موسيقی و دستاوردهای مشروطه

موسيقی ايران در برابر خدمت بزرگی که به جنبش مشروطه کرده از نيروی سترگ فرهنگی نهفته در آن ياری ها گرفته و خود را متناسب با خواست زمانه پرورش داده است.


روند نو سازی در جامعه موسيقی ايران البته چهل سالی پيش از جنبش، از زمان بنياد دسته موسيقی نظام در دارالفنون آغاز شده بود. آشنايی با تئوری موسيقی بين المللی، سازهای اروپايی و ارکستر و گروه نوازی تنها به چهار ديواری دسته موسيقی نظام منحصر نماند و به مرور زمان در کل جامعه موسيقی، حتی در حوضه های سنتی گسترش پيدا کرد و تاثير گذار شد.


با اين همه ساخت و پرداخت و اجرای موسيقی تازه مثل موسيقی کهنه همچنان ويژه محافل اشرافی و جمع نخبگان باقی ماند. اعضای "خاندان هنر" يعنی "علی اکبر فراهانی" و پس از او دو پسرش "آقا حسينقلی" و "ميرزا عبدالله" همه دانش و هنر خود را در محافل دربسته اشرافی عرضه می کردند. 


بعضی هاشان حتی نواختن برای جمع مردم عادی را ننگ و عاری می دانستند. گناهی نيز نداشتند. زير تاثير سمپاشی های واپسگرايان پرداختن به موسيقی سبب سلب اعتبار اجتماعی می شد. 


پرهيز از اجرای موسيقی همگانی، مردم عادی را نيز با موسيقی سنتی بيگانه می ساخت. آن ها به طور خود جوش موسيقی باب طبع خود را می پروراندند که نمونه هايش را در بايگانی های موسيقی عاميانه می توان يافت.


موسيقی سنتی بدون پشتوانه مردمی در دو سه دهه پيش از جنبش مشروطيت، ضعيف و تکيده شده بود و نمی توانست با نيازهای انقلابی آن سازگاری و هماهنگی نشان بدهد. جنبش ناله و ندبه نمی خواست. سرود و ترانه می طلبيد. آن هم سرود و ترانه ای که زبان دل همگان باشد و نه بازگوی تمنيات خصوصی. نياز جنبش به زودی آن چه را که می خواست فراچنگ او قرار داد. 


از يک طرف "عارف" سر بر آورد که دانسته بود اگر نمی تواند تغيير چندانی در آهنگ ها پديد آورد دست کم می تواند همان آهنگ های سنتی را با متن های تازه انقلابی برانگيزاننده پيوند بزند.


اين گونه بود که "متن" به داد آهنگ نيز رسيد! دشتی و ابوعطا و افشاری -مشتقات شور که شنيدن مکرر آن ها تا آن زمان غم دل را افزون می ساخت، بسياری متن های پرخون عارف توده های مردم را به مبارزه و پايداری بر می انگيخت. ( درباره عارف و نقش برجسته اش در جنبش مشروطه در مقاله ای جداگانه و به تفصيل سخن گفته ايم) 


تا پيش از مشروطه موسيقی از سوی ملايان و واپسگرايان وسيله لهو و لعب و باطل و حرام معرفی می شد و هنگامی که در خدمت هدف های آزادی خواهانه جنبش قرار گرفت، دهان واپسگرايان- يا دست کم آن بخش از آنان که در کار جنبش مشارکت داشتند، بسته شد و اعتبار اجتماعی از دست رفته موسيقی اعاده گرديد.


ارکستر و گروه نوازی


اين اگرچه بزرگ ترين پاداشی است که موسيقی در برابر خدمت به مشروطه به دست آورده ولی همه به دست آمده های آن نيست. گسترش "جمع شنوندگان" (پوبليک) به ويژه در قشر های پائينی جامعه، يکی ديگر از آن هاست که به نوبه خود سبب پيدايش ارکستر گروه نوازی شده است.


ارکستر در جستجوی "صدادهی" افزون تر، سازهای بيگانه ولی سازگار با موسيقی ملی را به همکاری طلبيده و آهنگ زدن را به افرينش آثار متنوع تر بر انگيخته است. همه اين عوامل پيوسته به هم، موسيقی ايران را از محافل در بسته به در آورده و به نهری همگانی تبديل کرده است.


نخستين ازکسترها را دسته موسيقی نظام به وجود آورد، متشکل از سازهای بادی و برای اجرای مارش های نظامی که به کار سپاهی گيری می آمد و البته "لومر" فرانسوی، سر پرست موسيقی نظام پس از چند سال اقامت در ايران، ارکستر جنبی ديگری را بنياد کرد که علاوه بر چند ساز بادی، ويولن و ويولن سل و پيانو را نيز در خود داشت.


