عوامل اساسی مشروطیت ایران

تحولی که در شکل ادارۀ سیاسی ایران و بالنتیجه در روش اجتماعی ملت در این دیار پدید آمد، اگرچه ظهور آن یعنی نمایان شدن محسوس و ظاهری آن یا در واقع انفجار پر سر و صدای مادۀ متراکمه در تابستان سال ۱۲۸۵ هجری شمسی بود، عواملی مهم که موجب آن تحول و انقلاب گردید از سال‌های قبل در تار و پود سازمان اجتماعی ایران در کار عمل و اثر بود و قیام بر ضد تندی‌های عین‌الدوله و کشمکش‌های آن سال و سال قبل بقول علماء «جزء اخیر علت تامه» بود.

 

میدان دادن به تزاید روزافزون و تسلط خارجی‌ها در ایران و امتیازاتی که از عهد میرزا حسین‌خان مشیرالدوله سپهسالار و قرارداد با رویتر به این طرق پی در پی به آن‌ها داده می‌شد و فعالیت بعضی ایرانیان بیدار در داخل و خارج، از میرزا ملکم‌خان و سیدجمال‌الدین (معروف به افغانی) و بعد‌ها روزنامه‌های اختر در استانبول و حبل‌المتین در کلکته و ثریا و پرورش و حکمت در قاهره و مخصوصا کتب حاج میرزا عبدالرحیم تبریزی معروف به طالبوف ساکن تمرخان شوره (در داغستان) و سیاحت‌نامۀ ابراهیم‌بیک مطبوع در استانبول به قلم حاج زین‌العابدین مراغه‌ای، تزاید مراودات تجار و کسبۀ ایران به ترکیه و مخصوصا به استانبول و قفقازیه و رفت و آمد عدۀ عظیمی از کارگران ایران به این مملکت اخیر خصوصاً باکو و تا حدی سستی سلطۀ قاهرانۀ دولت و علمای روحانی بوسیلۀ بعضی تبلیغات مانند انتشارات برادران فراموش‌خانۀ میرزا ملکم‌خان و نظیر آن و بعضی فرق مذهبی در خفا زمینه‌ای برای انقلاب فکری و ضعف تعصبات در میان طبقۀ متوسط مخصوصاً تجار و کسبه و بعضی دولتیان و طلاب مهیا نموده بود.

 

جنگ روس و ژاپن و شکست روسیه و قبل از آن جنگ انگلیس با ترانسوال و اورانژ در آفریقای جنوبی و مخصوصاً انقلاب بزرگ روس در دو سال قبل از مشروطیت ایران تکان عظیمی به ایران داد و ابتدا طبقۀ تجار و کسبه با حمایت بعضی علمای ناراضی از دولت و بعد عامۀ طبقۀ میانه مؤسسین ظاهری این نهضت بودند و البته تأثیر معنوی و راهنمایی‌های بعضی آشنایان به تمدن اروپا مانند مرحوم صنیع‌الدوله و حاج مخبرالسلطنه و جمعی از دوستان و منسوبین آن‌ها و احتشام‌السلطنه و سعدالدوله از اعیان و رجال مملکت که سراً و علناً کار می‌کردند، سهمی در افتادن تحول سیاسی در مجرای عصری و غربی داشت.

 

در آذربایجان این انقلاب فکری یا به اصطلاح علمی تخمر خیلی شدید‌تر و وسعت مراودۀ مردم آنجا با ممالک ترکی‌زبان قفقاز و عثمانی و شدت استبداد ولیعهد محمدعلی میرزا و بودن طبقۀ تربیت‌شده از غیر خانواده‌های نوکر باب و دولتی، روح انقلاب را قوی‌تر ساخته بود. بعد از انقلاب روسیه، باکو و تفلیس مراکز انقلابی پر شوری شده بودند و مخصوصاً در باکو که عدۀ بسیار بزرگی (در زمستان قریب هشتاد هزار نفر و در تابستان پنجاه هزار نفر) در آنجا و حوالی آن و مخصوصاً در معادن نفت مشغول کار و یا کسب و تجارت بودند، در تحت تاثیر احزاب انقلابی ترکی‌زبان قفقاز که با انقلابیون روس همدست و همقدم بودند درآمده و کمیته‌ها بنام اجتماعیون عامیون و غیره ایجاد شده بود و با ایران و مخصوصاً آذربایجان و گیلان مراودات دائم داشتند. روزنامه‌هایی هم مانند «حیات» و «ارشاد» و «فیوضات» در باکو و «شرق روس» و «ملا نصرالدین» در تفلیس کثیرالانتشار بوده و در آذربایجان تاثیرات مهم داشتند.

