مشروطه چرا مشروطه نشد؟

در تاریخ درخصوص مشروطه و علل بوجود آمدن آن به طور مفصل آمده است و خوانندگان تاریخ و محققین تاریخ در این خصوص آگاهی کافی دارند . اما آن چیزی که در این مقاله بنده می خواهم به آن بپردازم این است که آن زوایا و نقاط کور تاریخی که در آن زمان به خوبی باز شناسی نشد تا از انحراف و خمیدگی نهال نوپای مشروطه جلوگیری کند را روشن کنم ، البته به طور اجمالی به آن می پردازم زیرا شرح آن مفصل است .

چرا این شد؟ آن همه انتظارات و آرزوهای بزرگ به کجا رفت ؟ چرا در عمل نه مملکت به سمت پیشرفت و ترقی رفت ، نه قانون مشروطه به طور کامل حاکم شد ؟ نه اختیارات حکومت کاهش یافت ، نه قبله عالم و شخص اول مملکت مطیع امر قانون شد؟ نه انجمن ها مبدل به تشکل و احزاب سیاسی و صنفی مدرن شدند و نه مطبوعات باقی ماندندو….

آیا مشروطه و آن امواج نوگرایی و ترقی خواهی تخیلی ،افسانه و دروغ بود؟ و هزاران سؤال از این قبیل که در ذهن هر پژوهشگری ریشه دارد . پاسخ آن است که همه اینها بود و مشروطه نیز به وجود آمد اما به صورت دولتی مستعجل ، که نیامده به سرای باقی شتافت .

مشروطه بقی ماند اما هیچیک از اهداف آن به طور کامل به بار نیامد.

مهندس عبدالله ریاضی که سال های سال ریاست مجلس شورای ملی در زمان محمدرضا پهلوی را بر عهده داشت چنین می گوید :«بزرگرترین و بالاترین افتخارش برآوردن منویات ملوکانه و اطاعت از اوامر ذات اقدس شهریاری بود .

چرا مشروطه به جایی نرسید ؟ 

 

عده ای از نویسندگان معتقدند که نهضت مشروطه یک جریان اصیل ملی و خود جوش نبوده و بالطبع برای چنین حرکتی نتیجه ای جز شکست انتظار نداشتند. عده ای همچون کسروی ، عدم موفقیت مشروطه را ناشی از بی اطلاعی مردم و حتی رهبران آن جنبش از معنا و مفهوم درست مشروطه می دانند. برخی همچون ناصرالملک که نخستین ایرانی بود که در قرن نوزدهم در دانشگاه آکسفورد انگلستان درس خواند، مشروطه را حرکتی احساسی ، زود رس و خارج از ظرفیت و توان جامعه ایران می دانستند و امیدی به موفقیت آن نداشتند .

عده ای شامل طیف نسبتاً وسیعی از نویسندگان و تحلیل گران که به شکل حادی دچار بیماری «توهم توطئه» هستند. آنان در هر پیچ و خم سیاسی و تحول تاریخی به دنبال یافتن دستهای پیدا و پنهان انگلستان ، روسیه ،آمریکا، صهیونیزم ، استعمار و فراماسونها هستند. تبیین آنان از مشروطه وعلل ناکامی آن نیز در توطئه های فراماسونری و تحریکات عناصر پشت پرده ، عوامل نفوذی استعمار بین الملل و دشمنان نامرئی خلاصه می شود. تحلیل دیگری نیز وجود دارد که علل ناکامی مشروطه را پیوستن منافقانه و مزدورانه شماری از رجال حاکم بر مشروطه و سپس خنجر زدن از پشت به آن می دانند . و سرانجام اندیشه ای که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی رایج شده است . این نظریه علت اصلی شکست مشروطه را در آن می داند که جریانات "لیبرال"، "غرب زده" و " وابسته" پس از پیروزی مشروطه آن را از مسیر اصلی اش که شریعت خواهی بود ، خارج کردند و به انحراف کشاندند . این جریانات از ابتدای حکومت مشروطه سعی کردند تا نیت واقعی خود را پنهان سازند و حتی به منظور جلب روحانیون ، مشروطه را در یک لباس مذهبی عرضه کردند . اما پس از پیروزی مشروطه آنان دیگر اصراری بر مخفی نگهداشتن اهداف واقعی خود که ایجاد یک نظام سکیولار غربی بود نداشتند . بنابراین از یک سو تز جدایی دین از سیاست را مطرح کردند و از سوی دیگر تلاش نمودند تا روحانیون را از دخالت در عرصه فعالیت های سیاسی و اجتماعی کنار بزنند .