لومر با اين ارکستر به اجرای تکه هايی از موسيقی سنتی و بومی ايران می پرداخت. با اين همه اجرای اين برنامه ها از محدوده دارالفنون محافل نخبگان فراتر نمی رفت.


کمابيش همزمان با برپايی جنبش مشروطه ارکستر تازه ای قد بر افراشت که خود را برای اجرای برنامه در فضای آزاد و تالارهای بزرگ آماده می کرد. بانی خير در اين کار انجمن خانقاهی "اخوت" بود که زير نظر "ظهيرالدوله" از مريدان "صفی عليشاه" و داماد ناصرالدين شاه اداره می شد. 


رهبری ارکستر را "غلامحسين درويش" معروف به درويش خان بر عهده داشت. او که از تعصبات سنتی به دور بود و خود از شاگردان مدرسه "لومر" به شمار می رفت، برای نخستين بار در موسيقی سنتی ايران، سازهای اروپايی مثل ويولن، ويولن سل، پيانو و فلوت را کنار سازهای ملی، تار و سه تار و سناتور نشانيد و توان صدادهی ارکستر را دو چندان ساخت. 


کنسرت های ارکستر غالبا درباغ های پهناور تهران و در برابر جمع شنونگان پانصد ششصد نفری برگزار می شد و توان صدا دهی بيشتری را می طلبيد.


درويش خان اگرچه خود اهل سياست و انقلاب نبود ولی فضای انقلابی جنبش ذهن و انديشه همه را زير تاثير می گرفت. در ميان تصنيف های مثلثی گانه او، يکی دو تصنيف در پيوند با شعر ملک الشعارای بهار پديده آمده که پيام های انقلابی را به جمع شنوندگان منتقل می کند.


باری پيدايش ارکستر بزرگ ملی و فراگير شدن موسيقی را در سطح جامعه از دستاورد های ارزنده مشروطه به شمار آورد.


دستاوردهای ديگر


شعار "عدالت و آزادی" خواست های اصلی جنبش به شمار می رفت، راه را برای رهايی زنان از قيد و بند های مرد سالارانه هموار کرد و از جمله در جامعه مردانه موسيقی سنتی ايران تاثير نهد که به مرور حضور زنان را نيز در ميان خود پذيرا شد. زنان دلاوری پيدا شدند که خطر کردند و پای بر صحنه های اجرايی نهادند.


"قمرالملوک وزيری" در صدر آنان نشسته است. حضور بی حجاب و نقاب او در نخستين کنسرت گراند هتل، راهبندان های هراس آوری را از پيش پای زنان هنرمند برداشت و موسيقی تکصدايی سنتی را از طراوت صدای زنانه برخوردار ساخت.


دستاورد های جنبش مشروطه برای موسيقی ايران از اين ها نيز فراتر می رود. پيدايش حوزه تازه ای در جامعه موسيقی که ما عنوان "پيشرو" را بر آن می نهيم، يکی ديگر از آن هاست.


اگرچه اين حوزه که در ساخت و پرداخت موسيقی، به موازين موسيقی بين المللی تکيه می کرد، از همان دسته موسيقی نظام سر بر آورده ولی تجدد طلبی های مشروطه امکان پروردن و باليدن به آن داده است. 


بنياد مدرسه موسيقی وزيری و پس از آن هنرستان عالی موسيقی سبب شد که موسيقيدانان ايران با موسيقی بين المللی آشنا شوند و از تکنيک های سازگاز آن برای آفرينش بهره بگيرند.


اين شيوه کار از يک ملال يکنواختی را از بدنه موسيقی ملی می زدود و از سوی ديگر "زبانی جهان فهم" به موسيقی ملی می بخشيد تا به ياری آن بتواند ارزش های خود را به جهانيان بشناساند.


در حوزه موسيقی پيشرو، موسيقی صحنه ای نيز به بار آمد. همان چيزی که ساخت و پرداختش آرزوی عارف و عشقی، شاعران مشروطيت بود. ولی فضای آن روزگار هنوز امکان بر آورده شدنش را نمی داد.


همچنان می توان دستاوردهای ديگری را بر شمرد که از آن در می گذريم. در يک کلام کوتاه تاکيد می کنيم که مشروطه خدمت گرانبهای موسيقی به خود را با دست و دلبازی بسيار، جبران کرده است!

 

    History Site of Mirhadi hoseini


      Teacher Training University


              Tehran  -IRAN