نقش روحانیت در انقلاب مشروطه

نقش روحانیت در انقلاب مشروطه


این گفت و گو در صدد است تا نقش روحانیت در انقلاب مشروطیت و تحولات پس از آن را بررسی و پیوند آن را با انقلاب اسلامی سال 57 روشن نماید و همچنین دیدگاه حضرت امام خمینی(س) نسبت به انقلاب مشروطیت را نیز که در روند مبارزات ایشان موثر بوده است تشریح کند.

دکتر محسن بهشتی سرشت مدیر گروه تاریخ انقلاب اسلامی پژوهشکده امام خمینی و عضو هیات علمی دانشگاه بین المللی امام خمینی(ره) قزوین صاحب مقاله ها و کتب متعددی است که از آن جمله می توان به مقاله های تقابل و تعامل آخوند ملا محمد کاظم خراسانی و سید محمد کاظم یزدی در جریان انقلاب مشروطه، تفکر دینی و ماهیت جنبش ضد رژی با تکیه بر نظرگاه امام خمینی، نقش شخصیت در تاریخ با رهیافتی به جایگاه تاریخی امام خمینی (س)، زمینه های تاریخی تکوین اندیشه سیاسی امام خمینی (س)، امام خمینی و سازمان مجاهدین خلق: نقدی بر خاطرات لطف الله میثمی و کتاب مهم "نقش علما در سیاست از مشروطه تا انقراض قاجار" اشاره کرد.

دکتر بهشتی سرشت در  گفت و گو با پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران به جایگاه وحدت در اندیشه سیاسی امام خمینی(س) و رویکرد منحصر به فرد ایشان در تاسیس حکومت دینی و دلایل شکست انقلاب مشروطه از نگاه حضرت امام(س) اشاره نمود. با هم اين مصاحبه را ميخوانيم :
* با توجه به اينكه قالب سیاسی پارلمان و سلطنت مشروطه برداشتی از شکل غربی است آیا قائل به ریشه های مشروطه خواهی در ایران هستید؟
-  بنده قایل نیستم که قالب سیاسی مشروطه از لحاظ شکل و محتوا ماهیتاً یک شکل کاملا غربی باشد. نوع و شکل حکومت ها دستاوردهای اراده بشری است و مشروطه هم یکی از دستاوردهای اندیشه بشری بود که در زمان انقلاب مشروطیت علما هم روی این موضوع اتفاق نظر داشتند. مرحوم میرزای نائینی که از مجتهدین اصولی بزرگ است در کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله روی شکل مشروطه بحث کرده است. آنچه مهم است محتوا است که باید آن را با ارزش های بومی و اسلامی خودمان مطابقت دهیم که اتفاقاً در نظام مشروطه و محتوای قانون اساسی دقت فراوانی شده بود و علما هم در مجلس نظارت می کردند. مرحوم بهبهانی و مرحوم آیت الله طباطبایی که از رهبران مشروطه در داخل ایران بودند و مرحوم آخوند خراسانی بزرگ رهبر انقلاب مشروطیت از نجف روی این موضوع حساسیت و نظارت داشت. آنها محتوای قانون اساسی را نظارت می کردند در خیلی از اصول و بندهای قانون اساسی عدم مغایرت با اسلام را تاکید کردند و تبصره زدند و اتفاقا در فصول مختلف قانون اساسی مشروطه تلاش بسیاری شده بود که حداقل مغایرت با قوانین و ارزش های اسلامی نداشته باشد.  زمانی که حضرت امام (س)در پاریس بودند و به آقای دکتر حبیبی ماموریت دادند که پیش نویس قانون اساسی را تنظیم کنند و بعداً در مجلس موسسان یا مجلس خبرگان به نتیجه نهایی برسد،درخاطرات دکتر حبیبی هست که اتفاقا قانون اساسی بلژیک و فرانسه و چند کشور اروپایی را جلویشان گذاشتند و شکل قضیه که همان قالب تبصره ها و مواد و ... است را از آنها اقتباس کردند منتها محتوا را تغییر دادند که با محتوای اسلامی پیش رود. بنابراین من معتقدم که همان قالب یا نظام مشروطه که صد سال پیش رخ داد با نظر تطبیقی علما و طرفداران دین صورت گرفت.
