مردم سالارى دينى در نگاه حاج آقا نورالله اصفهانى

انديشه مردم سالارى دينى ولو در اواخر قرن بيستم توسط امام خمينى)ره( صريحاً طرح شد و توسط شاگرد ايشان آيت الله خامنه‏اى تبيين شد؛ اما اين انديشه يك دفعه ايجاد نشد بلكه ريشه‏هاى آن را مى‏توان در انديشه سياسى علما خصوصاً از زمان مشروطه دنبال كرد؛ كه يكى از كسانى كه در اين خصوص گام برداشته حاج آقا نورالله مى‏باشد. اين مقاله سعى دارد تا بررسى انديشه سياسى حاج آقا نورالله تا پرده از اين مسئله بردارد. براى اين منظور ابتدا دموكراسى به صورت عام تعريف شده و سپس رابطه اسلام و دموكراسى، سپس معنا و مفهوم مردم سالارى دينى، موارد افتراق مردم‏سالارى دينى با دموكراسى غربى از منظر حاج آقا نورالله مورد بررسى قرار گرفته است در بخش بعدى مقاله بعضى از نكات كليدى دموكراسى همانند آزادى و مساوات و همچنين منشاء مردم سالارى دينى  و تلفيق دين و سياست و به صورت نظرى و عملى از منظر ايشان بررسى شده است.

كليد واژه‏ها

دموكراسى، مشروطه، مردم سالارى دينى، انديشه سياسى، دموكراتيك، ليبراليسم، جمهورى اسلامى، آزادى، مساوات، پسامدرن.





يكى از انديشمندان معاصر كه به مسئله حكومت و نقش مردم در آن، از ديدگاه دينى پرداخته است، حاج آقا نور الله اصفهانى مى‏باشد. در خصوص زندگى و نقش او در مبارزه با استعمار و استبداد نوشته‏هاى متعددى در دست‏رس علاقه‏مندان مى‏باشد؛ هم‏چنين نوشته‏هاى زيادى درباره انديشه‏هاى سياسى او درباره مشروطه نوشته شده است اما درباب انديشه‏هاى سياسى اجتماعى او در خصوص نقش مردم در حكومت مشروطه كمتر نوشته‏اى ديده شده است. اين نوشتار درصدد آن است تا اصول و مبانى مردم سالارى دينى در انديشه سياسى حاج آقا نورالله اصفهانى را مورد بررسى قرار دهد و در اين كار از رساله مقيم و مسافر بيشترين استفاده شده است. 

لازم است قبلاًًً تذكر داده شود كه، ايشان هيچ جا از كلمه مردم سالارى دينى يا مردم سالارى يا حتى دموكراسى استفاده نكرده است؛ بلكه به تناسب مطالبى كه نقل كرده‏اند، و با توجه به معنا و مفهوم اين كلمه، اين مفهوم از كلمات ايشان استخراج شده است. در بسيارى از جاها كه ايشان از كلمه مشروطه استفاده كرده بودند در تفسير مردم سالارى از منظر ايشان از آن بهره گرفته شده است؛ لذا در اين‏جا مراد از مردم سالارى معناى آن،كه همان مردم و نقش آن‏ها در حكومت باشد قصد ماست.

قبل پرداختن به اصل بحث خوب است تا نگاهى اجمالى به مفاهيم كلى دموكراسى غربى و مردم سالارى دينى افكنده شود. 

مفهوم دموكراسى

"دموكراسى" واژه‏اى يونانى است كه در قرن شانزدهم از طريق واژه فرانسوى "دموكراتى" وارد زبان انگليسى شد. در زبان يونانى، دموس، )  Demos)يعنى مردم و كراتئين، )  Kratein)يعنى حكومت كردن.1  اساس دموكراسى بر آزادى افكار و عقايد و سرچشمه گرفتن حكومت و اقتدار از مردم، استوار است.

اما حكومت دموكراسى چه نوع حكومتى است؟ 

فرهنگ دهخدا دموكراسى2. را به لحاظ لغوى به حكومت عامه معنى مى‏كند و در تعريف حكومت عامه مى‏گويد:  حكومت عامه حكومتى است كه در آن حاكميت در دست مردم است و كارها در آن به وسيله‏ء نمايندگانى كه  عموم مردم انتخاب مى‏كنند، انجام مى‏شود.3

سيد مصطفى حسينى دشتى حكومت دموكراسى را "حكومت مردمى، حكومتى كه در آن حاكميت در دست مردم است وطبق نظر وخواست مردم اداره مى‏شود وآراء مردم در آن دخيل است؛ مى‏داند4 

حكومت دموكراسى بنا به رأى آبراهام لينكن عبارت است از: "حكومت مردم بر مردم و به رأى مردم".5 ، بنابراين به همين فكر كلى دلالت دارد: دموكراسى نظامى است كه در آن مردم به خود حكومت مى‏كنند.6 ديويد بيتهام و بويل معتقدند: "دموكراسى مفهومى مطلق نيست. كشورى را مى‏توان "دموكراتيك" ناميد كه حكومت آن از طريق رقابت در انتخابات به مسند قدرت رسيده و مسؤل پاسخ‏گويى به مردم باشد و تمامى افراد بزرگ‏سال آن كشور از حق مساوى انتخاب كردن و نامزد شدن برخوردار باشند و در آن، قانون متضمن حفظ حقوق مدنى و سياسى باشد".7

ساموئل هانتينگتون در كتاب موج سوم دموكراسى، معتقد است كه: انتخابات علنى، آزاد و عادلانه جوهر دموكراسى است كه كاملاً ضرورى است و گريزى از رعايت آن نمى‏باشد ولى در عين حال مى‏نويسد كه: "حكومت‏هايى كه بر پايه انتخاب آزاد برسر كار مى‏آيند، ممكن است، ناتوان، فاسد، كوته‏بين و غير مسؤل باشند، از منافع خاصى حمايت كنند و يا در اجراى سياست‏هايى كه به خواست و به سود عامه باشد درمانند. و اين خصوصيات ممكن است مردم را نسبت به حكومت  بى‏علاقه كند؛ اما نمى‏توان چنين حكومت‏هايى را غير دموكراتيك خواند."8 اما نظام‏هايى كه به مخالفان اجازه شركت در انتخابات را نمى‏دهد يا مخالفان را در فشار مى‏گذارد و از فعاليت‏هاى آنان جلوگيرى و انتشارات آنان را سانسور مى‏كنند و يا از پخش آن‏ها جلوگيرى مى‏كند و يا در راى‏ها و شمارش آراءا تقلب روا مى‏دارند، دموكراتيك نيستند.9  فرهنگ علوم سياسى، نيز "دموكراسى" را چنين تعريف مى‏كند: "دموكراسى  [يا ] مردم‏سالارى از انواع حكومت است و وجه مشخصه آن اعلام رسمى اصل تبعيت اقليت از اكثريت و به رسميت‏شناختن آزادى و حقوق مساوى افراد جامعه است. رژيم حكومتى كه در آن قدرت ناشى از ملت است"10 