عملکرد آنان باعث سرد شدن و کناره گیری علما از مشروطه شد و با کنار رفتن آنان مردم نیز که به پشتوانه و رهبری مراجع وارد مبارزه شده بودند از مشروطه حمایت نکردند . علی رغم تفاوت هایی که در قبال مشروطه و علل ناکامی آن وجود دارد ولیکن همه این اظهار نظرها دارای یک وجه مشترک هستند که عبارتست از : « دچار بودن به همان بیماری مزمن حاکم بر نگرش تاریخی ما : فرو رفتن در فضایی از ایدئولوژی زدگی ، اوهام ذهنی گرایی ، خیالبافی و در یک کلام خلاصه کردن تحولات سیاسی و اجتماعی در بستری از توهم ، فرضیات دایی جان ناپلئون ،فرهنگ سیاسی « کار، کار انگلیسی هاست .» . 

تحلیل دانشگاهیان : 

 

تحلیل دیگری که در محافل دانشگاهی مطرح می باشد این است که نظام مشروطه ای که درغرب استقرار یاقته بر اساس یک پیشینه تاریخی بنا شده است . و مشروطه مولود تحولات سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی چند قرن گذشته مغرب زمین بود و پدیده ای نبود که یک شبه به آن رسیده باشند . اما در ایران چنین تحولاتی به وقوع نپیوست . عده ای اصلاح طلب آن مدل و الگو را بدون در نظر گرفتن پیش شرط ها یا پیش زمینه های تاریخی اش به گونه ای قالبی وارد ایران نمودند . طبیعی بود که چون شرایط سیاسی و اجتماعی لازم برای تشکیل حکومت مشروطه یا نظام سیاسی انتخابی در ایران بوجود نیامده بود ، آن نهالی که نشاندند به بار ننشست و اندکی بعد خشک شد . که باید عنوان نمود که این دیدگاه در راستای نظرات کسروی و ناصر الملک می باشد . این دیدگاه نسبت به سایر دیدگاه ها این مزیت را دارد که تاریخ ، جامعه و تحولات آن را از منظر «توطئه» و « دسیسه» نمی بیند . که این دیدگاه آخر از همه مستدل تر ، محکم تر می باشد . اما این دیدگاه نیز یک نقص دارد و آن این است که حکومت مشروطه و پارلمانی در غرب بر اساس یک سیر تاریخی بوجود آمد ، ولیکن در ایران نیز جریان مشروطه خواهی یک شبه بوجود نیامد .

« مشروطه در حقیقت پاسخی بود به بن بست رسیدن جریانات اصلاح طلبی که از اوایل قرن نوزدهم در ایران آغاز شده بود. »

بنابراین می توان گفت که زمینه های پیدایش نهضت مشروطه از یک قدمت تاریخی یکصد ساله برخوردار بود .

اما سئوالی که در اینجا قابل طرح است این است که آیا مشروطه واقعاً شکست خورد و به اهداف خود نرسید ؟

درست است که مشروطه نتوانست به آن اهدافی که دنبال می کرد دست یازد ولیکن دستاوردهای فکری و معرفتی سیاسی و اجتماعی آن را نباید فراموش کرد.

در نتیجه مشروطه بسیاری از باورهای کهن سیاسی « ایران شاهی» ، « خداشاهی» و « سایه خدایی» ترک برداشت .

مشروطه نتوانست به یک نظام سیاسی مردم سالار ختم شود ، اما توانست حکومت و جایگاه آن را تا قبل از مشروطه در آسمان بود پائین آورد و زمینی کند . مشروطه نتوانست حکومت را قانونمند و قانون پذیر سازد ، اما توانست آن اندیشه سیاسی سنتی را که رئیس و شخص اول مملکت را جانشین و سایه خدا می دانست و حاکمیتش را موهبتی الهی می پنداشت ، با اندیشه های نوینی جایگزین نماید که بر اساس آن حکومت و شخص اول مملکت را ، تابع قانون ، برگزیده ملت و مطیع نمایندگان مردم یا به قول مشروطه خواهان « مبعوثین ملت » می دانست . مردم یا حداقل بخشی از اقشار جامعه از آن پس نه تنها خود را فرمانبردار نمی دانند یا به گفته جان لاک « حکومت منتخب » یا حکومت بر « مبنای وکالت » و در نتیجه عزل و نصب آن را برای خود یک حق تلقی می کردند .

