مدرسه فلسفی قزوین و سیّدجمال الدّین اسدآبادی

مدرسه فلسفی سید جمال الدین اسدآبادى، از عوامل مهم در نهضتهای فکری و اجتماعی و اصلاح دینی و مبارزه با استعمار بود. این رستاخیز فکری و شعله فروزان، سراسر اقالیم اسلامی را در برگرفت و نقش عظیمی در بیداری ملل مسلمان در یک قرن اخیر ایفا کرده است. امّا با گذشت بیش از یک قرن، همچنان در سینه تاریخ نهفته و به بوته فراموشی سپرده شده است. از این روى، بدون اشاره و ارجاع به مرحله تحصیلی و زیربنای فکری و ثقافی سید جمال الدین، نمی توان به این مهم دست یافت. محقق مشهور، آقای دکتر علی الوردى، در کتاب خود، لمحات اجتماعیه می نویسد:
( . از سخنرانیها و نوشته های سید جمال الدین استفاده می گردد که وى، دارای اطلاع و تبحر بسیاری در فلسفه اسلامی بوده است. )(1).
استاد ألبرت حورانی در این باب اظهار می دارد:
(ان کتاباته و محاضراته أظهرت أنه کان علی معرفة وثیقة بالتراث الفلسفی الاسلامی ولاسیما فلسفة ابن سینا و هذه المعرفة کان من السهل الحصول علیها فی المدارس الشیعیة حیث لایزال تراث ابن سینا حیاً فیها اکثر مما فی المدارس السنیه. )(2).
استاد سید محمد محیط طباطبائی می نویسد:
(سید جمال الدین، در فلسفه مشاّئی به میرزا ابوالحسن جلوه و در حکمت اشراق به حکیم قمشه ای نمی رسید و در معرفت به مبنای حقوقی و قوانین اروپا، توسعه نظر و اطلاع میرزا ملکم خان را نداشت و در ریاضیات قدیم، به میرزا محمد علی قاضی یا میرزا عبدالغفار اصفهانی نمی رسید و زبان فرانسه را محمد حسن خان اعتماد السلطنه، از او بهتر می دانست و میرزا حسنعلی خان، خط و انشاء فارسی را بهتر از او می نوشت و میرزا محمد حسین فروغى، در نثر، شعر فارسی از او استادتر بود و عربی را شیخ محمد عبده مصری وادیب اسحق لبنانی بهتر از او می نوشتند، ولی در وجود او سری مکتوم بود که من حیث المجموع، در وجود کلیه افراد نامبرده یافت نمی شد. )(3).
آقای صدر واثقى، پا را فراتر می گذارد و در کتاب خویش، که پایان نامه تحصیلی وی در رشته فلسفه از دانشکده الهیات در سال 1340 ش است و استاد راهنمای او شهید مطهری بوده می نویسد:
(پدر سید، چون در خلال این مدت، لیاقت ذاتی و نبوغ فطری او را مشاهده می کند . با خود به قزوین می برد چرا با وجود شهرستانهای دیگر به قزوین می رود)(4).
بی اطلاعی کامل از دوران تحصیل سیّد، و مجهول ماندن آن تا عصر حاضر و جهل فضلا، حتی خواص، از مدرسه فلسفی قزوین، که از اوائل قرن سیزدهم هجری عظیم ترین مدرسه فلسفی شیعه بوده، این سؤال را برای برخى، از جمله آقای صدر واثقی پدید آورده است که بگوید:
(چرا پدر سیّد، جهت تحصیل فرزندش، قزوین را انتخاب نموده با وجود شهرستانهای دیگر).
از این روى، لازم می دانم نخست، مختصری از تاریخ مدرسه فلسفی قزوین را بیان نمایم و آن گاه، تأثیر آن را در زیر بنای فکری سید جمال الدین تشریح کنم، تا سرّ مکتوم و راز نهفته ای که در وجود او بود، بهتر نمایانده شود.

مدرسه فلسفی قزوین و تأثیر آن در زیربنای فکری سید جمال الدین
از عظیم ترین مدارس فلسفی شیعه در قرن سیزدهم هجرى، مدرسه فلسفی قزوین است. هنگامی که شیخ محمد صالح برغانى(م 1271 ه. ق. ) مدرسه عظیم خویش را بنا نمود و ماهرترین و زبده ترین اساتید را جهت تدریس علوم گوناگون در آن گردآورد، کرسی تدریس فلسفه را به آخوند ملاآقا حکمی قزوینی (م 1285 ه. ق. ) واگذارد. ملا اقا، از شاگردان طبقه اول آخوند ملاعلی نوری (م 1246 ه. ق. )، مهارت عجیب در تدریس فلسفه متعالیه و علوم عقلی داشت. از این روى، عشاق فضیلت و طلاب علوم عقلانیه، از اطراف و اکناف، به قزوین می آمدند و در مدرسه صالحیه، از محضر وی بهره می بردند. میرزا محمد حسن خان اعتماد السلطنه، در وصف وی می نویسد:
(آخوند ملاآقای حکمی قزوینى، از فحول فلاسفه اسلام است. صدرالدین عصر خود بود. طالبین علوم عقلانیه، از اقصی بلاد ایران، به آستان وی می رسیدند و می بوسیدند. )(5).
فیلسوف معاصر، سید جلال الدین آشتیانی می نویسد:
(ملا آقا بعد از تکمیل تحصیل، به قزوین، مسقط الرأس خود، مراجعت نمود و مشغول تدریس شد. طلاب علوم عقلى، از اطراف و اکناف، برای استفاده علمی به محضرش شتافتند . به عقیده حقیر، آخوند ملا آقا، خود از حیث احاطه به مبانی ملاصدرا و تضلع در حکمت الهى، در رتبه آخوند نوری و ملا اسماعیل اصفهانی است. )(6).
مدرسه صالحیه، به خاطر فلاسفه بزرگی چون: آخوند ملاآقای حکمی قزوینى، آخوند ملایوسف حکمی قزوینی و آخوند ملاصفرعلی لاهیجی قزوینى، که تبحر وتضلع خاصی در فنون فلسفه و عرفان داشتند و اقسام مختلف حکمت اسلامی را تدریس می کردند و نیز فقها و اصولیین بزرگی همچون: شیخ محمد صالح برغانى، مؤسس مدرسه و برادرش شهید ثالث، در محافل علمی شیعة شهرت فراونی یافت مخصوصاً آخوند ملاعلی نوری (م 1246 ه. ق. ) در سالهای آخر عمر خویش، بر اثر کثرت سن و ضعف مفرط و ناتوانی جسمى، شاگردان فلسفه حوزه اصفهان را به مدرسه فلسفی قزوین، بویژه حوزه آخوند ملاآقا حکمی قزوینى، هدایت می کرد. از این روى، پس از وفات وى، حوزه فلسفی قزوین در مراکز شیعی مانند نداشت و وحید عصر خودش گردید و رهبری فلسفه الهی را به خود اختصاص داد. آقای سید جلال الدین آشتیانى، در این مورد می نویسد:
(آقا علی مدرس، که به عقیده حقیر، در فلسفه ملاصدرا و تحقیق در مبانی حکمت متعالیه، در بین متأخران نظیر ندارد و آثار و مؤلفات او، عمیق تر و تحقیقی تر از مؤلفاتِ جمیع فلاسفه اتباع ملاصدر است، مدتها در قزوین، از آخوند ملاّ آقا، استفاده کرده است و از او، به عظمت اسم می برد و به شاگردی او افتخار می ورزد. )(7).
