سيد جمال الدين همداني* ( مشهور به افغاني )
سيد جمال الدين بن سيد صفدر بن سيد علي بن شيخ الاسلام مير رضي الدين محمد حسين بن القاضي .مير اصيل الدين محمد بن مير زين الدين بن مير ظهيرالدين بن مير اصيل الدين بن مير ظهيرالدين بن سيد عبدالله ( معاصر امامزاده احمد ) بن سيد مرتضي بن سيد منصور بن مير سعيد بن سيد محمد بن سيد عبدالمجيد بن سيد اسماعيل ـ ملقب به الطاهره كه از امراء دوران سلطان سنجر بود ـ بن نصرالله بن سيد داود بن سيد عبدالله بن يحيي بن عمرو 2 بن امام زين العابدين علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب عليهم السلام 3 از اعاظم فلاسفه و از شخصيت هاي بزرگ اصلاح طلب شيعه است .
اصل و نسب :
سيد جمال الدين از خانواده اي مشهور به علم و شرف و فضل و بزرگي است كه در اسد آباد همدان بنام خانواده شيخ الاسلامي شناخته مي شوند زيرا اين ، منصب ِ برخي از نياكان سيد بود . اين خاندان بلند آوازه و قديمي است . جد بزرگ سيد جمال الدين ، سيد عبدالله معاصر امامزاده احمد در سال 862 هـ دار فاني را وداع گفت و نوادگان وي تا به امروز يكي پس از ديگري ، اين خاندان را استمرار بخشيده اند . در ( كوي سيدان ) اسدآباد ، در جوار مرقد امامزاده احمد ، آرامگاههاي متعدد و سنگ نوشته هاي مقابر بزرگان اين خانواده ديده مي شود كه بر عظمت و بلندي ، سيادت و شهادت ، در اين خاندان دلالت دارد . در متن يكي از سنگ نوشته ها آمده است : " مرقد برگزيده والا مقام ، جلال الدوله والدين ، سيد صالح سعيد شهيد ..."
نياكان سيد جمال الدين نزد حكمرانان و اعيان منطقه از منزلتي والا برخوردار بودند . مردم منطقه احترام به آنان را وظيفه حتمي خود مي دانستند و عدهاي از آنان از كرامات برخي از افراد اين خانواده سخن ميگويند . و بطور كلي در اينكه سيد جمال الدين ، همدانيِ اسدآبادي است هيچگونه شك و ترديدي نيست و اين امر از ولادت او معلوم است .
ولي آنچه در كتابهاي غربيها و بعضي مصريها ، در مورد انتساب سيد جمال الدين به " افغانستان " به وفور ديده مي شود عاري از صحت است . ولي علت اين شهرت اين است كه جمال الدين براي رسيدن به هدف و اغفال دشمنان ، به طور عمد چنين نسبتي را به خود داده بود و اگر چنين نميبود ، او را حكيم اسلام و فيلسوف شرق نامگذاري و ملقب نميكردند و اين آوازه عالمگير را به دست نميآورد و صدر اعظم ، علي پاشا او را در آن جايگاه بلند نمينشاند و پادشاهان مصر و وزيرانشان ، او را بزرگ نميداشتند و اجازه نميدادند به عضويت شوراي عالي معارف ـ عثماني ـ در بيايد و حكومت مصر ماهانه هزار قرش مصري براي هزينه او اختصاص نميداد و طلاب و فضلاي مصر دور او جمع نميشدند و وي را مرشد و راهبر خود قرار نميدادند ، بلكه اگر غير از اين ميكرد بيترديد در معرض حملات و تهمتها و نسبتهاي ناروا واقع ميشد . بطور كلي او رابطه اي با افغانستان ندارد . او در كنر به دنيا نيامد و با پدر خود به كابل منتقل نشده و دوست محمد خان شاهزاده افغان آنان را تبعيد نكرده و عموزاده هاي سيد بر هيچ بخشي از افغانستان حاكميت نداشتهاند و افغانها چيزي از او نمي دانند چه رسد به اينكه به خاطر نسبت با سيد علي محدث ترمذي ، در قلوب آنان مقام و منزلتي يافته باشد .
البته همه اين نكات را كه سيد جمال الدين خود به شاگرد خودش شيخ محمد عبده شارح " نهج البلاغه" گفته بود تا در پنهانكاري و اغفال دشمنان هر چه بيشتر اقدام نمايد و گرنه موضوع روشنتر از آن است كه بشود پنهان كرد و شيعه اماميه را در قبال مصر و رجال آن همين افتخار بس است كه آموزگار شخصيتي چون رهبر نهضت ـ اصلاحي ـ معاصر آن شيخ محمد عبده شاگرد سيد جمال الدين باشد .
