت بخشی به حکومت، نقشی ندارند، نقش ها و مسوءولیت های اجتماعی سیاسی دیگری دارند که در جای خود قابل بحث است. در هر حال، یکی از بحث های قابل توجّه نویسنده، مربوط به اندیشه سیاسی شیعه (در جهت تبیین اندیشه شیخ فضل الله) است که بخش عمده ای از کتاب دیده بان، بیدار! را به خود اختصاص داده است.(101)
4. جایگاه و نفوذ اجتماعی روحانیان
رهبری روحانیان شیعه در نهضت عدالتخانه و مشروطه، بر اساس نفوذ معنوی و سیاسی آنان بر مردم بود. نویسنده مصادیق بسیار و ابعاد گوناگونی از این نفوذ را که در سطوح مختلفی موجود بوده اند، به تناسب، مورد بحث قرار داده است. نفوذ سید محمّدکاظم یزدی، میرزا جوادآقا تبریزی، علی اکبرآقا اردبیلی، ملاّ علی کنی، و ... از نمونه های این امر است.(102) نفوذ عالمان میان اهل کتاب(103) از دیگر موارد مورد توجّه نویسنده است؛ همچنین جایگاه والای محاکم شرع که کسروی، احتشام السلطنه و ... نیز بدان معترفتند(104) و شاه مقتدری چون ناصرالدین شاه، عدلیه را «فراشباشی شرع» می خواند،(105) در این جهت قابل ذکر است. مقابله عالمان با امتیازهای اعطایی به دولت های خارجی، مخالفت آنان با رجال ناشایست،(106) حاکمیت روحانیان و مجتهدان در بسیاری از عرصه های اجتماعی چون تعلیم و تربیت و تولیت اوقاف،(107) شرکت فعّال مردم در مراسم تجلیل و تشییع جنازه عالمان شهرها، از موارد دیگری هستند که حکایتگر نفوذ و جایگاه آنان میان مردم است.
نفوذ روحانیان، پس از نهضت تحریم تنباکو بیش تر شد؛(108) چنان که ناصرالدین شاه گفت:
از این به بعد باید کارهای عمده دولت، به مشورت و صواب دید علما تمام شود.(109)
همان گونه که گذشت، در این نهضت بزرگ، نفوذ و تأثیر موفق شخصیت شیخ فضل الله را در جنبه های متعدّدی می توان سراغ گرفت: نقش هایی چون منبع و پیوند دهنده ارتباطی میرزای شیرازی با تهران، خنثاسازی بسیاری از توطئه ها و تبلیغات سوء درباره جنبش تحریم، و ترویج روح دینی و هویت ملّی اصیل در جریان جنبش.(110)
ارزیابی آسیب شناسانه درباره نفوذ روحانیان نشان می دهد که عمده ترین علّت شکست و ناکامی نهضت مشروطه و افت نفوذ اجتماعی روحانیان پس از مشروطه، اختلافی بود که میان رهبران مذهبی افتاد و این اختلاف نیز بیش تر از ناحیه مجاری ارتباطی و منابع اطّلاعاتی آنان سرچشمه می گرفت؛(111) به ویژه آن که مهم ترین وسیله ارتباطی در آن روز، اداره پست و تلگرافخانه (و به تعبیر لرد کرزن، بنگاه های اروپایی ایران) بود که زمام آن مستقیم و غیر مستقیم، در دست استعمار انگلیس قرار داشت. وجود اختلاف ها، همراه با سایر عوامل، به کنار زدن روحانیان از عرصه سیاست انجامید.(112)
5. رهبرشناسی مشروطه
گذشته از نفوذ فوق العاده روحانیان در جامعه و تأثیر کلّی آنان بر سیاست و اجتماع، بررسی نقش ایشان در رهبری نهضت عدالتخانه و مشروطه نیز اهمیّت فوق العاده ای دارد. از دیدگاه نویسنده، روحانیان مهم ترین کانون رهبری نهضت عدالتخانه و پس از آن مشروطه خواهی بودند؛ همان گونه که پیش از آن، بزرگمردانی مانند میرزای شیرازی در برابر استعمار سیاسی اقتصادی غرب، هوشیارانه مقاومت می کردند.(113) روحانیان از یک سو نهضت عدالتخواهی را به راه انداختند و اقشار گوناگون جامعه را برای مقصود متعالی خود به صحنه کشانیدند(114) و از سوی دیگر، هنگامی که نهضت در سراشیبی انحراف قرار گرفت، کوشیدند تا سدّ مقاومی در برابر آن ایجاد کنند.
تحقیقات نویسنده، وی را به این اندیشه رسانده است که به تصریح بسیاری از منابع درجه اوّل، شیخ فضل الله، از جهت سطح دانش مذهبی و برخورداری از قوه اجتهاد و در جایگاه فرستاده ویژه میرزای شیرازی به ایران و تکیه گاه او در تهران،(115) زیرکی سیاسی، رجال شناسی،(116) آشنایی با مقتضیات جدید، استعمارشناسی و بهره مندی از تجربه مبارزه در تحریم تنباکو،(117) دشمن شناسی و شناخت احتیاط های سیاسی و بی اعتنایی به «تَشَرِ سفارتین»،(118) آشنایی با مکاتب و مبانی اندیشه سیاسی اجتماعی غرب(119) و برخی مسائل دیگر، بر بسیاری از عالمان از جمله سیّدین که دو تن از مهم ترین رهبران مشروطه خواهان دین باور بوده اند، ترجیح داشته است؛ چنان که مرحوم آخوند خراسانی در مقام رهبری مشروطه خواهان دین باور که در مرحله نخست از نهضت عدالتخانه قریب به ده هزار طومار از ایرانیان دریافت کرده بود، فقط هنگامی به حمایت از مشروطه دست یازید که نامه روشنگرانه شیخ فضل الله را دریافت کرد و به اعتماد او بود که از نظام پارلمانتاریسم حمایت کرد؛(120) هرچند دوری آنان از ایران، سبب بینش سیاسی نسبتا ناپخته ای درباره اوضاع این کشور برایشان شد؛(121) همچنین نگاه تعدیل یافته تقی زاده، چند دهه بعد از مشروطه نیز از جمله تصریح های تاریخی درباره بینش سیاسی قوی شیخ در نهضت عدالتخانه و مشروطه است.(122)
نهضت مشروعه خواهی که اصلاح مشروطه را دنبال می کرد نیز به رهبری شیخ فضل الله و با همفکری بزرگمردانی مانند سیّد محمد کاظم یزدی، حاجی میرزا حسن آقا مجتهد تبریزی،(123) آخوند ملاقربانعلی زنجانی، آخوند ملاّمحمّد آملی، حاجی علی اکبر بروجردی، حاج آقا محسن عراقی، میرزا ابوطالب زنجانی، سیّد احمد طباطبایی، ملاّ محمّد خمامی و ... آغاز شد و تا مشروطه دوم استمرار یافت. آن ها معتقد بودند که مشروطه (به فرضِ چشمپوشی از ایرادهای شرعی آن) در واقع حکم چلوکباب لذیذ و مقوّی را دارد که به جای غذای ساده و سهل الهضمِ شیر مادر، در کام طفلی شیرخوار بریزند.(124)
مخالفت های شیخ فضل الله و همفکران وی با جناح غربگرا، شورشی را ضدّ آن ها پدید آورد. سیّدین که در رأس مشروطه خواهان دین باور قرار داشتند تا حدودی توانستند مانع اجرای نیّات بسیار سوء گروه های فشار شوند. نمونه بارز این تندروی ها و از جمله تهدید جانی، در زمان تحصّن حضرت عبدالعظیم حسنی به چشم می خورد. این موضعگیری های سیّدین، هرچند خواسته شیخ فضل الله را تأمین نمی کرد، تا اندازه ای مانع گسست بیش تر رهبری روحانیان می شد.(125)
سستی و انفعال سیّدین از دایره نقد نویسنده بیرون نمانده است. مرحوم بهبهانی در تصویب ماده بحث انگیز تساوی حقوق مسلمانان و کافران که زردشتی ها به شدّت از آن حمایت و لایحه پراکنی می کردند و بحث چنان داغ بود که به تعبیر مخبرالسلطنه، شش ماه رختخواب ها در صحن مجلس پهن شد،(126) پس از مقاومت بسیار، سرانجام در اثر تهدید به قتل، مقاومت خود را رها کرد و رأی مثبت داد و لایحه محاکمات (مادّه دوم از اصل 27 متمّم قانون اساسی) نیز با چنین تهدیدهایی ضدّ مرحوم بهبهانی تصویب شد. این انفعال در مقایسه با عزم استوار شیخ مورد توجّه جدّی نویسنده است.(127) نویسنده همچنین در خصوص سیّد محمّد طباطبایی، از سفیر انگلیس نقل می کند که به سود اصل 8 (مساوات) سخن گفت.(128) در مجموع، از دیدگاه نویسنده، کارنامه سیدین «از پاره ای نقاط قابل تأمّل، خالی نیست؛ به ویژه مرحوم سیّدمحمّد طباطبایی گرایش هایی به عالَم روشنفکری داشت و نام او در فهرست برخی انجمن های ماسونی نیز آمده است؛ امّا من حیث المجموع، جزو روحانیان و رهبران دینی مشروطه قلمداد می شدند و گرایش کلّی آنان، به سمت اجرای احکام اسلام در کشور بود».(129)
به هرحال، آقای منذر در مقابل جریان غربگرا، جریان اسلام گرا در مشروطه را به دو دسته بزرگ «مشروعه خواهان» و «مشروطه خواهان دین باور» تقسیم می کند.(130)
6. ماهیت مشروطه غربی و موضعگیری شیخ
مشروطه، گاه به «مشروط بودن حکومت و حاکمیت به قانون»، گاه به صورت «تحدید قدرت و اختیارات زمامداران»، و گاه به معنای «برخورداری از نظام پارلمانتاریسم و تفکیک قوا» معرّفی می شود؛ ولی روشن است که دو معنای نخست از نظر مفهومی، اعمّ از تفسیر سوم (به ویژه در فرهنگ و تاریخ اندیشه سیاسی اسلامی) هستند. در دنیای غرب که آموزه های دینی چندان غنای حقوقی ندارند، عملی شدن معنای اوّل و دوم به صورت مطلوب، اهرم های نظارتی و تقنینی مانند پارلمان با اختیارات مطلق و بر اساس خواست اکثریت است؛ حال آن که دنیای اسلام که دارای غنای حقوقی و قانونی است، اقتضای ویژه خود را دارد و نهادهایی چون پارلمان، اختیارات محدودتری مانند برنامه ریزی و نظارت بر حُسن اجرای قوانین الاهی را دارند.