بزرگترین دستاورد مشروطه : 

 

بزرگترین دستاورد مشروطه آن بود که آن قالب چند هزار ساله را بر اساس آن مردم خود را « رعیت » و « گله » می پنداشتند و حکومت را « چوپان » و « عقل کل » به زیر سئوال برد . امروز مبنای بسیاری از بنیان های سیاسی ما در حقیقت همان آراء و اندیشه های مشروطه هستند : انتخاب نمایندگان مجلس توسط مردم ، حق رسیدگی به عملکرد دولت توسط مجلس ، انتخاب رئیس جمهور و حتی ولی فقیه ( به صورت غیر مستقیم ) به وسیله مردم ، اصل تفکیک قوا ، برابری در پیشگاه قانون ، حق استیضاح دولت و وزرا توسط نمایندگان مجلس و.. در اصل مفاهیمی هستند که مشروطه با خود آورد .

اندیشه هایی که در پشت مشروطه بود : 

 

مهمترین چیزی که باید عنوان نمود این است که همه از مشروطه یک مفهوم را دریافت نکرده بودند و معانی متفاوتی برای آن قائل بودند و عوام نیز از مشروطه چیزی زیادی نمی دانستند و تفسیر از مشروطه و اینکه مشروطه چیست و یا چه باید باشد وجود نداشت .

بنابراین چندین برداشت از مشروطه وجود داشت که به سه بخش عمده تقسیم می گردد که به قرار ذیل است :

1- نخستین جریان عبارت بود از تفکراتی که مستقیماً ملهم و متأثر از فلسفه سیاسی لیبرالیزم و دموکراسی غرب بود .

2- جریان دوم نیز اگرچه مبنایش غرب بود اما بیشتر به آن بخش از فلسفه و نگرش سیاسی که اصطلاحاً آن را « چپ » ، « رادیکال» یا سوسیالیستی می گوئیم باز می گشت .

3- جریان سوم که اگر چه رگه هایی از هر دو جریان نیز در آن وارد شده بود اما زبان آن را باید « شریعت» دانست . به تعبیر دیگر آراء و اندیشه هایی بودند که از زبان شریعتمداران ، اعم از علما و روحانیون و یا افراد غیر روحانی بیان می شدند .

موانع تحقق مشروطه : 

 

علل و عوامل مشخصی که برخی داخلی بودند و دسته ای خارجی مانع از تحقق یا نهادینه شدن مشروطه شدند .

عوامل داخلی موانعی بودند که با در نظر گرفتن ساختار سیاسی ، اقتصادی واجتماعی ایران ، و قوع آنها گریز ناپذیر بود . البته گریز ناپذیر بودن آنها لزوماً نباید به معنای محکوم بودن مشروطه به فنا تلقی شود . برخی دیگر از عوامل داخلی به نحوه پیروزی انقلاب مشروطه باز می گشتند .

نکته ای که حائز اهمیت است آن است که از زمان کشتار در بازار تهران که منجر به تحصن یا مهاجرت علما به قم شد صدور فرمان مشروطه بیش از یک ماه فاصله نبود . در این فاصله کوتاه نهضت مشروطه نتوانست صلابت ،رهبری ، انسجام ، برنامه ریزی و تشکل لازم را پیدا کند .

فراموش نکینم که در جریان انقلاب حتی یک قطره خون نیز از بینی یکی از رجال قاجار سرازیر نشد . 

کاملاً طبیعی است دیر یا زود الیگارشی حاکم در مقابل مشروطه یا نظام جدید به صف آرایی می پرداخت .امری که به فردا نیز نکشید و از همان روز نخست مشروطه ظاهر شد . دسته دوم عواملی که مانع جدی بر سر راه تحقق مشروطه قرار دارد اسباب و علل خارجی بود .

این عوامل که ارتباط چندانی با وضعیت ایران نداشت و ریشه در تغییر و تحولات و مناسبات بین المللی بالاخص اروپایی پیدا می کرد ، تأثیر زیانبار خود را بر انقلاب مشروطه گذارد .

از جمله مهمترین عوامل داخلی که از همان ابتدا بزرگترین مانع را بر سر راه تحقق فرآهم آورد به سلطنت رسیدن محمد علی شاه بود .

یکدنگی ، خشونت ، اصرار بر اعمال مطلق قدرت و برخورداری از حداکثر اختیارات ، بی پروایی از به کار بستن خشونت علیه مخالفین و قلع و قمع بی محابای آنان ، به همراه تهور ، بی باکی و شهامت محمد علی شاه بزرگترین سد راه به ثمر رسیدن نهال مشروطه شد . محمد علی شاه هیچ درنگی در نشان دادن مخالفت جدی خود با مشروطه نکرد .

