ميرزا يوسف خان مستشارالدوله

ميرزا يوسف خان مستشارالدوله

ميرزا يوسف خان، پسر حاجی ميرزا کاظم مهادمهينی از بازرگانان آذربايجان، در شهر تبريز به دنيا آمد. فارسی و عربی و قدری از علوم شرعيه را آموخت و به سمت منشيگری وارد خدمت کنسولگری انگليس در تبريز شد و بعد از چندی از خدمت انگليسيها استعفا داد و به خدمت وزارت امور خارجه درآمد. در سال 1270 ه.ق به فرمان ناصرالدين شاه به کارپردازی حاجی ترخان مأمور شد و هشت سال در آنجا بود تا به سال 1278 ه.ق به تهران احضار شد و پس از هفت ماه توقف دوباره مأمور حاجی ترخان شد. در سال 1279 ه.ق شارژدافر (کاردار) ايران در پترسبورگ و در سال 1280 ه.ق ژنرال کنسول تفليس شد و چهار سال در آنجا ماند. در اواخر سال 1283 ه.ق به شارژ دافری پاريس منصوب و از راه استانبول عتزم فرانسه شد و نمايشگاه پاريس را، که در آن سال (1867م) داير شده بود، مشاهده کرد و در مدت سه سال اقامت خود در پاريس چهار مرتبه به لندن رفت و با "ميرزا ملکم خان هم مسلک و دوست خود مجالست سری و علنی داشت2".

در رمضان سال 1286 ه.ق به تهران احضار و به جای او نظر آقا يمين السلطنه، که درجه سرتيپی داشت، به سمت کارپردازی (کنسولي) ايران در پاريس منصوب شد .

ميرزا يوسف خان با ميرزا حسين خان سپهسالار دوست و هم مسلک بود، اما کدورتی در ميان آنها حاصل شد و در سال 1290 ه.ق به خراسان تبعيد گرديد و چندی نگذشت که کارگزار آنجا شد و بعد از سالی به تهران احضار گرديد.

در سال 1299 ه.ق که ميرزا يحيی مشيرالدوله قزوينی به وزارت عدليه رسيد، او را به معاونت خود برگزيد و لقب مستشارالدوله به نام او صادر کرد، ولی او را به واسطه اخاذی و فسادی که در دستگاه عدالت رواج داشت، از خدمت عدليه کناره گيری کرد و چون در آن هنگام در روزنامه اختر استانبول انتقادهايی از ديوانخانه های ايران انتشار می يافت به گمان اينکه وی در نشر آن انتقادات دست داشته، متهم و به امر شاه از خدمت دولت معزول شد، چوب مفصلی خورد و پنج ماه در انبار دولتی زندانی گرديد و پس از چند ماه حبس و پرداخت جريمه و خانه نشينی آزاد و به کارگزاری مهام خارجه آذربايجان به تبريز رفت و گويا تا پايان عمر همان سمت را داشت.

مستشارالدوله مردی بيداردل و روشنفکر بود و هميشه آرزوی نظم و اقتدار کشور خويش را در سر می پرورانيد. گويند در هنگام اقامت خود در تفليس به دوستان خود می گفته " چه می شد که در وطن عزيزم نظم و آسايش و آبادی حاصل می گرديد3".

و از آرزوهای بزرگ او تأسيس راه آهن در ايران بود و چنان می پنداشته که تمهيد مقدمات جميع ملزومات مملکتی و دولتی ابتدا راه آهن است4. و با ايجاد آن، حالت ايران در عرض سه سال به کلی منقلب و در يک کلمه ايران گلستان خواهد شد5. و با همين عقيده و ايمان راسخ بود که در سال 1286 ه.ق رساله ای به نام کتابچه بنفش درباره تأسيس راه آهن سرتاسری ايران نوشت و به شاه عرضه داشت و در سال 1290 ه.ق، که در خراسان بود، جزوه ديگری در لزوم کشيدن راه آهن از تهران به خراسان تهيه و منافع آن را ذکر کرد و فتوای روحانيون را در آن باره به دست آورد.

