قرارداد 1907 روس و انگليس و منطقه نفوذ ميسيونرها

در واپسين روزهاي زندگي فتحعليشاه، دولتين روس و انگليس توافق و تباني كرده، به عنوان: «حفظ تماميت ارضي ايران» در سال 1834، قول و قرارهايي نهادند. كنت سيمونيج از سفارت روسيه كنار رفت و سفير جديد در ايران روي كار آمد.
شادروان محمود. محمود، درباره عنوان فوق، نوشته است:
يكي از فصول دستور سياست جهانگيري اين است كه براي تصرف و تملك يك مملكت، تعيين منطقه نفوذ نمايند، پس از آن، آنجا را تحتالحمايه قرار دهند و در مرحله سوم آن را ضميمه مملكت خويش سازند كه به طور دائم جزو ممالك متصرفي محسوب شود.
انگليسيها در اين تاريخ روسها را يگانه رقيب پر زور خود در آسيا تصور مينمودند و خودشان را قادر نميديدند كه در ميدانهاي آسيا با روس روبهرو شوند، ناچار بودند به يك وسايل سياسي، از روسها ولو موقتآ هم شده جلوگيري نمايند. اين بود كه در سال 1834، به روسها پيشنهاد نمودند استقلال و تماميت ايران را دو دولت اروپايي انگليس و روس ضمانت نمايند ... اين اولين قدم عملي بود كه براي از بين بردن استقلال و تماميت ايران در آن تاريخ برداشته شد. در قاموس سياست اروپايي معني جمله «ضمانت استقلال و تماميت مملكت يك دولت از طرف يك يا چند دولت خارجي» اين است كه آن مملكت ضمانت شده بالمآل بايد ضميمه مملكت دولت ضامن گردد.1
به دنبال اين تباني سياسي، بلافاصله ميسيونرهاي «بازل» و «امريكايي» در آذربايجان جاي و پاي گرفتند و مطابق خواستههاي امپراتوري تزار، مقدمات تقسيم ايران به منطقه نفوذ را از اين تاريخ آغاز كردند و تا پايان قرن نوزدهم به انجام رسانيدند. بدين ملاحظات بوده است كه در مقاله پروفسور ميشل پ. زيرنيسكي، ارائه شده به كنگره سالانه انجمن تاريخ امريكا در واشنگتن (30 دسامبر 1987) آمده است:
ميسيونرهاي وابسته به كليساي انجيلي، فعاليت خود را به منطقه شمال ايران محدود كردند. بر مبناي توافق قبلي، فعاليت پروتستانها در جنوب به عهده كليساي انگليس گذاشته شده بود. به نظر ميرسد اين توافق پيشاپيش، حاكي از تقسيم ايران به مناطق تحت نفوذ بين انگلستان و روسيه طبق معاهده 1907 بود.2
روسها در شمال ايران، مطابق مثل معروف «آرام آرام، شيطان ميچيند دام» سياست گام به گام را اعمال نموده، به تدريج بر اوضاع مسلط ميشدند و پيش ميرفتند. موريس واگنر، در سال 1844، درباره سياست روس در ايران نوشته است:
«نيكلاي، در حال حاضر قصد تصرف و اشغال ايران وتركيه را ندارد، ولي بدين منظور، راه را براي جانشينانش هموار ميكند.3
در قبال اين سير سياسي و پيشرفت روسها در شمال ايران، دولت انگلستان نيز موقعيت خود را در جنوب ايران تثبيت كرده، اروندرود و خليجفارس را كه شاهراه هندوستان ـ اروپا به شمار ميآمد، حفظ وحراست ميكرد.
بعد از نفوذ بريتانيا در افغانستان، و روسها در ماوراءالنهر، و انتزاع آن سرزمينها از خاك ايران، دولتين غاصب، به رقابتهاي سياسي و تجاري و اخذ امتيازات پرداخته، تقسيم ايران به مناطق نفوذ را چندان ضروري نميدانستند.
قول و قرارهاي 1834 هم تقريبآ راه فراموشي ميسپرد. چنانكه، ﻫ . رالينسون، در سال 1874 در كتاب انگليس و روس در شرق نوشت:
در سال 1834، بين دولتهاي روس و انگليس، يادداشتهاي خيلي مهم كه حاكي از تمايل دو جانبه دولتين نسبت به رعايت و حفظ تماميت ارضي ايران بود، مبادله گرديد. اين امر شايد مشكل و مسئلهاي داشته باشد، كه چه مدت زماني بايد آن يادداشتها از نظر سياسي مورد بررسي و تأمل قرار گيرد تا به صورت قولي معتبر و تعهدي نافذ، رسميت يابد. چون از آن زمان، مدت چهل سال سپري شده، هنوز به يادداشتها ترتيب اثر ندادهاند.4
انگليسيها كه مبتكر اين طرح بودند، در ربع چهارم قرن نوزدهم، نسبت به تقسيم ايران به منظقه نفوذ، شوق و شتاب نشان ميدادند، و به اقتضاي سياست روز، اين سفره رنگين را پيش اين و آن ميگستردند.
