سيد جمال الدين اسدآبادي، از افسانه تا واقعيت
زندگي سيد بهطور كلي آميخته با ابهام و شكوك بسيار است. و اين خود به روانشناسي خاص يك دوره اجتماعي تاريخ، با مجموع رسوبهاي اخلاقي و سنتي آن وابسته است كه براي تاريخنويس محقق تعهد و مسئوليت بسياري را فراهم ميكند.
تعهد و مسئوليت از اين نظر كه بررسي ابهام و شكوك تاريخي در مورد مرداني كه در متن يك دوره از زندگي ملتها يك سر و گردني از ديگران بلندتر بودهاند، احتياج به دقتي علمي و علاقهاي اصيل و صلاحيتي نهچندان قليل براي نقد اسناد و مدارك دارد.
در برابر چه بسيارند افرادي كه با تكيه بر اين ابهامات به سهولت و سادگي زندگي مردان بزرگ را به نوعي كه خود ميخواهند و يا به صورتي كه منافع طبقاتي و اجتماعي سر رشتهداران زمانه ميخواهند، مينويسند. بدون اينكه در متن زندگي اين گونه مردان روابط اجتماعي جامعه آنان به درستي مورد بررسي و داوري قرار گيرد.
كتاب «سيد جمالالدين حسيني پايهگذار نهضتهاي اسلامي» بهطور كلي از اين گونه شيوه آفرينيهاي غيراصيل و آساننويسيهاي رايج تاريخ بدور است. طرح مسائل و حوادث تاريخي كتاب از سوئي با استواري و صلابت به مدارك و اسناد تاريخي متكي است و از سوي ديگر نويسنده نهتنها در تاثير سوابق ذهني ابهام و شكوك در مورد زندگي و افكار سيد جمالالدين قرار نگرفته است بلكه در محوري بس روشنفكرانه به قلب اين ابهام و افسانهها ميتازد. كوشش كتاب آنست كه قيافه و شخصيت سيد را در پس ابرهاي مظلم روايات و افسانههاي مجعول و همچنين پيشداوريهايي كه قسمت اعظم آن محصول نهادها و بنيادهاي كهنه روابط اجتماعي دوران زندگي سيد و روزگاران بعد است، وضوح و روشني بخشد.
***
در بررسي اسناد و مدارك تاريخي، مورخ اگر نتواند و يا نخواهد حوادث و مردان دست اندركار آن را در مسير حركت عميق تاريخي و نظم منطقي بين حقيقت و واقعيت مسائل اجتماعي مورد توجه قرار دهد، هرگز به ايجاد يك اثر تاريخي قابل اعتماد موفق نخواهد شد.
يكي از طبيعيترين نتايج تاريخي درگيري مردان بزرگ تاريخ با وقايع و مسائل سياسي زمانشان، ايجاد همين ابهام و شكوك است، مخصوصاً براي مرداني كه در منتهياليه زندگي خود از نظر اصول عقائد و از نظر تغييرات بنيادي اجتماع به گشودن جبههاي ثابت و مستقر دريافت سياسي دوران خود موفق نميشوند، دست روابط موجود سياسي و اجتماعي باري ايجاد افسانه و ابهام به دور چنين مرداني بسيار باز است و سيد جمالالدين، از اين گونه مردان است.
در اين سرنوشت بايد فقدان يك فرهنگ مدرسي و آكادميك و بررسيهاي علمي، اجتماعي و تاريخي و سياسي و اقتصادي را نيز به حساب آورد. آنجائي كه مردان بزرگ در برهوت شرايط كاملاً مخالف سياسي مبارزه ميكنند. اگر در بررسيهاي تاريخي و اجتماعي آزادي و خلاقيت فرهنگي وجود نداشته باشد و نقد اسناد و مدارك در حصار يك بنيان فرهنگي پويا و ديناميك انجام نگيرد، طبعاً بررسيهاي صحيح تاريخي و نه هيچيك از فعاليتهاي ذهني و فكري اجتماعي امكان وجود و فعاليت نخواهد يافت.