کنت دو گوبینو، که هنگام شکوفایی مدرسه فلسفی قزوین، بین سالهای 1271 لغایت 1274 ه. ق. سفیر فرانسه در تهران بوده، به جمعی از مدرسین فلسفه مدرسه قزوین اشاره کرده است و نیز از آخوند ملا اقا حکمی قزوینى، آخوند سید قوام قزوینى، آخوند ملاصفرعلی لاهیجی قزوینى، شیخ صدرای تنکابنی قزوینى، آخوند ملایوسف حکمی قزوینی و آقا رضا قلی قزوینی نام برده است. همچنین جمعی از شاگردان مدرسه فلسفی قزوین را نام می برد. (8).

مدرسه قزوین و انحرافات مذهبی
قرن سیزدهم هجرى، قرن انقلابهای دینى، انحرافات مذهبی و برخوردهای شدید طائفه ای و ظهور مذاهب و فرق گوناگون بوده و مدرسه فکری قزوین، نقش سرنوشت سازی در این ماجراها ایفا کرده است.
نخستین برخورد مدرسه فکری قزوین، به رهبری خاندان آل برغانى، با فتحعلی شاه قاجار(جلوس 1212 - م 1250ه. ق. )بود. شهید ثالث و برادرش، شیخ محمد صالح برغانی حائرى، در جلسه ای بسیار مهم، رودر روی فتحعلی شاه، برای پایان دادن به اوضاع نابسامان ایران، ولایت فقیه را مطرح کردند و خواستار سلب اختیار از شاه و شاهزادگاه شدند. (9) شیوه حکومت و رهبری و امامت مسلمانان در عصر غیبت کبرا و ولایت فقیه را دومین برخورد مدرسه فکری قزوین با استعمار خارجی بود. دولت انگلیس، پس از انقلاب صنعتی اروپا، برای بازاریابی و تهیه مواد اولیه، کمپانی هند شرق را تأسیس می کند و شعبه های کمپانی مذکور، در دو سوی خلیج فارس، از بصره تا بوشهر و بحرین و مسقط افتتاح می گردد و نیز بر اثر بی کفایتی فتحعلی شاه، ولایات شمال ایران به اشغال روسها در می آید و رقابت انگلستان و فرانسه در ایران و دخالت مستقیم انگلستان در امور داخلی ایران بالا می گرید در چنین برهه اى، شیخ محمد صالح برغانى، فتوا می دهد: جنگ، ترک مخاصمه و قرارداد صلح، مذاکره با دولتهای خارجی و . باید به اذن فقیه جامع الشرایط باشد. این نخستین برخورد روحانیت پیشرو با استعمار بود. (10).
از حوادث مهم مدرسه فلسفی قزوین برخورد قاطع و تاریخی با انحرافات مذهبی و نغمه های جغدآسای فرقه گرائی و مذهب تراشی و بدعتهای دینی بود. در جزیرة العرب، دو جریان تند افراط و تفریط، بر اساس یک تفکر غلط که از طرف اجماع مسلمانان مردود شناخته شد، پدیدار گشت و باعث خون ریزیهای فراوانی گردید و هنوز ذیول این دو جریان در جهان باقی است.
نخستین حرکت در جزیرة العرب، وهابیت بود. وهابیت بر اساس افکار محمد بن عبدالوهاب نجدى(1115- 1206 ه. ق)، از علمای حنابله متعصب شکل گرفت.
دومین جنبش جزیرة العرب، جریان شیخیه بود. این جریان، براساس افکار شیخ احمد بن زین الدین احسائى(1166- 1241 ه. ق. )از غلات علمای شیعه پی ریزی شد. شیخ احمد احسائى، که روابط صمیمانه ای با فتحعلی شاه داشت و به تبع شاه، دیگر شاهزادگان و امراء و اعیان به او ارادت می ورزیدند، پس از مرگ دولتشاه، در سال 1337 ه. ق. کرمانشاه را به سوی قزوین ترک گفت و به مدرسه فلسفی قزوین ملحق گردید و در مدرسه صالحیه مشغول تدریس آراء و فلسفه خویش گشت.
شیخیه، افزون بر اختلاف در اصول دین، مانند: امامت و معاد(11)، دارای مشرب تند اخباری هستند. علمای اصولى، خطری که از جانب این گروه متوجه کیان تعقل بود، احساس می کردند. علمای ایران و عراق، به خاطر روابط صمیمانه فتحعلی شاه و شاهزادگان با احسائی و پشتیبانی سلاطین آل عثمانی از وى، در برخورد با او تقیه می کردند.
شهید ثالث، که خطر را جدی احساس می کند، وارد صحنه می شود. در منزل خود، جلسه مناظره با شیخ احمد احسائی را ترتیب می دهد و عده ای از علما را نیز دعوت می کند. پس از مباحثه و مناظره طولانى، احسائی را محکوم کرد. به او فهماند که بر اثر عدم درک و آشنایی با قواعد و اصطلاحات فلسفى، به وادی گمراهی و ضلالت افتاده و از دین خارج گردیده است. ولی احسائی بر رأی و نظر خود اصرار می ورزد از این روى، شهید ثالث حکم به تکفیر وی می دهد. این فتوا نقطه عطفی در تاریخ شیعه به شمار می آید.
فقهای امامیه، شهید ثالث را به عنوان رئیس العلماء شیعه تصدیق کردند و شیعه امامیه در ایران و عراق و سایر مراکز شیعه، حتی در زادگاه شیخ احمد احسائى، تا عصر حاضر، از این فتوا پیروی می کنند. (12).
پس از انشعاب شیخیه به بابیه، شهید ثالث، دگربار به میدان آمد و فتوای مشهور و تاریخی خود را در تکفیر این گروه گمراه صادر کرد. استاد ما شیخ آقا بزرگ تهرانى، درطبقات اعلام الشیعة، از قیام شهید ثالث در مبارزه علیه بابیان، چنین یاد می کند:
(در عصر رهبری شهید ثالث، بابیان سر به شورش برداشتند و خون عده ای بی گناه برزمین ریختند. او، شجاعانه قیام کرد و به نبرد پرداخت و قهرمانانه با دشمنان دین مبارزه کرد و فتوا بر کفر و نجاست آنان داد. گمراهی آنان را برای مردم روشن کرد و تمام آرزوهای آنان را نقش بر آب نمود. )(13).