مستشارالدوله در تاريخ نشر انديشه آزادی در ايران مقام ارجمندی دارد. او اصول افکار سياسی خود را در رساله يک کلمه، که به سال 1287 ه.ق در پاريس نوشته، بيان کرده است6. صاخب تاريخ بيداری ايرانيان در اين باره گويد که وی در مأموريت پاريس انتظام و آبادی و ثروت ملی و فرهنگ و هنر اروپا را ديد و بر شور و حرارات قلبی او نسبت به ايران افزوده شد و چون سبب ترقيات فرانسه و تنزلات ايران را از ملکم پرسيد، ملکم چنين جواب داد که بنيان و اصول نظم فرانسه يک کلمه است و همه ترقيات نتيجه همان يک کلمه و آن يک کلمه، که جميع انتظامات و ترقيات فرانسه در آن مندرج است، کتاب قانون است7. و همين مطالب بود که وی در رساله يک کلمه عنوان و معنی حقوق اساسی و فرد و معانی حکومت ملی را برای هموطنان خود تشريح کرد و شايد او اول کسی است در ايران که اراده ملت را منشاء قدرت دانسته و از تفکيک قدرت دولت از نفوذهای روحانی و برابری اتباع مسلم و غيرمسلم از نظر حقوق اساسی سخن رانده و حتی پيش از ملکم گفته که شاه و گدا در برابر قانون مساوی هستند8.

رساله يک کلمه يکی از اولين آثار آزاديخواهان ايران به شمار می رود و در تحريک احساسات و بيدار کردن مردم در آن زمان نفوذ فوق العاده داشته است و در سال 1323 ه.ق که انجمن مخفی تشکيل گرديد، اين کتاب راهنمای سياسی آن انجمن بود9.

اين رساله اقتباس از اصول قانون اساسی فرانسه است و مؤلف خواسته آن اصول را با مبانی دين اسلام تطبيق دهد و برای رسيدن به اين منظور به آيات و اخبار و احاديث و گفته های علمای بزرگ اسلامی استشهاد کرده است.

مستشارالدوله با ميرزافتحعلی آخوندزاده آشنايی و مکاتبه داشته و از اين مرد روشنفکر و صاحب نظر کسب فيض می کرده است. آخوندزاده در يکی از نامه های خود، که در اواخر عمر به وی نوشته، گويد : علی رغم اطاعت ظاهري، در ميان مردم و دولت يک عداوت باطنی موجود است.... مردم از دولت نفرت دارند10. و بعد اضافه می کند : به هرچه که دست می زنی ايجاب می کند که از آن انتقاد شود. پرده پوشی و مدارا خلاف اصل انتقاد است.11 و با همين طرز تفکر بود که مستشارالدوله در دوره شدت استبداد ناصرالدين شاه، که ادای کلمه قانون گناه نابخشودنی بود، در دفاع از اصول آزادی و مساوات و سلطنت مشروطه بپيرده سخن می گفت و به جرم همان صراحت گفتار و خرده گيری علنی از دستگاه بيدادگري، در دوران خدمت خود بارها زجر و حبس و تبعيد ديد ولی حتی در سالهای آخر عمر با آن حال پيری و شکستگی از کار و کوشش باز نايستاد.

مستشارالدوله در سال 1306 ه.ق که کارگزار مهام خارجه آذربايجان بود، توسط حسنعلی خان گروسي، پيشکار آن ايالت، نامه مفصلی به مظفرالدين ميرزا نوشت و خواهش کرد که آن را از نظر شاه بگذرانند. وی در آن نامه از حکومت استبدادی و فساد دربار انتقاد و اصلاحات مملکتی و ايجاد حکومت قانون و برقراری آزادی و مساوات را خواستار شده و گوشزد کرده بود که اگر زمامداران ايران خود در صدد تأسيس دولت مقننه برنيايند، سير حوادث تاريخ آن را بر ما تحميل خواهد کرد.