تا به اينجا چنين به نظر مى‏آيد كه حكومت دموكراسى  يعنى حكومت اكثريت ولى آيا دموكراسى حكومت اكثريت است كه در اين خصوص بيتهام و بويل مى‏گويند: "عموما اين تصور غلط بين مردم وجود دارد كه دموكراسى را با حكومت اكثريت برابر مى‏دانند. اگر "دموكراسى" را - به معناى دقيق كلمه - حكومت مردم بدانيم، بايد معنايش حكومت كل مردم باشد، نه حكومت بخشى از مردم بر بخش ديگر، به عبارت ديگر، مى‏توان گفت ويژگى مهم دموكراسى حق تصميم‏گيرى‏اى است كه همه به تساوى از آن برخوردارند، در حالى كه تصميم‏گيرى اكثريت تنها تمهيدى آيين‏نامه‏اى براى حل و فصل اختلافات در زمانى است كه ديگر روش‏ها )مثل مذاكره، تجديدنظر و مصالحه( به نتيجه نرسيده‏اند. بى‏شك، گردن نهادن به تصميم اكثريت، دموكراتيك‏تر از اين است كه به اقليت امكان داده شود در مورد خواسته‏هاى اكثريت حكم كنند، يا مانع تحقق آن شوند. اما حكومت اكثريت از اين كه باعث ناتوانى اقليت مى‏شود و هيچ حقى براى مشاركت در تصميم‏گيرى براى آن‏ها قايل نمى‏گردد، بايد به عنوان تمهيدى ابتدايى و فورى براى تصميم‏گيرى قلمداد شود، نه حد اعلاى آنچه دموكراسى مى‏طلبد." 11

بنابراين، شفاف‏ترين پاسخى كه مى‏توان براى پرسش از ماهيت دموكراسى به دست داد "حكومت همه" است و چون اين موضوع در عمل، محال است، بايد در مقام اجرا، به راى اكثريت تن داد، هرچند اين "اكثريت" عبارت باشد از نصف به علاوه يك، در مقابل نصف منهاى يك كه "اقليت" نام دارد. .12

ارتباط ليبراليسم با دموكراسى 

امروزه با توجه به شكل غالب دموكراسى در غرب، معمولاً دموكراسى را معادل ليبراليسم مى‏پندارند، بنابراين در اينجا لازم است ارتباط ليبراليسم و دموكراسى مورد بررسى قرار گيرد.

نسبت ليبراليسم به دموكراسى نسبت عام و خاص من‏وجه است. يعنى بعضى از جوامع ليبرال هستند ولى دموكراتيك نمى‏باشند. مثل حكومت پهلوى سابق. در مقابل، در بعضى از جوامع دموكراسى حاكم است. ولى ليبراليسم حاكم نيست مثل جمهورى اسلامى ايران چرا كه در معنا و مفهوم هر كدام معنايى خاص داشته و لازم و ملزوم همديگر نيستند زيرا ليبراليسم به دنبال آزادى به معناى اباحى‏گرى و فقدان قيد و بند در انجام خواسته‏ها و انتخاب‏هاى فردى است.

در حالى كه دموكراسى به معناى چگونگى انتخاب حكومت‏ها و مشاركت مردم در اين انتخاب، مى‏باشد. ليبرال‏ها، آزادى را فقدان قيد و بندهاى زيان‏آور و غير ضرورى تعريف مى‏كنند كه به مداخلهًْ عمدى انسان‏ها در انجام خواسته‏هاى ديگران برمى‏گردد.13 با اين فرض كه اگر مداخلهًْ عمدى انسان‏ها نبود افراد به گونه‏اى ديگر عمل مى‏كردند و انسان آزاد در انديشهًْ لييبرال‏ها كسى است كه اگر ميل به انجام كارى داشته باشد و قدرت و ذكاوت انجام آن را داشته باشد، با مانع و .... مواجه نشود.14 بر همين اساس است كه ما مى‏بينيم تقريباً تمامى روشنفكرانى كه در مشروطه اول و دوم براى آزادى سينه چاك مى‏كردند و حتى حاضر بودند براى تحقق مشروطه )دموكراسى و آزادى( دست به هر جنايت و ترورى بزنند.15 به محض برقرارى ديكتاتورى رضاخان با كمال مسرت و خوشوقتى با او همكارى كردند.16  بطورى كه تقى زاده در مورد "رضا شاه" مى‏گويد: ". . . رهبرى و ارشاد او بسيارى از آرمان‏هاى مّليون دورهًْ مجلس را تحقق بخشيد"17 يا در مورد "محمد رضا" مى‏گويد ". . . همان آرزوهايى را كه وطن پرستان مشروطيت خواه ايرانى در سينهًْ خود براى ترقى و رفاه ايران مى‏پرورانيدند از قوّه به فعل مى‏آورد و ما مى‏توانيم با اميدوارى و اطمينان خاطر از اين دنيا برويم"18 يا مخبر السطنه وزير و والى مكرّر عصر مشروطه در باره نيمه اول ديكتاتورى 20 ساله، رضا خانى مى گويد : "گلهاى آرزوهاى سى ساله  [ى مشروطه  ]در بستان كشور رخ بر نمود"19

بنابراين اين امكان وجود دارد كه يك حكومت اقتدارگرا بر اساس اصول ليبرالى عمل كند. پس در نظر ليبرال‏ها دموكراسى وسيله‏اى است براى رسيدن به آزادى هاى فردى. رافائل دموكراسى در غرب را تضمين حداكثر آزادى براى شهروندان تعريف مى‏كند.20

در انديشهًْ ليبرال دموكرات‏ها، دموكراسى در واقع مكتب "خودت انجام بده" و "خودت نيز متأسف باش" تفسير مى‏شود و اين به دليل تأكيد خاص بر آزادى فردى است.21

دموكراسى ليبرال تأكيدى خاص بر حفاظت از آزادى‏هاى مدنى و سياسى فردى از طريق محدود كردن قدرت حكومت دارد.  البته اين نكته اساسى به ذهن مى‏رسد كه اگر دولت نمايندهًْ مردم است و اختياراتش نيز محدود باشد، آيا اين امر به معناى محدود كردن اختيارات مردم نيست؟ اگر قرار باشد كه دولت جمع جبرى نيروهاى مردمى باشد آيا محدوديت اختيارات و وظايف دولت نوعى نقض غرض محسوب نمى‏شود؟ ظاهراً اين هم از سؤل‏هايى است كه پاسخ روشنى ندارد. آنچه براى ليبرال دموكراسى اهميت دارد، حفظ حقوق مدنى و سياسى فردى است و نه حقوق اجتماعى و مردمى. آنچه در اين مكتب ارزش خاص دارد آزادى‏هاى فردى است و نه خواست‏هاى اكثريت.22

در اين صورت، به نظر نمى‏رسد كه استفاده از واژهًْ دموكراسى با همان معناى متداول و مورد اتفاق، يعنى حكومت به وسيلهًْ مردم، استفاده صحيح و موجهى باشد به عبارت ديگر، آزادى به معناى ليبراليستى آن و دموكراسى به همان معناى مورد اجماع قابل جمع نيست.23

اسلام و دموكراسى

انديشهًْ دموكراسى مترقى‏ترين انديشهًْ سياسى براى حكومتى ايده‏آل تا اوائل قرن بيستم محسوب مى‏شد، اما از قرن بيستم تا به امروز كاستى‏ها و نواقص خود را به مرور نشان داده و هر روز كه مى‏گذرد نواقص آن آشكارتر مى‏گردد.