نبرد مدرسه فکری قزوین، به رهبری خاندان آل برغانى، با انحرافات مذهبی و مظالم دربار ایران واستعمار و نیز تجمع زبده ترین و مشهورترین علمای علوم عقلانیه و هجرت طلاب فلسفه از اطراف و اکناف، به سمت قزوین، این مرکز علمی را بسیار بسیار مشهور کرد. مخصوصا بعد از سالهای 1260 ه. ق. این شهرت، به اوج رسید و تشعشات فکری و آرای علمی آن، تأثیر عمیقی در کشورهای مجاور، بویژه حوزه علمی کربلا مقدسه و نجف اشرف، گذارد (قیل و قال) های مدرسه فلسفی قزوین، در محافل علمی شیعه و حوزه های شیعی در اقالیم اسلامى، بازتاب گسترده ای داشت. سید جمال الدین در این جوّ فکری و در این مدرسه فکری عظیم، که مشحون به روح آزادیخواهی و نبرد با استبداد و انحرافات مذهبی بود، پرورش یافت.

سید جمال الدین و مدرسه فلسفی قزوین
میرزا لطف الله خان، خواهر زاده سید جمال الدین، ورود وی را به قزوین، حدود سال 1264 ه. ق. ذکر کرده است:
(پدرش، چون لیاقت ذاتی واستعداد فطری او را مشاهده می کند، پنهانی از مادرش، سکینه بیگم، او را برداشته، در حدود تاریخ 1264، که ابتدای سال دهم عمر او بود، به قزوین می روند. )(14).
پدر نگارنده این سطور، علامه ورع شیخ حسن صالحى(1310- 1401 ه. ق) که عصر سید جمال الدین را درک نموده، در کتاب خود: (الغرر والدرر) به نقل از شیخ محمد علی بن محمد صالح برغانی قزوینى، که از دوستان و همدوره تحصیل سید در مدرسه صالحیه بوده، ورود وی را به قزوین، قبل از 15 ذی قعده سال 1263(ه. ق. ) یاد کرده است.
وی می گفته:
(عقل او (سیّد جمال) همیشه، بیست سال از جسمش پیشتر بود. ).
وى، به محض ورود به قزوین، با شهید ثالث، و شیخ محمد صالح برغانی حائرى(م 1271ه. ق. ) ملاقات می کند که مورد اعجاب آنان قرار می گیرد و در مدرسه وسیط صالحیه، که اختصاص به خواص و مدرسه صغیر، که اختصاص به اعضاء خانواده آل برغانی داشته، به او و پدرش حجره می دهند. حجره سیّد، تا عصر حاضر به حجره سید جمال الدین اسدآبادی شهرت دارد و اکثر محققین که از این مدرسه دیدار کرده اند، این حجره را بازدید نموده اند. محقق معروف شیعه، سید حسن امین عاملى، هنگام دیدار از قزوین، از این مدرسه و حجره سید جمال، دیدن کرده است. در این باره می نویسد:
(کما زرنا المدرسة الصالحیة المنسوبة الی الشیخ صالح البرغانى . وهذه المدرسة هی المدرسة الکبری و هناک الوسطی و الصغری المتصلتین بها و فی هذه المدرسة سکن السید جمال الدین الافغانی حوالی ثلاث سنین و درس فیها الفلسفة الاسلامیة علی ملا آغا الحکمی القزوینى. )(15)سید جمال الدین، در دو مرحله، بیش از هشت سال در حوزه فلسفی قزوین کسب فیض نمود: نخست بیش از سه سال در آن جا به تحصیل می پردازد و به عتبات مقدسه عراق هجرت کرد و دگربار به قزوین بازگشت. در مرتبه دوم، بیش از پنج سال در مدرسه صالحیه به تحصیل علوم اسلامی پرداخت. سید جمال الدین، بر اثر هوش سرشار و استعداد فطری و نبوغ مبکر و ذکاء مفرط و فراست غریب و نظرات عمیق خدادادی که در او وجود داشت، توانست در اندک زمانی مقدمات و سطوح خویش را نزد پدرش و سایر افاضل علمای مدرسه صالحیه به پایان برساند و به حوزه های فلسفی راه یابد و مبانی فلسفه ملاصدرا را از آخوند ملاآقاحکمی قزوینی فرا گیرد و فلسفه مشائی را از آخوند ملاصفرعلی لاهیجی قزوینى(م 1275ه. ق. ). از حوزه آخوند ملایوسف حکمی قزوینی و سایرین نیز استفاده کرد. فقه و اصول و عرفان را از حوزه درس شیخ میرزا عبدالوهاب برغانی قزوینى(م 1294ه. ق. ) فرا گرفت و در اکثر علوم و فنون اسلامی به اوج عالی و درجه اجتهاد نائل گردید. سیّد از مدرسه فلسفی قزوین بهره بسیاری برد. فلسفه مشائی و حکمت اشراق را توأم به خود اختصاص داد. از این روى، از سید ابوالحسن جلوه و حکیم قمشه، فراتر بود. بدین جهت بود که زلزال عظیم در مصر به راه انداخت و آثار وی هنوز در مصر و سایر بلاد اسلامی تا عصر حاضر مشاهده می گردد.

نهضت سید جمال الدین یا مدرسه فکری جمالیه.
سید جمال الدین، در نجف اشرف از حوزه درس شیخ اعظم شیخ مرتضی انصارى، کسب فیض نمود. آن گاه، به ایران بازگشت و پس از مدتى، برای زیارت آستانه حضرت رضا(ع)، عازم خراسان گردید و پس از آن به افغانستان رفت. ایّام اقامت سیّد در افغانستان، مصادف با جنگهای داخلی بین امراء افغانستان بود. از این روى، سیّد در افغانستان چندان نشاط علمی نداشت. وی افغانستان را به قصد بیت الله الحرام، از طریق هندوستان، ترک نمود، ولی پس از اقامت کوتاه، از طریق دریا عازم مصر شد و حدود چهل روز در قاهره اقامت گزید، آن گاه راهی استانبول شد. سیّد در کسوت افغانی و متستر به مذهب حنفى، در سال 1286ه. ق. وارد شهر استانبول گردید و با سخنان شیرین و آمیخته به مطالب فلسفى، که از مدرسه فلسفی قزوین الهام گرفته بود، توانست پس از اقامت کوتاه در استانبول، با صدر اعظم، عالی پاشا، ملاقات کند و او را شیفته خود گرداند از همین طریق، با اعیان و امراء و اشراف و رجال سیاسی ارتباط برقرار کرد و در بین کلیه طبقات مردم محبوبیت بسیار به دست آورد و عضو(مجلس معارف اعلى) شد.
