كالبد شكافى استبداد

حضور پررنگ او در صف اول نهضت ضداستبدادى مشروطه به قدرى است كه محقق علوم سياسى را ناگزير از كندوكاو در انديشه‏هاى سياسى او مى‏كند حاج‏آقا نورالله در شماره قبل، از غيرت و شوكت اسلام با ما سخن گفت و با شرح ايده‏هاى اصلاح‏گرانه مشروطيت و بنيادهاى اصيل تجدد در اسلام، قامت نظام سياسى ـ اجتماعى ايران را مجسم كرد تا اكنون برايمان بازگو كند كه لباس متناسب با آن قامت چگونه خواهد بود. آراء ايشان درباره اركان نظام مشروطه و ساختار فردى و اجتماعى مقوله استبداد  معايب تكيه بر عقل فردى در تمشيت امور جامعه، ما را به يكى از عميق‏ترين منابع انديشه سياسى شيعه رهنمون مى‏كند. اينك ادامه بحث جامعه‏شناسى نظام استبدادى از ديدگاه حاج‏آقا نورالله و تأمل در رساله كم‏نظير «مكالمات مقيم و مسافر» را كه منبع پرارج و اهميتى در انديشه سياسى مشروطيت ايران است، پى مى‏گيريم. 

* * *


فضيلت كاربردى عقل جمعى بر عقل فردى 

     ركن ديگر نظريه «دولت قدر مقدور» در رساله مكالمات مقيم و مسافر، رحجان فضيلت كاربردى عقل جمعى بر عقل فردى است. البته بايد متوجه بود كه حاج‏آقا نورالله در بررسى عقل جمعى در مقابل عقل فردى، حقانيتى قاتل نيست؛ بلكه فقط فضيلت كاربردى قائل است. لذذا از اين زاويه حاج‏آقا نورالله نظام مشروطه را يك نظام بهتر از نظام استبدادى مى‏داند؛ زيرا در چنين نظامى امر اجتماعى مردم بر مبناى عقل جمعى اداره مى‏شود. استدلال حاج‏آقا نورالله در برترى اين نظام، اين است كه در يك نظام قانونى، عقل جمعى بهتر از عقل فردى بر امور اجتماعى مردم نظارت مى‏كند؛ زيرا «مشروطه مى‏گويد در مطالب عاديه و امور دولتى و طريقه انتظام بلد و ولايات و اسباب ترقى ملت و تجارت و صناعت و زراعت خوب است صد نفر يا صد و پنجاه نفر از عقلاى هر مملكتى را كه وكلايشان مى‏نامند در مجلس بنشينند، به هر قسم صلاح ملت ملكت را دانسته و رأى دادند، رفتار نمايند و طريقه نجات ملت مظلوم را در تسلط خارجه و ساير حوادث معين و مهيا نمايند و به مقتضاى و «امرهم شورى بينهم» در ترقى ملت و راه ترويج تجارت و صناعت و فلاحت و... اين مجلس كه او دارالشورا نژمى‏نامند مشورت كرده و نتيجه را به ملت اعلام نمايند.» 

    فضيلت عقل جمعى بر عقل فردى در منطق حاج‏آقا نورالله فضيلت خارج از چهارچوب قوانين شريعت و ملاك حق و باطل بودن شريعت نيست. بلكه همان‏طور كه گفته شد، فضيلت كاربردى و فضيلت نظارت و مراقبت است. «وكلاى ملت نظارت و مراقبت تامه داشته باشند كه در آنچه از صاحب شريعت حكم آن معين و تبيين شده، تغيير و تبديل واقع نشود... به هوى و هوس و فرمان فرمانروايان تغيير و تبديل و كم و زياد نشود و احكام قوانين الهيه بر تمام بندگان على‏السويه جارى شود.» 

    همان‏طور كه ملاحظه مى‏شود ظاهرا در منطق حاج‏آقا نورالله دارالشورا، وكالت، قانون‏گذارى و نظارت در محدوده شريعت مشروعيت و مقبوليت دارد و اين مشروعيت در حقيقت معطوف به نوعى قرارداد پيشين است كه ميان افراد جامعه منعقد مى‏شود. يعنى معطوف به عقلانيتى است كه بر اساس آن مردم در يك سرزمينى گرد هم مى‏آيند و جامعه سياسى تشكيل مى‏دهند و خودشان را تحت شرايط و ضوابط دين جامعه قرار مى‏دهند. اين عقلانيت مى‏تواند معطوف به دين يا باورهاى غيردينى باشد. مهم اين است كه مردم اين عقلانيت را پذيرفته و ساختار نظام سياسى جامعه خود را بر مبناى آن قبول دارند. در يك جامعه دينى كه بخش اعظمى از شهروندان آن، عقلانيت تجمع سياسى خودشان را بر اساس باورهاى دينى تحقق عينى مى‏بخشند، آزادى و كرامت انسانى آنها در اين عقلانيت تجلى پيدا مى‏كند و هيچ‏كس نمى‏تواند با منطق زور و استبداد، مردم را از چنين حقى محرم كند.

     حاج‏آقا نورالله دايره وكالت در چنين جامعه‏اى را خارج از اين عقلانيت، مترادف با استبداد  مغاير با نظام مشروطه مى‏داند. براى همين است كه معتقد است در يك جامعه اسلامى «مشروطه مى‏گويد به غير از حكم شريعت كه كتاب و سنت است هيچ‏كس بر ديگرى مسلط نيست... استبداد در مملكت، منحصر به سلطان، شاهزادگان، وزرا و امرا نيست. وقتى بناى سلطنت بر استبداد استوار شود، تمام افراد به استبداد رفتار مى‏كنند هر قومى به ضعيف و زيردست خودش ظلم مى‏كند، گاه مى‏شود [كه] استبداد كدخداى ده از استبداد سلطان هم زيادتر مى‏شود.» 

