مرورى بر مبارزه عشایر فارس با قواى انگلیس

هنگامى که نهضت ضداستعمارى ایلات و عشایر جنوب منافع امپراتورى بریتانیا را مورد تهدید قرار داد و راه ارتباطى بوشهر- شیراز به داخل کشور معروف به راه شاهى به روى انگلیسى ها بسته شد و قیام افسران ژاندارمرى فارس و دستگیرى و تبعید انگلیسیان مقیم شیراز بزرگترین لطمه را به حیثیت و اعتبار این امپراتورى وارد آورد، دولتین روس و انگلیس در مخالفت با نیروى ژاندارمرى تحت فرمان سوئدى ها که آشکارا از آلمان جانبدارى مى کردند توافق کردند که با انحلال واحدهاى ژاندارمرى براى ایجاد امنیت و حفظ منافع امپراتورى بریتانیا در جنوب ایران که حوزه هاى نفتى را نیز شامل مى شد سپاهى از افراد محلى زیر نظر افسران انگلیسى تشکیل شود و در مناطق شمال و غرب ایران نیز همچون گذشته بریگاد قزاق زیر فرمان فرماندهان روسى عهده دار این مسئولیت باشد!

براى تامین هزینه این هر دو نیرو بین لندن و پتروگراد توافق شد که وجوهى به نام مورا توریم (استمهال) اختصاص یابد بدین معنى که دولتین مذکور براى وصول اقساط بدهى ایران که از درآمد گمرکات کشور حاصل مى شد به این دولت مهلت بدهند و در عوض از محل این درآمد، ماهیانه دویست هزار تومان در اختیار دولت ایران بگذارند (در مقابل قروضى که سلاطین قاجار از دولتین روس و انگلیس مى گرفتند و صرف عیاشى هاى خود مى کردند گمرکات ایران همواره در گرو این دو دولت بود) و پرداخت این وجه را مشروط به این کردند که این مبلغ با نظارت کمیسیونى مرکب از پنج عضو «دو عضو ایرانى و سه عضو خارجى!» به مصرف برسد که دولت ایران زیر فشار دایم التزاید روس و انگلیس به تشکیل چنین کمیسیونى که به کمیسیون مختلط شهرت یافت رضایت داد که تازه بعد از این موافقت وزارت امور خارجه ایران نامه اى از سفارتین روس و انگلیس دریافت کرد مبنى براینکه همه درآمدها و مخارج دولت ایران باید به تصویب کمیسیون مختلط برسد و هرگونه تغییر و تبدیل در سازمان نظامى ایران با اطلاع کمیسیون صورت بگیرد و چون وزارت خارجه ایران تصمیم گیرى در موارد مطروحه در این نامه را که خارج از وظایف خود مى دانست آن را نپذیرفت وزراى مختار دولتین مذکور مفاد آن را به صورت یادداشت تهدیدآمیز با مهلت دو روزه تسلیم رئیس الوزرا محمدولیخان سپهسالار تنکابنى کردند. این یادداشت دولت ایران را مکلف مى کرد که امور مالى و نظامى ایران را تحت نظارت دو دولت روس و انگلیس قرار دهد و با تشکیل قشونى به تعداد یازده هزار نفر در ولایات جنوبى تحت فرماندهى افسران انگلیسى موافقت کند و تعداد سربازان ایرانى را در ولایات شمالى به همان اندازه افزایش دهد و اداره آن را به روال گذشته به افسران روسى محول کند! که سپهسالار متن یادداشت را با قید عبارت (نظر به اوضاع کنونى و فرس ماژور قبول مى کنم) امضا کرد۱ (پنجم اوت ۱۹۱۶/ ۱۴ مردادماه ۱۲۹۵) که با تسلیم شدن سپهسالار به مفاد چنین یادداشتى نظارت روس و انگلیس بر اقتصاد و نظام ایران مسجل شد!