سید که ترکی را به لهجه همدانی تکلم می کرد، در مدت کوتاه، اصطلاحات ترکی استانبول را فراگرفت و خطابه های آتشین و بیانات شیرین خود را در مسجد(سلطان احمد) و مسجد(ایاصوفیه)، ایراد می کرد. مطالب وى، که آمیخته به موضوعات حکمت طبیعی و فلسفه الهی و علوم جدیده بود، اثری مخصوص در مستمعین می گذاشت. سخنان وى، از برای اندیشه وران و پژوهشگران و مردم استانبول تازگی داشت و هیجان عمیقی در قلوب عموم مردم پدید می آورد، تا جائی که او را(سحر القلوب) می خواندند.
روز به روز دامنه فعالیتهای سیّد گسترده تر می شد، تا این که در ماه مبارک رمضان جشن عظیمی در دارالفنون برپا گردید و جمع بسیاری از علما و امراء و اعیان و نویسندگان گردآمدند. وى، بر روی کرسی خطابه قرار گرفت و آغاز به سخن کرد. آرای فلسفی خود را آمیخته با علوم جدید، در نهایت فصاحت و بلاغت و با بیان شیرین عرضه داشت. این سخنرانی طوفان سهمگین و ضجه عظیم و آتش مهیب به راه انداخت. طبقه جوان و اصلاح طلبان، او را تحسین نمودند و جمعی از علما به مخالفت با وی برخاستند که در رأس آنان شیخ الاسلام دولت عثمانی حسن فهمی افندی بود. وی سخنان سید را کفرآمیز دانست و از طرف این گروه رساله ها و مقاله های بسیار در رد این سخنرانی سیّد منتشر گردید. اینان، هیاهوی بسیار علیه سیّد به راه انداختند. عبدالقادر مغربی پس از ذکر این ماجرا، می نویسد: پدرم شیخ مصطفی در آن هنگام در استانبول بوده و رساله ای در رد سید نگاشته به نام: (عین الصواب فی الرد علی من قال ان الرسالة والنبوة صنعتان تنالان بالاکتساب).
عبدالقادر، از این موضع گیری پدرش عذرخواهی می کند و ابراز می دارد: پدرم از روی حسن نیت و سلامت نفس این اثر را نگاشته و عرضه کرده است. (16) این نخستین اعلان مدرسه فلسفی جمالیه بود که به تبعید وی از استانبول منجر گردید.

سید جمال الدین در قاهره.
پس از برخورد سید با شیخ الاسلام دولت عثمانی و علمای استانبول، باب عالى، جهت آرام نمودن اوضاع، دستور اخراج سید را از استانبول صادر کرد. سیّد جمال الدین، در 22 آذرماه سال 1871 م مقارن سنة 1288 ه. ق. وارد شهر قاهره گردید و در محله ام الغلام عمارة العنانى، در نزدیکی مسجد رأس الحسین(ع) و خان خلیلی منزل کرد. سید نخست قهوه خانه مرد یونانی را، به نام متاتیا، واقع در میدان العتبة الخضراء(17) مقر خویش قرار داد و هر شب با خادم خود ابوتراب به این قهوه خانه می آمد و با جمعی از مردم قاهره که در این مکان تجمع می کردند، از مقوله های گوناگون سخن می گفت. هر شب، سخنان شایق و گرم خود را که فلسفه قدیم را با علوم جدید آمیخته بود بیان می فرمود. در آن عصر، قهوه خانه، از مراکز مهم اجتماعی و محل تجمع مردم بود و نیز مرکز پخش اخبار محسوب می گشت. از این روی خیلی سریع، سخنان شیرین سیّد در قاهره پخش گردید و هر شب به تعداد اصحاب و مرید های وی افزوده می شد. شیخ محمد عبده، از کسانی بود که به سید پیوست. به تدریج، حلقه سخنرانی او گسترش یافت. کم کم، به جامعة الازهر راه یافت. اکثر جوانان قاهره، در سخنان سیّد روح جدیدی را حس می کردند که در گفتار سایرین نمی یافتند. از این روى، به گرمی از سید استقبال کردند و دور او حلقه زدند. سید در روزهای اول اقامت در قاهره، با ریاض پاشا، نخست وزیر مصر، ملاقات کرد و او را سخت تحت تأثیر خویش قرار داد. ریاض پاشا، از برای وى، هزار قرش حقوق ماهانه تعین نمود. این مبلغ، در آن روزگار، شأن و ارزش بسیاری داشت. همچنین خدیو مصر، اسماعیل پاشا، که دوستدار علم و علما بود، سید را مورد تفقد قرار داد. خدیو مصر، بسیار به سیّد محبت می کرد، تا به مردم خود بفهماند هنگامی که استانبول علما را اخراج می کند، او، به آنان پناه می دهد و از آنان احترام و تجلیل می کند. (18) فعالیت های علمی و سیاسی سیّد و سبک تدریس وى، برای فضلا و شاگردان الازهر، تازگی داشت. گروه گروه به درس سیّد حضور می یافتند و از محضر وی بهره می بردند. این بحثها، عده ای را علیه سیّد برانگیخت و (قیل و قال) های جدیدی را موجب شد. جمعی از شیوخ الازهر، به سرکردگی شیخ علیش به مخالفت برخاستند و کلمات سید را کفرآمیز خواندند. می گفتند: افکار جدید سید مردم را از دین خارج خواهد کرد و عقاید مذهبی آنان را متزلزل می کند و اینان، خیر دنیا و آخرت را از دست خواهند داد. (19) ولی وی مانند شیر خشمگین، هرگز به گفتار پوچ و بی محتوای آنان توجه نداشت و راه اصلاحگرانه دینی و اجتماعی و سیاسی خود را ادامه داد. چون او در اندیشه های بلند نهضت نوخواهی ونواندیشی خویش، سعادت جهان اسلام و خواسته های دینی و دنیوی را لمس و مشاهده می کرد. آنچه که باعث تکفیر سید در استانبول و قاهره گردید، مبانی فلسفی و حکمت طبیعی بود که وی در حوزه فلسفی قزوین فراگرفته بود. این مباحث، هسته مرکزی سخنرانیهای او را تشکیل می داد و از برای شیخ الاسلام عثمانی و علمای استانبول والازهر، این گونه مسائل بیگانه و غیر مأنوس بود از این روی به مخالفت برمی خاستند.