در عصر مشروطه، اغلب سه معنای مذکور به یک معنا و بر اساس نیاز به اختیارات مطلق برای نهاد مجلس، تعریف می شدند؛ همان گونه که از منظر فلسفه حقوق اساسی، نظام نمایندگی در مجلس شورای اسلامی فعلی، به معنای نمایندگی از خواست اکثریت انتخابگران نیست؛ بلکه به معنای راهی برای شناخت خبرگان امین بوده و این شیوه فقط طریقیت دارد و مشروعیت دینی آن، از این جهت است و اختیارات نمایندگی مردم، فقط در محدوده خاصّی می تواند به آنان واگذار شود. شیوه رأی اکثریت، درون مجلس نیز فقط بر اساس طریقیّت در به دست آوردن نظریه های کارشناسی، معنای معقول و مشروعی دارد؛ هم چنان که این شیوه فقط درباره برخی از اختیارات آنان می تواند به صورت وکالتی، تأثیرگذار باشد. از جمله مهم ترین محورهای مجموعه حاضر، به تفکیک میان قلمروهای ولایت و وکالت تعلّق گرفته؛ هرچند نویسنده، به صورت چندان صریح، به جنبه طریقیّت در تمسّک به رأی اکثریت نپرداخته است.
روشنفکران غرب باور، از روز نخست در پی نظامی بودند که از ابعاد گوناگونی با اوضاع حاکم بر مشرق زمین، به ویژه ایران شیعی سازگاری نداشت و این نظام به طور عمده در قالب نظام پادشاهی مشروطه و جمهوری، مطرح می شد؛ هرچند این نظام ها برای توده مردم ناشناخته بود.(131) برخی از آنان که تعارض اسلام و دمکراسی را باور داشتند، این رویکرد را پیشه سیاسی خود کرده بودند که دمکراسی و به ویژه بنیادهای فکری آن را در لفافه ای از اندیشه های اسلامی در جامعه ترویج دهند؛ در حالی که برخی دیگر، صورت آشکارتری از تعارض اسلام و دمکراسی را از خود نشان می دادند. به هر حال، غرب و به ویژه تجدّد از سنخ انقلاب فرانسوی، الگوی این گروه بود؛ همان که مشروطه خواهان تندرو آذربایجان، به اندیشه های سوسیال دمکراسی، تعلّق خاطر داشتند و آن را ترویج می کردند. این اندیشه از آن روی مورد علاقه آنان بود که شوری انقلابی در آنان پدید می آورد و به تندروی های آنان دامن می زند.(132)
نویسنده محترم به مناسبت، از نقد نظام های حاکم غربی در نمی گذرد و با استناد به بسیاری از تحلیل های اندیشه وران غربی، از عدم تحقّق شعار دمکراسی در غرب پرده برداشته، ماهیت واقعی نظام «لیبرال دمکراسی» را «الیگارشی لیبرال» و حکومت «اقلیت های حاکم» معرّفی می کند.(133)
تندروی های امثال روبسپیر در انقلاب فرانسه نیز از اموری است که نویسندگانی چون دکتر رضازاده شفق بر اساس تجربه تندروی در مشروطه ایران، آن را مورد نقد قرار داده اند. نویسنده با گزارش از چنین نقدهایی درباره کیفیت برپایی نظام های غربی، به بازخوانی تجربه های تاریخی می نشیند.(134)
شیخ فضل الله که بسیاری از وقایع انقلاب فرانسه و از جمله دشمنی با نهاد کلیسا و قتل و تبعید و زندان کردن اسقف ها و کشیشان می داند، با نگاهی نقّادانه به اوضاع اروپا، درصدد است تا ایران دچار تندروی های انقلابی و خانمان برانداز غرب باوران نشود.(135)
نویسنده با استناد به اندیشه های برخی محقّقان می آورد که دمکراسی، سخت ترین شکل حکومت بوده، به لحاظ وحدت حکومتگران و حکومت شوندگان، ماهیتی پاراد، کسیکال دارد.(136) در تحلیل وی، این امر (گذشته از نیاز به تحلیل ماهیت آن از جهت مشروعیت و کارآمدی) بر لزوم تدریجی بودن به کارگیری نظام مشروطه دلالت دارد و آشنایی ایرانیان با این واژه را در صدر مشروطیت به تفصیل مورد بحث قرار می دهد.(137)
وی، مهیا نبودن شرایط ابتدایی مشارکت شایسته مردم را، منجر به دمکراسی رأس ها (به جای دمکراسی رأی ها) می داند و از جمله لزوم داشتن سواد برای رأی دهندگان را از قول ثقة الاسلام و دکتر مصدّق یادآوری کرده، فرجام عدم وجود چنین شرطی را از دیدگاه آنان، دمکراسی رأس ها می داند.(138)
یکی از بنیادی ترین اقتضاهای تمدّن جدید غرب و دمکراسی برآمده از آن، تأمین مطلق خواسته های انسانی است(139) که معدّل و حاصل کسر و انکسار این خواسته ها در ساحت سیاسی اجتماعی غرب، بر اساس الگوی اکثریت آرا صورت می گیرد و قالبی که می تواند این الگو را عملی سازد، دمکراسی و نظام پارلمانتاریسم مطلق گرا است. نویسنده محترم، تعارض این بنیاد را نه تنها از دیدگاه شیخ فضل الله نوری مورد بحث قرار می دهد؛(140) بلکه آن را سازگار با تحلیل های کسروی و آدمیت می داند که مکتب تشیّع و اسلام را با بنیاد دمکراسی غربی در تضاد دیده اند.(141) ناگفته نماند شیخ فضل الله نوری که به دنبال الگویی بومی و کارآمد برای نظام سیاسی ایران بود، در مقابله با مشروطه سکولار، دو رویکرد را به ترتیب پیش گرفت: ابتدا برای مهار کردن مشروطه غربی، از طرح «مشروطه مشروعه و مجلس محدود» حمایت کرد که به هیچ وجه به معنای حمایت از پارلمانتاریسم مطلق غربی نبود، و پس از ناامید شدن از سودمندی و کارامدی این راهبرد عملی، سرانجام در واپسین ماه های عمر خویش، به تحریم مشروطه حکم داد بی آن که از اندیشه لزوم تحدید شاه و دولت دست بشوید.(142)
مقاومت فکری و عملی شیخ فضل الله در برابر معنای غربی آزادی و مساوات نیز بر اساس آگاهی از نگاه غرب باوران به این گونه مقولات بود؛ چنان که به چالش آزادی خواهان غربی با روحانیان مسیحی و الگوگیری غرب باوران وطنی از آنان توجّه کرده بود.(143)
7. نقش استعمار در پیدایی، روند و فرجام مشروطه
فشار استعمار خارجی بر ایران، به طور عمده از جانب دو همسایه شمالی و جنوبی (اصطلاح رایج درباره روسیه و انگلیس) بود و از زمان تحریم تنباکو، تکاپوی آنان جدّی تری شد. اختاپوس استعمار و به ویژه انگلیس، هرچند در پیدایی نهضت عدالتخانه سهم چندانی نداشت توانست نهضت بومی اسلامی عدالتخانه را به انحراف کشانده و مشروطه خواهی را از سفارت قلهک به صورت طرح ایده آل رواج داده،(144) و با روی کار آوردن عناصر وابسته، مشروطه دوم را در قبضه خود درآورد.
استعمار انگلیس تلاش بسیاری برای قبضه کردن نهضت از خود نشان داد؛ به طور نمونه، چرچیل، مدیر اداره شرقی سفارت انگلیس به اسم «آخوند طالقانی» همراه آزادیخواهان برای هدایت عناصر نفوذی به قم رفته بود.(145) این گونه تلاش های استعمار در خبرچینی و هدایت سیاسی رجال و جریان های سیاسی که امری عادی و روزمرّه بود، هنگامی معنای واقعی خود را می یابد که به یاد داشته باشیم اداره پست و تلگراف در دست انگلیس بود و از این راه بر تمام مسائل کشور اطّلاع دقیق داشت و در چگونگی رساندن این اخبار نیز می توانست دخالت فائقه داشته باشد؛ امری که تأثیرش را در اختلاف افکنی میان عالمان عصر مشروطه، به خوبی نشان داد.(146) جا انداختن لفظ مشروطه در ذهن و زبان مردم،(147) دخالت گرانت داف کاردار سفارت انگلیس، در حذف قید اسلامی از عنوان «مجلس شورای اسلامی» و تبدیل آن به «مجلس شورای ملّی»،(148) تأسیس مدرسه قونسولخانه در ایام تحصّن مردم در سفارتخانه انگلیس و تربیت سیاسی مردم در آن،(149) نمونه هایی از دخالت انگلیس در امور نهضت است.
در این میان، عقد قراردادهای 1907 که دامنه آن از عثمانی تا افغانستان و تبّت را فرامی گرفت،(150) و 1919(151) از کارهای کلانی است که دسیسه های استعماری را نمایان تر می سازد. در این میان، نویسنده معتقد است روس ها از عقد قرارداد با انگلیسی ها نادم بوده، معتقد بودند که فریب خورده اند.(152)
فشار روس و انگلیس در عزل و نصب ها، از جمله در پافشاری توفیق آمیز خود برای عزل مشیرالسلطنه در دوره استبداد صغیر(153) و (اصرار آنان در عزل امیر بهادر از مقام سپهسالاری و طرد او)،(154) در جایگاه دو تن از کسانی که با آنان سر ناسازگاری داشته اند، گوشه ای از دخالت های آشکار آنان در مسائل داخلی ایران است.