 

مهاجرت علماء تهران به زاویۀ حضرت عبدالعظیم و قم و غوغای مسجد شاه و مسجد جامع و تحصن چهارده هزار نفر از مردم طهران از کسبه و تجار در سفارت انگلیس عاقبت صولت استبداد را شکست و مجلسی از نمایندگان طبقات شش‌گانۀ مردم برای شور در امور مملکتی وعده داده شد که اگر چه در اوایل امر گاهی آن را «عدالتخانه» می‌خواندند ولی بزودی مرکزی برای مبارزه با استبداد و حرکات خودسرانۀ دولتیان شده و قدرت خود را روز به روز نشان داده و افزود و خود را «پارلمان» نامید. از آثار ارتباط نهضت ایران با نهضت‌های سیاسی خارجه یکی این بود که وقتی که پس از انحلال دومای اول روسیه و کشمکش‌های بعدی دومای دوم عاقبت تشکیل شد، مجلس شورای ملی تلگرافی به دوما برای تبریک فرستاد که جواب مجلس ملی روس که در مجلس شوری خوانده شد، قوت قلب زیاد و مسرت عظیمی به نمایندگان ملت ایران داد.

 

عقیدۀ اینجانب آن است که اگر مجالس مقننۀ ایران که تا مجلس چهارم کاملاً (مجلس اول و دوم) و یا تا حد زیادی (مجلس سوم و چهارم) با انتخاب آزاد مردم مملکت به وجود آمدند بعد‌ها نیز انتخابی (به معنی حقیقی) بودند و مراکز قدرت اجرایی مملکت یا ملوک‌الطوایف ولایات، مداخلۀ افراطی در انتخاب آن نمی‌کردند و در واقع انتخاب ملی را تبدیل به نصب نمی‌نمودند، سیر طبیعی مشروطیت با حفظ اندکی شباهت به طرز حکومت و مؤسسات ملی ممالک مغرب موجب تکامل تدریجی این اساس و افتان و خیزان به راه افتادن این نوزاد می‌شد و امروز ما مجالسی از نمایندگان مردم داشتیم که رشتۀ ارتباطشان با ملت و مردم مملکت محفوظ بود.

 

لکن قضا طور دیگر خواست و مرسوم شد که عقد بین نماینده و خود ملت فضولی خوانده شده و فقط اسمی باشد و عیب و قباحت این کار کم‌کم مرتفع شد و مردم این مملکت به یک نوع رفت و آمدی که اسم آن را هنوز انتخابات می‌گذارند عادت کرده خو گرفتند و این روش تا موقعی که انتباه عمومی موجب نهضتی برای ایجاد مشروطیت حقیقی به معنی صحیح خود، چنانکه در ممالک دمکراتیک مغرب معمول است بشود ظاهراً مستمر خواهد بود، معذلک وجود این اساس ناقص بهتر از خودکامی مطلق شخص یا اشخاص مدعی دانایی است.

 

هر رژیمی در هر مملکتی قائم به یک عنصری یا عناصری از مردم است و تکیۀ آن به همان طبقه است. در بعضی از ادوار تاریخ دستگاه حکومت در بعضی ممالک متکی به اشراف و اعیان و رؤسای قبائل و ملاکین بزرگ بوده و در بعضی دیگر قائم به سرمایه‌داران و کارفرمایان بزرگ و در بعضی یعنی در دوری و کشوری بنای آن بر طبقۀ روحانیان و متولیان اوقاف و کلیسا یا مساجد یا مشاهد بود.

 

در کمتر از دو قرن اخیر پس از اعلان حکومت مردم در آمریکا و انقلاب عظیم فرانسه عناصری دیگر در نفوذ در حکومت سهمی پیدا کردند که از آن جمله بود طبقۀ متوسط و ارباب کسب و کار، و از چندی به این طرف کارگران هم، و حتی در بعضی ممالک حکومت منحصراً در دست طبقۀ کارگر گذشت.