خلع خدیو مصر از طرف سید جمال الدین
مصر، که در آن هنگام به سبب بدهیهای خارجی و عدم امکان پرداخت، در آستانه ورشکستگی قرار گرفته بود و انگلیس و فرانسه، به بهانه حمایت از مطالبات خود، مستقیماً در اداره حکومت مصر، دخالت می کردند، تا جایی که در سال 1295 ه. ق. - 1878م هنگام تشکیل وزارت نوبار پاشا دو وزیر اجنبی در کابینه وی شرکت کردند. اولی انگلیسی و دومی فرانسى. مردم مصر، شرکت این افراد را در کابینه، اهانت به خود دانستند و این دولت را(الوزارة الاروپیه) می خواندند. (20).
سید(الحزب الوطنی الحر) را در مصر تشکیل داد. مریدهای او در تمام شهرهای مصر پراکنده بودند. نفوذ بسیاری به دست آورد. با وزرا و سفرا و خبرنگاران داخلی و خارجی ملاقات داشت. سخنرانی می کرد. درج سخنان سیّد و یا ترجمه آنها در روزنامه های خارجى، بویژه اروپایى، باعث شد تا دولتهای اروپا اهمیت خاصی را از برای سید قائل گردند. از این راه توانست دولتهای انگلیس و فرانسه را قانع کند که دخالت آنها در امور مصر، خشم و نفرت مردم را علیه آنها برانگیخته و عدم پرداخت مطالبات آنها، بر اثر بی کفایتی خدیوی اسماعیل پاشاست. تا حکومت مصر در دست اوست، این وضع همچنان ادامه دارد. از این روى، انگلیس و فرانسه بر سلطان عبدالحمید فشار آوردند که اسماعیل پاشا را عزل کند. وى، در 26 حزیران ماه سال 1879م، مقارن سنه 1297ه. ق. طىّ تلگرافى، اسماعیل پاشا را عزل و فرزندش، توفیق پاشا را نصب کرد. پس از به سلطنت رسیدن توفیق پاشا در مصر، که از اصحاب و مرید دیرینه سید جمال الدین بود، تمام قدرت حکومت مصر در دست سیّد قرار گرفت. او نیز، تمام همّ خویش را در اصلاح دستگاه حکومتی به کار برد و از اعضای حزب سیاسی خود(الحزب الوطنی الحر) بر کارهای کلیدی و جاهای حساس گمارد. اینان، اختلاس، رشوه و مظالم و انحرافات اداری را محرمانه و مستقیماً به سید گزارش می کردند و وی نیز، تذکرات لازم را به وزرای مربوط می داد. (21).

مدرسه جمالیه و تأثیر آن در نهضتهای اصلاحگرانه جهان اسلام
ظهور سید جمال الدین اسدآبادی در عقد سوم قرن سیزدهم و مطلع قرن چهاردهم هجرى، باعث شد، نهضتهای اصلاحگرانه دینی و جنبشهای فکرى، به صورتهای مختلف، با مضمون واحد یا مشابه، در سراسر جهان اسلام به وجود آید. به همگان فهماند، اسلام نه یک عقیده مذهبی مهجور و خشک و ایمان قلبى، بلکه یک نظام تمام عیار اجتماعی سیاسی اقتصادی فلسفی و عبادی دینی و دنیوی است که قادر می باشد بهترین حکومتها را روی زمین تأسیس واداره نماید.
همچنین مدرسه جمالیه، باب اجتهاد را در جهان تسنن، پس از تجربه تلخ تاریخی ده قرنه ای که از انسداد آن می گذشت، گشود. رهبران اصلاح طلب را متوجه ضرورت بازگشایی این باب، به عنوان منبع چهارم، به جای قیاس، کرد. شیخ مصطفی عبدالرازق، در شرح حال شیخ محمد عبده، اظهار می دارد:
(در نوشته های شیخ محمد عبده، اقوال بعضی علمای شیعه از عهد صفوى، مانند: میرباقر داماد دیده می شود. )(22).
دکتر علی الوردی می نویسد:
«وى(عبده) از استادش سید جمال اخذ کرده و سیّد جمال از مدارس فلسفی شیعى. )(23).
آقای بهاء الدین خرمشاهی در این باب می نویسد:
(جنبش اصلاح طلبی اسلامی دو شاخه فکری همبافته و گاه مجزا داشته است که یکی را می توان شاخه نواعتزالیگری و دیگری را شاخه نواشعریگری نامید. پیشوایان شاخه نواعتزالی سید جمال الدین اسدآبادی و محمد عبده و دنباله گیران آن محمد اقبال و نیز طبعاً همه مصلحان شیعی ایرانی هستند و خاصه های اصلی آن در درجه اول گرایش به عقل و علوم عقلی و نیز علوم جدیده که جلوه جدید عقل است و اعتقاد به اختیار و دیگر نقادی حدیث است امّا در باب اجتهاد، غالباً اصلاحگران سنی پس از تجربه تاریخی ده قرنه ای که از انسداد باب اجتهاد می گذشت، به ضرورت بازگشایی این باب به عنوان منبع چهارم و به جای قیاس اذعان داشتند و به بانگ بلند آن را اعلام می کردند. این آشکارا تأسی به شیعه بود که همواره اجتهاد را(به نام عقل) چهارمین منبع از منابع چهارگانه استنباط احکام پذیرفته و به عمل آورده بوده است. )(24).
آقای حمید عنایت، در خصوص مدرسه جمالیه می نویسد:
(ولی از نوشته های سیّد، قرائن بسیاری بر تشیع او می توان یافت که مهمترین آنها، تأکید اوست بر ارزش اجتهاد و آشناییش با آراء فلاسفه اسلامی که این آشنایی همواره در مدارس شیعی بیشتر میسر بود تا در مدارس سنى.
ولی آنچه درباره سید اهمیت دارد. تأثیر اندیشه های او برجنبشهای سیاسی کشورهای اسلامی در قرن گذشته و حاضر است که در آن، به هیچ روی تردید نمی توان کرد. گسترش نهضت ضد استعماری و حسّ وطن دوستی در مصر قرن سیزدهم، به رهبری او و مریدانش روی داد . به طور خلاصه، عناصر اصلی میراث سید جمال الدین برای جهان اسلامی به نحو عام، و جهان عرب به نحو خاص، عبارت بود از: نخست اعتقاد به توانایی ذاتی دین اسلام برای رهبری مسلمانان و تأمین نیرومندی و پیشرفت آنان. دوّم مبارزه با روحیه تسلیم به قضا و قدر و گوشه نشینی و بی جنبشى. سوم بازگشت به منابع اصلی فکر اسلامى. چهارم تفسیر عقلی تعالیم اسلام و فراخواندن مسلمانان به یاد گرفتن علوم نو. و پنجم مبارزه با استعمار و استبداد به عنوان نخستین گام در راه رستاخیز اجتماعی و فکری مسلمانان. سید را در مورد مبارزه با استعمار باید رهبری مبدع دانست. )(25).

