جنبش مشروطه؛ جنبش ضد استبدادی و نه ضد استعماری

نباید فراموش کرد که یکی از ویژگی های نهضت مشروطه، ضداستبدادی بودن آن است و نه ضد استعماری؛ زیرا تا آن جا که به طبقه تحصیل کرده و آثار ناشی از ترویج غرب گرایی آنان مربوط می شود، طبیعی است که حرکت یاد شده، بیش تر ضد استبدادی باشد تا ضد استعماری.

در جامعه آن روز تهران و تبریز، به دنبال نیم قرن تبلیغ از سوی مدارس اروپایی و مسیحی در ایران، از نظر اجتماعی، سیاسی، آموزشی و تربیتی، زمینه مساعدی برای شورش علیه نظام سنتی پدید آمده بود. در چنین شرایطی اندیشه حاکم بر ایران عصر انقلاب مشروطه، نه اندیشه ضد سلطه خارجی، بلکه حمایت از آن برای رهایی از بند سنت ها بود؛ چیزی که در اصطلاح آن روزگار، «آزادی خواهی» و «ضدیت با استبداد» نامیده می شد.

بسیار روشن است که اندیشه ای که پیروی از غرب را در رأس برنامه های خود قرار داده بود و ایرانیِ همانند کشورهای غربی را می طلبید، نمی توانست ویژگی ضداستعماری روشنی داشته باشد؛ آن هم زمانی که هنوز در آغاز راه بود و به شدت از جذابیت های غرب حمایت می کرد. در واقع خصیصه اصلی روشن فکری ایران در آغاز ظهور و نیز در ادامه آن است که به دلیل پیروی از غرب، برای همیشه طرفدار غرب باقی ماند. جالب آن که در بسیاری از موارد حتی اگر ضدیتی با غرب داشت، همین ضدیت نیز متأثر از روش های غربی بود.

تا آن جا که آثار منورالفکران در مشروطه نشان می دهد، هیچ نوع خصلت ضد استعماری در آن نیست؛ بلکه به عکس، طرفداری روشنی از غرب و حتی نفوذ انگلیس در ایران و آباد کردن ایران از طریق استعمار، در اندیشه ها و عملکردهای منورالفکران وجود دارد. کانون توجه آنان به مسایل داخلی و نفی نظام سنتی که استبداد قاجاری بخشی از آن را به خدمت خود درآورده بود، محور تلاش های آنان به شمار می رفت.

به هر روی برای نسل نخست روشن فکران ایرانی، استعمار معنا و مفهومی نداشت؛ حتی حاضر بودند برای ترقی، از استعمار هم بهره گیرند. حمایت میرزا ملکم خان و میرزا حسین خان سپهسالار از اعطای امتیاز به دولت های استعماری، بدین معناست که دو روشن فکر یاد شده که یکی پدر فکری مشروطه و قانون گرایی و دیگری پدر عملی و اجرایی منورالفکری عصر نخست روشن فکری اند استعمار را ابزار ترقی می دانند.

البته نباید گمان داشت که در آن دوره، استعمار چندان هویت خود را برای اینان آشکار نکرده بود؛ بلکه به عکس، در آن دوره، استعمار در بسیاری از نقاط آسیا و آفریقا، چون «پادشاهی مستبد» بر جهان حکمروایی می کرد. دلیل اصلی حمایت منورالفکرها از غرب، اندیشه غرب گرایانه آنان بود که غرب را قبله گاه و سجده گاه خویش می دیدند و به همین دلیل، چشمان خود را بسته بودند. قرن ها کارشان فعالیت در جهت محو ارزش های سنتی و ویران کردن آن ها بود؛ به همین دلیل بسیاری از اوقات این افراد عمله استعمار می شدند و احساس نگرانی هم نمی کردند؛ حتی به چنین مرحله ای از شعور سیاسی هم نمی رسیدند؛ زیرا چنین شعوری با اساس تفکر آنان سازگار نبود. همکاری گسترده بسیاری از منورالفکران اولیه ایران با استعمار هم از جهت اقتصادی و هم فرهنگی آن هم به قصد ترقی کشور، شاهدی بر صدق این مدعاست. در این چارچوب، تفسیر مفهوم «قانون» و «ترقی» هم در قالب همان برداشت های غربی صورت می گرفت.

در کنار این ها، سال های متمادی بود که در ایران، روس و انگلیس مشغول بهره گیری از مواهب متعلق به این ملت بودند و در کمک به عقب ماندگی و وابسته کردن اقتصاد این کشور، تقویت استبداد، سرکوبی حرکت های مردمی و وابسته نمودن بخش اعظم حاکمان ایرانی و صاحب منصبان، فعالیت گسترده ای داشتند؛ اما منورالفکرها، لحظه ای بر ضد استعمار فعالیتی نکردند.

چنین موضعی در مشروطه، درست برخلاف جنبش تنباکو بود که گرچه به ظاهر ضد استبداد بود، در باطن در برابر استعمار قرار داشت؛ حرکتی که در ادامه آن، تفکر و حرکت عملی گسترده ای را برای مقابله با غرب و نفوذ اقتصادی سیاسی آن ایجاد کرد؛ اما به سبب غلبه روشن فکران بر اوضاع فکری ایران، به جایی نرسید.

بی دلیل نیست که مشروطه خواهان یک ماه در سفارت انگلیس بست نشستند و بعدها نیز منورالفکرهای تاریخ نویس مدعی شدند که این امری عادی بوده و به هیچ روی نباید در تحلیل این جنبش تأثیری برای آن قایل شد.