    نظامى از عقلانيت تجمع سياسى مردم عدول مى‏كند كه در آن جامعه، شرايط چنين عدولى فراهم باشد. در اين جامعه‏شناختى فيلسوفانه حاج‏آقا نورالله نسبت دقيقى ميان جامعه و نظام سياسى برقرار مى‏سازد. از ديدگاه او نظام سياسى هر جامعه‏اى تحت تأثير نوع و كيفيت تجمع عقلانيت سياسى يا روان‏شناختى اجتماعى آن جامعه است. نظام استبدادى محال است در يك جامعه دينى شكل بگيرد، چون ذات چنين جامعه‏اى شرايط پذيرش آن نظام را ندارد. پس اگر ديديد در يك جامعه نظام استبدادى حاكم است، بدانيد آن جامعه يك جامعه استبدادى است نه يك جامعه دينى، و استبداد در روانشناختى اجتماعى تمام اركان آن جامعه نفوذ دارد. 

     بر همين اساس وقتى از حاج‏آقا نورالله سؤال مى‏شود اگر پادشاه عادل عاقل مسلمان كم‏هوى و هوس رعيت‏دوست ملت‏پرست پيدا شود و بدانيم كه در مقام اجراى احكام است... باز هم بايد سلطنت مشروطه شود يا نه؟ وى جواب مى‏دهد: «اولاً وجود چنين پادشاه بزرگى نعمتى است و چنين سلطنتى كه شرح داديد اسمش مقننه است، ولى باز تمام امور بسته به شخص پادشاه مى‏شود و استبداد پادشاه به جاى خودش باقى است و رفع استبداد از مملكت نمى‏شود.» 

    در اينجا نظر حاج‏آقا نورالله فقط معطوف به كاركرد نظام استبدادى نيست. او در اين گفت و گو به ساخت نظام استبدادى و جامعه مستبد نيز توجه دارد. جامعه‏اى غيراستبدادى است كه نه تنها كاركرد و ماهيت اين جامعه غيراستبدادى باشد، بلكه ساختار و اركان نظام نيز غيراستبدادى باشد. بر همين اساس حاج‏آقا نورالله در پاسخ مذكور، نظامى را كه در آن پادشاه، عاقل و عادل و مسلمان و مردم‏دوست است ولى نظام و جامعه يك ساخت استبدادى دارد، نمى‏پسندد. به جرأت مى‏توان گفت اين نع نگاه كاركردى به حوزه سياست، اولين بار توسط حاج‏آقا نورالله وارد مباحث معرفت سياسى شيعه شد. نگاه مرحوم حاج شيخ فضل‏الله نورى و مرحوم ميرزاى نائينى به سياست در حوزه شريعت، يك نگاه ذوجنبه نيست. 

     مرحوم شيخ فضل‏الله نورى در نقد اركان نظام مشروطه و تدوين نظريه حكومت مشروعه شديدا معتقد به اصالت وظيفه و كاركرد نظام سياسى است. براى او فرقى نمى‏كند كه شكل حكومت جمهورى، مشروطه، پادشاهى يا شورايى باشد. او معتقد است اراده هر الگويى از حكومت در يك جامعه اسلامى بايد معطوف به اجراى احكام و رعايت حدود و قوانين شريعت باشد. 

     در لوايح شيخ فضل‏الله نورى كه نمايشگر افكار و انديشه‏هاى جريان مشروعه‏خواهى است، مى‏خوانيم: «مردم را حق جلب منافع و دفع مضار دشمن داخلى و خارجى است به مقدارى كه دين ترخيص فرموده؛ لذا به هيأت اجتماعيه، تبديل سلطنت استبدادى به سلطنت اشتراطى [مشروطه] نمودند؛ و چون عده‏اى اعم از زائد بر قوه دافعه هر فرد است، از اين رو تشكيل لشكرى و كشورى را لازم دانستند كه موجب حفظ از دزد داخلى و خارجى شود، نه تكثير آن نمايند و تحميل ماليات‏ها به اسامى مختلفه... پس وظيفه وكلا، فقط، تحليل قوه دافعه يا جهت نافعه براى موكلين خود و امور راجع به ملك و لشكر و كشور است.»  او همچنين مى‏نويسد: «مگر دولت مى‏تواند شرعا از قانون الهى اعراض كند و خود را از تحت آن قانون خارج سازد و خود قانونى جعل كند و در مملكتى كه مجرى دارد، بدين‏وسيله قانون الهى متروك شود؟»  همان‏طور كه ملاحظه مى‏شود، شكل و ساختار حكومت در مدل حكومت مشروعه مرحوم شيخ فضل‏الله نورى تأثيرى در وظيفه و كاركرد نظام ندار. جامعه اسلامى بايد اراده‏اش معطوف به اجراى احكام و رعايت حدود قوانين شريعت باشد. مردم هر شكلى از حكومت را بپذيرند، اين ساختار، نسبتى با آن وظيفه و كاركرد ندارد. به اصطلاح امروزى نظريه مرحوم شيخ فضل‏الله درباره نظام سياسى، نظريه مبتنى بر اصالت وظيفه يا اصالت كاركرد است. از آن طرف مرحوم ميرزاى نائينى نيز در كتاب تنبيه‏الامه و تنزيه‏المله در نقد اركان نظام مشروطه و نظام استبدادى بيشتر به ساخت و اركان اين دو نظام توجه دارد. 