دو همسایه شمالی و جنوبی ایران، در برنامه کلان استعمارگرانه خود، از توجّه به وزنه های اجتماعی چشمپوشی نمی کنند؛ به طور نمونه، مجموعه شیخ پژوهی حاضر، به دیدگاه و سیاست این دو کشور درباره شیخ فضل الله و طرح تبعید وی از تهران و تأیید اعدامش نیز می پردازد که این اعدام، کشتن ثقة الاسلام تبریزی، به دست روس ها را نیز آسان تر و کم هزینه تر کرد.(155) به هر حال، فرجام مشروطه، بر اساس استراتژی منطقه ای استعمار روس و انگلیس و بر اساس تندروی غرب گرایان حاکم، چنان بود که مرگ مشکوک عالمان بزرگی چون ملاّمحمّد خمامی، میرزا حبیب خراسانی، آخوند خراسانی، امام جمعه تبریزی و ... را به یادگار نهاد.(156)
مشروطه ای که با رادمردی و رهبری روحانیان، همراه با جانفشانی توده مردم به بار نشسته بود، با فتح تهران (با هماهنگی دو همسایه شمالی و جنوبی با سپهدار روسوفیل و سردار اسعد انگلوفیل) برای عامّه مردم فرجام ناخوشایندی یافت. این فرایند انتقال قدرت به غرب باوران و عناصر وابسته به استعمار، ایران و نظام سیاسی آن را بیش تر وابسته و تحت سلطه یا دست کم وامدار استعمار کرد؛ امری که بر تاریخ نگاران غرب باور نیز پوشیده نیست و در خلال خاطره های بسیاری از رجال عصر قاجار نیز شواهد تاریخی وجود دارد و حتّی می توان گفت که دعوت از شیخ برای پناهندگی سیاسی، به دنبال تأمین همین مطلب بود.(157)
8. انحطاط مشروطیت و کارنامه مشروطه خواهان تندرو
نویسنده، توجّه وافری به بررسی انحطاط مشروطیت و کارنامه مشروطه خواهان تندرو دارد. نویسنده در این جهت شواهد تاریخی مربوط به اعتراف مشروطه خواهان درباره هرج و مرج پدید آمده که حاصل از ناسازگاری مشروطه وارداتی با اوضاع و فضای حاکم بر ایران بود(158) و نیز اعتراف آنان به تندروی هایشان را ذکر می کند. وی عدم تناسب مشروطه غربی با فضای ویژه ایران را با اشاره به نوشته های نویسندگان داخلی و خارجی گزارش کرده است.(159) نویسنده که اصلاحات تدریجی را در تناسب بیش تری با اوضاع آن عصر ایران می بیند،(160) دیدگاه شیخ درباره مناسب نبودن الگوی غربی را (از زوایای گوناگون) مورد بحث قرار می دهد.(161) در این جهت، نویسنده در موارد متعدّدی به ذکر جریان شناسی شیخ فضل الله که مشروطه را در مسیر انحطاط و وابستگی می بیند، می پردازد که در نگاه او، دو دسته «بابی ها» و «طبیعی ها» صحنه گردان جریان مشروطه و برخوردار از حمایت خارجی بودند و انحطاط مشروطه را رقم زدند.(162) درباره نوع جریان شناسی شیخ فضل الله، کنار تعبیر عام بابیه، عناوینی چون بهائیه و ازلیه نیز از قول شیخ نقل می شود.(163) از سوی دیگر، توجّه نویسنده محترم، به اعتراف امثال تقی زاده ها در مقام آسیب شناسی نهضت مشروطه در خور توجّه است.(164)
نقش انجمن ها و مطبوعات غوغاسالار در رواج هرج و مرج (و بررسی مواضع شیخ فضل الله در برابر آزادی لجام گسیخته و هرج و مرج حاصل از آن) از قلم نیفتاده و مورد تأکید قرار گرفته است؛ به طور مثال، دیدگاه مجدالاسلام کرمانی را در سقوط و انحلال مجلس اوّل ذکر می کند که او سه عامل را موءثّر می داند: هتّاکی روزنامه ها، هرزگی انجمن ها و گارد به اصطلاح ملّی؛ چنان که ثقة الاسلام تبریزی، تقی زاده، روزنامه مساوات و یاران آن ها را مادّه فساد در تهران می داند که در این میان، تفسیری که از آزادی به معنای غربی در مقام عمل صورت می گرفت، بستر مناسبی برای هرج و مرج فکری سیاسی فراهم آورده بود.(165)
انحطاط نهضت مشروطیت به آن جا انجامید که افزون بر مشروطه خواهان دین باور، بسیاری از مشروطه خواهان غربگرا نیز از فرجام آن اظهار ناراحتی می کردند؛ به طور نمونه، دهخدا کسی است که در صدر مشروطه، تندروی خود را در طنزپردازی های صور اسرافیل با عنوان «دخو» و «ع.ا.د» به یادگار گذاشته است. افراط وی، در جهت ترویج سوسیال دمکراسی و ترویج افکار کسانی مانند ژان ژورس، لیدر مقتول حزب سوسیالیست فرانسه(166) به کار گرفته می شد. هتّاکی اوبه پیشوای مشروعه و هم آوایی با ستیز بیمارگونه جناح تقی زاده با محمّدعلی شاه، از دیگر نمونه های رفتار تقلیدی او است. در هر حال، او که تندروی هایش در مقاله پراکنی هتّاکانه در لندن مورد اعتراض ادوارد براون هم قرار گرفت، در همان دوره پیش از مشروطه دوم، با مشاهده زد و بندهای امثال سردار اسعدها (و به قول دهخدا، «علیقلی شاه»ها)، تا حدودی از خواب تندروی بیدار شد و در نامه به یکی از عالمان تهران، به تندروی خود اعتراف کرد و عاقبت به اعتدالیون پیوسته، سرانجام نیز از سیاست کناره گرفت.(167)
از جمله موءلّفه هایی که در آسیب شناسی نهضت مشروطیت باید به آن توجّه کرد، توجّه به تلاش های انحرافی برخی عناصرِ اقلیت های مذهبی، به ویژه زردشتی ها است که موءلّف محترم به آن پرداخته. جنب و جوش این گروه، در جریان تصویب اصل مساوات مسلمانان و غیر مسلمانان، به اوج خود رسید.(168) نفوذ فِرَق ضالّه ازلیّه و بهائیه در نهضت مشروطه، از دیگر آسیب هایی است که موءلّف به آن ها توجّه داشته، حسّاسیّت شیخ در این زمینه را برجسته می بیند.(169)
در مجموع، افتادن زمام امور به دست عناصر نامطلوب، وابسته و منحرف که با مساعی تقی زاده و حسینقلی خان نوّاب و ... به ویژه در مجلس دوم، انجام گرفت، مهم ترین آسیب نهضت مشروطه بود؛ امری که سبب آزردگی بسیاری از رفیقان مشروطه خواه خود آنان نیز شد.(170)
نویسنده در موارد متعدّدی، شواهدی از این امر می آورد که تندروهای مشروطه خواهان، کارنامه چندان مثبتی از خود به یادگار نگذاشته اند. مسموم کردن مرحوم آیت الله میرزا حبیب الله رضوی خراسانی، یک ماه و اندی پس از شهادت شیخ فضل الله، از جمله این اقدام ها است.(171)
9. محوریت دولت مرکزی
در تحلیل نویسنده، از دیدگاه شیخ فضل الله، حفظ دولت مرکزی در اوضاعی که دو همسایه شمالی و جنوبی درصدد تقسیم ایران بوده اند (و حتّی ظلّ السلطان 15 سال پیش از قرارداد مذکور از چنین طرحی خبر می دهد)، اهمیّت وافری دارد.(172) بر این اساس، شیخ به شخصیت کسی مانند ارشدالدوله نیز از این جهت می نگرد و تقابل او با مشروطه خواهانی که برخی از ظلّ السلطان و برخی از سالارالدوله حمایت کرده، به ملوک الطوایفی دامن می زنند و دولت مرکزی را تضعیف می کنند، مورد توجّه نویسنده قرار گرفته است.(173)
چنان که پیش تر نیز ذکر شد، از نظر استاد منذر، یکی از علّت های حمایت شیخ از محمّدعلی شاه و مخالفت او با مشروطه خواهان وابسته، در همین نکته نهفته است.(174) شیخ فضل الله در دوره موسوم به استبداد صغیر، با مشاهده ضعف شاه در برابر سفرای بیگانه و وزیر پیشنهادی آنان (سعدالدوله)، به صدر اعظم می نویسد:
صریحاً ... به شاه عرض نمایید:... این مردم که شاه را می خواهند، محض این است که عَلَم اسلام، دست ایشان است و اگر علم را از دست بدهند، مملکت به صد درجه زیاده اغتشاش می شود. به درجه ای قتل و مقابل بشود که هیچ دولتی نتواند جلوگیری بکند. ... اعلاحضرت هم بیهوده تمکین ننمایند و جواب سخت بدهند... .
این تعابیر، افزون بر تأکید بر محوریت اسلام خواهی مردم و شیخ در حمایت از شاه، می رساند که در حمایت از دولت مرکزی، با پرهیز دادن شاه از تمایل به بیگانگان نشاندار، به دنبال جزیره ثباتی می گردد که کشور را در برابر سیل هرج و مرج و از دست دادن استقلال، حفظ کند؛ بدین سبب، شیخ تهدید می کند: چنان چه شاه کم ترین «میلی» به طرف روس و انگلیس نشان دهد، «اوّل حرفی که هست تکفیر است و آن وقت رودخانه ها از خون روان می شود.(175)
د. نقدها و کاستی های پژوهش
1. نقدهای کلّی و مهم
11. نقایص تصویر عدالتخانه
أ. ناهمگونی در تصویر حوزه دخالت عدالتخانه: محدوده دخالت عدالتخانه به صورت شفّاف در مجموعه مورد بحث، مطرح نشده است و اندکی ناهمگونی در آن دیده می شود. به نظر می رسد در تاریخِ طرح عدالتخانه، ( دست کم به ارتکاز اندیشه اسلامی و شیعی) روشن بود که رعایت ضوابط شرعی در تمام مراحل و مضامینِ دستورالعمل های دولتی الزامی است و در طرح عدالتخانه و نگارش دستورالعمل برای دوایر دولتی و نظارت بر آن ها، (برخلاف برخی تعابیر نویسنده) فقط این محدودیت نبود که الگوی مذکور باید در حوزه کاری محاکم شرع دخالت نکند؛ بلکه محدودیت در حوزه قانونگذاری به وسیله عدالتخانه، شامل تمام امور دینی بود که شرع در آن ها قانونگذاری کرده است و از مجموع سخنان شیخ فضل الله نیز (در مراحلی که اندیشه برپایی عدالتخانه را دنبال می کرد)، همین نکته فهمیده می شود.
نویسنده محترم، دو عنوان مستقل را نقاط افتراق و جدایی مشروطه از عدالتخانه معرّفی می کند: یکی گسترش دایره نیاز به قانون و تقلید از قوانین غرب در الگوی مشروطه، و دیگری، خلط حدودِ اسلامی وکالت و ولایت با یک دیگر در الگوی مشروطه؛(176) حال آن که، برخی تعابیر نویسنده، دامنه محدودیت مذکور را به ذهن خواننده نمی آورد؛ چنان که در کتاب اندیشه سبز، زندگی سرخ،(177) فقط، قید «بی آن که در کار محاکم شرع دخالت کنند»، آمده و تصوّر می شود که تفاوت میان دو الگوی بومی عدالتخانه و پارلمان غربی از نگاه نویسنده، فقط، از جهت تفکیک وظایف عدالتخانه و محاکم شرع بوده است؛ در حالی که محدودیت عدالتخانه، شامل تمام امور دینی می شد.
ب. عدم بحث از مراحل طرح اندیشه عدالتخانه و انواع الگوهای پیشنهادی: طرح الگوی عدالتخانه، مراحل گوناگونی داشته؛ همان گونه که تا حدودی، خرده الگوهای گوناگونی نیز درباره آن مطرح بوده که دامنه آن ها از مفهوم اصلاح دستگاه قضایی تا الگویی مشابه مجلس شورا وسعت داشته است. در این مجموعه، مناسب بود تا این مراحل تاریخی و تصاویر گوناگون، به ویژه دیدگاه شیخ فضل الله درباره این مراحل و تصاویر، بررسی می شد.