با اين حال بشر با وجود تمام نواقص دموكراسى، باز دست از آن بر نمى‏دارد زيرا نظام سياسى مترقى‏ترى كشف نكرده است. البته نظريه‏پردازان و انديشمندان نهايت سعى خود را در رفع و يا كم كردن اين نواقص به كار مى‏گيرند. ولى باز تا وضع مطلوب فرسنگ‏ها فاصله دارند. 

در قرن بيستم مدلى از دموكراسى بر جهانيان عرضه شد كه بسيار مترقى‏تر از مدل‏هاى قبلى آن بود؛ به عبارتى ديگر اگر ما دموكراسى غربى را مدرن بدانيم، اين مدل اخير چه بسا، مدرن‏تر و بسيار مترقى‏تر )به اصطلاح پسامدرن( است يعنى تمام محاسن دموكراسى غربى را داراست. بدون آنكه مضراتش را داشته باشد. نظريهًْ مردم سالارى دينى يا دموكراسى دينى يا با مقدارى مسامحه مشروطه مشروعه يك نظريهًْ مترقى است كه بعد از مشاهدهًْ نواقص دموكراسى غربى و با توجه به تعاليم بلند اسلام و تلاش علماى اسلام در بسط اين تعاليم بلند شكل گرفته و در عمل هم خودش را نشان داده است. 

هرچند امروزه امام خمينى را نظريه‏پرداز اصلى نظريه مردم سالارى دينى قلمداد مى‏كنند. اما بايد دانست كه قبل از ايشان، بودند علمايى كه راه را براى ايشان هموار كردند و زمينه‏هاى نظرى آن را فراهم نمودند؛ مى‏توان ادعا كرد كه امام خمينى دستاوردهاى گرانبهاى ساير علماء شيعه از عصر غيبت تا دوران معاصر را به عنوان بنيادهاى اساسى تكوين انديشه و ميراث پايدار معرفت سياسى و استحكام شأنيت تاريخى نظريه‏هاى خود پذيرفت.24 نتيجه پذيرش اين دستاوردها همان بينش تاريخى پر قدرتى بود كه امام خمينى را با ميراث گذشته شيعيان در حوزهًْ انديشه و جامعه پيوند مى‏زند.25 يكى از علمايى كه در اين عرصه قدم برداشت و بحثى كه به مردم سالارى دينى ختم مى‏شد را پايه‏گذارى كرد، حاج آقا نورالله اصفهانى بود.

از نظر حاج آقا نورالله اسلام در رابطه بين دولت و زمامدار و ملت ضوابطى تعيين كرده است و براى هريك بر ديگرى حقوقى تعيين كرده است كه در صورت رعايت آن هرگز چنين رابطه مسلط و زير سلطه به وجود نمى‏آيد. اساساً حكومت كردن و زمامدارى در اسلام يك تكليف و وظيفهًْ الهى است كه يك فرد در مقام حكومت و زمامدارى، گذشته از وظايفى كه بر همهًْ مسلمين واجب است يك سلسله تكاليف سنگين ديگرى نيز بر اوست كه بايد انجام دهد. حكومت و زمامدارى در دست فرد يا افراد، وسيلهًْ فخر و بزرگى بر ديگران نيست. كه از اين مقام بخواهد به نفع خود حقوق ملتى را پايمال كند. هر فردى از افراد ملت حق دارد كه مستقيماً در برابر سايرين زمامدار مسلمين را استيضاح كند و به او انتقاد كند و او بايد جواب قانع كننده بدهد.26

معنا و مفهوم مردم سالارى دينى از منظر حاج آقا نورالله 

حاج آقا نورالله ابتدا با طرح اين امر كه در حكومت مشروطه آن‏چه اصل است قانون است، نه رأى اشخاص و قانون در كشور و ممالك اسلامى "كتاب الله و سنت پيغمبر است"، سعى كرده كه، همه انسان‏ها را در عدم حق حكم از روى هواى نفس مساوى بداد؛ او در اين خصوص مى‏گويد: "در سلطنت مشروطه اگر حكم هر حاكمى مطابق با قانون اسلام باشد، مطاع است. و اگر از روى هواى نفس باشد، وجود غرضى بر خلاف قانون اسلام حكمى بنمايد، به هيچوجه مطاع نخواهد بود"27

بنابراين از همين نكته مورد اصلى افتراق ايشان با تفكر غرب و مشروطه غربى روشن مى‏شود؛ در مشروطه غربى آن‏چه اصل است حق مردم در حكم است ولو از روى هواى نفس اما در مشروطه‏اى كه حاج آقا نور الله آن را مطرح مى‏كند، احد الناسى حق ندارد بر خلاف دستورات اسلامى حكمى صادر كند يا طبق هواى نفس خود رفتار نمايد؛ بنابراين آن‏چه مهم است اين است كه تمامى افراد يك جامعه اسلامى، اعم از پادشاه و رعيت يا ثروتمند يا فقير بايد به حكم خداوند گردن بگذارند. در اين‏جا خوب است نظرى افكنده شود به شباهت‏هاى بين سخنان ايشان و سخنان امام خمينى) در سال‏هاى قبل از پيروزى انقلاب؛ وقتى از او درباره ماهيت انقلاب اسلامى مى‏پرسند، امام خمينى پاسخ مى‏دهد: : "رژيمى كه به جاى رژيم شاه خواهد نشست رژيم عادلانه‏اى است كه شبيه آن رژيم در دموكراسى غرب نيست و پيدا نخواهد شد. ممكن است دموكراسى مطلوب ما با دموكراسى‏هايى كه در غرب هست، مشابه باشد اما آن دموكراسى‏اى كه ما مى‏خواهيم به وجود آوريم ، در غرب وجود  ندارد. دموكراسى اسلام كامل‏تر از دموكراسى غرب است"28

نكته ديگر اين‏كه معمولاً مشروطه و دموكراسى را از دستاوردهاى تمدن جديد غرب مى‏دانند؛ اين در حالى است كه حاج آقا نورالله تلاش دارد تا اثبات كند كه مشروطه‏اى كه ما درصدد آن هستيم ربطى به تمدن غرب و دستاوردهاى آن ندارد؛ بلكه از ابداعات رسول اكرم)صلى الله عليه و آله وسلم( و از نوآورى‏هاى اسلام عزيز مى‏باشد و حتى خلفاء بعد از رسول اكرم...  نيز به آن مقيد بودند او در اين خصوص مى‏گويد:

"هركس از تواريخ و اخبار اطلاع داشته باشد مى‏داند كه قبل از بعثت آن حضرت)صلى الله عليه و آله وسلم( تقريباً تمام عالم داراى سلطان و حاكم و قاضى و غيره بودند. از فرمانروايان، ولى غالباً به طور مطلقه بوده و ابداً مقيد به قانونى نبودند . ... وقتى حضرت مبعوث شد، عرض كردند شما پادشاهى ؟ فرمودند من پيغمبرم ؛ يعنى از خودم امر و نهى ندارم و از جانب خدا پيغام آورده‏ام به مصداق :)وما ينطق عن الهوى آن هو الا وحى يوحى( ... چنان‏كه بعد از وفات آن حضرت تا سى سال هر وقت كه مى‏خواستند مسلمانان با خليفه بيعت كنند ، بيعت مشروط مى‏كردند و مى‏گفتند )ابايعك على كتاب الله و سنت نبيه( ... يعنى اگر تو از جانب خودت حكمى و امرى بنمايى ، اطاعت نداريم . اين است حقيقت سلطنت مشروطه و اين قانون مشروطه از اول اسلام بود"29

البته اين نگاه اختصاص به ايشان ندارد بلكه علماى متاخر همانند امام خمينى)ره( نيز معتقد بودند كه: ""حكومت جمهورى اسلامى مورد نظر ما از رويه پيامبر اكرم... و امام على) الهام خواهد گرفت".30  

تفاوت مردم‏سالارى دينى با دموكراسى غربى از منظر حاج آقا نورالله

در نزد حاج آقا نورالله حكومت مردم سالارى دينى )مشروطه پيشنهادى ايشان( با حكومت‏هاى دموكراسى غربى )حكومت‏هاى مشروطه رايج در غرب( تفاوت‏هايى داشت كه من جملهًْ آن تفاوت‏ها موارد زير را مى‏توان برشمرد:

1- توجه ويژه به وظيفه گرايى و حقوق الهى يا حكومت قانون اسلام31 در دموكراسى غربى تأكيد بر حق فرد مى‏باشد.

2- تأكيد يكسان بر حقوق فردى و حقوق اجتماعى )در ليبرال دموكراسى تنها تأكيد بر حفظ حقوق فردى و در سوسيال دموكراسى بر تأكيد بر حفظ حقوق اجتماعى مى‏باشد(. حاج آقا نورالله معتقد است كه مشروطه بايد قانون اسلام را عمل كند و بديهى است كه در قوانين اسلام مصلحت افراد و جامعه هر دو مد نظر است.32

3- حاج آقا نورالله نقش مردم را با فرض بر اسلام خواهى آنان تنها در تعيين ضابطه و محتواى حكومت نافذ مى‏دانند33.

4- مجلس در مردم سالارى دينى با دموكراسى غربى تفاوت اساسى و فاحش دارد؛ هم درانتخاب نمايندگان و هم در مواردى كه مجلس بايد تصميم بگيرد؛ از نگاه حاج آقا نورالله مجلس تنها در كيفيت اجراى قوانين اسلام يا در "مطالب عاديه و امور دولتى و طريقه انتظام بلد و ولايات و اسباب ترقى ملت و تجارت و صناعت و زراعت" حق تصميم‏گيرى دارد؛ اما در ساير مواردى كه در قوانين اسلام موجود است، ابداً مجلس حقى در اظهار نظر درباره آن‏ها ندارد34 

5- مشروعيت حكومت منشاء عقلانى دارد و "سلطنت حقه كه به تمام خصوصيات مشروع باشد، غير از زمان ظهور حضرت امام عصر )عج( امكان ندارد... اصل سلطنت حقه مختص و منحصر است به شخص حضرت امام عصر)عج(".35  اين در حالى است كه در دموكراسى غربى مشروعيت معادل مقبوليت گرفته مى‏شود. 

ايشان بر همين اساس حكومتى كه داراى مشروعيت كامل باشد را فعلاً غير ممكن مى‏داند و مشروعيت مشروطه را از باب اضطرار مى‏داند به عبارتى ديگر در عصرى كه دسترسى به حكومت مشروع غير ممكن است؛ از آنجايى كه حكومت استبدادى حكومتى مضر به حال اسلام و مملكت است لذا بر همه مسلمين واجب است تاجهت حفظ كشور و دين اقدام در مشروطيت و برقرارى دارالشورا بنمايند.36

6- حكومت مردم سالارى دينى بهترين حكومت مقدور است نه بهترين حكومت ممكن بلكه حكومت آرمانى در ديدگاه ايشان همان حكومت جهانى امام زمان)عج( مى‏باشد37، در حالى كه در انديشه سياسى غرب حكومت ليبرال دموكراسى بهترين نوع حكومت ممكن و آرمانى‏ترين آن‏ها قلمداد مى‏شود.

7 محدوديت وكالت نمايندگان؛ حاج آقا نورالله معتقد است كه نمايندگان تنها در امور عرفى و حكومتى حق دخالت دارند و اظهار نظر و رسيدگى به پيشنهادهاى مخالف اسلام خارج از حدود وكالت آنهاست.38 


آزادى و مساوات در نگاه حاج آقا نورالله اصفهانى

در ديدگاه حاج آقا نورالله مشروطه خالص و عريان وجود ندارد و مفاهيم كليدى آن همانند آزادى و مساوات با توجه به فرهنگ و ارزش‏هاى اجتماعى آن جامعه شكل مى‏گيرد . در جوامع غربى چون فرهنگ آن ديار فرهنگى اباحى‏گرى و لاابالى‏گرى است لذا آزادى مد نظر آن‏ها به معناى اباحى‏گرى رقم مى‏خورد؛ اما در كشور ايران كه اكثريت قريب به اتفاق مردم آن مسلمان مى‏باشند، معناى آزادى با معناى آزادى در كشورهاى غرب تفاوت جوهرى دارد ايشان با تأكيد بر اين نكته مى‏فرمايد: 

تمام خلق در غير آنچه قانون كتاب و سنت آنها را مقيد نموده، بايد آزاد باشند. نه‏آزادى به اين معنى كه بعضى از جهال خيال كرده و مى‏گويند كه مرادشان آزادى‏در مذهب باشد. بلكه همان حرّيت و آزادى مقصود است كه خداوند در كتاب وسنت فرموده و آنها را آزاد فرموده در مقابل بندگى. ...بايد خلق بنده خدا باشند و به‏جز بنده خدا بنده ديگرى نباشند. ...تمام مردم آزادهستند ولى آزادى احدى تا اندازه‏اى مى‏باشد كه مزاحم با آزادى ديگرى نباشد.مثلاً آزادى نيست براى كسى كه سلب شرف و عزت يا منع حقى از حقوق ديگرى‏را بكند. مقامات و شؤنات همه‏كس بايد محفوظ ماند. و در حديث وارد شده‏است: الناس كُلّهم احرار و ليكن فضل‏اللَّه بعضكم بعضا.39

در خصوص مساوات نيز معتقدند كه مراد از مساوات بر خلاف غرب، اين است همه افراد كشور در برابر قانون اسلام مساوى هستند نه آن‏كه قانونى واحد براى همه اقليتها و مسلمانان وضع شود.40

اين‏جا روشن مى‏شود كه چگونه ايشان با زيركى خاص خودش، آزادى )كلمه كليدى دموكراسى غرب( را با تعبيرى خاص خودش به نفع مردم سالارى دينى تفسير مى‏كند.