     اما حاج‏آقا نورالله نشان مى‏دهد به دليل تجربيات سياسى اين دو ركن از نظام سياسى، نمى‏توانندد جداى از هم كارآمد مناسبى داشته باشند. بنابراين او وجود پادشاه عادل، عاقل، مسلمان و اجراى احكام شريعت را در يك نظام استبدادى و جامعه‏اى كه در آن كاربرد عقل فردى بر عقل جمعى فضيلت دارد، نمى‏پذيرد. نظر حاج‏آقا نورالله در اين حوزه بيشتر معطوف به تداوم و بقاى سيستم سياسى است. نظام سياسى در يك جامعه براى يك يا دو پادشاه يا حاكم داير نمى‏شود. نظام سياسى بايد تداوم تاريخى داشته باشد.

     در سيستم استبدادى انتقال حكومت و تداوم نظام سياسى از طريق وراثت منتقل مى‏شود نه از طريق مشروعيت، مقبوليت و فضيلت؛ لذا تداوم چنين نظامى در نسل‏هاى بعد، حتى اگر احتمال دهيم كه پادشاه بعدى ممكن است بخشى از آن خصلت‏ها و فضيلت‏هاى پادشاه قبلى را هم نداشته باشد، غيرممكن و پذيرش چنين نظامى عاقلانه نخواهد بود. بر همين اساس حاج‏آقا نورالله مى‏نويسد: «اگر اين پادشاه سفرى برود يا مريض شود يا بميرد، از كجا يك پادشاه يا نايب‏السلطنه و يا وليعهد به همان صفات موجود باشد كه فورا رشته تمام امور پاره نشود؟ ثانيا آن پادشاه هر قدر عادل و عاقل و كافى باشد، يك عقل كه زياد ندارد. در امور مملكت كه صلاح و فساد هزاران نفوس بايد رعايت شود، عقول كثيره در كار باشد بهتر است يا يك عقل؟ پادشاه كه معصوم نيست، لابد خطا مى‏كند، البته اگر دارالشورا منعقد كند و امور مملكت را مشورت نمايند و عقول عقلا و علما و دانايان مدد عقل او شوند بهتر است.» 

    در اينجا دقيقا نظر حاج‏آقا نورالله معطوف به جامعه‏شناسى نظام استبدادى است. ذات و ماهيت نظام استبدادى برترى و فضيلت عقل فردى به عقل جمعى در اداره امور مملكت است. حاج‏آقا نورالله اين برترى را در امور مملكت معقولانه مى‏داند. يعنى معتقد است كه هيچ ترجيح عقلى براى پذيرش چنين نظامى كه مبتنى براى رأى فردى است وجود ندارد، حتى اگر آن فرد عاقل، عادل و كامل باشد. 


توهم‏زدايى از دنياگريزى شريعت 

     ركن مهم‏تر نظريه دولت قدر مقدور و نظام مشروطه مشروعه كه در حقيقت دستاورد مهمى در حوزه معرفت سياسى شيعه دوران معاصر است، توهم‏زدايى از دنياگريزى شريعت و افسون‏زدايى از مفهوم دنياگرايى، زهد، و توليد و كسب ثروت است. حاج‏آقا نورالله معناى مشهور زهد و ترك دنيا و محبت به مال و ثروت را همساز با حقيقت اين مفاهيم در دين اسلام و مذهب شيعه نمى‏داند. او معتقد است كه معناى مذكور هيچ‏گاه در طول تاريخ و باورهاى اصيل اسلامى به معنى تشويق جامعه اسلامى به تنبلى، فقر، پرهيز از اهتمام براى حل معضلات و مشكلات مردم و رها كردن نظام اجتماعى نيست. 

     چنين تصويرى از دنياگريزى، نه با سنت پيامبر(ص) و نه با تاريخ تحول نظام اجتماعى در اسلام همسازى دارد و نه عقلانيت تجمع سياسى و تأسيس نظام اجتماعى و سنت و سيره پيامبر و ائمه اطهار چنين تصويرى را از زهد سراغ دارد. 

     حاج‏آقا نورالله در پاسخ به اين شبهه كه «سابق بر اين، رسم علماى اعلام بر اين بود كه مسلمانان را به زهد و ترك دنيا دعوت مى‏كردند؛ در حالى كه لازمه مشروطيت اين است كه وقتى درصدد زيادى ثروت اهل اسلام برمى‏آيند، كدام از اين دو طريق بر حق است و كدام بر باطل؟»  مى‏گويد: «ترك دنيا و زهد همه وقت مطلوب است ولى معناى زهد، ترك تعلق به دنيا و ترك محبت به مال و ثروت دنياست؛ اما اسباب فقر و پريشانى مسلمانان را فراهم آوردن در هيچ عصر و هيچ تاريخى مستحسن نبود .چنانچه حضرت خاتم‏الانبيا(ص) و اميرالمؤمنين و ائمه طاهرين صلات‏الله عليهم اجمعين با آن همه زهد و ترك دنيا كه داشتند، شب و روز درصدد ازدياد ثروت و مكنت مسلمان بودند، اهتمام در اين كار را از اعظم طاعات و بزرگ‏ترين عبادات برمى‏شمردند و به حدى در اين باره تأكيد مى‏كردند كه وقتى عمر مى‏خواست ديانت خود را اظهار كند، مى‏گفت: اى كاش ريش من علوفه بود كه شترهاى مسلمانان آن را مى‏خ‏وردند و اسباب قوه آنها مى‏شد. خاتم‏الانبيا(ص) نيز فرمودند: هر كس جمع كند و خيالش نباشد كه اهتمام در كار مسلمانان بكند، چنين كسى مسلمان نيست؛ چرا كه اگر مسلمانان گرفتار فقر باشند مثل حاليه... چگونه مى‏توانند دفاع از اسلام بنمايند؟ چگونه مى‏توانند آلات دفاعيه مهيا نمايند؟ چگونه مى‏توانند جواب خارجه با آن همه استعداد را بدهند؟» 

