سيد جمال الدين اسدآبادي ايراني و نهضت شرق

در يكي‌ از مجلات‌ كهنه‌ مقاله‌ئي‌ از «كرد علي‌» دانشمند و نويسنده‌ نامي‌ سوريه‌ خواندم‌. 


او در اين‌ مقاله‌ بحثي‌ راجع‌ به‌ نهضت‌ شر ق كرده‌ و با لحن‌ مفاخره‌آميزي‌ مي‌گويد: شر ق بيدار شده‌ و يك‌ نهضت‌ سياسي‌، اجتماعي‌، علمي‌، ادبي‌ آغاز كرده‌ و روزنامه‌ها و مجلاتي‌ تأسيس‌ كرده‌ كه‌ ملت‌ را از خواب‌ غفلت‌ بيدار مي‌كنند و اخبار و احوال‌ و دردهاي‌ خود را به‌ وسيله‌ آنها به‌ يكديگر مي‌رسانند.


تا اينجا كاملاً صحيح‌ است‌. شر ق خواب‌ بود و سراد ق استعمار بر هر يك‌ از گوشه‌هاي‌ آن‌ افراشته‌ بود و هر جا استعمار مستقيم‌ نبود نيز حكومتهاي‌ تحت‌الحمايه‌ يا زير نفوذي‌ بودند كه‌ به‌ استبداد بر مردم‌ حكومت‌ مي‌كردند، در برابر خارجي‌ چو گوسفند سليم‌ و در برابر ملت‌ خويش‌ همچو گرگ‌ مردم‌در!


در گوشه‌ و كنار اين‌ مملكتها گاهي‌ صداي‌ نازك‌ نيمه‌خاموشي‌ از عدم‌ رضايت‌ شنيده‌ مي‌شد كه‌ يا اصلاً مورد توجه‌ نمي‌گشت‌ و يا زود خاموش‌ مي‌شد.


مردم‌ همه‌ خموده‌، خاموش‌ و راضي‌ از وضع‌ آرام‌ زندگي‌ خويش‌. و امراء مختار مطلق‌ بودند و مردم‌ اين‌ اختيار را حق‌ خدائي‌ ايشان‌ يا مربوط‌ به‌ جبر قضا و قدر! مي‌دانستند و هر كاري‌ آنها مي‌كردند مصلحت‌ مي‌دانستند و آنجائي‌ كه‌ تحت‌ استعمار مستقيم‌ بودند نيز چون‌ مردم‌ آسوده‌تر بودند و در حقو ق خويش‌ تأمين‌ بيشتري‌ داشتند راضي‌تر بودند، تنها چيزي‌ كه‌ ايشان‌ را رنج‌ مي‌داد اين‌ بود كه‌ چرا مردم‌ خارج‌ از مذهبي‌ بر ايشان‌ حكومت‌ مي‌كنند، ولي‌ مثلاً مسلمانها به‌ هر جا نگاه‌ مي‌كردند مي‌ديدند حكومت‌ كافر بهتر از حكومت‌ مسلمان‌ است‌!... 


من‌ در حدود 45 سال‌ پيش‌ كتابي‌ از «لرداوف‌ بري‌» ترجمه‌ كرده‌ام‌ به‌ نام‌ «دستور زندگاني‌» كه‌ يكي‌ از مطالب‌ آن‌ افتخار لرد به‌ تشكيلات‌ و از جمله‌ قضات‌ مملكت‌ خويش‌ است‌. 


مي‌گويد در تأسيس‌ اين‌ امپراطوري‌ عظيم‌ كشتيهاي‌ جنگي‌، توپهاي‌ دورزن‌ و نيروي‌ نظامي‌ و تشكيلات‌ كشوري‌ و سياستمداران‌ نامدار ما همه‌ مؤثر بوده‌اند، ولي‌ مؤثرتر از همه‌ قضات‌ عادل‌ و بي‌غرض‌ ما بوده‌اند براي‌ اينكه‌ ما هر جا را فتح‌ كرديم‌ در آنجا عدليه انگليس‌ گذاشتيم‌ و مردم‌ وقتي‌ ديدند ما حقو ق آنها را حفظ‌ مي‌كنيم‌ به‌ رغبت‌ حكومت‌ ما را پذيرفتند و مردم‌ مجاور آنها نيز وقتي‌ دادگاه‌هاي‌ ما را مي‌ديدند و حكومتهاي‌ جابر و ستمگر و اوضاع‌ هرج‌ و مرج‌ اداري‌ خودشان‌ را مي‌نگريستند آرزو مي‌كردند! كه‌ آنجا را نيز تصرف‌ كنيم‌. 