پیروان مدرسه جمالیه
ذکر نام اندیشه وران و متفکرینی که از مدرسه عقلی سید جمال الدین اسدآبادی پیروی نموده اند و آشکارا از این مدرسه شیعی که همواره اجتهاد را (به نام عقل) به عنوان مطمئن ترین مأخذ از منابع چهارگانه در استنباط احکام پذیرفته و در مؤلفات خویش بدان عمل نموده اند، سخن را به درازا خواهد کشاند، از این روى، به مشاهیر پیروان مدرسه عقلی جمالیه اشاره خواهیم نمود. شیخ محمد عبده فرزند حسن خیرالله(1266 - 1323 ه. ق. ) مفتی دیار مصر واز مشاهیر علمای اصلاح طلب. وى، علوم عقلیه را از حوزه سید جمال الدین اسدآبادی فراگرفت و از مریدان و ملازمان وی بود. استاد ما، شیخ آقا بزرگ تهرانی می نویسد:
(ویکفی الشیعة الامامیة فخراً فی قبال مصر و رجالها ان یکون معلمها الاول و رئیس نهضتها الحدیثة الشیخ محمد عبده تلمیذاً للمترجم(الاسدآبادى) فقد صرح غیرمرة انه اخذ کلما عنده منه واعترف - فی مقدمته التی کتبها لرسالة المترجم فی الرد علی الدهریة - بالعجز عن تحدید منزلته العلمیّة. )(26).
او، نزد اهل سنت، از آن روی بلند است که نه تنها در احیای فکر دینی و انطباق آن با مبانی عقلی کوشید، بلکه از تجدد خواهی دینی برای اصلاح پاره ای از وجوه زندگی اجتماعی مصر بهره جست. )(27).
آقای بهاء الدین خرمشاهی در نهج و شیوه وی می نویسد:
(شیخ محمد عبده، بنیانگذار مکتب نوینی در تفسیر قرآن است، مکتبی که به کلی با تفسیر نویسی قدیم تفاوت دارد. شیوه تفسیر نویسی عبده(که شش سال در جامع الازهر، از 1317 تا 1323 ه. ق.، اندکی پیش از وفاتش، تفسیر می گفت) دو مشخصه داشت: اعتماد و اتکای بسیار به عقل در فهم مراد الله . )(28).
آقای سید حمید عنایت می نویسد:
(با این همه، هیچ کس به اندازه سید جمال الدین اسدآبادی در تحول روحی عبده مؤثر نبود . روش سید جمال الدین، در تفسیر قرآن و احاطه اش بر تفسیر و ذوقش در مباحث عرفانی و فلسفی و اخلاق اجتماعی اسلام، چشم عبده را به جهانی که الازهر از او پنهان نگاه می داشت، گشود. )(29).
وى، مؤسس مدرسه نوینی در تفسیر قرآن کریم است و باب اجتهاد را، به جای قیاس، در پیروی از مدرسه شیعه گشود و نیز در تفسیر آیات، از عقل بهره گرفت. در نوشتهای او، از اقوال فلاسفه شیعه بسیار مشاهده می گردد و شاگردان وى، مکتب و شیوه وی را رواج دادند.
سید محمد رشید، فرزند علی رضا بن محمد شمس الدین حسینی (1282- 1354ه. ق. ) از رجال اصلاح طلب و صاحب روزنامه المنار است. وى، از پیروان مدرسه جمالیه و از مشهورترین شاگردان محمد عبده و طریقت اصلاحی سید جمال الدین و استادش محمد عبده بود. از مدرسه شیعه، اجتهاد را به جای قیاس پیروی می کرد و عقل را چهارمین منبع از منابع چهارگانه استنباط احکام می دانست.
سید حمید عنایت درباره شیوه و روش وی می نویسد:
(درباره نظریات رشید رضا چندان سخنی نداریم. زیرا در نوشته های او، چیز نمی یابیم که بیش از او سید جمال و عبده نگفته باشند. تنها نکته ای که عقاید او را از تجدیدخواهان دیگر ممتاز می کند، اصرار اوست بر سر اصلاح خلافت سنی و اعاده آن به شکلی که در صدر اسلام معمول بود. سالهایی که رشید رضا در این باره مقاله می نوشت، مقارن بود با واپسین سالهای امپراتوری عثمانی که ناتوانی و فساد دستگاه سلطان عثمانی به عنوان خلیفه مسلمانان، بسیاری از سنیان را برفرجام خلافت نگران کرده بود. )(30).
شیخ عبدالعزیز فرزند خلیل جاویش(1293- 1347ه. ق. )خطیب، متکلم، مفسر و روزنامه نگار. وی از شاگردان شیخ محمد عبده و قائلین به اجتهاد است. عقل را به عنوان چهارمین منبع از منابع چهارگانه استنباط احکام شرعی پذیرفته است. وى، تونسی الاصل و مصری مولد و منشأ و فارغ تحصیل الازهر می باشد. مدتی استاد ادب عربی در دانشگاه کمبریج بوده و از آن پس به قاهره برمی گردد و سردبیر روزنامه(اللواء) در سال 1908م به عهده می گیرد و سیاست انگلیس را به بوته نقد می گذارد و به روشنگری مردم می پردازد. از این روى، به زندان می افتد و شش ماه در زندان به سر می برد. روزنامه(هلال) بعد از آن مجلّه(الهدایه) و(العالم الاسلامى) را منتشر کرد. بر قرآن تفسیر نگاشت و آن نوشته ها را در مجلّه خود منتشر کرد. وی در تفسیر، پیرو مکتب عبده بود. شیخ طنطاوی فرزند جوهری (1287- 1358ه. ق. ) از مشاهیر مفسران در قرن اخیر و صاحب تفسیر(الجواهر فی تفسیر القرآن الکریم) در 26 جلد و از پیروان مکتب تفسیری شیخ محمد عبده می باشد.
وى، در توجه به علوم جدیده به افراط گراییده است. او نیز به اجتهاد قائل است و عقل را به عنوان چهارمین منبع از منابع چهارگانه در استنباط احکام شرعیه می داند و از پیروان مدرسه جمالیه می باشد.
شیخ محمد فرزند مصطفی بن محمد بن عبدالمنعم مراغی مصرى(1298- 1364ه. ق. ) شیخ الازهر و از مشاهیر مفسران سنی از شاگردان و یاران شیخ محمد عبده است. وى، بیش از ده سال ریاست الازهر را به عهده داشت. وى، از پیروان مدرسه جمالیه بود. شیوه تفسیر وى، در خطوط اصلى، تابع مکتب تفسیر استادش عبده می باشد. وى، در تفسیر، از احادیث رسول اکرم(ص) و آرای مفسران، بهره می گیرد.