سيد جمالالدين اسدآبادي از جمله مرداني بود كه ايدئولوژي سياسي و اجتماعي او در عين صميميت و خلوص صاحب آن، تناسبي با جريان طبيعي تحولات تاريخي نداشت.
در هنگامي كه زندگي و افكار سياسي اروپا و كشورهاي پيشرفته آن روزگار به سرعت از محور مذهب و نفوذ كليسا به دور ميشد و اساس جامعه غربي بر قوانين و احكام صنعتي و شيوههاي فني آن بر جدائي كامل سياست از مذهب بنا ميشد، سيد جمالالدين براي مبارزه با سلطه غرب و نفوذ روزافزون سياسي و اقتصادي آن، ملل شرق را به اتحاد مذهبي دعوت ميكرد.
شايد از اين نظر بتوان براي سيد حق قائل شد كه در آن روزگار مذهب تنها عامل مشترك دنيائي بود كه در قلمروهاي سياسي و ملي و جغرافيائي، از نظر داخلي از تحول اجتماعي و سياسي و اقتصادي باز مانده بودند و از نظر خارجي زير نفوذ و امپراطوري بزرگ آن عصر، يعني انگليس و روسيه تزاري قرار داشتند.
بازگشت به اتحاد مذهبي و به سنن و اصول قديمي اسلامي، خود نوعي گشودن جبهه تازهاي براي مبارزه با غرب به شمار ميرفت، ولي كار در هنگامي صورت ميگرفت كه در غرب نيز تقسيمبنديهاي طبقاتي و اختلافات و امتيازات ناشي از آن، مكتب اجتماعي تازهاي براي مبارزه با سرمايهداري غرب و سازمانهاي سياسي آن به وجود آورده بود.
اولين بداعت و اصالت كار «سيد» در برافراشتن پرچم اين دعوت بود، يعني در اشاعه يك مبارزه اجتماعي در وراي مرزهاي ملي و پراكنده شرق اسلامي. و ديگر آگاهي و بينش وسيع سيد در اصول و عقايد سياسي صدر اسلام، از قبيل عدالت اجتماعي و مساوات و حقوق طبيعي افراد بشر. و ديگر آنكه سيد به تأثير ناگوار استبداد سياسي و اقتصادي اروپا در كشورهاي شرق وقوف كامل داشت.
او مقابله با چنين عارضهاي را از عهده دولتهاي آن روزي كشورهاي اسلامي به تنهائي و در حدود امكانات ملي، غيرممكن ميدانست.
او پيروزي اين مبارزه را در شكل يك وحدت گسترده اين ملتها ميدانست و ايجاد اين وحدت سياسي و اجتماعي را نيز از طريق استفاده از وجوه مشترك مذهبي در ميان ملل اسلامي امكانپذير تصور ميكرد و يقين داشت كه استفاده از اين وجوه مشترك هم، به وسيله آگاهي تودههاي مردم و به سياست كشاندن افكار و عقايد آنها به دست ميآيد.
به اين ترتيب سيد از وسايل محدود ارتباط جمعي آن زمان براي ايجاد اين آگاهي و گسترش هرچه بيشتر سياست در زندگي روزانه مردم، حداكثر استفاده را به عمل ميآورد.
اولا: او دست به سفرهاي مختلف در جهات جغرافيائي ميزد. و ثانياً: به هر كجا كه ميرسيد، بلافاصله با قشر روشنفكر و روحانيون آنجا رابطه برقرار ميكرد و از راه تشكيل مجالس درس و استفاده از منبر و در صورت امكان انتشار روزنامه و نشريات، كوشش ميكرد و موج تازهاي از پيوندهاي عمومي و علقههاي مذهبي و سياسي و اجتماعي در مردم عموماً و در طبقه روشنفكر خصوصاً به وجود آورد و از اين طريق زندگي ساكت و روزمره و عاري از انگيزهاي اجتماعي، مردم را با مسائل سياسي و اجتماعي تازه بياميزد.