در مرحله بعد با به توپ بستن مجلس و حبس و تبعید و اعدام سران مشروطه خواه در « باغشاه » عملاً مشروطه را برچید . او به وزرایش دستور داد که هیچ تماس با مجلس نداشته باشند .

هیأت دولت و قوه مجریه در میان دو رقیب یعنی مجلس و شخص اول مملکت گرفتار آمده بودند و به نظر می رسید که به سمت کسی تمایل داشتند که قدرت بیشتری داشت .

مانع دیگری که بر سر راه موفقیت مشروطه ، منازعات فکری ، سیاسی و عقیدتی بود . از سه جریان فکری تشکیل دهنده نهضت مشروطه ، دو تای آن غیر مذهبی و سومی در چارچوب شریعت بود .

تا قبل از پیروزی انقلاب مشروطه تضاد و تقابل علنی میان این سه جریان وجود نداشت . اما با پیروزی انقلاب و به قدرت رسیدن مشروطه خواهان ، وضع تغییر کرد .

برخی از عناصر لیبرال و سوسیال دموکرات احساس کردند که با به خاک رسیدن پشت استبداد قاجار باید مبارزه را به سطح دیگری ارتقا داد . اقلیت رادیکال غیر مذهبی درون مجلس و شماری از روزنامه های وابسته به دو جریان دیگر ، انتقاداتی را به افکار و آراء روحانیون وارد آورده و خواهان کناره گیری و عدم دخالت انان در امور مملکت و سیاست شدند .

روزنامه هایی چون « صور اسرافیل » ، « روح القدس» ، «مساوات » و « حبل المتین » بعضاً مقالات تندی علیه مخالفین خود از جمله روحانیت می نوشتند .آنان تا بدانجا پیش رفتند که خواهان تشکیل جمهوری و ایجاد یک « دولت ملی » در ایران شدند . جدایی دین از سیاست ، مساوات ، برابری همه در مقابل قانون ، اعطاء حقوق اجتماعی به زنان ، ایجاد نظام وظیفه ، ایجاد مدارس جدید و فرستادن دختران به مدارس و .... از جمله تقاضاها نه به هیچ روی موافق میل روحانیون سنتی و محافظه کار قرار نمی گرفت بلکه آنان را وحشت زده و بیمناک از آینده مملکت می کرد .

حملات روزنامه ها از یکسو زمینه ساز مخالفت بخشی از روحانیت با مشروطه شد و از سوی دیگر جبهه گیری و ضدیت دربار با مشروطه و مجلس را تشدید نمود . مخالفت روحانیون ناراضی از مشروطه در آراء مرحوم شیخ فضل الله نوری مجتهد بزرگ پایتخت تبلور یافت .

عنصر بعدی که در ناکامی مشروطه دخیل بود ، ترکیب یا ماهیت سیاسی و اجتماعی جریاناتی بود که پس از فتح تهران در پایتخت به قدرت رسیدند .

اگر چه بسیاری از رهبران نیروهای فاتح تهران قلباً مشروطه خواه بودند ، اما رفتار اجتماعی ، تفکرات و وابستگی های قومی و قبیله ای بسیاری از نیروهای تحت امرشان باعث می شد تا تفاوت هایی با مشروطه خواهان اولیه داشته باشند . بنابراین حکومت متأثر از رفتارها و بینش های قبیله ای بود . مناصب و پست های دولتی بعضاً به انگیزه وابستگی های عشیرگی واگذار می شد و پایتخت خالی از رقابت ها و کشمکش های قومی قبیله ای نبود . این منازعات به مجلس نیز سرایت کرد .

انتخابات نمایندگان مجلس دوم ( مجلسی که پس از فتح تهران تشکیل شد ) به صورت مستقیم انجام گرفته بود علی القاعده کیفیت نمایندگان انتخابی می باید از نمایندگان دوره اول که بر اساس وابستگی صنفی انتخاب شده بودند بالاتر باشد . اما در عمل خلاف این بود .