سخنان مستشارالدوله پيش از آنچه ميرزا فتحعلی آخوندزاده انتظار داشت، تلخ و تند بود و با مزاج دربار ناصرالدين شاه سازگاری نداشت، پس نويسنده گرفتار همان سرنوشتی شد که دامنگير همه آزاديخواهان آن زمان بود، بدين معنی که او را به فرمان شاه در اوايل سال 1309 ه.ق محبوسا و مغلولا از آذربايجان به قزوين آوردند و در عمارت رکنيه آنجا با زنجير و کنده نگاه داشتند. وی در زندان تنها بود و اجازه ملاقات با احدي، حتی با ساير محبوسين قزوين،را نداشت12. گويند در زندان چندان زجر و آزارش دادند و کتابچه بر سرش کوفتند که چشمانش آب آورد و چند سال بعد به سال 1313 ه.ق به بيچارگی درگذشت.

اينک سطوری از نامه مستشارالدوله، که در سال 1306 ه.ق به مظفرالدين ميرزا وليعهد نوشته است، از تاريخ بيداری ايرانيان نقل می کنيم :

بعد از عنوان از زندگی پير غلام زياده از سه چهار روز گويا باقی نمانده . در دولتخواهی و خانه زادی از تکاليف واجبه خود می داند که افکار واپسين خود را در اين نفس آخرين به خاکپای اقدست تقديم نمايد. چون اين عريضه در موقعی به لحاظ مبارک اجازه تشريف حاصل می نمايد که پير غلام عالم فانی را وداع نموده است، يقين دارم به اعتقاد تمام به عرايض بيغرضانه و صادقانه خانه زادی که هرگز نسبت به پادشاه خود و وطن خود خيانت را شعار خود نکرده، ملاحظه و امعان نظر خواهند فرمود . محل ترديد و انکار نيست صدايی که از بعد13 بيرون آيد، از روی صداقت و حقيقت و راستی است. حضرت اقدس امجد روحنافداه را خداوند عالميان به رتبه و مقام بلند و عالی انتخاب و نايل فرموده ولی در ضمن به مسئوليت خيلی مهم و بزرگی دعوت فرموده که حق تفکرهای وقت حزن انگيز را سزاوار خواهد بود !

ممالک وسيعه ايران، که وطن اصلی و خانه واقعی شاهنشاه اسلام است، به عقيده کافه سياسيون در محفل خوف و خطر است. زيرا ترقيات شديدالسرعه همسايگان و افعال و اعمال خودسرانه و بيباکانه درباريان قوای چندين هزارساله دولت ايران را به طوری از هم متلاشی و دچار ضعف و ناتوانی صعب نموده که علاج آن از قوه و قدرت متوطنين اين مرز و بوم به کلی خارج است. ولی عقيده حکما و سياسيون جمهور نلل متمدن بر اين است که رفع خطرات و چاره اشکالات ايران را به همين دو کلمه می توان اصلاح کرد که بايد از اعمال گذشته چشم پوشيد و شروع به تأسيس قوانين تازه نمود. از اين راه می توان احترام و اعتبار سابقه دولت و ملت قديم ايران را در انظار اقوام خارجه و ملل متمدنه و همسايگان مجددا جلب کرد و اين مطلب در نظر خردمندان مستقيم الادراک چنان واضح و آشکار است که محتاج به همين دليل و برهان نيست. محتمل است بدين وسيله آثار و اسبابی که نيکبختی مملکت را امنيت تواند داد، به دست آيد که بعدها مأمورين دواير دولتي، از عالی و دانی و بزرگ و کوچک، در اعمال و افعالی که درخور درجه مأموريت ايشان است، خود را به انقياد و اطاعت مواد احکام قانونيه مکلف بدانند و مساوات حقوقيه به عموم اهالی و زيردستان، از هر صنف و طايفه، داده شود و برای حصول صلاح حال آنها هرگونه تدبيری که لازم است به کار برند والا با اين حال اشتباه وزرا و درباريان دولت، از حيز امکان و قدرت انسان به طور يقين خارج است که بتوان عظمت و اقتدار سلطنت قديمه ايران را در اين دور زمان مجددا به وسايل نياکان خود در خارجه و داخله مملکت نگاهداری و حفظ نمود.