مشروطه سالارى دينى آيا منشعب از تمدن غربى است 

دو نكته در كلمات حاج آقا نورالله در اين خصوص حائز اهميت فوق العاده مى‏باشد اولاً ايشان اصرار دارد كه بگويد: مشروطه شدن و مردم سالارى دينى نه تنها امرى مخالف اسلام نيست بلكه ريشه در اساس دين اسلام دارد بطورى كه حتى "فى الحقيقه حضرت)عليه السلام(  [سيد الشهدا  ]و اصحاب و اولادش در سبيل مطالبه مشروطيت و احياى احكام الهيه شهيد شدند".41  و ثانياً سعى دارد با تصرف در ماهيت مشروطه و دموكراسى غرب آن را بومى گرداند؛ به عبارت ديگر حاج آقا نور الله درصدد آن است تا ثابت كند كه مشروطه ايرانى، يك مشروطه تقليدى از غرب يا در نتيجه سرايت تمدن غرب به كشور ايران نيست بلكه اين مشروطه از دل سنت شيعى برآمده است و ربطى به تمدن جديد ندارد هرچند ممكن است در مواردى با آن سازگارى يا همخوانى داشته باشد و اين همراهى ناشى از تصادف و حسن اتفاق است و نه بيشتر. بر همين اساس او پيامبر را به عنوان اولين فردى كه حكومت مشروطه برقرار كرد، معرفى مى‏كند42 براى همين او همواره لزوم برقرارى مشروطه در ايران را به فتاواى مراجع شيعه مستقر در نجف مستند مى‏سازد43.

در استدلال بر اين‏كه اين نوع مردم سالارى ريشه در اساس اسلام دارد نه غرب ايشان اول شبهه و سؤلى را مطرح كرده و مى‏نويسد: "...حال اين‏كه مى‏بينيم كه غالب دولت فرنگستان مشروطه مى‏باشد و از فرنگستان سرايت به ايران نموده و تأسيس مشروطه از فرنگستان شده است و متابعين مشروطه را تابع فرنگيان مى‏شمارند..." سپس جواب مى‏گويد "خانم انبياء )صلى الله عليه و آله وسلم( قانون مشروطه را از براى امت خود قرار داد. ...در تواريخ ديده و شنيده‏ايد به قوه و قدرت آن قانون رفته‏رفته به دوثلث از ربع مسكون مستولى شده و روزبه‏روز بر عزت و قدرت و شوكت خودافزودند44. حتى پيشرفت دول اروپايى و مشروطيت‏آنجا را نيز به‏خاطر مسلمين و در اثر تماس با آنان در طول جنگ‏هاى مختلف‏مى‏داند:

تمام ملوك نصارا از غلبه مسلمين به تنگ آمده با هم متفق شده، عازم بر اضمحلال مسلمين شدند؛ وبا لشكر زيادى كه تعداد او ممكن نبود، رو به بلاد مسلمين نهاده جنگ صليب مشهور را برپا كردند. وچنان‏كه در تواريخ مشهور است )مسلمين( آنها را شكست داده، روبه فرار نهادند. پس ازانقضاى اين واقعه،...  [دولت‏هاى اروپايى  ]درصدد تحقيق مطلب برآمدند كه سبب آن چيست؟ پس از اندك‏زمانى برآنها معلوم شد كه سبب غلبه مسلمين هيچ نيست مگر آيين مشروطيت و قوه قانون شريعت‏اسلام كه مبنى براتحاد و اتفاق و برادرى و عدل و مساوات است. اين بود كه پس از استشكاف حال پيروى قانون اسلام را نموده، از سلاطين خود استدعاى مشروطيت كردند. و بعد از جنگ وخونريزى زياد بين دولت و ملت به مقصود خود رسيدند.و از همان روز به بركت قانون اسلام بر عزت و شوكت و قدرت خويش افزودند45

هرچند ممكن است كسى بخواهد در كلمات فوق مناقشه كند ولى قبل از اظهار نظر در مورد صحت يا سقم مطالب فوق، بايد به اين نكته توجه داشت كه مرحوم حاج آقا نورالله تلاش دارد تا به منشاء مردم سالارى دينى پرداخته و اس واساسِ بها دادن به مردم و حمايت از قانون در اداره كشور را از شريعت آسمانى قلمداد كند.

مردم سالارى دينى ضرورت عصر براى حفظ كشور

حاج آقا نورالله مردم سالارى را نه يك حكومت ايده‏آل و نه يك حكومتى كه  بلكه يك حكومتى كه به لحاظ زمانه و موقعيت فعلى بهترين؛ بلكه ضرورى است، مطرح مى‏كند او هم‏چنين معتقد است كه اين مردم سالارى كه بايد دنبالش بود نه به خاطر اين‏كه از تمدن و دستارودهاى غرب كوكورانه اخذ تمدن كنيم، بلكه بخاطراينكه اولاً حفظ كشور از تعديات و تقويت بنيه اقتصادى و نظامى كشور منوط به مردم سالارى و مشروطه است و ثانياًًُ به خاطر دستور و فتواهاى علماى اعلام نجف به عنوان وظيفه دينى مى‏بايست به چنين امرى مبادرت ورزيم: 

"اقتضاى زمان و قوت رقباى دولت و ضعف ماها و هزاران نكتهًْ ديگر كه ارباب حل و عقد امور مملكت و رموز سياست مى‏دانند، امكان ندارد كه اين مليت و قوميت يك مشت شيعه برقرار بماند، مگر به مشروطه شدن ... به واسطهًْ قوانين و قواعد وعهود بين الملل كه در عالم هست، اگر دولتى هر قدر مختصر و محقر باشد، ... مشروطه يا جمهورى شد، محفوظ است؛ هيچ دولت قوى نمى‏تواند دست اندازى به آن بكند يعنى دولى هست كه از حيث آب وخاك ده يك ايران است و همتاهاى آنهادر نهايت قوت و قدرت هستند چون مشروطه يا جمهورى هستند، ازتجاوزات آن‏ها سالم هستند. امروز بر حسب احكام علماى اعلام و حجج اسلام بر تمام افراد و آحاد مسلمانان واجب است كه اقدام در مشروطيت سلطنت و برقرارى دارالشورا بنمايند".46