در مجلس اول تجار و روحانیون نقش عمده ای داشتند ، اما در مجلس دوم نفوذ آنان کمتر شده و در مقابل شمار اشراف افزایش یافته و سر انجام می رسیم به جریان مشروعه خواهی به رهبری مرحوم شیخ فضل الله نوری که یکی از پر مناقشه ترین و بحث برانگیز ترین مشکلاتی بود که فرا روی مشروطه قرار گرفت . مشروعه خواهی مخالفت شماری از روحانیون با جریان مشروطه بود ، بدلیل آنکه جریانی خلاف شرع می دانستند و به جای مشروطه خواهان بودند . برخی از آنان ، از جمله مهمترین شخصیت این جریان یعنی شیخ فضل الله در ابتداء مشروطه خواهان بودند، اما بعد از پیرورزی مشروطه و تشکیل مجلس به تدریج از آن رویگردان شدند اما شماری دیگر از همان ابتدا چندان موافقتی با مشروطه نداشتند . دلیل اصلی رویگردانی دسته اول اعتقاد ان مبنی بر ناسازگاری مشروطه با مبانی شریعت بود .

دلایل مخالفت شیخ فضل الله نوری با مشروطیت :

 

اسباب و علل مخالفت مرحوم شیخ فضل الله با مشروطه را می توان اینگونه بیان نمود :

1- تضعیف قدرت پادشاه 2- اصل تفکیک قوا ( به دلیل آنکه منجر به محدودیت قدرت پادشاه می شود )

3- تساوی آحاد مردم در برابر قانون 4- آزادی بیان و قلم 5- قانونگذاری 6- دخالت وکلا در امر ولایت شرعی

7- تصمیم گیری بر مبنای قاعده اکثریت و اقلیت .

مشروطه چرا مشروطه نشد ؟ 

 

نکته ای که در خصوص مشروطه قابل ذکر است که چرا مشروطه مشروطه نشد : این است که در ابتدای امر مشروطه تضاد و تباینی با شریعت نداشت . ولیکن به تدریج مفاهیمی چون « آزادی» ، « توده» ، « ملت » ، « کشور » ، « مساوات» وارد گفتمان سیاسی مشروطه شد که چندان نسبتی با شریعت نداشت .

از دید علما ، اگر چه مفاهیم خاستگاه دینی نداشتند اما منافاتی با شریعت هم نداشتند و لیکن از دیدگاه برخی علمای دیگر داستان طور دیگری بود . آنان در مقابل این مفاهیم موضع گرفتند و با مشروطه به مخالفت پرداختند . وقتی « آزادی خواهی » در جریان مشروطه جای «شریعت خواهی » را گرفت در پی آمد این رویداد دسته ای از علما و روحانیون و برخی از مردم عامی از بدنه ی مشروطه جدا شدند و به سمت شریعت رفتند و در مقابل مشروطه قرار گرفتند . و آزادی خواهان نیز سعی می کردند کمتر به علما تأسی جویند و برای هر حرکتی آنان را وارد صحنه نمی کردند . ( تاریخ مشروطه ، ج 1،ص 248)

نکته ای دیگر که قابل ذکر است این است که نباید در جریان مشروطه از رهبران آن یک اَبَر انسان ساخت که از هرگونه خطا و اشتباه به دور بودند بلکه به موازات آرمان خواهی و آرمان گرایی ، در آنان ملاحظات سیاسی ، رقابت و حسادت ، ریاست طلبی و شاید خود خواهی های فردی نیز وجود داشت .

آیت الله بهبهانی و شیخ فضل الله در رقابت پنهان و آشکار طولانی با یکدیگر بودند ، متأسفانه مشروطه نه تنها باعث نزدیکی آنان به یکدیگر نشد بلکه عرصه و جبهه دیگری را برای گسترش رقابت میان آن دو و طرفدارنشان را گشود . مخبر السلطنه که در آن مقطع با هر دو جناح مشروطه و مشروعه در تماس بود و سعی در ایجاد آرامش و تعادل را داشت چنین می نویسد : « اگر سید عبدالله بهبهانی رضا داده بود که گوشه ای از قالیچه به شیخ فضل الله برسد مخاصمه ها کوتاه شده بود » . ( مخبرالسلطنه، خاطرات و خطرات ، ص 162 ). اما بهبهانی نه تنها به چنین امری رضا نداد بلکه حتی از به کارگیری مشروطه علیه مخالفینش و تسویه حساب های سیاسی نیز خودداری نکرد . با این تفسیر می توان راحت تر جمله پایانی شیخ فضل الله نوری را در پای چوبه دار درک نمود که گفت: « نه بهبهانی مشروطه خواه بود و نه من طرفدار استبداد .» .