در الگوی عدالتخانه که عناوینی چون مجلس عدالتخانه و مجلس معدلت نیز برای آن ذکر شده است، مطابق آن چه ناظم الاسلام کرمانی از سخنان مرحوم طباطبایی گزارش کرده، فقط وکیلان مردمی در آن مشارکت نمی کنند، بلکه افرادی نیز از جانب شاه در آن شرکت می جویند؛ بنابراین، در این طرح، الگویی نیمه انتخابی نیمه انتصابی مورد نظر بوده است. بر این اساس، جای این پرسش باقی می ماند که الگوی طبیعی در انتخاب وکلای مردم و روند انتخاب آن ها چگونه بوده است؟ آیا منظور نویسنده فقط تأکید بر این نقد شیخ شهید است که وکلای مجلس اوّل، نماینده همه مردم نیستند و فقط بخشی از مردم آن ها را برگزیده اند یا تصویر دیگری مورد نظر است؟
ج. عدم بحث شفّاف و گویا از نظام انتخاباتی در الگوی عدالتخانه: نویسنده (صرف نظر از تأکید بر این مطلب که در طرح عدالتخانه، توسعه در قانونگذاری و تجاوز به حدود شرع وجود نداشت) این نکته را در تعریف خود آورده است که وکلای «طبیعی» اصناف و طبقات، متصدّی عدالتخانه شوند.(178) گویا «شکل صحیح انتخاب وکلا»، یگانه نکته عمده مورد نظر نویسنده در تأکید بر قید «طبیعی» بوده است؛ چنان که طرح نقدهایی مانند تدریجی نبودن، زود و تحمیلی بودنِ ورود نظام پارلمانی غرب، بومی نبودن الگوی جدید و عدم استعداد ملّت برای تغییر رژیم به مشروطه می توانند موءیّد این برداشت باشند که وی دنبال ترسیم الگویی بومی در نظام انتخابات و پرهیز از الگوی تصنّعی و وارداتی است؛(179) امّا از یک سو، تعبیر «وکلای طبیعی»، نیاز به تبیین بیش تری دارد و از سوی دیگر، طرح این امور نقدگونه که در سخنان خود شیخ فضل الله نیز به چشم می خورد نمی تواند ترسیم کننده اختلاف ساختاری و شفّاف از دو الگوی مذکور باشد و تا نظام نامه ای شفّاف برای آن در نظر نگیریم، بومی بودن آن، فقط در حدّ خواسته و آرمان است و دست کم باید از شکل طبیعی مرسوم در آن زمان، تبیین بیش تری ارائه شود.
نویسنده محترم، در توضیح مکتوبی برای نگارنده این نوشتار، قید «وکلای طبیعی» را به معنای نفی «قلاّبی و تصنّعی» بودن انتخاب وکلا دانست. وی این توضیح را آورده که زمانی می توان از عدالتخانه به صورت «نهاد ملّی» و «غیر دولتی»(180) یاد کرد که «با تکیه بر نیروی لایزال مردم، به انتظام امور دیوانی»(181) بپردازد و اعضای آن، «امنای برگزیده اصناف و طبقات گوناگون کشور» قلمداد شوند.(182) آن وقت، مفهوم کلمه «نمایندگان طبیعی اصناف ملّت»(183) روشن خواهد شد. وی در نهایت افزوده است که آیا انتخاب نمایندگان طبیعی اصناف و طبقات، راهی جز رأی گیری صنفی و طبقاتی داشت. در نقد این مطلب باید گفت: دست کم این اشکال باقی می ماند که تبیین مذکور در مجموعه حاضر، به این صورت نیامده است و می بایست شفّاف تر مطرح می شد؛ چنان که خواننده، معنای مذکور را از تعبیر «نمایندگان طبیعی» به روشنی درنمی یابد و جای تبیین بیش تر و شفّاف تری دارد و در واقع، می بایست به شکل انتخابات، اشاره صریح تری می شد.
د. عدم تمییز شفّاف ساختاری میان نظام پارلمانتاریسم غربی و عدالتخانه بومی: به نظر می رسد نویسنده، «از جهت ساختاری»، الگوی عدالتخانه را چندان از ساختار و الگوی پارلمانتاریسم، تمییز روشنی نداده؛ به ویژه آن که میان نظام عدالتخانه و نهضت عدالتخانه تفاوت قائل نشده است به این معنا که پدیده ای به نام نهضت عدالتخانه در تاریخ وجود داشته است؛ در حالی که نظامی به عنوان عدالتخانه شکل نگرفت و نظامنامه آن نیز نوشته نشد تا تفاوت های عینی آن با نظام مشروطه ای که بر سر کار آمد، مقایسه شود. تفاوت هایی که نویسنده گرامی میان عدالتخانه و مشروطه وارداتی مطرح کرده، به واقع وقتی شکل عینی به خود می گرفت که از یک سو، اصل یا اصولی مانند اصل طراز اوّل پیش بینی شود که «نمایندگان طبیعی اصناف» را از تخطّی و گذشتن از حدود شرع، به صورت نهادینه محافظت کند و مانع از خلط دو قلمرو ولایت و وکالت شود و از سوی دیگر، اصول مناسبی برای اسلامی و بومی کردن نظام مذکور ترسیم شود؛ و گرنه با مشروطه وارداتی هیچ تفاوتی نخواهد داشت و باید گفت: اگر اصول مناسب در قانون اساسی مشروطه تعبیه می شد، مشروطه مذکور همان عدالتخانه مورد نظر شیخ می شد و به تعبیر دیگر، مشروعه خواهی او به معنای عدم تعبیه اصول مناسب در قانون اساسی مشروطه بود.
وی در توضیح مکتوب خود برای اینجانب آورده که عدالتخانه، به لحاظ شیوه عمل (انتخابی بودن اعضا و اعتبار رأی اکثریت در مصوّبات آن) و نیز جایگاه سیاسی (مطاع بودن مصوّبات آن برای دولت)، تفاوت یا تضاد چندانی با پارلمان های اروپایی نداشته و در حقیقت، عدالتخانه، گونه ای (محدود و بومی شده) از پارلمانتاریسم بوده است؛ نهایت آن که، تفاوت های اساسی و آشکاری میان عدالتخانه مورد نظر عالمان و از جمله شیخ در اوایل امر، با مجالس شورای پاریس و لندن وجود داشته که همان، تقیّد یا عدم تقید به قانون الاهی، گستره قانونگذاری و سرانجام خلط حدود وکالت و ولایت بوده است؛ امّا راقم این سطور، به یاد نمی آورد که نویسنده در مجموعه حاضر، اشاره صریحی به مشابهت پیشین میان عدالتخانه و پارلمانتاریسم غربی داشته باشد؛ هرچند (گذشته از توضیح مکتوب وی) این نکته فقط در یک مصاحبه از او (با مجله زمانه به مناسبت یکصدمین سالگرد نهضت مشروطه) منتشر شده است. آقای ابوالحسنی در این مصاحبه آورده است:
عدالتخانه، گونه ای خاص و محدود و به اصطلاح بومی از «پارلمانتاریسم است؛ یعنی اگر شما پارلمانتاریسم اروپایی را با اصول و قواعد اسلامی تطبیق داده و تلفیق کنید و تجربیات مبارزاتی تاریخ ایران اسلامی در پنجاه سال پیش از مشروطه را هم در آن لحاظ کنید، می شود عدالتخانه.(184)
از سوی دیگر، نویسنده بر این باور است که «آن بخش از برنامه ریزی های عدالتخانه نیز که نیاز به انطباق با دیدگاه های شرع داشت، توسّط نمایندگان علما در عدالتخانه تأمین می شد؛ امّا مشروطه وارداتی، هرگز پروای ملاحظه حدودِ وکالت مردم در اسلام، و عدم خلط آن با شؤون نیابت امام علیه السلام را نداشت و به وجوه اختلاف و تفاوتِ اساسی و ماهوی این دو در فقه اسلامی، توجّه نمی کرد».(185) در این باره، باید این پرسش را مطرح کرد که چگونه و با چه ترتیبی قرار بود نمایندگان عالمان، نیاز برنامه ها و مقرّرات تصویب شده عدالتخانه به تطبیق با قوانین شرع را تأمین کنند؟ آیا از منظر حقوق اساسی و اندیشه سیاسی، حضور نمایندگان عالمان در عرض سایر نمایندگان و اعضای عدالتخانه، به تنهایی می توانست نیاز مذکور را پاسخ دهد؟ آیا این گونه کنترل قانونگذاری، همان طرح مخالفان اصل پیشنهادی شیخ فضل الله نبود؟ آیا بدون پیش بینی سازوکار و ترتیب مناسبی برای پاسخ به نیاز مذکور، عدالتخانه در عمل نمی توانست به سمت نظام پارلمانی مطلقه کشیده شود و از جهت نظری، آیا فرجام آن، همان فرجام مشروطه وارداتی نبود و آیا دست کم مراتبی از خلط وکالت با ولایت نمی توانست در عمل صورت بندد؟ فقط هنگامی می توانست عدالتخانه به وضعیت مشروطه گرفتار نشود که از ابتدا شیوه دخالت و نظارت فائقه فقیهان بر عدالتخانه، به جای نظارت و دخالت موازی و هم عرض، پیش بینی می شد.
خلاصه آن که نگارنده این سطور، ترسیم شفّافی از الگوی عدالتخانه که به واقع بتواند در مقام عمل و به صورت نهادینه، از آسیب های نظام مشروطه وارداتی به دور بوده و بومی شده باشد، در مجموعه مورد بحث به دست نیاورد. آری، اگر نظام عدالتخانه شکل می گرفت، امکان داشت برای این آرمان، راهکارهای مناسبی پیش بینی شود؛ امّا هنگامی که اساسنامه نظام عدالتخانه نگاشته نشد نمی توان به گونه ای اثباتی، موءلّفه های معطوف به بومی بودن آن را مشاهده و بررسی کرد؛ البتّه این سخن به معنای نفی خواست تاریخی عالمان و مردم و نفی تلاش آنان برای بومی کردن پارلمانتاریسم نیست و فقط به معنای شفّاف نبودن طرح آن است؛ حال آن که اندیشه عدالتخانه در این مجموعه، از مبنایی ترین عناصر فکری در فهم اندیشه و کارنامه شیخ فضل الله (به ویژه موضعگیری های او در مراحل گوناگون) است و انتظار تحلیل شفّاف تر و دقیق تری از این اندیشه همچنان وجود دارد و فقط نمی توان انتظارات شیخ فضل الله و دیگر عالمان از عدالتخانه را به صورت طرح آنان در این باره مطرح کرد. به تعبیر دیگر، به نظر می رسد تحلیل نویسنده گرامی، انتظار آنان را به جای طرح آنان مورد توجّه قرار داده است؛ مگر آن که بگوییم: مرحوم شیخ فضل الله یا دیگر عالمان در صورت نگارش اساسنامه عدالتخانه، موءلّفه ها و اصولی چون اصل طراز اوّل را نیز مطرح می کردند.
به هرحال، طرح غیرشفّاف دو مقوله عدالتخانه و پارلمانتاریسم کاستی نیست که از آن بتوان چشم پوشید؛ چرا که اگر عدالتخانه، نوعی محدود از پارلمانتاریسم معرّفی شود، دیگر نمی توان گفت: «شعار رسمی شیخ در مشروطه اوّل، نوعاً تهذیب و اصلاح مجلس شورا بود؛ ولی سیر حوادث به زودی کار را بدان جا رساند که مصلحت اسلام و ملّت را جز در هدم پارلمانتاریسم وارداتی ندید، و در واقع بر آن شد که عدالتخانه را جایگزین مجلس شورا کند»؛(186) زیرا اگر مقصود از عدالتخانه، همان مجلس وارداتی باشد که با تهذیب و اصلاح می توان آن را بومی و اسلامی ساخت، دیگر نمی توان گفت: شیخ از تهذیب و اصلاح مجلس ناامید شده، در پی جایگزین کردن عدالتخانه به جای مجلس بود؛ یعنی اگر از تهذیب و اصلاح مجلس ناامید شده بود، در واقع از جایگزینی عدالتخانه به جای مجلس ناامید شده بود، مگر آن که صرفا منظور، تعطیل مجلس اوّل و کنار زدن نمایندگان نااهل آن و تأسیس مجلسی جدید با نمایندگان اهل باشد که در این صورت نیز شایسته نیست بگوییم این امر به معنای جایگزینی عدالتخانه به جای مجلس است. یادآور می شود نقد حاضر، به عملکرد شیخ برنمی گردد و فقط به نحوه تحلیل دو مفهوم عدالتخانه، پارلمانتاریسم و نسبت این دو باز می گردد که ذاتاً از سنخ مباحث حقوق اساسی و فلسفه سیاسی است.
