عبرتهاي نهضت مشروطه

تاريخ درس عبرتي است براي انسان، وقتي به گذشته مراجعه مي كنيم و حوادث و رخدادها را با دقت مطالعه كنيم از وقايع اتفاق افتاده مي توان درسها و عبرتها گرفت و همچنين مي توان دريافت كه اين رخداد چه نقاط ضعف و قوتي داشته است. از جملة وقايعي كه در دوره معاصر تاريخ ايران رخ داد و مملو از عبرت ها بود، جريان انقلاب مشروطة سال 1285 در ايران است. 

وقتي تاريخ مشروطه را بررسي كنيم مي بينيم كه مشروطه ابتدا خيلي خوب پيش رفت و به اهداف اوليه كه جلوگيري از استبداد و خودكامگي بود تا حدي رسيد. ولي به خاطر نقاط ضعفي كه داشت نتوانست به آن اهداف عاليه و آرماني برسد و دچار اختلاف گرديده و در نهايت دوباره، تبديل به استبداد شد و شكست خورد. 

1. اولين نقطة آسيب پذيري انقلاب مشروطه اين بود كه نيروهايي كه در انقلاب مشروطه حضور داشتند ماهيتي كاملاً متفاوت با يكديگر داشتند. مشروطه انقلابي نبود كه بر خواست و انديشه يك طبقه اجتماعي خاص استوار باشد گروه هاي اجتماعي متعددي مشروطه را ايجاد كردند.[1] 

2. نقطه ضعف و آسيب پذير ديگر در انقلاب مشروطه ضعف رهبري در اين انقلاب بود كه با كوچكترين اختلافات اتحاد و يگانگي خود را از دست مي دهد و دچار تفرقه و نزاع مي شود و اين امر در شكست مشروطه نقش اساسي داشت. فقدان فرهنگ گفتگو به دليل حاكميت طولاني استبداد در ايران باعث مي شد كه اين اختلافات به جاي آنكه با بحث و گفتگو خاتمه يابد به درگيري فيزيكي، رواج تهمت و افترا و سرانجام ترور و خشونت ختم گردد. به عبارت بهتر نيروهاي موجود در كادر رهبري مشروطه هر كدام هدف و مقصدي خاص را دنبال مي كردند. آنچه به اصطلاح روشنفكران مي خواستند كاملاً متفاوت از آن بودكه رهبران مذهبي و ديني مي خواستند و تنها نقطه اشتراكشان در نفي وضع موجود بود. اين اختلافات وسيع ائتلاف آنان را شكننده كرد و باعث از هم پاشيدن آن گرديد. از طرف ديگر رهبران اين نهضت زود خسته شده و ميدان را خالي كردند. شهيد مطهري مي گويند: متأسفانه تاريخ نهضتهاي اسلامي صد ساله اخير، يك نقيصه را در رهبري روحانيت و علما نشان مي دهد و آن اينكه روحانيت نهضتهائي را رهبري كرده تا مرحله پيروزي بر خصم ادامه داده و از آن پس ادامه نمي دهد و دنبال كار خود رفته و نتيجه زحمات او را ديگران و احياناً دشمنان برده اند.[2] در مشروطيت ايران روحانيت نقش بسيار چشمگير داشت و آنرا در ابتدا به ثمر رسانده ولي به خاطر بروز اختلاف و نفوذ ايادي بيگانه كه به اين اختلافات دامن مي زد و همچنين قرائتهاي مختلف از مفاهيم موجود در مشروطه باعث دسته بندي ميان علما شده و لذا از سياست دلزده شده و صحنه را ترك مي كنند.[3] 

3. اختلاف بين رهبران از ديگر نقاط آسيب پذير انقلاب مشروطه بود: جنبش مشروطه كه انگيزة ‌اصلي و عمومي آن ضديت با ظلم و استبداد بود با بروز اختلافات ميان منورالفكرها و روحانيون كه بر سر توافق با برخي از افكار ليبرالها كه به زبان اسلام نيز انتشار مي يافت با يكديگر درگير شدند كه در نهايت شيخ فضل الله نوري جانب ضديت با اين افكار را گرفت و بهبهاني و طباطبائي جانب دسته مقابل را. 

علماي فعّال در دوره مشروطه به چند گروه تقسيم شده بودند.: 

يكي علماي مخالف مشروطه كه رهبري آنها با شيخ بود كه تمام هراس و واهمه شان از نفوذ افكار جديد و ليبرالي بود و آنها را چيزي جز الحاد نمي ديدند و كسان ديگري نيز در شهرهاي مختلف موضع اينان را تأييد مي كردند و خواهان مشروطة مشروعه بودند و حتي مطرح كردن نظارت مجتهدين به مصوبات مجلس و پذيرفتن آن از سوي مجلس نيز در همين راستا بود.[4] 

دسته ديگر علما در تهران سيدين و پيروانشان بودند و علي رغم اهميتي كه شيخ فضل الله در آن دوره داشت رهبري مشروطه را بدست گرفتند گفته شده كه بهبهاني از لحاظ عمل رهبري قوي و شجاع بوده ولي از لحاظ فكري ديد روشن و مشخصي دربارة مشروطه نداشته از اين رو بيشتر سياسي كار مي كرد و لذا در درگيريهاي سياسي مي بينيم كه از افرادي چون امين السلطان حمايت مي كند. كه بعدها به خاطر جانبداري از اعتداليون در برابر دمكراتهاي تندرو و غربگرا بدست تقي زاده ترور مي شود.[5] از طباطبايي هم بخاطر ارتباط با محافل فراماسوني بايد بعنوان يك روحاني متجدد و يك مذهبي روشنفكر نام برد او متوجه بود كه دنبال چيست . 