در تاريخ روابط سياسي ايران وانگليس در قرن نوزدهم، آمده است:
در سال 1882، انگلستان ناچار بود يك دولت مقتدري را در طرفداري خود داشته باشد. اين است كه ديده ميشود با آلمانها نزديك ميشوند. اول موضوع اتحاد بايد معلوم گردد. چه در اين نوع اتحاديهها بايد در باغ سبز معلوم و معين باشد اين نيز بهتر از اين نيست كه از دارايي و ممالك و اراضي ديگران بذل و بخشش نمود و براي خود نيز حصهاي قائل شد. (محمود محمود، ج 6، ص 128 و 129)
مؤلف تاريخ هرج و مرج بينالمللي مينويسد:
ما اطلاع داريم كه چگونه در سنوات قبل، مثلا در سال 1885، لرد راندولف چرچيل تقسيم ايران را بين دولتين انگليس و آلمان پيشنهاد نمود تا آلمان را بر ضد روسها وادارد. ولي بعدها اين قرار را با روسها بست و آنها را بر ضد دولت آلمان آماده ساخت. (محمود محمود، ج 6، ص 143)
به نوشته والنتين چيرول، انگليسها در 12 مارس 1888، بار ديگر پيشنهاد تقسيم ايران بين روس وانگليس را تكرار كردند. (محمود محمود، ج 1، ص 241)؛ (محمود محمود، ج 7، ص 178)
امپراتوري روسيه، تا پايان قرن نوزدهم به درخواست انگليسيها و همكاري آنها نياز نداشت. براي اينكه ميسيونرهاي امريكايي در هر كجا مستقر ميشدند براي دولت روسيه خير و بركت و منطقه نفوذ ايجاد ميكردند.
روسها با تغيير مسير حمل كالاهاي اروپايي از طريق طرابزان ـ ارزنالروم به پوتي ـ تفليس، و ايجاد راه شوسه از جلفا به تبريز، علاوه بر اين كه سرتاسر بازارهاي آذربايجان را پر از كالاهاي روسي كرده و تجارت انگلستان را درايران فلج كرده بودند، با كشيدن راه قزوين به همدان و سرازير كردن اجناس روسي به شهرهاي غرب ايران، منطقه همدان، كرمانشاه، لرستان را نيز در حيطه تصرف و تسلط بازرگاني خود داشتند.
به گزارشهايي از جهانگردان و محققان آن دوره، اشارت ميشود.
هوگو گروته، محقق آلماني، در سال 1907 گزارشهاي جامعي از شهرهاي كرمانشاه و همدان تهيه كرده و از اوضاع اقتصادي نواحي مزبور،اطلاعات جالب به قلم آورده است. در قسمتي از توصيف كرمانشاه، مرقوم ميدارد:
بنابراين تمام ايالت لرستان، بروجرد، نهاوند، ايالت كردستان مركزي ايران با شهر حاكمنشين زيبايش سنه (سنندج) و ايالت همدان زير پوشش كرمانشاه به عنوان مركز توزيع قرار گرفته است. از اقدامات اخير روسيه به خوبي آشكار است كه اين كشور ميكوشد با احداث راههاي شوسه، بازرگاني خود را از طريق شمال و شمال غربي در اين منطقه كه به كرمانشاه مربوط است گسترش دهد. حال با ساختن راه شوسه قزوين ـ همدان تا چه اندازه در اين راه موفق شده است، در يادداشتهاي مربوط به اقامتم در همدان خواهد آمد.5
از يادداشتهاي اقامت در همدان:
البته بايد در نظر داشت كه اين روسها بودند كه با احداث راه شوسه رشت ـ قزوين ـ تهران، موجبات رونق بازرگاني همدان را فراهم كردند. تأسيس بانك استقراضي روس باعث شد چندي بعد بانك شاهنشاهي انگليس هم در همدان شعبهاي داير كند. ليكن علت اصلي رونق اخير را بايد احداث راه شوسه قزوين به همدان دانست. هدف از ايجاد اين راه كه توسط روسها ساخته شد، وصل كردن بندر انزلي، محل تخليه كالاهاي روسي با همدان مركز يكي از پرجمعيتترين ايالات ايران بود. ايجاد فروشگاههاي متعدد در شناساندن كالاهاي روسي به ساكنين محل سهم بسزائي دارد... در اين فروشگاهها، صدها نوع كالا، در معرض ديد ايرانيان قرار گرفته است.
تجارت همدان با روسيه در دست ارامنه ايراني و روس متمركز است... بيشتر كارمندان بانكهاي شاهنشاهي و استقراضي هم ارمني هستند.6
گروته، از ديگر ارمنيان همدان و رابطه آنان با ميسيونرهاي امريكايي، چنين ياد ميكند:
هيئت مبلغان مذهبي امريكايي (پرسبيترين) در شهرهايي كه در آنجا بيمارستان دارد، دورههايي نيز براي آموزش پزشكي داير كرده است. ولي، فقط مسيحيان پروتستان ميتوانند در اين دورهها شركت كنند.ايرانيان كه مايل به فراگيري علم پزشكي هستند براي رفع اين مشكل چارهاي انديشيدهاند، آنها تا وقتي معلومات پزشكي خود را تكميل نكردهاند خود را در رديف پروتستانها قلمداد ميكنند، اما وقتي به مقصود خود رسيدند دوباره به مذهب سابقشان باز ميگردند.