عوامل خارجی مؤثر بر ناکامی مشروطه :

 

عملکرد قدرت های خارجی در ایران در ناکامی مشروطه را نمی توان از نظر دور داشت . دو عنص خارجی روسیه و انگلیس بودند که اعمال قدرت می کردند .اهرم اعمال قدرت یا ابزار اصلی نفوذ سیاسی و اقتصادی روس ها دربار قاجار بود . ابزار نفوذ انگلیسی ها رجال قاجار ، شخصیت های وابسته به دربار ، سران قبائل و عشایر و فرمانروایان مناطق جنوب و مرکزی ایران بودند . در آغاز نهضت مشروطه انگلیسی ها موافق با آن بودند . روس ها مخالف با آن . مخالفت روس ها این بود که در نتیجه مشروطه دربار قاجار بخش عمده ای از نفوذ و قدرت ساسی خود را از دست دادن . به طبع قدرت و نفوذ در روس ها نیز کم می شد و همین عامل می تواند یکی از دلایل اصلی مخالفت روس ها با مشروطه باشد .

دلیل بعدی نفرت روس ها از مشروطه به نظام سیاسی حاکم بر روسیه باز می گشت . « تزاریسم » یا نظام سیاسی حاکم بر روسیه اگرچه از نظام سیاسی ایران به مراتب پیشرفته تر بود اما در مقایسه با نظام های سیاسی بسیاری از کشورهای اروپایی نظامی توسعه نیافته بسته و استبدادی بود . بنابراین روسیه به جریانات انقلابی و اصلاح طلب همجوار روسیه با بدبینی نگریسته و آنان را متحد بالقوه و بالفعل انقلابیون کشور خود می دید . زیرا روسیه نیز درگیر انقلابیونی بود که با حکومت تزار مخالف بودند . حکومت روسیه ترجیح می داد که در ایران حکومتی مستبد و همسو با نظام سیاسی آن کشور بر سر کار باشد تا یک نظام دموکراتیک .

تشخیص انگلیسی ها درست بود و مشروطه به مثابه سدی در مقابل منافع روسیه در ایران بود بنابراین بر لزوم وجود مشروطه در ایران تأکید کردند.

اما دلایل موافقت انگلیسی ها با مشروطه چه بود ؟ 

 

نخست انکه دربار قاجار با نهضت مشروطه تضعیف می شد و این امر مطلوب انگلستان بود .

دوم اینکه همانقدر نظام سیاسی روسیه تزاری مخالف مشروطه بود نظام پارلمانیزم مبتنی بر قانون انگلستان با روح و فلسفه مشروطه همسوئی داشت .

ناگفته نماند که انگلیسی ها زمانی از مشروطه دفاع کردند که روس ها علیه آن به مخالفت پرداختند وتا آن زمان در مقابل آن سکوت نمودند .

بی تفاوتی انگلستان در مقابل مشروطه آنقدر بود که صدای اعتراض مشروطه خواهان را در آورد ، بلکه شخصیت هایی همچون مرحوم پروفسور ادوارد بروان ، ایرانشناس انگلیسی یا مورگان شوستر آمریکایی که در آن ایام برای تنظیم امور مالی به ایران آمده بوده نیز زبان به اعتراض گشودند .

اما این سئوال قابل طرح است که چه طور شد رقابت یکصد ساله روسیه و انگلیس بر سر ایران به یکباره به تفاهم نامه همکاری در قبال ایران تبدیل شد ؟

بخشی از پاسخ به شخصیت وزیر خارجه انگلستان سرادواردگری که در آن مقطع سکان سیاست خارجی آن کشور را در دست داشت باز می گردد .

دلیل بعدی به تحولات بین المللی که از ابتدای قرن بیستم در جهان به راه افتاده بود باز می گردد .

تغییر وتحولات سیاسی و منطقه ای در اروپا بسیاری از مناسبات و روابطی که تا اواخر قرن نوزدهم وجود داشت را ، ( از جمله رقابت میان روسیه و انگلستان ) به سرعت تغییر داده بود .

انگلستان نه در مقابل یکدیگر بلکه متحد با فرانسه دریک قطب و آلمان و ایتالیا و امپراطوری عثمانی در قطب دیگر قرار می گرفتند ؛ روندی که در نهایت زمینه ساز جنگ جهانی اول شد . مشروطه و در سطحی وسیعتر ، مصالح و منافع ایران قربانی اتحاد میان روسیه و انگلستان شد . انعقاد قرار داد1907 وضع مشروطه را بسیار وخیم تر کرد .