21. مبالغه در بیان برخی مطالب
گاه در مطالعه این مجموعه، احساس می شود درباره منزلت شیخ فضل الله در برخی جوانب مبالغه صورت گرفته است؛ به طور نمونه، با استناد به برخی مطالب و شواهد که دلالت محدودتری بر مدّعای او دارند، شیخ عمده ترین رابط میرزای شیرازی در تهران معرّفی می شود؛ حال آن که رابط بودن وی به معنای نفی ارتباط های دیگران نیست و هنگامی می توان این عمده تر بودن را قابل قبول دانست که از رابط های دیگر نیز اطّلاع درست و شفّاف تاریخی وجود داشته باشد و به گونه ای علمی بتوان آن ها را با یک دیگر مقایسه کرد.(187) چنین کاستی هایی این ذهنیت را می تواند در خواننده زنده کند که نویسنده تا حدودی با پیش داوری درباره شخصیت شیخ فضل الله در پژوهش خود وارد شده و دست کم در مقام نگارش، نوعی افراط را از خود نشان داده است.
اگر تحلیل خوش بینانه تری داشته باشیم که در مواردی نیز معقول است می توان گفت: نویسنده برخی قراین و شواهد مورد نظر خود را درباره مطلب مورد بحث، در استدلال نیاورده؛ به طور نمونه، در پاورقی مقاله «هزینه ایرانی ماندن»، تا حدودی کمبود مذکور را در مورد پیشین، بدین صورت برطرف کرده است:
شیخ حسین لنکرانی «در مقدمه خاطرات مستر همفر» نیز آورده اند: فقط راجع به سهم شیخ نوری و میزان روابط بین ایشان و مرحوم میرزا، به این مقدار اکتفا می کنم که همه و همه، از دربار و دولت و علما و رجال و تجّار که تلگراف های الغای قرارداد تنباکوی رژی را به عتبات خدمت مرحوم میرزای شیرازی عرضه داشتند، مرحوم میرزا قانع نشد تا موقعی که مرحوم حاج شیخ فضل الله نوری (مطلب را) استفسار و تأیید آن را دریافت فرمود.(188)
به هر حال، درست است که عالمان آن روز تهران، معلوم و مشخّص هستند و درباره هیچ یک نیز، ادلّه و شواهد آشکار ارتباط و خصوصیت شیخ با میرزا و سابقه شاگری (آن هم شاگردی برجسته) در محضر میرزا و ارتباط با رئیس دفتر وی (محدّث نوری) به دست نیامده، اما تاریخ آن قدر پیچیده است که پنهان ماندن بسیاری از ارتباط ها دور از انتظار نیست و از سوی دیگر، گاه مجموع خرده ارتباط ها می تواند امور بسیاری را برای مرجع بزرگی مانند میرزای شیرازی روشن کند که گاه گزارش یک رابط قوی نیز در مواردی چنان نمی کند.
مورد دیگری که شواهد و استنادهای تاریخی یا دست کم تحلیل گویاتر و بیش تری را می طلبد، میزان آشنایی شیخ با تمدّن غرب و فضای فکری حاکم بر آن است. گزارشی را که او در مقام غرب شناسی شیخ به آن اشاره کرده، برخی جهات را روشن می کند(189) و خواننده گزارش ها، شواهد یا دست کم تحلیل گسترده تری را انتظار دارد؛ وگرنه تا حدودی در بازگویی محسّنات شخصیت شیخ فضل الله احساس مبالغه می کند.
مورد دیگر آن که هر چند شیخ فضل الله، دارای ارتباط و جایگاه رفیعی نزد میرزای شیرازی بوده، در چگونگی بیان نویسنده درباره تشکیل «مثلّث طیبه» میان شیخ فضل الله، محدّث نوری و میرزای شیرازی که به معنای ارتباط شدید و سطح بالای ارتباط است، احساس مبالغه می شود؛ چرا که بر اساس این گونه تعبیرها، گویا افراد و عالمان دیگر، چندان کانال ارتباطی میرزای شیرازی نبوده اند؛ البته این که شیخ فضل الله و مرحوم محدّث نوری، نزد میرزا از جهت علمی و دیگر جهات، جایگاه والایی داشته اند، شکّی نیست؛ ولی این امر به معنای این نیست که از جهت ارتباطی، بالاترین کانال ارتباطی واطّلاعاتی او شمرده می شده اند. مواردی چون جریان تحریم تنباکو نیز هست که میرزا بر اساس گزارش شیخ مبنی بر الغای قرداد رژی، این امر را باور کرد؛ امّا این امر مطلق نیست و لزوما به معنای برترین کانال ارتباطی در همه موارد نخواهد بود، مگر آن که ادلّه تاریخی ویژه ای برای آن وجود داشته باشد.
مبالغه نویسنده در تحقیق حاضر، فقط به شیخ فضل الله محدود نمی شود و در مورد تقی زاده نیز صورت گرفته است. نویسنده، با ذکر موارد مثبتی از کارنامه سیاسی اجتماعی تقی زاده در دهه های پس از مشروطه، قائل می شود که وی «توبه نصوح» کرده است. به نظر می رسد هنگامی این مفهوم می تواند صدق کند که یک فرد از تمام کارهای گذشته خویش بازگردد و در صدد جبران آن ها برآید، نه آن که با کنار گذاشتن برخی تندروی ها یا اعتراف به تندروی های گذشته، به توبه نصوح درباره او قائل شویم. به فرض، اگر هم بخواهیم چنین مفهومی را مورد استعمال قرار دهیم، می بایست تأکید بر نسبی بودن آن صورت می گرفت؛ یعنی توبه او در امور سیاسی اجتماعی بوده، نه در تمام مسائل فردی و اجتماعی؛ البتّه نویسنده می تواند چنین پاسخ دهد که خواننده پر دقّت می تواند این مطلب را دریابد؛ امّا به نظر می رسد این برداشت به تصریح یا قراین بیش تری نیاز دارد؛ چنان که تعبیر «توبه نصوح»، در عرف به معنای «توبه عمیق و مخلصانه» به کار می رود و به معنای «بازگشت از خطا و نصیحت گری» به کار نمی رود. به هرحال، چنان که دکتر مصدّق خطاب به مرحوم شیخ حسین لنکرانی گفت، «خبط ها و خیانت هایی از تقی زاده صورت گرفته است که با این کارها پاک شدنی نیست»؛ هرچند نکات مثبت قابل توجّهی در پرونده وی دیده می شود.
یادآور می شود این کاستی نیز در این نوشتار هست که تقی زاده «دست پرورده دکتر محمّدخان کُفری و تختینسکی» معرّفی می شود؛ اما هیچ توضیحی درباره فرد مذکور داده نشده است و موءلّف، اظهار نظری درباره نقل مذکور نمی کند که آیا چنین کسی که ادّعا شده در شخصیت تقی زاده موءثّر بوده، وجود خارجی داشته است یا نه.
31. کاستی در بحث از رابطه عالمان نجف و شیخ
مرحوم شیخ فضل الله معتقد است که حمایتش از مشروطه، زمینه ساز حمایت عالمان نجف از آن بود؛ امّا متأسّفانه این مطلب از جهت تاریخی چندان باز نشده است. علاقه مندان به مباحث تاریخ مشروطه که جز منابع جهت دار پیش روی آنان نیست، درباره رابطه عالمان نجف و شیخ، خلا چشمگیری را می بینند. انتظار بود که آقای ابوالحسنی به بسط دیدگاه عالمان نجف درباره شیخ (در دوره های مختلف مبارزه او) بپردازد. شایان ذکر است بخشی از این انتظار که به طور عمده به تأثّر عالمان نجف از شهادت شیخ فضل الله باز می گردد، در کتاب خانه، بر دامنه آتشفشان طرح شده است. نویسنده گرامی می تواند این خواسته را چنین پاسخ دهد که منابع تاریخی چنین مسائلی را چندان ثبت و ضبط نکرده است؛ امّا به هر حال، این انتظار خواننده، حتّی به این مقدار که تاریخ در این زمینه سکوت کرده، پاسخ داده نشده است.
در مجموع، مسأله اختلاف شیخ فضل الله و مراجع نجف در مواضع سیاسی، و برتری موضوع شناسی شیخ فضل الله، هنگامی تبیین کاملاً شفّافی می یابد که به صورت جزئی تر از آن چه در مجموعه حاضر آمده است، بررسی شود؛ برای نمونه، خواننده وقتی از یک سو، از مشروطه خواه شدن آخوند خراسانی (بر اساس اعتماد به شیخ فضل الله و نه دیگر رهبران دینی) آگاه می شود و از سوی دیگر، استمرار موضع مشروطه خواهی آخوند (در زمانی که شیخ حکم به تحریم مشروطه می دهد و حتّی در راه آن شهید می شود) را مطالعه می کند، گونه ای تناقض در مطالب کتاب می بیند. چگونه آخوند در ابتدا به شیخ اعتماد کرد؛ امّا در میانه جریان مشروطه به او اعتماد نکرد و از سوی دیگر، اندوه شدیدی پس از شهادت شیخ در آخوند در این باره پیدا شد. درست است که واسطه ها در سیاه نمایی فعّالیت های گوناگون شیخ دخالت داشتند؛ امّا اعتماد آغازین آخوند و اندوه شدید او از شهادت شیخ، دست کم این انتظار را زنده می کند که می بایست مرحوم آخوند خراسانی، تلاش خاصّی را برای شناخت مستقیم اندیشه و باور شیخ پیش از شهادت او، صورت می داد و موضع متناسبی با خوش گمانی او به شیخ فضل الله مطرح می شد؛ البتّه نگارنده این سطور، بیش تر خواهان توضیح افزون تر از سوی نویسنده کتاب است و الزاماً مطالب خود نویسنده را در تناقض نمی بیند.
41. عدم پرداختن به ضعف های احتمالی شیخ
مرحوم شیخ فضل الله نیز مانند هر فرد غیر معصومی می تواند اشتباه های سیاسی را در کارنامه خود داشته باشد؛ امّا در مجموعه حاضر هیچ نقدی متوجّه شیخ فضل الله نشده است و این امر می تواند در ذهن خواننده، نوعی تعصّب در دفاع مطلق از شیخ تلقّی شود، بی آن که الزاماً نگاه نویسنده این چنین باشد. این شیوه نگارش، دست کم می تواند این پرسش را برای خواننده مطرح سازد که از نظر نویسنده، آیا به رغم مثبت بودن کلّیت کارنامه شیخ فضل الله، هیچ نوع کاستی، بی تجربگی، پشیمانی از برخی مواضع، اشتباه در شناخت برخی افراد و گروه ها، اشتباه در زمان یا کیفیت موضعگیری های سیاسی و ... متوجّه او نیست؟ آیا شیخ فضل الله از لژهای ماسونی یا انجمن های شبه ماسونی به اندازه کافی آگاه بود؟ آیا کانون های اصلی توطئه را به درستی می شناخت و آیا در برابر آنان موضع مناسب گرفت؟ آیا در ایجاد ارتباط با عالمان نجف به اندازه لازم کوشید؟ آیا به موقع و به اندازه لازم به کارهای تشکیلاتی که گویا از زمان تحصّن به آن مبادرت ورزید، اهمیت می داد؟
نگارنده این سطور، صرف عدم نقّادی کارنامه شیخ فضل الله را به معنای تعصّب کور و برپایه پیش داوری ارزیابی نمی کند؛ اما دست کم زمینه طرح این اشکال و سوءال را می بیند و تصوّر می کند این انتظار از نویسنده وجود دارد که با نگاهی نقادانه به کارنامه شیخ فضل الله نیز نوشتار مستقلی ارائه دهد.