عدهاي براي استفاده از كمكهاي ميسيون كه طبعآ بايد به مسيحيان مؤمن تعلق گيرد خود را مؤمن و مقدس جلوه ميدهند. خصوصآ در همدان ارمنيهاي زيادي را به من نشان دادند كه روزهاي يكشنبه در صف اول عبادتكنندگان مينشينند و با خواندن دعا و چشم به زير افكندن، چهرههاي تقدسمآبانه به خود ميگرفتند. ليكن روزهاي ديگر با معاملات رباخواري نفرت مردم مستمند را نسبت به خود برميانگيختند.7
پزشك ميسيونري، جان. ويشارد هم گزارش ميدهد:
همدان شهري پر داد وستد و تجارتي است. مركز توزيع كالا به تمام قسمتهاي كردستان است، كه در جهت غربي و جنوبي آن قرار دارد، همچنين بازار عمده مهمي است براي قبايل مختلف لرستان ... روسها يك راه جديد كالسكهرو از اينجا به تهران ساختهاند كه به جاده درياي خزر تا همدان متصل ميشود. حق عبوري كه دريافت ميكنند، قاعدتآ فقط كفاف تعميرات راه را ميدهد، ولي حمل كالاهاي وارداتي را آسان ميسازد و ميبينيم كه بازارها پر از اجناسي است كه بر روي آنها كلمه مسكو به چشم ميخورد. تجارت و كسب آنجا بيشتر در دست ارمنيان است و از طريق آنهاست كه روسيه توانسته، بازارهاي فروش خود را به خوبي حفظ نمايد. حتي مدير بانك انگليسي، مردي ارمني است.8
خوانندگان گرامي، در گزارشهاي فوق، به نقش ارمنيان در توسعه تجارت و پيشبرد مقاصد روسها، توجه نمايند. نوشته زير اوژن اوبن نيز، در همان زمينه است:
ارمنيان و مسلمانان قفقازي مستقر در ايران، عاملان گسترش نفوذ روسها در اين كشور بودند و درنتيجه از اين طريق به رونق بازرگاني ايران (روسها در ايران) كمك ميشد. به علت ممنوعيت ترانزيت از خاك روسيه، انحصارآ راههاي شمال به روي واردات روسي باز بود. در چنين شرايطي، جادههاي جنوب بسيار طولاني، و حمل ونقل از آن طريق فوقالعاده پرهزينه بود. راه كاروان رو از طربوزان تا تبريز، نميتوانست با راهآهن رقابت كند. دولت روسيه به اين امتيازات طبيعي، كاهش تعرفه حمل ونقل وامتياز پاداش متعلق به صادرات را هم اضافه كرد. بانك استقراضي كالاهائي را با وديعه خاصي دريافت نموده و به غير از بازرگانان خريدار محصولات روسي، از كسان ديگر، بيعانه نپذيرفت. يك چنين شيوه حساب شدهاي، بسيار ثمربخش بود و بالاخره موجب گرديد دايره فعاليت تجارتي روسها سال به سال گسترش بيشتري پيدا كند و همدان و اصفهان و سيستان را هم زير چتر داد و ستد خود بگيرد. پارچههاي نخي و قند روسي با پارچههاي هندي و قند فرانسه به رقابت برخاستند. نمايندگان وزارتخانههاي امور خارجه، جنگ و دارائي روسيه، كه سه واحد اغلب ناهماهنگ هستند، آشكارا دست به دست هم دادند تا شاهد و نشاندهنده پيشرفت نفوذ ملي كشور  خويش باشند. 9
منطقه از اين وسيعتر، و نفوذ از اين بيشتر، چه ميتواند باشد؟
روسها تا اواخر قرن نوزدهم، به پيشنهاد انگلستان داير به تقسيم ايران به منطقه نفوذ، اعتنا نميكردند. زيرا آنها بدون دخالت انگلستان و به دور از جنجال، به مقصود و منظور خود رسيده بودند و پيشنهاد بريتانيا را تحصيل حاصل ميپنداشتند.
ولي، در اوايل قرن بيستم، دو واقعه مهم، يكي اروپائي و ديگري ايراني، بينيازي و يكهتازي روسها را بر هم زد و ناگزير به همكاري و سازش سياسي كرد، تا قرارداد 1907 به امضا رسيد.
واقعه مهم اروپائي، ظهور دولت آلمان در صحنه سياست اروپا و آسياي غربي بوده كه با همكاري دولت عثماني توانسته بود موفقيتهاي چشمگيري بدست آورد. به ويژه اين كه دولت آلمان با احداث خطوط راهآهن در آناطولي كه از سال 1886، آغاز شده بود، نفوذ فوقالعاده در آن كشور يافت، و در پنجم مارس 1903 با كسب امتياز راهآهن بغداد خليج فارس، جنجال سياسي عظيمي برپا كرد و دولتهاي روس و انگليس را با اضطراب و وحشت مواجه ساخت.10
بعضي صاحبنظران را عقيده بر اين است كه: عقد قرارداد راهآهن بغداد خليج فارس باعث سازش روس و انگليس بوده و منجر به امضاي موافقتنامه 1907 شده است.