اسناد و مدارك تاريخي نشان ميدهد كه در اين چارچوب، هر جا كه سيد قدم ميگذاشت موجي از افكار و عقايد سياسي تازه به وجود ميآمد و هر جا كه صداي او بلند ميشد، هستههاي اجتماعي تشكيل ميشد و جوانه ميزد و به دنبال هر يك از اين جنبشهاي اجتماعي و نشريهها و مجالس درس و خطابه، طبقه حاكمه احساس خطر ميكرد و مجموع اين جريان را مخالف با قدرت و دوام وضع موجود تلقي ميكرد و به همين ترتيب هر اقامت سيد، خود به خود به تبعيد و اخراج او منتهي ميشد. و هر تبعيد و اخراجي خود مقدمه ايجاد يك جنبش و هسته تازه اجتماعي در سرزمين ديگري به شمار ميرفت. يكي از خصوصيات سيد كه خود شكهاي زيادي در اطراف او برانگيخت ـ كه هنوز نيز ادامه دارد ـ آگاهي نسبتاً وسيع او در مورد تحولات اجتماعي و اقتصادي مغرب و علل و موجبات آن بود.
اين آگاهي به ايجاد نوعي علاقه و اميد در سيد نسبت به برخي از افكار و سازمانهاي سياسي و اجتماعي اروپائي شد. از قبيل علاوه سيد به دموكراسي انگليس و مجامعي كه خود را مبشر و مؤيد اين دموكراسي در جهان و برادريها و برابريهاي سياسي و مذهبي آن معرفي ميكردند. طبعاً سيد كه با سيستم استبدادي تزارهاي روسيه و دخالتهاي دائمي آن در زندگي ملل مسلمان همسايه، آشنائي داشت و همچنين او كه به لزوم تطور و تكامل سيستمهاي سياسي و اجتماعي ملل مسلمان معتقد بود و در راه آن نيز مبارزه ميكرد، اميد آن داشت كه زندگي اجتماعي اين ملل با نوعي دموكراسي از آن قبيل همراه شود و از قيد استبدادهاي محلي و نفوذهاي خارجي رها گردد.
بنابراين از نظر مردي چون سيد جمالالدين اسدآبادي، افكار و اصول اجتماعي دموكراسي رايج با روشهاي سياسي دول اروپائي، مخصوصاً انگليس، تفاوت فراوان داشته است.
خصوصاً آنكه سيد به معناي دقيق كلمه بر استعمار و اثرات سياسي و اقتصادي آن آگاهي كامل داشته است. با اين عبارت كه از خود اوست توجه كنيد:
«اين استعمار كه از نظر لغت، به معني آباد كردن است، از لحاظ معني حقيقي و اصطلاح به عقيده من مانند اسماء اضداد است، زيرا اين استعمار يعني استعباده و بنده و برده ساختن آزادان و آزادگان و خلاصه استعمار به معني تخريب نزديكتر است تا به تعمير و عمران».
همچنين سيد جمالالدين به عواقب فرهنگي استعمار نيز به شايستگي وقوف داشته است و در اين مورد به مثال ديگري از قلم خود او توجه كنيم:
«عفريت استعمار در لباس فرشته به ممالك اسلامي وارد گرديد، اما پس از استيلا لطماتي سنگين بر پيكر حيات اجتماعي و معنوي مسلمانان وارد آورد، بهطوري كه بسياري از ريشههاي ديني و سياسي و اقتصادي مسلمانان را قطع كرد».
همچنين او به گستردگي جغرافيائي استعمار و خطرات آن در زماني كه قاطبه مردم ممالك آسيائي از تفكر اجتماعي و سياسي بدور بودند، آنچنان اطلاع داشته است كه با توصيفي چنين جامع، اظهار نظر ميكند:
«يا للمصيبه ! اين چه حالت است، اين چه فلاكت است؟ مصر و سودان و شبهجزيره بزرگ هندوستان را كه قسمت بزرگي از ممالك اسلامي است، انگلستان تصرف كرده، مراكش و تونس و الجزاير را فرانسه تصاحب نموده، جاوه و جزاير بحر محيط را هلند مالكالرقاب گشته، تركستان غربي و بلاد وسيعه ماوراءالنهر و قفقاز و داغستان را روس به حيطه تسخير آورده، تركستان شرقي را چين متصرف شده و از ممالك اسلامي جز معدودي بر حالت استقلال نمانده اينها نيز در خوف و خطر عظيمند...»