تحقق عملى انديشه سياسى حاج آقا نور الله 

حاج آقا نورالله و برادرش، آقانجفى، از جمله علماى طراز اول ايران بودند در نهضت مشروطه ايران در صدر رهبران مخالف استبداد قرار گرفتند. بعد از تشكيل انجمن ملّى، حاج‏آقا نورالله به خاطر سابقه درخشان از سوى علما وآزاديخواهان و بزرگان اصفهان به رياست انجمن برگزيده شد و امور سياسى‏اصفهان، بختيارى و منطقه بزرگى از مركز ايران رسماً تحت نظر وى درآمد. وبدين ترتيب يك مجتهد، زعيم سياسى منطقه وسيع و مهمى گرديد و فرصت‏يافت در زمانى كه پايتخت به خود و دسته‏بندى‏هايش مشغول است، آرمانهاى‏سياسى اسلام را در سطح وسيعى به اجرا درآورد. حاج‏آقا نورالله و آقانجفى باآخوند خراسانى و حوزه نجف در ارتباط بوده و مسايل خود را تبيين و اجرامى‏نمودند و اقداماتشان مورد تأييد مراجع نجف قرار مى‏گرفت. در صورتى كه‏برخى از انجمن‏هاى مشروطه كه به ظاهر فرمانبردارى از نجف را داشته، عموماًبرداشت غرب م‏آبانه از مشروطيت داشتند. ولى آنچه در اصفهان مى‏گذشت، بر اصول و مبانى دينى استوار بود. به همين دليل است كه امثال احمد كسروى وساير مورخين سكولار مشروطيت، روند حاكميت مشروطيت در اصفهان را"مشروطيت آخوندها" دانسته آن را مورد حمله قرار مى‏داده‏اند. اهم سرفصلهاى‏اقدامات حاج‏آقا نورالله بدين گونه بوده است: برقرارى يك نظام اقتصاد ملى باتوجه به امكانات داخلى و تحريم گسترده كالاهاى اجنبى، تشكيل يك مجلس‏مردمى در چهلستون اصفهان با حضور تماشاگران مردم كه شاهد مذاكرات براى‏سرنوشت خود بودند، تشكيل و تحكيم اتحاديه‏ها و اصناف مختلف جهت‏اتحاد آراء، ايجاد مراكز عام المنفعه چون تأسيس كتابخانه، قرائتخانه)جايى كه براى بى سوادان، روزنامه مى‏خواندند(، تأسيس بيمارستان، مدرسه، تشكيل نيروى نظامى پنجاه هزار نفرى فدايى از ميان مردم شهر وروستا، انتظام بخشيدن به امور نظامى و تعيين فرماندهان لشكرها، برقرارى‏امنيت راهها و جاده‏هاى داخل و خارج شهر، رتق و فتق امور ساير بلاد تا حدامكان، تأسيس روزنامه‏هاى مختلف و آزادى انتقاد و بحث و نظر )كه‏معروفترين روزنامه‏ها، اصفهان، جهاد اكبر، الجناب، انجمن اصفهان‏بودند(. لذا انگلستان كه خود را به ظاهر حامى و مدافع مشروطه قلمداد مى‏نمود، طى گزارشى از تهران به لندن در مورد اصفهان مى‏نويسد: "اصفهان زيرسلطه آخوند است."47 

خلاصه اين‏كه بنابر اعتراف دوست و دشمن علماى اصفهان با همكارى مردم متدين توانستند نمونه‏اى از مردم سالارى دينى در آن برهه از زمان را به نمايش بگذارند؛ چنانچه كسروى با ديدى مغرضانه و به صورتى جانبدارانه مى‏نويسد:

جنبش مشروطه‏خواهى در شهرهاى ايران به يك گونه نمى‏بود و در هر شهرى از روى كمى و بيش‏آگاهى‏ها و سستى يا استوارى خوى‏ها و بودن و نبودن پيشروان شاينده جنبش رنگ ديگر مى‏داشت.و در اسپهان پيشتاز جنبش، ملايان به ويژه حاجى‏آقا نورالله و آقانجفى بسيار چيره مى‏بودند. و درهمه چيز مردم را به دلخواه خود راه مى‏بردند. از اين رو مشروطه‏خواهى در اسپهان رويه ملابازى‏داشت. و اسپهانيان بيش از همه به كارهاى بيهوده و نمايش‏هاى خنك مى‏پرداختند48.

اما به اعتقاد ساير محققين "اينكه در بررسى تاريخى مى‏بينيم روند مشروطه اصفهان جنبه مذهبى و دينى داشنه و مذهبيون‏حاكم و ناظر بر مشروطه بوده‏اند، به اين دليل است كه جريان مشروطه در اصفهان در واقع مبيّن افكارو برداشت‏هاى سياسى بعضى از مجتهدين است.49 روند مشروطيت در اصفهان روايتى اصيل ازمشروطيت است، روايتى كه چهره و سيماى آن به عمد در تاريخ مشروطيت ايران فراموش شده ويا تحريف گرديده است. درست در همين راستاست كه روزنامه‏ها و مورخين مشروطيت دوم...مغرضانه و گاهى متناقض به روند مشروطيت اصفهان اشاره كرده‏اند.50

بنابراين مى‏توان ادعا كرد كه حاج‏آقا نورالله در مشروطه به دنبال تحقق اصول و اهداف خاصى بوده و تنها نيل به همان اهداف كه اهداف دينى و برآمده از دين بودند تلاش و مجاهده‏مى‏نموده است. و دقيقاً به همين علت است كه وى، پس از اينكه در سال 1327 ق‏احساس كرد ميان روندى كه در مشروطيت دارد حاصل مى‏شود و آنچه وى به‏دنبال آن مى‏باشد، فاصله افتاده است، ديگر خود را ملزم به دفاع از مشروطه ندانست و حتى در دوره دوم مجلس شوراى ملى، از پذيرش ورود به مجلس به‏عنوان يكى از پنج مجتهد طراز اول خوددارى كرده و از هجرت نمود. در حقيقت او بدنبال مردم سالارى دينى بود كه داراى ماهيتى جداى از ماهيت دموكراسى غرب داشت به عبارت ديگر مشروطه او ماهيتاً صددرصد مخالف با ماهيت مشروطه غربى بود. و طبيعى بود كه امثال كسروى از مشروطه اصفهان راضى نباشند و او نيز وقتى نتوانست مشروطه اسلامى را پياده كند، بطور كلى از آن دلسرد شود.

تلفيق دين و سياست در انديشه مردم سالارى دينى حاج نورالله 

مرحوم حاج نورالله اصفهانى كه از قيام تنباكو به سال 1309 قمرى، تا قريب‏چهل سال، بعد از آنكه قيام سراسرى از علما و اكابر روحانى را عليه سلطنت‏پهلوى رهبرى نمود، در همه جا نداى تلفيق ديانت و سياست را پيشه خود ساخته و به‏عنوان يك عالم دينى دخالت در امور اجتماعى و سياسى مردم را وظيفه خود مى‏دانست.