دسته سوم علماي نجف بودند، مهمترين آنها مرحوم آخوند خراساني و سيدمحمد كاظم يزدي بود كه با هم، هم رأي نبودند. يزدي نظر خوشبينانه به مشروطه نداشت ولي مرحوم آخوند بعد از شكست انقلاب بدست محمدعلي شاه جانبداري آشكاري را از مشروطه آغاز كرد. علماي نجف بخاطر توجهي كه به استبداد و ضديت با آن داشتند از توجه به رواج انديشه غربگرائي و نظام پارلمانتاريستي غرب، كه منورالفكرها خواهان آن بودند، غفلت داشتند. و موضع خود را بر فرض حتي وجود برخي مشكلات و انحرافات براساس ضديت با استبداد بنا كرده و اين مسائل را برطرف شدني مي دانستند. 

4. نكته ديگر در رابطه با انقلاب مشروطه اين است كه رهبران مشروطه چه روشنفكر و چه مذهبي از مفاهيمي از قبيل: عدالت، آزادي و برابري و حتي مشروطه برداشتهاي متفاوتي داشتند و هر كدام از گروهها براساس ايده هاي خود اين مفاهيم را تبيين مي كردند و لذا اينجاست كه مخالفت شيخ با مشروطه پر رنگتر مي شود. رهبران روشنفكر انقلاب بيشتر باتأسي از انديشه ها و مفاهيم غربي به فعاليت خود ادامه مي دادند و اين در حالي بود كه جامعه ايراني آمادگي پذيرش آن انديشه ها و برنامه ها را نداشت لذا منجر به اختلاف در بين مردم و در رهبري انقلاب شد و باعث انحراف آن گرديد. تغيير جهت دادن انديشه هاي انقلاب، به انزوا كشيدن روحانيت، غرب زدگي، سلطه بيگانگان و تجددگرائي افراطي[6] از نتايج اين انحراف بود. 

5. از نقاط آسيب پذيري ديگر انقلاب مشروطه مي توان به رخنه فرصت طلبان اشاره كرد كه چرا كه انقلاب مشروطه را سردار ملي ها و سالارملي ها و ساير آزاديخواهان به ثمر رساندند ولي با نفوذ افراد سودجو و فرصت طلب و نفوذي بيگانه، همه به گوشه اي رانده شدند و يا اينكه برخي به قتل رسيدند و عده اي ديگر به فراموشي سپرده شدند. 

شهيد مطهري در اين زمينه مي فرمايند: «هر نهضت مادام كه مراحل دشوار اوليه را طي مي كند سنگيني اش بر دوش افراد مؤمن، مخلص و فداكار است. اما همين كه به بار نشست و با لااقل نشانه هاي بار دادن آشكار گشت. افراد فرصت طلب نفوذ مي كنند، تا آنجا كه انقلابيون مؤمن و فداكار اوليه را از ميدان به در مي كنند.[7] 

بطور كلي مي توان به اين ترتيب به نقاط آسيب پذير انقلاب مشروطه اشاره كرد: 

1. ماهيت كاملاً متفاوت نيروهايي كه در جريان انقلاب حضور داشتند. 

2. ضعف رهبري، كه با كوچكترين درگيري اتحاد و يكپارچگي خود را از دست مي دهد. 

3. اختلاف در بين رهبران مشروطه و تقسيم بندي آن به مشروعه و مشروطه. 

4. تفسيرهاي گوناگون از مفاهيم موجود در جريان انقلاب. 

5. نفوذ ايادي نفوذي بيگانه و فرصت طلب و كناره كشيدن نيروهاي اصلي. 

________________________________________

[1] . جمعي از نويسندگان، انقلاب اسلامي و چرائي و چگونگي رخداد آن، ص 49، دفتر نشر معارف. 

[2] . مطهري، مرتضي، نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير، ص 95، انتشارات صدرا. 

[3] . رسول جعفريان، بررسي وتحقيق در مشروطه ايران، ص 323، انتشارات طوس، چاپ اول، 1369. 

[4] . همان، ص 42. 

[5] . همان، ص 42. 

[6] . گروهي از نويسندگان انقلاب اسلامي، چگونگي و چرائي رخداد آن، ص 169، دفتر نشر معارف. 

[7] . مرتضي مطهري، بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در صدساله اخير، ص 92، انتشارات صدرا.