احمد فرامرزي نوشته است:
در حقيقت بايد گفت: يكي از علل تفاهم و نزديكي بين روسيه و انگليس خط آهن بغداد بود.11
محمود، محمود. مينويسد:
چنانكه گفته شد علت اصلي نزديكي روس و انگليس جلوگيري از خطر آلمان بود ... بهتر اين ديده شد ايران به دو منقطه نفوذ دولتين تقسيم شده خيال هر دو دولت از اين راه آسوده و راحت باشد.
اين فكر سال 1907 رجال انگلستان نبود، اين فكر از اواخر سلطنت فتحعليشاه در كله رجال سياسي انگلستان پيدا شده بود، ولي وسايل انگلستان اين اندازهها حاضر و آماده نبود و از ايران اسم و رسم و قدرت باقي بود.12
مؤلف تاريخ «هرج و مرج بينالمللي» نظر ميدهد :
از سال 1903،... آلمانها در ايران پيدا شدند، اين يك عامل مؤثري بود كه روس و انگليس هر دو به وحشت افتادند و ترس اين را داشتند كه مقام هر دو در ايران متزلزل خواهد گرديد.13
اوژن. اوبن، سفير فرانسه در ايران نيز، نظريه ديگري ارائه كرده است. او مينويسد:
... در ماههاي اول سال 1906، بحرانهاي اقتصادي ايران و احتمال مرگ قريبالوقوع مظفرالدين شاه دوباره موجبات نزديكي انگليس و روس را فراهم آوردند. حفظ تماميت ارضي و استقلال ايران، اصل دروازههاي باز، مبناي قرارداد 31 اوت 1907 قرار گرفت.14
با وجود اين نظريهها، ما با مطالعه اوضاع و احوال آن روز منطقه، و ملاحظه اوراق و اسناد بازيافته، به استنباطات بيشتري دست مييابيم و ميتوانيم نظريههاي جديدي هم ارائه دهيم.
اولا ـ راهآهن بغداد ـ خليج فارس، بيشتر براي دولت عثماني مفيد و مربوط بوده و منافع آنان را تأمين ميكرد. به طوري كه عثمانيها توانستند به پشتگرمي آلمانيها، ارامنه شمال شرقي آناطولي را كه به تحريك روسها ادعاي خودمختاري ميكردند و دولت عثماني براي اسكات آنها اجبارآ شهرهاي باطوم و قارص و اردهان را به روسها و جزيره قبرس را به انگليسها واگذار كرده بود، بيرحمانه قتلعام كنند و از منطقه بيرون رانند.
احمد فرامرزي هم در پايان رساله خود نوشته است:«علت عمده مخالفت روسيه وانگليس و فرانسه با خطآهن خليجفارس از بيم اين بود كه شايد دولت عثماني با كمك و مساعدت آلمان به وسيله راهآهن بر اوضاع كشور مسلط گردد، داعيهداران را پيش پاي خود نشاند و مملكت را منظم و آماده سازد و آنگاه راه استيلاي آنان بر آن كشور و سوء استفاده از منابع آب و خاك، بر آنان بسته شود.
در مفيد نبودن طرح راهآهن بغداد ـ خليجفارس به حال ايران همين بس كه: ويلهم دوم در سال 1910 با امپراتور روسيه ملاقات، و موفق به بستن معاهده پوتسدام شد. به موجب معاهده مزبور، دولت آلمان نفوذ روسيه را در شمال ايران به رسميت شناخت، مشروط بر اينكه روسيه دست از مخالفت با راهآهن خليجفارس بردارد.15
آلمانها با اتحاد روس و انگليس هم موافقت داشتند. صدراعظم آلمان در 14 نوامبر 1906، در پارلمان آلمان گفت: از اتحاد روس و انگليس خطري متوجه آلمان نيست. (محمود، محمود، ج 7 ص 279)
ثانيآ ـ در صورت امتداد راهآهن بغداد به خليجفارس، به منافع روسها چندان خللي وارد نميشد اما منابع حياتي انگلستان به خطر ميافتاد و اروندرود شاهراه دريائي و رابط مديترانه و خليجفارس به دست آلمانيها ميافتاد.
دولت انگلستان در آن تاريخ، بزرگترين امتياز جهان و بالاترين منبع درآمد آينده امپراتوري را بدست آورده بود، قرارداد دارسي ـ امتياز استخراج منابع نفتي ايران، كه در شرف بهرهبرداري بود و از چياسرخ تا آبادان را در برميگرفت. خط آهن بغداد به خليجفارس از كنار همين منابع ميگذشت و براي دولت انگلستان وحشت و واهمه ايجاد ميكرد. براي دفع اين خطر، دولت بريتانيا پيشگام شده تقسيم ايران به منطقه نفوذ را جدآ مطرح ساخت، و با وعده (حيله) واگذاري تنگهداردانل به روسها، موافقتنامه 1907 را به امضاء رسانيد.
