پرنس ميرزا رضا خان ارفع

پرنس ميرزا رضا خان ارفع

ارفع پس از قدري تحصيل در تبريز به سمت منشيگري يک نفر تاجر به اسلامبول رفت. در آن شهر قدري فرانسه و انگليسي ياد گرفت. از اسلامبول به قفقاز رهسپار گرديد. طرف توجه علاءالملک ژنرال قونسول تفليس واقع، بالاخره مترجم قونسولگري ايران در تفليس شد. در سال 1296 رساله اي به نام "رساله رشديه" در نواقص الفباي عربي و طريق اصلاح آن نوشت و به چاپ رسانيد. انتشار اين کتاب در آن زمان تا اندازه اي اسباب شهرت و ترقي وي گرديد تا به وزير مختاري ايران در پطرسبورگ نايل گرديد.

در سال 1899 ميلادي براي جلوگيري از جنگ، کنفرانسي در شهر لاهه از نمايندگان دول مختلف تشکيل گرديد. انعقاد اين کنفرانس از طرف علاقمندان به صلح با خوشوقتي تلقي شد. صلح دوستهاي دنيا تصور مي کردند با اين اقدام  صلح عمومي استقرار خواهد يافت. ارفع الدوله از طرف دولت ايران به نمايندگي در اين کنفرانس انتخاب گرديد و يک مثنوي به نام "مثنوي صلح" سرود و آن را به تمام سلاطين و رؤساي جمهور ارسال داشت.

کنفرانس اگر چه نتوانست صلح عمومي را حفظ کند، ولي اقداماتي کرد که براي بشريت خالي از فايده و اهميت نبود. اصولاً تشکيل يک کنفرانس تنها به منظور حفظ صلح از نمايندگان دول بزرگ و کوچک خود امري مهمّ و زيبا بود. به همين جهت مثنوي صلح ارفع الدوله نماينده يک دولت ضعيف آسيايي، در اثر تبليغ خود شاعر و باب روز بودن موضوع آن، محل توجه واقع شد و به چند زبان ترجمه گرديد.

انجمن صلح بلژيک پنج مجسمه از ارفع الدوله تهيه کرد و به دارالفنون لوون، به انجمن صلح بلژيک، به دبستان دانش (اين دبستان را خود ارفع الدوله تأسيس کرده بود) طهران، به گالري صلح دانشگاه مناکو و به انجمن صلح بين الملل پرنس آلبرت در مناکو فرستاد.

دارالفنون لوون از بلاد بلژيک به وي عنوان دکتري در ادبيات شرقي و انجمن صلح پاريس به وي لقب "پرنس صلح" داد. خلاصه در ظرف مدتي کم، صاحب ترجمه ما در اثر انتشار يک اثر در يک موقع مناسب، معروفيت کامل، بلکه جهاني پيدا کرد. علاقه مندان به صلح مي خواستند از يک نفر تقدير کنند، قرعه اين فال را به نام او زدند.

باري، پرنس ارفع غير از مثنوي صلح، متجاوز از ده رساله منظوم و منثور در السنه فارسي و ترکي و فرانسه منتشر کرده است. صورت مفصل آن رسالات در کتاب "ارفع نامه" که منبع تحقيق ما در اين فصل بوده مندرج است.

ارفع الدوله در نزد آزاديخواهان حسن وجهه نداشت؛ چه در سال 1317 قمري که وزير مختار ايران در دربار تزار بود به وساطت او دومين قرضه ايران از روس به مبلغ چهل و پنج کرور منات با ربح صدي پنج به شرط اينکه تا دولت ايران اين قرضه را نپرداخته است از دولت ديگري قرض نگيرد و گمرک هاي شمالي گرو آن باشد، انجام يافته بود. چنانکه معلوم است اين قرضه مصروف مسافرت مظفرالدين شاه شد و جز خسارت از آن نتيجه اي حاصل نشد. آزاديخواهان او را مسئول اين وام شوم مي دانستند و همچنين تصور مي کردند که وي دولت عثماني را وادار کرده است که ميرزا آقا خان مدير روزنامه ناله ملّت را اخراج نمايد.

پرنس ارفع پس از مشروطيت چند بار سفير و دو مرتبه وزير شد و هفت سال تمام نماينده اول ايران در جامعه ملل بود. شعر او متوسط بود. به گفته خودش فتح الله شيباني شاعر بزرگ و معروف او را به خط شعر انداخته است. اين دو نفر با همديگر مکاتبات ادبي و شعري داشته اند. شيباني قصيده اي در مدح ارفع الدّوله سروده است که بيت اول آن را در اينجا مي آوريم:

دانش از تبريز و حسن از گرج خيزد در جهان                              حبّذا شهري که دارد حسن و دانش توأمان

منظور او از شهري که حسن و دانش را توأمان داشته است، تفليس است که دانش در آن اقامت داشته است.