    اين استدلال حاج‏آقا نورالله در حقيقت پاسخ به آن عده از علماى ظاهرى بود كه با تظاهر به زهد و ترك دنيا عملاً هاله‏اى از افسون و سحر پيرامون شريعت ايجاد كرده بودند و هرگونه تفسير اجتماعى از آيات الهى را مغاير با حقيقت شريعت تفسير مى‏كردند. مرحوم حاج‏آقا نورالله چنين تصويرى از شريعت را باطل مى‏دانست و بخشى از رساله مكالمات مقيم و مسافر را اختصاص به رفع چنين شبهات عاميانه‏اى از دين داد. 


خودكامگى، تكثرگرايى و جامعه استبدادى 

     نقد حاج‏آقا نورالله به تفاوت جامعه استبدادى با مشروطه از جهت ديگر نيز جالب توجه است. او برخلاف مشهورات زمانه، جامعه مبتنى بر نظام مشروطه را يك جامعه همگون و همساز تفسير مى‏كند. همگونى اين جامعه به دليل پايبندى مردم به قوانين و قواعدى است كه مورد پذيرش جامعه است. در اين جامعه هر كس رأى خود را از قانون نمى‏داند و با هر چيز بر اساس باورها، اعتقادات و علائق و سلائق خود رابطه برقرار نمى‏كند؛ اما در جامعه استبدادى اين همسويى معنى ندارد، زيرا خودكامگى و خودمحورى در اين جامعه يك اصل اساسى است. در جامعه خودرأى، تكثر آرا امكان همسويى در جامعه را شديدا متزلزل مى‏كند.

     در جامعه‏اى كه چنين كثرتى در آن نهادينه است هر كس رأى و قرائت خودش را از مفاهيم، قوانين، حقوق، آزادى و افعال سياسى اصل مى‏داند و هيچ اعتنايى به قرائت و حقوق ديگران ندارد. بنابراين آزادى و حقوق جمعى در مقابل چنين خودكامگى و استبداد رأى و تكثر خودرأيى جلوه‏اى ندارد. اين خودرأيى وقتى از سطح جامعه به نظام سياس و دولت منتقل مى‏شود، تبديل به يك نظام استبدادى مى‏شود. ساخت چنين نظامى منطبق با ساخت جامعه‏اى است كه در آن خودمحورى و خودرأيى اصل است. اين خودكامگى وقتى به سطوح پايين جامعه منتقل مى‏شود، تبديل به استبداد وزرا، كارگزاران، واليان ايالت‏ها و ولايت‏ها، مأموران مالياتى و حتى كدخداهاى ده هم مى‏شود. در چنين جامعه‏اى هيچ‏كس بنده خدا نيست، بلكه هر كس تلاش مى‏كند كه اولاً خود بنده ديگرى نباشد، ثانيا تا مى‏ت‏واند ديگرى را بنده خود كند. 

     سراسر رساله مكالمات مقيم و مسافر حاج‏آقا نورالله به كالبدشناسى و ائتولوژى چنين جامعه‏اى مى‏پردازد و تضادها، تناقضات و تقابل‏هاى اين جامعه را بر ملا مى‏سازد. اين تقابل‏ها را مى‏توان در پانزده بند در رساله مذكور مورد مطالعه قرار داد. تقابل عقل جمعى با عقل فردى، تقابل اراده معطوف به قدرت با اراده معطوف به خدمت، تقابل حقوق فردى با حقوق اجتماعى، تقابل عدالت‏خواهى و آزادى‏طلبى با تكثرگرايى و اختناق، تقابل قانون‏گرايى با خودرأيى و خوكامگى، تقابل حقوق مردم با حقوق حاكمان، تقابل بين ترويج علم و معرفت‏گرايى با رواج جهل و علم‏گريزى و تقابل باور و اعتماد به مردم با گريز از مردم. از ديدگاه حاج‏آقا نورالله در ذات و ماهيت جامعه و نظام استبدادى اين تقابل‏ها نهادينه شده است، مشروطه در چنين جامعه‏اى كاربردى نخواهد داشت مگر اين‏كه از اساس جامعه و نظام دچار دگرگونى شود.


نظام استبدادى و تقابل دولت شرور با دولت مسوول 

     از ديگر اركان رساله مكالمات مقيم و مسافر و انديشه سياسى حاج‏آقا نورالله نقد ماهيت دولت و فلسفه وجودى حكومت در نظام استبدادى و نظام مشروطه مشروعه است. او با استفاده از تمثيل ساده و عامه‏فهم، مهم‏ترين بحث مربوط به حوزه فلسفه سياست را در تاريخ انديشه سياسى مورد مجادله قرار مى‏دهد. اين مباحث كه در حال حاضر تحت نظريه‏هاى دولت شرور، دولت رفاه و دولت حداقل و ساير نظريه‏هاى دولت از جمله مباحث داغ نظريه‏هاى سياسى قرن بيستم است، از طريق تمثيل چوپان و گوسفندان و ارزيابى كاركرد دولت در يك نظام استبدادى و نظام مشروطه مشروعه مورد بحث و بررسى قرار مى‏گيرد.