شیخ عبدالقادر فرزند مصطفی مغربی طرابلسى(1284- 1375ه. ق. )، از مشاهیر علمای قرن چهاردهم هجرى، ادیب، مفسر، لغوی و مبارز اجتماعی و اصلاحى، بود. او، تونسی الاصل و سوری مولد است. و نیابت ریاست (المجمع العلمی العربی دمشق) را به عهده داشت. وى، به سید جمال الدین اسدآبادی منظم گردید. سپس از ملازمین شیخ محمد عبده گردید. از اکابر شاگردان وی می باشد. در سال 1908 م. به طرابلس شام بازگشت و روزنامه(البرهان) انتشار داد. او از پیروان مدرسه جمالیه است و در تفسیر، به سبک اصلاحی استادش شیخ محمد عبده مشی می کرد. آثار بسیاری از وى، به طبع رسیده، از جمله: مذکرات جمال الدین الافغانى.
محمد فرید فرزند مصطفی وجدى(1295- 1373ه. ق. ) از محققان و مفسران معاصر صاحب دائرة المعارف القرن العشرین. وی نخست در شهر السویس مصر مجله(الحیاة) را منتشر نمود، سپس به قاهره هجرت و روزنامه (الدستور) را تاسیس کرد. دارای مؤلفات بسیاری در دفاع از حریم اسلام در مقابل مادیگرایان است. وى، از پیروان مکتب اصلاحی شیخ محمد عبده می باشد. از آثار وی در علوم قرآن، تفسیر(صفوة العرفان فی تفسیر القرآن) است که مکرراً به طبع رسیده. شیخ محمود شلتوت(1310- 1383ه. ق. )، از ائمه فتوا و شیخ الازهر و مفتی اعظم مصر و مصلحان نامی قرن اخیر در جهان اسلام. وی فارغ التحصیل دانشگاه الازهر در سال 1918 م است. وى، در الازهر، کرسی تدریس داشت و کوشش بسیاری در اصلاح الازهر نمود، تا اینکه شیوخ کژاندیش، وی و طرفداران او را از الازهر اخراج نمودند. در سال 1935م. مجدداً به الازهر راه یافت و ریاست دانشکده الشریعه را به دست گرفت و در سال 1958م. به عنوان شیخ الازهر، تعیین گردید. همچنین ریاست الازهر را تا هنگام وفات، به عهده داشت. وى، از جمله علمای سنی است که پس از گذشت ده قرن از انسداد باب اجتهاد، به ضرورت بازگشایی این باب، به عنوان چهارمین مأخذ از منابع چهارگانه در استنباط احکام شرعیه و مسائل فقهیه به جای قیاس، فتوا داد.
خیرالدین الزرکلی در وصف وى، چنین اظهار می دارد:
(وتخرج بالازهر 1918م و تنقل فی التدریس الی ان نقل للقسم العالى بالقاهره 1927م و کان داعیة اصلاح نیرالفکرة یقول بفتح باب الاجتهاد وسعی الی اصلاح الازهر فعارضه بعض کبار الشیوخ و طرد هو و مناصروه. )(31).
وى، از پیروان مدرسه جمالیه و صاحب فتوای مشهور در جواز پیروی از مذهب شیعه جعفرى، به عنوان مذهب پنجم در اسلام، است. بیش از بیست و شش عنوان، از مؤلفات او به طبع رسیده است، از جمله تفسیر قرآن در ده مجلد.

وفات سید جمال الدین اسدآبادی
سیّد در روز سه شنبه پنجم شوال سال 1314ه. ق. در استانبول به شکل مرموز وفات یافت و بنابراصح اقوال و قرائن به شهادت رسید. در روزهای آخر زندگى، زندگی او، که از اقباط مصر بود، به نام جرجی افندی و سخت تحت تأثیر افکار سیّد، ملازم بود. پس از وفات سید جمال الدین، او، دوستان سید را خبر نمود.
مأمورین امنیتی دولت عثمانى، به خانه سیّد آمدند و اوراق و نوشته ها و نامه ها و مخلفات سیّد را ضبط کردند. به خاطر جوّ خفقانی که دولت عثمانی ایجاد کرده بود، به جز چند نفر معدود از شیعیان و دوستان ایرانی سید، هیچ کس بر سر جنازه وی حاضر نشد. سپس توسط چهار حمال، جنازه مطهر او را به گورستان (شیخلر مزار لغى) در کنار بسفر حمل نموده و به خاک سپردند، بدون علامت یا سنگ قبر!.

مرقد مطهر سید جمال الدین اسدآبادی
نخست بقعه مطهر سید جمال الدین اسدآبادی توسط خان ملک ساسانی و آقای اسدالله ممقانى، وزیر سابق دادگسترى، که در آن هنگام ساکن استانبول بود، شناسائی و با آجر بناگشت و اطراف آن را نرده آهنی نصب کردند. سپس در سال 1345 ه. ق. 1926م. (شارلس کراین) آمریکایی بر بقعه شریف سیّد، سنگ مرمر زیبایی نصب و اطراف آن را با نرده های آهنی محصور کرد. در مقابل آن، این عبارات، به ترکی بر روی سنگ مرمری حک شد که ترجمه فارسی آن چنین است:
(بنای این مرقد، توسط دوست حمیم مسلمانان جهان، مستر شارلس آمریکایی در سال 1926م انجام شد. ).

انتقال رفات سید جمال الدین اسدآبادی به افغانستان
در سال 1364ه. ق. - 1944م، هنگامی که روابط ایران و ترکیه تیره بود، دولت افغانستان مساعی خویش را جهت نقل رفات سید جمال الدین از استانبول به کابل به کار گرفت. استخوانهای مطهر سید جمال الدین را در تابوت نفیس جا دادند و طی تشریفات مهیب و عظیم، در حضور هیأت افغانى، و هیأت ترکى، تابوت را با قطار، از استانبول به عراق انتقال دادند. در دهم کانون الاول سال 1944م تابوت سید جمال الدین که رفات او را در برداشت، از موصل وارد بغداد گردید. در ایستگاه راه آهن بغداد، با حضور علمای فریقین، سنی و شیعه و مقامات رسمی و جمعی از وزراء و سایر مردم، مراسم استقبال رسمی و مردمی انجام گرفت و سپس تابوت به آرامگاه شیخ عبدالقادر گیلانی انتقال داده شد و در روز 15 کانون الاول، کنگره و مجلس عظیم تودیع، که علمای فریقین: سنی و شیعه و سایر مقامات رسمی حضور داشتند، تشکیل شد و شاعر معروف شیعه، محمد مهدی جواهرى، قصیده ای که به همین مناسبت تنظیم نموده بود، در جمع حاضرین قرائت کرد، با این مطلع:
هویت لنصرة الحق السهادا فلولا الموت لم تطق الرقادا. وهمچنین خالد الهاشمى، طه الراوى، احمد زکی الخیاط و جلال حنفی سخنرانان این کنگره بودند که به مبارزات و افکار فلسفی و اصلاح طلبی و ستیزه با استعمار و به قسمتی از زندگی سید جمال الدین اسدآبادی اشاره نمودند. آن گاه تابوت را به فرودگاه بغداد و از آن جا با هواپیما به شهر بصره و از طریق دریا، با کشتی به هندوستان سپس از راه زمینی به کابل انتقال دادند. در پایتخت افغانستان، از رفات سید جمال الدین اسدآبادی استقبال عظیم و مهیب به عمل آمد و در پیشاپیش مستقبلین، شاه افغانستان، محمد ظاهر شاه و وزرای او قرار داشتند. محمد ظاهرشاه و وزرای او، نعش مبارک را بر دوش خویش گرفتند و در مسجد بزرگ، که امروز از بزرگترین مساجد کابل است، به خاک سپردند. مقبره سیّد دارای ضریح باشکوه می باشد.