گفتنى است با اینکه سپهسالار پذیرش قطعى یادداشت را به تصویب مجلس موکول کرده بود دولتین مذکور موافقت رئیس الوزرا را براى شروع اقدامات خود کافى دانستند. روس ها به تعداد قزاقخانه ها در شهرهاى زیر نفوذ خود افزودند و انگلیس ها با ارسال نامه اى به وزارت امور خارجه ایران ژنرال سرپرسى سایکس را براى ریاست قوایى که قرار بود تحت فرماندهى افسران انگلیسى در جنوب ایران تشکیل شود معرفى کردند که این نیرو بعد از تشکیل به پلیس جنوب (اس پى آر) معروف شد. سرپرسى سایکس که قبلاً در سمت کنسول انگلیس در کرمان و بلوچستان و سرکنسول و مامور دولت هند در خراسان ماموریت هایى را انجام داده و به اوضاع و احوال ایران آشنایى کامل داشت با وظایف مهم و اختیارات وسیع به ایران اعزام شد و به همراه تعدادى از افسران انگلیسى و هندى در مارس ۱۹۱۶ در بندرعباس پاى به خشکى نهاد و کار خود را با سربازگیرى در این بندر شروع کرد. بعد به کرمان رفت و ستاد عملیاتى خود را چندى در آنجا تشکیل داد و در ادامه این راهپیمایى از طریق یزد و اصفهان و سربازگیرى در این شهرها راهى شیراز شد.

پیش از رسیدن سایکس به شیراز وزارت امورخارجه انگلیس به مارلینگ وزیرمختار خود در تهران دستور داد تا دولت ایران را زیرفشار بگذارد که فرمانفرما را که از دوستان نزدیک سرپرسى سایکس بود به حکمرانى فارس منصوب کند. سر دنیس رایت دیپلمات کهنه کار انگلیسى که در سال ۱۹۵۳/ ۱۳۳۲ شمسى پس از سقوط دولت ملى دکتر محمد مصدق براى بازگشایى سفارت انگلیس به تهران آمد و نیز از سال ۱۹۶۳ تا ۱۹۷۱ سفیرکبیر انگلیس در تهران بود و دو کتاب ارزشمند «انگلیس ها در ایران» و «ایرانیان در میان انگلیس ها» از تالیفات او است، در یادداشت هایى زیر عنوان «عبدالحسین میرزا فرمانفرما، انگلیسى ها و جنگ جهانى اول» درباره سابقه دولتى سایکس و فرمانفرما مى نویسد: «در ۱۸۹۳ ستوان پى  ام سایکس (سرپرسى سایکس بعدى) از نگهبانان سوار دوم در سفر به هندوستان از طریق کرمان در این شهر با فرمانفرما والى ایالت ملاقات کرد و سه روز به عنوان مهمان او در آنجا اقامت کرد. در اوایل سال ۱۸۹۵ سایکس همراه با خواهرش (الا) براى گشودن نخستین کنسولگرى بریتانیا در کرمان به آنجا بازگشت. او سپس دوستى بسیار صمیمانه اى را با فرمانفرما آغاز کرد. دوستى فرمانفرما بیست سال بعد در طول جنگ بزرگ ارزش عظیم خود را ثابت کرد.»۲