محمود، محمود، نوشته است:
هرگاه منصفانه در تاريخ يكصد و پنجاه ساله ايران نظر شود، صدمات و تعديات انگليسيها به مراتب بر ظلم و ستم روسها ميچربد. در اغلب اين تعديات و تجاوزات روسها بر ايران، محركاصلي همان دولت عدالتپيشهانگلستان است، كه از طرف روسها انگشت رجال سياسي انگلستان در آن دخالت عمده داشته است. (محمود، محمود، ج 7 ،ص 368)
آنچه از مجموع اين گفتار، مطمح نظر است، واقعه مهم ايراني، يعني قيام مشروطيت، به ويژه مبارزات مردم آذربايجان است. دولت روسيه از راه آهن بغداد و خليجفارس چندان واهمه و نگراني نداشت كه از نهضت مشروطه و مردم آزاديخواه آذربايجان بيم و هراس داشت. امپراتوري تزار به جنگ دولت آلمان نرفت، ولي مجلس مشروطه را به توپ بست، در آذربايجان نيرو پياده كرد، سران مشروطه را به دار آويخت، آزاديخواهان را به خاك و خون كشانيد.
محمود، محمود، در فصل هشتاد و هفتم تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس، زير عنوان: «چگونه زمينه قرارداد 1907 فراهم آمد» نوشتهاند:
... در حقيقت هم چنين بود، در سرتاسر ايران از نفوذ انگليسيها اثري نبود. پروفسور ادوارد براون مينويسد: با ظهور مشروطيت و آزادي در ايران، نفوذ سياسي انگليس دوباره در ايران برقرار گرديد. بنابراين انگليسها در اين تاريخ نميتوانستند ادعايي نسبت به ايران داشته باشند، اتابك دست آنها را به كلي از ايران كوتاه كرده بود. اعاده نفوذ انگليسها در ايران، اول به واسطه بروز آزاديخواهي و اظهار عدم رضايت علماء و مردم از هيئت حاكمه در سراسر ايران بود كه محرك اصلي آن، عمال خود دولت انگليس بود. دوم قرارداد 1907 كه در آن منطقه نفوذ دولت انگليس را دولت امپراتوري روس شناخت و به دولت انگليس اجازه داد در نواحي كه در قرارداد 1907 تعيين شده، نفوذ خود را بسط دهد. (ج 7، ص: 374، 375)
البته محرك اصلي قيام مشروطيت را عمال انگليس دانستن، صحيح نميباشد.
انگليسها، آدمهاي زيرك و باهوش و آيندهنگر بوده و هستند. آنان در اكثر حوادث و قضاياي سياسي و اجتماعي به قصد بهرهبرداري تظاهر به همدردي و همكاري ميكردند. به قول معروف: بُزگَرشان را داخل گلّه ميكردند تا در آينده خودشان را سهامدار رمه و مشترك سود و صدمه قلمداد نمايند. همان طوري كه با پشتيباني ظاهري از مشروطهخواهان، قرارداد 1907 را به روسها تحميل كردند. و با تثبيت موقعيت خود، قلمرو و نفوذ روسها را محدود ساختند.
هواداري مصلحتي سفارت انگلستان از مشروطهخواهان، فقط در تهران، آنهم بعد از به ثمر رسيدن كوششهاي آذربايجان ظاهر گرديد. در شهرهاي خوي، سلماس، اروميه، انگليس عامل نداشت تا حامي انقلابيون شود. كسروي در «تاريخ مشروطه» زير عنوان: «جنبش مشروطهخواهي چگونه پيدا شد؟» مينويسد:
اين همدستي ميانه دو سيد، در روزهاي نخست سال 1284 (1323 ﻫ. ق) بوده، و آغاز جنبش مشروطه را هم، از آن روز بايد شمرد.16
تاريخ بيداري ايرانيان هم، نخستين جلسه مذاكرات انجمن مخفي در منزل سيد محمد طباطبائي را دوازدهم محرم 1323 ياد كرده كه در آن جلسه از لباس مذهبي پوشيدن نوز و اخراج كاركنان ايراني از گمرك، و استخدام رعيت خارجه و يهود، بحث شده بود.17
در صورتي كه جنبش مخالفت با روسها و مسيحيان و پروتستانهاي دستنشانده آنان، از سال 1893 با الصاق اعلاميهها به ديوار خيابانهاي تبريز آغاز شد. در اروميه كشتن ارمني طرفدار وِرِنِر آلماني در گمرك هم، در همان سال بوده است. بستن بازار اروميه و نپذيرفتن مأمور وصول ماليات و درآمدها (در زمان تصدي بلژيكيها) در سال 1901 (1319 ق) ـ تظاهرات در بازار و كاروانسراي بزرگ شهر اروميه، و تجمع اهالي دهكده قراگوز در شهر و شعار دادن :بيگانگان را بيرون كنيد، مسيحيان را بكشيد،روسها را بيرون كنيد در سال 1903 (1321 ق) ـ تهديد ميسيونرهاي خارجي، مرگ دكتر لاباري در 9 مارس 1904 (21 ذيحجه 1321 ق) در سلماس ـ ترور كشيش امريكائي م. ج دانيل در اروميه18 و ساير مبارزات مسلمانان آذربايجان با ميسيونرهاي امريكائي و هوادارانشان به رهبري ميرزاحسين آقا مجتهد اروميه، تبعيد ايشان به تبريز در اثر فشار سفارتخانههاي خارجي19 ـ همگي از اقداماتي بودند كه زمان وقوع آنها لااقل دو سال قبل از نخستين نشست و بحث آزاديخواهان تهران بوده است.