دلیل دیگری که باعث نزدیکی روسیه و انگلستان شد ، بی ثباتی بعد از انقلاب مشروطه در ایران بود . هر دو قدرت که با تضعیف حکومت مرکزی روبرو بودند در واکنش به نگرانی از بابت تهدید منافعشان مجبور بودند درجه ای از نزدیکی و همکاری را درشرایط جدید در پیش گیرند . در قرار داد 1907 بین روسیه و انگلیس که ایران به سه قسمت و حوزه شمالی ، مرکزی و جنوبی تقسیم شد . شمال ایران منطقه نفوذ روسیه و جنوب کشور قلمرو انگلستان بود و هر دو قدرت منافع حریف را در حوزه مخصوص آن به رسمیت شناخته و از حضور و دخالت در آن خودداری می کردند . به استناد این توافق روسها در منطقه تحت نفوذشان ( گیلان ،مازندران، خراسان،ومهم تر از همه

آذربایجان ) از هر آنچه توانستند علیه مشروطه بهره جستند و انگلستان در این خصوص سکوت اختیار کرد و انگلستان از این هرج و مرج بهره جست و قوای نظامی خویش را در مناطق جنوبی ایران و استان فارس مستقر نمود .

مورگان شوستر آمریکایی معتقد است که ایرانی که می رفت در پرتو طلوع مشروطه از تحمل قرن ها استبداد و عقب ماندگب رهایی یابد به دلیل مداخلات فلج کننده روسیه و تبانی انگلستان با آن قدرت هرگز این امکان را نیافت .

جریان شناسی جنبش مشروطه : 

 

1- اولین گروه ؛توده مردم بودند که به طور عمده شامل طبقات متوسط و فقیر شهری می شدند و مهمترین بخش آنان را کسبه و بازاریان و اهل حرف و صنعت تشکیل می دادند .

2- دومین گروه اجتماعی علما و وعاظ و طلاب بودند که با توده مردم و بازاریان پیوندی نزدیک داشتند. درمیان علما نقش مراجع ثلاث ( آخوند خراسانی ، شیخ عبدالله مازندرانی و میرزا خلیل تهرانی ) بسیار برجسته بود .

3- سومین گروه بخشی از کارگزاران دولتی هستند که انان را دیوانسالاران غرب گرا گویند ، این گروه اولین منادیان تجددگرایی به سبک غرب در ایران بودند و به عبارت دیگر استخوانبندی اولیه جریانی را تشکیل می دادند که غرب گرایی می نامیم . این گروه سرشت دو زیست داشتند یعنی هم در حکومت بودند و از مزایای مادی و اقتدار سیاسی ناشی از تصدی مناصب حکومتی بهره می گرفتند و هم در موضع اپوزیسیون جای داشتند .

4- چهارمین گروه : گروه کمپرادور بود . بزرگ ترین تجار ایران در ان زمان در زمره این کمپرادورها بودند . که پیوندی نزدیک با دیوانسالاران غرب گرا داشتند .

5- پنجمین گروه : سران ایلات و عشایر بودند، این گروه نقش مهمی در حوادث مشروطه داشت . در آن زمان ایلات و عشایر حدود 5/2 میلیون نفر از جمعیت ده میلیونی ایران را در بر می گرفتند . ( 20% درصد کل جمعیت که قابل توجه بود )

6- ششمین گروه اجتماعی مؤثر در انقلاب مشروطه روشنفکران بودند البته روشنفکران جدید به مثابه یک گروه اجتماعی قابل اعتنا در زمان مشروطه هنوز در جامعه ایران پدید نیامده بود .

فضلا و نویسندگانی که در پیرامون مطبوعات و محافل فکری عصر مشروطه گرد امدند می توان در قالب این گروه قرار داد .

نتیجه گیری : 

 

آنچیزی که در پایان این مقاله به عنوان جمع بندی این موضوع قابل طرح است این است که نظام مشروطه اگر چه نتوانست به انچیزی که در برنامه داشت دست پیدا کند ولیکن دستاوردهای مهمی را به همراه داشت که اکنون آنرا در صحنه زندگی سیاسی و اجتماعی ایران شاهد هستیم :

دستاوردهای مهم انقلاب مشروطه :

1- انتخاب مجلس 

2- تدوین قانون اساسی 

3- محدودیت قدرت و اختیارات شخص اول مملکت

4- تفکیک قوا ( شکسته شدن قدرت حکومت با سه حوزه مستقل از یکدیگر )

5- محصور شدن حکام و فرمانروایان در چارچوب قانون در نتیجه کاهش اقتدار مطلق آنان

6- مسئولیت پذیری و پاسخ گویی حکومت در قبال عملکردش در برابر ملت که برای نخستین بار در طول تاریخ ایران تجربه می شد .