سپهسالار به خواست انگلیس گردن نهاد و جاى فرمانفرما دوست صمیمى سرپرسى سایکس را که به تازگى به حکومت کرمان برگزیده شده بود با نصرت السلطنه والى فارس که به جانشینى مخبرالسلطنه انتخاب و تا این تاریخ به محل ماموریت خود نرفته بود عوض کرد! سر دنیس رایت در همین مقاله درباره اهمیت این انتصاب مى نویسد: «... بریتانیایى ها براى این امر به شدت فشار مى آوردند، زیرا خواستار فردى طرفدار متفقین در آنجا بودند تا به اوضاع خصمانه و آشفته اى که در آن زمان در ایالت فارس حکمفرما بود، فیصله دهد.» کنسول یار بریتانیا که یک هندى بود در سپتامبر ۱۹۱۵ به قتل رسیده بود، بانک شاهى تحت مالکیت بریتانیا غارت شده بود و بدتر از همه در ماه نوامبر سرکنسول و اعضاى کنسولگرى بریتانیا و برخى دیگر از اتباع انگلیسى را دستگیر کرده و به اسارت به سواحل جنوب برده بودند. در مه ۱۹۱۶ مارلینگ گزارش داد که شاه با اکراه با تعویض عموى محبوب خود (نصرت السلطنه عموى احمدشاه بود) با فرمانفرما به عنوان والى فارس موافقت کرده است به شرط آنکه عموى او والى کرمان شود...»۳

انتخاب فرمانفرما به حکمرانى فارس با مخالفت اسمعیل خان سردار عشایر (صولت الدوله) رئیس ایل قشقایى روبه رو شد و در ملاقاتى که بین او و فرمانفرما که به همراه سرهنگ «گاف» کنسول جدید انگلیس۴ عازم شیراز بود در «ده بید» آباده صورت گرفت فرمانفرما مبلغ قابل توجهى معادل «ده هزار لیره»۵ حق القدم از وى مطالبه کرد که صولت الدوله از پرداخت چنین باجى امتناع ورزید و در بازگشت به شیراز ابراهیم قوام الملک نایب الحکومه فارس و دیگران را ترغیب کرد که جبهه مخالفى علیه والى جدید تشکیل دهند!

فرمانفرما در چنین شرایطى حرکت به شیراز را مصلحت ندانست و از «ده بید» به آباده عقب نشست و با برقرارى تماس با قوام الملک و دادن اطمینان هایى به وى و نیز با تهدیداتى که از مرکز به صولت الدوله صورت گرفت زمینه براى ورود او به شیراز فراهم آمد و در شانزدهم اکتبر ۱۹۱۶/ ۲۴ مهر ۱۲۹۵ در حالى که قوام و جمعى از معاریف و اعیان شهر تا چند کیلومترى به استقبالش آمده بودند به شیراز ورود کرد و سردار عشایر بدون تظاهر به هرگونه احترام به حکمران جدید از شیراز خارج شد و به میان قبیله خود رفت. با ورود فرمانفرما به مقر حکومت خود، سرپرسى سایکس نیز به شیراز رسید و کار سربازگیرى را در این شهر شروع کرد و همراه با کنسول به دیدار فرمانفرما رفت و از وى خواست که به افراد ژاندارمرى ابلاغ کند که در «پلیس جنوب» نام نویسى کنند که فرمانفرما دستور قاطعى نداد و مانع نام نویسى افراد هم نشد. سرپرسى سایکس خود در این باره مى نویسد: «دولت ایران البته در این زمان با ما معاند نبود ولیکن با تحویل گرفتن ژاندارمرى از طرف ما موافقت نداشت، در نتیجه فرمانفرما نمى توانست به من اجازه این عمل را بدهد.»۶

نام نویسى ژاندارم هاى شیراز در نیروى پلیس جنوب امر سربازگیرى را سرعت بخشید و مردم به مراکز نام نویسى هجوم آور شدند که یکى از دلایل استقبال مردم به نام نویسى بلیه خشکسالى و شیوع قحطى و گرسنگى در شیراز بود. دشوارى هاى ناشى از تهیه آذوقه، بیکاران و افراد تهیدست شهر و روستا را براى دستیابى به معیشت بهتر به سوى خدمت در نیروى پلیس جنوب مى کشانید. دیگر از دلایل این استقبال آن بود که به مردم گفته شد «پلیس جنوب یک سازمان ایرانى است که براى استقرار نظم و امنیت جنوب کشور تشکیل شده و افسران انگلیسى این سازمان هیچ گونه نقشه جنگى ندارند و وظیفه آنها صرفاً تعلیم دادن به افراد ایرانى پلیس جنوب و سرپرستى این سازمان است.»۷