51. طرح مبسوط مطالب حاشیه ای
نویسنده، گاه مباحثی را که جنبه مقدّماتی و حاشیه ای دارند، بیش از اندازه متناسب با بحث کتاب، طرح کرده است؛ چنان که حدود 28 صفحه در کتاب اندیشه سبز به شرح زندگانی و احوال مرحوم میرزای رشتی و مرحوم میرزای شیرازی، دو استاد شیخ فضل الله، اختصاص یافته است. سخن این نیست که اطّلاع تفصیلی از احوال آن ها برای فهم بهتر زمان و زندگی شیخ فضل الله لازم نیست؛ ولی به هرحال، مطالبی خارج از موضوع کتابند و باید در نوشتار دیگری مطرح شوند و در این مجموعه فقط به آن ها ارجاع داده، و به ذکر کلیّات آن ها بسنده شود. این نقیصه را در کتاب سلطنت علم و دولت فقر، دیگر اثر وی، نیز به روشنی می بینیم.
2. کاستی ها و نقدهای موردی
12. چگونگی تبیین اندیشه های شیخ درباره مجلس شورا و رأی اکثریت
نویسنده دیده بان، بیدار! در بخش مجلس شورا و رأی اکثریت، بیش از آن که به اندیشه پردازی بر اساس گفته ها و نوشته های شیخ فضل الله بپردازد، ابتدا تبیین هایی کلّی از این دو بحث ارائه می دهد(ص132171)، و بعد در بخش مستقلّی به طرح اندیشه های شیخ بر اساس آن تبیین های کلّی می پردازد (ص178199)؛ امّا این شکل از بحث، لزوماً به معنای نشان دادن حلقه های اندیشه شیخ طبق تبیین های کلّی ذکر شده نیست. به نظر می رسد اگر از جهت روشی، بحث را به صورت ترکیبی پیش می برد و در تمام آن تبیین های کلّی، به نقل قول و استناد به گفته ها و نوشته های شیخ می پرداخت، ترسیم مستندتری از فضای اندیشه ای شیخ فضل الله به دست می آمد.
کاستی دیگری که نمی توان آن را در بررسی اندیشه های مرحوم شیخ فضل الله نادیده گرفت، این است که شیخ در مباحث خود، به تغییر انواع گوناگون احکام شرعی و بدعت بودن قوانینی پرداخته است که از طریق رأی اکثریت به دست می آید و این بحث، مورد مناقشه مرحوم نائینی قرار گرفته؛ حال آن که نویسنده به بررسی این مسأله مهم نپرداخته است.
22. کاستی در بحث از روند تحریم مشروطه به وسیله شیخ
سیزده روز پس از به توپ بستن مجلس، مرحوم شیخ فضل الله شکل محدود و سامان یافته ای از نظام پارلمانتاریسم را تأیید می کند؛ امّا در مجموعه مورد بحث، به صورت شفّاف، از جهت تاریخی روشن نشده است که دقیقاً چه رخدادهایی او را به موضع تحریم رساند؛ بلکه به توضیحاتی کلّی(190) بسنده شده است. جا داشت جزئیات و تفصیل بیش تری درباره این امر مهم، در کتاب می آمد؛ به ویژه اگر توجّه کنیم که نویسنده در برخی مباحث، به تفصیل و بیش از اندازه لازم به آن ها پرداخته است. طبیعی است تا زمانی که روند رخدادهایی که شیخ را به موضع تحریم کشاند، روشن و تبیین نشود، نمی توان موضع او را به خوبی درک کرد و به آسانی پذیرفت.
32. عدم بحث از همفکران شیخ
در این مجموعه، مناسب بود که یاران و همفکران شیخ در تحصّن حضرت عبدالعظیم، در انجمن سیاسی موسوم به «حوزه علمیه»، در میثاق اخوّت با شیخ و ... معرّفی و از سوی دیگر، سطح و نوع ارتباط شیخ با هر یک از آنان به صورت جداگانه بررسی شود. متأسّفانه در پنج جلد منتشر شده، این امر چندان مورد عنایت قرار نگرفته است؛ چنان که مناسب بود دیدگاه سیّدین، عالمان مشروطه خواه نجف و دیگر افراد مذهبی درباره شیخ، در زمان های گوناگون بحث می شد؛ البتّه این موضوعات، چنان اهمّیتی دارند که انتظار تفصیل این امور را در نوشته های مستقلّی داشته باشیم؛ امّا از آن جا که این بحث به موضوع مباحث این مجموعه ارتباط فراوانی دارد، امکان پرداختن اجمالی و مختصر در این باره لازم بود؛ چرا که معرّفی مختصر رجالی که مکرّر در جایگاه همفکران شیخ از آن ها یاد شده است می توانست برای بهتر فهمیدن رفتار سیاسی شیخ فضل الله مهم باشد.
42. تبیین حدّاقلی و نامتناسب از انجمن «حوزه علمیه»
این انجمن در ظاهر، به صورت موازی و در کنار یا مقابل «حوزه اسلامیه» که بخشی از روحانیان مشروطه خواه پیرو سیّدین در آن فعّال بودند، تشکیل شد. مرامنامه و اساسنامه این انجمن روحانی در کتاب خانه، بر دامنه آتشفشان!، فقط «میثاق اخوّتی» میان شیخ و یاران وی معرّفی شده است؛ حال آن که محتوای آن کاملاً از انضباط تشکیلاتی و تأسیس یک انجمن تمام عیار حکایت دارد؛ چنان که مدیر انجمن نیز که در چندین مورد به عنوان «حوزه»، «حوزه مقدّسه» و «حوزه علمیه» یا «مجلس علمی» به آن اشاره شده، تعیین شده است؛ پس این کاستی در برداشت یا تحلیل نویسنده از این میثاق نامه وجود دارد؛ در حالی که محتوای میثاق نامه، آن را چیزی بیش از تعهدنامه و میثاق نامه برادری معرّفی می کند.(191)
52. کاستی در بحث از تأثیر رقابت دولت ها در روند امور
جای آن بود که رقابت انگلیس، روسیه، عثمانی و دیگر کشورها، و در مواردی همکاری و همدستی برخی از آن ها با یک دیگر و تأثیری که این رقابت ها و همکاری ها بر مسائل مربوط به نهضت عدالتخانه و مشروطه بر جای گذاشتند، تبیین می شد؛ به ویژه دخالت آنان در جریان ها و حوادثی مانند اعدام شیخ فضل الله، بیش تر و مستندتر، مورد بررسی قرار می گرفت؛ چرا که عدم طرح این گونه مباحث کلان تاریخی، مانع از فهم وضعیت مبارزات شیخ، روند موضعگیری و شکل گیری اندیشه های او، کیفیت گروه بندی های رایج و مرتبط با شیخ، فشارهای وارده و سرانجام اعدام او می شود. امید است که در ادامه مجموعه به آن پرداخته شود.(192)
62. مطالب متضاد درباره شرکت افجه ای در تحصّن عبدالعظیم
در قسمتی از کتاب خانه، بر دامنه آتشفشان، مرحوم سیّدجمال الدین افجه ای (داماد میرزا حسین تهرانی)، یکی از کسانی معرّفی شده که در تحصّن حضرت عبدالعظیم به همراه شیخ فضل الله شرکت کرده است؛(193) امّا در جای دیگری از همین کتاب، به نقل از خدمتکار شیخ، از این امر سخن رفته است که مرحوم افجه ای جز کسانی بود که برای بازگرداندن شیخ از تحصّن به حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام رفته است.(194) این تضاد را نویسنده حل نکرده؛ هرچند این تفاوت در نقل، تفاوت یا تناقض در نقل راویان است.
72. کاستی در طرح جریان شناسی سیاسی شیخ
مرحوم شیخ فضل الله در جریان شناسی سیاسی خود، افرادی را کانون توطئه شناخته، حذف تعدادی از این عناصر موءثّر را از گردونه قدرت، مدّ نظر داشت و از مشروطه خواهان دین باور خواستار آن بود. در این باره، شایسته است تا جایی که امکان دارد، این افراد شناسایی و معرّفی شوند؛ چنان که اگر نویسنده می توانست ارزیابی کلّی شیخ از گروه بندی ها و جریان های موءثّر در آن زمان را (اعم از دین گرا، دین گریز و دین ستیز) از پراکنده اسناد و بقایای تاریخی از دوران مشروطه بازسازی می کرد، کار بسیار مفیدی بود؛ به طور نمونه، در مجموعه مورد بحث، بارها از قول شیخ فضل الله آمده است که او، صحنه گردان های عصر مشروطه را دو دسته بابیه و طبیعی گرایان می داند؛ امّا به صورت مصداقی و تطبیقی منظور او روشن نشده است. به نظر می رسد نیاز بود دست کم افراد خاصّی را که وی در مذاکره با سیّدین در تحصّن حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام ، خواستار اخراجشان از مجلس و از تهران می شود،(195) شناسایی و معرّفی می شدند. از سوی دیگر می بایست دست کم به صورت حدس، نام وکلا، مدیران جراید و وعّاظی که از نظر شیخ باید اخراج می شدند، معرّفی می شد.
82. کاستی در حفظ جایگاه سیّدین
نویسنده که ریشه ای ترین عامل اختلاف در مواضع عالمان را تفاوت در شناخت مصادیق و موضوعات خارجی و تفاوت در مجاری اطّلاعاتی می داند و شیخ را بر دیگران برتری می دهد،(196) گاه چنان تند می رود که تعابیری چون «همرهان سست عناصر» را در مورد سیّدین به کار می برد؛(197) افزون بر این که برخی منابع مورد ارجاع معلوم نیست تا چه اندازه امین یا دارای مرجع موثّق در نقل و طرح اتّهام به عالمان بوده اند؛ مانند پذیرش قانون مساوات حقوق اهل کتاب با مسلمانان از سوی مرحوم سید عبدالله بهبهانی که نویسنده این مجموعه، خودْ او را شجاع می داند؛ چنان که شاید بتوان در صحّت نقلی تردید کرد که می گوید: سیدین، درباره مادّه دوم اصل 27 متمّم قانون اساسی که درباره محاکمات بود، حتماً موضع مثبت گرفته اند. شاید بتوان گفت: در چنین استنادهایی به توضیح یا قراین بیش تری نیاز هست، هرچند نویسنده محترم، احتمالاً چنین قراینی سراغ داشته و در کتاب نیاورده است.(198) از جمله این قراین می تواند این باشد که فقط دولت آبادی این امر را گزارش نکرده؛ بلکه کسی چون تفرشی هم که مانند دولت آبادی نبوده و چنین دروغی از او بعید است، گزارش مذکور را آورده است؛ امّا به هرحال، آوردن توضیحاتی از این دست، از سوی نویسنده در این بحث لازم می نُمود و عدم طرح چنین توضیحات یا قراین بیش تر، می تواند نوعی کاستی در پژوهش عمیق مورد نظر به شمار آید.