     در اين تمثيل حاج‏آقا نورالله مى‏نويسد از ديدگاه يك جامعه استبدادى و انسان مستبد «خلقت خلق جهت آسايش و عيش و كامرانى پادشاه شد و بايد رعيت بيچاره شب و روز زحمت بكشد و دست‏رنج خود را تقديم حضور پادشاه نمايد و پادشاهى بايد هميشه جهت عيش و كامرانى باشد.»  او چنين تصويرى را در يك نظام مشروطه مشروعه از دولت يا حاكم جامعه اسلامى مردود مى‏داند.«مشروطه مى‏گويد چوپان جهت گوسفندان است نه گوسفندان جهت خوش‏گذرانى چوپان، پادشاه جهت حفظ رعيت است نه رعيت جهت خوش‏گذرانى پادشاه. پادشاه، پاسبان درويش است. بلكه دولت بسر نعمت اوست. گوسفندان براى چوپان نيست گرچه چوپان براى خدمت اوست. پادشاه بايد شب و روز در فكر آسايش رعيت كه گوسفندان خدا هستند باشد، نه اين‏كه از شير و پشم و بچه آنها منتفع شود و آنها را به دست گرگان آدمى‏خوار بسپارد و خود شب و روز مشغول عيش گردد و خلقت خلق را از پرتو وجود خود داند و آنها را جهت آسايش و عيش و كامرانى خود پندارد.» 

    در اين تمثيل، حاج‏آقا نورالله اساسى‏ترين اركان نظام جامعه استبدادى را از يك طرف و تار و پود تصوير سنتى جامعه پيرامون فلسفه وجودى حكومت را از طرف ديگر مورد نقادى قرار مى‏دهد. در اين تمثيل، حاج‏آقا نورالله دولت را نه شر مطلوب و نه فعال مايشاءء مى‏داند؟ نظر او معطوف به فلسفه وجودى دولت است.

     در حقيقت حاج‏آقا نورالله در اين تمثيل با دو برداشت افراطى و تفريطى از ماهيت دولت به مخالفت مى‏پردازد. برداشت افراطى كه بيشتر معطوف به نظريه‏هاى سياسى استبدادى و فاشيستى است، همه چيز را براى دولت و دولت را براى خود نه براى ديگران تفسير مى‏كند و عملاً از اين موجود يك موجود افسانه‏اى و يا به تعبير هابز، يك اژدهاى سيرى‏ناپذير مى‏سازد. و نظريه تفريطى كه دولت را شر مطلوب براى حفظ امنيت مى‏داند و در آرزوى روزى است كه در يك اتوپياى اجتماعى، انسان‏ها در زندگى اجتماعى به درجه‏اى از رشد و تكامل برسند كه ديگر نياز به اين شر نداشته و از شر دولت رها شوند.

     در منطق حاج‏آقا نورالله دولت نه شر است، نه مختار مطلق. گوسفند از براى چوپان نيست گرچه چوپان براى خدمت اوست. تصوير جامعه بدون دولت ممكن است 

     همان‏طور كه تصوير گوسفندان بدون چوپان ممكن است؛ اما تصديق چوپان و فلسفه وجودى آن به ذات چوپان قائم نيست. او وقتى چوپان است كه براى خدمت به گوسفندان باشد. تصور دولت بدون مردم تصور مهمى است. دولت در تفكر حاج‏آقا نورالله، قائم به ذات نيست. دولت، قائم به ملت است، اما ملت قائم به ذات است. دولت يك ضرورت اجتماعى و متعلق به ماهيت زندگى جمعى است. 

     حاج‏آقا نورالله در اين تمثيل نه تنها فلسفه وجودى جامعه سياسى و دولت در يك نظام دينى را نشان مى‏دهد، بلكه نقطه افتراق جامعه دينى و غيردينى در ماهيت و فلسفه وجودى دولت را نيز به نقد مى‏كشد و در حقيقت نقطه جدايى دو طرز تفكر در حوزه سياست را نشان مى‏دهد. دو بنياد تفكر دينى نظام مشروطه مشروعه حاج‏آقا نورالله، نظام سياسى و دولت مأمور و مسوول به عدل و داد و اعانت مظلوم، دفع ظالم احقاق حقوق مردم، حفظ حدود و شعور جامعه، عمل به احكام و قوانين پذيرفته شده جامعه، اعاده امنيت است. «خداوند پادشاه را مأمور به عدل و داد و اعانت مظلوم فرموده... و فرموده بر پادشاه مغرورى كه من تو را پادشاه نكردم كه مال دنيا را جمع كنى. من تو را پادشاه كردم براى اين‏كه نگذارى مظلومى به در خانه من بيايد و احقاق حق مظلوم كنى و...»  چنين دولت و چنين نظامى در انديشه حاج‏آقا نورالله يك نظام و دولت اتوپيايى نبود. او باور داشت كه اركان نظام مشروطه مشروعه تحقق اين آرزوها و آمال نهفته است و انقلاب مشروطه و جنبش اجتماعى مردم ايران در اين دوران را بازتاب چنين آرمان‏هايى مى‏دانست.