افراد پلیس جنوب که تعدادشان همواره روبه  افزایش بود در پاسگاه هاى مختلف که در مراکز حساسى همچون کازرون، برازجان، آباده، ده بید، خان زنیان و غیره ایجاد مى شد استقرار مى یافتند و تحت تعلیم افسران انگلیسى و هندى قرار مى گرفتند. یکى از اهداف سایکس در این ماموریت گشودن راه شاهى بوشهر، شیراز بود که از آغاز درگیرى ها رفت و آمد در آن توسط نیروهاى ملى قطع شده بود و قرار داشتن کازرون، برازجان و چغادک در مسیر این راه مانع از انجام این مقصود!

خواجه عبدالله ناصردیوان با سابقه مبارزاتى درخشان علیه نیروهاى استعمارى انگلیس بر کازرون حکم مى راند. غضنفرالسلطنه ضابطى برازجان را داشت و چغادک اردوگاه تفنگداران شیخ حسین خان جاکوتاهى و زایر خضرخان اهرمى بود که این شخصیت ها از قدرت هاى بانفوذ محلى و از دشمنان سازش ناپذیر انگلیسى ها بودند و در این میان کازرون به علت قرار گرفتن در یک منطقه حساس و استراتژیک از اهمیت ویژه اى برخوردار بود و از این محل راه هاى منتهى به بوشهر و سواحل خلیج فارس به خوبى قابل کنترل بود و نخستین اقدام سایکس که با همکارى فرمانفرما صورت گرفت تسلط بر این منطقه بود.
زمانى که سایکس پلیس جنوب را براى حمله به کازرون آماده مى کرد و فرمانفرما براى تحریک ناصر دیوان هر روز به نوعى موجبات ایذاء او را فراهم مى آورد و براى صولت الدوله هم دردسرهایى را در منطقه ایجاد مى نمود، ناصر دیوان و صولت پیش دستى نمودند و متحداً به پاسگاه پلیس جنوب کازرون حمله ور شدند و نفرات آن را خلع سلاح کردند!سایکس با شنیدن این خبر نیرویى را به جانب کازرون حرکت داد که مبارزان کازرونى در دشت ارژن که اطراف آن را کوه هاى مرتفع کتل پیرزن و کتل دختر دربرگرفته و نفوذ به داخل دشت را براى مهاجمین دشوار مى ساخت جلو نیروى دشمن را سد کردند و با نبردى دلاورانه آنها را به عقب نشینى واداشتند!اشتباه ساکس در این حمله که به شکست پلیس انجامید در این بود که نیروى مبارزان کازرونى را بى اهمیت پنداشت و با قوایى اندک اقدام به حمله نمود و در عرصه پیکار به این حقیقت پى برد «که براى روبه رو شدن با این وضعیت نیروى عظیمى لازم است»۸ و بر آن شد که با آمادگى بیشتر این شکست خفت بار را تلافى نماید!