***


شكي‌ نيست‌ كه‌ چندي‌ اينطور بود ولي‌ همين‌ استعمارگران‌ براي‌ اداره‌ امور مستعمرات‌ خود احتياج‌ به‌ مستخدم‌ داشتند و مردم‌ محلي‌ كارهاي‌ ايشان‌ را بلند نبودند و همانطوري‌ كه‌ ما اگر اسب‌ و الاغ‌ و گاو و شتر را در حدود احتياج‌ خود تربيت‌ نمي‌كرديم‌، نمي‌توانستيم‌ از آنها استفاده‌ كنيم‌، استعمارگران‌ نمي‌توانستند از مردمي‌ كه‌ هيچ‌گونه‌ آشنائي‌ با زبان‌ و حاجات‌ آنها نداشتند استفاده‌ كنند و بنابراين‌ يك‌ فرهنگ‌ استعماري‌ كه‌ فقط‌ نوكر تربيت‌ كند در شر ق پي‌ افكندند كه‌ هنوز اثرش‌ در تمام‌ ممالك‌ شر ق هست‌ و هر كس‌ به‌ مدرسه‌ مي‌رود فقط‌ به‌ قصد گرفتن‌ ديپلم‌ جهت‌ نوكري‌ دولت‌ مي‌رود. اما اين‌ مدارس‌ تا حدي‌ فكر شاگردان‌ خود را باز كرد و آنها را به‌ زبان‌ خارجي‌ و مقداري‌ افكار جديد و تاريخ‌ قيامهاي‌ ملل‌ آزاده‌ براي‌ رهائي‌ از بند بندگي‌ آشنا ساخت‌.


اينها تا حدي‌ افكار جديد را در مردم‌ دميدند و به‌ آن‌ متفكريني‌ كه‌ از قديم‌ با صداهاي‌ نيمه‌خاموشي‌ روح‌ مليت‌ و آزادي‌ از قيد استعمار در مردم‌ مي‌دميدند، نيرو دادند. 


يك‌ قسمت‌ از خاورميانه‌ نيز تحت‌ تسلط‌ دولت‌ عثماني‌ بود و دولت‌ عثماني‌ بعضي‌ از اين‌ ممالك‌ را مستقيماً اداره‌ مي‌كرد و به‌ حكومتهاي‌ بعضي‌ ديگر آزادي‌ عمل‌ داده‌ بود و فقط‌ به‌ سيادت‌ اسمي‌ بر آنها قانع‌ بود. 


اين‌ ممالك‌ نيز چون‌ مسلمان‌ بودند كاملاً به‌ سيادت‌ او راضي‌ بودند و در واقع‌ هم‌ دولت‌ عثماني‌ يك‌ دولت‌ مذهبي‌ بود و نژاد در آن‌ معتبر نبود فقط‌ سلطان‌ ترك‌ بود و خاورميانه‌ سالها به‌ سلطنت‌ تركها عادت‌ كرده‌ بود. پيش‌ آنها فر ق نمي‌كرد كه‌ سلطان‌ از چه‌ نژادي‌ باشد، همينقدر كه‌ مسلمان‌ بود موجب‌ رضاي‌ خاطر آنها بود و روي‌ همين‌ اصل‌ هم‌ عثمانيها در حدود هفتصد سال‌ سلطنت‌ كردند.


اما آن‌ خواب‌ خرگوشي‌ كه‌ تمام‌ ممالك‌ و امراء و سلاطين‌ مسلمان‌ را فرا گرفته‌ بود، سلاطين‌ و دربار عثماني‌ را نيز گرفته‌ بود و همان‌ فسادي‌ كه‌ بر ساير حكام‌ شر ق حكومت‌ مي‌كرد در آن‌ به‌ حد كامل‌ رواج‌ داشت‌. 


لذا در داخله‌ مملكت‌ عثماني‌ نيز كساني‌ لب‌ به‌ اعتراض‌ گشودند و شايد اول‌ متفكر شر ق مسلمان‌ كه‌ شايسته‌ است‌ او را اسم‌ ببريم‌ سيد جمال‌الدين‌ اسدآبادي‌ معروف‌ به‌ افغاني‌ باشد. اين‌ سيد با هويت‌ نامعلومي‌ در ايران‌ و هند و مصر و عثماني‌ ظهور كرد و اين‌ ممالك‌ را تكان‌ داد. خودش‌ مي‌گفت‌ افغانيم‌. شاگردان‌ عرب‌ و تركش‌ نيز او را افغاني‌ مي‌شناختند ولي‌ ايرانيها او را اسدآبادي‌ همداني‌ مي‌شناختند و من‌ تا اين‌ ساعت‌ دلايل‌ همداني‌ بودنش‌ را بيشتر در دست‌ دارم‌ تا افغاني‌ بودنش‌، مگر اينكه‌ به‌ افغانستان‌ بروم‌ و دلايل‌ ديگري‌ به‌ دست‌ بياورم‌! 