نقد نظريه دولت قدر مقدور و نظام مشروطه مشروعه 

     نظريه دولت قدر مقدور و نظام مشروطه مشروعه كه دستاورد بخشى از تلاش‏هاى متفكرين دينى در جنبش سياسى اجتماعى مشروطه است، به دلايل زيادى از نظر محتوايى در جامعه ايران به ثمر ننشست. اگرچه خواست‏هاى پيروان نظام مشروطه مشروعه از طريق اعمال نظارت فقهاى طراز اول در مصوبات مجلس شوراى ملى، كه حاصل تلاش‏هاى مرحوم شيخ فضل‏الله نورى بود در اصل دوم متمم قانون اساسى مشروطه گنجانده شد، اما اين اصل و نظارت مورد نظر هيچ‏گاه در ادوار قانون‏گذارى عصر مشروطه محقق نشد و نظريه مشروطه مشروعه در ايران ناكام ماند؛ اما اين ناكامى به منزله ناكارآمدى نظريه مشروطه مشروعه نيست و به اين ناكامى و كارآمدى نظريه مشروطه مشروعه در تحولات سياسى، اجتماعى و فرهنگى دوران بعدى دلايل متعددى دارد كه به مواردى از آن اشاره خواهد شد. 


1. خلط مفهوم حقيقى و مقهوم تاريخى مشروطه 

     شايد بتوان دليل عمده ناكامى نظريه مشروطه مشروعه را عدم اعتناى متفكران اين نظريه به مفهوم چند بعدى مشروطه دانست. آخوندخراسانى، ميرزاى نائينى و حاج‏آقا نورالله اصفهانى به هر دليلى از درك معنى تاريخى مفهوم مشروطه غفلت كردند. نقطه افتراق مشروعه‏خواهان و مشروطه‏طلبان و مشروطه مشروعه‏خواهان دقيقا همين جاست. 

     مدعيا نظريه مشروطه به دنبال تأسيس نظامى در ايران بودند كه امتحان تاريخى خود را در غرب پس داده بود. آنها باور داشتند اجراى بى‏قيد و شرط اين مدل تاريخى، منجر به بسط تجدد و ترقى در ايران خواهد شد، مشروط بر اين‏كه عقل ايرانى در اركان و عناصر اين مدل تاريخى دخالتى نكند. اين هيجان آن‏چنان عقل مشروطه‏خواهان را مسحور خود كرد كه حتى اين سؤال ساده نيز در ذهن آنان طرح نشد كه بالاخره تجدد و ترقى فرنگستان، محصول نظام مشروطه است يا نظام مشروطه يكى از دستاوردهاى تجدد و ترقى است؟!

     نظريه‏پردازان مشروطه مشروعه نيز به محض شنيدن اين لفظ آن را به حكومت شريعت دوره پيامبر تأويل كردندد و اعاده مشروطه را نيز بازگشت به اصول اوليه تفسير كردند. غافل از آن‏كه چهره‏هاى تاريخى متفاوتى از اين مفهوم در جهان مدرن نيز وجود دارد. پيروان نظريه مشروعه و در رأس آن مرحوم شيخ فضل‏الله نورى متوجه اين تناقض تاريخى و مفهومى بودند، آنها مى‏دانستند كه مراد از مشروطه آن مدل تاريخى است نه آن مفهوم حقيقى. همه اشكالات مرحوم شيخ فضل‏الله نورى به مشروطه، معطوف به اين مدل تاريخى بود؛ اما تمامى پاسخ‏هاى حاج‏آقا نورالله و ميرزاى نائينى ناظر به اين معناى حقيقى لفظ مشروطه بود.

     مشروطه‏اى مورد نقادى جامعه‏شناسانه شيخ فضل‏الله نورى قرار مى‏گيرد، مشروطه‏اى است كه در ين مسخ شده و فاقد انسجام درونى و قانونى مسيحيت اروپا، ريشه دوانيده بود و جايگزين نظام خشك كليسايى شده بود. او مى‏ديد  اكنون اين مشروطه در قالب پروژه تجدد و ترقى، داعيه جهانى شدن و سلطه بر ساير اديان، تحت پوشش شعار تمدن دارد. اما مشروطه‏اى مورد دفاع حاج‏آقا نورالله و ميرزاى نائينى بود كه از نظر مفهومى معنايى جججز تقليد و شرط به قانون شريعت نداشت.

     وقايع و حوادث بعدى نشان داد كه شيخ فضل‏الله نورى درك دقيق‏تر و عميق‏ترى از ماهيت اصلى مشروطه داشته است. او تضاد و تناقض اين سيستم جديد را در اركان سامان سياسى و نظام اجتماعى و باورهاى فرهنگى ايران به خوبى درك كرد و مى‏ديد كه اين نظام براى همسازى جامعه با خواسته‏هاى خود، به زودى گسست تاريخى خطرناكى را در هويت تاريخى ايران ايجاد خواهد كرد. گسستى كه ميراث گرانقدر نياكان اين مرز و بوم را به مجادله خواهد كشيد و براى توجيه حقانيت و بقاى خود يك تفسير انحطاطى از تاريخ گذشته ارائه خواهد داد. و ما ديديم كه اين مصيبت هنوز دامنگير تحولات سياسى اجتماعى دوران معاصر ايران است. 