92. تحلیل از نفی مشروطه خواهی به وسیله مرحوم طباطبایی
نویسنده درباره «شادروان سیّد محمّد طباطبایی» می نویسد:
بر سر منبر، به صراحت خود را از اتّهام مشروطه خواهی مبرّا دانسته و مقصودشان را صرفاً برقراری عدالتخانه اعلام کردند؛(199)
حال آن که می توان گفت: احتمال دیگری نیز در میان است که باید مسأله پیشین را کنار آن قرار داد و آن گاه نتیجه نهایی را به دست آورد. احتمال، این است که مرحوم طباطبایی، عدم آمادگی مردم و عدم وجود شرایط مناسب برای نظام مشروطه یا جمهوری را مهم ترین مانع برای مشروطه خواهی یا حتّی جمهوری خواهی می دانست؛ چنان که در خاطره های او ایشان آمده است که از بدو ورودش به تهران، به دنبال مشروطه بود؛ البتّه در توجیه مطلب خود می تواند بگوید که مشروطه خواهی باطنی او، لزوماً با اظهاراتش که می تواند از روی مصلحت باشد، منافات ندارد؛ امّا به هرحال، ظاهر گزارش نویسنده این است که مرحوم طباطبایی به طور کلّی در پی مشروطه نبوده است.
102. انگیزه جمع آوری تنبیه الامه
نویسنده آخرین آواز قو، از طرق شفاهی و غیر شفاهی گوناگونی، جریان تلاش مرحوم نائینی برای جمع آوری تنبیه الامه را پی گرفته و شواهد متعدّدی در اختیار دارد؛ امّا متأسّفانه همه اسناد شفاهی و کتبی خود، در جمع تنبیه الامه را نیاورده است. امیدواریم موارد دیگری را که نویسنده در دست دارد، در نوشتار دیگری آورده، آن را کامل تر کند و بر غنای سندی، و به ویژه به عمق بررسی ابعاد تاریخی مسأله پیش گفته بیفزاید.
شایان ذکر است که نویسنده، علّت این اقدام مرحوم آیت الله نائینی را فقط جلوگیری از سوء استفاده از مضامین تند آن ضدّ شیخ فضل الله و صاحب عروه (البتّه مرحوم نائینی نام این دو را ذکر نکرده است) معرّفی می کند؛(200) حال آن که دلیلی بر انحصار انگیزه وی وجود ندارد؛ بلکه مسائلی چون ناراحتی از فرجام مشروطه و تضعیف جایگاه مرجعیت، تلاش برای اتّحاد عالمان نجف یا دیگر انگیزه ها نیز در کنار نکته مورد نظر موءلّف گرانقدر وجود داشته است. به هرحال، اگر باور نویسنده این باشد که علّت اصلی جمع کتاب مذکور، نکته پیشین باشد، به طرح قراین بیش تری نیاز است.
112. اشتباه در ذکر نام نویسنده یک مقاله
در کتاب دیده بان، بیدار!، سیّد حسن کاشانی، نویسنده مقاله ضدّ اسلامی در روز شهادت شیخ فضل الله معرّفی شده است؛(201) حال آن که نویسنده مقاله، پسر سیّد اسدالله خرقانی بوده است و سیّد حسن کاشانی، مدیر نشریه حبل المتین تهران بود که مقاله در آن نشریه درج شده بود.
کتابنامه
1. ابوالحسنی (منذر)، علی، آخرین آواز قو! بازکاوی شخصیت و عملکرد شیخ فضل الله، بر اساس آخرین برگ زرین زندگی او و فرجام مشروطه، اوّل، تهران، نشر عبرت، 1380ش.
2. ، آیت الله حاجی میرزا حسن آقا مجتهد تبریزی موءسس و مصحح مشروطه در تبریز، مجله تاریخ معاصر ایران، ش18، تابستان 1380ش.
3. ، آینه دار طلعت یار، زندگی نامه و اشعار ادیب پیشاوری، دوم، تهران، نشر عبرت، 1380ش.
4. ، از عدالتخانه تا مشروطه، راهها و بی راهه ها، ماهنامه زمانه، ش11.
5. ، اسب تروای ویلسون، وصف ماهیت امریکا در دوران جنگ جهانی اوّل از زبان ادیب پیشاوری، زمانه، ش14.
6. ، اندیشه سبز، زندگی سرخ؛ زمان و زندگی شیخ فضل الله نوری، اوّل، تهران، عبرت، 1380ش.
7. ، پایداری تا پای دار، تهران، نور، 1368ش.
8. ، تصویر یک اصلاح طلب، زمانه، ش15.
9. ، کارنامه شیخ شهید پرسش ها و پاسخ ها، تندیس پایداری (گفت وگو)، یادمان سالروز شهادت شیخ فضل الله نوری، ویژه نامه روزنامه رسالت، مرداد1380.
10. ، جعل اسناد در تاریخ معاصر، مندرج در مجموعه مقالات همایش اسناد و تاریخ معاصر، ج2، تهران، مرکز اسناد تاریخی، آذر 1381ش.
11. ، خانه، بر دامنه آتشفشان!، شهادتنامه شیخ فضل الله نوری (به ضمیمه وصیتنامه منتشر نشده او)؛ اوّل، تهران، موءسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1382ش.
12. ، دیده بان، بیدار!، دیدگاهها و مواضع سیاسی و فرهنگی شیخ فضل الله نوری، اوّل، تهران، نشر عبرت، 1380ش.
13. ، سلطنت علم و دولت فقر، سیری در زندگانی، افکار و مجاهدات حجة الاسلام ملاقربانعلی زنجانی از زعمای نهضت مشروعه در عصر مشروطه، ج1، اوّل، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1374ش.
14. ، شیخ ابراهیم زنجانی؛ زمان، زندگی و اندیشه، تاریخ معاصر ایران، ش25، بهار1382ش.
15. ، فرصت خشم، زمانه، ش17.
16. ، کارنامه شیخ فضل الله، پرسش ها و پاسخ ها، اوّل، تهران، نشر عبرت، 1380ش.
17. ، کالبدشکافی یک شایعه در تاریخ مشروطه، زمانه، ش12.
18. ، مشروطه و رژیم پهلوی، پیوندها و گسست ها، تاریخ معاصر ایران، ش14 و 15، پاییز و زمستان 1379ش.
19. ، مصاحبه با آقای حسین شاه حسینی در مورد آیت الله شیخ حسین لنکرانی، تاریخ معاصر ایران، ش13 و 14.
20. ، هزینه ایرانی ماندن، زمانه، ش16.
21. ، وقتی که تاریخ گره می خورد، زمانه، ش13.
22. ، ویژه نامه شیخ شهید، مجله کوثر، ش3، 1358ش.
23. ، ویژه نامه سالگرد شهادت شیخ فضل الله، روزنامه جمهوری اسلامی، سال اول، ش 288، 8 خرداد 1359ش.

________________________________________
1. مانند فعّالیت جهت انتشار ویژه نامه شیخ شهید، مجله کوثر، ش3، سال1358؛ ویژه نامه سالگرد شهادت شیخ فضل الله، روزنامه جمهوری اسلامی، سال اوّل، ش288، 8 خرداد 1359.
2. از عدالتخانه تا مشروطه، راه ها و بی راهه ها، زمانه، ش 11، ص610؛ وقتی که تاریخ گره می خورد، زمانه، ش 13، ص17. در تمام مواردی که نام نویسنده کتاب یا مقاله ذکر نشده، منظور آقای ابوالحسنی (منذر) است.
3. از جمله، ر.ک: مشروطه و رژیم پهلوی، پیوندها و گسست ها، مجله تاریخ معاصر ایران، ش 14 و 15؛ شیخ ابراهیم زنجانی؛ زمان، زندگی و اندیشه؛ مجله تاریخ معاصر ایران، شماره 25؛ بخش هایی از کتاب: سلطنت علم و دولت فقر، سیری در زندگانی، افکار و مجاهدات حجة الاسلام ملاقربانعلی زنجانی از زعمای نهضت مشروعه در عصر مشروطه.
4. ر.ک: وقتی که تاریخ گره می خورد،زمانه، شماره 13.
5. جالب است که سیّدمحمّد طباطبایی (پیشوای مشهور مشروطه)، سیدجمال الدین اسدآبادی و حاج شیخ فضل الله نوری، همگی مدّتی از محضر جدّ شیخ حسین لنکرانی (مرحوم آیت الله شیخ حسین فاضل لنکرانی) در تهران بهره علمی برده اند. پدرش آیت الله شیخ علی لنکرانی نیز از یاران و همفکران نزدیک مرحوم شیخ شهید بود و با هم رفت و آمدهای خانوادگی داشتند. هنگامی که شیخ از هجرت کبرای قم به تهران برگشت، در استقبال از او و در برخی مجالس سخنرانی اش به همراه فرزند خود شرکت داشت. شیخ حسین، از کودکی با شیخ آشنا بود و حتّی در دوره تحصیلات مقدّمات دروس حوزوی از وی نیز جایزه گرفته بود (هزینه ایرانی ماندن،زمانه، ش 16، ص10و11)؛ امّا روز شهادت شیخ، شاهد تفأل تیمورخان ناصر لشکر به مثنوی معنوی درباره عاقبت او بود که: «مدّتی معکوس گردد کارها / شحنه را دزد آورد بر دارها!» و شبِ همان روز، خواب دریدن شیخ، توسط درندگانی را می بیند که پدرش نقل آن را برای علمای مخفی در منزل آن ها، نهی می کند؛ چنان که پدرش تلاش نافرجامی برای جلوگیری از قتل شیخ داشت (فرصت خشم، زمانه، شماره 17، ص11).
6. هزینه ایرانی ماندن، ص10و11.
7. آقای ابوالحسنی گذشته از بهره های فراوانش از نقل ها و خاطره های وی در مجموعه حاضر و نوشته های متعدّد دیگر، در دو مقاله مسلسل به صورت جداگانه، به نقل های وی درباره شیخ فضل الله می پردازد (ر.ک: هزینه ایرانی ماندن، ص1117؛ فرصت خشم، ص913).
8. کارنامه شیخ فضل الله، پرسش ها و پاسخ ها، ص111و112.
9. خانه، بر دامنه آتشفشان!؛ شهادتنامه شیخ فضل الله نوری (به ضمیمه وصیتنامه منتشر نشده او) ، ص170، 200، 202، 206، 211، 213، 218، 222، 224، 228 و ...
10. آخرین آواز قو، ص57و58؛ خانه، بر دامنه آتشفشان، ص 155156؛ تندیس پایداری، ص11.
11. خانه، بر دامنه آتشفشان، ص270.
12. همان، ص171.
13. همان، ص180و181.
14. همان، ص43.
15. یادآور می شود فضل الله نورالدین کیا (به همراه خانواده اش) که نویسنده، آشنایی شخصی با او دارد و صداقت او را تأیید می کند، از جانب دکتر مصدق نیز مورد ستایش قرار گرفته است. (ر.ک: دیده بان، بیدار!، ص 45).