با اين ترتيب مجالي براي ابهام و ترديد و افسانه درباره اصول عقايد سياسي و اجتماعي سيد و وابستگيهاي عاطفي و احساسي او به مسائل اصلي انساني باقي نميماند.
همچنين ترديدي نيست كه در برابر نيروي اخلاقي و معنوي مبارزه، كه مسير حركتش در جهت تخريب وضع موجود اجتماعي و سياسي از راه وحدت آرمان و آگاهي افكار مردم قرار دارد، طبعاً مجموع خصوصيات اخلاقي و انساني و مذهبي و سياسي و اجتماعي او از طرف نظامهاي سياسي به آلودگي و انحرافاتي كه مخالف ذوق و عقيده عمومي است، مخلوط ميشود. نسبتهاي بيديني و دغلي و فريبكاري و طماعي از جمله سادهترين آنهاست.
اگر فاصله بين مرد تاريخي و مردان همدوره او از نظر اراده و قدرت معنوي و اعتقاد به نسبت شرايط فرهنگي و اجتماعي روز افزون باشد، مردم خود به خاطر اين اختلاف امكان ايجاد تماس و رابطه مستقيم با افكار و عقايد و زمينههاي سياسي و اجتماعي را نداشته باشند، طبعاً عمق و دوام اين نسبتها در اذهان و خاطرهها و در نوشتههاي سياسي بيشتر و طولانيتر خواهد بود و سيد جمالالدين اسدآبادي از جمله مرداني است كه به اندازه كافي محاط در اين شرايط اجتماعي و فرهنگي دوران خود و دورانهاي بعد از خود بوده است.
***
كتاب «سيد جمالالدين حسيني پايهگذار نهضتهاي اسلامي» از جمله كتبي است كه نويسنده آن با انتخاب محور صحيحي از شيوه نقد اسناد و مدارك تاريخي، به نتايج صحيحي از بررسيهاي تاريخي رسيده است.
شايد اگر نقصي در شيوه بررسي كتاب باشد، از اين جهت است كه نويسنده مجموع شرايط تاريخي دوراني را كه با زندگي قهرمان كتاب آميخته است به زنجير اسناد و مداركي كه به زندگي او محدود ميشود بسته است، در صورتي كه توجه به عمق شرايط تاريخي آن روزگار براي ارزيابي صحيح افكار و عقايد سياسي و اجتماعي سيد جمالالدين و ميزان رابطه آنها با طبيعت و شرائط تاريخي آن عصر، خود بر غناي علمي كتاب ميافزود. چرا كه مورخ بايد از بررسي توامان قهرمانان تاريخ و شرايط اجتماعي دورانهاي آنان، خواننده را به عمق فلسفه تحول تاريخي و نقش واقعي قهرمانان آن آشنا كند و بررسي آن چنان نباشد كه خواننده احساس كند كه كليشه قهرمان بر متن وقايع تاريخي الصاِق و يا مونتاژ شده است. اينكه چه شرايط تاريخي و سياسياي محيط شخصيت مورد نظر را ميآفريند و او را به حوادث و وقايع اجتماعي و سياسي پيوند ميدهد و چه شرايطي در زير نفوذ و شخصيت قهرمان تاريخي به وجود ميآيد و چه رسوب و لايهاي از خود بر بستر حوادث بعدي تاريخ ميگذارد؟ مسألهاي است كه جاي آن در كتاب مورد بحث خالي مينمايد ولي از ارزش كتاب و ميزان استفادهاي كه به خواننده ميرسد نميكاهد.