2. تحول درك سنتى مفاهيم سياسى در حوزه تفكر دينى 

     بزرگ‏ترين كارآمدى نظريه مشروطه مشروعه را مى‏توان تحول درك سنتى مفاهيم سياسى در حوزه تفكرات دينى دانست. اگرچه پيروان مكتب نجف نتوانستند هيچ‏گاه نظام ايده‏آل خود را در ايران پايدار كنند، ولى براى اولين بار نظر متفكران شيعه ر حوزه سياست، معطوف به اشكال و قالب‏هاى جديد نظام‏هاى سياسى شد. در اين عطف تاريخى، ديگر مفاهيم سنتى سياست در محدوده خلافت و سلطنت و قالب نظام پادشاهى يگانه، مفاهيم سياسى نبودند. امنيت، عدالت، سعادت، حفظ شريعت، در كاركرد نظام مطلقه پادشاهى كارآمدى خود را از دست داد، مردم، رفاه و سعادت آنها، حق و حقوق آنها و تفسير نظام سياسى بر بقاى مشاركت سياسى، حقوق اجتماعى و ده‏ها تحول مفهومى ديگر نشان مى‏داد كه در آينده شاهد تحولات بزرگى در حوزه انديشه سياسى متفكران دينى خواهيم بود.

     همان‏طور كه حاج‏آقا نورالله تفسير كرد، ديگر خواست و اراده حكومت معيار حق و باطل نبود، بلكه حكم شريعت بود ه در حقوق مردم تجلى كرد و معيار حق و باطل شد. در نظريه حاج‏آقا نورالله، ماهيت نظام سياسى براى اولين بار در همسازى متقابل با جامعه تفسير شد. در اين تفسير نه ساخت نظام سياسى فداى كاركرد نظام شد و نه كاركرد نظام فداى ساخت سياسى.

     حاج‏آقا نورالله در حوزه متفكران دينى، براى اولين بار با تهاجم منظم به ساخت جامعه استبدادى، اثبات كرد كه اشكالات بنيادى اين جامعه، امكان بقاى آن را در شرايط جديد ايران منتفى مى‏كند. عدم استعداد ذاتى ساختار نظام استبدادى با تحولاتى كه در جامعه در حال بروز بود، ادامه بقاى نظام استبدادى را غيرممكن مى‏كرد و همين عدم استعداد ذاتى نظام استبدادى براى تبديل شدن به يك جامعه مردم‏سالار و فضيلت‏سالار، نشانه‏هاى اين تحول بزرگ بودند. 

     ما شاهد هستيم كه در جريان انقلاب اسلامى ايران، بحث بقاى نظام مشروطه سلطنتى مطرح نيست؛ بلكه بحث ناتوانى تاريخى نظام شاهنشاهى در يك مدل دمكراسى مشروطه‏اى نيز ترديدناپذير است؛ چرا كه ديگر هيچ منطقى، نظام غيرعقلى وراثتى و برترى عقل فردى بر عقل جمعى در زندگى اجتماعى را نمى‏پذيرد؛ همان‏طور كه هيج منطقى حقانيتى براى عقل اكثريت در مقابل عقل اقليت قائل نيست. حقانيت را بايد در جاى ديگر و متصل به چيز ديگرى جست و جو كرد. اين منطقى بود كه حاج‏آقا نورالله در نظريه دولت قدر مقدور و نظام مشروطه مشروعه به دنبال اثبات آن بود.


عبرت تاريخى (نتيجه)

     عدم عنايت متفكران مسلمان در مفاهمه دور از جنجال‏هاى تبليغاتى عصر مشروطه، منجر به اين شد كه انقلاب باشكوه مشروطه در زير چكمه‏هاى نظامى‏گرى استبداد رضاشاهى قربانى شود و دستاوردهاى عظيم ملت مسلمان ايران به باد فنا رود و پنجاه سال ديگر جامعه ايران از وصول به آزادى، استقلال و امنيت، كه پيش‏زمينه‏هاى پيشرفت هستند، محروم باشد. اگنون نيز انقلاب باشكوه مردم مسلمان ايران و نظام جمهورى اسلامى در معرض همان عبرت تاريخى قرار دارد. اگر ذكر وقايع تاريخى و نگارش تاريخ براى كسب بينش تاريخى و عبرت از وقايع گذشته نبود، شايد علم تاريخ مهمل‏ترين علوم بشرى بود.

     وقايع تاريخى شباهت‏هاى عجيبى با هم دارند و همين شباهت‏ها باعث مى‏شود كه پاره‏اى از نظريه‏هاى تاريخى، حركت تاريخ را حلزونى يا ادوارى تلقى كنند و مدعى شوند كه تاريخ هر ملت، مذهب و نظام پس از سير ادوارى مجددا به جاى اوليه خود بازمى‏گردد و وقايع گذشته به نحوى تكرار مى‏شوند. صرف‏نظر از صحت يا سقم اين فرضيه‏ها و نظريه‏ها بسيارى از مخالفان جمهورى اسلامى با تكيه بر چنين فرضيه‏ها و نظريه‏هايى مدعى هستند كه نظام جمهورى اسلامى يك گذار از جامعه سنتى به جامعه مدرن است. 

     جدال بين نظريه مشروعه‏خواهى و مشروطه‏خواهى در حوزه تفكرات دينى و عدم اهتمام بزرگانى چون آخوندخراسانى، ميرزاى نائينى، شيخ فضل‏الله نورى و حاج‏آقا نورالله اصفهانى و بسيارى از رهبران و متفكران معتقد به حكومت شريعت در عصر مشروطه، براى مفاهمه و تعامل، به منظور درك مفاهيم جديد، جامعه ايران را در يكى از حساس‏ترين دوره‏هاى تاريخى قرار داد. به طورى كه با تسلط نظام مشروطه مطلق و سقوط انقلاب به دامان استبداد رژيم پهلوى، وصول به حق مطالبات، استقلال، ازادى و پيشرفت همه‏جانبه ايران سال‏ها محقق نشود.