16. آخرین آواز قو، ص89.
17. آینه دار طلعت یار، ص132.
18. سلطنت علم و دولت فقر، ص435663.
19. خانه، بر دامنه آتشفشان، ص93 و 98.
20. جعل اسناد در تاریخ معاصر، ص2728.
21. خانه، بر دامنه آتشفشان، ص 155170؛ جعل اسناد در تاریخ معاصر، ص28؛ هزینه ایرانی ماندن، ص16و17.
22. خانه، بر دامنه آتشفشان، ص 199 به بعد؛ جعل اسناد در تاریخ معاصر، ص230295.
23. خانه، بر دامنه آتشفشان، ص212215.
24. همان، ص63 و 79.
25. سلطنت علم و دولت فقر، ص229و230.
26. پایداری تا پای دار، ص117123؛ تندیس پایداری، ص11.
27. تندیس پایداری، ص12.
28. کالبدشکافی یک شایعه در تاریخ مشروطه، ص2224؛ تندیس پایداری، ص1213.
29. کارنامه شیخ فضل الله، ص2155.
30. ر.ک: سلطنت علم و دولت فقر.
31. ر.ک: تصویر یک اصلاح طلب، ص1117.
32. ر.ک: آینه دار طلعت یار.
33. ر.ک: شیخ ابراهیم زنجانی؛ زمان، زندگی، اندیشه.
34. کارنامه شیخ فضل الله، ص118126؛ آینه دار طلعت یار، 131و132.
35. کارنامه شیخ فضل الله، ص129154؛ خانه، بر دامنه آتشفشان، ص179.
36. پایداری تا پای دار، ص9495.
37. تندیس پایداری، ص14.
38. خانه، بر دامنه آتشفشان، ص232.
39. همان، ص163.
40. جعل اسناد در تاریخ معاصر، ص325354.
41. آخرین آواز قو، ص4648؛ فرصت خشم، ص9و10.
42. پایداری تا پای دار، ص133.
43. خانه، بر دامنه آتشفشان، ص182.
44. برای نمونه، ر.ک: کالبدشکافی یک شایعه در تاریخ مشروطه، ص 43.
45. جعل اسناد، در تاریخ معاصر، ص33.
46. کالبدشکافی یک شایعه در تاریخ مشروطه، ص2025؛ تندیس پایداری، ص13.
47. خانه، بر دامنه آتشفشان، ص99.
48. سلطنت علم و دولت فقر، ص366 به بعد.
49. تندیس پایداری، ص13.
50. جعل اسناد، در تاریخ معاصر، ص2935؛ فرصت خشم؛ هزینه ایرانی ماندن و... .
51. اندیشه سبز، زندگی سرخ، ص117.
52. همان، ص158162.
53. خانه، بر دامنه آتشفشان، ص156، 161، 163168، 214و215، 218و219، 234، 246 و ... .
54. دیده بان، بیدار، ص42و43.
55. خانه، بر دامنه آتشفشان، ص205.
56. همان، ص246.
57. تندیس پایداری، ص14.
58. همان، ص12و13.
59. همان، ص11.
60. دیده بان، بیدار!، ص6971.
61. همان، ص73132.
62. همان، ص49.
63. محسن کدیور: نظریه های دولت در فقه شیعه.
64. وقتی که تاریخ گره می خورد!، ص1113.
65. دیده بان، بیدار!، ص21.
66. خانه، بردامنه آتشفشان، ص191195.
67. دیده بان، بیدار!، ص24.
68. خانه، بر دامنه آتشفشان، ص155و156.
69. آخرین آواز قو!، ص3054.
70. همان، ص137150.
71. کارنامه شیخ فضل الله، ص79.
72. آخرین آواز قو، ص63.
73. دیده بان، بیدار!، ص205.
74. آخرین آواز قو، ص137150.
75. اندیشه سبز، ص109111.
76. آخرین آواز قو، ص108110؛ خانه، بر دامنه آتشفشان، ص139142.
77. کارنامه شیخ فضل الله، ص104 و 120125.
78. مصاحبه با آقای حسین شاه حسینی در مورد آیت الله شیخ حسین لنکرانی، ص304306. یادآور می شود وی تحقیق مستقلی درباره مستوفی الممالک دارد که انتظار چاپ آن را داریم.
79. آخرین آواز قو، ص53.
80. کارنامه شیخ فضل الله، ص99101 و 104 و 109 و 114 و 118120.
81. همان، ص125و126.
82. همان، ص83 و104.
83. همان، ص55.
84. خانه، بر دامنه آتشفشان، ص88و89.
85. همان، ص76و77.
86. همان، ص158و159، 167.
87. کارنامه شیخ فضل الله، ص135.
88. اندیشه سبز، ص91.
89. همان، ص2230 و 72.
90. همان، ص140141.
91. اندیشه سبز، ص122.
92. همان، ص142144.
93. همان، ص123126؛ خانه، بر دامنه آتشفشان، ص39.
94. کارنامه شیخ فضل الله، ص54.
95. اندیشه سبز، ص155؛ خانه، بر دامنه آتشفشان، ص36.
96. خانه، بر دامنه آتشفشان، ص184.
97. همان، ص48.
98. همان، ص151.
99. دیده بان، بیدار!، ص68124.
100. همان، ص124132.
101. همان، ص132198.
102. کارنامه شیخ فضل الله، ص3840 و 107و108.
103. همان، ص4046.
104. همان، ص38.
105. همان، ص31.
106. همان، ص28.
107. همان، ص69.
108. اندیشه سبز، ص89 و 99 و 106.
109. همان، ص104.
110. همان، ص88106.
111. خانه، بر دامنه آتشفشان، ص87.
112. اندیشه سبز، ص91.
113. دیده بان، بیدار!، ص4651.
114. اندیشه سبز، ص115.
115. دیده بان، بیدار!، ص1523؛ آخرین آواز قو، ص83و84 و... .
116. آخرین آواز قو، ص115122.
117. دیده بان، بیدار!، ص4047.
118. خانه، بردامنه آتشفشان، ص38.
119. دیده بان، بیدار!، ص3033، 115و116؛ اندیشه سبز، ص131134.
120. دیده بان، بیدار!، ص1617؛ خانه، بر دامنه آتشفشان، ص141.
121. خانه، بر دامنه آتشفشان، ص33، 47.
122. آخرین آواز قو، ص148.
123. برای آشنایی با شخصیت و فعّالیت سیاسی او، ر.ک: آیت الله حاجی میرزا حسن آقا مجتهد تبریزی موءسس و مصحح مشروطه در تبریز، مجله تاریخ معاصر ایران، شماره 18.
124. کارنامه شیخ، ص76. از عدالتخانه تا مشروطه؛ راه ها و بی راهه ها، ص6.
125. دیده بان، بیدار!، ص205.
126. همان، ص130.
127. آخرین آواز قو، ص7282.
128. دیده بان، بیدار!، ص130.
129. از عدالتخانه تا مشروطه؛ راه ها و بی راهه ها، ص6.
130. همان.
131. کارنامه شیخ فضل الله، ص7879.
132. همان، ص1516 و 75.
133. دیده بان، بیدار!، ص143و144 و ص188190.
134. آخرین آواز قو، ص134و135.
135. دیده بان، بیدار!، ص2731.
136. همان، ص8081؛ کارنامه شیخ فضل الله، ص8086.
137. کارنامه شیخ فضل الله، ص8086.
138. همان، 73.
139. دیده بان، بیدار!، ص3038.
140. همان، ص5152.
141. همان، ص109؛ آخرین آواز قو، 118.
142. دیده بان، بیدار!، ص5152.
143. چنان که گزارش علاّمه قزوینی از مشهودات خود در خلال نامه خود به شیخ فضل الله شاهدی بر آن است (همان، ص2730).
144. اندیشه سبز، ص115123.
145. دیده بان، بیدار!، ص42؛ اندیشه سبز، ص117.
146. اندیشه سبز، ص91.
147. همان، ص117و118.
148. همان، ص123.
149. همان، ص116.
150. کارنامه شیخ فضل الله، ص129131 و ... .
151. همان، ص134135.
152. خانه، بر دامنه آتشفشان، ص37.
153. کارنامه شیخ فضل الله، ص119.
154. همان، ص122123.
155. همان، ص106؛ خانه، بر دامنه آتشفشان، ص35، 37، 153، 193، 205و206.
156. خانه، بر دامنه آتشفشان، ص49.
157. کارنامه شیخ فضل الله، ص140154؛ خانه، بر دامنه آتشفشان، ص156.
158. کارنامه شیخ فضل الله، ص70؛ آخرین آواز قو، ص146148.
159. اندیشه سبز، ص135.
160. کارنامه شیخ فضل الله، ص134136.
161. آخرین آواز قو، ص145.
162. خانه، بر دامنه آتشفشان، ص61.
163. همان، ص33.
164. کارنامه شیخ فضل الله، ص132.
165. دیده بان، بیدار!، ص84124.
166. آخرین آواز قو، ص132.
167. همان، ص33 و 110 و 123149 و ... .
168. دیده بان، بیدار!، ص130131.
169. همان، ص114و115 و 200؛ خانه، بر دامنه آتشفشان، ص114.
170. دیده بان، بیدار، ص204.
171. همان، ص 204.
172. از عدالتخانه تا مشروطه؛ راه ها و بی راهه ها، ص5 و 15.
173. کارنامه شیخ فضل الله، ص125.
174. همان، ص135137.
175. دیده بان، بیدار!، ص70و71.
176. کارنامه شیخ فضل الله، ص6369.
177. اندیشه سبز، ص114.
178. همان، ص114؛ کارنامه شیخ فضل الله، ص13.
179. اندیشه سبز، ص135.
180. کارنامه شیخ، ص63: متن و پاورقی 1.
181. همان، ص56و57 و 62و63.
182. همان، ص58.
183. همان، ص63: پاورقی 1.
184. از عدالتخانه تا مشروطه؛ راه ها و بی راهه ها، ص10.
185. کارنامه شیخ فضل الله، ص66.
186. اندیشه سبز، ص146و147.
187. اندیشه سبز ، ص8891.
188. هزینه ایرانی ماندن، زمانه، ش 16، ص 17.
189. دیده بان، بیدار!، ص3033 و ص115و116؛ اندیشه سبز، ص131134.
190. اندیشه سبز، ص138151.
191. خانه، بر دامنه آتشفشان، ص127138.
192. چنان که وی در بررسی ابعاد شخصیت و اندیشه های مرحوم ادیب پیشاوری، نگاهی کلان به برخی از ابعاد قدرت های جهانی و نقش آنان در عرصه بین الملل و ایران داشته اند (ر.ک: اسب تروای ویلسون، وصف ماهیت آمریکا در دوران جنگ جهانی از زبان ادیب پیشاوری، ص1418؛ آینه دار طلعت یار: زندگی نامه و اشعار ادیب پیشاوری).
193. خانه، بر دامنه آتشفشان، ص105 و 198.
194. همان، ص89.
195. همان، ص114، 120.
196. آخرین آواز قو، ص119.
197. همان ، ص72
198. همان، ص73.
199. کارنامه شیخ فضل الله، ص78.
200. آخرین آواز قو، ص124.
201. دیده بان، بیدار!، ص104.