بعد از اين تاريخ هم، تا صدور فرمان مشروطيت، مبارزه مسلمانان خوي و سلماس و ارومي با مسيحيان هوادار و عامل روس، ادامه داشته است. نظامالسلطنه مافي در نامه 7 ربيعالثاني 1323، مينويسد:
دو روز استكههمهمهدر سرحد جلفا درگرفتهو سلماسو اروميخيليمحل ملاحظه و مخاطره شده ... فغانمردم آذربايجانو اختلاف متشرعهو شيخيو عداوت ارمنيو مسلمان، يكنفر من در اينمملكت چه حالت دارم. (مافي ـ ج 3 ص 699)
از نامه 18 ربيعالثاني 1323 ـ «از كثرت خواندن و نوشتن و بيخوابي، به واسطه فتنه ارامنه و مسلمان شهر خوي و سلماس و ارومي و مراغه، ديگر چشم به حالت بدافتاده، با عينك هم نميتوانم تحرير كنم.» (ص 698). از نامه مورخ 9 شعبان 1323ﻫ . ق: «حكايت ارامنه و مسلمان پيش آمده است كه شب و روز در اين مملكت مشغول جلوگيري و تشكيل اردو هستم و ابدآ در اين مدت خواب و خوراك خود را ندانستم.» (مافي ج 3 ص 703)
حكايت يا فتنه ارامنه و مسلمان، اصلا و ابدآ ربطي به امور ديني و مذهبي نداشته و همگي سياسي و مربوط به سرسپردگان ارمني و نستوري در شهرهاي ميسيونرنشين بوده كه در ادارات تحت نظارت بلژيكيها به نفع روسها فعاليت ميكردند و تجارت و نفوذ آنها را گسترش ميدادند. مبارزه مسلمانان با مسيحياني بوده كه روزنامه حبلالمتين درباره آنها نوشته است: «... ارامنه و بلژيكيها سي برابر ايرانيان حقوق دريافت ميكردند.» 20 والاّ، خود مشروطهخواهان با ارامنه برادروار رفتار ميكردند و از آنان كمك هم ميگرفتند.
گزارش نظامالسلطنه مافي به شرح زير، در تأئيد اين مدعاست.
12 شعبان 1324ﻫ . ق ـ «... ولي عجالتآ آنچه از تهران خبر ميرسد و در تبريز هم با مشاهده ديدم طوري ارمني و مسلمان، شيخيه و متشرعه با يكديگر متفقالكلام و هم قسم هستند كه مافوق آن متصور نيست. در يك مجلس مينشستند. امام جمعه و حاجي ميرزا حسن آقا كه سايه يكديگر را با تير ميزدند، دستشان ميان دست يكديگر وارد ميشدند و خارج ميشدند. با آن قرب و جوار روسيه و قفقاز و داستان ارمني و مسلمان، نُه روز كه اين جمعيت در ارمنستان جمع بودند21 صدا از احدي بلند نشد طوري كه مقدمات اين كار را درست كردند كه بكلي خود اعليحضرت هم ميل فوقالعاده به مشروطه دارد، بلكه صريح به چند نفري كه مخالف قانون هستند مثل اميربهادر و ديگران، تغيّر كرده است كه دو روز به عمر من باقي باشد، چه ضرر دارد ملت و مملكت ايران به دست من احياء شود. حتمآ بايد مشروطه اجرا شود. در صورتي كه رجال مملكت بگذارند و خداي متعال نظر عنايتي به اهل ايران كرده باشد، ممكن است درست شود و منبعد اين مردم فلكزده و بدبخت از اين نحوست طالع خارج شود، تا نتيجه و عاقبت چه شود.» (ص724 ، ج 3)
اگر تبليغات و آگرانديسمان انگليسها درباره حضور آلمان در ايران، براي دولت تزار بيم و باور ايجاد ميكرد، امري بوده قابل پندار و پيشبيني در آينده. ولي، قيام مشروطيت امر مسلم و موجود و در حال رشد و رواج بوده كه هر روز نتايج آن را به چشم ميديدند.
كسروي مينويسد:
در نخستين كابينه قانوني هشت وزارتخانه پديد آمد. ادارههاي تلگراف و تذكره و صندوق ماليه كه از دست نوز گرفته شده بود هر يكي به وزارتخانه ديگري داده شد. (ص 229)
از آن سوي در تبريز كاركنان گمرك و پستخانه به سران اروپائي خود شوريدند، و همگي دست از كار كشيدند و چنين گفتند كه: تا ادارهها از دست اروپائيان گرفته نشود، به كار نخواهيم پرداخت، انجمن پشتيباني از آنان نموده تلگرافي به دارالشوري فرستاد.» (ص 233)
آنچه نخستين كابينه قانوني پديد آورده، و آنچه كارمندان گمرك و پستخانه تبريز به پشتيباني انجمن درخواست كردهاند، حاصل و چكيده و پيشنهادات سه سال پيش قيامكنندگان  آزاديخواه تبريز بود كه در ربيعالثاني 1321 ق، از محمدعلي ميرزا وليعهد «نفي پريم و ارامنه» را درخواست ميكردند.