سایکس نیروى مستقر در شیراز را براى یک عمل تلافى جویانه کافى ندانست و از هند درخواست قواى کمکى نمود و در گزارش خود نوشت: «بهار هنگامى که ایلات چادرنشین به اراضى مرتفع کوهستانى برمى گردند اگر قواى من تقویت نشود وضعیت خیلى خطرناک خواهد شد.»۹ نیروى امدادى از هند رسید اما سایکس که از برخورد با سلحشوران دشت ارژن در هراس بود بر این شد که اگر بتواند از طریق دیپلماسى به سازشى دست یابد. ناصر دیوان اهل سازش نبود و بر این عقیده راسخ و استوار بود که: «تا جان در بدن دارم با دشمن مى جنگم تا او را از فارس برانم یا در این راه سر ببازم.»۱۰ ولى صولت الدوله براى توافق با دشمن ابراز تمایل نمود و پس از رد و بدل کردن پیام هایى در ملاقاتى که در بیست و چهارم مه ۱۹۱۷/ دوم شعبان ۱۳۳۵ بین سایکس و گاف با صولت الدوله در خان زنیان۱۱ ۴۸کیلومترى شیراز صورت گرفت موافقتنامه اى بین طرفین به امضا رسید که بر مبناى آن صولت متعهد شد براى تامین امنیت در جاده شیراز- کازرون با «اس پى آر» همکارى کند. و اس پى آر پاسگاه هاى خود را در طول جاده ابقا نماید و ناصر دیوان به توسط او از کازرون خارج شود! سایکس نیز متقابلاً پذیرفت تا زمانى که صولت به تعهداتش پایبند است به سمت «ایلخانى» ایل قشقایى شناخته شود و براى نگهدارى تفنگچیان حافظ امنیت جاده ها مبلغى به او پرداخت گردد (که نامبرده این پول را نپذیرفت۱۲) و مقرر گردید که این موافقتنامه براى سه ماه مورد آزمایش قرار گیرد و در صورت موفقیت تجدید شود. (که هرگز تجدید نشد).
رسیدن نیروى تقویتى براى «اس پى آر» از هند و پیروزى هاى متفقین در بین النهرین از جمله عواملى بود که سردار عشایر را به سوى سازش کشانید ولى پیدا بود که با خصومت دیرینه رئیس ایل قشقایى با انگلیسى ها این توافق پایدار نخواهد ماند.۱۳
نخستین نشانه بروز اختلاف صولت با مقامات بریتانیایى از عدم تجدید موافقت همه ظاهر شد که وقتى مهلت سه ماهه آن به اتمام رسید صولت حاضر به تجدید آن نشد مگر آنکه نماینده حکومت مرکزى آن را امضا نماید و سایکس هم مدعى شد که صولت تعهدات خود را به درستى انجام نداده و به ناصر دیوان اجازه داده است که به کازرون بازگردد. (سردار عشایر در اجراى توافقنامه منعقده با انگلیسى ها از ناصر دیوان درخواست نمود براى مدتى کازرون را ترک گوید و در گمادرج که در پنج فرسنگى کازرون قرار دارد مسکن گزیند.)عامل دیگر که اختلاف فیمابین را تشدید کرد و به وقوع جنگ انجامید برخورد واحد هایى از پلیس جنوب مستقر در پاسگاه «خان زنیان» با افرادى از طایفه دره شورى ایل قشقایى بود که در نتیجه این برخورد تنى چند از دره شورى ها دستگیر و زندانى شدند و سیاه چادرهاى آنان مورد غارت سربازان هندى قرار گرفت که سردار عشایر در واکنش به این رویداد با چند هزار جنگجوى قشقایى از فیروزآباد مرکز ایل به محل اقامت دره شورى ها حرکت کرد و عملیات جنگى گسترده اى بین قواى «اس پى آر» با افراد تحت رهبرى سردار عشایر درگرفت، ناصر دیوان هم به یارى وى شتافت.