ولي‌ فر ق نمي‌كند، از نظر من‌ اسدآبادي‌ كابلي‌ و اسدآبادي‌ همداني‌ هر دو ايراني‌ هستند و اين‌ ايراني‌ با همت‌ خستگي‌ناپذير و شجاعت‌ بي‌نظير و بيان‌ سحرآسا و علم‌ غزير و شخصيت‌ خار ق العاده‌ تمام‌ شر ق را تكان‌ داد و شاگرداني‌ تربيت‌ كرد كه‌ مي‌توان‌ بر بسياري‌ از آنها كلمه نابغه‌ اطلا ق كرد.


از شاگردان‌ او در مصر و سوريه‌ و عثماني‌ اشخاص‌ زيادي‌ هستند كه‌ شهرت‌ بين‌المللي‌ دارند. او در اسلامبول‌ با مرض‌ سرطاني‌ كه‌ گويا به‌ امر سلطان‌ عبدالحميد به‌ وي‌ تزريق‌ كردند درگذشت‌ ولي‌ مكتب‌ او با مردنش‌ بسته‌ نگشت‌ بلكه‌ روز به‌ روز وسعت‌ بيشتري‌ پيدا كرد.


يكي‌ از شاگردان‌ او محمد عبده‌ مفتي‌ كشور مصر بود كه‌ خود شاگردان‌ زيادي‌ تربيت‌ كرد و ديگري‌ «عبدالرحمن‌ كواكبي‌» بود كه‌ كتاب‌ «طبايع‌ استبداد» نوشت‌ و در اين‌ كتاب‌ طوري‌ طبيعت‌ حكومتهاي‌ استبدادي‌ را شرح‌ بلكه‌ تشريح‌ كرد كه‌ نه‌ ارسطو كرده‌ بود و نه‌ ژان‌ ژاك‌ روسو.


اينها مردم‌ را بيدار كردند و در هر كشوري‌ بر ضد حكومتهاي‌ استبدادي‌ به‌ جوش‌ و خروش‌ آمدند. عثمانيها سلطان‌ عبدالحميد را برداشتند و مملكت‌ خود را مشروطه‌ كردند. ايرانيها نيز محمد علي‌ ميرزا را از ايران‌ راندند و آخر هم‌ سلسله قاجاريه‌ را برچيدند. تركها نيز كمي‌ پيش‌ از آن‌ به‌ سلطنت‌ آل‌ عثمان‌ خاتمه‌ دادند و بر كلمه‌ خلافت‌ كه‌ اسباب‌ خصومت‌ اروپائيان‌ با ايشان‌ بود ولي‌ براي‌ ايشان‌ هيچ‌ سودي‌ نداشت‌ قلم‌ كشيدند. جنگ‌ اول‌ نيز آن‌ دولت‌ را قطعه‌ قطعه‌ كرد و از قطعات‌ آن‌ ده‌ها بلكه‌ صدها دولت‌ درست‌ شد.  


استعمارگران‌ نيز يكي‌ پس‌ از ديگري‌ جل‌ و پوست‌ خود را جمع‌ كردند و از شر ق رفتند و هر مملكتي‌ حتي‌ فجيره‌ و ليبريا و جبل‌ اخضر هم‌ مستقل‌ و دولتي‌ شد. نهضت‌ شر ق تا اينجا رسيد و چقدر دلم‌ مي‌خواست‌ كه‌ سيد جمال‌الدين‌ اسدآبادي‌، سر سيد احمد خان‌ هندي‌، ميرزا آقا خان‌ كرماني‌، شيخ‌ احمد روحي‌، مصطفي‌ كامل‌ مصري‌، گاندي‌، محمد علي‌ جناح‌، محمد علي‌ و شوكت‌ زنده‌ بودند و مي‌ديدند كه‌ پرچم‌ استعمار بر هيچ‌يك‌ از كشورهاي‌ شر ق از وزش‌ نسيم‌ نمي‌جنبد. 


ولي‌ دلم‌ مي‌خواست‌ آنها را مي‌ديدم‌ و از ايشان‌ مي‌پرسيدم‌ كه‌ شما از نهضتي‌ كه‌ آغاز كرديد اين‌ وضعي‌ را مي‌خواستيد كه‌ الان‌ در شر ق موجود است‌؟ جناح‌ و گاندي‌ و ابوالكلام‌ آزاد اين‌ جويهاي‌ خوني‌ مي‌خواستند كه‌ الان‌ بين‌ ملت‌ ايشان‌ روان‌ است‌؟ آيا سيد جمال‌الدين‌ و مصطفي‌ كامل‌ و سعد زغلول‌ و عبدالرحمن‌ كواكبي‌ حكومتهاي‌ مستقل‌ آزاد بدين‌ شكل‌ مي‌خواستند؟!...