حال قدري در خصوصيات اين مرد که مدت ها متصدي مقامات بزرگ بوده است وارد شويم. ارفع الدّوله اهل تظاهر و خودنمايي بود. هر چه مي کرد آن را به رخ ديگران مي کشيد و از آن به نفع خود حداکثر استفاده را مي برد. خود را براي دولت ايران و رجال درباري عنصري لازم معرفي مي نمود. به زور تبليغ با شعر متوسّط خود را اوّل شاعر، با نثر متوسّط اوّل نويسنده، با فکر متوسّط اوّل متفکر و صاحب نظر قلمداد ميکرد و در اين امر موفق شده بود. حتي به ارباب جرايد پول مي داد تا از او تعريف کنند. عکس وي که او را غرق در نشان هاي مختلف چندين دولت نشان ميدهد خود نشاني از روحيه اوست.

ارفع الدوله حس کرده بود که در ايران بزور نشان همه چيز را مي توان از پيش برد. اين بود که از بيست و يک دولت، بيست و يک نشان داشت و به آن نشانها تفاخر مي کرد. در هر حال از هر چيز، از شعر، علم، نشان، مجسمه، کتاب به نفع خود استفاده مي کرد. در وزارت خارجه ايران از اين قسم مأمورين زياد هستند.

حل به محاسن وي مي پردازيم.

در موقعي که رجال ايران اهميتي به علم و سواد و معلومات نمي دادند، وي سعي داشت خود را با سواد معروفي کند و نسبت به علم و معلومات اظهار خضوع و خشوع مي کرد. در موقعي که هيچ کس به ملّت و تربيت آن توجه نداشت، وي مدرسه باز مي کرد و معارف را ترقي مي داد. در موقعي که رجال ايران به بسياري از معاني بيگانه بودند، وي آن معاني را درک مي کرد و آنها را به خود نسبت مي داد. خلاصه ارفع الدّوله خامد نبود. نشاط داشت. ميخواست منشاء اثر باشد. وي جزو کساني است که معارف جديد را در ايران رواج داده اند و توجه به آن را به اصطلاح مد نموده اند. توجه او به الفباء هم در اثر اين روحيه بوده است. وي در اين باب از پيروان ميرزافتحعلي آخوندوف، متفکر آذربايجاني است.

ذيل مي گويند از پرنس پرسيدند که خانواده شما از کجا شروع مي شود. در جواب مي گويد از خودم.

مي گويند از وي پرسيدند که اين همه نشان را چطور به دست آورده ايد؟  در جواب گفت: در عوض چهل سال حقوق از دولت ايران گرفتن و کسب تشخّص و مال کردن از آن.

پرنس در مثنوي طول عمر اثبات کرده است که عمر طبيعي صد و بيست سال است و مي گفت که تصميم گرفته ام صد و بيست سال عمر کنم. يکي از ظرفاي طهران گفته بود " اين ترک حالا با سن خود به ما پز مي دهد. "

پرنس ميرزارضاخان هر سال سلطان احمد شاه و ايرانيان معتبر را براي خوردن غذاي ايراني و آش رشته به دانشگاه مناکو دعوت مي کرد. دانشگاه مناکو خانه ارفع بود. آن موقع فرهنگستان اين کلمه را براي دارالفنون انتخاب نکرده بود.

يکي از پسران وي، سرهنگ ابراهيم ارفع بود که از هواپيما افتاد و فوت شد. ديگري سرتيپ حسن ارفع است که مدتي رئيس ارکان حزب ايران بود. در اثر فشار روس ها در ايام زمامداري قوام السلطنه مقارن نهضت خود مختاري آذربايجان از کار بر کنار شد و بلافاصله توقيف گرديد. وي مخالف پيشه وري و نهضت او بود. براي جلوگيري از آن قشوني به آذربايجان فرستاد که در شريف آباد قزوين از طرف روسها متوقف شد. با اين وصف دست از فعاليت نکشيد. کاري کرد که دامنه نهضت به جاي ديگر نکشد. به اصطلاح دور پيشه وري ديواري از قواي مسلح کشيد و به ناراضيان از انقلاب آذربايجان مادة و معنا کمک کرد. خدمات او را در اين باب نبايد فراموش کرد.