در این جنگ پس از پیشروى ها و پسروى زیاد، با رسیدن افراد تازه نفس به کمک سردار عشایر، نیروى عشایر سلحشور متدرجاً به شهر شیراز نزدیک شدند و تا بدانجا پیش رفتند که پادگان انگلیسى شیراز به محاصره قواى عشایر درآمد و شهر نیز بر ضدانگلیسى ها به پا خاست و مردم با تعطیل کردن بازار و دکاکین در تظاهرات ضد انگلیسى شرکت کردند. در این هنگام سید عبدالحسین لارى مجتهد نامدار لارستان علیه انگلیسى ها اعلام جهاد داد! پلیس جنوب واکنش تندى نشان داد و به مقابله شدید برخاست و با ایجاد استحکامات سنگرى و استفاده از آتش توپ و مسلسل سعى در جلوگیرى از پیشروى عشایر نمود که موفقیتى به دست نیاورد و به جز قسمت شرقى شهر شیراز که محل استقرار ابراهیم قوام و سواران عشایر خمسه وابسته به او بود قسمت هاى دیگر شهر در محاصره جنگجویان قشقایى قرار گرفت! در شرایطى که پلیس جنوب آخرین مقاومت هاى خود را نشان مى داد، پول وخدعه به کار گرفته شد. «انگلیسى ها براى برانگیختن روساى ناراضى طوایف قشقایى برضد صولت بالغ بر ۱۲۰ هزار لیره در اختیار فرمانفرما والى فارس گذاشتند که این پول علاوه بر ۸۴۰۰ تومان مقررى ماهیانه اى بود که براى تامین حقوق محافظان مستقر در جاده میان شیراز و اصفهان به فرمانفرما پرداخت مى شد.»۱۴



پى نوشت ها:
۱- ایران و دولت ملى در جنگ جهانى اول از علیرضا ملائى توانایى، ص ۲۵۴.
۲- یادداشت هاى یادشده در متن ترجمه دکتر نادر میرسعیدى نقل از فصلنامه تاریخ معاصر ایران، شماره نهم.
۳- همانجا.
۴- در این زمان اوکونور کنسول سابق انگلیس در فارس به همراه عده اى دیگر توسط افسران انقلابى ژاندارمرى فارس دستگیر و در مقابل مجاهدینى که به اسارت انگلیسى ها درآمده بودند نزد سران مجاهدین نگهدارى مى شدند.
۵- تاریخ ایران تالیف سرپرسى سایکس، ترجمه سیدمحمدتقى فخرگیلانى، ص ۷۱۵.
۶- همانجا، ص ۷۲۳.
۷- توفان در ایران از احمد احرار، ص ۸۶۹.
۸ و ۹- تاریخ سایکس صفحات ۷۲۸ و ۷۳۰.
۱۰- فارس و جنگ بین الملل، تصنیف رکن زاده آدمیت، چاپ پنجم، ص ۳۲۸.
۱۱- خان به معنى کاروانسرا است.
۱۲- در صفحه ۳۴۶ فارس و جنگ بین الملل آمده است که پس از تنظیم قرارداد بیست و پنج  هزار لیره به سردار عشایر پرداخت شد که نامبرده این پول را نپذیرفت و گفت من اگر مى خواهم قسمتى از فارس را امنیت دهم وظیفه ام است و مقصودم از این کار خدمت به شما نیست و بحمدالله از لطف خداوند و مراحم دولت مطبوعه ام به حد کافى متمول هستم و به پول شما نیاز ندارم.
۱۳- مهدى بامداد مولف شرح حال رجال... در بیان زندگانى اسمعیل خان صولت الدوله سردار عشایر مى نویسد: ... صولت الدوله در ایام جنگ بین الملل اول و پیش از آن و بلکه مى توان گفت از ابتداى امر صفاى زیادى با انگلیسى ها نداشت و از آنان چندان خوشش نمى آمد و به همین جهت در رمضان ۱۳۳۶ ه ق/ خرداد ۱۲۹۷ برابر با ۱۹۱۸ م به انگلیس اعلان جنگ داد و نظرش از این کار آن بود که پلیس جنوب را که انگلیسى ها خودسرانه در جنوب ایران زیر نظر و تعلیمات افسران انگلیس تشکیل داده بودند از میان ببرد.... لکن به مقصود و مراد خود نایل نشد... و نتیجه دشمنى و جنگش با انگلیسى ها آن شد که سرانجام از هستى ساقط شد و در زندان قصر جان سپرد!
۱۴- از یادداشت هاى سر دنیس رایت فصلنامه تاریخ معاصر ایران شماره نهم.