 

قبل از مشروطیت در ایران سلطه با هیأت حاکمه‌ای بود که تمرکز داشت در دربار و قسمتی در دستگاه آخوندها. پس از مشروطیت ابتدا قدرت دربار کمتر و ضعیف شد و تسلط روحانیان بیشتر، لکن به تدریج طبقۀ متوسط قوت یافت و ملاکین و سرمایه‌داران به وسیلۀ تشکیلات غیرمحسوس و غیرعلنی تسلط عمده یافتند و طبقۀ تحصیلکرده که تربیت شده و کسب علوم غربی کرده‌اند هم از طریق پُر کردن ادارات دولتی یا ایجاد جراید دخالتی در کار پیدا کردند.

 

از قریب سی سال به این طرف، حکومت و ادارۀ مملکت به صورت ظاهر به شکل مشروطیت در دست دو عنصر بوده و هنوز هست: یکی ملاکین و سرمایه‌داران و عمال آن‌ها به صورت وکیل و روزنامه‌نویس و دیگری طبقۀ عظیم جدیدالخلقۀ غیرطبیعی اعضای ادارات و مستخدمین، چه در ادارات رسمی دولتی و چه در «بنگاه‌»‌های به صورت غیردولتی از بانک‌ها و شرکت بیمه و فروش گرفته تا شرکت برنج و چائی و نوغان و غیره که باز کلاً دولتی است بدون تبعیت از قانون استخدام، و صاحبان قدرت در حکومت، این طبقه یا اردوی بسیار عظیم را با متعلقات آن و حتی کارگران راه‌آهن را برای مقاصد خود و از آن جمله انداختن یک ورقۀ کوچک به صندوق انتخابات بدون اینکه بداند در ورقه چه نوشته شده استعمال می‌کنند.

 

اینک این دو طبقه در سرنوشت مملکت حاکمند. قوای نظامی یا نفوذ سیاسی خارجی را نمی‌توان عامل مستقلی شمرد. چه آن‌ها تکیه بر افکار عامه ندارند و محکوم یک مرکزند.

 

تکامل مشروطیت متناسب با وسعت طبقات حاکمه و تزاید سهم طبقات پایین در امور مملکت و انتباه عاقلانۀ طبقۀ کارگر و علاقه‌مند شدن طبقۀ تحصیلکرده به مملکت و دلسوزی به عامۀ محروم ملت و پیدا شدن اخلاق فاضله و تقوی و ایمان و فداکاری است و عدم تمرکز کل همت و قوای آن‌ها به مزید رفاه خود از طرق مشروع و غیرمشروع و خودداری از تجملات و کم کردن فاصلۀ وحشتناک طبقات و ترکیب هیأت حاکمه از عناصر مختلف با دادن سهمی به هر یک.

 

به این طریق، مشروطیت یا حکومت ملی، حکومت عامه و عادلانه و معتدل و مترقی به تدریج و نشو و نما و سیر طبیعی آرام و بی‌تصادم شدید خونین می‌شود و تکامل مطلوب نزدیک‌تر می‌شود. لکن بدون پیمودن این راه و تکیه بر قوت زور و زر تنها بلاشک عواقب وخیم خواهد داشت و یقین است که الجزایر و مراکش هم با وجود قوای جنگی عظیم درجۀ اول یک دولت بزرگ مثل فرانسه عاقبت دیر یا زود و به احتمال قوی خیلی زود از چنگال تسلط قوم خارجی که هیچ نوع حقی از حقوق در آن ناحیه ندارد و عمال داخلی خلاص خواهد شد.

 

مقدمۀ اولی تشکیلات حکومت ملی بر اساس مشروطیت، ایجاد احزاب سیاسی منظم و با ایمان و استوار بر اساس احزاب سیاسی ممالک غربی است و این کار در ایران صورت‌پذیر نیست و هیچ وقت هم ممکن‌الحصول نخواهد بود تا وقتی که سیاست از دست اعضای ادارات دولتی و حقوق‌بگیران از خزانۀ مملکت خارج نگردد و شغل طبقۀ منور و تربیت شده منحصر به خدمت دولت نباشد. این جز به نمو و وسعت مشاغل آزاد و خارج شدن مصنوعات و محصولات و واردات و صادرات و تجارت و کارخانه‌ها از دست دولت و پایان یافتن این «سوسیالیسم دولتی» و تحویل کار به مردم نمی‌شود، تا پس از انبساط و تکامل طبقات مستقل «بورژوای و کارگر» اصول «سوسیالیسم حقیقی ملی و اجتماعی» به تدریج برقرار و برپا شود. 

شنبه 2 دى 1391  14:8

Post to Facebook

Send via Gmail

Post to Google+

Send via Yahoo Mail

Post to Twitter•