انعکاس انتقال نعش مطهر سید جمال الدین اسدآبادی به افغانستان در ایران
هنگامی که این خبر به ایران رسید، موج اعتراضات از نقاط مختلف ایران برخاست. اهالی اسدآباد و منسوبین سیدجمال الدین، در تاریخ 13 محرم الحرام سال 1365ه. ق. تلگرافی به نخست وزیر وقت مخابره کردند. نامه ها و تلگرافهای بسیاری خطاب به دولت و مجلس ارسال گردید. مجلس شورای ملى، از وزیر خارجه وقت خواست تا اقدامات لازم را برای جلوگیری از حمل رفات سید جمال الدین اسدآبادی به افغانستان به عمل آورد:
(جناب آقای وزیر خارجه، راجع به جسد مرحوم سید جمال الدین اسدآبادى، که می خواهند حمل به افغانستان نمایند، آیا اقدامی شده است و اطلاعی حضور محترم هست، یا محتاج به تحقیق است. چون تلگرافاتی در این موضوع از همدان و اسدآباد رسیده و باید در مجلس قرائت شود19/9/23. مخبر: فرهمند).
پاسخ وزیر امورخارجه شماره 15766 مورخه 10/23/.
(مجلس شورای ملى. - پاسخ نامه مورخه 12/10/23 - نامه دیگری از همدان، به تاریخ 2/10/23 مبنی بر تقاضای دفن اسکلت شادروان سید جمال الدین در ایران واصل، جواباً زحمت افزا می شود که وزارت امور خارجه، به محض اطلاع اقدامات لازم در طهران و استانبول به عمل آورد که اسکلت به کابل حمل نگردد، ولی معلوم گردید که اسکلت فقید سعید در 24/9/1323 باطیاره از بصره به کابل حمل گردیده است. ).
هنگامی که نعش سید جمال الدین اسدآبادی به بغداد رسید و علمای کربلا مقدسه و نجف اشرف از ماجرا مطلع گردیدند، مخالفت شدید خویش را با انتقال رفات سید به افغانستان اعلام نمودند و نامه ها و تلگرافاتی به علمای ایران ارسال داشتند و از دولت ایران وسفارت کبرای ایران در بغداد و کنسولی ایران در کربلا خواستند اقدامات لازم، جهت جلوگیری از حمل نعش سید به افغانستان به عمل آورد، اما سودی نبخشید و به کمک سنیهای بغداد، خروج رفات سیّد از عراق انجام گردید.

پی نوشت:
1. (لمحات اجتماعیه من تاریخ العراق الحدیث) دکتر علی الوردى، ج 3/269، چاپ بغداد، سال 1972م.
2. (همان مدرک).
3. (نقش سید جمال الدین اسدآبادی در بیداری مشرق زمین)، محیط طباطبایی /496 - 50، چاپ اول.
4. (سید جمال الدین حسینی پایه گذار نهضتهای اسلامى)، صدر واثقى/22، پیام، تهران.
5. (المآثر والآثار)، اعتماد السلطنه/183، چاپ سنگى. تهران.
6. (الشواهد الربوبیه)با مقدمه جلال الدین آشتیانى/110- 115 - دانشگاه مشهد.
7. (همان مدرک)/114.
8. (مذاهب و فلسفه در آسیا وسطى)، کنت دوگوبینو/82- 94، ترجمه: م - ف.
9. مجلّه(حوزه) شماره 57- 56/388- 391.
10. (دائرة المعارف تشیع)، ج 3/180- 181.
11. (دائرة المعارف فارسى)، مصاحب، ج 2/1524، ماده شیخیّة.
12. مجلّه(حوزه)، شماره 57- 56/392.
13. (الکرام البرره)، آقا بزرگ تهرانى، ج 1/227، دارالمرتضى.
14. (شرح حال و آثار سیّد جمال اسدآبادى)، میرزا لطف اللّه خان/18.
15. (دائرة المعارف الاسلامیه الشیعه)، سید حسن امین، ج 4/547، بیروت.
16. (جمال الدین الافغانى)، عبدالقادر مغربى/30- 31، قاهره.
17. کاتب این سطور، در سفرهای متعددی که به قاهره داشته از این قهوه خانه دیدار کرده است. آخرین دیدار در تابستان 1390ه. ق. صورت گرفت.
18. (جمال الدین الافغانى)، عبدالرحمن الرافعى/15- 17، قاهره.
19. (جمال الدین الافغانى)، شیخ محمود ابوریه/38، قاهره.
20. (جمال الدین الافغانى)، عبدالرحمن الرافعى/39.
21. (لمحات اجتماعیه من تاریخ العراق الحدیث)، دکتر علی الوردى، ج 3/280، بغداد؛(زعماء الاصلاح)، احمد امین/74، قاهره.
22. (محمد عبده)، مصطفی عبدالرازق/70، قاهره.
23. (لمحات اجتماعیه)، دکتر علی الوردى، ج 3/269، بغداد.
24. (تفسیر و تفاسیر جدید)، بهاء الدین خرمشاهى/19، کیهان.
25. (سیری در اندیشه سیاسی عرب)، حمید عنایت/78- 79، امیرکبیر.
26. (نقباء البشر)، آقا بزرگ تهرانى، ج 1/311، دارالمرتضى، مشهد.
27
28. (تفسیر و تفاسیر جدید)، بهاء الدین خرمشاهى/25- 26.
29. (سیری در اندیشه سیاسی عرب)، حمید عنایت/117- 118.
30. (همان مدرک)/157- 158.
31. (الاعلام)، خیرالدین زرکلى، ج 7/173، دارالعلم للملایین، بیروت.