به خاکپای اقدست قسم، که ما ايرانيان را توتيای چشم است، آنان که عرض و جسارت می نمايند که اداره وزارتخانه های حاليه ابدا عيب و نقص ندارد و محتاج به تغييرات نيست، حرفی است بيمغز، زلالی است تلخ و قولی است نامسموع.

اين ناقص فهمان از طفوليت تا امروز به چپاول نمودن اهالی بيچاره ايران معتاد شده اند و به همين طورها شرف و مکنت ملت را گرفته به خرقه خز و رشمه طلا داده اند و به اين حرفها که علما خيرخواه دولت و پادشاه است و ولايت نظم و رعيت آسوده و نوکر دعاگو و قشون حاضر، خود را مادام العمر از مسئوليت دولت خارج می دانند...

در افواه منتشر است دولت ايران در خيال نظم و ترتيب دواير دولتی است. عقلا می گويند بدون توضيع قوانين اين حرکت مذبوح است. سياسيون و حکمای عصر به آواز بلند فرياد می زنند : چون اهالی ايران از امير و فقير قانون را تقليد به اروپائيان می دانند و رشته تغيير و تبديل مأمورين دولت از زمان قديم در يد اقتدار شخص اول دولت است و اقدامات دولتيان در اصلاح حال اهالی و زيردستان بدون قانون با ترقيات محيرالعقول اين زمانه مطابقت نداشته و ندارد... چون قانون را مضر به حال خود می دانند، تا جان در تن دارند اقدام به اين امر نخواهند کرد. در اين صورت بايد با همسايگان در يک درجه کم سلوک و رفتار نمود، زيرا اين دايگان مهربانتر از مادر و اين گرگان مرغابی صفت و اين خيرانديشان خانمان برانداز تا دولت مقننه نشود، چشم از منافع خود نپوشيده و برای جنبش موشی گربه های چند می رقصانند و به جهت تشويق در امر سياست و تجارت به يکديگر بازيهای رنگارنگ به روی کار می آورند، ولو آنکه به قدر مکنت انگليسيها در خزانه دولت ليره موجود باشد و به قدر صنعتگران فرانسويها ارباب صنايع در کارخانجات و به قدر اهالی چين قشون آزموده و حاضر رکاب و به قدر دول آمريکا سفاين زرهپوش... پس به عهده مأمورين سياسی و ملکی است هميشه بر وفق مقتضای عصر و احتياج زمان رفتار نموده هفته ای يک روز به مفاد آيه کريمه و شاورهم فی الامر14 به اتفاق يکديگر از روی حقيقت در تصفيه امور دولت و ملت شور نمايند. زيرا از بديهيات است احکام خداوندی در هر دين واضح و آشکار است و حق آفتابی است علی السويه عالم را روشن و نورانی می کند و پوشيدن آن در ميان هيچ ملت ممکن نيست و پير غلام شايد به قدر کفايت از احکام قرآن مجيد و احاديث نبوی اطلاع داشته باشد و شريعت مطهره اسلام ابدا منافی قوانين عادلانه نيست و خيالاتم هنوز جمع است و آن قدر شعور دارم که قباحت خيانت را نسبت به وجود مقدس پادشاه و ولينعمت زاده خود و دين و مذهب خود و وطن و ابناء وطن خود درک نمايم و بفهمم، خصوصا در اين حال که از اين جهان به جهان ديگر بايد بروم و در ديوان عدل آفريننده کاينات خواهم ايستاد. پس به قوت قلب به خداوند صاحب عظمت و جبروت قسم ياد می کنم و خاطر مقدس بندگان اقدس امجد اسعد والا، روحنافداه ، را از پيشامد امور روزگار مطلع می نمايم که با اين ترقيات فوق العاده اروپائيان چندی نخواهد گذشت موقع حال اهالی ايران مقتضی آن خواهد شد که لابد و لاعلاج، دولت ايران، در سختترين روزگار، در عداد دول کنستی توسيون15 برمی آيد و به اقتضای ملک و مملکت و مناسبت وضع و طبايع، مواد قانون را مجری می نمايد و توجه معتنابه حاصل می کند. اين ممالک وسيعه و اهالی و ملل متبوعه را در اجرای قانون به يک اسم و به يک چشم در تحت بيرق وطنپرستی می آورد و احکام عادلانه حريت افکار و مساوات حقوقيه را جاری نموده ديگر گوش به سخنهای واهی نمی دهد، چون پيشامد کار از آينده خبر می دهد. لهذا به شخص حضرت اعظم والا، روحنافداه، واجب و متحتم است که قلب مبارک شاهنشاه اسلام را به عريض صادقانه از اشتباهات مزورانه درباريان آگاه نمايند که جد و جهد ايشان برای منافع دوروزه خودشان است، نه از برای قوام سلطنت دولت ايران. اين فقره از واضحات است که بعدها هيچيک از اقوام و ملل مسلم و غير مسلم بدون قانون زندگی نمی توانند بکنند و هرگاه خودشان اقدام يه نشر قانون ننمايند، به طوری که در ماده صربستان و غيرها ديگران دولت عثمانی را ؛ با آن قدرتی که داشت، مجبور کردند، ما را نيز آسوده نخواهند گذاشت و مجبور خواهند کرد.