7- طرح ایجاد قوه ی قضائیه مدرن ( مستقل از حکومت )

8- پیدایش نخستین تشکل های صنفی – سیاسی

9- فعالیت های مطبوعات

ودر یک کلام فرود امدن حکومت از آسمان به زمین .

نکته دیگری که باید عنوان نمود این است که جریان عدم موفقیت مشروطه رابه دو عامل داخلی و خارجی اشاره نمود که عوامل داخلی همانطور که درمتن مقاله آمد محمد علی شاه و افراد دربار با مشروطه مخالف بودند اختلافات عقیده ای و اندیشه ای که در میان رهبران مشروطه وجود داشت و عدم انسجام انان در قبال مشروطه و عدم هم رایی آنان در مورد مشروطه نا آگاهی مردم عامی و بسیاری از روشنفکران و افراد مشروطه خواه از مشروطه و این که چه اهدافی را دنبال می کند . رقابت علمایی چون بهبهانی برای کسب قدرت و نشان قهرمانی در نهضت مشروطه و.... دلایل دیگری که از حوصله این مقاله خارج است . در مورد عوامل خارجی همدستی روسیه و انگلیس با یکدیگر در قبال ایران در قرار داد 1907 م . احساس خطر روسیه از این که مشروطه مخالف منافع آن کشور در ایران است بنابراین نباید پایگاهی پیدا کند و باید سرکوب شود .

انگلیس نیز به خاطر منافع بسیاری که از جنوب ایران و مرکز ایران نصیبش می شد امتیازاتی چون تجارت ، نفت در اختیار داشتن خلیج فارس و... حاضر نشد که از مشروطه دفاع کند و بی اعتنا و بی طرف ماند تا مشروطه نیز ناقص بماند و آن مدرنیته ای که مد نظر مشروطه خواهان بود در ایران شکل نگیرد تا آنان به وسیله مشروطه ناقص بتوانند همچنان از ایران امتیاز بگیرند و منافع خود را در ایران حفظ کنند.

باید اضافه نمود ، اگر چه خطر تسلط و تجاوز روز افزون استعمارگران روس و انگلیس و تهدید استقلال ایران یکی از دلایل شعله ور شدن انقلاب مشروطه بود با این حال هیچ گاه مشروطه خواهان به نیات استعماری بیگانگان پی نبردند و سرنوشت نهضت را به دخالت قدرت های بزرگ واگذار کردند . نقطه اوج دخالت های بیگانه در جریان انقلاب مشروطه را می توان در دو مسئله به توپ بستن مجلس توسط محمد علی شاه به یاری روس ها و همچنین عقد قرار داد 1907م که ایران را به مناطق تحت نفوذ دو کشور روسیه و انگلیس تقسیم کرد ، مشاهده نمود ، در نهایت نیز درخواست روسیه مبنی بر اخراج مورگان شوستر و حمایت بریتانیا از این درخواست در سال 1911 تیر خلاص را به انقلاب زد . بدین ترتیب اتحاد دولت های روسیه و انگلیس در مقابل خطر آلمان ، تقسیم ایران در قرار داد 1907 و اشغال ایران در جنگ جهانی اول از جمله مهمترین عوامل خارجی در شکست مشروطه به شمار می آیند .

پي‌نوشت‌ها:

 

کارشناس روابط عمومی - عضو انجمن روابط عمومی ایران

منابع:

1- کاظم زاده ، فیروز ، روس و انگلیس در ایران ( 1864-1914) ، پژوهش درباره امپریالیسم ، ترجمه منوچهر امیری ، تهران : آموزش انقلاب اسلامی ، 1371 ص 648

2- انقلاب مشروطیت ( از سری مقالات دانشنامه ایرانیکا ) ، ترجمه پیمان متین ، تهران : انتشارات امیر کبیر1381

3- زیبا کلام ، صادق ، سنت و مدرنیته ، ریشه یابی علل ناکامی اصلاحات و نوسازی سیاسی در ایران عصر قاجار انتشارات روزنه ، چاپ اول بهار 1377

4- رقابت روس و انگلیس در ایران و افغانستان ، ترجمه عباس آذرین ، بنگاه ترجمه و نشر کتاب

5- تاریخ مشروطه ایران دوره دو جلدی ،( جلد اول مورد استناد است در این مقاله) ،انتشارات امیر کبیر

6- فاجعه قرن ( کشتن شیخ فضل اله نوری والاترین مجتهد تهران در ملأ عام )، تألیف : جواد بهمنی ، انتشارات سعیدی