با نبودن نوز و پريم و ارامنه همدان و نستوريان آذربايجان در ادارات دولتي، آيا دولت روسيه باز هم ميتوانست تجارت خود را در آذربايجان و كرمانشاه و همدان و لرستان توسعه دهد و همه بازارها را پر از كالاي روسي نمايد: يا اينكه كنسول روس در تبريز، آذربايجان را استان قفقاز قلمداد نمايد؟22
دولت روسيه با درك عمق وعظمت نهضت، و وخامت اوضاع سياسي و تجاري خود در آذربايجان و همدان، از بين بردن نهضت مشروطيت رايگانه عامل حفظ منافع و اجراي مقاصد استعماري دانسته، نسبت به پيشنهاد تقسيم ايران به منطقه نفوذ، روي خوش نشان داد و با امضاي قرارداد 1907، خواست آذربايجان را به تصرف و تملك خود درآورد ومشروطه را براندازد.
دولت روسيه، چون از قرارداد 1907 طرفي نبست، مجلس شوراي ملي مشروطه را به توپ بست، آن نيز ثمر نداد، رسمآ تهاجم نظامي در پيش گرفت و با وارد كردن نيرو به آذربايجان، رهبران مشروطه را از بين برد و با رهبري ميسيونرهاي آمريكائي چون دكتر شدّ، دكتر پاكارد واستاك و غيره، در سلماس و ارومي، نستوريان را مسلّح ساخته به جنگ مسلمانان فرستاد كه قسمتهايي از كارهاي آنان در تاريخ هيجده ساله آذربايجان، و سرزمين زردشت تأليف علي دهقان، درج شده است.
بعد از آنكه قرارداد 1907 به امضا رسيد و انتشار يافت، پزشك ميسيون امريكائي و عامل روسي، جان. ويشارد، درباره آن نوشت:
بر اساس موافقت نامه انگليس و روس در سال 1907، تمامي اين ولايات تحت نفوذ و تسلط روسها قرار گرفت. اين نواحي يكي از بهترين نقاط ايران است و آمادگي بسيار براي گسترش تجارت دارد. مردم تا حد زيادي به روسيه چشم اميد دوختهاند چون بر اين باورند كه دولت مقتدري است و صادقانه حامي منافع و رافع حوائج آنان است. در حقيقت موقعيت خاص جغرافيائي آذربايجان روسها را مجبور به نفوذ بيشتر ميكند.23
به طور كلي، ميتوان گفت كه: مبلّغان امريكائي در آذربايجان و همدان، فرمانروايان و رهبران روسي بودند كه زبان انگليسي داشتند و لباس و لقب امريكائي.
بحث و بررسي و ارائه سند درباره اعمال اين ميسيون مزوّر و مزدور فراوان است و فرصت فرانمودن اندك، ناگزير گفتار اين بخش را با آوردن دو نبشته مربوط به واپسين سالهاي فعاليتهاي آنان در ايران، به پايان ميبرد.
1. جان. جوزف، مينويسد:
دولت ايران در سال 1933، ميسيونرهاي امريكائي را از كشور اخراج كرد. رضاشاه بيمناك بوده و عقيده داشت كه :حضور ميسيونرهاي امريكائي در ايران مانع تبعيت و مليگرائي آسوريان منطقه ميشود. به واسطه رقابتها و امكانات فرهنگي و پزشكي كه ميسيون فراهم آورده است، مبلّغان امريكائي در آذربايجان آشفته و بهم خورده وسيله كمونيستها، غيرمستقيم تمايلات تجزيهطلبي را تشويق و ترغيب خواهند كرد.24
2. ده سال بعد از اخراج ميسيونرهاي امريكائي از ايران، به زماني كه كشور در اشغال نيروهاي متفقين بود و حزب توده فعاليتهاي همه جانبه خود را آغاز كرده و پيش ميرفت، در جرايد تهران راجع به بازگشت ميسيونرهاي امريكائي به ايران، مطالبي درج ميشد. در آن موقع سيدحسن تقيزاده، به هنگام تصدي مقام سفيري ايران در انگلستان، قبل از واقعه 17 آذر 1321، نامه مفصلي به قوامالسلطنه نوشته و مطالب زير را در قسمت چهارم نامه مزبور، به قلم آورده است:
ميسيونرهاي امريكايي و انگليسي