و باز قسم به ذات پاک احديت ياد می کنم که وضع قانون هرگز منافی مذهب حقه اسلام نيست و خلل و نقصی به دين و اسلاميان نمی رساند، بلکه به واسطه اجرای قانون، اسلام و اسلاميان به فوايد غيرمترقله نايل می شوند و از دستبرد اجانب خلاص و آسوده شده در انظار اهل عالم به عظمت و بزرگی زندگی می نمايند...16

...............................................................................................

 

يادداشت

1 – عموی صادق صادق، مستشارالدوله

2 – تاريخ بيداری ايرانيان، چاپ دوم، ص 179.

3 – همانجا

4 – از نامه مورخ 24 شوال 1281 ه.ق، که از تفليس به وزير امور خارجه نوشته است (به نقل فريدون آدميت، فکر آزادي، ص 183).

5 – از گزارش رسمی مستشارالدوله به تاريخ 5 رمضان 1280 ه.ق(فکر آزادي، ص 184)

6 – اين کتاب يک بار در همان سال 1287 ه.ق و بار ديگر در سال 1325 ه.ق در تهران چاپ شده است.

7 – همين کلمه قانون است که ملکم خود به آن تکيه داشت و مدار تمام مقالات و رسالات و کوششهای او بر اين کلمه بوده است.

8 – فريدون آدميت، فکر آزادي، ص 186

9 – ناظم الاسلام کرماني، مؤلف (تاريخ بيداری ايرانيان)، که خود عضو انجمن مخفی بوده است، درباره اين کتاب گويد : برای اجزای انجمن مخفی سرمشقی واهی بود و در واقع دستورالعملی بود که از آن قرار رفتار می شد .

10 و 11 – از نامه مورخ 28 مارس 1871م. (صفر 1288ه.ق) به ميرزا يوسف خان(کليات ميرزا فتحعلی آخوندزاده، ج 3، باکو، 1955م.)

12 – از ساير محبوسين سياسی قزوين دو نفر را می شناسيم که يکی از آنها حاج سياح محلاتی و ديگری حاج ميرزا احمد کرمانی بود و اين حاج ميرزا احمد همان کسی است که حاجی ميرزا يحيی دولت آبادی اين جمله را از زبان او نقل کرده است که [ اگر من ده روز در يک شهری بمانم و انقلابی برپا نکنم، آب و نان آن شهر بر من حرام است.] او پس از چند سال حبس در انبار تهران به زير زنجير درگذشت.

13 – در اصل چنين است.

14 – سوره آل عمران، آيه 159 .

15 – constitution   (قانون اساسي)، مقصود مشروطه و دارای قانون اساسی است.

16 – ناظم الاسلام، تاريخ بيداری ايرانيان، ص 186.

 

 

نقل از کتاب: ازصبا تا نيما  جلد اول

نوشته يحيی آرين پور

تجديد چاپ ص. 280

انتشارات نويد