برخی مطرح می کنند اعدام شیخ فضل الله نوری باعث شد که علمای نجف مثل آخوند خراسانی به کلی از مشروطه برائت بجویند و فاصله بگیرند. من تصور می کنم این شایعه ای بیش نیست. چون مرحوم آخوند حتی سال 1329 ق دو سال پس از اعدام شیخ فضل الله در دفاع از مشروطیت و دولت ایران تصمیم گرفت حرکت کند و در مقابل روسها بایستد. در حالی که مرحوم شیخ 1327 ق اعدام شد. اين نشان می دهد که همچنان آخوند می گوید که از اساس حکومت باید حمایت کرد و با امر به معروف داخل اش را اصلاح کرد . او و یارانش که با حدود 100 نفر از مجتهدین حرکت کردند (که البته در مسیر با مرگ مشکوکی از دنیا رفت ) این امر را نشان می دهد. من این را علامت این می دانم که علی رغم مشکلاتی که حکومت تازه تاسیس مشروطیت و ملی داشت اولویت شان این بود که خدای ناکرده استبداد برنگردد و این مشروطیت را باید کمک کرد و پایه هایش استوار کرد تا بتواند با قدرت جلوی استبداد و استعمار بایستد و کماکان ایشان وعلمای پیرو فکر ایشان از مشروطیت دفاع می کردند. حتی از علمکرد مدرس هم می شود این را فهمید. مدرس از وفاداران به انقلاب مشروطیت و به دولت بر آمده از مشروطیت است حتی در دوره رضاخان با اینکه مدرس کودتای رضاخان را به مشروعیت نمی شناسد و در مجلس نطق مفصلی علیه کودتا می کند و می گوید کودتا خلاف قانون اساسی و خلاف اسلام است ولی باز در انتخابات مجلس در دوره رضاخان شرکت می کند. در مجلس چهارم، پنجم و ششم هر سه مجلس در دوره رضاخان شکل گرفته و مدرس حضور دارد. اینهاعلامت این است که رضاخان را قبول ندارد ولی تلاش می کند که مشروطیت به سر چشمه بر گردد بلکه با حضورش در مجلس بتواند آمال و اهداف مشروطیت را به اجرا درآورد.
* دلایل شکست یا ناکامی مشروطیت را در چه می دانید؟
- ما یک مرحله تاسیس داریم و یک مرحله تداوم و جریان . در مرحله تداوم ما باید علت های مختلفی را جستجو کنیم که چرا مشروطه شکست خورد. علت اساسی اش به نظر من رشد ناکافی فرهنگ عمومی مردم بود. به هرحال ملت ایران ملتی عقب مانده بود. ملتی که اکثریت غالب آن بی سواد بودند و از این جهت نتوانستند به صورت ریشه ای در سایه انقلاب مشروطه رشد فرهنگی و سیاسی یابند. یک علت اساسی این است. اما علت دیگر خود خواهی ها، کبر و غرورها و خود فریبی ها و عوام فریبی ها که متاسفانه در فرهنگ عمومی ما وجود دارد و هنوز ریشه کن نشده است آن زمان بسیار موثر بود. از سوي ديگر جناح قدرتمند شکست خورده سلطنت طلب ها و درباریان و همطرازهایشان که زمین داران و فئودال ها در سراسر کشور بودند دسیسه می کردند و در اغلب نقاط ایران حتی با برنامه انتخابات مخالفت می کردند. آزادی خواهان تهران در قانون اساسی پیش بینی کرده بودند که به محض اینکه نمایندگان تهران که 60 نفر بودند دور هم جمع می شوند مجلس رسمی است برای اینکه می دانستند در سراسر ولایات و ایالات ایران مخالفین نظام جدید قدرت دارند و نمی گذارند انتخابات شکل بگیرد. در نتیجه این کار را کردند که حداقل زودتر پارلمان شکل بگیرد و مشروطیت بتواند ادامه پیدا کند. نکته سوم نیز دسیسه های خارجی که علی