محمد عبده بارها تصريح كرده هر چه دارد از سيد جمال است و در مقدمهاي كه بر ترجمه عربي كتاب نيجريه يا ناتوراليسم نوشته ، اعتراف ميكند كه از توصيف مقام علمي سيد ناتوان است و مينويسد : مقام علمي و وسعت فرهنگ او در حدي نيست كه قلم من بتواند ، درباره آن چيزي بنويسد ، اين مرد قدرت فوقالعادهاي در بيان حقايق و مفاهيم علوم ، به بهترين شكل را دارد . و همين شهادت ميتواند بلندي مقام و عظمت موقعيت سيد جمال الدين را در علوم مختلفه، نشان دهد .
تولد ، پرورش و روند آموزش
سيد جمال الدين در شعبان " 1254 هـ . ق " در روستاي اسد آباد از توابع همدان به دنيا آمد . خانه محل تولد او هنوز موجود است و عموزادگان و ديگر وابستگان معاصر او ، آنها كه اكنون در اسدآباد به سر ميبرند ، آن را ميشناسند . مادر سيد جمال الدين " سكينه بيگم " دختر مير شرف الدين حسيني قاضي ـ برادر جدش سيد رضي الدين ـ است . وي به دست پدرش از پرورش نيكويي برخوردار شد . پدرش به فرهيختن او پرداخت و خود مباني و مقدمات رابدو آموخت . از همان هنگام نشانههاي نبوغ در او هويدا بود ، از هوش سرشار و تيزبيني ، ژرفنگري ، كنجكاوي برخوردار بود ، آنچه كه از همان نخست ، نشانگر دستاوردهاي واپسينش بودند.
وي حافظه¬اي شگفتانگيزي داشت كه از عوامل اصلي پيشرفتش بود . آنچه كه در اينباره از او نقل ميشود ، شگفتآور است . در سال "1264 هـ . ق " با پدرش به قزوين رفت . او در آن هنگام پسري ده ساله بود . آنها دو سال در قزوين ماندند و در آنجا باز پدرش او را تعليم ميداد و از دانش و فرهنگ غني ميساخت . و با اشتياقي فراوان در كار آموزش او ميكوشيد تا آنجا كه حتي روزهاي عيد و تعطيل را نيز از دست نميداد . در اوايل سال "1266 هـ . ق " با پدرش به تهران رفت و به خانه حاكم اسدآباد در محله سنگلج وارد شدند . آنگاه سيد جمال الدين به خدمت علامه سيد صادق سنگلجي مشرف شده و از محضر او استفاده كرد و همو بود كه لباس روحانيت را بر سيد جمال الدين پوشاند و عمامه بر سرش نهاد .
آن دو پس از چند ماه به عراق مهاجرت كردند . در هنگام ورود به نجف از مرجع آنروز شيعيان ، شيخ مرتضي انصاري ، ديدار كردند . پدر سيد پس از دو ماه ، خود به اسدآباد بازگشت و سيد چهار سال در نجف ماند و در آن مدت ، علاوه بر مباني لازم ، فقه و اصول و حديث و تفسير و كلام و هيئت را نزد استادان زبردست اين علوم تلمذ كرد . وي با هوش سرشار و حافظه نيرومندش توانست در همين مدت كم به پايه بزرگان اين رشتهها برسد و نامآور شود و آنگاه كه سيد هنوز نوجواني بيش نبود ، در محافل علمي نجف درخشيد .
در سال "1270 هـ . ق " به هند مسافرت كرد و سپس كشورهاي جهان اسلام و اغلب كشورهاي اروپاي غربي را مورد بازديد قرار داد . در خلال اين سفرها ، با بسياري از اخلاق و فرهنگ و خوي ملتها آشنا شد و با شمار فراواني از پادشاهان و وزيران و بزرگان و اميران و مردان دانش و سياست و ... آشنا شد . در هر سرزميني فرود آمد انقلابي فكري ـ فرهنگي ، آنچنان كه آتش آن هرگز فروننشيند ، پديد آورد . زبانهاي فارسي ، عربي ، انگليسي ، تركي ، و فرانسه را خوب ميدانست .
وي در خلال اين گشت و گذار ، طليعهدار دعوت اسلامي و بيدار كننده ملتها بود .
درگذشت
سلطان عبدالحميد خان او را به استانبول فراخواند و سيد در سال " 1310 هـ . ق " بدانجا روي آورد و سلطان به ظاهر او را پايگاهي والا داد و بزرگداشت خوراك او از دار السلطنه فراهم ميشد . سلطان ، در پي يكپارچگي كشورهاي اسلامي ، از انديشههاي درست و به جاي سيد بهره ميبرد، تا آنكه در شوال سال " 1314 هـ . ق " در گذشت و در همانجا ، در گورستان ويژه دانشمندان و اولياء ( شيخلر مزارلغي ) به خاك سپرده شد .
درباره علت مرگ سيد اختلاف است ، گروهي ميگويند او بر اثر زهري كه در قهوهاش ريختند كشته شد و برخي ميگويند بر اثر سرطان فك، درگذشت و اين مرض ناشي از يك ماده سمي بود كه در دهانش تزريق شد كه حالتي مانند سرطان را در او پديد آورد . گروهي سلطان عبدالحميد را متهم ميكنند كه پزشك معالج خود را بر آن داشت كه شاهرگش را بزند ؟ گروهي هم گفتهاند كه او به مرگ طبيعي درگذشت .والله اعلم .