رابعآ از قراري كه در جرايد فارسي ديده ميشود، در ضمن شور و عشقي كه موقتآ نسبت به امريكا و امريكاييها در محافل سياسي تهران پيدا شده، بعضيها حتي تا آن درجه پيش ميروند كه دولت را تشويق به عودت دادن مبشرّين امريكائي وتجديد افتتاح مدارس آنها ميكنند و دكتر جردن را دوست صميمي ايران مينامند. بايد عرض كنم كه اين نوع افراط موجب تأسف است و بريدن پاي ميسيونرهاي خارجي خاصه موقوف نمودن مدارس آنها از كارهاي خوب دوره سابق بوده است. و اگر به هيچ وجه جلو عمليات ميسيونرهاي انگليسي را در جنوب و مركز ايران نميتوان گرفت وبايد امريكاييها را هم راه داد، خوب است فعاليت مبشرّين امريكائي را هم فقط در جنوب ايران و اصفهان اجازه داد، در آن صورت ملاحظه خواهند فرمود كه قدم پيش نخواهند گذاشت، چه، بر حسب قراري كه مركز مبشرين امريكائي با مراكز مبشرين انگليسي دارند و قراردادي در هفتاد هشتاد سال قبل منعقد نمودهاند كه حكم آن هنوز هم جاري است.مملكت ايران را به دو منطقه نفوذ تقسيم كردهاند كه هركدام از آنها در يكي از آن دو منطقه كار كنند و ديگري را حق استقرار و كار در آن نداشته باشد. ولايات و ايالات شمالي و تهران در حوزه نفوذ مبشرّين امريكائي است. و ولايات جنوبي و مركزي در منطقه انگليسها، كه براي تبليغ احكام خدا منطقه منافع براي خودشان برقرار نمودهاند.»25
 
پينوشتها
1. محمود، محمود.  تاريخ روابط سياسي ايران وانگليس. ج 1 ، ص 339 ، 0340 ـ در 24 ژوئيه 1783 ايراكلي با كاترين 2 معاهده گئورگيوسك را بست و روسيه: استقلال ارضي گرجستان را تضمين كرد.» (دايرهالمعارف فارسي مصاحب).
2. زيرنيسكي .پ، ميشل. ميسيونرهاي كليساي انجيلي و رابطه امريكا با ايران در دوره پهلوي. ترجمه: علي مجتهد شبستري، مجله سياست خارجي، سال دوم، شماره 4، 1367، ص 504.
3. Wagner. moritz. Travels in Persia, 6Georgia and Koordistan. London: 1856, Vol: 3 - P : 177.
4. Rawlinson .Henry. England and Russia in the east. London: 1875. P: 50.
5. گروته، هوگو. سفرنامه گروته. ترجمه: مجيد جليلوند، تهران، نشر مركز، 1369، ص: 97.
6. گروته، هوگو. همان، صص : 183 ـ 186.
7. گروته، هوگو، همان، ص 190 ـ 191.
8. ويشارد. جان، بيست سال در ايران. ترجمه علي پيرنيا، تهران، انتشارات نوين، 1363، صص 139 ـ 142.
9. اوبن، اوژن. ايران امروز. ترجمه علياصغر سعيدي، تهران، كتابفروشي زوار ـ 1362 ، ص 235.
10. درباره تاريخچه راهآهن بغداد، خليجفارس، به رساله: «راهآهن اروپا و خليج فارس» نوشته احمد فرامرزي، و مقاله مفصل محمود. محمود، زير عنوان: «رقابت انگليس و آلمان» مندرج در فصل 72 تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس (ج 6 صص 48 الي 92) مراجعه نمايند.
11. فرامرزي، احمد. راهآهن اروپا و خليج فارس. به كوشش حسن فرامرزي، تهران، 1346، ص: 57.
12. محمود، محمود. پيشين، ج 6، ص 141.
13. محمود، محمود. پيشين، ج 6، ص 143.
14. اوبن، اوژن. پيشين، ص 241.
15. احمد فرامرزي، ص 61، محمود. محمود، ج 6 ص 87.
16. كسروي، احمد. تاريخ مشروطه ايران. تهران، انتشارات اميركبير، 1346، چاپ هفتم، ص 49.
17. ناظمالاسلام كرماني، محمد. تاريخ بيداري ايرانيان. چاپ سنگي، 1328ﻫ . ق، ص 61ـ63.
18. نظامالسلطنه مافي. خاطرات و اسناد حسين قليخان نظامالسلطنه مافي. به كوشش معصومه مافي، تهران، نشر تاريخ ايران، 1362، چاپ دوم، ج 3، ص 690، 704.
19. Wratislaw. A. C. A Consoul in the East. London, 1924. p. 202.
21. دستره، آنت. مستخدمين بلژيكي در خدمت دولت ايران، ترجمه منصوره اتحاديه، تهران، نشر تاريخ ايران، 1363، ص 151.
22. از 26 محله تبريز، پنج محله ارمنستان، بيلآباد، مهادمهين، اهراب و چرنداب مسيحينشين بودند. انجمن ايالتي تبريز در محلهارمنستان، سر بازارچه صفي، خانه حاجي محمدحسينخان سرتيپ، تشكيل مييافت.
22. Wratistaw, A. C, Op.Cit. p. 184.
23. ويشارد، جان. پيشين، ص 130.
24. Jaseph. John. The Nestorians and thier Muslim neighbors. Princton. 1961, p. 226.
25. تقيزاده، سيد حسن. «نامه تقيزاده به قوامالسلطنه»، مجله آينده، سال شانزدهم، شمارههاي 1ـ4 (فروردين ـ تير 1369)، ص 266.