الدوام در ایران جاری بود. مملکت انقلاب زده و دولت مفلوک مستقرض، خزانه تهی و خالی و از طرف دیگر حوادث بین المللی، جنگ جهانی اول، اولتیماتوم روس، کودتای خود محمد علی میرزا که با کمک روس ها انجام داد مجموعه حوادثی است که یک کشور فقیر که هنوز نتوانسته بود منابعش را کشف کند و روی پای خودش بایستد دست به دست داد و بتدریج ناامیدی از روند مشروطیت را در جامعه ایرانی ایجاد کرد. اما شاید بزرگترین دلایل شکست و ناکامی را باید نبود جبهه واحد علما و روحانیون دانست. امام در تحلیلی که از مشروطیت دارند بزرگترین عامل شکست را اختلاف علما می دانند. برخلاف نظرات رایجی که می گویند روشنفکران خیانت کردند و آسیب زدند امام اختلاف بین علما را دلیل شکست می داند و اشاره می کند که این اختلاف باعث شده بود که دستهایی از خارج این اختلاف را بیشتر دامن بزند و وسعت دهد.
* نگاه و دیدگاه حضرت امام خمینی(س) به مشروطه در چه قالبی قرار می گیرد؟
- من سالها پیش مقاله ای تحت همین عنوان یعنی حضرت امام خمینی(س) و انقلاب مشروطیت در مجله دانشکده علوم انسانی دانشگاه بین المللی امام خمینی(س) به چاپ رساندم و تلاش کردم آنچه امام در مورد مشروطیت فرمودند فیش برداری نمایم و نظر امام را در این جهت استخراج کنم. به نظر من امام در این مسایل چند کلید دارند. نه تنها در مورد مشروطیت بلکه در حوزه سیاست این کلیدها را همیشه متذکر شدند که اگر مسلمین این کلیدها را همیشه رعایت کنند نتیجه مثبت می گیرند. یکی از این کلید ها بحث وحدت است. وحدت از کلید واژه هایی است که امام در حوزه سیاست دائما تاکید داشتند و رمز موفقیت را هم در اقشار جامعه و هم بین نخبگان و از همه مهتر در بین علما و روحانیون وحدت می دیدند. امام در سلسله بحث هایی که در مورد مشروطیت داشتند اختلافی که پس از مشروطیت بین علما افتاد و امام معتقدند که در این اختلاف هم دست های اجنبی به کار رفت و در عمیق تر کردن شکاف بین علما و همینطور دور شدن علما از روشنفکران وروشنفکران از روحانیت موثر بود. این جا یکی از مقطع هایی است که امام معتقدند از دسیسه های خارجی در این 100 سال اخیر بکار رفته و امام می فرمایند در حوزه انقلاب اسلامی خیلی به این مساله باید توجه بشود یعنی وحدت روشنفکر و روحانی را برای فتح سنگرهای مختلف و حفظ میراث انقلاب هم در انقلاب مشروطیت هم در حوزه انقلاب اسلامی کلیدی می دانستند. نکته بعدی از نکاتی کلیدی که تاکید داشتند الاهم و فی الاهم کردن مسایل یعنی اصلی و فرعی کردن مسایل است. امام همیشه نسبت به آدرس های غلط معترض بودند. یعنی بیایند در حالی که دشمنان این مملکت در صف یکپارچه علیه منافع ملت قیام کردند ما به مسایل فرعی و جانبی و حتی یک سری مسایل سطحی بپردازیم. امام اینها را آدرس های غلط می داند که از همین زاویه است که در کتاب کشف الاسرار ایشان به آنچه مثلا در بخش هایی از صحبت های کسروی دیده می شود حمله می کنند یا مثلا در صحبت های حکیمی زاده دیده می شود. امام می گویند اینها به جای اینکه ملت را متوجه اصلی ترین مسایل جامعه کنند متوجه یک سری مسایل فرعی می کنند