در زمان مشروطه درست زمانى‏كه كشورهاى استعمارگر هرچه بيشتر تلاش مى‏كردند تا ممالك اسلامى وبخصوص ايران را در وادى تقليد بى قيد و شرط از غرب بيندازند، حاج‏آقا نورالله از پايگاه مركز دينى اصفهان با حمايت‏مراجع تقليد، اصلاحاتش را با محتواى مذهبى آميخت. بطورى كه يكى از شخصيت‏هاى سكولار آن عصر پس از قيام قم به سال 1306 شمسى درمورد اين نوع برخورد علما باسياست خصوصاً درباره حاج آقا نورالله مى‏نويسد:

خوب بود با صراحت لهجه به آقايان بلكه به كليه افراد حالى مى‏شد كه در ايران‏هم تفكيك ديانت از سياست شد. نه ارباب سياست دخالت در امور روحانى‏خواهند نمود و نه روحانيين در كارهاى داخلى و خارجى دولت. تاكى نبايداولياى دولت با صراحت لهجه و شجاعت اخلاقى و شهامت فكرى را پيشه خودسازند؟ تا چند بايست از هتاكى فلان روضه خوان يا از مذمت فلان آخوندهراسيده، حقايق را در لفافه‏هاى ضخيم اظهار دارند. اگرچه كار از كار گذشته‏ولى بازهم مى‏گوييم: قبل از پيش آمد حادثه ديگر، دولت با صراحت لهجه وشجاعت اخلاقى بايد به جميع طبقات حالى كند كه هيچكس نمى‏تواند درخارج از وظايف خود قدم بردارد و هركس چنين كند مجرم سياسى و ديانتى‏شناخته خواهد شد.51

و حتى روزنامه "حبل‏المتين" در مقاله خود ضمن تأكيد اين انديشه ايشان، مرگ حاج‏آقا نورالله را پايان انديشه يگانگى روحانيت و سياست مى‏شمرد.52


نتيجه‏گيرى 

در پايان به طور خلاصه مى‏توان از اين مقاله چنين نتيجه گرفت كه انديشه مردم سالارى دينى ولو در اواخر قرن بيستم توسط امام خمينى)ره( صريحاً طرح شد و توسط شاگرد ايشان آيت الله خامنه‏اى تبيين شد؛ اما اين انديشه يك دفعه ايجاد نشد بلكه ريشه‏هاى آن را مى‏توان در انديشه سياسى علما خصوصاً از زمان مشروطه دنبال كرد؛ كه يكى از كسانى كه در اين خصوص گام برداشته حاج آقا نورالله مى‏باشد و اوج انديشه او در خصوص مردم سالارى دينى در آنجا كه حكومت مشروطه فعلى )زمان خودش( را غير مشروع )بلكه ضرورى از باب اضطرار( مى‏داند، روشن مى‏شود. او با تأكيد بر اين نكته حكومت مشروع را خاص امام زمان)عليه السلام( مى‏داند و به دلالت ضمنى به آيندگان ميگويد كه در غيبت او حكومت مشروع، خاص نايبان آن حضرت)عج( مى‏باشد اين نكته زمانى وضوح بيشترى مى‏يابد كه، وقتى طرح اعطاى مشروطه مشروعه از طرف محمد على شاه را مطرح مى‏سازند و جواب مى‏دهد كه اصولاً حكومت شاه به هر نحوى كه باشد غير مشروع است. به عبارت ايشان دقت كنيد: 

آيا كسى كه دولت مشروطه را مشروعه مى‏كند ، آيا تغييرى در پادشاه و پادشاهى فعليه خواهد داد يا خير؟  [جواب  ]خير خيال چنين چيزى ممكن نخواهد شد.  پس مشروطه مشروعه ممكن نيست  [زيرا  ]درجه اول او اين است كه اصل پادشاهى را مشروعه نمايند  [و اين امرى است ] محال.53

در جملات فوق تنها كمى مانده تا تصريح به لزوم حكومت فقيه نمايد اما از باب اين‏كه حتى فكر اين امر هم ، به لحاظ عمل، ممكن نيست تنها به عدم مشروعيت ذات مشروطه فعلى بسنده مى‏كند. 

بنابراين مى‏توان نتيجه گرفته كه حكومت ايده‏آل در نزد ايشان حكومت امام معصوم)عليه السلام( مى‏باشد و در نبود آن حضرت حكومت نواب آن حضرت كه همانا فقها باشند، مطلوب و مشروع مى‏باشد؛ اما اين امر تحقق نمى‏يابد مگر با اقبال مردم و فراهم شدن زمينه‏هاى لازم، كه آن شرايط در زمان ايشان فراهم نبود.



پى نوشتها 

1 . نصرالله سخاوتى، دموكراسى يا مردم سالارى دينى، ص 45  به نقل از ديويد هلد، مدل‏هاى دموكراسى، ترجمه عباس منحبر، روشنگران، 1369، ص 14  

2 ( Democratie

3  . ر. ك ، لغتنامه دهخدا تحت مدخل دموكراسى

4  .  ر. ك   سيد مصطفى حسينى دشتى ، دائره المعارف علوم اسلامى ، ، مدخل دموكراسى

5 .  Richard. M.Ketcham "what is Democracy" p.38.

سيّد محمد ثقفى، مقاله اسلام و دموكراسى، فصلنامه حكومت اسلامى ، شماره 14

6  . كارل كوهن،دموكراسى، ص 21 .

7  . بيتهام و كوبن بويل، دموكراسى چيست؟ ص 18  

8  . ساموئل هانتينگتون، موج سوم؛ دموكراسى،  ص 12 .

9  . ساموئل هانتينگتون، پيشين،  ص 10 

10 . على آقابخشى و مينو افشارى راد، فرهنگ علوم سياسى، مركز اطلاعات و مدارك علمى ايران،تهران،كميل، 1377، نقل از سخاوتى، همان ص 46  

11  . ديويد بيتهام و كوين بويل، پيشين، ص 39.

12  . سخاوتى، همان، ص 46

13   Isaah Berlin, four essays on liberty  P 333

و ، افروغ، عماد، نگرشى دينى و انتقادى به به مفاهيم عمده سياسى فرهنگ و دانش، ص 101

14 . آنتونى آربلاستر، ظهور و سقوط ليبراليسم غرب، ص. 84.

15  . اشاره است به اعدام شيخ فضل الله نورى و ترور سيد عبدالله بهبهانى حزب دموكرات كه براى ترور وى تقى زاده براى مدتى از ايران اخراج شد.

16  . ابوالحسنى منذر،على، آخرين آواز قو، صص30 تا 54.  وقتى پرونده رژيم پهلوى را ورق مى‏زنيم به اسامى بسيارى از رجال مشروطه برميخوريم كه جزو مادحان و مؤدان بلكه پديدآورندگان و گردانندگان آن رژيم بوده اند نظير محمد على و ابوالحسن فروغى ، جعفر قلى خان سرد ار بهادر ،تقى زاده ، محمود جم ، اردشير جى ، ارباب كيخسرو، ابراهيم حكيمى، حسينقلى خان نواب، مستشار الدوله صادق ، معاضد السلطنه ، سيد محمد صادق طباطبائى و  . . . 

17  . ابوالحسنى منذر، همان، ص 34 به نقل از ايدئولوژى نهضت مشروطيت ايران و زندگى طوفانى من ص 280 و نيز يادگارنامه ابراهيم فخرائى ص 77

18  . ابوالحسنى منذر همان ص 35 به نقل از منابع فوق الذكر

19  . ابوالحسنى منذر ، همان، ص 40  به نقل از خاطرات و خطرات صص 330 - 227

20 .   افروغ ، همان، ص 102به نقل از Rephael, op, cit, p241

21 ا. فروغ ، همان، به نقل از::  - Holden, op, cit, p. 241

22  .  افروغ ، همان، ص 103

23  . افروغ ، همان، ص 104

24 .  نامدار، مظفر، مبانى مكتبها و جنبشهاى سياسى شيعه در صد سالهًْ اخير، ص 202

25  . نامدار، همان، ص 203

26  . افروغ ، پيشين ، صص 107-106؛ هم‏چنين ر.ك: حاج آقا نورالله اصفهانى، مقيم و مسافر، مندرج در موسى نجفى،  انديشه سياسى و تاريخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانى، ،ص 355.