نوشتهها و تأليفات
سيد آثار بزرگ و ارزشمندي دارد ، از آن جمله : ( تاريخ الافغان ) به زبان عربي است كه يكي از بهترين آثار اوست و چندين بار در مصر به چاپ رسيده است . و نيز ( رساله رد نيچريه يا ماديها ) كه در حيدر آباد دكن، هند آن را نوشت و شاگردش ، شيخ محمد عبده ، به كمك ابوتراب ساوجي آنرا به عربي برگرداند و پيشگفتاري مفصل بر آن نوشته كه در آن زندگينامه استادش را آورده است . اين كتاب نيز در مصر چاپ شده است . مجلهاي به نام ( العروه الوثقي ) با همكاري شاگردش شيخ محمد عبده هيجده شماره از آن منتشر كرد . از ديگر آثار او ( الحقائق الجماليه ) و ( انتقاد الفلاسفه الطبيعيين ) است كه در مصر به طور مكرر چاپ شده (؟) و همچنين نشريه ( ضياء الخافقين ) و جزآن ، از جمله آثار قلمي سيد است .
در بسياري از كتابهاي فرنگي زندگينامه او را آوردهاند كه به علت ناآشنايي به زبانهاي بيگانه ، ما را بدان راهي نيست ! مگر آنچه كه به زبان عربي برگردانده شدهاند مانند ( حاضرالعالم الاسلامي ) نوشته ( لوتروت استوارت ) امريكايي كه ( عجاج نويهض ) آن را به عربي برگردانده و ( امير شكيب ارسلان ) بر آن توضيحاتي افزوده است و زندگينامه سيد در ضمن توضيحات او آمده است . مورخ مشهور " جرجي زيدان " نيز در كتاب ( اشهر مشاهير الشرق ) زندگينامه او را نوشته و شرقاوي و خاورشناسي نيز از او ياد كردهاند ، ولي از همه مفصلتر همچنانكه اشاره شد ـ نوشته خواهر زاده سيد جمال الدين است .
و الله من ورائهم محيط .
يادداشتها :
اين بحث توسط مرحوم علامه ، شيخ آقا بزرگ تهراني نوشته شده و در كتاب ارزشمند : ( طبقات اعلام الشيعه ) ـ نقباء البشر في القرن الرابع عشر ـ جلد اول ـ چاپ نجف ( 1374 هـ ) درج شده است كه بعلت اهميت و ارزش تاريخي آن ، ترجمه و در آغاز اين ويژهنامه ، نقل ميشود .
1. ما در مقدمه كتاب ـ نقباء البشر في القرن الرابع عشر ـ گفتيم كه همواره اختصار را رعايت خواهيم كرد ، ولي آشفتگي موجود در اغلب كتابهايي كه راجع به سيد جمال الدين مطالبي ذكر كردهاند ، ما را به شرح كامل موضوع ملزم مينمايد تا فريبكاريها و پنهانكاريهاي بعضيها آشكار شود . از نظر ما ميرزا لطف الله اسدآبادي همداني ، خواهرزاده و شاگرد و دستپرورده سيد كه در اغلب سفرهاي سيد به ايران در خدمت وي بود صادقترين كسي است كه درباره سيد تاكنون مطالبي نگاشته است . ميرزا لطف الله رسالهاي مفصل به فارسي پيرامون سيرت و احوال سيد دارد كه محصول معاشرت و ارتباط با خود سيد است نه پديده شنيدهها و در واقع صحيحترين نوشتهها در مورد سيد است . اين رساله شامل پارهاي از سخنان و نامهها و رهنمودها و اندرزهاي سيد خطاب به مولف و ساير امور مربوط به وي از هنگام تولد تا وفات ميباشد . و ما با استفاده از آن كتاب ، مطالبي در اينجا آورديم . البته در نوشتههاي شيخ محمد عبده شاگرد سيد ، مفتي و فيلسوف مصر دروغ و پنهانكاري نيست . ولي عبده در نقل شنيدههاي خود از استادش ، جاي گفتگو و سؤال را باقي گذاشته است !.
2. اين " عمرو " همان كسي است كه با برادر خود زيد بن علي براي خونخواهي جدشان امام حسين عليه السلام قيام كرد و به دستور هشام بن عبدالملك هردو كشته شدند . 3. در كوي سيدان از توابع اسدآباد همدان دو شجرهنامه در مورد اصل و نسب سيد جمال الدين موجود است يكي به خط سيد سيف الدين بن عبدالوهاب بن سيف الله بن محمد علي و ديگري دستنوشت امام جمعه سيد مير شفيع است ، و بين اين دو شجرهنامه هيچگونه اختلاف يا تفاوتي نيست . و اين اصل و نسب در كمال صحت بوده و در آن خطه چون آفتاب واضح و روشن است ، زيرا نويسندگان دو شجرهنامه همانگونه كه در رساله آمده است ، از سادات بزرگوار و سرشناس اسدآباد و هر دو از همسايگان پدر سيد جمال الدين بودهاند .