و یک سری حق و باطل هایی را در هم آمیختند و جامعه آن شد که در طول 20 سال دیکتاتوری رضاخان هم علما ساکت بودند و نخبگان ساکت بودند اینها هم به این مسایل می پرداختند و رژیم پهلوی هم اتفاقا کمک می کرد و مجله آنها را و ترویج افکار آنها را آزاد گذاشته بود. اگر دقت نمایید امام در حرکت خودشان در داخل کشور بزرگترین مشکل ایرانی را استبداد شاهنشاهی معرفی می کنند. در مقام مبارزاتشان این حالت بود. زمانی که در سالهای 1349 تا 1351 بحث دکتر شریعتی و بحث های روشنفکری مذهبی جدید و انتقادات برخی روحانیون از ایشان مطرح بود و از این آشفته بازار هم حکومت سواستفاده می کرد . امام باز توجه می داد که این کارها را نکنید روشنفکران باید در کنار روحانیون باشند همه پیکان حملات باید متوجه استبداد،رژیم و  دخالت های خارجیان و آمریکا باشد. این منظومه فکری و اندیشه سیاسی امام یک سری کلید ها و محورهایی دارد که این نگاه را در انقلاب مشروطیت عینا می بینیم و به عینه می فرمایند که هم علما فریب خوردند وحدتشان شکسته شد و هم روشنفکران این فریب را خوردند و طبیعتا این روند به آنجا رسید که نهایتا دسته هایی که در صحنه بودند ناامید شدند. مثلا شخص سید محمد طباطبایی که از رهبران مشروطیت است آخرین دستنوشته هایشان را اگر ملاحظه نمایید به کلی ناامید است. شخصیتی را که ما می توانیم ببینیم که در این عرصه خیلی امیدوار است و حضرت امام(س) او را الگوی تمام عیار شخصیت مورد تاییدشان معرفی می کند مرحوم مدرس است که می خواست در قالب همان مشروطیت و تریبون مجلس شورای ملی به گونه ای از اساس انقلاب مشروطیت دفاع کند انصافاً در همان دیوارهای بلند زندان خواف هم باز به نوعی امیدوار بود. این نگاه کلی امام بود که به طور مختصر بیان کردم.
* تفاوت ها و شباهت های رهبری مشروطیت و رهبری امام خمینی(س) در انقلاب اسلامی چیست؟
- در رهبری مشروطیت اولاً امکاناتی که آن زمان بود قابل مقایسه با امکانات دوره انقلاب اسلامی نبود. به نظر من رهبران اصلی مشروطیت یعنی علمای ثلاث مقیم نجف بودند. در راس آنها آخوند خراسانی بود و در کنارشان ملاعبدالله مازندرانی و میرزا خلیل تهرانی؛ اینها وسیله و ابزار ارتباطشان با ایران پیک هایی بود که مدتی طول می کشید تا اخبارشان به ایران برسد و خطوط تلگراف که شاید سریعترین خطوط ارتباطی بود که نواقصی هم داشت مثلا شایعاتی بود و یا اطلاعیه هایی به دروغ از مرحوم آخوند پخش می شد تا می خواستند پاسخ بدهند و بگویند سخن آخوند نیست تاثیراتی منفی می گذاشت. رهبری داخل ایران هم رهبری واحد و متمرکزی نبود. حتی درنجف آن سه نفر هم معارضان یا رقبای قوی داشتند مثل مرحوم سید کاظم یزدی طباطبایی که به انقلاب مشروطیت اعتقادی نداشتند. این خودش یک اشکال که در انقلاب اسلامی به این شدت نبود البته حضرت امام(س) رقبایی داشتند ولی امام آنچنان سیطره فکری و اندیشه جهادی و فلسفی و تقوایی شان حاکم بود که به خصوص در سالهای 57-56 حتی 15 خرداد 43-42 هم جرات مخالفت مستقیم نداشتند. اما در مشروطیت این بود. این مهمترین نکته و وجه تمایز رهبری مشروطیت با رهبری انقلاب اسلامی است که می توانیم بگوییم امام رهبری بلامنازع داشت. درست است در یک سطوحی نقل قولهایی بود. مثلا برخی معتقد  به اجرای قانون اساسی توسط شاه بودند ولی کمرنگ بود.