     بازتاب سلطه حكومت پهلوى در ايران، فقط دور ماندن ايران از پنجاه سال تجدد و ترقى نبود. با توجه به ضريب سرعت تحولات جهان در اين دوره مى‏بينيم كه ايران در عصر پهلوى در همه اركان اججتماعى، سالهاى زيادى از حقوق تاريخى خود محروم شد. اين در حالى است كه تمام اركان سياسى، اقتصادى، فرهنگى و اجتماعى ايران در دست عناصر تجددگرا بود. انديشه تجدد و ترقى به سبك غربى با حمايت مقتدرترين كشورهاى غربى، فرصت كافى براى اعمال باورهاى آنها فراهم ساخت؛ اما ايران به گواهى دوست و دشمن و آثار تاريخى در آغاز پيروزى انقلاب اسلامى، كشورى كاملاً عقب‏مانده و روستايى بود.

     انقلاب اسلامى بسترها و زمينه‏هاى جديدى را براى تحقق آرمان‏هاى دويست ساله اخير ملت ايران به منظور كسب ازادى، استقلال و تأسيس نظام مبتنى بر باورها، اعتقادات و ارزش‏هاى دينى فراهم كرد. اكنون در يك شرايط تاريخى شبيه به انقلاب مشروطه مجددا مفاهيم جديد بدون توجه به ماهيت حقيقى و تاريخى آن به مجادله با نظريه اقلاب اسلامى و حكومت جمهورى اسلامى آمده است.

     آنچه امروزه نيز ذهن جامعه ايرانى را درگير خود كرده است، از نظر ماهيت تاريخى تفاوت چندانى با عصر مشروطه ندارد. جامعه مدنى، دمكراسى و مردم‏سالارى، مفاهيمى هستند كه داراى همان معانى حقيقى و تاريخى هستند. ممكن است بعضى از متفكران مذهبى جامعه ايران مرادشان از جامعه مدنى يا دمكراسى آن مفهوم حقيقى باشد، اما مفهوم مورد بحث، آن مفهوم تاريخى است. اين چهره تاريخى محصول سير تحول انديشه سياسى در غرب است كه آثار مشخصى نيز در حوزه ديانت، سياست، اقتصاد و تحولات اجتماعى از خود برجاى گذاشته است.

     مفهوم تجدد  ترقى در پناه جامعه مدنى و دمكراسى، چيزى جز بسط پروژه تجدد و ترقى غربى نيست. اين پروژه در تاريخ مشروطه بازتابى جز تعطيلى عقل ايرانى و انسداد تفكر به همراه نداشت.

     حاج‏آقا نورالله متفكرى بود كه پس از استحاله مشروطه در استبداد رضاخانى متوجه اين نقص و غفلت تاريخى شد. او ديد كه پس از سلطه جريان تجددگرا بر دستاوردهاى انقلاب مشروطه، چگونه مفاهيمى چون انجمن مقدس، مجلس مقدس، تلگرافخانه مقدس، دولت مقدس و ده‏ها مفهوم مقدس ديگر كه در ارتباط با انقلاب و نفس گرم متفكرين دينى ماهييت قدسى پيدا كرده بودند، در دست سياست‏بازان نامقدس به ابزار سركوب دين، آيين، آزادى، استقلال، امنيت فكر، تعليم و تربيت، علم و فرهنگ و اركان جامعه تبديل شده است. 

     حاج‏آقا نورالله به دليل ميثاق مقدس و جاودانى خود با نظام شريعت متوجه اين غفلت تاريخى شد. او براى سرنگونى ميراث‏خواران مشروطه به قم هجرت كرد تا شايد راهى براى اعاده آن دستاوردهاى از دست رفته بيابد. او جان خود را بر سر اين ميثاق نهاد. روح و روانش شاد و راهش مستدام باد. 


حاج‏آقا نورالله: استبداد در مملكت، منحصر به سلطان، شاهزادگان، وزرا و امرا نيست. وقتى بناى سلطنت بر استبداد استوار شود، تمام افراد به استبداد رفتار مى‏كنند و هر قومى به ضعيف و زيردست خودش ظلم مى‏كند، گاه مى‏شود [كه] استبداد كدخداى ده، از استبداد سلطان هم زيادتر مى‏شود.


در منطق حاج‏آقا نورالله دارالشورا، وكالت، قانون‏گذارى و نظارت در محدوده شريعت مشروعيت و مقبوليت دارد. 


اگر ديديد دى يك جامعه نظام استبدادى حاكم است، بدانيد آن جامعه يك جامع استبدادى است نه يك جامعه دينى.


جامعه‏اى غيراستبدادى است كه نه تنها كاركرد و ماهيت اين جامعه غيراستبدادى باشد، بلكه ساختار و اركان نظام نيز غيراستبدادى باشد.


حاج‏آقا نورالله نظامى را كه در آن پادشاه، عاقل و عادل و مسلمان و مردم‏دوست است ولى نظام و جامعه يك ساخت استبدادى دارد، نمى‏پسندد. 


در جامعه استبدادزده هيچ‏كس بنده خدا نيست، بلكه هر كس تلاش مى‏كند كه اولاً خود بنده ديگرى نباشد، ثانيا تا مى‏تواند ديگرى را بنده خود كند 


در جريان انقلاب اسلامى ايران، بحث بقاى نظام مشروطه سلطنتى مطرح نيست؛ بلكه بحث ناتوانى تاريخى نظام شاهنشاهى در يك مدل دمكراسى مشروطه‏اى نيز ترديدناپذير است.