27. حاج آقا نورالله اصفهانى، مقيم و مسافر، مندرج در موسى نجفى،  انديشه سياسى و تاريخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانى، ص 355.

28  ) امام خمينى، صحيفه نور، ج3 ، ص 13 تاريخ سخنرانى 57/ 8/ 14

29. حاج آقا نورالله اصفهانى، مقيم و مسافر، مندرج در موسى نجفى،  انديشه سياسى و تاريخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانى، ص 355.

30  ) امام خمينى) ، صحيفه نور، ج 3 ص 27 تاريخ سخنرانى 57 /8 /15

31 . حاج آقا نورالله اصفهانى ، مقيم و مسافر، همان، ص 355؛ 

32. ر.ك: همان.

33. حاج آقا نورالله اصفهانى، مقيم و مسافر، همان، ص 357 - 356

34. همان، صص 357-356 و 360 -359.

35  . ر.ك: همان، ص 370  ؛ ساير علما از جمله امام خمينى نيز معتقد بودند كه تنها در ساير امام معصوم است كه حكومت مشروع تحقق مى‏پذيرد ؛ امام دراين خصوص مى‏فرمايد: " تنها حكومتى كه خود آن را حق مى‏داند و با آغوش گشاده و چهره باز آن را مى‏پذيرد حكومت خداست" ر.ك: امام خمينى، شئون و اختيارات ولى فقيه از كتاب البيع، ص: 19

36. حاج آقا نورالله ، همان، ص 373.

37 همان، ص 356. عبارت ايشان چنين است: "ناچار به جهت حفظ اسلام در مقام احياى قانون مشروطه و اتحاد و اتفاق و احياى عدل و مساوات كه از اول امر هم مايهًْ ترقى اسلام بود برآمد كه به اين وسيله اسلام را محفوظ و مسلمين را قوى و به فوايد دينيه و دنيويه محفوظ دارد".

38 . حاج آقا نورالله، همان، ص 356 و 357. امام خمينى نيز در سخنانش به اين امر تأكيد فراوان داشتند. ر.ك: امام خمينى) همان ج 8 ، ص 255 هم‏چنين امام خمينى معتقد بودند دائرهًْ وكالت و اختيارات نمايندگان معطوف به حدود اختياراتى بود كه موكلين به آنها واگذار نموده بودند؛ خواستهًْ مردم هم اين است كه وكيل طورى عمل كند كه اولاً مشروعيت نظام زير سؤل نرود )يعنى به دائرهًْ شرع تجاوز ننمايد( و ثانياً مقبوليت نظام خدشه‏دار نشود يعنى جمهوريت نظام سرجايش باقى بماند و در امور جارى مملكتى مجلس تصميم بگيرد و خود رأى نباشد. ر.ك: نامدار ، پيشين، ص 221

39. حاج آقا نورالله،  مقيم و مسافر، اصفهان، 1327 ق - ط سنگى، ص 62 .

40. همان. 

41. حاج آقا نورالله ، مقيم و مسافر، مندرج در موسى نجفى ، همان، ص 387

42. حاج آقا نورالله، همان، ص 355. 

43. همان، ص 373.

44. حاج آقا نورالله ، كتاب مقيم و مسافر، اصفهان، 1327 ق - ط سنگى، ص 128.

45. همان، ط سنگى، ص 125

46. حاج آقا نورالله، همان، ص 373.

47. موسى نجفى، انديشه سياسى و تاريخ نهضت حاج آقا نور الله اصفهانى، صص 22 - 23.

48. احمد كسروى، تاريخ مشروطيت ايران، ص 385.

49. موسى نجفى، انديشه سياسى و تاريخ نهضت حاج‏آقا نورالله اصفهانى، ص 76.

50. موسى نجفى، همان، ص 183.

51. انديشه سياسى و تاريخ نهضت حاج‏آقا نورالله اصفهانى، صص 12 - 13. و  روزنامه جهاد اكبر، سال 1325 قمرى، اصفهان.

52. همان.

53. حاج آقا نورالله ، مقيم و مسافر، مندرج در موسى نجفى، همان، ص 381.

??

"كتابنامه

1) آقابخشى، على و مينو افشارى راد، فرهنگ علوم سياسى، مركز اطلاعات و مدارك علمى ايران،تهران،كميل،1377.

2) آنتونى آربلاستر، ظهور و سقوط ليبراليسم غرب، ترجمهًْ عباس مخبر، تهران؛ نشر مركز، 1367.

3) ابوالحسنى منذر. على، آخرين آواز قو، نشر عبرت، تهران 1380.

4) اصفهانى، حاج آقا نورالله ، مقيم و مسافر، - ط سنگى، اصفهان، 1327 ق.

5) افروغ، عماد، نگرشى دينى و انتقادى به به مفاهيم عمده سياسى فرهنگ و دانش، چاپ دوم، تهران 1380 .

6) بيتهام، ديويد و كوبن بويل، دموكراسى چيست؟ ترجمه شهرام نقش تبريزى، ققنوس، 1376.

7) ثقفى، سيّد محمد،اسلام و دموكراسى، فصلنامه حكومت اسلامى ، شماره 14

8) حسينى دشتى، سيد مصطفى، دائره المعارف علوم اسلامى، موسسه فرهنگى آرايه ، مدخل دموكراسى.

9) خمينى، روح الله، شئون و اختيارات ولى فقيه از كتاب البيع، وزارت ارشاد اسلامى.

10) خمينى، روح الله، صحيفه نور، ج3 ،

11) دهخدا، على اكبر، لغتنامه دهخدا تحت مدخل دموكراسى

12) سخاوتى، نصر الله، دموكراسى يا مردمسالارى دينى. مجله معرفت شماره 43، تير 1380.

13) كوهن، كارل، دموكراسى، ترجمه فريبرز مجيدى، خوارزمى، 1373.

14) نامدار، مظفر، مبانى مكتبها و جنبشهاى سياسى شيعه در صد سالهًْ اخير، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، تهران، 1376.

15) نجفى، موسى، انديشه سياسى و تاريخ نهضت حاج‏آقا نورالله اصفهانى، مؤسه مطالعات تاريخ معاصر ايران و بنياد مستضعفان و جانبازان، چ 2، تهران، 1378.

16) هانتينگتون، ساموئل موج سوم؛ دموكراسى، ترجمه احمد شهسا، روزنه، 1373.

17) هلد، ديويد،  مدل‏هاى دموكراسى، ترجمه عباس منحبر، روشنگران، 1369

18( Berlin, Isaah, four essays on liberty. Oxford university press.

19( Ketcham, Richard. M. "what is Democracy", Dattom.. Co Newyork. 1955.