خط پررنگ اندیشه امام بود که معتقد به اندیشه حکومت دینی بود و سرانجام هم همین اندیشه به پیروزی رسید. نکته دیگر اینکه روشنفکران دوره مشروطیت را در مقایسه با انقلاب اسلامی خیلی پررنگ در کنار علما و روحانیون نمی بینیم. روشنفکرانی مثل مشارالدوله و مخبر السلطنه که ریشه در حکومت قاجار داشتند و از خاندان قاجار بودند و روشنفکران سکولاری هم داشتیم که به نظر من از خط مشروطیت دور بودند و نمی شود آنها را داخل جریان مشروطیت دانست مثل میرزا ملکم خان که تا انقلاب مشروطیت نیز زنده بود. اما در انقلاب اسلامی روشنفکران قدرتمند و مطرحی را می بینم که در کنار انقلاب اسلامی بودند. حتی جریاناتی که به لحاظ اعتقادی مارکسیست یا مثلا التقاطی مثل مجاهدین خلق بودند در سالهای 57-56 جرات نداشتند که فاصله خودشان را از انقلاب نشان دهند حداقل تا پیروزی انقلاب به گونه ای خودداری می کردند و اختلافات و جدایی ها عموماً پس از پیروزی انقلاب رخ داد. رسانه ها نیز در انقلاب اسلامی نقش خیلی مهمی داشتند. حضور خود امام در پاریس و آن همه مصاحبه  که با رسانه های جهانی انجام دادند، این اندیشه ها در سراسر جهان منتشر می شد و شاید مهمترین اخبار دنیای آن روز اخبار انقلاب اسلامی بود. این پدیده را در انقلاب مشروطیت نمی بینیم به خاطر اینکه ابزار ارتباطی مثل دوران انقلاب اسلامی رشد نکرده  و به وجود نیامده بود. من این نکات را به عنوان وجه تمایز انقلاب در دوران مشروطیت می دانم. نکته دیگر در حوزه اندیشه این است که رهبران مشروطیت به دنبال حکومت دینی و حکومت اسلامی نبودند بلکه به دنبال همین حکومت های عرفی بودند که آزادی، رشد، توسعه و رفاه جامعه را تامین کند مشروط به اینکه با اسلام هم مغایرتی نداشته باشد. بالاترین خواسته شان  همین حکومت عرفی این بود که استبداد نباشد و دخالت اجنبی هم نباشد و مسلمین روی پای خودشان بایستند. حکومت مشروطه عرفی ترین حکومت مورد پذیرش آن روز بود بنابر تعریف مرحوم نائینی که وجوه و اشکال مختلف حکومت ها را بحث می کند که می گوید عقلانی ترین آنها همین مشروطه است که فعلاً به آن رسیده ایم تا در آینده چه شود. البته اساساً هم قائل به تاسیس حکومت دینی در عصر غیبت نبودند حتی میرزای نائینی در کتاب خود می گوید حکومت از شئون امام زمان علیه اسلام است و ما در عصر غیبت نمی توانیم مدعی تاسیس حکومت اسلامی باشیم. ولی مهمترین ویژگی اندیشه امام خمینی(ره) که به نظر من منحصر به فرد هم هست اندیشه تاسیس حکومت دینی در عصر غیبت با تئوری ولایت فقیه که ایشان بیان کردند و دنبال همین موضوع را گرفتند و سرانجام به پیروزی رسیدند. به لحاظ اندیشه ای مهمترین اختلاف بین رهبران مشروطیت و امام در حوزه انقلاب اسلامی همین نکته است که آنها نهایتا به یک حکومت عرفی با موازین علمی و عدم مغایرت با اسلام فکر می کردند اما امام به دنبال تاسیس یک حکومت دینی حرکت کرد.